در فراق پدر

ح‌ق: امروز روز تولد پدرم است و در این آدینه‌ی محزون، دارم به این فکر می‌کنم که اگر جنگ نبود، حتما می‌توانستم کلی عکس با بابااکبر داشته باشم که در هیچ کدامش هم خواب نباشم! جنگ، سهم مرا از نعمت بزرگی به نام «پدر» تقلیل داد به چند تا عکس تار و خاطره‌هایی که البته ندارم! برای یک پسربچه‌ی سه‌ساله، خیلی زود است که از سایه‌ی پدر محروم شود اما تازگی‌ها نبود بابااکبر را بیش‌تر حس می‌کنم! چه مسافرت‌هایی که می‌شد دو تایی از جاده‌چالوس برویم لب دریا و تنی به آب بزنیم! چه سینماهایی که می‌شد پدر- پسری برویم و بعدش هم خوش‌مزه‌ترین ساندویچ تهران را بخوریم! دیروز در کتاب‌فروشی افق، پدر و پسری داشتند درباره‌ی تازه‌ترین آثار نویسنده‌ها با هم حرف می‌زدند! آخ که چقدر دلم خواست یک‌بار هم با پدرم می‌رفتم کتاب بخرم! بعدش بنا داشتم بروم آن دست خیابان، پای سیب و شیرکاکائو بخرم از قنادی فرانسه ولی بی‌خیال شدم! یک جاهایی هست برای ما پسرها که فقط حال می‌دهد با پدرت بروی! به‌خصوص اگر پدری داشته باشی که بازی‌گر تئاتر باشد و بیش از هر جای دیگری، در «حوزه‌ی هنری» عکس داشته باشد! جنگ لعنتی، پدری را از من گرفت که حتی برای یک ثانیه هم نظامی نبود! انقلاب شده بود اما بابااکبر در اوج رهایی، باز هم با شلوارلی کوتاه می‌رفت توچال! آخ که چقدر دوست دارم تنفرم را داد بزنم، فریاد بزنم و بکوبانم بر سر نظامی‌های تازه به دوران‌رسیده‌ای که دور از چشم حاج‌قاسم، چشم طمع تیز کرده‌اند برای صندلی ریاست‌جمهوری، تا هم رسانه را بخواهند، هم اسلحه را، هم پول را، هم قدرت را، هم دولت را، هم مؤسسات فرهنگی را، هم سازمان‌های هنری را! فقط اصلاح‌طلبان ضد حرف امام عمل کنند، بد است! به خودشان که می‌رسد، پیچاندن جمله‌ی خمینی بلااشکال می‌شود: «حالا یک حرف مفتی خمینی زد که سپاه را چه به انتخابات!» آقازادگی فقط ناظر بر «ف. ه» اشکال دارد ولی فلان بچه‌ی بهمان سردار، هیچ هنری هم نداشته باشد، باز داشتن دفتر و دستک و بودجه حق اوست! آن‌قدر که این عزیزکرده‌های سپاه، گرد یتیمی را به رخ ما کشیدند، ضدانقلاب نکشید! سپاه اگر این است، خدا را شکر که پدرم سپاهی نبود! و بیمه‌ی نیروهای مسلح نبود! پدرم بسیجی یلی بلندبالا بود به نام حاج‌احمد متوسلیان که در مریوان از مردم خواست از سپاه سؤال کنند و الا دیکتاتور می‌شود! بعضی‌ها فکر می‌کنند چون سپاه رسانه دارد، رساله هم دارد! و چون مجاهد است، مجتهد هم هست! و چون رزمنده است، نویسنده هم هست! با بخش‌نامه‌های نقدی، هنرمند ساخته نمی‌شود! هنر مطلع وصیت‌نامه‌ی پدرم بود: ما زخم‌خوردگان…

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. یاس سفید می‌گوید:

    غم‌ همه ی وجودمو‌ فرا گرفت و یاد یادگار دامادمون افتادم 😭😭😭😭

  2. فرزند خراسان می‌گوید:

    بله متأسفانه؛
    فقط هم حکایت سپاه نیست، تو این سال‌های اخیر متوجه شدم که خیلی از ما انقلابی‌های چقدر استانداردهامون دوگانه است؛
    پارتی‌بازی بده، اما فقط برای رقبای ما،
    آزاد اندیشی ارزشه، فقط برای اندیشه‌های ما و دهان رقبا و منتقدین ضعیف‌الایمان! و غیر انقلابی رو باید گل گرفت!
    ناسزاگویی و برچسب‌زنی و تهمت و بی‌ادبی ضد ارزشند، مگر اینکه از زبان ما و علیه رقبا و مخالفین‌مان باشد که در این صورت قابل درک و نشانه غیرت انقلابی ما و برای هدف مقدس خنثی کردن توطئه‌های آنهاست و مباح و حتی مستحب است!
    ضد ولایت فقیه مهدورالدم است، ما اما نماد تام و تمام پیرو ولایتیم که چون از ذائقه صریح‌تر و غیر رسمی‌تر ولایت مطلعیم، اجازه اجتهاد و عمل به فتوای خود را در بعضی امور داراییم!!

    استکبار و دیکتاتوری و خود محوری هم شاخ و دم دارد !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.