سخنی با ریاست محترم دستگاه قضا درباره‌ی حکم دادگاه اخیرم

«۶ ماه حبس تعزیری» چرا؟! «رحم به جوانی» چرا؟!

محضر آیت‌الله آملی
با سلام و احترام

صفر سال گذشته، ناظر بر برخی شامورتی‌بازی‌ها به جهت تخفیف و تحقیر زیارت باشکوه اربعین که هنوز هم در جریان است و اخیرا داد حضرت‌عالی را هم درآورد، متنکی اینستاگرامی نوشتم که با وجود حذف زودهنگام- تنها چند ساعت در پیجم بود!- با شکایت «معاونت حقوقی نهاد ریاست جمهوری» مواجه شد!

اولا علت حذف آن پست، نه عدول از مفاد آن، که عدم علاقه به ماندگاری تصویر بالای متن در اینستاگرامم بود! بنا به دلایلی، صرف ماندگاری تصاویری از دولتی‌هایی چون ابتکار و مولاوردی را مخل کلاس‌کار خود و شأن مخاطبم می‌دانم! الحمدلله عامه‌ی مردم هم متوجه منشک و روشک این جماعت شده‌اند! وقت‌شناسانی که به وقتش از دیوار سفارت شیطان بزرگ بالا می‌روند و به وقتش فرزند خود را مقیم آمریکا می‌کنند! من البته نمی‌دانم جمله‌ی بعد که می‌خواهم بنویسم، چند ماه حبس تعزیری دارد لیکن با تمام وجود معتقدم شماری از اعضای کابینه‌ی «پناه می‌برم به خدا از بستن دهان منتقدان» بیشتر «دولتِ دشمن» هستند تا «دولتِ دوست»! اوضاع کنونی واضح‌تر از آن است که آن‌چه نوشتم، شرح مصداق لازم داشته باشد!

ثانیا در تصاویر این پست، هم رأی دادگاه و هم عکس‌متن کامل دفاعیه‌ی خود را آورده‌ام! امید است مطالعه کنید! و ببینید آیا آن متن اینستایی، حکمی در حد «۶ ماه حبس تعزیری» می‌خواست؟! صدالبته در فراز پایینی حکم دادگاه، معطوف به «شرایط خاص متهم از جمله جوانی و ایضا تلاش در جهت کاهش آثار جرم به استناد مواد» چه و چه، آورده شده: «مجازات تعیینی مشروط را به مدت ۳ سال معلق می‌نماید تا در صورت عدم ارتکاب جرم مصرحه در ماده‌ی ۵۲ قانون اخیرالذکر، محکومیت تعیین شده بلااثر و الا به همراه مجازات جرم اصلی، قابل اجرا می‌باشد»!

ثالثا از آنجا که حکم مذکور، در سامانه‌ی ابلاغ و بسی دیرتر از زمان انشای حکم به دست حقیر رسیده، به نظر می‌رسد فرصت تجدیدنظر را از راقم این سطور گرفته باشد! ناظر بر گیروگور فراوان این سامانه، امیدوارم بتوانم اعتراض خود را به رأی صادره اعلام کنم!

حضرت آیت‌الله!

نه آن «۶ ماه حبس تعزیری» را می‌فهمم، نه این مثلا ترحمی که به جوانی حقیر شده! لیکن اگر ان‌شاءالله ناخواسته، هدف از صدور چنین حکمی، قلم‌کردن استخوان این قلم باشد و بدلش به یک نویسنده‌ی گل و بلبلی، با مدد از آن جمله‌ی زنده‌یاد «آل احمد» به عرض هر ۲ قوه‌ی مجریه و قضاییه می‌رسانم که اگر بنا بر فروش باشد، بازو را به حراج می‌گذارم و قلم را هرگز!

حضرت آیت‌الله!

از بعد روی کارآمدن دولت آقای روحانی، اقلا نیمی از هر سال را با قرار وثیقه، آزاد بوده‌ام و همواره در حال هروله بین دفتر روزنامه و مقر محکمه! و الحمدلله جز شکایت اخیر، از همه‌ی شکایت‌ها تبرئه شده‌ام! دولتی که حتی از متن «روشنفکر یعنی جلال و روحانی یعنی طالقانی» که درباره‌ی بایدها و نبایدهای ۲ حوزه‌ی روشنفکری و روحانیت بود هم شکایت کرد! که چی؟! که هر کجا در متنت «روحانی» آورده‌ای، منظورت «حسن روحانی» بوده! حال و با وجود این همه شکایت و نیز این حکم اخیر، ما باید به خدا پناه ببریم یا کی؟!

حضرت آیت‌الله!

امیدوارم اقلا یک قاضی یا یک وکیل یا یک حقوق‌دان، ناظر بر این متن، مشروح دفاعیه‌ام را کامل بخواند! شگفتا! محکوم در دادگاهی شده‌ام که معطوف بر انتشار متن در فضای مجازی «هیأت منصفه» نداشت، اما ابتدای حکم را چنان شدید و غلیظ بریده که تو گویی آن مختصر، متنی روزنامه‌ای بوده! و از سویی جا دارد بپرسم که مگر من کارمند دولت هستم که در «دادگاه کیفری مجتمع قضایی کارکنان دولت» محاکمه و محکوم شده‌ام؟!

اما حضرت آیت‌الله!

همواره نوشته‌ام که قوه‌ی قضاییه باید عدالت را بچسبد و مصلحت را نه! اگر مجال اعتراض به این حکم برای نگارنده وجود داشت که از آن استفاده خواهم کرد ولی هم به عرض شما برسانم که قاضی‌القضات باشید و هم به استحضار قاضی که حکم را صادر کرد! من هیچ شرایط خاصی ندارم! جوان هستم که باشم! فرزند شهید هستم که باشم! نویسنده‌ی انقلابی هستم که باشم! و حتی مدافع نامه‌ی اخیر شما به حضرت آقا هستم که باشم! اگر واقعا از نظر قوه‌ی تحت مدیریت شما، عقوبت آن متن «۶ ماه حبس تعزیری» است، کاش عوض ترحم کذا -که بعید نبود حالم را از کل نظام بهم بزند!- مرا رهسپار زندان می‌کردید! قدرمسلم، من هنوز هم به آن متن اینستایی وفادارم! و مسئول آشغال را هنوز هم از آشغال کف خیابان، آشغال‌تر می‌دانم! قاضی محترم، کاش بگوید برای آن روح‌الله که اهل جهنم را از بوی لجن بعضی روحانی‌ها در عذاب می‌دانست، چه حکمی در آستین دارد؟!

حضرت آیت‌الله!

در تنفرم از «قهرمان‌بازی» همین بس که وقتی در ایام ۸۸ نامه‌ام به حضرت‌عالی، حزب‌اللهی‌ها را سرمست کرد، مرد و مردانه آمدم و از فلان‌جا و بهمان‌جای آن نامه، عذرخواهی عمومی کردم! و این، آخرین بار نبود که فحش رفقا را به جان خریدم! کرارا شده که خودم با قید وثیقه آزاد باشم اما به رغم شماری از حزب‌اللهی‌های سطحی‌نگر، از اقدامات درست قوه‌ی قضا دفاع کرده باشم! و آخرینش نامه‌ی اخیر شما به رهبر! و قول می‌دهم در زندان هم، به وقت لزوم، دفاع کنم از کارهای درست قوه!

حضرت آیت‌الله!

در حریت و آزادگی این قلم همین بس که چه وقتی رئیس‌جمهور کنونی و چه وقتی رئیس‌جمهور قبلی، شما را و قوه‌ی قضا را مورد تاخت و تاز قرار دادند، هم از حضرت‌عالی و هم از قوه‌ی قضاییه دفاع کردم! و گمانم بیش از همه‌ی روزنامه‌نگاران! هست مطالبم در وبلاگم! و خوب می‌دانم مقابله با فساد دانه‌درشت‌ها چه کار سختی است! قطعا این‌ها را نمی‌نویسم که ترحم مضاعفی جلب کنم! حرفم این است؛ اگر آن متن اینستایی «۶ ماه حبس تعزیری» می‌خواست، چرا مدعی‌العموم در برابر این همه کثافت‌کاری روزنامه‌های زنجیره‌ای، ساکت است؟! واحیرتا که این سکوت گوش‌خراش، حتی صدای اعتراض شما را هم بلند کرد تا ۳ روز پیش از دادستان بخواهید در ماجرای اکاذیب روزنامه‌ی غربزده‌ی «شرق» و باز هم ناظر بر «توطئه علیه اربعین حسینی» ورود کند! و دوباره واحیرتا که ۳ روز گذشت و ما هیچ خبری در این باره نشنیدیم!

حضرت آیت‌الله!

مکرر گفته‌اید که در مقابله با هیچ فسادی، هیچ خط قرمزی ندارید! اگر آن متن اینستایی «۶ ماه حبس تعزیری» می‌خواست، مانده‌ام مگر چقدر گردن آقایان قالیباف و روحانی کلفت است؟! و مگر نه آنکه آقای قالیباف- جلوی چشم همه‌ی ملت!- آقای روحانی را متهم به بهره از رانت در تهیه‌ی خانه کرد؟! اگر دروغ گفته، چرا در دهان قالیباف نمی‌کوبید؟! و اگر راست گفته، چرا در دهان روحانی نمی‌کوبید؟! عاقبت، خط قرمز دارید یا نه؟! دقت شود! من همین الان هم جناب قالیباف را مناسب‌ترین فرد برای تصدی ریاست بر قوه‌ی مجریه می‌دانم اما واقعا در شگفتم از این همه تبعیض! یک کلام بیایید و روشن‌گری کنید که بفهمیم قالیباف دروغ گفته یا روحانی رانت‌خوار است! و هیچ شق سومی هم ندارد!

حضرت آیت‌الله!

بترسیم و بترسید از آن روزی که حتی من هم به این نتیجه برسم که شما و شماها، آن‌چه زیاد دارید همین «خط قرمز» است! یک سئوال! آیا اگر من هم وصل به این بزرگ یا آن بزرگ بودم، اصلا قوه‌ی قضا به این شکایت واقعا می‌خواهم بنویسم؛ مبتذل «معاونت حقوقی نهاد ریاست جمهوری» رسیدگی می‌کرد؟! تمنا می‌کنم متن دفاعیه‌ام را بخوانید!

حضرت آیت‌الله!

معطوف به شکایت بی‌وجه‌شان، رسما پذیرفته‌اند که آقای روحانی به سپاه توهین کرده! من البته در آن متن اینستایی، منظورم را هرگز لو نداده بودم! دفاعیه را بخوانید، می‌فهمید! حال سئوال این‌جاست؛ آیا من هم می‌توانم ۲ تا لیچار بار سپاه کنم و امیدوار باشم به بی‌خیالی قوه‌ی قضا؟! یا خون رئیس‌جمهور از جمهور رنگین‌تر است؟! براستی این «جمهوری روحانی‌ها» است یا «جمهوری اسلامی»؟!

حضرت آیت‌الله!

ان‌شاءالله از خدا بترسم و از زندان، نه!

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. حسین قدیانی می‌گوید:

    «شرداری» که هست!
    «شهرداری» که بود!
    ح‌سین ق‌دیانی: حضرت! مگر قرار نبود زنان، با حذف رنگ سیاه- یا حالا بگو خاکستری!- و بهره از رنگ‌های شاد و شاداب، چهره‌ی شهر را تغییر دهند؟! مگر این، مطالبه‌ی شهرداری از ناموس منِ شهروند ساکن تهران نبود؟! مگر در آن پوستر کوفتی، از خواهر و مادر و همسر امثال من نخواسته بودید که خودشان را برای زیباتر شدن شهر تحت مدیریت حضرت‌عالی، رنگارنگ کنند تا چهره‌ی شهر تغییر کند؟! پس چرا «همشهری» و این عکس سیاه؟! اقلا کت‌شلوار صورتی خال‌خال با راه‌راه بنفش جیغ می‌پوشیدید و با پس‌زمینه‌ی تصویری غیر از سیاه، از خودتان شروع می‌کردید تغییر شهر را! شرمنده‌ها! بهتر نبود عوض این عکس مغموم «همشهری» تصویر خواهر و مادر و همسرتان را آنهم با شادترین رنگ‌های ممکن منتشر می‌کرد؟! چطور خواهر و مادر و همسر منِ شهروند را دعوت به رنگ می‌کنید اما به ناموس خودتان که می‌رسد، این‌جور می‌کنید؟! والله جا دارد ضمن کشیدن یک ضربدر روی عکس مشکی حضرت‌تان، از گردانندگان «همشهری» بخواهم در شماره‌ی بعد، عکس رنگی نوامیس‌تان را آن‌هم در پس‌زمینه‌ای شاد و رنگارنگ منتشر کنند، بلکه در وهله‌ی اول، خواهر و مادر و همسر خودتان تغییر بدهند چهره‌ی شهر را! خدایی خواسته‌ی به حقی نیست؟! یعنی آنقدر که شما و هم‌پالگی‌های‌تان دورو هستید، خود دورو این‌قدر دورو نیست! به خدا تازه داریم می‌فهمیم چه نعمتی بود قالیباف برای این شهر! شما «شردار» هستید و نه «شهردار»! خودتان عکس این مدلی می‌گیرید و آن وقت ناموس منِ نوعی را رنگارنگ می‌خواهید! دورویی تا کجا؟! و تا کی؟! حقا که جا داشت عوض این عکس، خواهر و مادر و همسرتان را به رخ خلق‌الله می‌کشیدید، آن‌هم رنگ‌رنگ، تا تغییر چهره‌ی شهر را از ناموس خودتان شروع کرده باشید! خدا شاهد است چرک لای ناخن انگشت قالیباف هم نمی‌شوید! کار او «امام علی» و «پل صدر» و «دریاچه‌ی شهدای خلیج فارس» و «بوستان نهج‌البلاغه» و «پل طبیعت» و «تونل توحید» و «تکمیل کمربندی آزادگان» و «دهها پردیس سینمایی» و «امتداد بزرگراه همت» و «ستاری» و «باکری» و «چندین پارک مخصوص بانوان» بود و کار شما دعوت ناموس ملت به سرخاب‌سفیداب و بزک‌دوزک اما فقط ناموس ملت! و الا به خودتان که می‌رسد، عوض نشر ناموس‌تان در تصاویر رنگی، عکس با سیاهی پرچم مقدس اباعبدالله‌الحسین می‌گیرید! و رسما سور می‌زنید به همه‌ی دوروها! وجود اگر داشتید و کمی صداقت اگر داشتید و اندکی اگر یک‌رنگ بودید، به گردانندگان «همشهری» عکس رنگارنگ نوامیس خود را می‌دادید تا کمی تغییر کند چهره‌ی شهر! نه! آشغال فقط در پاستور نیست…
    #حسین_قدیانی

  2. حسین قدیانی می‌گوید:

    تقدیم به یزیدی‌ها
    عشق ما به «حسین» همینی هست که هست
    ح‌سین ق‌دیانی: خبر دارم که صنف لباس‌فروش‌ها در صبحانه‌هایش کله‌پاچه‌ای می‌دهد که گوسفندانش به جای علف، بستنی روکش‌طلا می‌خورند! خبر دارم که هر که برود حاج‌محمود، یک قطعه زمین در چیذر و یک قطعه زمین هم در زعفرانیه می‌گیرد! خبر دارم که استکان چای جلسه‌ی حاج‌قربان از آب‌طلای سفید است! خبر دارم که میکروفن حاج‌منصور در ارک، از پلاتین مرغوب است! خبر دارم که به مستمعین منبر شیخ‌حسین در تکیه‌ی همدانی‌ها بخشی از رشته‌کوه الوند را می‌دهند! اوووووف! این یکی را نگاه! رفتم سراغ اصل کاری! خبر دارم که تار و پود زیلوهای مثلا ساده‌ی بیت رهبری از مرغوب‌ترین نخ ابریشم است! و حتی این را هم خبر دارم که به عزاداران حسینیه‌ی امام خمینی، نفری یک آپارتمان می‌دهند n متر در بهترین نقطه‌ی جواهرده رامسر! خبر دارم که هیأت حدادیان بروی، خود حاج‌سعید برایت چک سفیدامضاء می‌کشد! خبر دارم که ظروف پلاستیکی غذای نذری مسجد دانشگاه امام صادق علیه‌السلام بعد از ۵ روز تبدیل به اورانیوم غنی شده می‌شوند! خبر دارم که میثم مطیعی به تعداد قدم‌های جابر در زیارت اربعین، ماشین بنز دارد! خبر دارم که هیأت رزمندگان اسلام، به همه‌ی عزاداران خود، یک دست کت و شلوار پیرگاردین اصل می‌دهد بعلاوه‌ی ۲ جفت جوراب نانو که هر چه بیشتر بپوشی، بوی بهتری می‌دهد! حالا باز بگویید «۱۴۰۰ سال پیش، عربی، عرب دیگر را کشت؛ به ما چه!» القصه! عربی، سر از بدن حججی ایرانی هم جدا کرد و در همین عصر کنونی هم جدا کرد، شما باز گفتید «به من چه!» پس عشق ما به حضرت سیدالشهدا هم به شما چه! شما غربزده‌ها، فقط می‌توانید بسوزید از این عشق! جانم به این مثل! در حج، سپیدپوشان مُحْرِم، گرد خانه‌ی مشکی خدا می‌گردند اما در مُحَرّم، همه‌ی فرشته‌ها و همه‌ی ملائک با آن بال‌های سفید خوش‌گل‌شان، گرد ما مشکی‌پوشان حسین می‌گردند! پس ما خیلی مهم‌ایم! خوش‌مزه‌ترین غذای ممکن، نذری ماه محرم است! زلال‌ترین اشک ممکن، گریه برای حضرت اباعبدالله است! و از سیاهی لباس ما، تنها یک رنگ، بالاتر است؛ سرخی خون ارباب! بروید و این متن را از خط اول بخوانید! خبر دارم که سپاه قدس در موتور حاج‌حسین سازور، دست‌گاهی کار گذاشته که دود اگزوز آن تبدیل به الماس می‌شود! اما با وجود همه‌ی این اخبار، خبر دارم که هنوز هم خدا، مخلوقی محبوب‌تر از «حسین» نیافریده! یعنی هر چه به دستگاه اباعبدالله، تیر بیندازی، آقا را محبوب‌تر کرده‌ای! بدبختی را می‌بینی؟! خبر دارم که آشپز بیت، از کیروش هم بیشتر پول می‌گیرد! نخوردی قیمه‌اش را، حرف نزن!
    #حسین_قدیانی

  3. حسین قدیانی می‌گوید:

    #حسن_روحانی_را_هم_بازداشت_کنید
    آقای آملی! لطفا زورتان را به همه‌ی روحانی‌ها برسانید!
    ح‌سین ق‌دیانی: اگر قرار باشد قوه‌ی قضا مستند به یک شعار، این‌گونه فرض کند که طلبه‌ای قصد جان حسن روحانی را کرده و ذیل همین فرض، چند تایی از طلاب را بازداشت کند؛ بر مبنای همین فرض، خود حسن روحانی هم باید بازداشت شود! چرا که رئیس قوه‌ی مجریه، بارها و بارها با زبان تهدیدآمیز علیه منتقدان خود سخن گفته و حتی باری خواب جهنم- البته بخوانید بهشت!- هم برای جناح منتقد خود دیده است! لذا از کجا معلوم عوامل حسن روحانی و ذیل تهدیدات او، این بلا را بر سر طلبه‌ی مظلوم مشهدی «محمد تولایی» نیاورده باشند؟! قطعا اگر قوه‌ی قضا اقدام به بازداشت حسن روحانی نکند، این یعنی «تبعیض» آقای آملی! اگر بر مبنای یک شعار، می‌توان چند طلبه را در پی جان حسن روحانی دانست، حتما بر مبنای سخنان رئیس قوه‌ی مجریه، این احتمال هم مفروض است که دست حسن روحانی به خون طلبه‌ی مظلوم مشهدی «محمد تولایی» آغشته باشد! عاقبت، تو وقتی منتقد را حواله به آن دنیا می‌دهی، از کجا معلوم تهدیدت را عملی هم نکنی؟! قدرمسلم، مادام که قوه‌ی قضا، حسن روحانی را هم مثل آن چند طلبه بازداشت نکند، من حق دارم پیکر این طلبه‌ی مظلوم مشهدی را در حالت کما، علامت استیلای تبعیض بدانم در قوه‌ای که باید مجری عدالت باشد! حالا می‌فهمم چرا خمینی گفت؛ «اهل جهنم از بوی تعفن بعضی روحانی‌ها در عذاب‌اند»! نه! من سردار سپاه نیستم که بخواهم دست حسن روحانی را ببوسم! من سرباز آه مردمم و اگر بخواهم ببوسم، دست طلبه‌هایی را می‌بوسم که غریبانه دارند تقاص قصور و تقصیر روحانی‌های دیگر را پس می‌دهند! آقای آملی! اگر راست می‌گویید که هیچ خط قرمزی ندارید، حسن روحانی را هم بازداشت کنید! و الا اعتراف می‌کنم؛ هر چه تا کنون در مدح شما نوشته‌ام، سبب خشم خدا از این قلم خواهد شد! خدایا! مرا ببخش بابت حمایت‌های پیشینم از آیت‌الله آملی و قوه‌ی تحت امر ایشان، اگر عوض اجرای عدل و داد، در پی تبعیض باشند! که ظاهرا و مع‌الاسف همین گونه است! اجازه داریم که معطوف به این قوه‌ی قضا، هیچ امیدی به اجرای عدالت در نظام جمهوری اسلامی نداشته باشیم؟! به خدا در یأس کامل هستیم، با وجود این قوه! وقتی ناظر بر آن ادعاهایی که در مناظره مطرح شد، نه در دهان قالیباف می‌کوبد و نه در دهان روحانی، چه عدالتی؟! چه امیدی؟! چه ایمانی؟! چه انگیزه‌ای؟! اصلا گیرم من به فلان دولت‌زن، رسما گفته‌ام «آشغال»! این «۶ ماه حبس تعزیری» دارد؟! نکند «دیکتاتوری» است؟!
    #محمد_تولایی
    #حسن_روحانی
    #حسین_قدیانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.