عالم محضر کدخدا نیست!

وطن امروز ۱۶ خرداد ۱۳۹۴

be7ad7f959081

یکم: اگر حضرت ختمی مرتبت به‌واسطه اسلام شریف اجازه ندادند با وجود بت‌هایی چون لات و عزی، خدای احد و واحد تحریف شود، شاید کار امیرالمومنین مشکل‌تر هم بود، چرا که اسدالله غالب، علاوه بر ادامه کار پیامبر یعنی تعریف خدا، کارویژه مهم دیگری هم داشتند؛ عدم اجازه تحریف شخص پیامبر گرامی. از همین زاویه است که می‌بینیم هیچ امامی اندازه امام علی بن ابی‌طالب، به تبیین اصول و مبانی زندگانی سرشار از مبارزه حضرت رسول نپرداختند. بخش مهمی از نهج‌البلاغه، حاوی سعی و کوشش فراوان حضرت ابوتراب است مبنی بر تعریف صحیح و صریح از آخرین فرستاده خدا و جلوگیری از تحریف ایشان؛ که پیامبر، این بود و آن نبود. با اینها بود و با آنها نبود. فلان جا آن را گفت بدان سبب. بهمان جا این را گفت بدان دلیل. آنجا چنین کرد بدان علت. اینجا چنان کرد بدان مبنی. آن زمان هم بودند لابد کسانی که خواب‌های پریشان خود را به رخ امیرالمومنین بیدار و حی و حاضر می‌کشیدند بلکه پیامبر را تحریف کنند لیکن حریف فاتح خیبر نشدند. طرفه حکایت اینجاست؛ علی علیه‌السلام در شبی آلوده به خطر، ماندن در بستر رسول خدا را به خواب راحت برتری داد اما حیدر کرار، هیچ شبی بیدارتر از «لیلةالمبیت» نبود! آن شب، حتی در بستر پیامبر نیز باز ترجیح امیرالمومنین دفاع از پیامبر بود آنهم نه در عالم خواب، بلکه در نهایت بیداری! پیامبری که علی علیه‌السلام شناخته بود، از قضا آمده بود برای بیداری انسان از خواب جهل. اگر دیده ظاهر، حرم نبی مکرم اسلام را در مسجدالنبی می‌بیند، دیده دل و عقل، حکایت از آن دارد که «حریم معنوی آخرین رسول خدا» قلب قدسی مولای متقیان حضرت امیرمومنان است. برای موسی کلیم‌الله نیز «وادی مقدس طوی» بلاشک سینه هارون است. اگر هارون از خود گذشت تا موسی بماند، همه هم و غم امام اول ما آن بود که پیامبر، آنجا که قرار بر تبیین جایگاه والای ایشان است، «تعریف» شود، نه «تحریف». حقیقت آن است که اگر رفتار و گفتار مولای متقیان در باب افزونی معرفت نسبت به پیامبر نبود، شاید امروز بدخواهان، این توهم را در انسان آلوده به نسیان دامن زده بودند که پیامبر، نستجیربالله خیلی هم حالا سر جنگ با کدخدای لات و عزی نداشتند! و فی‌المثل چندان هم موافق شعار «لااله‌الاالله» نبودند! و هدفشان از ابلاغ اسلام، عرض سلامی بود خدمت ابوسفیان، منتها به حالت قهر! و به‌علاوه چند خصوصیت شخصی، من‌جمله آنکه آدمی باید همیشه معطر باشد و اگر سرمه‎ای هم شباهنگام قبل از خواب بر چشم خود کشید که چه بهتر! واقعا اگر مساعی جناب ابوتراب نبود، تحریف‌ها چنان بلایی سر معرفت ما نسبت به پیامبر آخرالزمان می‌آورد که در بهترین حالت گمان می‌کردیم حضرت محمد بن عبدالله، انسان واجب‌الاحترامی بود، چرا که از سویی امین مردم بودند و از دیگر سو مایه امان دشمنان دین خدا! آزارشان نیز به هیچ‌کس حتی به هیچ دشمن قداره‌بندی نمی‌رسید، لات مودب و هبل باهوش که نزد حضرت جایگاه رفیع خود را داشتند! واقعا اگر مولای متقیان نبود،‌ ای بسا ما الان در اذان نماز به این هم باید شهادت می‌دادیم که پیامبر، هر توافقی را با یهودیان ساکن خیبر، بهتر از عدم توافق با ایشان می‌دانست! واقعا اگر ابوتراب نبود،‌ ای بسا ما توهم می‌زدیم که پیامبر عزیز ما، نستجیربالله ابولهب و ابوسفیان را هم از اصحاب خوب صفه می‌دانست، همچنانکه مرزبندی‌شان با عمار یاسر و مقداد و سلمان و ابوذر، بیش از مشرکان صحرای حجاز و قراضه‌های بنی‌قریظه بود! واقعا اگر مولود کعبه و شهید محراب نبود، لابد بودند کسانی که به اسم «آب»، «سراب» به خورد مسلمین دهند؛ نکوهش کنند پیامبر را که چرا بعد از فتح مکه، باز هم اینجا و آنجا جنگ با دشمن را ادامه داد؟! که چرا خود شخصا در بعضی از نبردها حضور می‌یافت؟! که چرا بعد از بساط شعب، سازش نکردند؟! که چرا در «حجةالوداع» تنها و تنها دست پسر عم خود را به نشانه جانشین بعد از خود بالا بردند؟! که چرا در «غدیر خم» سهم فلانی را ندادند؟! که چرا در آخرین روزهای حیات، سهم بهمانی را ندادند؟! که چرا با وجود خانه این بزرگ و حجره آن اشرافی، «مسجد» را سنگر فعالیت خود برگزیدند؟! که چرا دست برتر را از آن خداوند منان می‌دیدند و معتقد بودند نه لات، غلطی می‌تواند بکند، نه آن دیگر کدخدایان؟!

دوم: کات! و باز هم تاکید بر این کات! لطف کنید و از آن آخرالزمان، بازگردید به این آخرالزمان! یادتان هست تحریف‌کنندگان خمینی، همین چند وقت پیش مدعی شدند که امام بزرگوار ما هیچ توافقی با شعار «مرگ بر آمریکا» نداشت؟! الحمدلله که سایه خلف شایسته خمینی بر سر این ملت بلند است و الا جماعت، این استعداد را داشتند که خمینی بت‌شکن را با آن همه سابقه در مبارزه و لاحقه در انقلابی‌گری، فروبکاهند در یک پیرمرد محترم که آزارش به هیچ‌کدام از همسایگانش نمی‌رسید و از بس لیبرال مسلک بود آمریکا را به‌عنوان «فرشته بزرگ» یاد می‌کرد و مدام -با عرض معذرت از ساحت ملکوتی حضرت روح‌الله- می‌گفت؛ «من غبطه می‌خورم به چهره نورانی غربزده‌هایی که هر شب، خواب رنگی مجسه آزادی را می‌بینند! من احساس حقارت می‌کنم وقتی روحیه ذلیل این سازشکاران را می‌بینم! من بوسه می‌زنم بر دست و بازوی کسانی که خدا را اعتقاد دارند اما کدخدا را خود به خدایی بیشتر! عالم محضر کدخداست، در محضر کدخدا، «مرگ بر آمریکا» معصیت است!»

سوم: تدبیر حضرت سیدعلی را بنگر، آنجا که به هنگام، لیکن بعد از مدت‌ها صبر و ملاحظه، «تعریف امام» را جایگزین «تحریف امام» می‌کنند. ما که داعیه داریم تدبیر حضرت سیدعلی، ریشه در نهج‌البلاغه علی علیه‌السلام دارد، تنها و تنها سخنی من‌باب ارادت به شخص حضرت آقا نیست. در منش امیرالمومنین نیز از یک جا به بعد «عنصر بصیرت» غلبه محسوس پیدا کرد بر «عنصر صبر». اگر ابوتراب را دیگر یارای آن نبود که شاهد تحریف پیامبر باشد، سلام و صلوات خدا بر امام خامنه‌ای که بیاناتشان در حرم امام و در وصف خمینی بت‌شکن، هیچ نبود الا بینات روشن، واضح و آشکار خود پیر جماران. پنجشنبه‌ای که گذشت، هرگز سخن از خواب و احیانا خرافه نرفت، بلکه «تعریف» حق «تحریف» را کف دست منحرفان گذاشت تا دیگر اظهار لحیه نفرمایند که خمینی، آن ابرمرد انقلابی، مثلا مخالف شعار «مرگ بر آمریکا» بود! بعضی‌ها عاشق آن خمینی هستند که خود در اذهانشان آفریده‌اند، لیکن خامنه‌ای عاشق آن خمینی است که خدا آفریده است! خمینی خیالی کجا و خمینی خدایی کجا؟! خمینی این و آن کجا و خمینی خامنه‌ای کجا؟! این ۷ اصلی که حضرت آقا از خمینی بت‌شکن ترسیم کرد، به گمان این قلم قاصر، یعنی که روح‌الله آمد تا من و ما را از خواب، بیدار کند. از نظر خمینی، بیداری در اسلام ناب محمدی است؛ خدا بیدار کند کسانی که علی‌الدوام خواب اسلام آمریکایی را می‌بینند! از نظر خمینی، بیداری در اعتماد به صدق وعده الهی است؛ خدا بیدار کند کسانی که دائما خواب قدرت‌های استکباری را می‌بینند! از نظر خمینی، بیداری در اعتقاد قلبی به اراده و نظر آحاد ملت است؛ خدا بیدار کند کسانی که سال ۸۸ آن فتنه را علیه رای ولی‌نعمتان روح‌الله به راه انداختند! از نظر خمینی، بیداری در حمایت از محرومان و مستضعفان است؛ خدا بیدار کند کسانی که خواب ۷ پادشاه اشراف را به شب‌زنده‌داری توده‌های مظلوم برتری می‌دهند! از نظر امام، بیداری در مخالفت با شیطان بزرگ است؛ خدا بیدار کند کسانی که هوش و ادب کدخدا را به رخ این ملت خداباور می‌کشند و با دوست، عبوسند و با دشمن، مهربان! از نظر امام، بیداری در حفظ و بسط استقلال کشور است؛ خدا بیدار کند کسانی که توهم زده‌اند با چوب حراج زدن به استقلال ملی، پیشرفت اقتصادی حاصل می‌آید! از نظر خمینی، بیداری در حفظ وحدت است؛ خدا بیدار کند کسانی که مرتب سودای تفرقه در سرمی‌پرورانند، یک روز تفرقه قومی، یک روز تفرقه دینی و یک روز هم تفرقه ملت به آنها که به من رای داده و آنها که به من رای نداده‌اند!

چهارم: ذیل یکی از اصول هفتگانه مطرح شده در حرم امام، یعنی «اتکا به خدا» جمله به غایت زیبایی دارند حضرت روح‌الله؛ «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید». مع‌الاسف بعضی‌ها با تحریف خمینی، دست‌فرمان‌شان به گونه‌ای است کانه عالم را بیش از آنکه «محضر خدا» بدانند، «محضر کدخدا» می‌پندارند! بگذار در این فراز، قلم را به صراحت برانم. آری! عالم را به جای خدا، محضر کدخدا می‌دانند که زیر سایه تهدید و تحقیر هم همچنان خواهان ادامه این بساط مسخره هستند، بلکه شیطان بزرگ، بیشتر ضایع‌شان کند! سال ۸۸ اگر همین جناب عالیجناب، عالم را واقعا محضر خدا می‌دانست، آیا باز هم آنگونه به نفع نیات شوم شیطان بزرگ موضع می‌گرفت؟! آن سال پر فراز و نشیب، آنکه برای رای ۴۰ میلیونی ملت و در ذیل آن، رای اکثریت، حقیقتا علمداری کرد، حضرت آقا بود. برای خامنه‌ای، «رای‌الناس» از آنجا موضوعیت دارد که این رای را «حق‌الناس» نیز می‌شمرند. برای خامنه‌ای، عالم، محضر خداست و در محضر خدا، نادیده گرفتن رای مردم، دعوت به بی‌قانونی، ادعای دروغ تقلب، بلواآفرینی، خوراک دادن به دشمن و زمینه‌سازی برای تحریم‌های جدید، اگر معصیت نیست، پس چیست؟! آن سال یعنی سال هشتاد و اشک، اگر حضرت آقا، جلوی معصیت بعضی‌ها، ایستادگی خمینی‌وار نمی‌کردند، اساسا و اصولا سال ۹۲ و هیچ سال دیگری، در این مملکت، انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار نمی‌شد که حالا ما به جناب دکتر روحانی بخواهیم رئیس‌جمهور بگوییم! همه ایراد از آنجاست که بعضی‌ها، عالم را محضر خدا نمی‌دانند و الا رای این ملت داخل صندوق آرا شفاف است؛ سال ۸۸ شفاف بود، سال ۹۲ هم! ۹۲ البته اختلاف آرا، تنها چند دهم درصد بود اما در این مرز و بوم، زعیمی ما را امام است که چون خمینی، عالم را محضر خدا می‌داند! اگر فقط و فقط یک رای بیشتر، حکم به ریاست جمهوری آقای روحانی می‌داد، باز هم بزرگان رای منتخب ملت را تنفیذ می‌کردند! حال جای دلواپسی از شفافیت صندوق انتخابات است یا آنکه بر خلاف خط خمینی، عالم را محضر کدخدا فرض کنیم و گمان بریم شیطان بزرگ، دلش برای پیشرفت اقتصادی ما می‌سوزد؟! واقعا کدام جای نگرانی دارد؟! «هر توافقی با شیطان بزرگ، از عدم توافق بهتر است» یعنی چه؟! براستی اگر عالم را محضر خدا می‌دانستند، باز هم همچین بود شعارشان؟! آیا می‌توان عالم را محضر خدا دانست و در عین حال، مشکل خلق خدا را در زمینه محیط‌زیست حواله به این جمله فخیمه داد که «مردم باید با معضل ریزگردها کنار بیایند»؟! از این دست، مثال بسیار است. مثلا در سیاست خارجه، آدم کردن شیطان بزرگ پیشکش، دولت محترم لطف کند و لااقل از این کشور جیبوتی که هیچ نمی‌دانیم کجای نقشه جغرافیاست، برای ما دشمن نتراشد! همین است دیگر! عالم را محضر کدخدا بدانی، جیبوتی هم غش می‌کند سمت بشکه‌های سعودی، برای تو شاخ می‌شود!

پنجم: سخنرانی حکیمانه رهبر انقلاب در حرم امام، معنای دیگری هم دارد البته باز هم به زعم این قلم قاصر. واقعیت آن است که هر جا «خمینی» تحریف شود، «خدمت» هم تحریف می‌شود! امام بزرگوار ما از آنجا که خود را خادم ملت می‌دانست، تحریف‌ ایشان، ناخواسته مترادف با تحریف عنصر خدمت و خدمت‌رسانی است. دولت محترم، روزی قول می‌دهد قیمت حامل‌های انرژی در سال ۹۴ هیچ تکانی نمی‌خورد اما تو وقتی برمی‌داری بر خلاف این وعده، آن کار دگر، آن کارهای دگر را می‌کنی، یعنی که در مقام عمل، تحریف کرده‌ای خدمت را. اگر امام خامنه‌ای در حرم بنیانگذار نظام، تحریف خمینی بت‌شکن را خطری مهم توصیف کردند، یکی هم بابت عقوبات بعدی این تحریف، من‌جمله تحریف خدمت‌رسانی به آحاد ملت است! گیج کردن مردم در زمینه یارانه‌ها از مصادیق همین تحریف است! خدمت اگر درست و اصولی در دولت اعتدال تعریف می‌شد، یک کلام؛ این نبود حال و روز لطیفه‌های مردم که به دولت بگویند؛ مدیونی اگر پول بخواهی به ما نگویی!!

***

پنجشنبه. حرم خمینی… نه! حرم خمینی جایی در جنوبی‌ترین نقطه شهر تهران نیست، بل هر آنجاست که خامنه‌ای سخن می‌گوید! متولی بت‌شکن، خود نیز باید بت‌شکن باشد! برای خامنه‌ای، عالم، محضر خداست که سال ۸۸ بت کاخ سفید و دنباله‌هایش در داخل را شکست! حرم امام یعنی همانجا که حزب‌الله مشغول جنگ با داعش است، یعنی همانجا که انصارالله مشغول جنگ با غاصبین خانه خداست، یعنی همانجا که سردار سلیمانی حضور دارد، سیدحسن نصرالله، امت حزب‌الله. بدین معنی، دولت اعتدال یا هر دولت دیگری، هر جا که واقعا مشغول خدمت است، همانجا حرم خمینی است. پنجشنبه، حرم امام، کلاس درسی بر پا بود! آقای قرائتی با عصایی زیر چانه آمده بود «درس‌هایی از قرآن» را این بار ندهد، بلکه گوش کند! جز ایشان، الباقی را اعتراف می‌کنم به طعنه قلم!

بسم‌الله… عالیجناب آمده بود که «خمینی» را نه در خواب، بلکه در بیداری زیارت کند! رئیس‌جمهور آمده بود تا در حرم روح خدا، گوش بسپرد به آن پند مکرر که «عالم، محضر خداست»! و ما نیز که من خود از همه محتاج‌ترم به این اندرز نیکو. خدایا خدایا! با وجود خامنه‌ای، ممنون تو هستیم که تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را برای ما نگه داشته‌ای! ما از قبل می‌دانستیم تو روی شهدا را و دعای آسمانی‌ها را زمین نمی‌اندازی! خدایا! امروز سالروز تشییع پیکر مطهر امام از مصلا به حرم است. بیچاره دشمن، فکرش را نمی‌کرد بعد از آن روز هم، همچنان با «خمینی» طرف باشد! گفت: «خامنه‌ای، خمینی دیگر است، ولایتش ولایت حیدر است».

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. ناشناس می‌گوید:

    بسم الله
    و
    إن‌شاءالله

  2. ناشناس می‌گوید:

    با عرض معذرت انگار سرمه با کشیدن جور میشه، نه با مالیدن!

  3. حسین می‌گوید:

    سلام؛
    احسنت…
    بسیار دلنشین نوشتی… اما دلنشین تر از این نوشته صحبت های مهم دیروز آقا بود.
    نکته ای که دیروز در صحبت های آقا بود تبیین کامل ایشون از وجود مقدس ولیعصر بود
    من یادم نمیاد قبل از این آقا در چنین جمعی اینقدر جزئی راجع به اون وجود مقدس حرف زده باشند و اعتقاد شیعه درباره ایشون رو مشروح بیان کنند…
    الحمدلله

  4. سیداحمد می‌گوید:

    یک سوژه خوب، با یک نگاه خوب تر!

    حال ما موقع خواندن جملات جالب متن؟
    یک لبخند ژکوند و دلچسب!

  5. چشم انتظار می‌گوید:

    حضرت آقا با دم مسیحایی‌شون، بدیع و بسیار کاربردی ایراد سخن کردند.
    سربازشون هم به‌جا و مثال زدنی، قلم زد…
    حقیقتا بیشتر از این چیزی نمی‌تونم بگم.
    احسنت.

  6. ناشناس می‌گوید:

    یک لبخند ژکوند دلچسب که بخصوص با سخنان “حاج آقا خاطره”در پاراگراف دوم تبدیل به قهقهه مى شد!
    و احساس اطمینان خاطر به تحقق وعده پروردگار، از لب شیرین یار…

  7. سیداحمد می‌گوید:

    آفرین ناشناس!

    خوشحال شدم که حسم را شما هم تجربه کردید!
    با اینکه طنز نیست، من هم قهقهه زدم!

    دم داداش حسینِ سالار گرم!

  8. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین؛ حتما متن رو می‌دید وطن دیگه؟

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    پ ن پ؟ می‌دم سایت هاشمی! 🙂

    ۸ ساعت امروز، بجز ۲ ساعت دیشب، روی متن وقت گذاشتم. ان‌شاءالله به دلتان بنشیند، اگر هم مجالی داد و بزرگان عنایتی کردند و وقتی گذاشتند، ان‌شاءالله به دل ایشان هم بنشیند. یک «طیب‌الله» از راه دور حضرت آقا، و یک لبخند بر لب ایشان برای جاهای بامزه متن، یعنی که اجرم را گرفته‌ام. در این وادی، رضایت خامنه‌ای -که خدا و دست برتر خدا از زبانشان نمی‌افتد- یعنی که رضایت خدا… بی‌کم و کاست! ندید میگم؛ هیچ کجای متن، حضرت آقا لبخند نزنند، با اون جیبوتی متن حتم دارم که خواهند خندید! فقط خدا کند حذف نشود از نوشته… فلذا متن اگر زیاد دستخوش تغییر شود، کاملش را همین جا کامنت خواهم کرد! ۲۲۲۵ کلمه شد!!

  9. برف و آفتاب می‌گوید:

    این جمله خیلی خنده‌دار بود:
    و هدفشان از ابلاغ اسلام، عرض سلامی بود خدمت ابوسفیان، منتهی با حالت قهر!

  10. برف و آفتاب می‌گوید:

    خوش به حالتون!
    می‌تونید اونقدر قشنگ بنویسید که مطمئن باشید بزرگان برای خوندنش وقت می‌گذارند و تازه لبخند هم خواهند زد.
    اصلا هیچ لذتی تو دنیا بالاتر از این نیست…

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    این روز ۱۵ خرداد، خیلی خیلی خیلی غم داره. انگار کورس گذاشته با روز قبلش! علت؟ شاید این باشد که در این روز، رژیم پهلوی خیلی آدم کشت، خیلی! عجیب اینکه امروز، تعداد مفقودی‌ها هم بسیار بالاست! افرادی که هیچ معلوم نشد چه بلایی آمد سرشان! جسدشان را کجا دفن کردند، معلوم نشد! کجا و کی شهید شدند، معلوم نشد! چه جور به شهادت رسیدند، معلوم نشد! شاید همین نامعلومی غمبار، غم یوم‌الله ۱۵ خرداد را مضاعف کرده باشد! الغرض! صلواتی بفرستیم برای شهدای ۱۵ خرداد. انقلاب روی خون این شهدا بود که پیروز شد، بلاشک. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم… راستی حضرت صاحب‌الزمان! نیمه شعبان هم گذشت و باز میلاد شما مصادف نشد با روز ظهورتان! امروز جمعه هم همین‌طور! که دیگر خورشید دارد غروب می‌کند! کانه روی دل ما دارد غروب می‌کند! اما ما باز هم طعنه منکرین تو را به جان می‌خریم و منتظر می‌مانیم… عاقبت که می‌آیی آقا! عجبا! هم غروب آدینه است و هم غروب ۱۵ خرداد! غم تل‌انبار شده روی غم! الا ای یوسف زهرا! جز خانه یار، جز نزد صاحب خود، به کدامین وادی ببریم این همه غم را؟! این غم مشدد را؟! رحمی به ما کن بقیة‌الله، رحمی…

  11. صبا می‌گوید:

    برف و آفتاب؛

    حالا که گفتید، من هم یه اعترافی می کنم!
    دلم می خواست شاعر باشم فقط به خاطر این که در محضر آقا شعر بخونم!
    (اون شکلکی که لبهاش آویزونه و غمگینه)

  12. صبا می‌گوید:

    جیبوتی متن؟!!!

  13. صبا می‌گوید:

    خصوصی
    چرا بعد از پ ن پ علامت سوال گذاشتید؟

  14. سیداحمد می‌گوید:

    صبا؛

    “جیبوتی متن” یعنی قطعا در جایی از متن، به کشور جیبوتی و حاشیه های اخیرش اشاره شده است!

  15. سیداحمد می‌گوید:

    خصوصی

    این “حسین قدیانی” که بالای متن نوشتی چرا اونطرفه؟ رو مخمه!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی/ عمومی:
    درست میشه!

  16. سمانه می‌گوید:

    صبا؛
    برای اون شکلک که گفتی اول “دو نقطه” و بعد “پرانتز باز” رو تایپ کن میشه این 🙁
    “دو نقطه و پرانتز بسته” هم میشه این 🙂
    البته جسارت نباشه!

  17. سیداحمد می‌گوید:

    خانم سمانه؛

    ایمیل که دارید، اگر برایتان مقدور است به سایت زیر سری بزنید و آواتاری انتخاب کنید!
    http://www.blogsky.com/gravatar

  18. چشم انتظار می‌گوید:

    دارم فکر می‌کنم بارون که می‌باره هم به دشت و دمن و سبزه‌زار می‌باره هم به کویر و و شوره‌زار
    خب با این فکر، بد نیست چند قطره‌ای هم محض تبرک، بباره به سایت حاج آقا خاطره!
    شاید کتاب اون بخشی از خاطرات خودساخته‌شون پاک بشه و یکی دو تا خاطره‌ی درست و درمون بمونه!
    خدا رو چه دیدی؟!
    شاید اونها هم استفاده کردند!! 😉

  19. چشم انتظار می‌گوید:

    اینم در نوع خودش جالبه!
    http://jahannews.com/vdcbw0bafrhb58p.uiur.html

  20. صبا می‌گوید:

    سمانه؛
    ممنون!

  21. سمانه می‌گوید:

    جناب سیداحمد؛
    به روی چشم؛ اتفاقا می خواستم این کار رو انجام بدم، فکر می کردم قبلش باید نام نویسی کنم که موفق نشدم، در یک پیام خصوصی که عمومی هم شد سؤال کردم ولی هیچ کس جواب نداد!
    حالا چطور باید نام نویسی کرد؟

  22. سیداحمد می‌گوید:

    خانم سمانه؛

    نیاز به نام نویسی در سایت نیست. اصلا الان سیستم نام نویسی سایت فعال نیست و کمی مشکل دارد؛ ضمن اینکه نام نویسی مزیت خاصی ندارد. اکثر بچه ها -حتی بچه های ثابت- اصلا ثبت نام نیستند!
    همان لینک آواتار را که دادم باز کنید. توضیحاتش واضح است.
    عکسی انتخاب کنید؛ بعدش هر وقت با ایمیل کامنت بگذارید، کامنتتان عکس دار خواهد بود. همه کامنت های قبلی تان هم که ایمیل دارد، عکس دار می شود!

  23. صبا می‌گوید:

    آخ جون یه آواتار جدید!
    آدم دوست داره ببینه انتخاب دیگران را!
    الان یعنی من فضولم که همچین حسی دارم؟

    خیلی ها میگن غروب جمعه رو دوست ندارند، میگن دلگیره!
    اما بعضی از دلگیری ها قشنگه!
    مهم اینه که دل به چی گیره!

  24. بیرمرد می‌گوید:

    جالب بود که دیروز حضرت آقا چگونه پاسخ رفتارهای هر سه آدم مدعی امروز را، در یک سخنرانی دادند!

    ۱- اشراف گرایی سید حسن در حرم امام…
    (عشق و علاقه امام به کوخ نشینان و مستضعفان و بالعکس؛ رد اشرافی گری و کاخ نشینی)

    ۲- تحریف شخصیت امام توسط هاشمی…
    (امام راتحریف نکنیم؛ هر کس هر حرفی را که خودش می پسندد به امام نسبت ندهد مگر در منابع امام موجود باشد)

    ۳- چشم دوختن روحانی به آمریکا و تبیین نگاه امام…
    (امام تا روز آخر آمریکا را شیطان بزرگ می نامید؛ به دل خوشکنک های قدرت های جهانی نباید اعتماد کرد)

  25. سیداحمد می‌گوید:

    دلگیری غروب جمعه، با یک دعای سمات، زیارت عاشورا یا یک روضه جمع و جور به یک حال خوب منتهی می شود!

    صبا؛
    قبول دارم حرفتان را!

  26. سیداحمد می‌گوید:

    عجب صفحه یک خوشگلی!
    http://opload.ir/im/3m94/be7ad7f959081.png

  27. سیداحمد می‌گوید:

    یک سیلی آبدار!

    “آن زمان هم بودند لابد کسانی که خواب‌های پریشان خود را به رخ امیرالمومنین بیدار و حی و حاضر می‌کشیدند بلکه پیامبر را تحریف کنند لیکن حریف فاتح خیبر نشدند.”

    “اگر هارون از خود گذشت تا موسی بماند، همه هم و غم امام اول ما آن بود که پیامبر، آنجا که قرار بر تبیین جایگاه والای ایشان است، «تعریف» شود، نه «تحریف». حقیقت آن است که اگر رفتار و گفتار مولای متقیان در باب افزونی معرفت نسبت به پیامبر نبود، شاید امروز بدخواهان، این توهم را در انسان آلوده به نسیان دامن زده بودند که پیامبر، نستجیربالله خیلی هم حالا سر جنگ با کدخدای لات و عزی نداشتند! و فی‌المثل چندان هم موافق شعار «لااله‌الاالله» نبودند! و هدفشان از ابلاغ اسلام، عرض سلامی بود خدمت ابوسفیان، منتها به حالت قهر!”

  28. سیداحمد می‌گوید:

    “پنجشنبه‌ای که گذشت، هرگز سخن از خواب و احیانا خرافه نرفت، بلکه «تعریف» حق «تحریف» را کف دست منحرفان گذاشت تا دیگر اظهار لحیه نفرمایند که خمینی، آن ابرمرد انقلابی، مثلا مخالف شعار «مرگ بر آمریکا» بود!”

    سلام و صلوات خدا بر امام خامنه‌ای…

  29. سیداحمد می‌گوید:

    “بعضی‌ها عاشق آن خمینی هستند که خود در اذهانشان آفریده‌اند، لیکن خامنه‌ای عاشق آن خمینی است که خدا آفریده است!”

    این جمله چقدر قشنگ می تواند حال بعضی ها را بگیرد!

  30. سیداحمد می‌گوید:

    “از نظر خمینی، بیداری در اسلام ناب محمدی است؛ خدا بیدار کند کسانی که علی‌الدوام خواب اسلام آمریکایی را می‌بینند! از نظر خمینی، بیداری در اعتماد به صدق وعده الهی است؛ خدا بیدار کند کسانی که دائما خواب قدرت‌های استکباری را می‌بینند! از نظر خمینی، بیداری در اعتقاد قلبی به اراده و نظر آحاد ملت است؛ خدا بیدار کند کسانی که سال ۸۸ آن فتنه را علیه رای ولی‌نعمتان روح‌الله به راه انداختند! از نظر خمینی، بیداری در حمایت از محرومان و مستضعفان است؛ خدا بیدار کند کسانی که خواب ۷ پادشاه اشراف را به شب‌زنده‌داری توده‌های مظلوم برتری می‌دهند! از نظر امام، بیداری در مخالفت با شیطان بزرگ است؛ خدا بیدار کند کسانی که هوش و ادب کدخدا را به رخ این ملت خداباور می‌کشند و با دوست، عبوسند و با دشمن، مهربان! از نظر امام، بیداری در حفظ و بسط استقلال کشور است؛ خدا بیدار کند کسانی که توهم زده‌اند با چوب حراج زدن به استقلال ملی، پیشرفت اقتصادی حاصل می‌آید! از نظر خمینی، بیداری در حفظ وحدت است؛ خدا بیدار کند کسانی که مرتب سودای تفرقه در سرمی‌پرورانند، یک روز تفرقه قومی، یک روز تفرقه دینی و یک روز هم تفرقه ملت به آنها که به من رای داده و آنها که به من رای نداده‌اند!”

    http://opload.ir/im/3m94/377ff756be971.png

  31. سیداحمد می‌گوید:

    “سال هشتاد و اشک، اگر حضرت آقا، جلوی معصیت بعضی‌ها، ایستادگی خمینی‌وار نمی‌کردند، اساسا و اصولا سال ۹۲ و هیچ سال دیگری، در این مملکت، انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار نمی‌شد که حالا ما به جناب دکتر روحانی بخواهیم رئیس‌جمهور بگوییم!”

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:

    انصافا متن، خیلی دچار تغییر نشد الا فراز آخر. البته بعد از نوشتن، خودم هم موافق بودم که این یادداشت، جای زدن دوستان اصولگرا نیست! فلذا بحث خاصی با سردبیر محترم نکردم! با این همه، خواندن آن بند حذف شده، برای شما دوستان عزیز، بلااشکال است که هیچ، شاید لازم هم باشد! 🙂

    پنج‌شنبه. حرم خمینی… نه! حرم خمینی جایی در جنوبی‌ترین نقطه شهر تهران نیست، بل هر آنجاست که خامنه‌ای سخن می‌گوید! متولی بت‌شکن، خود نیز باید بت‌شکن باشد! برای خامنه‌ای، عالم، محضر خداست که سال ۸۸ بت کاخ سفید و دنباله‌هایش در داخل را شکست! حرم امام یعنی همانجا که حزب‌الله مشغول جنگ با داعش است، یعنی همانجا که انصارالله مشغول جنگ با غاصبین خانه خداست، یعنی همانجا که سردار سلیمانی حضور دارد، سیدحسن نصرالله، امت حزب‌الله. بدین معنی، دولت اعتدال یا هر دولت دیگری، هر جا که واقعا مشغول خدمت است، همانجا حرم خمینی است. پنج‌شنبه، حرم امام، کلاس درسی بر پا بود! آقای قرائتی با عصایی زیر چانه آمده بود «درسهایی از قرآن» را این بار ندهد، بلکه گوش کند! جز ایشان، الباقی را اعتراف می‌کنم به طعنه قلم! بسم‌الله… عالیجناب آمده بود که «خمینی» را نه در خواب، بلکه در بیداری زیارت کند! رئیس مجلس آمده بود «شفافیت در موضع‌گیری» بیاموزد! قالیباف آمده بود «موقعیت‌شناسی» را، که کجا چه بگویی، و مهمتر، کجا هر حرفی را نزنی! جلیلی آمده بود بلکه فراگیرد کجا عدم ورود، به مصلحت، بلکه به تدبیر، به بصیرت نزدیکتر است! جناب حداد آمده بود تا بلکه بیش از قبل ملتفت شوند که پاس داشتن عهد انتخاباتی به شکل کامل، هیچ کم از پاسداشت زبان فارسی ندارد! رئیس جمهور آمده بود تا در حرم روح خدا، گوش بسپرد به آن پند مکرر که «عالم، محضر خداست»! و ما نیز، که من خود از همه محتاج‌ترم به این اندرز نیکو. خدایا خدایا! با وجود خامنه‌ای، ممنون تو هستیم که تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را برای ما نگه داشته‌ای! ما از قبل می‌دانستیم تو روی شهدا را و دعای آسمانی‌ها را زمین نمی‌اندازی! خدایا! امروز سالروز تشییع پیکر مطهر امام از مصلی به حرم است. بیچاره دشمن، فکرش را نمی‌کرد بعد از آن روز هم، همچنان با «خمینی» طرف باشد! گفت: «خامنه‌ای، خمینی دیگر است، ولایتش ولایت حیدر است».

  32. سیداحمد می‌گوید:

    «خامنه‌ای، خمینی دیگر است، ولایتش ولایت حیدر است.»

    عالی بود داداش حسین!

  33. سیداحمد می‌گوید:

    طعنه های ریزی بود؛ به نظرم سخت گرفت جناب شکیبایی عزیز!

    همه اش درست بود ولی این خیلی درست تر بود:
    “رئیس مجلس آمده بود «شفافیت در موضع‌گیری» بیاموزد!”

    خدائیش اون لقب برازنده اش بود! خیلی قشنگ گفته بودی! مغزتو باید طلا گرفت!

    سانسور می کنی اگر بگم “پرسه در مه”؟!
    😉

  34. چشم انتظار می‌گوید:

    چقدر متن‌هایی که برای امام و آقا می نویسید، درخشانه.
    یادمه اون زمانی که کتاب “نه ده” رو (همون چاپ‌های اول) خریده بودم، کتاب رو یک شب تا صبح خوندم. اونم کجا؟ تو ماشین با یکی از رفقا؟! در حال مأموریتِ مراقبت از حوزه ی تکثیر سئوالات امتحانات نهاییِ استان! و چه حالی داد! در اونجا یک متن قشنگی نوشته بودید با عنوان “خمینی ای امام” که نمی‌دونم تو قطعه هست یا نه؟ فکر نمی کنم باشه. و چقدر زیبا بندهای سرودهای انقلاب رو ربط داده بودید به متن. یادش بخیر…

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    این متن رو میگی؟!
    http://www.ghadiany.ir/1388/17

  35. ... می‌گوید:

    “مدیونی اگه پول دستی بخواهی نگویی”.
    مزه‌اش به “دستی”اش بود!

  36. چشم انتظار می‌گوید:

    آره خودشه! عنوانش رو اشتباه کرده بودم. برم بخونمش…

  37. محمد می‌گوید:

    سلام؛
    آفرین به سردبیر که به خوبی این تیکه از متن را حذف کرد!
    خیلی بی ربط بود؛ انصافا خراب می کرد متن به این قشنگی را…
    خسته نباشید…

  38. به جرم عشق می‌گوید:

    خصوصی برای شهید قدیانی!
    می بینی از آن بالا بزرگ مرد؟
    سبک دلخوشی ها و اجر طلبی های بسیجی های امروز را می بینی؟

    “یک «طیب‌الله» از راه دور حضرت آقا، و یک لبخند بر لب ایشان برای جاهای بامزه متن، یعنی که اجرم را گرفته‌ام.”

    چه کرده ای با خونت؟؟!!
    چه واژه حقیری است “تشکر”، برای قدردانی از خون تو.
    خوشا به تشکری که آغشته به خون باشد در محضر تو.
    خون سرخ رگها و یا خون جگرسوز قلمها.
    سخنان ۱۴ خردادی امسال حضرت رهبر، با این بیت حافظ تداعی می شود:
    مرا از توست هر دم تازه عشقی
    تو را هر ساعتی حُسنی دگر باد

  39. پیرمرد می‌گوید:

    راستی یک سؤال، امام خامنه ای در سخنانشان اشاره ای به حزب الله داشتند. همه‌اش فکر می کنم این حزب الله چه کسانی هستند؟ خوب تو جماعت اصول گرا خیلی ها را می شناسم که حزب اللهی هستند. اما هر چه فکر کردم تو اصلاح طلبان کسی را که حزب اللهی باشد نتوانستم پیدا کنم. آیا کسی حزب اللهی اصلاح طلب می شناسد؟ لطفاً معرفی کند تا معلومات بنده کامل شود.

  40. حسین می‌گوید:

    با خوندن متن قدیمی «امسال خمینی زودتر میاید» بغضم گرفت…
    http://www.ghadiany.ir/1388/17
    کلا بعضی آهنگای انقلابی از صد تا روضه گریه دارترند

    بهمن خونین جاویدان تا ابد زنده بادا قرآن
    بهمن خونین جاویدان تا ابد زنده یاد شهیدان

    http://uplod.ir/t826pr5xha92/bahmane-khonin.wma.htm

  41. گفت و شنود می‌گوید:

    چراغ قرمز!

    گفت: معاون حقوقی و پارلمانی رئیس‌جمهور و عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون در مصاحبه با روزنامه فرهیختگان وابسته به دانشگاه آزاد گفته است؛ «امام یک اصلاح‌طلب بزرگ بودند»!
    گفتم: اصلاح‌طلب به معنی واقعی آن که البته بودند ولی «اصلاح‌طلب» به معنی رایج آن که نستجیربالله معلوم است که نبودند.

    گفت: چه عرض کنم؟! حضرت امام(ره) آمریکا را دشمن اصلی و شیطان بزرگ می‌دانستند و مدعیان اصلاحات در برابر آن کرنش می‌کنند و سر سازش دارند، امام می‌فرمودند اسرائیل غده سرطانی است و باید محو شود ولی مدعیان اصلاحات برخی از شعارهایشان را از سایت وزارت خارجه رژیم صهیونیستی می‌گیرند، امام راحل(ره) حمایت از فلسطین را وظیفه می‌دانستند و مدعیان اصلاحات شعار «نه غزه نه لبنان» سر می‌دادند.
    گفتم: و مسجد آتش می‌زدند، نمازگزاران عاشورا را سنگباران می‌کردند، به ساحت عاشورای حسینی(ع) اهانت می‌کردند و نتانیاهو آنها را «بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران» می‌دانست و…

    گفت: یعنی این آقای معاون رئیس‌جمهور تصور می‌کند مردم وطن‌فروشی مدعیان اصلاحات را از یاد برده‌اند و یا اینکه در میان توده‌های دلباخته حضرت امام(ره) هیچکس نیست پته آنها را روی آب بریزد که اینطوری درباره حضرت امام(ره) حرف می‌زند؟!
    گفتم: چه عرض کنم؟! یارو با سرعت از چراغ‌قرمز رد شد و یک عابر را زیر گرفت و کشت، افسر راهنمایی بهش گفت؛ چراغ قرمز به این بزرگی را ندیدی؟ و یارو گفت؛ چراغ را دیدم ولی شما را ندیدم!

  42. برف و آفتاب می‌گوید:

    پیرمرد؛

    حضرت آقا جواب جناب یونسی رو هم دادند:
    یک کهنه‌سیاست‌مدار آمریکایی گفته بود که گروه‌های تروریست تکفیری برای ما غربی‌ها اهمّیّتی ندارند، باشند عیب ندارد، آنچه برای ما مهم است، ایران اسلامی است؛ چون ایران اسلامی درصدد ایجاد یک تمدّن عظیم است – البتّه او تعبیر «امپراتوری» به کار برده است که غلط کرده…

  43. به جرم عشق می‌گوید:

    عزیزان حتما به این هشدار تاریخی رهبر انقلاب توجه کردید که:

    “اگر ملّت ایران بخواهد به آن هدفها برسد، بخواهد این راه را ادامه بدهد، باید راه امام بزرگوار را درست بشناسد، اصول او را درست بشناسد، نگذارد شخصیّت امام را تحریف کنند، که تحریف شخصیّت امام، تحریف راه امام و منحرف کردن مسیر صراط مستقیم ملّت ایران است. اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملّت ایران سیلی خواهد خورد.”

    چگونه ملت نگذارد شخصیت امام را تحریف کنند؟ وقتی می فرمایند ملت سیلی خواهد خورد، وااااقعا شوکه کننده است!

    مشابه همان فرمایششان در کنگره شهدای سمنان که:
    “اینکه ندانید دشمن در صدد حمله است و این حمله از کجا و چگونه است، مطمئن باشید شکست می‌خورید.”

    ملت قهرمان ایران چگونه ممکن است سیلی بخورد و شکست بخورد؟ چگونه و چه کسانی باید به ملت تحلیل ارائه کنند؟

    ” أین عمار؟؟؟؟”

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    قطعه ۲۶:
    از سوی «هیات نظارت بر مطبوعات» روزنامه وطن امروز باز هم بابت متنی از حسین قدیانی دادگاهی شد! این بار بابت متن «جمهور را نمی‌فروشیم!»
    http://www.ghadiany.ir/1394/23295

    و اما چند روز پیش از شبکه ۲ و امروز از شبکه خبر با نویسنده وبلاگ تماس گرفته شد بابت یک کار تلویزیونی. مشخصا کار امروز شبکه خبر با نویسنده قطعه ۲۶ این بود که بعد از خبر ساعت ۱۹ در برنامه‌ای که به معرفی سرمقاله‌ روزنامه‌ها اختصاص دارد، علاوه بر خواندن بخشهایی از متن همین پست، گفت و گویی هم با نویسنده انجام شود که از سوی نویسنده پذیرفته نشد. برنامه شبکه ۲ هم اختصاص به روز ارتحال امام داشت و قرائت متنی مرتبط با امام راحل، که باز هم حسین قدیانی نپذیرفت. بنا به دلایلی که بعدها شاید عنوان شود، نویسنده کتاب «نه ده» هیچ تمایلی به حضور در صدا و سیما ندارد.

  44. به جرم عشق می‌گوید:

    عزیزان راه حل تشخیص اهل حق و حزب الله این نیست که بگردیم و ببینیم چه کسانی حزب اللهی نیستند!
    روش امیر مومنان و تجسم فرقان، دقیقا معکوس این خط است:
    وقتی فردی در بحبوحه جنگ جمل از حضرتش پرسید:
    «أیمکن أن یجتمع زبیر و طل حه و عایشه علی باطلٍ؟»
    آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند، علی علیه السلام در پاسخ، جوابی داد که دانمشند سنی مذهب مصری، دکتر «طه حسین» در وصف آن گفته است: پس از قرآن، هیچ کلامی از بشریت بدین پایه محکم و والا گفته نشده است.

    إنک لملبوس علیک. إن الحق و الباطل، لا یعرفان بأفدار الرجال
    إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله

    همانا حقیقت بر تو اشتباه شده است. به درستی که حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی توان شناخت.
    اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز بشناس تا اهل آن برایت آشکار می گردد.

    کلام علی (ع) یعنی:

    اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند.”
    و اگر جز این باشد گرفتار گناه کبیره غیبت یا تهمت می شویم که حضرت آقا فرمودند:

    “این خیلی مهم است. واقعا یکی از چیزهایی که ما همه‌مان [باید توجه کنیم]، به مردم هم باید بگوییم، یاد بدهیم که توجه بکنند این است که: به صرف توهم این که حالا این کار مصلحت دارد، دستشان را، یا قلمشان را، یا وبلاگشان را آزاد نکنند که هر چه به دهنشان آمد، آن را بگویند؛ اینجور نیست، چون وسائل مدرن امروز همه مشمول همین حکم است. یعنی خواندن وبلاگ هم مثل خواندن کاغذ است، کتاب است، نامه است، مثل شنیدن حرف است. استماع غیبت شامل همه‌ی اینها می‌شود…”

  45. به جرم عشق می‌گوید:

    رهبر انقلاب:

    “این را نمی شود به طور مطلق یک چنین چیزی را پابند شد؛ که ما بگوییم ما چون می خواهیم در امر جامعه اصلاح کنیم، پس زیدی را، عمروی را یا یک جریانی را به طور مطلق مورد تهاجم قرار بدهیم، غیبت کنیم؛ حالا آن کسانی که این کارها را می کنند، خیلی اوقات به غیبت هم اکتفاء نمی کنند؛ خب، ملاحظه می کنید دیگر. گاهی چیزهایی را می آورند که معلوم نیست حدِّ غیبت بر او صادق باشد؛ شاید مصداق تهمت است، مصداق افتراء است، مصداق قول به غیر علم است، مصداق سبّ و شتم است. نمی شود این را گفت که اگر طرف قصد اصلاح دارد، پس بنابراین این جایز است برای او، نه! موارد استثناء همان مواردی است که [در کتب فقهی] ذکر شده است…”

  46. سوره تماشا می‌گوید:

    الحمدلله که سایه سید علی هست بر سر ما…
    خداوند این قلم را از ما نگیرد به برکت خون شهدای این خاک…

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    دوستان محترم! امشب نکته‌ای درباب حرفه نویسندگی و مرتبط با همین متن می‌خواهم به شما بگویم. یادآوری کنید که فراموش نکنم!

  47. به جرم عشق می‌گوید:

    “غبطه” بر انگیز است این نحو “دادگاهی” شدن!
    چون مهم است که مدعی کیست و ادعایش چیست؟
    از نظر من که یکی از آحاد ملت است، این نحو دادگاهی شدن “مبارک است”…
    جا دارد بگویم التماس دعا…
    جا دارد بگویم ممنون که از حنجره ما فریاد زدی، وقتی سکوت نفرین شده است!
    جا دارد بگویم ممنون که “بی درد” ننشستی در مقابل مدعیان جیب پابرهنگان و مستضعفان!
    جا دارد بگویم ممنون که خون آبرویت را پای انقلاب خونین باباهای شهید ریختی!

    بگذار با همه این تشکرها این را هم -خدا شاهد است، خیرخواهانه – منصفانه بگویم:

    اگر ادعای دادگاهی کنندگان این عبارات باشد:

    “اتفاقا همین جا محل دعوای عقل و خرد و تدبیر و شعور است… این همانقدر مسخره، غیرعقلانی و عاری از تدبیر است که… اینکه دیگر فهمش، خیلی هم حالا عقل نمی‌خواهد، یک جو فقط عقل می‌خواهد! یک جو!… عقل، عقل، عقل… این است همه توصیه ما به شما. عقل می‌گوید…”

    چاره ای نداری بروی و پاسخ گو باشی. چون مفهوم مخالف این عبارات روشن است که چیست…
    می فهمم چرا این عبارات را لحاظ کردی، همه می فهمند اما این معنایش این نیست که “حق داری” بکارشان ببری…
    جایگزین این عبارات و فصیح ترشان در کلام حضرت آقا هست بدون اینکه توهین حساب شود:

    “خب، حالا اگر آمدند شرط برداشتن تحریم را یک چیزى قرار دادند که شما غیرتت نمی‌گنجد که آن را انجام بدهى؛ چه کار می‌کنید؟ قطعاً قبول نمی‌کنید.”

    همه می دانند حقوقدان بودن افتخار نیست! لازم هم نیست حقوق خوانده باشی تا بفهمی حقوقدان بودن، گاهی چقدر می تواند خطرناک و خطرساز باشد، اگر تقوا نباشد.
    تقوا و حق را در وجود حضرت آقا می بینیم که “می دانی از همه بلندتر آه می کشد” چون از همه بیشتر “درد” دارد اما “توهین” هرگز در کارش و کلامش نیست، حتی اگر از سرِ “درد” باشد.
    (صلاح دانستی، خصوصی اش کن)

  48. ناشناس می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

  49. ناشناس می‌گوید:

    یه چیزم قرار بود درباره تتلو بگی

  50. به جرم عشق می‌گوید:

    راستی!
    “جمهور را نمی فروشیم” را که دوباره خواندم، از پشت پرده اشک بود…

  51. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین؛ امشب یادآوری می‌کنیم برای قبل یا بعد ساعت ۱۱ شب! چون بازی بارسا و یوونتوس و تیم والیبال ایرانه 🙂

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    آره! خوب شد گفتی! زودتر باید بنویسمش که به بازی برسم! 🙂

  52. چشم انتظار می‌گوید:

    چی می‌خواین از جون وطن؟! ۹۵ درصد روزنامه‌ها و سایت‌ها و… که دارند علی‌الدوام محسّنات (!) شیخ و کابینه‌ش رو می‌گن. دیگه خیلی بی‌جنبه بازیه!! متنی رو که به مثابه‌ی یک نقد سازنده و دلسوزانه‌ی نتونید تحمل کنید. بابا شما که باید بی‌طرف باشین!!! نکنه باز امنیت ملی به خطر افتاده! البته اگه تا حالا عزیزان، اون رو به حراج نگذاشته باشند…

  53. ناشناس می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

    دوستت داریم 🙂

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    آقا این صلوات، کار من نیستها! خود این بنده خدا گذاشته! 🙂
    اون نکته رو هم بهتره همین الان بگم که امشب، سر شلوغی خواهیم داشت!
    «نوشتن» قواعد محکم و اصول متقنی داره اما گاهی می‌توان بر این قواعد، مهر استثناء زد!
    اولا به این شرط که این استثناء از حد نگذرد و شورش درنیاید!
    ثانیا به این شرط که برای این استثناء دلیل کافی و محکم و به خصوص مرتبط با ظاهر و محتوای متن وجود داشته باشد!

    حالا به این قسمت متن همین پست دقت کنید؛

    “واقعا اگر ابوتراب نبود،‌ ای بسا ما توهم می‌زدیم که پیامبر عزیز ما، نستجیربالله ابولهب و ابوسفیان را هم از اصحاب خوب صفه می‌دانست، همچنانکه مرزبندی‌شان با عمار یاسر و مقداد و سلمان و ابوذر، بیش از مشرکان صحرای حجاز و قراضه‌های بنی‌قریظه بود! واقعا اگر مولود کعبه و شهید محراب نبود، لابد بودند کسانی که به اسم «آب»، «سراب» به خورد مسلمین دهند؛ نکوهش کنند پیامبر را که چرا بعد از فتح مکه، باز هم اینجا و آنجا جنگ با دشمن را ادامه داد؟! که چرا خود شخصا در بعضی از نبردها حضور می‌یافت؟! که چرا بعد از بساط شعب، سازش نکردند؟! که چرا در «حجةالوداع» تنها و تنها دست پسر عم خود را به نشانه جانشین بعد از خود بالا بردند؟! که چرا در «غدیر خم» سهم فلانی را ندادند؟! که چرا در آخرین روزهای حیات، سهم بهمانی را ندادند؟! که چرا با وجود خانه این بزرگ و حجره آن اشرافی، «مسجد» را سنگر فعالیت خود برگزیدند؟! که چرا دست برتر را از آن خداوند منان می‌دیدند و معتقد بودند نه لات، غلطی می‌تواند بکند، نه آن دیگر کدخدایان؟!”

    حالا دقت کنید به افعال پررنگ شده! اگر صرف قاعده نویسندگی ملاک باشد یا آن ۳ فعل «می‌دانست»، «ادامه داد» و «حضور می‌یافت» می‌بایست مثل الباقی افعال پررنگ شده، حالت جمع به خود بگیرند یا آنکه الباقی هم مثل این ۳ فعل، به صورت مفرد بکار رود. خب! از آنجا که این افعال، مرتبط با شخص پیامبر مکرم اسلام است، بلاشک حکم قاعده، بلکه حکم احترم، این بود که آن ۳ فعل اول هم، جمع بسته می‌شدند. حال چرا این دوگانگی در متن دیده می‌شود؟!

    خوب دقت کنید! کسی که می‌خواهد وجود نازنین پیامبر را -بعد از رحلت‌شان- تحریف کند یا کسی که می‌خواهد ایشان را -در همان زمان حیات- نستجیربالله شماتت کند، اغلب اینگونه است که ادب و آداب احترام را هم نداند! هم الان دقت کنید دوباره و این بار در زمان حال! عالیجناب می‌گوید؛ «امام موافق شعار “مرگ بر آمریکا” نبود» لیکن رهبر انقلاب می‌گویند؛ «امام بزرگوار ما تا آخر عمر از آمریکا با عنوان “شیطان بزرگ” یاد می‌کردند».

    گمانم به خوبی متوجه تفاوت لحن و ادبیات این ۲ جمله شده باشید!
    و اما، من عمدا آن ۳ فعل ابتدایی را مفرد به کار بردم، چرا که قصدم این بود که به مخاطب بفهمانم جماعت تحریف کننده یا شماتت کننده، بدبختی لحن سخن گفتن با اولیای دین را نیز بلد نیستند… و دقیقا از ورای همین زوایا بود که ندا آمد از سوی آسمان؛ «لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی». الباقی افعال را هم -که از نظر تعداد بیشتر بودند- جمع بستم بلکه خود ناخواسته مرتکب اشاعه فحشا نشده باشم! آری! فحش و فحشایی بدتر از آن نیست که فعل مرتبط با بهانه خلقت را به صورت مفرد و بی‌ادبانه به کار ببری!*

    بنابراین در اینجای متن، ناظر بر محتوای نوشته، نیز ناظر بر دلایل فنی که اجازه این قاعده‌شکنی را به من می‌داد،** ۳ فعل حالت مفرد دارد و الباقی شکل جمع.

    پانوشت مهم:

    * گاهی در نثری موزون یا نظمی ادبی، استفاده از افعال مفرد، دال بر بی‌احترامی نیست، بلکه اتفاقا دلالت بر بزرگی فرد مورد بحث دارد. این موضوع آنقدر روشن است که خواننده قطعا متوجه تفاوتها خواهد شد.

    ** خواننده حرفه‌ای این بخش از متن، به راحتی می‌تواند شهادت دهد که این قاعده‌شکنی، زمخت یا درشت از آب درنیامده و کاملا طبیعی جلوه می‌کند. یعنی حقیر، جوری این قاعده را شکسته‌ام که خیلی توی چشم نیاید و به قول معروف «تابلو» نباشد! فلذا این فراز از متن را می‌شد جوری نوشت که آنی بعد از به روز کردن متن، «صبا» یا «صبر» یا حتی «سیداحمد» و «چشم‌انتظار» و… ایراد از من بگیرند که چرا بخشی از افعال، مفرد است و بخشی، جمع؟!

    کات! آن «وسواسی» که گفتم در نوشتن دارم، یکی هم سر رعایت همین چیزهاست… و من دوست دارم شما را هم با این فن و فنون البته تا حدی که عقل قلمم کفاف می‌دهد، آشنا و آشناتر کنم. پس هیچ بحث تعریف از خود نیست، بلکه بحث آموزش آن چیزهایی است که من هم یا از این و آن آموخته‌ام یا از قلم خونین پدر به ارث برده‌ام یا بابت استعدادی ذاتی و درونی، مورد لطف خداوند بوده‌ام.

    این را هم بگویم! غلط مصطلحی در جامعه ما رواج دارد که «نویسنده» یعنی فقط آنکه «رمان»، «داستان» و یا «فیلمنامه» می‌نویسد! اتفاقا نویسندگی در روزنامه، کاری به مراتب سختتر است! هم وقت کمی داری! هم حرف زیادی داری! هم جا و ستون و صفحه کمی داری برای زدن این همه حرف انباشته شده در سینه! هم زود قضاوت می‌شوی! هم زود در دادگاه را به تو نشان می‌دهند! هم باید صریح و سریع بنویسی، هم صحیح و اصولی! فی‌المثل فیلمنامه نویس، برای ترسیم یک سناریوی عمدتا ذهنی و خیالی، گاه می‌بینی ۴ یا ۵ سال وقت می‌گذارد اما نویسنده روزنامه؛ یکی مثل «محمد ایمانی» برای نوشتن یک متن واقعی و حقیقی و حساس و فوق‌العاده مهم، تنها و تنها ۴ یا ۵ ساعت، بعضا فقط نیم ساعت وقت دارد!! حال به من بگویید چه کسی نویسنده‌تر است؟! و چه کسی در قلم‌زنی، کارش سختتر است؟!

    این را هم بگویم و تمام! این همه را ننوشتم بلکه بگویم اساسا و اصولا از خیر کامل کردن داستان‌ها و رمان‌های زخمی‌ام گذشته‌ام و قناعت کرده‌ام به نویسندگی، تنها و تنها در حوزه روزنامه!! ان‌شاءالله در کنار کار روزنامه، باید هر چه سریعتر، نوشته‌های نیمه‌تمام خود نظیر «سمفونی مورچه‌ها» یا «۷۲ دقیقه قبل از شهادت» را آماده کنم برای چاپ و انتشار، لیکن باور بفرمایید حتی آن روز هم به شما خواهم گفت که سختترین حوزه کار نویسندگی، نوشتن برای رسانه مظلوم روزنامه است!! برای نوشتن داستان کوتاه یا بلند و یا اساسا رمان، آنچه علاوه بر بدیهیات کار، لازم است، «تمرکز» است و «نظم». مع‌الاسف آفت نویسندگی در حوزه روزنامه، آنجاست که هم تمرکز را از تو می‌گیرد و هم نظم را! تو برای خود برنامه می‌چینی که این چند روز تعطیلات نیمه خرداد را وقف داستانهایت کنی، اما همه نوشته‌های زخمی‌ات، فدای یک تار از موی این انقلاب شیدایی و شهدایی! قلم تو انقلاب را تنها بگذارد که حالا مثلا می‌خواهی با رمانت چه فیلی هوا کنی؟؟!! اینجاست که حتی نظم و تمرکز حضرتعالی هم اگر فدای راه روح‌الله و حضرت ماه شود، می‌ارزد! و براستی چه باک! که حتی در این صورت هم، باز این «قلم» است که در دست توست… برای من، آنچه بیشتر موضوعیت دارد، «دفاع از انقلاب» است، و اگر این دفاع، مستلزم آن است که «کتابهایت» قربانی «یادداشت روزهایت» شود، خب بشود؛ به درک! فدای یک ثانیه از روز بی‌غروب دهم اردیبهشت سال ۶۱! من اما آن روز هم که رمان و یا داستانم را کامل کنم، باز ان‌شاءالله «سربازی برای انقلاب اسلامی» تعریف شود و لا غیر! لیکن اهم و مهم که می‌کنم، نویسندگی برای روزنامه را واجبتر و لازمتر می‌دانم تا نشستن در خلوت و کامل کردن کتب مجروح! آن اولی، اولا اولی‌تر به نظر می‌رسد، ثانیا «احساس در صحنه بودن» را بیشتر در من زنده می‌کند!

    حرفم کشیده شد به درد دل… در نهایت، اگر سرتان را درد آوردم عذر می‌خواهم!

  54. برف و آفتاب می‌گوید:

    باز دولت باید به فکر جر”ثقیل” باشه؟ 🙂

    http://www.ghadiany.ir/1392/21771

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    اون لینک رو دوباره بگذارین! کدوم لینک؟
    «بسم‌الله محاکمه کنید! بسم‌الله آقایان پررو و وقیح…»

  55. چشم انتظار می‌گوید:

    مربوط به لینک بالا که فرمودید بود.
    فقط به خاطر خدا و به خاطر گل روی امام…
    جانم!

  56. به جرم عشق می‌گوید:

    بعضی کارها، به نیابت از فریادهای یک ملت است تا نوشته ای و درد دلی شخصی. سرباز انقلاب که باشی، گاهی متن و وقتت هم متعلق به انقلاب است.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    از اسناد تذکر و توبیخ اخیر، فعلا این یکی به دستم رسیده؛
    http://s2.img7.ir/fB5fM.jpg

  57. زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی می‌گوید:

    گفتید “حرفم کشیده شد به درد دل…”
    {قطعه ۲۶: بلاتشبیه و صدبار دیگر بلاتشبیه}
    یاد جمله ای از نهج البلاغه افتادم که دیشب داشتم می‌خوندم
    دوستان هم بخونند جالبه
    خطبه ۳ نهج البلاغه است که شنیدید و خوندید ولی ادامش جالبه، البته تقدیم به آقای قدیانی…

    “اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمی‌کردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش می‌ساختم و آخر خلافت را به کاسه ی اول آن سیراب می‌کردم، آنگاه می‌دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است…”

    در اینجا مردی از اهالی عراق بلند شد و نامه ای به دست امام داد و امام آن را مطالعه می فرمود و گفته شد مسائلی در آن بود که می بایست جواب می داد. وقتی خواندن نامه تمام شد، ابن عباس گفت:
    یا امیرالمومنین! چه خوب بود سخن را از همانجا که قطع شد آغاز می کردید، امام فرمود:

    “هرگز! ای پسر عباس، شعله ای از آتش دل بود، زبانه کشید و فرو نشست!”

    ابن عباس می‌گوید؛ به خدا سوگند بر هیچ گفتاری مانند قطع شدن سخن امام، این گونه اندوهناک نشدم که امام نتوانست تا آنجا که دوست دارد به سخن ادامه دهد.

  58. چشم انتظار می‌گوید:

    این نشون می‌ده اونقدر در کشور اتفاقات جور و واجور و رنگارنگ می‌افته که روزنامه‌ها دیگه صرفا وظیفه‌ی انتقال خبر رو ندارند. هر چند که خبررسانی یکی از جنبه‌های کاری روزنامه هست، ولی نوشتنِ تحلیلی پیرامون اتفاقات، همونطور که گفتید واقعا کار سختیه. ما که خواننده‌ی صرف هستیم، این احساس رو می‌فهمیم، چه برسه به شمای نویسنده. تازه اگه یک نویسنده‌ی متعهد انقلابی بخواد برای صیانت از دستاوردهای گرانسنگ انقلاب، در خصوص هر موضوعی که تو جامعه اتفاق می‌افته بنویسه، دیگه وقتی براش باقی نمی‌مونه. اینی هم که ما تا به حال هی گیر ندادیم؛ داداش حسین کتابَت کتابَت! ناظر به همین اهم و فی‌الاهم بودنه. ولی شما فکرش رو بکن، همون دو جلد کتابی رو که گفتید، ان‌شاالله آماده بشه و به نمایشگاه کتاب برسه. اونوقت “بابای ما خامنه ای” (حفظه الله) تورقی بفرمایند و لبخد رضایتشون، مقارن بشه با این کلمه؛ “طیب الله” (مثل این صحنه: http://www.ghadiany.ir/1391/13537) می ارزه که با همه‌ی تنگی وقت، اون‌ها هم کامل بشه.

  59. به جرم عشق می‌گوید:

    تقدیر غصه دل “او” ناشنیدن است….
    کاش صاحب برسد
    این جوانان همه را در ره خود پیر کند
    هیچ کس کاش نباشد نگهش بر راهی
    چشم بر در بود و دلبر او دیر کند

  60. چشم انتظار می‌گوید:

    شب عید نیمه‌ی شعبان، چه عیدی دادند به جناب آقای آخوندی! خوش‌سلیقگی تا کجا؟؟!!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:

    این جناب آخوندی بنده خدا، نصف عمرش رو بابت خزعبلات این قلم یا دادگاه بوده یا دادسرا! 🙂

  61. چشم انتظار می‌گوید:

    گذشته از یادگار ارزشمند و البته مهجور امام العارفین، امیرالمومنین (ع) انصافا؛ چه زبان شیوا و زیبا و بلیغیه این زبان عربی و چه اصطلاحات قشنگی داره.

  62. چشم انتظار می‌گوید:

    ان‌شاالله این قلم، یک روز به جای جناب آخوندی، برخی آخوندها رو بکشه به دادسرا!! یعنی میاد اون روز؟!
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    این «بند ۸ ماده ۶ قانون مطبوعات» رو برم بخونم ببینم چی هستش اصلا؟؟ 🙂
    یعنی هر چی می‌کشیم از دست این بنده!!

  63. چشم انتظار می‌گوید:

    خصوص:
    اوه اوه دخلتون اومده داداش! 🙂

    افترا به مقامات، نهادها، ارگانها و هر یک از افراد کشور و توهین به اشخاص حقیقی و حقوقی که حرمت شرعی دارند، اگر چه از طریق انتشار عکس یا کاریکاتور باشد.

  64. به جرم عشق می‌گوید:

    یعنی سابقه “طیب الله” گرفتن دارید از بابای انقلابی مان؟
    .
    .
    .
    به نظر حقیر که این تذکرات را جدی نگیرید… اما توهین هم نکنید خب! هر چند ایشان توهین کنند…
    یک وجه حقوق دان بودن همین است که قادرند!! بی سابقه ترین توهین ها را نثار عالی ترین اشخاص حقیقی اسلام و نظام کنند اما در معنا، و نه در لفظ!

  65. برف و آفتاب می‌گوید:

    چشم انتظار زحمتش رو کشیده انگار. الان دیدم. معذرت دوباره.

  66. برف و آفتاب می‌گوید:

    امضاشو ببینید! 🙂
    تو زدن امضا اینقدر بی‌حوصله، خدا به داد بقیه کارهاشون برسه!!

  67. چشم انتظار می‌گوید:

    به جرم عشق؛
    تقریبا هر نکته و جمله‌ای که داداش حسین در متن هاشون میگن، ناظر به یک سابقه هست.
    این “طیب‌الله” هدیه ی حضرت آقا به داداش حسین در یک دیدار حضوریه.

  68. ناشناس می‌گوید:

    http://www.rajanews.com/news/213961

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:

    «اصل هشتم: زیلو» احتمالا عنوان یادداشت بعدی وبلاگ است که ان‌شاءالله یکشنبه شب در همین دقایق به روز خواهد شد.

  69. به جرم عشق می‌گوید:

    ۱- به قول سید مهدی شجاعی در کتاب “کمی دیرتر”، اگر امام زمان صبح ظهور کنند، نویسنده ها آن موقع خواب هستند. چون شبها بیدارند!
    ۲- یک بار برای همیشه اخطار می دهم تصویر شهید قدیانی را بگذارید. شهدا بعد شهادتشان متعلق به همه هستند. نگاه به تصویر شهید این قطعه، باعث میشه هر کسی خودش رو در محضر شهید ببینه… و خیلی امور دیگه رو هم… صلوات هم هدیه کنه: “اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم”

  70. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    به به، چه متنی. باید چند بار دیگه خونده بشه.
    بیست. بازگشتی به گذشته.

  71. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    آقا شما هم که دارید فینال نگاه می‌کنید، مثل من از دیدن اینهمه چهره کریه‌المنظر، دچار حالت تحمل! نشدید؟
    واقعا نسل فوتبالیستهای اصیل و تکنیکی رو به انقراضه.
    زیدان، ریوالدو، مالدینی، دل پیرو، برکمپ و ژاوی…
    یادشون بخیر

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    «آندره‌آ پیرلو» رو نگفتی‌ها!؟ اگه امشب بزنه به سرش و از فوتبال خداحافظی کنه، دلم واقعا براش تنگ میشه!
    خیلی خیلی شخصیتش رو دوست دارم؛ یاد اون چیپی که زد بخیر!

  72. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    عالی
    خدا قوت سالار
    سرتون سلامت…

    ——–

    “مردم امروز”
    http://kayhan.ir/fa/news/46590

    “وطن امروز”
    http://s2.img7.ir/fB5fM.jpg

    !!:
    http://s2.img7.ir/SUCkc.jpg

    http://s2.img7.ir/Qnvb3.jpg

  73. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    از سیدورف تصاویر ماندگارتری توی ذهنم دارم تا پیرلو!
    فقط یادمه یه زمانی ایستگاهی های خوفی می‌زد!
    کلا تو ایتالیا یووه رو دنبال می‌کردم که بعد از دل پیرو و ندود، اونم ملغا شد.

  74. گفت و شنود می‌گوید:

    هوش سرشار!

    گفت: دستگاه قضایی یک ناظم فاسدالاخلاق را به جرم سوء استفاده اخلاقی و آزار جنسی دانش‌آموزان به ۱۰۰ ضربه شلاق، ۲ سال تبعید و ۲ سال محرومیت از فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی محکوم کرد.
    گفتم: یعنی همچنان می‌تواند در استخدام آموزش و پرورش باشد و بعد از ۲ سال دوباره فعالیت! خود را از سر بگیرد؟!

    گفت: چه عرض کنم؟! انگار نه انگار که «فعالیت»! این ناظم فاسدالاخلاق در چه زمینه‌ای بوده است؟! و ظاهراً مهم نیست که بار دیگر دانش‌آموزان معصوم به دست این گرگ درنده سپرده شوند!
    گفتم: یک سارق را برای انتقال به زندان در اختیار ماموری گذاشته بودند. در بین راه سارق از مامور پرسید؛ کبریت داری؟ مامور گفت؛ نه! و سارق گفت؛ پس دستبندم را باز کن از بقالی کبریت بخرم! و رفت که رفت. دفعه بعد باز هم همان سارق را به همان مامور سپردند و سارق بار دیگر ترفند قبلی را تکرار کرد ولی این بار مامور دستبند را باز کرد و گفت؛ خیال می‌کنی خیلی زرنگی! اینجا وایستا من خودم می‌روم کبریت می‌خرم و سارق باز هم رفت که رفت!

  75. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    این ایتالیائیها واقعا شبیه ما هستن.
    الان به چهره پیرلو که دقت می‌کنم، با ریش شبیه این بچه هیأتی‌های شده که دم در چایی می‌ریزن!
    به افتخار مهندس ژاوی!

  76. صبا می‌گوید:

    بازم باختیم 🙂

  77. چشم انتظار می‌گوید:

    اسلامی ایرانی؛
    قیافه ی ندود یه کم شبیه پژمان نوری نبود؟

  78. چشم انتظار می‌گوید:

    بالاخره، یک امتیاز از لهستان گرفتیم.
    نمی‌دونم علی مطهری ترجیح داد فوتبال رو ببینه یا والیبال رو؟!
    خدا به داد آقای سرافراز برسه 🙂

  79. صبا می‌گوید:

    آقا؛ این لینک محاکمه چی بود گذاشتید؟ دلمون خون شد و چشممون گریون!
    این مال چه وقتیه؟ به عمر ما نباشه ان شاالله که “آقامون” با این لحن حرف بزنه!
    مرده باشیم و از این روزا نبینیم.

    “یک سینه حرف موج زند در دهان ما
    از بیم دین اگر چه خموشیم چون هما”

  80. صبا می‌گوید:

    اِ! من نمی‌خواستم لبخند بذارم که واسه باختن!!
    همون روش نوشتن داخل پرانتز خودم امنیتش بیشتره!!

    به نظر من هم ایتالیایی‌ها خیلی شبیه ما هستند، یا بر عکس!

  81. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    چشم انتظار عزیز؛
    ندود سه بار بره زیر تریلی، بعد از برج میلاد پرت بشه پائین، دوازده روز هم در مرداب بندر انزلی غوطه بخوره! بازم هیچ رقمه شبیه نوری نمیشه!

  82. صبا می‌گوید:

    خصوصی

    “اما همه نوشته‌های زخمی‌ات، فدای یک تار از موی این انقلاب شیدایی و شهدایی!… اگر فدای راه روح‌الله و حضرت ماه شود، می‌ارزد! و براستی چه باک! که حتی در این صورت هم… مستلزم آن است که «کتابهایت» قربانی «یادداشت روزهایت» شود، خب بشود؛ به درک! فدای یک ثانیه از روز بی‌غروب دهم اردیبهشت سال ۶۱!”

    ناظر به همون حساسیت تان است که گاهی از این ایرادات می گیرم! البته شایدم اشتباه میگم! ولی وقتی یه چیزی آن ارزش را دارد که “فدای یک تار موی…”، “فدای راه روح الله”، “فدای یک ثانیه از روز بی غروب اردیبهشت سال ۶۱” (این جمله بس که قشنگ بود دلم نیومد به جاش … بذارم) بشه! در کنارش گفتن “به درک” که همون به جهنم می باشد یعنی چه؟!! حالا “چه باک” معنی خوبی داره!

    به قول خودتون مثال می زنم:
    مثل این که به یکی بگی: ظرفو شکستی؛ فدای سرت، به جهنم که شکست! خب اگر ارزشش را داشت، چرا به جهنم! اگر بی ارزش بود پس چرا فدای سر من! البته این مسئله در بین عامه بسیار به کار برده می شود اما ناظر به ارزش فدایی ها و کسانی که فدای شان می کنید، به نظرم خالی از اشکال نیست!
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی، عمومی:
    اونجا که به درک گفتم، در اصل، شماتت خودم بود، نه تخفیف هیچ ارزشی. با این همه، شاید حق با شما باشد و آنجا بهتر بود «به درک» را به کار نمی‌بردم.

  83. ... می‌گوید:

    “چشم انتظار”؛
    شما چون معلمی روحیه‌تان لطیفه! اینایی که “اسلامی ایرانی” را نوشته اصلا نخون!
    دلم می‌خواهد بدانم “اسلامی ایرانی” چکاره است؟
    شرمنده ها! ولی یه ریزه (!) خشنه!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    قطعه ۲۶:
    http://www.sharghdaily.ir/Modules/News/PrintVer.aspx?Src=Main&News_Id=64857
    http://www.sharghdaily.ir/Modules/News/PrintVer.aspx?Src=Main&News_Id=64856

  84. صبا می‌گوید:

    شیطنت
    شده حق با من نباشه؟؟………..

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    قطعه ۲۶:
    http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/139570

  85. به جرم عشق می‌گوید:

    ۱- عکس شهید قدیانی کو؟؟
    ۲- خصوصی……………..

  86. صبا می‌گوید:

    اللهم ان لم تکن غفرت لنا فیما مضی من شعبان فاغفر لنا فیما بقی منه
    بار خدایا اگر ما را در گذشته ی از این ماه شعبان نیامرزیده ای، در باقیمانده از آن بیامرز ما را!

    امام صادق علیه السلام می فرمایند؛ در بقیه این ماه این دعا را بسیار بخوان.

  87. به جرم عشق می‌گوید:

    ۱- عکس شهید قدیانی کو؟
    ۲- خدایا می‌بینی؟ از دیروز تا الان درگیر این قطعه‌ام!
    ………………………..

  88. چشم انتظار می‌گوید:

    …؛
    اتفاقا “اسلامی ایرانی” یکی از شوخ‌طبع ترین و باصفاترین بچه‌های قطعه‌ی.
    بارها و بارها در اوج اتفاقات ناگواری که پیش آمده یا حتی در شرایط معمولی، با کامنتهای جالب و طنزگونه‌اش باعث گفتن کلمه‌ی “آی دلم” توسط داداش حسین و شادی بچه‌ها شده.
    ضمن اینکه غالب کامنتهاش رگه‌هایی از طنز داره ولی بسیار پخته و قابل درک هست.

  89. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    متن رو که دوباره خوندم، این دو جمله‌اش خیلی خنده‌دار بود؛
    “لات مودب و هبل باهوش، قراضه های بنی‌قریظه!”

    حالا که همه دارن اشکال ادبی می‌گیرن، یکی هم من.
    به فاصله کمی دوبار “آلوده” استفاده شده که بهتر بود اولی تبدیل بشه به آغشته. در شبی آغشته به خطر.
    بعدشم بچه‌های دهه شصت، کلا یه نمه اعصاب ندارن!
    بنده که جای خود دارم. ان‌شاالله با دعای خوبان قطعه، سر به راه بشم.
    آمین.

  90. صبا می‌گوید:

    مناجات شعبانیه…
    چه رازی هست در این راز و نیاز؟!

  91. حسین می‌گوید:

    در جدیدترین کشف‌ انجام شده توسط شخص شیخ حسن، حل مشکل آب خوردن هم با برداشته شدن تحریم حل می‌شود!
    اصلا دولت می خوایم چیکار؟
    اوباما رییس جمهور ما هم باشه دیگه… والله!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    پیش درآمدی برای متن امشب وبلاگ
    http://www.ghadiany.ir/1389/5199

  92. سیداحمد می‌گوید:

    عجب کامنت هایی داره این پیش درآمد!
    بی اعصاب بودی ها داداش! 🙂

  93. سیداحمد می‌گوید:

    «ما زیلوی بیت را به فرش هزارشانه نمی‌فروشیم»
    ان شاء الله تا یکی دو ساعت دیگر در وبلاگ قطعه ۲۶

    دوستان محترم! همین جا جا دارد از طرف خودم و شما عزیزان، بابت نوشته های اخیر داداش حسین تشکر کنم!
    واقعا چند وقتی بود دلمان برای “قطعه ۲۶ پرکار و پرجوش و خروش” تنگ شده بود که در این یک ماه اخیر، کاملا جبران شد!
    ممنون نویسنده “نه ده”!

  94. چشم انتظار می‌گوید:

    این کلیپ هم برای این که داداش حسین و سایر دوستان، یک انرژی مضاعف بگیرند. اگه دیدین، باز هم ببینین:
    http://upload7.ir?p=preview&s=1&q=DYf2oyazThqAXO74hJOaduWXEbBPEFuawA2JZ3aK&s=1

  95. به جرم عشق می‌گوید:

    فدای “آقای” چفیه به دوشی که یک روز کفش پاره اش و روزی دیگر زیلوی حسینیه را برای مبارزه عَلَم کرد:

    از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
    از ازل تا به ابد فرصت درویشان است

    گنج “قارون” که فرو می رود از قهر هنوز
    خوانده باشی که هم از “غیرت” درویشان است

    حافظ ار آب حیات ازلی می خواهی
    منبعش خاک در خلوت درویشان است

  96. به جرم عشق می‌گوید:

    راستی!
    عکس شهید قدیانی کو؟؟؟؟

  97. چشم انتظار می‌گوید:

    می‌خواد به حساب تعریف و تمجید باشه یا هر چیز دیگه! سال ۸۹ متنی مخصوص امروز ما، نشون از چی داره؟! امروز “زیلو” همان زیلوست و فرش هزارشانه، همان فرش! عیان‌تر و رسواتر.
    پنج سال پیش، پیش‌بینی که اکنون به روزهای تبلور خود رسیده. آن همه تجمل و زرق و برق، در زندگی اشرافی آقایان، در مقابل یک زیلوی ساده اما پر خاطره، رنگ می بازه.
    به نظرم این دیگه واقعا دوگانه‌ی حق و باطله.

  98. چشم انتظار می‌گوید:

    آقا سید؛
    کامنت من هم در نوع خودش جالب بوده‌ ها!! با این تفاوت که اینقدر درهم برهم و قاطی پاتی نوشته بودم، که حالا می‌فهمم چرا اینقدر داداش حسین حرص می‌خورد تا بفهمونه بابا؛ طرح آدم کامنت بذار!! اصول نگارشی رو رعایت کن! رو اعصابه اینطور کامنت‌ها 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.