روزنامه جوان ۱۹ اسفند ۱۳۹۴
*در آستانه برجام/ روحانی:
از زحمات دوست عزیزم جناب آقای دکتر صالحی به صورت ویژه تشکر میکنم.
*روز برجام/ روحانی:
اگر صالحی نبود، ای بسا برجام اصلا به فرجام نمیرسید.
*۲ ماه بعد از برجام/ روحانی:
این مدال لیاقت، حقا که برازنده جناب دکتر صالحی است. ما همه باید از ایشان ممنون باشیم.
*یک ساعت بعد از ۲ ماه بعد از برجام/ روحانی [هنگام پیادهروی با ظریف]:
برجام به صالحی بدهکار است. واقعا من اینگونه فکر میکنم جناب ظریف!
*همین چند روز پیش/ روحانی:
صالحی که وزیر خارجه نیست! درباره برجام باید از ظریف بپرسید!
*۳ روز پیش/ روحانی:
صالحی نبود، شاید برجام یک سال زودتر به فرجام میرسید، نه حالا بگو سیدخندان!
*دیروز/ روحانی:
با صدای رسا میگویم که صالحی حق اظهارنظر درباره برجام را ندارد!
*دیشب/ روحانی:
رساتر از قبل اعلام میکنم که نه آقای صالحی و نه اساسا هیچ فرد صالحی، حق حرفزدن درباره برجام را ندارد!
*همین یک ساعت پیش/ روحانی:
صالحی؟ اصلا کی هست؟
روزنامه جوان ۶ اسفند ۱۳۹۴
الان که دارم این چند خط را مینویسم، هنوز تبلیغ نامزدها قانونی است، اما الان که تو داری این متن را میخوانی، دیگر مهلت قانونی تبلیغ نامزدها تمام شده!
خندهام گرفته از این وضعیت! این را هم میگذارم به حساب نمک کار روزنامهنگاری! نوشتم «نمک» یادم آمد که «نمکدان» را نباید شکست!
فردا جمعه انشاءالله در نهایت امن و امان میرویم پای صندوق رأی و هر چقدر هم صف رأیگیری شلوغتر باشد، چه بهتر! فردا اگر دیر بجنبیم شاید مجبور باشیم یک ساعت، بلکه حتی چند ساعت منتظر بمانیم تا نوبت رأی دادن ما شود؛ بالطبع از این همه سرپا ایستادن خسته خواهیم شد، اما جانم به قربان شیربچههای مدافع حرم که کیلومترها آن سوی مرز مقدس وطن، دشمن لعین داعشی را در همان دورها نگه داشتهاند! فردا دقیقا در همان دقیقهای که من و تو داریم به نامزدهای مورد علاقه خود رأی میدهیم، شاید یک بسیجی دیگر جرعهنوش باده شهادت شود!
حال میخواهم یک سؤال خندهدار اما گریهدار بپرسم؛ چند دقیقه یا چند ساعت در صف رأیگیری ایستادن، بیشتر آدمی را خسته میکند یا چند شبانهروز بیخوابی و بیآبی و نبرد تن به تن با وحشیترین اشقیای تاریخ؟! راستش به تو بدهکاریم ای «نامزد شهادت» که از زن و بچه و زندگی گذشتی تا پای حرامیان، خاک کشور را آلوده نکند. به همت کارگران شهرداری، فردا دیگر در شهر خبری از چهره نامزدهای انتخابات نیست، اما باز هم تصویر شهدای مدافع حرم پیشروی ما خواهد ماند.
چند روز پیش، رزمندهای که داشت مهیای اعزام به سوریه میشد، به راقم این سطور گفت: «بعید میدانم در خط مقدم نبرد با لعین داعشی امکان رأی دادن ما وجود داشته باشد، اما تو را به حضرت زهرا قسم، جوری رأی ندهید که خستگی نبرد با اشقیا به تن ما بماند».
آری! عشق است نامزدهای شهادت که هیچ موقعی تبلیغشان غیرقانونی نیست، حتی در روز انتخابات! از کجا معلوم فردا روز شهادت چند نفر در جبهه شام باشد؟! از کجا معلوم فردا گرد یتیمی بر چهره چند دختر خردسال بنشیند؟! فردا کار ما سختتر است یا کار آن مادری که به او خبر شهادت جگرگوشهاش را میدهند، آن هم در حالی که شاید خبری از پیکر فرزندش نباشد! فردا رأی دادن این مادر کجا، رأی دادن من و تو کجا؟!
آهای نامزدی که فردا فکر میکنی از بقیه رقبا جلوتری! جلودار اصل کاری، آن جوان بسیجی است که فردا شاید در خط مقدم جبهه شام، روز آخر زندگیاش باشد!
فردا من رأی میدهم، تو رأی میدهی، اما این همه آزادی در حق انتخاب، از صدقه سر دردانههایی است که با خون سرخ خود، ضامن امنیت انتخابات شدهاند. سوگند به خون شهدا، ما نیز در راه دفاع از ولایت خسته نخواهیم شد. هنوز «گلبرگ سرخ لالهها در کوچههای شهر ما بوی شهادت میدهد»! وه که چقدر آراممان میکند اسم تو مادر! یا زهرا…
وطن امروز ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
این کشور و آن کشور ندارد؛ بدیهیترین منطق انتخابات در هر نظامی این است که به عنصر فتنهگر علیه ساز و کار آن انتخابات، اذن نامزدی ندهد. حال اگر آن عنصر فتنهگر، در فتنهآفرینی علیه ساز و کار انتخابات، مسبوق به سابقه هم باشد و علاوه بر این، در فتنه علیه نتیجه انتخابات هم سابقهدار باشد، که دیگر هیچ! یعنی حداقلش این است که در سایر نظامها به چنین عنصری هرگز اذن نامزدی نمیدهند، اینکه حالا با او چه کار میکنند و چگونه او را به سزای رفتار و گفتارش میرسانند، محل بحث این یادداشت نیست. محل بحث این یادداشت، همانطور که از تیتر آن پیداست، با کمال عذرخواهی نقدی است به نظام جمهوری اسلامی. این نقد البته میتوانست در مدح نظام نوشته شود اما از آنجا که زیادی هر چیزی بد است، لاجرم این متن هم زاویه نقد پیدا کرده است. تا چند بار اولی که طرف، علیه ساز و کار انتخابات شکلک درآورد و نظام تحمل کرد و از در گذشت وارد شد، این را ما همان زمان نوشتیم به پای کرامت نظام و مصلحتسنجی درست و تلاش حکیمانه برای حفظ، اما به راستی تا چند بار؟! و تا کی؟! آیا اوجب واجبات، حفظ نظام است یا حفظ طرف در مجموعه نظام؟! و گیرم همین دومی اوجب واجبات باشد، آیا با این همه اغماض و ملاحظه، مثلا حفظ شده در مجموعه نظام؟! وقتی تندتر از هر اپوزیسیونی علیه نظام موضع میگیرد، رادیکالتر از هر ضد انقلابی علیه انقلاب حرف میزند، بیمنطقتر از هر خودخواه خودمحوری علیه نهاد قانونی ناظر بر انتخابات اراجیف میبافد و ساختارشکنانهتر از هر دشمنی علیه ساز و کار انتخابات یاوه میسراید، معلوم است که اولا لیاقت این همه تلاش برای حفظ در بدنه نظام را ندارد، ثانیا نظام باید تجدید نظر کند در نحوه مواجهه با وی. گفت: «خوبی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند». خوبی البته اگر زیادی دیگر از حد گذشت، فقط نباید به نقد نادان بسنده کرد، بلکه بیتعارف، باید دمی هم نشست پای نقد خوبیکننده! و از جمله این خوبیکنندهها، شورای نگهبان است. راقم این سطور، آنقدر در تعریف از شورای نگهبان نوشته که حق این یک فقره نقد برایش محفوظ باشد! من ضمن احترام به هر تصمیمی که این نهاد قانونی بگیرد، و فقط منباب روشن شدن، از اعضای معزز شورای نگهبان میپرسم که بر اساس کدام منطق، فلانی را تأیید صلاحیت کردهاید، آنهم برای مجلسی به اهمیت مجلس خبرگان؟! اگر منطق این بوده که با دیدن یک ملاطفت دیگر، دست از رفتار و گفتار فتنهآفرین بردارد، حرفهای سابقهدار لیکن بیسابقه ایشان نشان داد که این خوبیها و این لطفها اصلا و ابدا به طرف نیامده! معالأسف هر بار نظام در مواجهه با ایشان کوتاه آمده، وی سنگرهای دیگری را فتح کرده! آنهم با ادبیاتی بدتر، تندتر، افراطیتر، آنقدر افراطیتر که گاه حتی رسانههای دشمن، حیرت میکنند از این همه افراط در دشمنی با انقلاب، از درون انقلاب! اگر «ضد انقلاب» یعنی آنکه بر ضد انقلاب موضع میگیرد، کیست ضد انقلابتر از او که سخن نمیگوید الا به فتنه؟! فتنه خاطره از امام اما علیه خط امام، فتنه عکس با امام اما بر عکس راه امام، فتنه اسم خمینی اما علیه رسم خمینی و هزار و یک فتنه ریز و درشت دیگر! بخواهیم یا نخواهیم سخنان سراسر فتنه اخیر نشان داد که هر چه خوبی در حق ایشان بیشتر شود، با بدی بیشتری، آن را جواب میدهد! وقتی با فردی طرفیم که جزای احسان را جز به بدی نمیدهد، آیا کجاست حد و مرز این همه احسان و بزرگواری؟! بگذارید جور دیگری سئوالم را مطرح کنم؛ این جناب دقیقا و مشخصا با چه هزینهای باید در نظام حفظ شود؟! آیا با این هزینه که هم نامزد انتخابات باشد و هم علیه شورای نگهبان حرفهایی بزند که تا به حال، هیچ دشمنی و هیچ ضد انقلابی بدین عریانی نزده؟! آیا با این هزینه که مادر رزمنده ۸۸ یعنی همان شهید مدافع حرم با خود بپرسد؛ «اگر اوضاع این است، اصلا جگرگوشه من برای تأمین امنیت کدام قانون و کدام انتخابات رفت و جانش را تقدیم کرد؟!» آیا جز این است که تقریبا همه شهدای مدافع حرم، سال ۸۸ در میدان دفاع از انتخابات و رأی جمهور هم رزمنده و مدافع حریم آرای میلیونی ملت ایران بودهاند و سخت است برای بازماندگان ایشان، وقتی میبینند بعضیها از سویی با تأیید شورای نگهبان روبرو میشوند، از دیگر سو، همین نهاد قانونی را به باد توهین و افترا میگیرند؟! آیا این عنصر بدسابقه فتنهگر باید در نظام حفظ شود حتی به بهانه شکستن دل شیربچههای میدان جنگ با لعین داعشی؟!
البته اشتباه نشود! من هرگز بنا ندارم بگویم که اگر شورای نگهبان، طرف را رد صلاحیت میکرد، وی متنبه میشد و دیگر این همه رادیکال و افراطی موضع نمیگرفت! هر چند به جد بر این باورم که در امر تربیت حتی حفظ افراد، اگر تشویق هست، تنبیه هم هست! حرف من این است که «تحلیل» به معنای سبکسنگین کردن اتفاقات آینده، کار سیاستمدار است اما شورای نگهبان، به عنوان مفسر قانون اساسی، کاری ندارد الا عمل به مر قانون! اساسا و اصولا دخلی به شورای نگهبان ندارد که رد صلاحیت، فلانی را در دایره نظام نگه میدارد یا تأیید! اگر طبق قانون یعنی منطق انتخابات، فتنه خط قرمز است، و اگر سخنان کذا نشان داد که هیچ مصلحتی حتی مصلحت حفظ بعضیها، بالاتر از مصلحت عمل به مر قانون نیست، فرض است بر شورای نگهبان که دفاع خود از حریم حقالناس را کامل کند و ضمن قلم قرمز کشیدن روی نام این فتنهگر سابقهدار، اجازه ندهد عرصه سیمرغ انتخابات، بیش از این، جولانگه خط دهنده به ضد انقلاب باشد. روی سخن این نوشتار، اما فقط شورای نگهبان نیست! دیگر ارکان نظام هم باید بدانند که اوجب واجبات، حفظ افراد به هر قیمتی درون مجموعه نیست! همین را کم داشتیم که طلبکار از مردم و رأی مردم، بشود متذکر بدهی پابرهنهها به امام و اسلام و انقلاب! جوری علیه انقلاب موضع میگیرد که گویی به ضد انقلاب بدهی دارد، که گویی به دشمن بدهی دارد، که گویی مدیون BBC و در دین VOA است! خوب است این را هم بفرماید که چند بار بر گوش صندوق آرا سیلی بزند، مردم شهید داده با او بیحساب میشوند؟! و بفرماید نام آقازادههایش در چند قرارداد فاسد نفتی بیاید، بدهی این ملت به خاندان پرداخت شده؟! و بفرماید چند بار دیگر به دشمن گرای تحریم بدهد، خیالش راحت میشود؟! من که باورم هست خمینی کبیر، اول بدهکار خاندان است! آنجا که گفت: «ما آمریکا را زیر پا میگذاریم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که گفت: «من بوسه بر دست و بازوی رزمندهها میزنم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که نباید علیه حکام آل سعود، آن حرفها را میزد! آنجا که نباید بر ضد اسلام اشرافیت، سخن میگفت! آنجا که نباید به «جنگ عقیده» اشاره میکرد! آنجا که نباید یک تار موی کوخنشینان را به تمام دنیای کاخنشینان برتری میداد! و آنجا که نباید میگفت: «غلط میکنی! قانون تو را قبول ندارد!» واجب است بر شورای نگهبان که ضمن تجدیدنظر در رأی صادره، بیش از پیش و بخصوص برای این عنصر غیر ملتزم به ساز و کار انتخابات، ثابت کند که حقیقتا بدهکار خمینی است، نه ضد انقلابی که هم از توبره میخورد، هم از آخور! شورای نگهبان، صلاحیت خود را از قانون اساسی گرفته، از امام راحل عظیمالشأن. واقعا کسی که این امر بدیهی را هم نمیداند، صلاحیت تأیید صلاحیت توسط شورای نگهبان را دارد؟! حرمت امامزاده اما در وهله اول با متولی آن است. گاه هست که باید به خدا پناه برد از بد بودن متولی لیکن چو امروزی مجبوریم خوبی از حد گذشته متولی را منتقد باشیم و حرفهایی بزنیم که علیالقاعده خودمان هم نمیپسندیم! برای هر معصیت کبیری راهی به استغفار هست اما امان از «استکبار» این «گناه اکبر». انسان مستکبر از بس خود را بزرگ میبیند، اساسا نمیتواند توبه کند! توبه یعنی «بازگشت به خدا»، همچنان که توبه انقلابی یعنی «بازگشت به روح خدا» اما عنصر مستکبر متکبر، آنجا هم که شورای نگهبان در بستر تأیید صلاحیت زمینه توبه را فراهم میآورد، مستکبرتر میشود، متکبرتر میشود! و دقیقا همین جاست که من مجبور میشوم تا در اوج اعتقاد به نظام، انتقاد کنم از نظام! ملاک گیرم نه حال فعلی افراد، که سابقه ایشان باشد! در فتنه علیه انتخابات، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در قربانی کردن آدمها به نفع مطامع خود، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در دروغ بستن به امام، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در همنوایی با دشمن، بلکه دشمنتر شدن از خود دشمن، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! این تیتر یکی از نوشتههایم بود در اوج فتنه هشتاد و اشک: «کشتی انقلاب، مسافرکشی میکند، منتکشی نمیکند!» کسی که از ضد انقلاب هم بیشتر با انقلاب ضدیت میکند، مصلحت آن است که جز به عدالت با او رفتار نشود! آنهم عدالت حداکثری! دیروز خوب نوشته بودند بچههای روزنامه: «حقیقتا یک سئوال بسیار مهم در افکار عمومی وجود دارد و چه بهتر آنکه رسانههای انقلابی و تا بن دندان معتقد به نظام اسلامی، این سئوال را مطرح کنند. سئوال این است: وقتی فتنه ۸۸ به عنوان یک خط قرمز در نظر گرفته میشود، باید نگاهی کاملا قانونی و انقلابی نسبت به تکیهگاه این فتنه داشت! وقتی به درستی کاندیدایی در یک شهرستان دورافتاده به خاطر علقه به فتنه رد صلاحیت میشود، چرا باید تکیهگاه فتنه ۸۸ تأیید صلاحیت شود؟! آن کاندیدای شهرستانی به خاطر فتنهای که طرف به پا کرد رد صلاحیت شده است! در این شرایط چرا باید خود آن فرد تأیید صلاحیت شود؟» عجبا که درباره او مدام میگویند سابقه! کی بود آخرین بار که دشمن علیه او موضعی گرفت؟! اصلا یادتان میآید؟! اتفاقا بیم من از چیز دیگری است! من بیم از آن فردایی دارم که آیندگان، ناظر بر رفتار و گفتار طرف، جمهوری اسلامی را نه چون حقیر، که جور دیگری نقد کنند! که بگویند: «فردی با این همه سابقه فتنه علیه انتخابات، صلاحیتش توسط شورای نگهبان تأیید شد!» که بگویند: «هر کاری دلش خواست کرد و هر حرفی دلش خواست زد اما هرگز به عدالت با او رفتار نشد!» که بگویند: «اگر میگویید با نظام زاویه داشت، پس چرا فلان؟!» که بگویند: «مادر شهید مدافع حرم دلش شکست اما شما باز هم نگران حفظ طرف بودید؟!» که همالان بگویند: «به راستی و با وجود همه اعتقادم به نظام، چرا باید در انتخاباتی شرکت کنم که حتی فلانی هم با این شرح مشروح در آن نامزد است؟! خودم را دست انداختهام یا رأیم را؟! حضرات بفرمایند چه شورای نگهبان و چه مجلس و چه انتخاباتی میخواهند، همان را هم عملی کنند! دیگر چرا انتخابات؟!»
*** *** ***
تلاش برای حفظ هر فردی در دایره انقلاب اسلامی، صدالبته عملی مأجور است و حکیمانه اما بدان شرط که در مقام عمل تبدیل نشود به تلاش برای حفظ منویات ضد انقلاب، آنهم از درون انقلاب، آنهم در نخستینروز دهه فجر، آنهم در یومالله دوازدهم بهمن، آنهم دوشادوش «امام آمد»، آنهم سینه به سینه آن سرود بهشتی در بهشت زهرا. شک ندارم اسلام جماعت، آمریکایی است! واقعا اگر قرار است طرف را حفظ کنیم که در اولین روز دهه فجر، کام شیطان بزرگ را شیرین کند، نخواستیم این حفظ کردن را! کینهها دارند از خمینی کبیر! از امام جنگ فقر و غنا! از روحالله پابرهنهها! و تمام سعیشان این است که در آستانه انتخابات، مخاطب شعار «برخیزید، برخیزید!» را از شهدای انقلاب برگردانند طرف ضد انقلاب! حال تا کی و تا کجا باید این فرد را تحمل کرد بلکه حفظ شود؟! بفرموده امام شهدا، اوجب واجبات برای ما حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی است! اگر قرار است حفظ بعضیها، مخل حفظ خود نظام شود، اگر قرار است هزینه حفظ عناصر فتنه، خدشه بر شعائر انقلاب باشد و اگر قرار است بهای حفظ مدعیان وقیح، حذف رسم خمینی از اسم خمینی باشد، حذف اسلام ضد ظلم و ضد سازش باشد، حذف ولینعمتان امام باشد، قسم به خون شهدا، به اجرای مر عدل و داد در حق این جماعت ضد انقلاب راضیتریم تا ماندنشان درون انقلاب! صدسال سیاه نخواستیم خانواده انقلاب همچین خاندان متفرعنی داشته باشد! بگذریم که تلاش برای حفظ سرپناه آن پیرمرد جنوب شهری هم عملی مأجور و حکیمانه است! ولینعمت خمینی همین پیرمرد است! همین پیرمرد معمولی! نظام، یاران را حفظ کند! اغیار به سلامت! آری! به سلامت… که خمینی فقط یک بیت نسرود! بیت امام یعنی خانه مادر چند شهید! خمینی در برابر هیچ سیاستمداری احساس حقارت نکرد، لیکن با آن همه عظمت، در برابر چهره نورانی و گریه شوق بچههای جبهه و جنگ احساس حسرت و حقارت میکرد! هر کجا بسیجی هست، بیت امام همان جاست! هر کجا رزمنده هست، بیت امام همان جاست! زحمت بیهوده میکشید! «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»! خمینی هدیه خدا بود به ما! روح خدا جز خدا صاحبی نداشت! امام ما را نمیتوان به نام زد! بسی بزرگتر از این حرفها بود! ما دست از دامان خمینی برنمیداریم! و امام بیدار خود را به مشتی خواب و خاطره نخواهیم فروخت! امام بزرگوار ما عاشق این بود که آمریکا را زیر پا بگذاریم و مثل این دریادلان سپاهی، کاری کنیم کارستان، بلکه در تقابل تاریخی و ماندگار جمهوری اسلامی و آمریکا، این عکس ذلت و زبونی یانکیها باشد که مخابره شود! لذا اشبهالناس به خمینی، همان عزیز فرزانهای است که به وقت، «نشان فتح» میدهد! این ملت شهیدپرور، این امت حزبالله، همه «یادگار خمینی» هستند! «من یادگار خمینی هستم» شعار همه این مردم است! تمام این کشور، متعلق به خمینی و یادگار خمینی است! پوسیده بودیم ما در پستوی تاریخ، اگر نهیب روحالله بیدارمان نمیکرد! ما به خمینی بدهکارتر از آنیم که بعضیها فکر میکنند! ما با خمینی زندگی میکنیم، خواب نمیبینیم! ما از آرمانهای امام، کوتاه نمیآییم! مسیر حرکت ما را خمینی معین میکند! خمینی را نمیتوانید از ما بگیرید! خمینی را نخواهید توانست از ما بگیرید! ما سطر سطر صحیفه را از بریم و خوب میدانیم که «مبارزه با رفاهطلبى سازگار نیست، و آنها که تصور مىکنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفین و محرومان جهان، با سرمایهدارى و رفاهطلبى منافات ندارد، با الفباى مبارزه بیگانهاند. و آنهایى هم که تصور مىکنند سرمایهداران و مرفهان بىدرد، با نصیحت و پند و اندرز متنبه مىشوند و به مبارزان راه آزادى پیوسته و یا به آنان کمک مىکنند آب در هاون مى کوبند! بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحتطلبى، بحث دنیاخواهى و آخرتجویى، دو مقولهاى است که هرگز با هم جمع نمىشوند. و تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند».
بسم الله…
احتمالا عکس صفحه یک را نمی خواهید به دلیل روی مخ بودنِ عکسِ یک! 🙂
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1618
احسنت!
“اگر حضرت روحالله گاه با صندلی سادهاش هم با مردم خویش حرف میزد، حضرت سیدعلی هم گاه با ما سخن میگوید به زبان چفیه روی دوش، زیلوی زیر پا!”
اگه به جای عکس این دو نفر، یک شیر آب چاپ میشد، به نظرم بهتر بود!!
بعضیها احتمالا چقدر آرزو داشتند آقا بفرمایند؛
این چه تجملاتی است؟! این چه صحن و سرایی است؟! این چه رنگ و لعابی است؟!
تا موج ایجاد کنند و سوار بر آن!
اما آقا هیچ نگفتند.
و این سرباز آقا، در ۱۴ خرداد ۹۴ “زیلو”ی مستطیل شکل سادهای بود، که کار خودش را کرد. عجب سربازی هم بود. تقبل الله زیلوی حسینیهی امام خمینی!
“خمینی گاه با زبان به ما میگفت «عالم محضر خداست» گاه با کوچک بودن خانهاش به ما نشان میداد خوی اشرافی، معصیت است، معذلک «در محضر خدا معصیت نکنید»! بالا برویم، پایین بیاییم دنیا خمینی را بتشکن بزرگی میشناسد که از قضا روی یک صندلی سفید بینهایت ساده مینشست؛ هیچ هم قید و بند این را نداشت که رنگ این دیوار با رنگ آن ستون بخواند و از این چیزها! حضرت روحالله در فکر تناسب دیگری بود! تناسب میان نظام جمهوری اسلامی و زندگی پابرهنهها! و برهم زدن این تناسب یعنی که معصیت!”
“پنجشنبه ۱۴ خرداد ۹۴ خامنهای با ۲ ابزار به جنگ تحریفکنندگان خمینی رفت؛ یکی ابزار زبان، یکی ابزار زیلو!”
و این یعنی زیرکی و درایت!
جیببُر!
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: بانک مرکزی اعلام کرده که بانکها باید به آن عده از متقاضیان وام که دولت تعهد کرده است بدون وثیقه وام بدهند.
گفت: منظورش وامهای ۲ و ۳ و ۵ میلیونی که نیست.
گفتم: خب! معلومه که منظورش وامهای کلان چند صد میلیارد تومانی است.
گفت: اگر مثل خیلی دیگر از بدهکاران کلان بانکی، بدهی خود را پس ندادند چی؟! وثیقهای هم نداشتهاند که به نفع بانک ضبط شود.
گفتم: در آن صورت مثل بقیه بدهکاران کلان میخورند و نم پس نمیدهند.
گفت: تکلیف پول کلان بیتالمال که خرج کردهاند چه میشود؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! قاضی به یک جیببر گفت؛ خجالت نمیکشی که دستت را توی جیب این آقا کردهای؟ دزد گفت؛ قربان! تصور کردم که جیب خودم است! قاضی پرسید؛ پس چرا پولها را درآوردی؟ و جیببر جواب داد؛ یعنی میفرمایید اختیار جیب خودم را هم ندارم؟!
سهم دشمن و دوست در تحریف امام(ره)
http://kayhan.ir/fa/news/46698/
“«زیلوی بیت» به سنگر شهدا میآید!”
قشنگ گفتید!
از دلنشین ترین لحظات عمرم، نشستن بر روی این زیلوهای سفید و آبیِ است!
چه مهتابی داریم
خدا رو شکر
و گر نه باید آب خوردنمون رو هم از کدخدا گدایی میکردیم!
انسانهای بزرگ با زیلویی کوچک هم میتوانند صد قافله دل را با خود همراه کنند.
آدمهای کوچک اما با قصرهای بزرگ هم نمیتوانند ذرهای توجه از آن خود کنند؛ ای بسا که در نظرها کوچکتر از قبل شوند!
بعضیها فکر میکنند هر قدر مجللتر زندگی کنند، هر قدر گردنشان کلفتتر باشد، ابهت و محبوبیت بیشتری پیدا میکنند!
غافلند از اینکه مردم حکومت پهلوی و محمدرضای خائن را یکی هم به دلیل همین تجملات و فاصله از مردم عادی جامعه، سرنگون کردند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://alikhaliliyan.blog.ir/1393/10/13-1
http://www.ghadiany.ir/1393/22289
“بالکن ساده حسینیه محقر جماران”
محقر البته به معنای کوچک نیز میباشد اما بیشتر به معنای خوار شده، پست، کم مایه رواج دارد!…
“گاهی از یک زیلو کارها میرود که از هزار سقف و ستون منقش نه”
جمله به نظرم غریب بود! البته سلیقه نویسنده محترم بیشتر و بهتر و مقدم است ولی خب “گاهی یک زیلو کارها میکند که هزار سقف و ستون منقش نه!” بد نبود!!
الان اسلامی ایرانی میاد به این “فی حد ذاته” اشاره می کنه! 🙂
“بلکه خود نیز فی حد ذاته سخنها داشت برای ما.”
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدا بیامرزدت رفیق…
http://www.ghadiany.ir/1393/22289/comment-page-1#comment-161698
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
“در خانههای مجلل، شاید بتوان خواب امام را دید اما به ندرت سعادت ادامه راه امام دست میدهد!”
احسنت…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
آمدم وبتان و نگاهی انداختم. «ترسم نرسی به کعبه…» شما هم «احسنت» داشت! آفرین…
http://kayhan.ir/fa/news/46698
محمد ایمانی
خیلی مخلصیم…
من هم به “فی حد ذاته” رسیدم یاد اسلامی ایرانی افتادم!
و البته یاد مجنون با کامنت شما 🙁
خدا رفتگان جمع را قرین رحمت کند!
“دور مجنون گذشت و نوبت ماست
هر کسی پنج روز نوبت اوست”
شعر از دیوونه داداشی 🙂
صبا؛
آخرین کلمه رو که نوشتی، یک فاصله بذار بعدش شکلک!
وقتی دو نقطه و پرانتز، به کلمه آخر می چسبه، شکلک به وجود نمیاد!
این رو ببین:)
حالا این رو ببین 🙂
ممنون ولی واقعا یادم میره کدوم می خنده کدوم گریه می کنه!
به به… ای ولله…
http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1394/3/17/1067585_436.mp3
حتما تا آخرش گوش کنید و کیف کنید!
“ما زیلوی بیت را به فرش هزارشانه نمیفروشیم!”
به نظرم خود این تیتر بهترین مثال برای رقابت احساس و تعقل باشد. آنجا که احساس کار میکند قیمت زیلو بر فرش فزونی می یابد و همین طور انرژی هسته ای بر مثلا فروش نفت. مسئله این است که کی و کجا باید احساس را برتری دهیم و کجا عقل را؟
دکتر سلام، قسمت ۷۹:
عکس داداش حسین هم تو این قسمت هست همون اول کار!!
http://download.snn.ir/filmosot/drsalam79/drsalam79-hq-85.mp4
کیف کردیم!
۱- عکس شهید قدیانی کو؟
۲- اول از همه عرض کنم: لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.
این متن با همه تحلیلی بودنش، رونمایی هم کرد از اضدادی که در وجود حضرت ماه است؛
که مقتدر است و مظلوم و………….
صبا؛
اون دوتا نقطه چشم هستند و اون پرانتز لب! وقتی هم به جای پرانتز یه D بذاری، یعنی دهنش از خنده باز مونده! سرت رو خم کن سمت چپ و این رو ببین D :
————–
به نظرتون رضا۲ خیلی احساس فیلسوفی میکنه؟ 🙂
و اما جناب قدیانی!
این متن شما هم به این جنگ با اقتدار و بدون توهین و تحقیر می آید.
دیدم زبانم برای توصیف بیشتر نمی چرخد، از حافظ عزیز مدد خواستم تا برای این متن غزلی نشانم دهد که فرمود:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
.
.
اینهمه “شهد و شکر” کز سخنم می ریزد
اجر صبری است کزان شاخه نباتم دادند
به یاد این جمله “حضرت آقا” که در وصف قلمتان فرمودند:
“قلم شیرین و شیوایی دارید”
و لا حول و لا قوة الا بالله…
راستی! عکس شهید قدیانی کو؟
رضا ۲؛
شاید تا حالا برای شما پیش نیومده که عقل و احساستون بر هم منطبق باشه!!
ولی عقل ما عین احساس ما و احساس ما عین عقل ماست!
(شهید مدرس: سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست!)
ما اینجا معادلهی دو مجهولی حل نمیکنیم که ببینیم عقل چی میگه تا از طریق فرمولی که یاد گرفتیم، مساله رو حل کنیم!
برای ما عقل و عشق، توامان تبلور داره و همزمانی این دو، هیچ منافاتی با هم نداره.
و طبق معمولِ بیشتر اوقات، باز هم مثالهای خاص و عجیب زدید!!
به جرم عشق؛
پیشنهادتون را راجع به عکس “شهید قدیانی” دادید، آقای قدیانی هم خواندند! دیگه تصمیم با خودشونه. این همه اصرار و پافشاری به نظرم زیاد جالب نیست!
قصد جسارت نداشتم، باور کنید خیرخواهانه بود. 🙂
«اگر حضرت روحالله گاه با صندلی سادهاش هم با مردم خویش حرف میزد، حضرت سیدعلی هم گاه با ما سخن میگوید به زبان چفیه روی دوش، زیلوی زیر پا!»
و حضرت «حافظ» هم گاه به زبان عشق…
دل سراپرده محبت اوست
دیده آیینهدار طلعت اوست
من که سر درنیاورم به دو کون
گردنم زیر بار منت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواه عصمت اوست
من که باشم در آن حرم که «صبا»
پرده دار حریم حرمت اوست
بی خیالش مباد منظر چشم
زان که این گوشه جای خلوت اوست
هر گل نو که شد چمن آرای
ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست
دور «مجنون» گذشت و نوبت ماست
هر کسی پنج روز نوبت اوست
ملکت عاشقی و گنج طرب
هر چه دارم ز یمن همت اوست
من و دل گر فدا شدیم چه باک (و براستی چه باک!)
غرض اندر میان سلامت اوست
فقر ظاهر مبین که حافظ را
سینه گنجینه محبت اوست
سلام.
حسین آقا! در متن قبلی کامنت گذاشتی که بنا به دلایلی حاضر نیستی بری صدا و سیما؛
باید بگم درسته که به صدا و سیما انتقاداتی وارده اما یادت باشه بالاخره صدا و سیمای جمهوری اسلامیه و نباید از حزب اللهیها خالی بشه.
مثلا همین چند وقته اگر امثال مهدی محمدی و بذرپاش و… نمیرفتن مناظره کنن، مسئله هستهای اینقدر شفاف و روشن نمیشد.
باید رفت و حرف حق را زد… والسلام
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
قصه جناب بذرپاش و به خصوص دوست عزیز، کارشناس، سخنور و متفکرم آقا مهدی محمدی فرق میکنه. مهدی اصلا و اساسا نقطه قوت کارش در همین حضورهاست بلاشک و حتما هم باید بره. مهدی قلمش خوبه قطعا لیکن زبانش و فن بیانش از قلمش خیلی قویتره، خیلی! من اما نمیرم، نه به این دلیل که مثلا به صدا و سیما نقد دارم، نه! قصه اینه که فعلا بهتره حرف حساب رو با همین قلم بزنم. بنابراین نیازی به این حضور نیست. زبان من، فعلا باید در همین قلمم باشه، فلذا رسانه ملی اگه خیلی دوست داره از من هم استفاده کنه، خب! نوشتههام رو بخونه! لااقل اون بخشهای لایتش رو بخونه! پیشنهاد بدیه؟ گمان نکنم! از همه اینها گذشته، کلا و به سبب شخصیتی و ذاتی، از اینکه جلوی دوربین باشم بدم میاد! دوربین به خصوص دوربین صدا و سیما چندان با روحیه من سازگار نیست! و باز هم دلیل دیگر! این همه مادر شهید، این همه پدر شهید، این همه همسر شهید، این همه جانباز ویلچرنشین… واقعا رسانه ملی جای من هستش یا اینها؟! اوووووه! اونقدر مادر ۴ یا ۵ شهید داریم که از میدون ونک بالاتر نرفتن، چه برسه بخوان برن جامجم! دوربینی هم اگه اضافه داره رسانه ملی، باید برای این جماعت باشه، نه من که عاقبت، رسانهای شخصی، خصوصی، عشقی یعنی همین قطعه عزیز ۲۶ را دارم برای حرف زدن! فلذا عشق است همین جا، همین فضا، همین شما دوستان عزیز…
عشق مایی داداش حسین…
“بعضی چیزها چشم را بزند
یک زیلوی ساده، چشمنوازی کند…”
به چشم هم بستگی داره؛ برای هر چشمی، “زیلو” چشمنواز نیست…
———
به جرم عشق؛
شما هر وقت برای خودت، گراواتار گذاشتی، طلب عکس شهید قدیانی کن!
ما پیرو اربابی هستیم که درکش برای بعضیها خیلی سخت است!
کاری که مولای ما حضرت سیدالشهدا کرد را آیا میتوانند با عقل و احساس خود تفسیر کنند؟
اگر تفسیرش را یافتند، توجه خواهند کرد که قیاس ارزش قالی و زیلو -در اینجا- ذرهای از این حرکت است.
آقای قدیانی!
بسیار مطلب عالی و کاملا منطقی و عاقلانهای بود. دست مریزاد.
و اما شما آقای رضا ۲!
سلام. بنده قبلا مطلبی برایتان نوشته بودم که نمیدانم چرا آقای قدیانی صلاح ندونستن منتشر شود اما این جا میگویم:
آیا عاقلانه است مطالب خبرپراکنی هایی مانند BBC و VOA و صدای اسرائیل، العربیه و الجزیره را قبول داشته و نظرات آنان در مورد بشار اسد، مقاومت و یمن مبنای فکری ما قرار بگیرد؟! عاقلانه فکر کردن شما این گونه است؟! راستی اگر احساسی فکر کنید، حتما طرفدار بشار اسد خواهید شد؟! در زمان جنگ کسانی که به جنگ رفتن، کاری عقلی کردند یا احساسی؟!
برادر عزیز! تفاوت در عقل و احساس نیست؛ بلکه تفاوت در عقل و احساس مادی و انسانمدارانه، با عقل و احساس معنوی و خدامدارانه می باشد.
هر زمان به این قسمت صفحه می رسم؛ “مزار شهید اکبر قدیانی” احساس حقارت و عدم لیاقت، تمام وجودم را فرا میگیرد…
و همین جا با سپردن فاتحهای بدست او، با امیدی که در وادی حسرت، امانتم را بدستم برساند، خود را تسلی میدهم.
با صلوات بر شهدا روحمان را به معراج بفرستیم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
خیلی مدیونشونیم…
اگه میشناسید و میتونید، تا قبل از ماه رمضان یک سری به پدر و مادر شهدا بزنید…
http://snn.ir/detail/video/370559/202
سنگها و رنگها عاجزند…!
وقتی تار و پود زیلوی سادهی بیت، زیر قدمهای حضرت یار، حریمی میشود برای بازگویی مرام دلدار…
به همین سادگی…
اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
تا یکی دو ساعت دیگر انشاءالله قطعه ۲۶ «به جرم دفاع از جمهور» به روز میشود.
برف و آفتاب!
فکر نمیکنم تمسخر راه مناسبی برای برخورد با نظر مخالف باشد.
چشم انتظار!
مسئله اینجاست که عقل من و شما ندارد؛ عقل و عقلانیت مسئلهای عمومی و روشن است و نمیشود از عقل من و یا عقل تو حرف زد اما برای احساس اینگونه است. بنابراین این جمله که عقل ما و احساس ما یکی است اصولا جمله درستی نیست. به نظر من شما چون بسیار درگیر احساس یا به قول دیگر عشق شده اید، همه چیز را عاشقانه میبینید و از این رو احساس میکنید عقل و عشق یکی است. در هر حال تفاوت میان نگاه عاشقانه و نگاه عاقلانه به نظر من واضح است و جای بحث ندارد.
رضا ۲!
اتفاقا جای بحث دارد. خوب هم دارد! ولی به دو دلیل ندارد!!
یکی اینکه این قضیه کش دارد! و داداش حسین زیاد از این کش دادنها دوست ندارد.
دوم اینکه بحث با شما زیاد فایده ندارد. چون استدلال و منطق شما کمی ایراد دارد! لذا به حکم قوانین قطعه ۲۶ این بحث فعلا ادامه ندارد!!
ولی بنده شما را به تفکر در خصوص توضیح جناب “پیرمرد” برای حضرت سیدالشهدا (ع) و وقایع روز عاشورا، یا موضوع جناب “محمد حسینی سعادت” در باب دفاع دست خالی بچههای ما با دشمن تا بن دندان مسلح صدام ملعون، وا میدارد، که در عقل و احساس شما این اتفاقات کجا جای دارد؟؟!!
و قس علی هذا در این باب، مثالهایی الا ماشاالله وجود دارد! 🙂
بیخیال رفقا!
عشق است قطعه ۲۶ دوست داشتنیِ خودمون!
عشق است “عالم محضر کدخدا نیست!” که باید بارها خونده بشه!
رضا۲؛
ببخشید. اشتباه کردم. باید میگفتم؛ بیسواد تازه به دوران رسیده.
سلام
۱- عذر خواهم اگر کسی اذیت شد بابت اصرارم برای تصویر شهید قدیانی. فکر میکردم اگر جناب فرزندشان هم اذیت شده باشند، خیلی راحت نقطه چینش می کنند. نبودش مثل این است که بروی قطعه ۲۶ بهشت زهرا، ولی خبری از تمثال مبارک شهدا نباشد.
۲- گراواتار چی هست؟ همین عکس حاج احمد متوسلیان که شما گذاشتید؟ خب من نمیتوانم کنار “به جرم عشق” تصویر شهید قدیانی را بگذارم. چون این عنوان، مربوط به وصیتنامه شهید دیگری است!
با تشکر از تمام دوستانی که مرا در یاد گرفتن خنده و گریه یاری کردند! 🙂 D:
سال دیگه، روز معلم براتون کادو می خرم (الکی مثلا)!
صبا؛
برای خنده شدید، دو نقطه و D
اول : بعد D
😀
مثلا در کامنت قبلی با توجه به این که نوشتم “یاری کردند” بهتر بود به جای “یاد گرفتن” می نوشتم “آموختن”!!
🙁
آزمایشی… :'(
آقاسید؛
یه دور همه شکلک ها رو آموزش بدید؛ منم اون شکلک چشمک رو بلد نیستم 🙂
آواتارم یادم نرفته! اگه شد امروز انجام میدم، الان با گوشی اومدم.
شکلکها تو تایپ فارسی یه ذره به هم میریزن.
تا حالا چند بار آموزش دادم!
: و ( می شود 🙁
: و ) می شود 🙂
: و D می شود 😀
: و | می شود 😐
; و ) می شود 😉
: و o می شود 😮
برای همینه که کم لطفی است شعار خواندن فریادهای مردم. از پیش از انقلاب تا همین امروز همیشه به اصطلاح شعارهای مردم مظهر شور همراه با شعور مردم بوده و هست.
“خامنه ای خمینی دیگر است”
“صل علی محمد بوی خمینی آمد”
حسینیه امام خمینی همان حسینیه جماران است و خامنه ای همان خمینی و مردم در صحنه همان پابرهنه های کوخ نشین ستم کشیده از کاخ نشینی.
سلام جناب قدیانی؛
یک سالی میشود که به این قطعه بهشتی سر نزدم اما گهگدار که نامتان را بر تیتر متنهایتان در فلان روزنامه یا خبرگزاری میبینم، نه تنها باز هم تمایلی ندارم که قلم زیبایتان را بخوانم بلکه قلمتان را نسبت به آنچه امروز بر سر پابرهنگان و صاحبان اصلی انقلاب میآید آلوده میبینم. فقط آمدم ضمن عرض احترام و آرزوی سلامتی و استقامت شما در برابر جبهه کفر به شما بگویم؛ در این دنیا نه! اما در دنیای باقی پیش از آنکه شما به بهشت بروید و چون منی به دوزخ، پاسخ سوالم را از شما مطالبه خواهم کرد و علت بیبصیرتیتان را در روزها و سالهایی که به بصیرت و حمایتتان نیاز مبرم داشتیم میخواهم! و تا قانع نشوم از حقالناسم نخواهم گذشت…
الان “زهرا” منظورش چی بود؟؟؟
صبا؛
در جهت تنویر افکار عمومی(!) عرض میکنم که ایشون از حامیان رئیس جمهور سابق هستند و دلگیرند از انتقاداتی که داداش حسین به احمدی نژاد داشت!
جناب سید احمد
برای فرار فکری درباره عملکرد و خطاها آسان ترین راه، انگ زدن به منتقد و دسته بندی کردن اون هاست! از شما بعیده که ناراحتی و دلگیری من رو به خاطر دفاع از شخص بدانید! هیچ چیزی ارزش نهی از منکر رو نداره جز اسلام و انقلاب! احمدی نژاد هم خطاهایی داشت! اما کبر و غرور مانع از این میشه که بخواهیم بفهمیم اون خطاها، امام و انقلاب و ثمره خون شهدا رو به باد نمی داد بلکه انقلاب رو به ریل می آورد (سخن آقا) و این…
بگذریم… خدا اول من را و بعد شما را در جبهه حق هر روز متواضع تر و بصیرتر کند
صلاح دانستید این را هم جهت تنویر افکار عمومی…
خانم زهرا؛
حوصله بحث در مورد هر چیزی رو داشته باشم، حوصله صحبت در مورد احمدی نژاد و جبهه پایداری و خیانت ها و آسیبی که به امت حزب الله زدن، ندارم!
چقدر بده که یک جمله از حضرت آقا داشته باشیم و اصلا دقت نکنیم این جمله کِی و کجا بیان شده… خیلی بده سوءاستفاده از از صحبت های ایشون!
حالا فرقی نمی کنه این جمله در مورد احمدی نژاد باشه یا رفسنجانی و یا هر کس دیگه!
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940323001584
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/428275
“بی سر و سامان توام یا حسین!”
“بر سر نی زلف رها کردهای؟! با جگر شیعه چهها کردهای؟!”