از ام‌البنین به عباس

ح‌ق: شده شب‌های قدر متنی در مدح علی ننوشته باشم، شده فاطمیه دل‌نوشتی برای فاطمه ننوشته باشم، شده دهم محرم چیزی برای حسین ننوشته باشم اما نشده که چو امشبی، قلم را برای ام‌البنین نچرخانده باشم. مزار فاطمه‌ی کلابیه معلوم بود که خدا مزار فاطمه‌ی زهرا را مخفی نگه داشت. فاطمه‌ی کلابیه بود که خدا دلش آمد فاطمه‌ی زهرا را زود ببرد. آنان که توهم زده بودند با شهادت زهرای اطهر، امیرالمؤمنین را بی‌فاطمه می‌کنند، غافل بودند که علی هرگز بی‌فاطمه نمی‌ماند. این بار خدا برای علی، فاطمه‌ای را هم‌سر و هم‌سفره قرار داد که در مواجهه با فرزندان فاطمه‌ی زهرا، شأنی بالاتر از کنیزی برای خودش متصور نبود. به مجرد این‌که فهمید پسرش عباس از خردسالی درآمده، این‌گونه خطابش قرار داد: «عباس من! مبادا حسنین را صرفا برادر بخوانی و زینبین را فقط خواهر بدانی. پدرتان یکی هست ولی فرق است میان من و زهرا. من در این خانه، نوکر فاطمه‌ام. مبادا قدمی فراتر از حسین برداری. مبادا تو باشی و زینب احساس تنهایی کند. اگر روزی که پا به دنیا گذاشتی، پدرت بنا کرد بوسیدن دستت، برای این بود که دست تو، دست‌گیر حسین باشد در روز عاشورا و در زمین کربلا. آن‌جا و آن‌روز باید مادرت را سربلند کنی. بدون یک دست هم می‌شود جنگید. بدون دو دست هم می‌شود از حرم آل‌الله دفاع کرد. تو می‌توانی. دشمن باید از برق نگاهت بترسد. بی‌خود اسمت را #عباس نگذاشته‌ام مادر. شیری باش که با چشم شکار می‌کند. حرام می‌کنم بر تو شیرم را اگر امان‌نامه‌ی دشمن حسین را بپذیری، ولو آن دشمن، هم‌تیره‌ی من باشد. مبادا تو سیر باشی، در حالی که حسین گرسنه باشد. مبادا تو سیراب باشی، در حالی که لب‌های حسین از فرط تشنگی خشکیده باشد. اگر در آن یوم‌العیار، صف شیاطین را شکافتی و به آب رسیدی، مبادا ذریه‌ی علی و فاطمه لب‌تشنه باشند و تو جرعه‌ای از علقمه بنوشی. روی آب، خودت را نبین! لب عطشانت را نبین! مرا ببین! تصویر مرا ببین که فرسنگ‌ها آن‌طرف‌تر، با سپیدترین گیسوان ممکن، در مدینه‌ی رسول‌الله نشسته‌ام و منتظرم ببینم که تو ای عباس! مرا پیش فاطمه‌ی زهرا روسفید کرده‌ای یا نه. پسرم! اگر ملاک فاطمه است، من از تو هم می‌گذرم. خوب بدان که مادرت راضی به خجالت نزد فاطمه نیست اما به این راضی هست که روضه‌ی هر شبانه‌روزش این باشد؛ دیگر مرا ام‌البنین نخوانید». نگران نباش خانم‌جان! خدا تا مرز جنون، دل به وفای عباس تو داده. ما نیز. پروردگارا! در همین دنیا جوابت را بدهیم: دین ما عباس است و آئین ما چادر مادرش. کم نان و نمک سفره‌ی ام‌البنین را نخورده‌ایم…

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. شیلر می‌گوید:

    ام‌البنین، مادری که دلش برای همیشه در کنار «نهر علقمه»، سوگ‌نشین فرزندی شد که نظیر نداشت در زیبایی و شجاعت!
    مادری که دلش در میدان «قتل‌گاه» بود و نگاهش بر آسمان، که چه وقت، «ماه»، بار دیگر خواهد تابید!
    ام‌البنین مادر سقای آب و ادب…

  2. محمدجواد شاملو می‌گوید:

    کم نان و نمک سفره‌ی ام البنین را نخورده‌ایم…👌👌👌👌😭😭😭

    شب قدر عاشقان عباسه! التماس دعا🖤🖤🖤

  3. سیداحمد می‌گوید:

    دیگر مرا ام‌البنین نخوانید…

  4. ناشناس می‌گوید:

    خدا به قلمتون برکت بده. حضرت مادر پشت و پناهتون🙏🙏🙏🙏

  5. سعادتخواه می‌گوید:

    خدا به قلمتون برکت بده استاد🙏 حضرت مادر عشق پشت و پناهتون🙏🙏🙏🌷🌷🌷

  6. یاس سفید می‌گوید:

    ادب …

    ادب …

    اللهم الرزقنااااااا 🙏🙏🙏🙏🙏😭😭😭😭

  7. زینب می‌گوید:

    عاااالی مثل همیشه. قلمتون در این راه انشالله مستدام و مستمر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.