وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۳
موسم بهار، بازگشت پرستوها را زیاد دیدهایم اما آن روز که «یوسف گمگشته» بیاید، کدامیک از این شهدا دوباره به زمین برخواهند گشت؟ تا آن روز رویایی، بیا ای دل، دلخوش کنیم به احوال آسمان. نوروز در آسمان خبرهای بهتری است. آسمان همیشه فاطمیه است. برای رزمندهای که در راه دفاع از حرم عقیله بنیهاشم، به کاروان آسمانیان پیوسته، دیگر تهمتها تمام شد! این زمین بود که بچهها زجر میکشیدند! آسمان جای ماجور شدن است! نگاه میکنم به سن و سال بسیجیانی که اجازه ندادند «زینبیه» هم حکایت خانم زینب سلامالله علیها به اسارت رود؛ جنگ ندیدهها! تازه به دوران رسیدهها! ترمز بریدهها! خشونتطلبها! افراطیها! تندروها!

ای شهدا! برای شما، دیگر زخم زبان تمام شد! خوش باشید در قهقهه مستانهتان! نوروزتان مبارک! خون سرخ شما، باورم هست که جنگ ندیدههای تمام تاریخ را روسفید کرد! حقا که شهادت، در چنین روزگاری هنر بیشتری میخواهد. باید هم باد کنند این «ویژهنامههای نوروزی» روی دکهها! جز خون مطهر شما، هیچ حرف تازهای وجود ندارد! جریان سازی، از آن خون سرخ شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! اگر به اعتراف پرزیدنت «مؤدب و باهوش» داعش محصول حمله نظامی آمریکا به عراق است، خود این اعتراف، محصول شهادت شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! ای شهدای حرم! گناه نسل شما… نسل ما… نسل من، جنگ ندیدن بود که آن را هم شهادت شما در روزگاری که علیالظاهر جنگ نیست، پاک کرد! بعد از جنگ، ابتدا نقشه این بود که نسل مرا از «جنگ» بترسانند اما «جنگ کجایی که دلم تنگ توست» آنقدر از زبان نسل من… همین شهدای حرم گفته و شنیده شد که نقش بر آب کرد این نقشه را. آنگاه نقشه طعنه کشیدند و از سن و سال خود بر سر ما چماق بلند کردند. زخم زبان «جنگ ندیدهها» محصول همین نقشه بود. اینک به سن و سال شهدای حرم بنگرید!

مهم نیست شناسنامه آدمی به جنگ بخورد، مهم آن است که وصیتنامه آدمی به شهادت بخورد. مهم آن است که جنگ نباشد و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نباشد اما «مهدی نوروزی» به شهادت برسد تا جنگ نشود و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نیفتد! حالا باز به بسیجی کف خیابان ۸۸ ما زخم زبان بزنید که «بسیجی واقعی» نبود! مهم نیست! او دیگر این طعنهها را نمیشنود! نوروز در آسمان خبرهای بهتری است! آسمان همیشه فاطمیه است! اینک صلح، بهار، پرستو و… همین زمین بدهکار آن شهیدی است که تن خود را بیرون مرزها سپر کرد! بیرون مرزها… و پیش از آنکه پای اجنبی، خاک وطن را آلوده کند! در تعریف «شهدای حرم» بسی کاملتر از زخم زبان ناقص «جنگ ندیدهها» این است که بگوییم؛ «در جستوجوی باده شهادت، زودتر از زود رفتند تا باز هم سایه جنگ بر سر این آبادی سنگینی نکند». عراق مال عراقیها و سوریه از آن سوریهاست لیکن آنچه از مجاهدان کنونی جهان اسلام، شهدایی با ملیتهای مختلف ساخته، آرزوی تمدن واحده و مدینه فاضلهای است که انشاءالله با ظهور مهدی موعود (عج) محقق خواهد شد. جمهوری اسلامی اگر دنبال امپراتوری بود، کارهای دیگری غیر از نوکری برای حرم آلالله و خدمت بیمزد و منت به همسایگانش انجام میداد. نشان به نشان شهدایش، جمهوری اسلامی در پی آن است که سایه جنگ، حتی از سر کشورهای دیگر برداشته شود. محصول حمله نظامی آمریکا به عراق را زحمت کشید و خود جناب اوباما برایمان گفت! این وسط، بدبخت کسانی هستند که میخواهند این آمریکا را، با وجود این اعترافات، این سناتورها، این همه روسیاهی، بزک کنند! من اما میخواهم از محصول شهادت شیربچههای سپاه خامنهای در مجاورت حرم اهل بیت سخن بگویم. به یمن این همه شهادت، «یار» خواهد آمد. آقاجان! عاقبت که میآیی… ای آفتاب بالانشین! ضجههای ماه و ستارهها را نمیشنوی؟ داریم تو را صدا میزنیم، تو را میخوانیم… با خون شهدایمان که «جبهه و جنگ» را ندیدند اما «شهادت» را چرا! «ظهور» را ندیدند اما «تو» را در لحظه شهادت چرا! آقا جان! سالیان درازی است که «لحظه شهادت روزگار» است. برس به داد بشریت… که گفت: «حول حالنا الی احسن الحال».

وطن امروز/ ۱۶ اسفند ۱۳۹۳
همین که آقای رفسنجانی هم با آنهمه سوابق هشتاد و هشتی، عاقبت به زشت بودن همصدایی با اسرائیل پی برده، فی حد ذاته چیز خوبی است و خبر از توفیق گفتمان اصولگرایی بر گفتمان تقلب میدهد. این را ما همان سال ۸۸ مکرر گفته بودیم که نگارش نامه سرگشاده، فتنهگری، بیقانونی، دمیدن در دروغ تقلب، بدل شدن به سرمایههای اسرائیل و تبدیل شدن به دوستان خوب نتانیاهو، امری بسیار زشت و فوقالعاده مذموم و نکوهیده است. البته بهتر بود ایشان همان سال ۸۸ پی به این نکته میبردند و همصدایی با دموکراسی، رای مردم و قانون انتخابات مملکت را به همصدایی با اغیار نمیفروختند لیکن تو هر وقت بفهمی همصدایی با دشمن، خطا و خیانت است، ناخودآگاه داری اعتراف میکنی که دروغ تقلب هم خطا و خیانت است! در تاریخ سراسر «مرگ بر اسرائیل» جمهوری اسلامی، اوج همصدایی با اسرائیل در همین دروغ تقلب علیه جمهور و جمهوریت بود. اینک وقتی آقای رفسنجانی هم در مذمت همصدایی با نتانیاهو سخن میگوید، در اصل دارد شعار «نه غزه، نه لبنان» را هو میکند! خب! نگارنده ضمن اینکه این همه را به فال نیک میگیرد، در ادامه نکاتی را به اختصار بیان میکند.
یکم: در سالیان گذشته، هیچ پیشرفت علمی و البته بومی ملت ایران، اندازه انرژی هستهای روی مخ سران اسرائیل رژه نرفته. بدیهی است هر اقدامی که -ولو اندازه یک پیچ و مهره کوچک- صنعت هستهای ما را محدود کند، مورد رضایت اسرائیل است. این دیگر یک تحلیل سیاسی نیست که بتوان علیه آن ردیه اقامه کرد. کاملا واضح است. فلذا این یک اصل مسلم و غیرقابل خدشه است؛ محدود کردن صنعت هستهای با هر نیتی که صورت بگیرد خواسته یا ناخواسته حکم همصدایی با اسرائیل دارد. پس همصدایی با اسرائیل فقط خلاصه در نامه سرگشاده علیه یک انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی یا شعار «نه غزه، نه لبنان» نمیشود، بلکه حذف نماد هستهای هم همصدایی و همراهی با نتانیاهو محسوب میشود. باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی علیرضا و آرمیتا کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
دوم: من تعجب میکنم از آقای رفسنجانی. ایشان با علم بر آنکه همصدایی با نتانیاهو چیز بدی است، آنهمه علیه خط مقدم مقاومت علیه اسرائیل سخنپراکنی کرد؟! باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی حامیان حزبالله و مدافعان حرم عقیله بنیهاشم کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
سوم: در تحلیلهای مندرآوردی، دبه درمیآوردند که اسرائیل، نه فقط مخالف توافق کذا بلکه اساسا مخالف پر و پا قرص هر گونه توافقی میان دولت اعتدال و ۱+۵ است! نگو اول دیوانه عالم، جماعتی از اصلاحطلبان ما را با عرض معذرت مثل خودش دیوانه فرض کرده و بازی داده! چه گفت نتانیاهو در آن کنگره آمریکایی، جز آنکه؛ «موافق توافق خوبم»؟! نتانیاهو حتی این را هم نمیگفت، باز معلوم بود که اسرائیل -بسی جلوتر از اعضای پنج بهعلاوه یک!- دنبال یک توافق خوب میان دولت اعتدال و غرب است. توافق خوب به آن معنی که در ازای امتیازات نقد و فراوانی که از طرف ایرانی گرفته میشود، به او فقط مشتی وعده نسیه داده شود! برای اسرائیل و در مواجهه با جمهوری اسلامی، چه چیزی بهتر از این؟! نقی هم اگر این وسط نتانیاهوی ابله میزند، از ورای شکم سیریناپذیر اوست، نه آنکه مشکلی استراتژیک مثلا با توافق کذا داشته باشد! با این حساب، بهتر بود این مردک، حرف حساب خود را واضحتر میزد و میگفت؛ «موافق توافق خوبترم!» جای شگفتی اینجاست که غرب و حامیانش این همه روی موضع باطل خود محکم ایستادهاند، آن وقت بعضیها در داخل، هر توافقی ولو توافق بد را بهتر از عدم توافق با غرب میدانند! «هر توافقی» یعنی همان «توافق خوب» مد نظر نتانیاهو، اما «توافق بد» معنای بدتری هم دارد، یعنی همان «توافق خوبتر» مد نظر اسرائیل! حال، همصدا با اسرائیل و مشخصا نتانیاهوی دیوانه چه کسی است؟! آنان که طرف ایرانی را هم ترغیب به یک توافق خوب و همشأن با منافع بلندآوازه ملی میکنند یا کسانی که شعر میگویند؛ «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟! در رابطه با بحث پیش رو، زاویهدارترین صدا با صدای نتانیاهو، از آن منتقدانی است که ضمن تشویق طرف ایرانی به بستن یک توافق خوب و منطبق با منافع ملی، در عین حال، عدم توافق را بسی بهتر از توافق بد میدانند، همچنان که شبیهترین صدا به صدای نتانیاهو، از آن کسانی است که با سرودن بعضی اشعار، به توافق خوب مد نظر نتانیاهو گرا… گرا که چه عرض کنم، رسما پر و بال میدهند! این بار اما باورم هست هر آنکه بغض را در گلوی خود روزگار میهمان کند، همصدایی با اسرائیل خبیث کرده!
چهارم: اسرائیل دشمن ما است و ما نیز با افتخار، اول دشمن او هستیم و قسم خوردهایم تا روزگار را از این موجود نکبت و جعلی پاک نکنیم، از پای ننشینیم. اگر داشتههای اسرائیل، غصبی است، لیکن داشتههای ما واقعا داشتههای ما است. تو اگر این داشتهها را دعوت کنی که ارزان یا اصلا مفت و در حد یک آبنبات بفروشند، فراتر از همصدایی با اسرائیل، همراهی کردهای با دشمن اول بشریت. همصدایی با اسرائیل، سال ۸۸ شاخ و دم نداشت، الان هم ندارد! آقایان! وسط مذاکره، با برداشتن نماد هستهای از اسکناس ملی، ممنونیم که دست آخر، ما را متوجه معنای «تدبیر» کردید! اما هستهای، احمدیروشن، رضایینژاد و… اتفاقا همه از دل همین دانشگاه و همین سر در بیرون آمدهاند! امیدوارم تحمل این سخن را داشته باشید؛ بیشتر به شما میخورد اگر که به جای نماد هستهای، همان نقاشی معروف را میگذاشتید پشت اسکناس کشور! راستی شما آمده بودید ارزش پول ملی را افزایش دهید یا در آستانه سال نو، حتی هنگام پول نو گرفتن علیرضا و آرمیتا از بزرگترانشان هم، بغض را میهمان گلوی روزگار کنید؟!
***
تیتر را زدم «پنج + یک + اسرائیل». از بس توافق کذا را بد برای ما اما خوب برای اسرائیل بستید که فیالحال نتانیاهو خودش را رئیس سر گردنه مذاکرات میداند و از آمریکا و آن پنجتای دیگر، داعیهدارتر است! خب همصدایی نکنید با نتانیاهو! بس کنید این بساط را! دیپلمات اگر دیپلمات باشد، مایه دلواپسی دشمن میشود، نه دوست! بس کنید این بساط را!
وطن امروز/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۳
نه پس نمیآییم. نه پس اهل کوفه میشویم و تنها میگذاریم علی(ع) را. نه پس فراموش میکنیم عهدی را که با خون شهیدان بستهایم. نه پس از شعار «مرگ بر آمریکا» آن هم در جهانیترین هنگامهاش کوتاه میآییم. نه پس از یاد میبریم «اللهاکبر» آغشته به خون شهیدی را که شب ۲۲ بهمن ۶۴ به جای بام خانه، در همان اروند خروشان سر داد. نه پس اجازه میدهیم آمریکا فکر کند به جای یک ملت شکستناپذیر، انقلابی و همیشه در صحنه، تنها و تنها با ۴ تا دیپلمات طرف است. نه پس در آستانه سیوهفتمین بهار انقلاب رجز «من انقلابیام» را بدون حماسه حضور، بدون لبیک به ولیامر و تنها در حد یک شعار پایین میآوریم. نه پس دشمن را در این توهم نگه میداریم که تحریم اقتصادی موجب عدول ما از آرمانها شده. نه پس بیتدبیری این دولت و آن دولت را به پای اصل انقلاب اسلامی مینویسیم و در محاسبه دچار خطا میشویم. نه پس مثل بعضیها کت و عینک فلانی، برایمان از لباس بدون جلیقه ضد گلوله شهید زنده موضوعیت بیشتری پیدا میکند. نه پس تنها میگذاریم «محمد رسولالله» را و «علی ولیالله» را و سلمان و ابوذر و عمار را و قرآن و نهجالبلاغه را… و اسلام را… و خمینی و خامنهای را در میان این همه قدارهبند شبپرست. نه پس به برادران چندین ساله، اجازه میدهیم یوسف انقلاب را باز هم درون چاه بیندازند. نه پس مثل بعضی از این آقازادههای اختصاری، خود را طلبکار خون شهدا تصور میکنیم. نه پس حکایت بعضی از این خواص، خمینی بتشکن را به جای افق منتهی به سحر، در خواب شبانه مشاهده میکنیم!… نه پس نمیآییم و فراموش میکنیم که ۲۲ بهمن ۹۳ آن هم بعد از خبر مرگ بشکه سعودی، بیش از هر ۲۲ بهمن دیگری، چشم بقیةالله به خیابان انقلاب اسلامی دوخته شده تا با نشان دادن این «حضور» به الله جلجلاله، تعجیل در «ظهور» خود را از حضرت باریتعالی بخواهد. نه پس مثل بعضیها زمان را میخواهیم اما بدون صاحب الزمان(عج).

هیهات! که هر شعاری در یومالله ۲۲ بهمن ۹۳ و ۲۲ بهمنهای بعدی سرداده شود، استعاره از لبیک اصلکاری، یعنی «لبیک یا صاحبالزمان» است. اگر ۲۲ بهمن ۵۷ فقط شاه رفته بود، اینک ملک عبدالله، علی عبدالله صالح، مبارک، بنعلی و خیلی از دیکتاتورهای دیگر رفتهاند. به یمن انقلاب اسلامی که منتج به بیداری اسلامی شده، فراعنه یکییکی دارند میروند بلکه زمین، اندکی نفس بکشد. فیالحال موسم نفس کشیدن زمان است. باید بیاید صاحب الزمان. به بعضیها بربخورد یا نخورد، ۲۲ بهمن یعنی توافق با مهدی فاطمه(س). اروند با آن جزر و مدهای ناآرام، خروشانتر از آن بود که بچههای ما با دست خالی بتوانند از عرضش رد شوند. کجایند والفجرهشتیها که از توافق خود با بقیةالله الاعظم، در آن لیالی عشر سخن بگویند؟ «عنایت آمریکایی» یعنی تحریم، ترور، کودتا… یعنی طالبان، القاعده، داعش… یعنی دشمنی با ملت ایران اما دوستی با سران ملعون فتنه، لیکن زمانی است که دیگر باید لطف و عنایت را از حضرت صاحبالزمان جستوجو کرد. هم او که حضرت روحالله را در شباهنگام نجوا، انیس و مونس بود. خامنهای را نیز. حضرت ماه خوب میدانند کدامین آفتاب، منظور سخن است. ما نیز خوب میدانیم رمز و راز آن چفیه را که همنشین دائم شانههای رهبر انقلاب است. مگر ما خانقاه بازیدراز را فراموش کرده باشیم که خاطرات صاحبالزمانی رزمندهها از یادمان رفته باشد! و به راستی مگر انقلاب اسلامی اساسا در آستانه بهار سیوهفتم خود قرار میگرفت، اگر لطف و عنایت مهدی موعود نبود؟ ما خوب میدانیم آمریکا و اسرائیل، چه از جان این منطقه از کره زمین میخواهند. ما به خوبی دریافتهایم که دشمن، چه از جان زمان میخواهد. اگر هدف، صاحبالزمان است، چشم دشمن کور باد که مهدی خواهد آمد. اگر دشمن، انقلاب اسلامی را میزند که به خیال خام خود مانع تحقق انقلاب جهانی منتقم خون حسین(ع) شود ما نیز غراتر از همیشه شعار «لبیک یا صاحبالزمان» را سردست میگیریم. بگذار به بعضیها بر بخورد لیکن خرافه آنجاست که از جلاد تحریم، لغو تحریم را تمنا کنی! خرافه آنجاست که در روزگار جهانشمولی «مرگ بر آمریکا» پرزیدنت روسیاه را برداری و بزک کنی! آقایان! آقایی دارد میکند شعار «مرگ بر آمریکا»ی ما در سراسر جهان. در این زمان، هر کس به هر زبانی این شعار را سر دهد، اصلش یعنی «لبیک یا صاحبالزمان». خیابان انقلاب اسلامی صحنههایی را دیده، صحنههایی را خود انقلاب اسلامی باید ببیند. انقلاب اسلامی باید ببیند ثمره خون شهدای والفجر ۸ را. غیبت، هرچقدر میخواهد جزر و مد داشته باشد؛ ما انشاءالله و به مدد خود بقیةالله از عرض تاریکی عبور میکنیم و در ساحل سحر، دگر بار، سلامی دوباره به محضر آفتاب تقدیم خواهیم کرد. برای زمان، برای زمین، خدا، نقشههای بهتری از کدخدا کشیده. خدایا! ما با وعده تو توافق داریم و دست برتر را از آن تو میدانیم. مهم نیست که از ۲۲ بهمن ۵۷ چند سال میگذرد، مهم این است که انقلابی، «انقلابی» میماند تا به چشم خود انقلاب مهدی موعود را ببیند. خمینی خوب میداند چه میگویم، خامنهای نیز، ملت «لبیک یا صاحبالزمان» نیز. سطح آرزوهای ما بالاست، خیلی بالاتر از سقف اتاق بیضی! اگر شیطان از درگاه خدا رانده شد، نشان به نشان صدور بدون ویزای شعار «مرگ بر آمریکا» شیطان بزرگ هم از چشم بشریت افتاده! خرافاتیها بدموقعی دخیل به کدخدا بستهاند! لبیک یا صاحبالزمان را عشق است… عشق است آن زمان، که زمان، عصای دست خود را بیابد و مهدی(عج) بیاید. خدایا! غیبت، زمان را به تبعید فرستاده… گویی هیچ نمیگذرد! قبلا هم در پاسخ بعضیها گفته بودم ما هنوز بهدوران نرسیدهایم! خدایا! ما از تقویم روزگار، یک مناسبت بزرگ طلب داریم که این قطعنامه همه راهپیماییهای ماست: «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبه ولینا».
وطن امروز/ ۲۳ دی ۱۳۹۳
۷ یا شاید ۸ سال پیش بود؛ باز هم حدودا پس و پیش که از میدان فردوسی قصد کردم این ۴-۳ ایستگاهی که تا پل کریمخان فاصله است پیاده گز کنم. مقابل «روایت فتح» اما چشمم به برگهای افتاد که نصب شده بود روی در شیشهای فروشگاه. «علمدار با کیفیت ارتقا یافته رسید». به عشق صدای آوینی و نوحه حاجصادق و شعر بیمثال حبیب معلمی و شرق ابوالخصیب و کربلای ۵ و سهراهی شهادت و خندههای جاودان حاجحسین خرازی و آستین خالی دست راست و صدالبته طمع آن کیفیتی که ارتقا هم یافته بود، یک نسخه دیگر از دیویدی علمدار را خریدم. آخر شب در خانه، غوغایی بر پا شد در دلم با «علمدار». از یک سو صدای محزون راوی فتح بود که میگفت: «آخرین بار که ما حاج حسین را دیدیم در عملیات کربلای ۵ بود. شرق ابوالخصیب. وقتی از این کانالها که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند میداده است بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار… او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه میگویم؟ چهره ریزنقش و خندههای دلنشینش نشانه بهتری است… مواظب باش! آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی. اگر کسی او را نمیشناخت هرگز باور نمیکرد با فرمانده لشکر مقدس امام حسین علیهالسلام روبهروست. ما اهل دنیا از فرماندهان لشکر، همان تصوری را داریم که در فیلمهای سینمایی دیدهایم اما فرماندهان سپاه اسلام، امروز همه آن معیارها را در هم ریختهاند… حاج حسین را ببین! امروز در شرق ابوالخصیب، نزدیک بصره و ۱۰ سال پیش در مدرسه شبانه نمونه… خدایا چه رخ داده است؟ چگونه میتوان این همه را باور کرد؟»
و از دیگر سو، حنجره محزون بلبل خمینی بود که سرود حبیب معلمی را به غایت زیبا میخواند: «اسوه شب شکاران فخر طلایهداران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… رایحه بهاران در دل لالهزاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… سوی خدا نموده رجعت جاودانه، همچو همای رحمت در دل بیکرانه؛ اوج گرفته روحش سرخوش و عاشقانه، تا به تقرب حق بر زند آشیانه؛ جای کند به بزم و مجمع رستگاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی…». در جایی از مستند «علمدار» که لنز دوربین روی صورت فرزند نوزاد شهید حسین خرازی بود، سید شهیدان اهل قلم با مخاطب قراردادن «مهدی خرازی» داشت میگفت: «یادگار حاجحسین خرازی، پسری است که بعد از شهادت او به دنیا آمده است و نامش را آنچنان که خود وصیت کرده بود «مهدی» گذاشتهاند. مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». یاللعجب! زمستان ۶۵ که ما بابت دفاع از سرزمین خودمان در جنگ بودیم، شهید آوینی داشت به فرزند نوزاد علمدار کربلای ۵ میگفت؛ «مهدی جان! بیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است…». من البته بیش از آنها شهید آوینی را دوست میداشتم که بخواهم متهمش کنم به شعار و شعارزدگی، لیکن زمستان ۶۵ و مشغول بودن ما به شلمچه و جزیره بوارین و موانع مثلثی شکل کجا و آزادی نجف و کربلا کجا؟! معالاسف آن شب هم که داشتم علمدار ارتقا یافته را میدیدم، نیمی از عراق دست یانکیها بود و آن نیم دیگر دست انگلیسیها! فلذا بیشتر به یک رویای شیرین میمانست آنچه داشت آوینی خطاب به مهدی خرازی میگفت!
***
دیروز صبح، حاجصادق آهنگران تماس گرفت که «از همه جا دارند به من زنگ میزنند و بابت دلنوشتهام به «حضرت آقا» تشکر میکنند. از اهواز، از دزفول، از تبریز، از زنجان، از شمال، از غرب، از مشهد، از تهران، از سپاه، از ارتش، از بسیج، از دوست، از ناآشنا… از همه جا، حتی از خارج کشور!» بعد بغض کرد و ادامه داد: «نمیدانم لایق این همه محبت هستم، نیستم! شرمنده شدهام عجیب! نمیدانم چه کار کنم؟» به حاجصادق گفتم: «مردم که شما را کلا دوست داشتند اما نامهتان به «تنها تداعی خمینی» و آن «هیهات مناالذله» آخرش، این محبت را مضاعف هم کرد! اساسا یکی از رموز ولایت، همین بیشتر کردن محبت دلها و قلبهاست». صدای محمدصادق آهنگران که زیباست اما اخلاص نغمهخوان ما از صدای او هم زیباتر است. گمانم «ستاد تبلیغات یکنفره جنگ» دارد نان همین اخلاص را میخورد. عجیب مردم دوست میدارند این حاجصادق آهنگران را! باری در حج، هنگام رمی جمرات، صحنهای دیدم که خالی از لطف نیست تعریفش. با آهنگران و جماعتی دیگر مشغول سنگ زدن به ابلیس بودیم که چشم پیرمردی افتاد به حاجصادق. پیرمرد سنگ زدن به شیطان را بیخیال شد و بنا کرد بوسیدن حاجصادق، حالا نبوس کی ببوس! حاجصادق خندهکنان به پیرمرد گفت: «حالا اعمال حجت خراب نشه؟!» که جواب شنید؛ «این بوسه هم بخشی از اعمال حج من است!»
***
اوضاع آنقدر کربلای پنجی است که دیشب به سرم زد دوباره «علمدار» را بگذارم و ببینم؛ «مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست».
*** *** ***
این روزها سالگرد شهادت شهید مصطفی احمدیروشن است… و این متن از صدر تا انتها، هیچ نیست الا نامهای به «علیرضا» که تروریستهای صهیونیست، پدرش را کشتند به جرم غیرت در علم و عمل. اگر یک نسل پس از شهدای «روزگار جنگ» و به شهادت «اربعین بیست میلیونی»، نجف و کربلا آزاد شد، فرزندان شهدای «جنگ روزگار» هم انشاءالله پیش از آنکه آنهمه بزرگ شوند که سلاح علم و دانش پدر را به دست گیرند، شاهد آزادی قدس شریف خواهند بود. علیرضا جان! زمان بر شهید نمیگذرد، بلکه این شهید است که زمان و زمین را در برمیگیرد. پس حتم کن خطاب آوینی با تو هم هست؛ «این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». علیرضا جان! غمگین مباش. خون سرخ پدر تو انشاءالله جمع میکند این بساط را که خدا بیخود نام هر شهیدی را «مصطفی» نمیگذارد!
وطن امروز/ ۱۳ دی ۱۳۹۳: رزمایش ارتش جمهوری اسلامی هنوز در روزهای نخست خود بود که صدای نتانیاهو درآمد تا معلوم شود تجهیزات نظامی از قبیل موشک اگر متکی به ارادههای مقدس باشد، اتفاقا اقتدارآفرین است. صدالبته اقتدار ارتش و سپاه انقلاب اسلامی در ایمان مستحکم سردار و سرهنگ و سرباز ما ریشه دارد، در تقوا و ترس فقط از خدا و لاغیر، لیکن حضرت باری تعالی خود گفته است: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه». حال آیا زیبنده است که وسط رزمایشی به این دشمنشکنی، آن هم در بینالمللیترین، اقتصادیترین و حساسترین شاهراه آبی جهان، بفرمایند: «افزایش برد موشک، اقتدار نمیآفریند»؟! ما اگر شعار خود را گذاشتهایم تدبیر، مگر نه آن است که باید مدبرانه سخن بگوییم و مدبرانه رفتار کنیم؟! واقعیت این است؛ سردار مملکت دارد به وظیفه خود عمل میکند، آن هم به نحو احسن. سردار مملکت، خواه چون حاج حسن طهرانیمقدم، شهید باشد، با موشکهایش، همچنان مشغول خدمترسانی است؛ خواه چون حاج قاسم سلیمانی، شهید زنده باشد، باز هم به شایستهترین نحو ممکن کار خود را دارد میکند. سپاه، موشکی که قول ساختش را داده بود، ساخته. ارتش غرورآفرین نیز. علیالظاهر جنگ نیست، اما سرهنگ کشور به شکوه هرچه تمامتر از پس کارهای خود برآمده. رزمایش برگزار میکند لیکن اندازه یک جنگ واقعی، موجب وحشت اسرائیل میشود. خب! آن که باید موشک خود را بسازد، تمام و کمال این کار را کرده، آیا آن که ایام انتخابات قول داده بود صد روزه بخش مهمی از مشکلات اقتصادی کشور را حل کند هم کار خود را به نیکی انجام داده است؟! انشاءالله به کسی برنخورد اما حقوقدانها کم آوردهاند از سرهنگها. اگر «من سرهنگ نیستم» تا دیروز یک پز انتخاباتی ـ تبلیغاتی بود، اینک باید گفت کاش بعضیها عمل به وظیفه را از سرهنگ مملکت آموخته بودند. کاش همانگونه که نظامی ما در وظیفه خود یعنی ساخت موشک، آنچنان مدبرانه عمل کرده که دشمن، دیگر در خواب هم قادر به حمله نظامی به ایران عزیز نیست، دولتمرد ما هم در مقوله اقتصاد اقتدار میآفرید. عرصه نظامی به سردار و سرهنگ خود مفتخر است، اما سردار میدان اقتصاد و سرهنگ عرصه معیشت کجاست؟! معالاسف بعضیها به جای عذرخواهی بابت بدقولیهای اقتصادی و البته خیلی چیزهای دیگر، هنوز هم بر سر مردان جنگ میکوبند و وسط رزمایش ارتش، علیه اقتدار موشک جمهوری اسلامی سخن میرانند. خوب است دستگاه اجرا به جای فرافکنی و احیانا تخطئه اقدامات غرورآفرین دیگران، در همان «تشک کارآمدی» با اصحاب نقد کشتی بگیرد. ما با دولت، دعوا نداریم لیکن «دعوی کارآمدی» چون دست آخر گره به زلف «منافع ملی» میخورد، کتمان نمیکنیم که محل اصلی مناقشه ما با دولت است. دگربار باید دولتمردان ما مداقه کنند که با چه شعارهایی از مردم رأی گرفتند؟! نیز باید مقایسه کنند چه نسبتی میان آن شعارهای عمدتاً اقتصادی و کلیدواژههای بعد از سکانداریشان وجود دارد؟ آیا پارازیت، فیلترینگ، زدن امر به معروف، اینترنت، معطل کردن امهات امور کشور به نتیجه مذاکره و… اندک تناسبی با شعارهای انتخاباتی آقایان دارد؟! متأسفانه حرفهایی که برای مردم «نان» نمیشود، به کلیدواژههای اصلی دولت اعتدال بدل شده. خواننده فلان بتواند بخواند، نویسنده بهمان بتواند بنویسد، آن یکی بتواند بنوازد، این یکی بتواند برقصد؛ صرفنظر از درست یا نادرست بودن این موارد -که بررسی آن مجال دیگری میخواهد- شده مهمترین کلیدواژههای دولت اما فرار اینچنین از حوزه اقتصاد به حوزههای دیگر، زیبنده دولتی نیست که دو شعار تدبیر و اعتدال را سر دست گرفته. نکته بسیار مهم اینجاست که اگر دولت قصد دارد «جنگ مواضع» با اصحاب نقد راه بیندازد، منتقدان هوشیارتر از آنند که دولت را امر به معروف اصل کاری یعنی «امر به اقتصاد» نکنند. فرار از «نبرد کارآمدی» به «جنگ مواضع» این ظن را در مردم برمیانگیزاند که نکند دولت خود از کارنامه نهچندان خوبش در حوزه اقتصاد باخبر است که علیالدوام از اقتصاد فرار میکند! شگفتا! در حوزههای مورد علاقه آقایان هم وقتی از ایشان سؤال میکنی، باز از زیر بار مسؤولیت شانه خالی میکنند با این بهانه جالب که بودجه این نهاد و آن سازمان، از بودجه ما بیشتر است! فرار از اقتصاد، هم خودش بد است، هم منجر به نتایج بدی میشود که همین فرار از مسؤولیت در حوزههای مورد علاقه هم از نتایج شوم فرار از فراحوزه اقتصاد است. آری! اقتصاد «فراحوزه» است و تو وقتی از آن فرار میکنی، با آن همه ادعا در دیپلماسی خارجی و دیپلماسی نفتی، قیمت نفت میشود ۵۷ دلار! باورم هست نفت ۵۷ دلاری بیش از آنکه قدرت کدخدای غیر کدخدا را نشان بدهد، بیش از آنکه قدرت آلسعود در حال سقوط را نشان بدهد، حتی بیش از آنکه محصول زد و بند اوباما و اخوک عبدالله بعضی آقایان باشد، نتیجه طبیعی فرار قوه مجریه از فراحوزه اقتصاد به حوزههای بعضا مبتذل و دستچندم است. همچنانکه نتیجه بدیهی تمدید توافق کذا هم میتواند باشد که ما سابق بر این در روزنامه «وطن امروز» از آن به «دشت اول تمدید توافق» یاد کردیم. فرار از حوزه اقتصاد حتی اگر فرار به حوزه مهم و غیرمبتذل دیپلماسی هم باشد، باز نتیجهای بهتر از نفت ۵۷ دلاری در پی نخواهد داشت. اینک جا دارد داخل پرانتز به آقای رفسنجانی بگوییم که آیا بهتر نیست برای این نفت ۵۷ دلاری هم پایی پیش بگذارید و نزد اخوک عبداللهتان چیزی به گرو بگذارید؟! و آیا بهتر نیست به آلسعود که این همه نزد ملت ما منفور است، اینقدر مشتاق نباشید؟! بگذریم… که من از سر خیرخواهی به دولت محترم عرض میکنم منفعت، فقط و فقط در «نبرد کارآمدی» است و الا «جنگ مواضع» دولت، نه با ما، که علیالقاعده باید با آمریکا و اسرائیل منفور و امثال همین عربستان مفتخور باشد. با شعارهای اقتصادی از مردم رای گرفتن اشکالی ندارد اما شرط است که بعد از روی کار آمدن هم حقیقتا نقش «کلید» را ایفا کنیم، نه اینکه با خلق کلیدواژههای غیر اقتصادی، گرههای معیشتی زندگی مردم را بیشتر کنیم. از قضا، نقد ما به توافق کذا یا تمدید آن هم به زبان اقتصاد بود. آقایان قول داده بودند با توافق، تحریمها برداشته میشود و اقتصاد نفسی میکشد! فیالحال تحریمها که برداشته نشد، اما تو اگر میخواهی اقتصاد نفسی بکشد، اولین قدم آن است که از اقتصاد، فرار نکنی. با این دستفرمان، همه حرفی زده میشود الا حرفی که برای مردم «نان» داشته باشد! با این دستفرمان، کلیدواژهها «کلید» را میخورند!
وطن امروز/ ۵ آذر ۱۳۹۳
دوشنبه شب بعد از اتمام مذاکرات، جان کری نشان داد که حقا وزیر خارجه شیطان بزرگ است و به آرمانهای صهیونیسم متعهد؛ «با این توافق، امروز دنیا از سال گذشته امنتر است و تمام کشورها بویژه کشورهای حوزه خلیج فارس و اسرائیل امنتر از گذشته هستند.» معالاسف پاسخ دندانشکن جناب ظریف، مختصر در این جمله شد که «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد»! اساسا دستفرمان دولت اعتدال در حوزه سیاست خارجی، همین کاستن نگرانیهای دنیا از خطرات(!) جمهوری اسلامی است اما اولا کدام نگرانی؟ ثانیا کدام دنیا؟ ثالثا کدام خطر؟ «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد» که نشد جواب دشمن! شگفتا! نزدیک ۱۷ سال پیش، دولت اصلاحات نیز در حوزه سیاست خارجی شعار «گفتوگوی تمدنها» را سردست گرفت بلکه از نگرانیهای دنیا(!) کم کند اما چه بود واکنش دنیای مدنظر بعضیها، بعضیها از اصلاحاتچی گرفته تا معتدل، به آن همه شعر که درباره گفتوگوی تمدنها سروده شد؟ هیچ، دنیا یعنی حضرت کدخدا نگرانتر هم شد و عدل، ما را گذاشت در لیست کشورهای محور شرارت! الان هم همینگونه است و شیطان همچنان به شیطنت مشغول. تو وقتی دنیا به این بزرگی را خلاصه در قطر گردن اوباما، جانکری و صدالبته نتانیاهو میکنی و خیال میکنی همه دنیا همین قدارهبندان سرگردنه هستند، نتیجه این میشود که حتی برای «تمدید» هم که فیالواقع نظر، خواست، میل، آرزو و هدف ۱+۵ بوده، از جنابعالی امتیاز میگیرند! دقت شود؛ این امتیاز، قرار بود به دشمن داده شود در ازای لغو تحریم اما در کمال تاسف شاهد هستیم که عینا همین امتیاز دارد به دشمن داده میشود آن هم فقط در ازای تمدید، تمدید چی؟ تمدید خود مذاکرات! خلاصه کردن دنیا در چهره چند حرامی که اتفاقا منفور جهان و جهانیاناند، ایضا وجیزه «هر توافقی از عدم توافق بهتر است» نتیجه آن همه مذاکره را جز این میکرد، جای تعجب بود! تا این دو مورد اصلاح نشود، هر توافقی به روایت جان کری متضمن امنیت بیشتر اسرائیل است. وقتی جان کری میگوید؛ «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم» میخواستی اسرائیل از توافق ژنو یا تمدید آن ناراضی باشد؟ خوب است آقایانی که دنبال افراد همصدا با نتانیاهو میگشتند، دمی درنگ کنند در آن همه اتهاماتی که به این و آن میبستند. آن اتهامات، خدا را خوش نمیآمد اما کدخدا را چرا! رضایت دیگر کدخدا آنجاست که میبیند بعضیها دنیا به این بزرگی را با مساحت کاخ سفید اشتباه گرفتهاند! از این مساله باید هم کدخدا راضی باشد! از تمدید باید هم کدخدا راضی باشد! «تمدید» خواست دشمن بود، اما چون بعضیها در مذاکره «تدبیر» نداشتند، کدخدا بابت عملی شدن خواسته خودش هم از بعضیها امتیاز گرفت! واقعا این بود آن همه آشنایی حضرات با فوت و فن دیپلماسی؟! «خوشحالیم که دنیا کمتر نگران باشد» مال بعد از توافق کذا یا تمدید آن نیست؛ فیالواقع از روز ۲۲ بهمن ۵۷ به بعد وقتی دنیا دید ملتی مثل ملت ایران با رهبری ابرمردی چون خمینی بتشکن، شیطانشکن، خمینی «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» بیهیچ ترس و هراسی جلوی زورگوییهای آمریکا و اسرائیل ایستاده و همچنان میایستد، نگرانیهایش کمتر شده. اتفاقا توافق کذا و تمدید آن، چون منجر به درازتر شدن زبان شیطان شده، به نگرانی بیشتر «آزادگان عالم» منجر میشود. آری! ما وقتی میگوییم «دنیا»، منظورمان «مستضعفین جهان»اند؛ ابنای آدم، آحاد بشریت. حال بعضیها بگویند که از نظر دنیا، خطر، جمهوری اسلامی است یا شیطان بزرگ؟! از سمفونی جهانشمول و غرورآفرین باریکه غزه، زمان زیادی نمیگذرد. جمهوری اسلامی حامی غزه، فلسطین، کرانه باختری، در یک کلام مهمترین و مؤثرترین حامی قدس شریف بود و آمریکا بزرگترین حامی اسرائیل. در آن نبرد که هنوز هم البته ادامه دارد، دنیا طرفدار که بود؟! و علیه که؟! عجبا که از نظر دنیا، خطر همین آمریکا و اسرائیل است، آنوقت بعضیها آنگونه پاسخ دندانشکن به جانکری میدهند! انقلاب اسلامی ملت ایران انقلاب علیه استعمار و استبداد بود. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا و اسرائیل از تروریستها؟! ما ۸ سال علیه تجاوز صدام مورد حمایت همین ۱+۵ از وجب به وجب خاکمان با قطره قطره خون شهدایمان دفاع کردیم. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا از صهیونیستهای کودککش؟! دانشمندانی چون علیمحمدی، شهریاری و احمدیروشن برای دنیا خطرناکاند یا ۲۵۰۰ کلاهک اتمی اسرائیل؟! هستهای ما با صلحآمیزترین مصارف در کنار فتوای جهانی ولیامر مسلمین جهان برای دنیا خطر دارد یا تجارت اسلحه و بمب توسط همین کاخ سفید؟! حاجقاسم سلیمانی، مرد اول خاکریزهای منطقه که خواب خوش را بر داعش وحشی حرام کرده، خطر برای دنیا حساب میشود یا کسانی که با حمایت آمریکا مهمترین زیرساختهای کشورهای منطقه را به تلی از خاک و خاکستر بدل کردهاند؟! سیدحسن نصرالله یا نتانیاهو؟! دنیا کدام یک را برای خود خطر میداند؟!… و البته سلمنا! گیرم دنیا یعنی همین اوباما و جان کری! اینها اگر تا دیروز، با ما فقط دشمنی میکردند، امروز که زبان به تحقیر هم میگشایند! واقعیت این است که توافق کذا و تمدید آن، دشمن را با ما دوست نکرده، بلکه زبان او را علیه ملت ما درازتر کرده! دیگر، صحبتهای دوشنبه شب جانکری را همه شنیدند و همه دیدند «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم»! من از آن «سلمنا»یی که نوشتم عذر میخواهم. بیم از آن دارم که دنیا با دیدن این صحنهها، اتفاقا نگران شود و دلش از چیزهایی بگیرد! آخر، بعد شعر «گفتوگوی تمدنها» در عصر اصلاحات، دنیا با خودش میگفت؛ «نکند که راست باشد و ما داریم از دولت جمهوری اسلامی صداهای دیگری میشنویم؟!»
***
آقای ظریف! شما وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، امید دل احرار عالم هستید و دنیا ما را به مبارزه با آمریکا و اسرائیل میشناسد. اگر واقعا دل جهانیان برایتان مهم است، جواب جانکری را بدهید.
صدای حسین(ع) دیری است به گوش ما رسیده. ما آنقدر از عاشورای ۶۱ هجری قمری دور نشدهایم که «هل من معین» شه دین را نشنیده باشیم. محرم خواه همجوار آفتاب تابان باشد، خواه همسایه برف و باران؛ ملت ما تماشاچی کربلا نبوده، بلکه رسما آمده به جنگ یزید. معالاسف بعضیها تماشاچی کربلایند! و کربلا را از مفهوم بلندبالای مقاومت و ایستادگی فرو میکاهند تا احیانا لازم نباشد هزینهای برای حسین(ع) بپردازند. آنکه حسین(ع) را یک طرف میز مذاکره و یزید را طرف دیگر میخواند، به فکر پیروزی حق بر باطل نیست؛ سودای برد – برد دارد! بعضیها خدا را میخواهند اما حال و حوصله جنگ با شیطان را ندارند! بعضیها خدا را میخواهند اما کدخدا را هم! بعضیها میخواهند از سیدالشهدا، عاشورا و کربلا بلکه شهادت را بگیرند، همچنان که میخواهند برائت از شیطان بزرگ را از ماهیت انقلاب اسلامی جدا کنند! واقعیت آن است که بعضیها بیش از خون خدا، روی نقشه یزید حساب باز کردهاند! و بیش از مکر خدا، درگیر کدخدایی هستند که فیالواقع دیگر کدخدا هم نیست! آری! بعضیها هنوز هم فکر میکنند تأثیر تحریم یزید، از اثر خون حسین(ع) مؤثرتر است! وه که چه وارونه خواندهاند بعضیها داستان کربلا را! ملت اما عاشورای امسال باز هم درس کربلا را یاد داد. من از شکوه و عظمت تاسوعا و عاشورای ۹۳ این را فهمیدم که ملت ما بر خلاف بعضیها، ایمان به وعده خدا دارد. این «شورش در خلق عالم» که دوباره پدید آمد، به راستی آیا جز این معنایی دارد که کربلا درس ایستادگی در برابر دشمن، ولو با خالیترین دست ممکن است؟! باز بهنام اصلاحطلبی بروند بنویسند که ما به زیارت عاشورای دیگری، خالی از مضامین خشونتبار نیازمندیم! باز بروند بگویند که حرکت امام حسین(ع) در عاشورا عقلانی نبود! باز بردارند مدعی شوند کربلا درسی جز درس ایستادگی داشت! شگفتا! ملت روی ایستادگی حسینبن علی(ع) سرمایهگذاری میکند، بعضیها روی تسلیم شدن در برابر یزید زمانه! و مگر جز این است که تحریم، کسب و کارشان است؟! ملت، همه نگاهش به کرم آلالله است، بعضیها این وسط کاسه گدایی انتخابات سمت اوباما دراز کردهاند! و در راه این گدایی، دمی کربلا را وارونه جلوه میدهند، دمی امر به معروف را میزنند! شک ندارم آه محرم، دامن دشمندوستان را خواهد گرفت. شک ندارم! دهه اول محرم ۹۳ تمام شد؛ در مذاکره میان گلوی علیاصغر(ع) و تیر سه شعبه، ما پرچم خون ۶ ماهه رباب را بالا میدانیم. به نشانهگیری هم که باشد، هدف تیر حرمله فقط چند متر با او فاصله داشت لیکن حضرت سیدالشهدا تا بلندای آسمان، خون علیاصغر(ع) را پرتاب کرد. خوب است کلاه وجدانشان را قاضی کنند بعضیها که خون حسین(ع) برندهتر است یا شمشیر یزید؟! اگر به شهادت این ملت، خون حسین(ع)، پس دیگر این همه شمشیر تحریم کدخدا را به رخ این ملت نکشید!
وطن امروز/ ۱۴ آبان ۱۳۹۳
چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد، آن هم نظام مقدس جمهوری اسلامی که متکی بر خداست و خون ۳۰۰ هزار شهید؟ کاش میشد بر این مظلومیت، حدی متصور بود. مغرضان و معاندان، یک سال تمام با استناد به سخن فلان دولتزن و بهمان وزیر، به مسخره گرفتند بنزین تولید داخل را بلکه اصل و اساس خودکفایی را، حالا جناب سخنگوی دولت اعتراف میکند که بلااشکال است بنزین محصول دسترنج کارگر ایرانی! فقط هم بنزین نیست. مثلا در موضوع بورسیهها، باز هم دشمن، نزدیک چند ماه، مستند به سخن این یا آن مسؤول دولتی، به جوسازی و سیاهنمایی پرداخت، حالا جناب سرپرست وزارت علوم اذعان میکند؛ «اینطورها هم که میگفتند نبوده!» صدالبته ما را نیز اذعان و اعترافی هست و آن اینکه عاشقانه دوست میداریم این جمهوری اسلامی شهدایی را و در هیچ میدانی، تنها نمیگذاریم انقلاب را. در موضوع بنزین، به صحنه آمدیم و اگرچه مدرک و شاهد دال بر سلامت بنزین تولید داخل بسیار داشتیم اما عجیب، دستمان بسته بود! چرا؟ چون BBC مستظهر به سخن «مسؤول جمهوری اسلامی» عنصر بلندبالای خودکفایی را میزد. طرفه حکایت اینجاست؛ رسانه روباه پیر لیکن لگدپران، به اینجا که میرسید خانم فلانی را یک دولتزن معرفی نمیکرد، بلکه میگفت «مسؤول جمهوری اسلامی»! یعنی «وقتی مسؤول جمهوری اسلامی، خود معتقد است بنزین تولید داخل، آلودگی دارد، شما عشاق سینهچاک جمهوری اسلامی دیگر خواهشا کاسه داغتر از آش نشوید!» در بحث بورسیهها هم همین بود. دشمن، مستند به ادعای وزارت علوم جمهوری اسلامی -و نه حتی وزیر علوم دولت اعتدال!- وارونهنمایی میکرد؛ ما هم که چیزی میگفتیم، آن چند کلمه مقدس زیر آرم قدسی «الله» یعنی «جمهوری اسلامی ایران» و در ذیل این یکی، این چند کلمه «وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» را -۳ تایی با هم- به رخمان میکشید! یعنی «وقتی وزارت علوم زیر نظر جمهوری اسلامی زیر نظر خدا خودش قبول دارد که در بحث بورسیهها تخلف گسترده صورت گرفته، شما دیگر خواهشا ساکت»! برگردم به همان سؤال مطلع نوشتار؛ براستی «چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد»؟! شگفتا از شرف بیمایه بعضیها که بنشسته در صندلی جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی را میزنند، آن هم به دروغ! حالا دیگر کاملا باید معلوم شده باشد که هم در بحث بنزین دروغ گفتند، هم در موضوع بورسیهها. این بود آنکه بهش میگفتند «دولت راستگویان»؟! که تو اولا، دروغ بگویی! ثانیا، یک سال تمام دروغ بگویی! ثالثا، یک سال تمام با دروغ وقیحانه خودت، خوراک به دشمن بدهی! آقایان نوبخت و نجفی بفرمایند حالا که ادعای دیگر دولتمردان اعتدال مبنی بر آلوده بودن بنزین، ایضا آلوده بودن ۳۷۰۰ بورسیه، دروغی بیش نبوده، این آبرویی که مکرر در مکرر از نظام رفته شد، چه میشود؟! یعنی همه آبرو دارند و آبروی همه مهم است الا آبروی بنایی که با قطره قطره خون ۳۰۰ هزار شهید بالا رفته؟! پس دوباره میپرسم؛ «چقدر میتواند یک نظام مظلوم باشد»؟! و چقدر میتوانند عدهای «مریض» باشند؟! از مصادیق بارز «فی قلوبهم مرض» این است که در موضوع بنزین، روی صندلی جمهوری اسلامی، مرتب به دشمن جمهوری اسلامی خوراک بدهی. عجیب آلوده است محیطزیست قلب بعضیها! آلوده به مرض سیاستبازی! مرض فتنه! مرض خوشرقصی برای دشمن! آن هم مستند به ادعای دروغ! در ماههای اخیر، این همه جنگل در آتش سوخت، دولتزن دولت راستگویان، هرگز واکنش شایسته و بایسته نشان نداد اما آنجا که هیچ ضرورتی به موضعگیری نیست، علیالدوام حی و حاضرند، چه میگویم که در بستن دروغ، اندک ابایی ندارند! آنجا که باید باشند نیستند، آنجا که نباید باشند، به دروغ هم حاضرند بایستند! دروغ، همینطوری هم مخل دولتمردی هست، وای از آن روز که علیه جبهه حق و به خوشامد باطل، دروغ گفته شود! متحیر ماندهام دشمن جمهوری اسلامی، برای عدهای، چقدر عزیز است که حاضرند ولو به دروغ، خوراک برایش تهیه کنند؟! من واقعا نمیدانم برای دفاع از حق، چیزی به اسم «دروغ مصلحتی» وجود دارد یا نه اما ظاهرا برای دشمنی با حق و خوراک دادن به باطل، دروغ، فراتر از مستحب، واجب موکد است! همون سازمانه بود که هوا رو در روزهای توفانی تهران، به موقع (!) پیشبینی میکرد، اخیرا مدعی شده؛ «وجود پارازیت نمیگذارد گاهی هوا را درست پیشبینی کنیم!» عجب! ما به خیالمان این هم تقصیر بیلبوردهای ضد آمریکایی بود که شما نمیتوانستید هوا را درست پیشبینی کنید! چطور امواج خود ماهواره برای امر خطیر هواشناسی و اعلام مه غلیظ صبحگاهی -که همه خودشان خود به خود دارند میبینند!- هیچ مزاحمتی ندارد اما پارازیت دارد؟! واحیرتا از قلوب مریض! هر جا جبهه حق میخواهد یک مزاحمتی برای کید و نقشه جبهه دشمن درست کند؛ مخل سلامت میشود، مخل دیپلماسی میشود، مخل محیط زیست میشود، مخل زندگی گونهای نادر از گربه ماده کویر میشود، مخل اعلام مه غلیظ صبحگاهی هم میشود! در عوض، احیانا هیچ خباثتی از دشمن، مزاحم هیچ چیز نیست! گویی ممد حیات، مفرح ذات و مزید نعمت است هر آنچه از ناحیه دشمن صورت گیرد؛ خواه ماهواره باشد، خواه بمبی که برای کودک درون گهواره «لالایی مرگ» میخواند! این موارد، نه فقط محیط زیست را خلل وارد نمیکند، بلکه چون از آنور آب ساطع میشود، گل است و بلبل. با این دست فرمان، بیم از آن دارم که دوفردای دیگر مدعی شوند؛ «شعار «مرگ بر انگلیس» برای سلامت گونه نادری از بچه کوسههای در حال انقراض، مضر است!» و «شعار «مرگ بر آمریکا» از عدد عناصر جدول مندلیف به طرز چشمگیری میکاهد!» این مواجهه شماری از راستگویان دولتی با نظام مظلوم جمهوری اسلامی است، لیکن بنگرید تعامل رسانههای اصولگرا با دولت محترم را. باری از بدنه خود دولت، مدعی شدند؛ «آب تهران آلوده به نیترات است.» آیا ما نمیتوانستیم در همین «وطن امروز» تیتر یک برویم؛ «سلامتی نوزادان در خطر» و دولت راستگویان را بنوازیم؟! ما اما «شرف» داریم و هرگز حاضر نیستیم قوه مجریه را به هزینه «تشویش اذهان عمومی» نقد کنیم. نقد ما از زاویه حق است، فلذا بیآنکه «ارگان دولت» باشیم، از قول وزارت بهداشت نوشتیم که آب تهران، مشکلی ندارد. آقایان و خانمهای راستگو! ما نانخور دولت نیستیم اما شما دارید نان این نظام شیدایی و شهدایی را میخورید! لااقل به شکرانه رواداری منتقدان با دولت اعتدال، اندکی اهل انصاف باشید در حق جمهوری اسلامی… و الا بیم از آن دارم که مردم گریبانتان را با این سؤال بگیرند؛ «آن از سیاست خارجهتان، این هم از سیاست داخلهتان، چه کار دارید میکنید؟!» آقایان و خانمهای راستگو! ملت، سعهصدر منتقد را ندارد؛ خوشگل رای میدهد، خوشگلتر پس میگیرد!
وطن امروز/ ۱۹ مهر ۱۳۹۳
شعاری که آن بالا، سر در وبلاگ گذاشته ام، اگر چه ایهام دارد، لیکن فقط و فقط ناظر بر آن «۲۶» است که یکی از قطعات بهشت زهرای تهران است. «اینجا قطعه ای از بهشت است؛ نه با قلم، که با خون باید نوشت» قدر مسلم یک «وبلاگ» در یک فضای به شدت مجازی نمی تواند باشد، آنهم وبلاگ فقیری چون حقیر! فلذا ادعاهای زلال بهشتی، به یک شدیدا قبرستان نشین عادات سخیف نیامده! اصلا نیامده! ما زمین گیرشده ها، خود زمین مان چیست که حالا بخواهیم پز فضای مجازی این زمین را بدهیم؟؟ آنهم که شعار مذکور، به جای «آنجا»، با ایهام «اینجا» شروع می شود، جز این نیست که «قطعه ۲۶» برای من همیشه و همواره «اینجا» است! عاقبت، هر چه «آنجا» دور و دست نیافتنی است، «اینجا» نزدیک و صمیمی است!
(البته اصلش را بخواهی، «اینجا»، «آنجا» است؛ «هر جایی غیر از اینجا»، «یک کنج دنج باصفا، غیر از اینجا» اما تو اصلش را نخواه و به دل ما رحم کن!)
پر واضح است مرادم از «اینجا» در شعار بالای سر، نه وبلاگ قطعه ۲۶ بلکه حس خوش قرابت، -لااقل در نام- با همان قطعه ۲۶ جاودان و بهشتی است. و اگر این حس قرب نبود، و اگر نبود که ما دل به همین وصال خوش کرده ایم -دل را که می توانیم به وصل و قرب خوش کنیم!- حتما شعار را اینگونه تصحیح می کردم؛ «آنجا قطعه ای از…» که اینجا یعنی این خانه، این «سنگر سایبری» در بهترین حالت یک وبلاگ است.
مع الاسف، رسانه «وبلاگ» نیز به لحاظ «حرفه ای» تعریفی مشخص دارد که با استناد به آن، حتما -شاید بهتر باشد بنویسم؛ حتی!- قطعه ۲۶ ما نمی تواند یک «وبلاگ» باشد! دیدین میگن؛ «از اینجا مونده، از اونجا رونده»؟ همین قطعه ۲۶ را می گویند! این قطعه ۲۶ را! و اعتراف می کنم؛ دقیقا! اغلب قریب به اتفاق مطالب اینجا، به شهادت منبعی که پای مطالب می خورد، مختص یعنی اختصاصی این فضا نیست، و همین محکم ترین دلیل است که ما قطعه ۲۶ خود را «وبلاگ» ندانیم و «وبلاگ» نخوانیم! اشتباه نشود؛ من این را من باب افتخار نمی گویم! اتفاقا به نسبت دیگر رسانه های فضای مجازی، «وبلاگ» را آشناتر، دوست تر، بهتر، راحت تر، خودمانی تر و در عین حال، باوجدان تر و قانونمندتر از سایر رسانه های سایبر می دانم. از این رو،
اولا؛ جز اینجا -حالا اسمش وبلاگ باشد یا هر نام دیگری!- هرگز خانه دیگری در فضای مجازی نخواسته ام. اینجا هر چه باشد، یک ورودی دارد، یک خروجی، و یک قفل و چفت و بستی! بی در و پیکر نیست! ول نیست! فیسبوک نیست! شبکه ارواح عمه شان «اجتماعی» -بخوانید «اشتباهی»- نیست! نه «رها» است برای خود، و نه «هار» است برای خود! نظم و نسقی دارد!
ثانیا؛ از آنجا که نمی خواهم میان عنوان «وبلاگ» با این قطعه ۲۶ خودمان فاصله های بعیدتر از این بیفتد، گاهی… هر از چند گاهی، این دور و درازی را با مطالب وبلاگی کاهش می دهم و مختص اینجا می نویسم. هم «مختص»، و هم «وبلاگی». «مختص» که معلوم است، اما «وبلاگی» به این معنی که چیزی از درونیات زندگی خود را با توی خواننده به «اشتراک» می گذارم، بی آنکه حریمی را شکسته باشم یا حرمتی را درنوردیده باشم. اساسا تفاوت اشتراک گذاری های وبلاگی با اشتراک گذاری در شبکه های موسوم به اجتماعی در همین «حفظ حرم» است! رسانه وبلاگ، یک زلالیتی دارد که اگر آدمی بخواهد به بهانه اشتراک کذایی، حرمت های اسلامی، حتی حرمت های انسانی را خدشه دار کند، اگر نگوییم قطعا، این را می توانیم بگوییم که اغلب، ترجیح می دهد این حریم شکنی در شبکه های اجتماعی صورت پذیرد، نه رسانه وبلاگ.
من البته برای کش دادن این مقدمه که تا همین جا هم مطول شد، سر پردردی دارم، و شاید روزی با ذکر مصداق، و ورودی جزئی نگرانه، به بحث مکفی در این باره بپردازم، اما…
امروز صبح، سنگ مزار پدرم را عوض کردم! اولین سنگ مزار بابااکبر، حدود ۱۰ روز بعد از شهادتش نصب شد و تا ۲ سال هم ماند. من تقریبا چیز مشخصی از آن سنگ قدیمی به یاد ندارم، مگر بعدها… و به روایت تصاویر گرفته شده. آن سنگ، از این سنگ قدیمی های بهشت زهرا بود که رنگ طوسی مایل به خاکستری داشت با قطر فقط ۳ سانت، عرض نیم متر، طول یک متر. همین! هنوز هم میان گلزار شهدا، تک و توک از آن سنگ پر خاطره پیدا می شود، فی المثل در همین قطعه از قطعه ۲۶ که پدرم هست، مزار چند تایی شهید، با همان سنگ قدیمی، مشخص شده همچنان. دوست شان دارم! روی اولین سنگ مزار بابااکبر، به سبب کمبود جا، چیز متمایزی نوشته نشده بود الا «شهید بسیجی اکبر قدیانی… و ذکر تاریخ ولادت و شهادت». به پیشنهاد پدربزرگ، اردیبهشت ۶۳ سنگ دیگری و بزرگتری، جای سنگ قدیمی گذاشته شد که لابد اغلب شما آنرا دیده اید. آن سنگ تا همین دیروز، نزدیک ۳۰ سال، بگو یک عمر، سنگ مزار پدرم بود! جالب اینکه این سنگ، دو سال بیشتر از بابااکبر ۲۸ ساله در این دنیا عمر کرد! عمر به عنوان سنگ مزار قابل تماشا و بهم پیوسته مزار بابااکبر می گویم، و نه به عنوان دیگری. نیز عمر دنیوی می گویم، و نه عمر دیگری.
اگر فقط با من بود، شاید به همان سنگ اول قدیمی دست نمی زدم که اساسا زیبایی را در ترکیب قدمت می دانم و سادگی و خاطره. با این همه، تعویض سنگ مزار دوم ۳۰ ساله، به دلایلی واجب می نمود.
یک؛ روی سنگ، آیه قرآن نوشته شده بود و از آنجا که خواهی نخواهی روی سخن خدا پا گذاشته می شد، امر بسیار ناخوش آیندی بود، رسما گناه!
دو؛ آیه اشتباه نوشته شده بود، رسما گناه بزرگتر!
و سه؛ وصیت نامه مختصر و مفید پدرم که همه می گویند شاهکار است، بریده بریده، نامنظم و منقطع روی سنگ کار شده بود که لااقل، همیشه روی مخ من بود، اساسی! و از آنجا که کل این چند خط وصیت، قابل حک روی سنگ بود و به راحتی جا می شد، واقعا دوست می داشتم همه آن، گذاشته شود. این ۳ دلیل، به یک دلیل ذوقی هم می تواند اضافه شود و آن اینکه؛ کلا از سنگ قبر سفید خوشم می آید. هر چند سنگ مزار دوم بابااکبر، مشکی نبود، اما همین سفید نبودنش هم -یه جور طوسی روشن بودنش- خیلی به مذاقم خوش نمی آمد.
القصه! از قبل، «سیدناظر ۷۲ تن» را می شناختم. عاقله مردی افغان که دربان و نگهبان و حافظ و مراقب بنای موسوم به ۷۲ تن بهشت زهراست و می دانستم که در زمینه سنگ و سنگ قبر، هم خودش تخصص دارد، هم برادرش که در باقرشهر مجاور بهشت زهرا در کار سنگ قبر است. جمعه هفته پیش به سیدناظر گفتم که یک سنگ مزار سفید برای پدرم می خواهم، همچین مشتی ها! پرسید؛ «حدود چه قیمتی؟» گفتم؛ «برو بالاتر!» دوباره گفتم؛ «سنگ معروف به سنگ سفید افغان که سفیدی اش همچین توی چشم می زنه، هنوزم هست؟» دستم را گرفت و برد بیرون ۷۲ تن، بعد از ۱۰ دقیقه بهشت نوردی (!) مزاری را نشان داد و با تحکم گفت؛ «این سنگ رو می خوای!» گفتم؛ «همین رو!» گفت: «توی یه برگه بنویس چی می خوای روش بنویسی و بده من». نوشتم… و دادم بهش؛ «این رو روی سنگ بنویس، اما تا خودم نیام نبینم نظر ندم، نبر!» «خیالت تخت» محکمی گفت، و از هم جدا شدیم. روز یک شنبه برادر سیدناظر تماس گرفت که بیا ببین. رفتم و دیدم؛ «شهید بالا رو قرمز کن، قرمز مایل به سرخ، اصلا سرخ! کل وصیت نامه رو هم! الباقی همون مشکی بمونه… این فونت درشت تر شه، اون فونت ریزتر شه… همین الان بکن ببینم توی زمینه سفید، این ترکیب قشنگ می شینه یا نه؟…». بعد، از همانجا رفتم ۷۲ تن، پیش سیدناظر افغان… و تکرار سفارش ها! و اینکه؛ «موقع نصب و کار بنایی هم خودم باید باشم. زنگ بزن، سریع میام. قرنیز چسبیده به سنگ، بیشتر از ۱۰ سانت نشه که مکروهه زیاد برجسته شه، رنگش هم سرخ باشه، اما قرنیز کف، همون سفید خوبه». خلاصه امروز دوشنبه ۲۳ تیر ۹۳ ساعت ۹ صبح، سید تماس گرفت که بیا! نیم ساعته خودم را رساندم بهشت.
بگذریم که دیشبش اصلا خوابم نبرد درست حسابی! و کلی فکر و خیال! و بعضا فکر و خیالات آنچنانی! شاید هم شیطانی! شاید هم انسانی! شاید خیر! شاید شر! اصلش همان شب، چند بار نزدیک بود به سیدناظر زنگ بزنم که؛ «آقاجون! من پول این کار رو تمام و کمال بهت می دم، اما بی خیال! اصلا از خیر تعویض سنگ گذشتم! من آدمش نیستم!» حتی یک بار هم زنگ خورد که سریع، گوشی را قطع کردم! و سعی کردم بر خودم مسلط باشم!
همچنان القصه! وقتی به قطعه رسیدم، دو به شک بودم که سنگ جدید را بگذاریم روی سنگ قبلی یا نه! موضوع را با سید و برادرش درمیان گذاشتم که برادر سید گفت؛ «اگر این سنگ را بگذاریم روی سنگ قبلی، از ۱۰ سانت خیلی می زنه بالا، وانگهی! اندازه سنگ ها تناسبی با هم ندارن. باید سنگ رو برداریم». و دست به کار شدند. البته سید، لحظاتی بعد از آمدن من، رفت ۷۲ تن. به جز برادر سید، ۲ نفر دیگر هم بودند. من ۳ حس داشتم وقتی که فهمیدم باید سنگ قدیمی برداشته شود. یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. روز قیامت که بابااکبر خواست از قبرش بلند شه، ۲ تا سنگ رو نمی شکافه، همین یه سنگ رو می شکافه، زحمت کمتری می کشه بنده خدا!» باز هم یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. فاصله ما از پدر، دوباره می شود همان یک سنگ، و نه ۲ سنگ!» و همچنان یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. شاید هنگام برداشتن سنگ قدیمی، خاک و ماسه های بالطبع چسبیده به سنگ هم کنده شد، شاید… شاید… شاید سنگ لحد چسبیده به خاک و ماسه چسبیده به سنگ هم برداشته شد… و… و… و…».
این برادر سید لامروت، نمی دانم چه از چشم من خوانده بود که برداشت گفت؛ «ما با دیگر فرزندان شهدا هم، همین مصیبت را داریم! فقط تو نیستی! آنها هم وقتی می خواهند سنگ قبر پدر را عوض کنند، یک حرف هایی می زنند، یک خواهش هایی می کنند، یک چیزهایی از آدم توقع دارند که! پسر خوب! نبش قبر طبق فرموده دین، همون دینی که پدرت براش شهید شده، گناهه، خیلی هم گناهه». در دلم گفتم؛ «یعنی واقعا داشتم به همونی فکر می کردم که این میگه؟؟؟!!!»
اما این یکی را دیگر در دلم نگفتم. به برادر سید گفتم؛ «بعد از سی و چند سال، دیدن پدر، آنهم پدری که شهید شده باشد، ولو از داخل قبر، چیزی نیست که حکم بردار باشد! کلا این یه جور خاص از محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصاله که شاید شامل حکم ن… ق… نشه، نمی دونم! اما خیلی دوست دارم بابام رو ببینم، خیلی! اصلا گناهش رو به گردن می خرم! واسه یه گناه، خدا بخواد بهونه قبول کنه، همینه!» برادر سید که البته مشغول کار هم بود، خندید و گفت؛ «اما این سنگی که من می بینم، این جوری کنده نمی شه! چسبیده به زیر! مگر اینکه خوردش کنیم، کنده شه! یه جا کنده نمی شه! از زیر و به شکل درست کنده نمی شه!» گفتم؛ «تلاش تون رو بکنین یه جا و سالم دربیاد، من نمی دونم!» خلاصه بعد از نیم ساعت دیگر جان کندن، سنگ، یک تکانی خورد، تا به یک جا درآمدنش امیدوار شویم! بنده های خدا، ۳ تایی، از ۳ جهت مختلف، میخ های به چه بزرگی را گذاشته بودند محل اتصال سنگ و قرنیز، و هی با چکش های به چه بزرگی می کوبیدند بر فرق میخ های بیچاره! شکر خدا، با هر مشقتی بود سنگ کنده شد، اما عجبا! همراه اولین سنگ مزار بابااکبر! جالب اینکه نوشته های سنگ اول، در قسمت زیر سنگ دوم، رد کاملی از خود باقی گذاشته بودند… و تازه، من آنجا بود که فهمیدم این سنگ دوم را روی آن سنگ اول گذاشته بودند! پس متن را اصلاح می کنم؛ ما اگر می خواستیم این سنگ سوم را بگذاریم روی سنگ دوم، مزار بابااکبر بنده خدا، شاهد ۳ سنگ می شد و… چه کار سختی داشت روز قیامت! هم الان باز متن را اصلاح کنم؛ لحد را هم سنگ حساب کنی… !! تا قیامت نشده، ۲ سنگ قبر بهم چسبیده را درآوردند و… اما، آنچه بیرون آوردنش سخت تر بود، افکاری بود که از ذهنم بیرون نمی رفت… و باز برادر سید؛ «پسر خوب! بابات الان ۹۰ سانت زیره! همچین نیست که با یه کلنگ به داخل قبر برسی!» من، اما در دلم؛ «۹۰ متر که نیست! همه اش ۹۰ سانته! تازه، ۱۰ سانت هم کمتر از یه متره! بکن دیگه… یعنی از کندن این ۲ تا سنگ، سخت تره؟!» یکی از شاگردهای برادر سید که بزرگتر و زبده تر از آن دیگری بود گفت؛ «آقا سید! توی قطعه ۲۷ یادت میاد وقتی خواستیم پدر یک شهید رو بگذاریم داخل قبر فرزندش، و اجازه داده بودن که قبر شهید رو ۲ طبقه کنیم، پیکر شهید تقریبا سالم بود و از روی صورتش قابل شناسایی؟!» برادر سید با عصبانیت گفت؛ «حالا این حرفه که تو داری می زنی؟!» و لابد در دلش ادامه داد؛ «این یارو که نزده می رقصه، تو هم داری خاطره اش رو جور می کنی!» بغض بدی گلویم را فشرده بود… یکی باید دستم را می گرفت و نجاتم می داد! من از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به پدرم، به مزار پدرم، بلکه به خدا، به دین، به حکم دین، به سنن الهی، و از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصال شهید قطعه ۲۶… مادرم زنگ زد؛ «این یه لباس نو واسه بابااکبره. امروز خوشحاله. الان خوشحاله. هر کجای کار هستی، زیارت عاشورا بخوان»… و شگفتا! هیچ لازم نبود خودم بخوانم! گوش که تیز کردم، دیدم از چند قبر آنطرف تر از مزار پدر، دارد صدای زیارت عاشورا می آید. خیلی نگذشت که رسید به اینجا:
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى جمیعا سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ».
هرگز این همه نفهمیده بودم که حسین (ع) سفینه النجات است، هرگز! زمانی که داشت بد می گذشت، دیر می گذشت، ناجور می گذشت، افتاد در سرازیری! اسم رمز شب قدر آمد و روز قبر مرا به خوشی تمام کرد! و هیچ نفهمیدم کی سنگ مزار جدید در جایش آرام گرفت! و کی، این همه زود گذشت، زمانی که داشت روی اعصاب می گذشت! «سلام بر حسین (ع)» آنهم با زبان روزه و لب تشنه زیر آفتاب، مگر بی اجر می ماند؟! و مگر می گذارد به ما سخت بگذرد سید ۷۲ تن؟! «سید ۷۲ تن»! قبر و مرگ و قدر و زندگی ما، جملگی دست سیدالشهداست. «اینجا» حسین است، «آنجا» حسین است؛ همه جا کربلاست، هر روز عاشوراست. «حسین (ع)» فقط ما را از دشمن نجات نمی دهد؛ از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید! «از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید!» این «سید ۷۲ تن» عجیب سفینه النجات است. اتفاقا «ناظر» هم هست! «ناظر» از این بیشتر؟! و «حاضر» از این بیشتر؟!… مات و مبهوت مانده بودم از دستگیری «سید ۷۲ تن»، حضرت ارباب… که سیدناظر بقعه ۷۲ تن هم سر رسید، با یک سربند امام حسین (ع)؛ «بیا این رو بگذار جلوی عکس بابات… ماشاء الله کار چه خوشگل از آب درومد… سرخی ها هم توی زمینه سفید، قشنگ نشسته… روح بابات شاد».
“پانوشت“
اول: من از سنگ مزار جدید پدرم، از لباس نوی بابااکبر عکس نگرفتم، با اینکه طبعا می توانستم! دوست دارم توی خواننده، این عکس را بگیری و کامنت کنی… و ایضا نظر بدهی که خوب شده یا نه؟!
دوم: در داخل ۴ قرنیز به رنگ سرخ، باید مقدار زیادی خاک و ماسه -ملات- می ریختیم تا محل اتصال سنگ سفید به قرنیزها، به خوبی و در تمام سطوح مستطیل شکل، جفت و جور شود. و اما، از آنجا که دل خودم هم روا نبود آن ۲ سنگ قبلی بهم چسبیده، یک باره از مزار پدر جدا شوند، نیز از آنجا که هرگز راضی به انتقال آن به جای دیگری جز «اینجا»، جز «آنجا» نبودم، برش هایی از سنگ قدیمی -سنگ های قدیمی- را که سنگ تراش آمد و منظم و درست تراشید، زیر سنگ جدید، یعنی در داخل قرنیزها گذاشتیم. با این کار، مهم تر از آنکه به شکل محسوسی در مصرف ملات، صرفه جویی شد، جلب رضایت سنگ اول و دوم مزار بابااکبر بود! عاقبت، همین سنگ هاست که ما در «قطعه مقدس ۲۶» به سینه می زنیم! همین سنگ ها… همین سنگ نوشته ها… و همین کتیبه ها… که نیک اگر بنگری، این کتیبه ها اساسی ترین قانون این دیارند.
روزخند/
… نه پس! میخواستید ندانید که در یکی از بازیهای گروه D جامجهانی در شهر ناتال برزیل «سوآرز» مهاجم اروگوئه ضمن گاز گرفتن بازیکن ایتالیا، رد دندانهایش را بر بدن «کیه لینی» جا گذاشت.
با این یادآوری که این ذلیلمرده در انجام این کار شنیع «هتتریک» کرده، بازتاب این اتفاق دلخراش را مرور میکنیم.
باقر نوبخت: حتی با وجود این گاز، دل سوآرز هیچ وقت با کیهلینی صاف نشد!
قالیباف: اعصابخردی سوآرز ناشی از مدیریت شهری ضعیف در«مونتهویدئو» است!
اکبر رفسنجانی: راهحل همه اینها را در نماز جمعه ۲۶ تیر گفته بودم!
زیباکلام: اگر حمایت اصلاحطلبان از سوآرز نبود، اروگوئه به دور بعدی صعود نمیکرد!
سعید حجاریان: دندان نیش سوآرز ستون فقرات اروگوئه است!
علی جنتی: هم سوآرز، هم کیه لینی و هم داور را باید به بخش خصوصی واگذار کرد!
دکتر الهی قمشهای: به قول خانم امیلی دیکنسون؛ تا بوس هست، گاز چرا؟!
علی لاریجانی: گاز سوآرز باعث ابتهاج مردم آمریکای جنوبی شد!
وزیر جهاد کشاورزی: شیر بعد از جامجهانی گران میشود!!
معصومه ابتکار: علت این حادثه، مصرف بنزین پتروشیمی در پمپ بنزینهای شهر ناتال بود!
بیژن زنگنه: گاز را هم وارد میکنیم!
محسن رضایی: با استفاده از استراتژی «گلولههای برفی» و «فدرالیسم گازی» در دولت من، شاهد این صحنهها نخواهیم بود!
حسین شریعتمداری: استثنائا در این مورد بهخصوص، سند خاصی در روزنامه موجود نمیباشد!
جواد ظریف: امیدوارم به برکت ماه رمضان، سوآرز سر عقل بیاید!
محمدرضا نعمتزاده: تجهیزات مداوای کتف گاز گرفته شده کیهلینی تا صد سال دیگر هم به ایران نمیرسد!
سعید جلیلی: سوآرز با این کار ظرفیت خودش را آزاد کرد!
وطن امروز/ ۵ تیر ۱۳۹۳
بسم الله…
وصیت نامه شهید زیاد خواندم، ولی واقعا بی هیچ تعارفی، این شهادت نامه شهید قدیانی خیلی خاص است!
“ما شلاق خوردگان یلدای ستم بودیم. اولین شعاع فجر را که دیدیم، خیز گرفتیم؛ عاشقانه بسوی شفق دویدیم تا در چشمه خونین خورشید، زخم های استخوان گداز خویش را بشوییم که ثابت کنیم سرخی بالاترین رنگ است، نه سیاهی. که سیاهی می پوشد، سرخی می شوید و جلادان تاریخ را رسوا می کند.”
اصلا شهدا زمینی نبودند…
این وصیت نامه ها هم از عالم بالا به قلب های خدایی شان، الهام می شد!
از چنان پدری با آن معرفت و هنر، چنین پسری با این قلم نه عجب.
“رفته بودیم پیش «حضرت آقا»، برای ایشان وصیت نامه اکبر رو خوندم. جالبه که «آقا» هم همین تعبیر رو به کار برد و گفت؛ «شاهکاره».”
إن شاءالله خدا تحسین و تأیید ولی خدا را بر اعمالمون روزی کنه
ضمنا انگار ابتکار و هنر در خانواده شما ارثی است و سن و سال هم نمی شناسه.
سنگ ۲۵ خرداد بلوار شهید کاوه، کیلویی چند؟!
این قلم و هنرِ نویسنده قطعه ۲۶، صد در صد ارثیه ای است ارزشمند از پدر شهیدش!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
خدا حافظ این قلم و این نویسنده و این قطعه و این ارثیه ارزشمند
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سید، قطعا این قلم زیبا ارثیه، اما اون سنگ بود که این آپشن رو فعال کرد.
اصولا در این دنیای فانی، باید یک چیزی بدی، تا چیزی بدست بیاری.
برای همچین قلمی هم، باید سر می داد.
درود خدا بر شهدا، درود خدا بر شهید قدیانی.
ضمنا مشخصه که حسین، علاقه زیادی به اون کت چرمی داره. هنوزم هست؟؟
اولین شعاع فجر را که دیدیم، خیز گرفتیم؛ عاشقانه بسوی شفق دویدیم تا در چشمه خونین خورشید، زخم های استخوان گداز خویش را بشوییم که ثابت کنیم سرخی بالاترین رنگ است، نه سیاهی.
که سیاهی می پوشد، سرخی می شوید و جلادان تاریخ را رسوا می کند.
که سیاهی می پوشد، سرخی می شوید و جلادان تاریخ را رسوا می کند.
که سیاهی می پوشد، سرخی می شوید و جلادان تاریخ را رسوا می کند.
…
وصیت نامه ی پدر…
فرزند پدر…
هر دو شاهکارند…
اسلامی ایرانی؛
این کت چرم، و البته اغلب لباس های شهید قدیانی، طبق نظر خود شهید، داده شد به افراد نیازمند… هر چند کت چرمیه واقعا برنده!!
فراتر از اون زمانه واقعا 🙂
سال ۶١ که جانشین امام رسما سر کار بودند و مورد قبول امام بودند؛ اون وقت پدر جنابعالى (رحمه الله) چطور از قائم مقام رسمى رهبرى متنفر بودند؟ این دیگه چه جور در خط ولایت فقیه بودنه؟
حسین قدیانی: این جوره که ضمن جلوتر بودن از زمان، فضول ها رو هم می سنجه!! 🙂 مثال عرض می کنم؛ هم الان بابای جونیور (!) با حکم ولی فقیه، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظامه، اما از اونجا که حکم دیگر رهبر انقلاب، زدن حرف شجاعانه و صریح و صحیح هست، ما به اونی که بهش می گن آیت الله دامت برکاته فلان و بهمان، می گیم؛ «بابای جونیور!» و تازه، بر اساس احکام رهبر عزیزمون، نقدش هم می کنیم… وانگهی، ما که منتقد رئیس مجمع بودن این آدم نیستیم (اصلا همه احکام «آقا» روی تخم چشم ما جا داره!) بلکه منتقد اسکی بازی عالیجناب با جونیور و عفت اینا (!) هستیم اونم روز تاسوعا!!
دوستان
سر و ته این هنر را با مسئله ارثی بودن و فعال شدن این آپشن با اون سنگ و … هم نیارید… گذشته از همه اینها و اینکه این هنرمندی از لطف و فضل خدا بوده، تلاش ها و زحمات و دود چراغ خوردن های ایشون را نباید فراموش کرد 🙂
«««رهبر عزیز، رویش به اختصار، یادگاری مبارکی نوشته اند؛ روی گلوی پدرم!»»»
http://www.ghadiany.ir/1389/120
خیلى ممنون از جواب بى ربطتون به سؤال من. خوانندگان فهیم این وبلاگ متوجه منظور هر دوی ما شدند!
حسین قدیانی: از قضا، برای موضوع «ربط»، بخواهی یه مصداق پیدا کنی، همین جوابم بود به کامنت شما. اصلا مصداق بارز ربط بود، البته به برکت بابای جونیور!! 🙂
بازیافت (گفت و شنود)
گفت: در خبرها آمده بود که سرکرده داعش در جریان حمله ارتش عراق به سختی مجروح شده است.
گفتم: اگر هزاران بار کشته شود، هنوز اندکی از تاوان خون مردان و زنان و کودکان بیگناهی را که بر زمین ریخته، پس نداده است.
گفت: اعلام کردهاند که برای مداوا به یک کشور عربی منتقل شده است.
گفتم: یارو یک نامه دریافت کرد که در آن نوشته بود؛ برای شروع یک زندگی جدید به ما مراجعه کنید. و زیر نامه نوشته شده بود، مرکز بازیافت زبالهها…
یکی؛
بر منکرش لعنت!
داداش ممنون از این تذکر زیبا و به جا! ما که توفیق فرزند شهید بودن را نداریم ولی به دوستانی که فرزند شهیدند این توصیه را منتقل و در عملی کردن اون به آن ها کمک خواهیم کرد.
هرچند که خدا خود، پیام حق این شهدا را به گوش جهان خواهد رساند اما چه توفیقی از این بالاتر که در این دوره و زمانه از این طریق ما حنجره و تریبون شهدا باشیم. از خدا بخواهیم این لیاقت رو به ما عطا کنه.
وَ تَجعَلَنی مِمَّن تَنتَصِرُ بِهِ لِدینِکَ وَ لاتَستَبدِل بی غَیری که در این شب ها می خونیم یکیش همینه! بسم الله
“در مذاکرات هسته ای، هیچ کس نیست روی میز مذاکره بزند و از خانم اشتون بپرسد؛ چه خبر از طولانی ترین گروگان گیری قرن؟!”
http://www.ghadiany.ir/1391/15268
33 سال گذشت…
سیده زهرا؛
سال ۶١ که جانشین امام “رسما سر کار” بودند …
کلا موضوع جانشینی ایشون سرکاری بود!
انشاالله خدا بر درجه پدر شهید و غیرتمندتون اضافه کنه
ولی آخه قربونت برم اون موقع آیت الله منتظری نفر دوم کشور بود. خود امام کلی دوستش داشت و اساسا مشکلی نبود…
تو مدرسه بچه ها برای ایت الله منتظری و امام دعا می خوندن
بعد قضیه مهدی هاشمی و رخنه عوامل نفوذی مجاهدین خلق به بیت آیت الله منتظری و انحراف ایشون مشکل پیش اومد…
آخه یه چیزی بگو بشه قبول کرد مومن خدا
حسین قدیانی: من اینقدر چیز گفتم که بشه قبول کرد شما قبول نکردی! می خوای بشمرم؟ و اما، اغلب شهدای ما، و جلودار همه شان، آیت الله شهید دکتر بهشتی، از همان اول معتقد بودند؛ «این لباس برای مرحوم منتظری زیادی گشاده». (خود امام هم نظرشان همین بود… که شرحش دیگه خارج از حوصله این کامنته قطعا…) و البته از همان زاویه امام، و مثل امام، واقعا ایشون رو دوست داشتن (تا اون اوایل) و براشون دعا هم می کردن!! فلذا دوست داشتن و دعا کردن، حتی حکم دادن و…، مخل بیان موضع صحیح و صریح نیست. حالا شما این رو قبول می کنی؟؟ بعید می دونم!! می دونی چرا؟؟ چون به جای ستودن بصیرت دیرینه و دیرباز شهدا، دنبال قاتل بروسلی می گردی!! مثلا شهید دیالمه، اون زمانی که خیلی ها هنوز این فتنه گر رو نشناخته بودن، شناخته بود این فتنه گر رو… حالا شما این رو قبول می کنی؟؟ و اماتر، در کامنتت نوشته ای؛ «بعد قضیه مهدی هاشمی و رخنه عوامل نفوذی مجاهدین خلق به بیت آیت الله منتظری و انحراف ایشون مشکل پیش اومد…». ظاهرا مثل اینکه این یکی رو خودت هم قبول داری که مهدی هاشمی (ورژن جونیور!) و منافقین اگه توی بیت آیت الله ها و افکار و گفتار و رفتارشون رخنه کنن، «مشکل» پیش میاد… خوبه این! و بیانگر پیشرفت شماست!!
جالب اینجاست که حضرت امام خودشان هم طرف را قبول نداشتند و رسما گفتند که؛ جناب! شما آدم ساده ای هستی و به درد سیاست نمی خوری.
آخر هم که دیدیم چه شد. آنقدر بر اشتباهاتش پا فشاری کرد که شعار روز تشییع جنازه اش، شد:
عزا عزاست امروز… روز عزاست امروز
منتظری مظلوم… پیش نداست امروز
😐
تقریبا هر بار که به این قطعه بهشتى سر مى زنم
به خصوص وقتى که منتظر رسیدن “ساعاتى دیگر” هستم
این وصیت نامه زیبا و عجیب را در همون ستون سمت چپ، باز خوانى مى کنم
حس عجیبى را به من منتقل مى کند!
معلومه که نویسنده در یک فضاى خاص معنوى بوده.
واقعاً شاهکاره…
شلاق خوردگان یلداى ستم! شتابندگان به سوى اولین شعاع فجر! و صاحبان زخم هاى استخوان گدازى که در چشمه خونین خورشید عشق شسته شدید! شما ثابت کردید که “سرخى بالاترین رنگ است، نه سیاهى”… راهتان را با افتخار و غرور ادامه مى دهیم…
اگر بگم پدر از شما بهتر می نوشتند، ناراحت می شوید؟
آقا من اعتقادم به اون سنگ، بیشتر از دود چراغه.
نوشته های قبل از عصر سنگ! رو بخون!
خیلی ساده و معمولیه.
فلانی خر است! ما از شما بدمان می آید!
بعد از عصر سنگ! یکدفعه قلم متحول شد. چجورم.
فی حده ذاته، لعنت خدا علی الدوام است بر خفاشان شب چره!
حجم موتور قلم، از ۱۳۰۰ سی سی، رفت روی ۵۵۰۰!
با وجود اینکه اسمی از مولای خراسانی ما توی متن نیست، متن داره بلند بلند خامنه ای رو فریاد می زنه
حتی تو شهادت نامه!
با دقت ببینید!!
در هر صورت من قانع نشدم به هیچ وجه
بله منم قبول دارم مرحوم آیت الله منتظری بینش سیاسی نداشت و ساده لوح بود در سیاست
نفوذی های مجاهدین خلق تو بیت ایشون رخنه کردند و ایشون هم فریبشون رو خورد متاسفانه
قطعا اگه به مسیولیت می رسید این کشور رو یا تحویل امریکا می داد یا رجوی و دار و دسته اش
ولی آدم بدی نبود
توانایی سیاسی و کشورداری و… نداشت
امام هم توصیه کرد ایشون تو حوضه علمیه و امور دینی مشغول باشند
من اصلا رفتاری که در سال های بعد با مرحوم منتظری شد رو قبول ندارم و ناحق بود
البته متن پیام تسلیت مقام رهبری در فوت ایشون گویای خیلی از مسایل بود
انشالله جای ایشون در بهشت پیش امام و شهدا باشه که قطعا هست
http://www.ghadiany.ir/wp-content/uploads/2012/01/Image1.jpg
چه شباهتی!
آقا این شهادت نامه بابا اکبر عرفانی نوشته شده!
بابات عارفی بوده برا خودش!
اون جوابی هم که در کامنت ها دادی، از یه مطلب طنزت هم توپ تر بود!
آخ آخ آخ بابای جونیور!
تمام آثار شهدا بی نظیر است. همین فضأیی که ما در آن نفس میکشیم، همین امنیت، و… از آثار شهیدان است.
…سیاهی میپوشد، سرخی میشوید…
چقدر قشنگه این شهادتنامه…
اون التماس دعای آخر داغونت میکنهها!
خدا ما رو بیامرزه!
آنجا انتهای افق است، من و تو باید این پرچم خودمان را آنجا بزنیم؛ در انتهای افق…
هر وقت آنجا رسیدی و پرچم خودت را کوبیدی، بعد بگیر بخواب، ولی تا آن وقت، نه!
http://bayanbox.ir/id/9185306956204523307?view
مثل همیشه……………
بعضی از ویژگی های آیت الله منتظری از زبان هاشمی؛
««ایشان به خاطر مباحث دیگر اشکالاتی داشت. زود قضاوت میکرد و با مردم مطرح میکرد. نائب امام بود و موقعیت بالایی داشت. همه فکر میکردند به زودی رهبر میشود. احساس تکلیف میکرد و اشکالات را در مصاحبهها میگفت و انتقاد میکرد. یکی از حرفهای ما به ایشان این بود که درست نیست شما همه انتقادها را علنی کنید. افرادی به ملاقات ایشان میرفتند و خبر تلخی میدادند، چند ساعت بعد از زبان ایشان به رسانهها میآمد. خیلی از آن حرفها درست نبود. شنیدهها را مطرح میکرد. تقریباً به همه ارگانها انتقاد داشت. به مجلس، جنگ، قوه قضائیه و دولت انتقاد داشت و علنی مطرح میکرد. کارهایش به تدریج مورد نقد قرار میگرفت. مثلاً افرادی را به عنوان نمایندگان خویش در دانشگاهها انتخاب کردند که بعضی از آنها هنوز هم ماندهاند. گویا آن موقع آیتالله خامنهای با این کار موافق نبودند. به هر حال انتقادات ایشان خیلی سیاستمدارانه نبود. قدری افشاگری بود. در حال جنگ بودیم. همیشه به ایشان میگفتیم. اینگونه مسائل باعث شد که کم کم کسانی موضع گرفتند. به خصوص کسانی که به فکر مراجع دیگری بودند. در همه این مدت تا آخر در کنار ایشان بودیم، گرچه به ایشان حالت انتقادی داشتیم. گاهی ما ۵ نفر به عنوان جلسه سران خدمت ایشان در قم میرسیدیم که از عصر تا آخر شب مذاکره میکردیم تا در موضوعی قانع شوند و انتقاد نکنند، ولی فردا میدیدیم تکرار شد. این حالت بود و امام هم از این حالت ناراحت بودند. امام در مسائل سیاسی خیلی پخته عمل میکردند.»»
قابل توجه سیده زهرا و رضا اعتدال طلب پزشک که تصور می کنند اختلافات دقیقاً از همان سال ۶۷ شروع شده بود. حال آن که مرور تاریخ گذشته به وضوح نشان می دهد که ایشان از همان ابتدای کار دارای نگرشها و موضع گیری هایی بودند که ظرفیت و پتانسیل آن را داشت که در نهایت به آن نتایج ختم شود و امام با درایتی که داشتند این موضوع را دریافته بودند و البته با صبر انقلابی سالها با ایشان مدارا کردند و با نصیحت و اغماض برخورد می کردند و شهدا و یاران امام از جمله شهید اکبر قدیانی نیز به دلیل ارتباط معنوی، همدلی، همزبانی و رابطه مرید و مرادی که با ولایت داشتند مطلب را دریافته بودند و در جهت تبعیت از امام و همراهی با ایشان نسبت به عوامل و افراد مسئله دار خشم انقلابی خود را در وصیت نامه سیاسی و تاریخی خود بیان کرده و نشان دادند. من وصیت نامه سیاسی ایشان را ندیده ام اما این وصیت نامه که پیش روی ماست به نظر من یک متن ادبی، شاعرانه و حماسی است که در نوع خود با توجه به شرایط خلق و آفرینش آن نه تنها شاهکار بلکه اگر متهم به غلو نشوم بی شباهت به یک معجزه نیست. به بیان دیگر می توان دست ایزدیان را پشت این قلم و این کلمات به راحتی حس کرد. روحش شاد و راهش مستدام باد.
روایت یک «ربط»/ شباهت یک نقش!!
http://axgig.com/images/01047304470493913962.gif
به جناب دکتر و سیده زهرا؛ توصیه می کنم:
متن نامه ی معروف حضرت امام رو به مرحوم منتظری با دقت بخونند و ببینند آیا امام همون زمان هم راضی به قائم مقامی ایشون بودند یا نه؟! همچنین متن وصیت نامه ی امام، بخصوص انتهای اون خیلی چیزها رو ثابت می کنه!
در خصوص برخورد، می شه بفرمایید با ایشون چه برخوردی شد؟! ایشون که هرچی دلشون خواست علیه امام و انقلاب و حتی رهبر انقلاب حرف زدند! حتما شما بهتر از ما به صوت های ایشون دسترسی دارید و گوش کردید!!!!؟؟ اگر برخوردهای کریمانه ی حضرت آقا نبود، چه در زمان حیاتش چه در زمان مماتش چه در زمان دفنش و…، ایشان تا به حال زودتر از موعد، به دیار باقی شتافته بود!!! خوبه در این ماه، کمی انصاف رو هم چاشنی نظرات یکطرفه مون بکنیم!!! اساسا هر کس شامل رأفت نظام و رهبری انقلاب شده، زبونش درازتره!! اون از سران فتنه و این هم…
این متن نامه ی حضرت امام در ۶ فروردین ۶۸ هست که علیرغم توطئه برای این نامه ی تاریخی، اصالت اون از طرف موسسه ی تنظیم آثار امام، که در خیلی جاها پاتوق افراد خاص بوده و هست، لکن در اینجا تایید شد!!! همچنین توسط حجه الاسلام رحیمیان یار دیرین امام (ره):
بخشی از نامه به همراه لینک: با ذکر قسم جلاله!!
واللَّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولى در آن وقت شما را ساده لوح مىدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولى شخصى بودید تحصیلکرده که مفید براى حوزههاى علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگرى دارم و مىدانید که از تکلیف خود سرپیچى نمىکنم. واللَّه قسم، من با نخست وزیرى بازرگان مخالف بودم ولى او را هم آدم خوبى مىدانستم. واللَّه قسم، من رأى به ریاست جمهورى بنى صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم…
نقش بی بدیل هاشمی در این قضیه غیر قابل انکار است و با وجود اینکه حضرت امام به هاشمی پیام دادند دست نگه دار لکن وی نام منتظری را مطرح کرد!!!!!!!!
http://www.siasi.porsemani.ir/content/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1%D9%8A-%D8%AF%D8%B1-6-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%8A%D9%86%D8%9F
و ما به «خط» زدیم…
زیباترین «خط» ممکن؛ دستنوشت شهدا…
آری! عاقبت، «خط» را از همین خون نوشته هاست که می گیریم…
اسلامی ایرانی؛
منم به اون سنگ اعتقاد دارم… دارم کتاب آرکیو ۸۸ رو می خونم، واقعا خیلی از متنای قبل فتنه ساده و بعضا بچه گانه است(البته عذرخواهی می کنم از حاج حسین عزیز)
راستی حاج حسین! تو این کتاب منظور از شیخ دیپلمات همین حاج حسن خودمونه؟؟!!
“اگر برخوردهای کریمانه ی حضرت آقا نبود، چه در زمان حیاتش چه در زمان مماتش چه در زمان دفنش و…، ایشان تا به حال زودتر از موعد، به دیار باقی شتافته بود!!!”
چقدر تفکر پشت این جمله مریض و کثیفه…
واقعا که دین من و شما یکی نیست؛ یا من مسلمونم یا شما
از تمام اساتید حوزه بپرس بگو درس رجال و اصول رو کی تو تاریخ حوزه سرامدش بوده
شک نکن از ۱۰ نفر بپرسی یازده نفرش میگن مرحوم آیت الله منتظری
عجب حکایتی ست!
قد قامت باشکوهشان…
وقتی با شهادت هم کفو شدند…
و خدا خاطرخواهشان…
آنگاه
همچون موج…
به مدد نور ماه از خود رستند…
و به سوی خورشید پر کشیدند…
و اینک!
خط به خط دست نوشته هایشان…
و آیه آیه شهادت نامه هایشان…
بعد از سالها…
از ما دلبری می کند…
و ملاحت گفتارشان دلالت بر اصالت ایمان و اعتقادشان دارد…
وه!
چه زیباست راز شهادت…
و عجبا!
که شهیدی قبل از چیدن سیب سرخ شهادت…
جوهر قلمش عطر خوش سیب می دهد…
عجب روایتی ست…!
رضا اعتدال طلب-پزشک؛
شما خوب هنوز توی رینگ موندی و دوام آوردی
ما رو که ناجوانمردانه ناک اوت کردن 😀
چکار کنیم دیگه
سایت خودشونه دیگه!!
دکتر سلام چهل و پنج
http://www.aparat.com/v/Km1r4
بابا اکبر اکبر می نوشتند
و قد نوشته هاشون هم قد شهداست
از زمین تا آسمان!
سلام؛
فقط خواندم بدون این که بخواهم در مورد متن نظری بدهم یا در مناظره دخالت کنم.
اما توصیه به خواندن وصیت شهدا حکایت از درسهایی دارد که در میان این آسمان نوشته ها می توان آنها را یافت و رصد کرد.
البته اگر کسی علم رصد را هم بلد نباشد، تماشای ستارگان درخشان آسمان، لذتی وصف ناشدنی دارد.
««««گمان ما این است که ما زنده ایم و شهدا رفته اند»»»» و زهی خیال باطل به این گمان ما.
این روزنامه وطن امروز، همچنان عالی و شیک، صفحه یک خود را می بندد/ ۲شنبه، ۱۶ تیر؛
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1359
و روز قبلش که تیتر یک -و نه کل گزارش- را حسین قدیانی خودمان پیشنهاد داد؛
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1358
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی: چینش تیترهای صفحه یک روزنامه واقعا ستودنیه. در همین شماره امروز، تناسب تیتر یک با سایر تیترهای صفحه، بخصوص تیترهای ستون سمت راست، قابل تحسینه. «این دولت، این وعده ها» با تیترهای «رئیس جمهور اهمیت نداد»، «میوه گران برای روزه داران»، «برق صنایع سهمیه بندی شد» و… خیلی خوب چفت شده. تناسب تیتر یک و عکس یک هم که دیگه حرف نداره. -از حیث حرفه روزنامه نگاری می گم ها، نه اینکه حالا دولت اعتدال، توش زده شده- اینقدرش را بدانید که بزرگان هر ۲ جبهه، از همین حیث زیرکی و حرفه ای، مکرر تحسین کردن صفحه یک روزنامه رو، یکی به «افتخار»، یکی هم مثل شخص شخیص شیخ حسن و جناب هاشمی به «اعتراف»، فلذا دست دوستان وطن امروز درد نکنه… و اما، در این متن، تا به الان، این کامنت ها را دوست داشتم؛ از آخر، کامنت «رضا ۲» جالب و بامزه بود + کامنت بالایی اش که «قاصدک منتظر» مثل همیشه، خیلی خوب نوشته بود و تمیز + کامنت «چشم انتظار» + کامنت «لیلی» + کامنت «احمد متوسلیان»ِ مرتضی اهوازی + کامنت «شیدا» که به قسمت وصیت نامه در سمت چپ وبلاگ اشاره داشت + کامنت بالایی اش یعنی کامنت «سیداحمد» و اون آدمک «من دیگه هیچی نمی گم» ناظر بر شعار «… پیش نداست امروز» + اون کامنت «هاتف» که گفته بود؛ به دوستان فرزند شهید توصیه می کنند پیشنهاد متن را درباره خطاطی وصیت نامه پدران شان + کامنت های «اسلامی ایرانی» که مثل همیشه بامزه بود. فقط یه نکته: اگر کتاب «نه ده» را دارید، یادتان باشد که ۲ متن مطول و ان شاء الله پر مغز و پر ملات «همت و بزرگراه همت» و «در تشابهات جلال آل احمد و حاج احمد متوسلیان» را سال ها قبل از ۸۸ و خوردن اون سنگ، نوشته بودم! اصلا از ۸۸ به این طرف، هرگز متن به آن سبک و سیاق که درش پر از منبع و رفرنس باشه ننوشته ام. اون ۲ نوشته، هر کدوم یک کتاب، لااقل یک کتابچه پر از «نکته» و پر از «اشاره به کتب دیگر» است. یک بار «حسین بهزاد» گفته بود؛ «هر کی می خواد از «همت»، «حاج احمد» و «جلال» چیزی بخونه، حتما باید این ۲ نوشته رو هم بگذاره توی برنامه مطالعه اش، از بس غنی و در عین حال، جمع و جوره»… با این همه، خودم هم واقعا فکر می کنم در نوش جان کردن آن سنگ، حکمتی نهفته بود… دوستان! این شبها، به اسم، همدیگر را دعا کنیم، به اسم…
واقعا این وصیت نامه(شهادت نامه) شاهکار است.
شادی روح ملکوتی شهید بزرگوار:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یه نکته مهم؛ بلعم باعورا هم از افرادی بود که حتی «اسم اعظم» خدا رو می دونست ولی آخرش توسط خود خدا و نه «روح خدا» لعن شد…
پس اینکه چقدر سواد دارم، ربطی به عمل ما نداره…
حضرت علی(ع) رو در دوران حکومتشون، اتفاقا همین عالمان بی عمل زمین زدند…
باز هم سلام
پیشنهاد جهت مطالعه:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930415001312
هدیه (گفت و شنود)
گفت: بالاخره دعوای «شورای رقابت» و «خودروسازان» به کجا رسید؟
گفتم: ظاهرا جنگ زرگری بود و هر دو با افزایش قیمت خودرو موافق بودند و همین کار را هم کردند.
گفت: پس آنهمه ادعای شورای رقابت که میخواست هوای مشتری را داشته باشه، چی شد؟! این چه هدیهای بود که به مشتری دادند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! یک خواهر و برادر پولی را که برای خریدن هدیه روز پدر از مادرشان گرفته بودند، برای خودشان خرج کردند و بعد به پدرشان گفتند؛ ما هر چه فکر کردیم، دیدیم چیزی نداریم که در شأن پدرمان باشد، بنابراین از خدا خواستیم که خودش یک داماد و یک عروس خوب به شما هدیه بفرماید
“اما این نوشته، بی نظیره. اصلا یه چیز دیگه است. آدم دوست داره مدام بخونه، مدام زمزمه کنه.”
زمزمه ای از جنس بغض
بغضی به روایت درد
دردی به وسعت روح شهید
انگار که خیال ندارد تمام شود این درد…
دمی طولانی و سخت
بازدمی آرام
و سپس اشک…
خوش به سعادتت داداش حسین
چه پدری داری…
رفقا! زیاد زمزمه کنید این جملات رو و با این واسطه دعا کنید.
عجیب آرامش بخش و کارگشاست… خیلی دلی و آسمونیه…
الهی…
یا حمید به حق محمد
یا عالی به حق علی
یا فاطر به حق فاطمه
یا محسن به حق الحسن
یا قدیم الاحسان به حق الحـــــســـــــــــین…
«««ما در زیر بار سختی ها و مشکلات و دشواری ها قد خم نمی کنیم. ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند. تنها موقعی سر پا نیستیم که یا کشته شویم و یا زخم بخوریم و به خاک بیفتیم و الا هیچ قدرتی پشت مارا نمی تواند خم کند.»»»
«شهید بهشتی»
“بعد هم امضای قشنگش را زد پای ورقه. چند دقیقه بعد از این، دستور حمله دادند. و ما به خط زدیم. اکبر ۳ ساعت، شاید هم ۴ ساعت بعد از نماز صبح، {سپیده دم خونین عشق؟!} به شهادت رسید.”
.
.
.
«بسم الله الرحمن الرحیم/ وصیت نامه اکبر قدیانی/ ما زخم خوردگان تیره ترین، سردترین، بلندترین شبهای جور بودیم. ما شلاق خوردگان یلدای ستم بودیم. اولین شعاع فجر را که دیدیم، خیز گرفتیم؛ عاشقانه بسوی شفق دویدیم تا در چشمه خونین خورشید، زخم های استخوان گداز خویش را بشوییم که ثابت کنیم سرخی بالاترین رنگ است، نه سیاهی. که سیاهی می پوشد، سرخی می شوید و جلادان تاریخ را رسوا می کند. «ما زنده از آنیم که آرام نگیریم/ موجیم که آسودگی ما عدم ماست». سپیده دم خونین عشق فرا رسید دوستان. ای برادر، ای خواهر، تو را فقط یک پیام، تو را فقط یک وصیت، تو را فقط آخرین حرف…. که؛ «خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار». التماس دعا دارم. اکبر قدیانی/ ۹ اردیبهشت ۱۳۶۱»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«مرگ آگاهی» را بنازم… چقدر شیک! درود بر روح شهید والامقام و هنرمند و هنرمرد؛ اکبر قدیانی
حسین قدیانی: کامنت اول «سائل الزهرا» هم جالبه و نکته دار… از خوب جایی به «سمفونی مورچه ها» رسیده! با اون «سر کار» بودنی که در کامنت دوم شان نوشتند هم موافقم به شدت! طعنه خوبی بود.
دکتر؛
معلوم می شه غیر اون جمله، بقیه ی مطالب رو قبول داری!!!
باز خدا رو شکر مثل علی مطهری نقل به مضمون، نگفتی امام در خصوص منتظری اشتباه کرد!!! جای شکرش باقیه….
البته؛ اون جمله ی حکیمانه! هم درش نکته ی ظریفی نهفته بود، که شما اصلا متوجه نشدین. حکایت همون نفر یازدهم، بین ده نفری که مثال زدین شد!!!
من کامنت نذاشتم تو این پست و الا کامنتم از کامنت همه قشنگ تر می شد!!
😀
نماز و روزه همگی قبول
دعا کنید که شهدا دعامون کنن
هنر جناب خوش نویس به جای خود٬ چقدر قشنگ نوشته خود بابا اکبر! آن هم در آن شرایط و با آن وضعیت.
کلمه به کلمه با آرامش نوشته شده٬ نه لرزشی داشته دست نویسنده، نه تردیدی. کلماتی که در سنگر نوشته شده اند. وقتی نویسنده اش منتظر اعلام حمله در شب عملیات بوده است. تمیزی و صلابت وصیت نامه نوشته شده در آن شرایط، یک دنیا حرف دارد. حرف های خیلی مهم…
رضا اعتدال طلب – پزشک
در خصوص مقام علمی و حوزوی آیت الله منتظری کسی بحثی ندارد. گفته اند ایشان در حوزه خیلی مقبول بودند و در میان شخصیتهای قدیمی روحانی کشور خیلی کم هستند کسانی که پیش ایشان درس نخوانده باشند. همه به ایشان ارادت داشتند. نظرات خوبی داشتند. سوادشان هم خیلی بالا بود. خیلی خوب میفهمیدند و خیلی خوب بیان میکردند و از همه اینها گذشته ایشان شاگرد حضرت امام خمینی بودند و امام ایشان را پاره تن و محصول عمرشان میدانستند و از شاگردان ویژه امام به حساب می آمدند. اما شما حتماً بهتر از من می دانید که صرف سواد حوزوی داشتن و در اصول و رجال و درس و بحث و غیره تبحر داشتن برای رهبری یک جامعه کفایت نمی کند. شرط لازم هست ولی کافی نیست. برخی از صفات و ویژگیهای حاکم اسلامی و ولی فقیه عبارتند از: اسلام و ایمان، فقاهت و اجتهاد، تقوی و خدا ترسی، شجاعت و دلیری، بینش سیاسی و اجتماعی، بردباری و شکیبایی، گذشت و اغماض، شرح صدر و ظرفیت روحی، مردم داری و فروتنی، روحیه سازش ناپذیری در مقابل دشمن، قاطعیت در اجرای احکام و حدود الهی، مقبولیت و محبوبیت مردمی، قدرت اداره ی امور و تدبیر، آگاهی به زمان، مدیر و مدبر، صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری و از همه مهم تر در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصی که دارای بینش فقهی و سیاسی قوی تر باشد مقدم است. که تجربه و اسناد تاریخی و عملکرد و تصمیم گیری های ایشان در مواقع حساس نشانگر ضعف و عدم بینش سیاسی تأسف باری است که متأسفانه باعث شده است در روزهای آخر امام به ستوه آمده و حتی آرزوی مرگ نمایند.
برای نمونه به واکنش آیت الله منتظری به کشف خانه تیمی متعلق به مهدی هاشمی توجه فرمایید:
آیت الله ری شهری در “کتاب سنجه انصاف” دراینباره مینویسد: «انتظار میرفت که منتظری با شنیدن این خبر که گروهی با پول ایشان و با سوءاستفاده از نامشان، پودر سرطان زا، مواد منفجره، تریاک و… تهیه میکنند تا انقلاب اسلامی را صادر نمایند! اندکی تکان بخورد، از وزارت اطلاعات تشکر نماید و لااقل به احترام امام که دستور برخورد با این جریان را صادر کرده، سد راه تحقیقات در این زمینه نشود؛ اما واکنش ایشان چنین بود: “چرا بدون حضور صاحبخانه، خانه یادشده را تخلیه کردهاید؟! ساواک هم این طوری نمیکرد… چرا ضعیفکشی میکنید؟! چرا خط بازی میکنید؟! و بعد افزودند برای صدور انقلاب، سلاح و مواد منفجره و جعلیات ضروری است»
قربون تموم شهدا بریم ما که اینقدر مظلومن………………………..
سلام؛ از دوستان کسی هست که تاریخ دقیق دیدار دانشجویی امسال حضرت آقا رو بدونه؟
افطاری رئیس جمهور با اصلاح طلبان در ۱۸ تیر!
چرا حالا در ۱۸ تیر؟ نمی شد ۱۷ یا ۱۹ تیر باشه؟
یا برای زنده نگه داشتن ۱۸ تیر ۷۸ و گرامیداشتنش این تاریخ انتخاب شده؟!
حسین قدیانی: اتفاقا ما هم برای سالگرد یوم الله ۲۳ تیر سال ۷۸ که از قضا سخنرانش جناب شیخ حسن بود، برنامه خوبی در روزنامه وطن امروز تدارک دیده ایم!
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم.
بچه ها؛
تا داداش نیومده این کامنت رو بذارم!
مشروح مراسم امروز کارگزاران نظام با حضرت آقا رو که حتما شبکه یک پخش می کنه، با دقت ببینید.
داداش حسین هم آره؛ البته با سیمای جدید!
بابا کارگزار!
🙂
سلام علیکم…………….
یا علی
حسین قدیانی و رضا شکیبایی
http://www.leader.ir/media/album/original/37542_204.JPG
http://www.leader.ir/media/album/original/37539_988.JPG
حسین قدیانی و سردار صفار
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/26897/B/13930416_4026897.jpg
ای ولله داداش حسین خوش تیپ!!
برای دیدار یار، باید از همه چیز گذشت… مو که جای خود دارد…
چه تصویر قشنگی بود… تیمور علی هم کمی آنطرف تر، پشت سر داداش نیشش باز بود تا بناگوش!!!
حسین قدیانی هر روز زشت تر از دیروز
بدون شرح!!
http://www.7uplod.ir/images/ylnsyqotokpjushizwa.png
http://www.7uplod.ir/images/wmgqy0e2f8v42j0etnm.png
http://www.7uplod.ir/images/8t1oezrihf41hx6rqpa.png
http://www.7uplod.ir/images/lo3yf7ic4ztkzoeufoiw.png
http://www.7uplod.ir/images/wadalz6h9aa1ay9l73mk.png
http://www.7uplod.ir/images/051t6vj85kbeo3n7xef.png
اینجا هم به دلیل شدت علاقه ای که به رئیس جمهور دارن، ظاهرا خوابیدن!!
http://www.7uplod.ir/images/hnnq5c8h12v6yntwfjv.png
سید جان، قربون مرامت، کجا؟ حتما شبکه یک پخش کرد؟؟
ای داد بیداد! پس محاسن داداش کو؟ 🙁
اللهم ارزقنا …
!
امشب که پخش نمی کنند مومن!
احتمال زیاد فردا شب پخش می شود.
بچه ها! در اون عکس سردار صفار، خیلی جالبه که حاج اصغر آبخضر هم هست. حاج اصغر آبخضر که در این پست هم هست! دست به سینه، با کت سورمه ای، موی جوگندمی مایل به سفید، نشسته روی صندلی، سمت چپ عکس، اون بالا… 🙂
(اول باید این کامنت را می گذاشتم)
داداش حسین! زیارت قبول… چشمت روشن…
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/26897/B/13930416_10726897.jpg
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/26897/B/13930416_10426897.jpg
حسین قدیانی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم… واقعا زیارت قبول داره! بعد از ۳ سال، «آقا» رو از نزدیک دیدم… امام زمان (عج) یه دستی داره که دقیقا و مشخصا روی قلب و دل و سینه و دیده رهبر ماست… باز هم، بر خامنه ای رهبر خوبان صلوات… این مرد، این ابرمرد، مورد تایید آسمان است…
……………………………
سید احمد؛
ممنون اخوی.
احتمالا به خاطر این سریال ها شبکه یک فردا هم پخش نکنه. شاید فردا شب از شبکه ۴ پخش بشه. مطلع شدید یا شدیم از طریق قطعه اطلاع رسانی کنیم…
بر چهره دلربای نائب مهدی صاحب الزمان (عج) صلوات…
«««خامنه ای؛ ابرمردی مورد تایید آسمان»»»
رهبر معظم انقلاب:
«همه بدانند، بنده دولت را حمایت و تأیید میکنم و از همه توانم برای کمک به دولت استفاده میکنم/ به تیم مذاکره کننده اعتماد داریم و مطمئنیم اجازه دست اندازی به حقوق کشور را نمی دهند/ «اعتدال»، شعار خوبی است/ سفارش میکنم مراقب باشید جریانهای مؤمن را با این شعار کنار نزنند…».
🙂
حسین قدیانی: آقارضا! این خصلت امامه… و این خصلت جانشین بر حق معصومه که وقتی لب به سخن باز می کنه، همه «بینهم»، احساس «رحماء»، «رحمت»، «امنیت»، «قانون»، «عشق»، «هدایت»، «بصیرت» و… می کنن. ان شاء الله دولتمردان ما هم حرکت بر همین مدار کنن و مثلا تقسیم بر ۲ نکنن «بینهم» رو، «ملت» رو… حالا که اینقدر رهبر به دل من و ما و شما نشسته، با یه شعار موافقی؛ مرگ بر اون کسی که کافر هست به نعمت ولایت/ ولی فقیه… «مرگ بر ضد ولایت فقیه»…
!
نه؛ قانونا فردا یا به عبارت درست تر امروز، بعد از اخبار ساعت ۲۱ بیانات حضرت آقا را پخش می کنند و بعدش سریال!
رهبر معظم انقلاب:
اعتدال همان اسلام است. یعنی مقابله شدید با کفار و مهربانی با یکدیگر، یعنی امر به معروف و نهی از منکر. اعتدال به این معنا نیست که از کارهایی که جریان مؤمن، احساس وظیفه می کند، جلوگیری کنیم.
مقابله شدید با کفار و مهربانی با یکدیگر
مقابله شدید با کفار و مهربانی با یکدیگر
مقابله شدید با کفار و مهربانی با یکدیگر
داداش حسین
امروز توی بیت، اولش اصلا نشناختمتون. حتی می خوام بگم اگه رضا معرفی نمی کرد، نمی شناختم واقعا! یاد دیالوگ آژانس افتادم: “ریشارو چرا باد دادی دکتر؟”
به رضا گفتم: همه میان بیت، ریش می گذارن، داداشمون میاد بیت، ریششو می زنه! 🙂
و باز تکرار می کنم همون حرفی رو که رخ به رخ بهتون گفتم: عاشق آزاده بودنتونم… قلم آزاده ای هم داری…………………
“به تیم مذاکره کننده اعتماد داریم و مطمئنیم اجازه دست اندازی به حقوق کشور را نمی دهند”
بله آقای قدیانی
همه احساس خوبی می کنند ولی بعضی ها این احساس خوبی را ندارند توی دلشون… البته خدای نکرده منظورم شما و همفکرانتون نیست!
راستی اقای قدیانی
شما هم مثل مقام رهبری به تیم مذاکره کننده اعتماد دارید و مطمئن هستید که اجازه دست اندازی به حقوق کشور رو نمیدن یا نه، خدای نکرده نظرتون بر خلاف نظر مقام رهبری هست؟
🙂
حسین قدیانی: اگه نظرمون برخلاف نظر رهبر عزیز بود که اصلا نقدشون نمی کردیم، یه کار دیگه می کردیم! این نقدهای خیرخواهانه، یکی هم به خاطر اعتماد ماست به دوستان دیپلمات. وانگهی، من یاد ندارم جایی رهبر انقلاب درباره تیم مذاکره کننده، لفظ «معصوم» رو به کار برده باشن که نشه نقدشون کرد! از این حرفها گذشته، خود آقای روحانی می گوید مرا و دولت مرا نقد کنید! احیانا نظر شما مخالف نظر رئیس جمهور که نیست؟؟!! و اما، شما که اینقدر ماشاء الله هزار ماشاء الله زاویه داری با مخالفان نظر و نظرات رهبر انقلاب، چرا وقتی ما ۲ خط علیه همین زاویه داران حرف می زنیم، به جای همراهی با ما، از کوره درمی روی؟؟!! آقارضا! شما ناسلامتی درس خونده و دکتری. فلذا کامنتهای سطح پایین نگذار، و اگر مراقب شان خودتان نیستی، شان قطعه ۲۶ را رعایت کن. از قضا، یکی از مصادیق کفران نعمت ولی فقیه، همین نگاه ابزاری به سخنان بزرگانه. «نومن ببعض و نکفر ببعض» نمی شه. همین «حضرت آقا» در تایید کارهای خوب دولت قبلی، کلی سخن گفتن، خب! فقط یه آدم کوچیکه که فکر می کنه دیگه نمی شه احمدی نژاد رو نقد کرد!! شما توی عنوان اسمتون، واژه «پزشک» رو می گذاری. لااقل شان این رو رعایت کن! توی همین سخنرانی، «حضرت آقا» یه خطوط قرمزی رو مطرح کردن که نظر کارشناسان فن هسته ای هم بوده، و نه فقط نظر خودشان. خب، ترسیم این خطوط قرمز، و صدالبته «بر اساس آنچه مرقوم داشتید»ِ معروف و تاریخی، آیا معنایی جز نقد دست فرمان غلط منتهی به توافق ژنو را دارد؟؟!! اخوی! این جور دفاع از تیم مذاکره کننده و این جور دفاع از دولت، بدترین حمله ها به دولت اعتدال است. الان یکی می آید کامنتهای شما را می بیند، در دل خود می گوید؛ اگر همه مدافعان دولت، اینقدر سطح پایین فکر می کنند، حقا که چه دولت مظلوم و بی دفاعی داریم!! شما یه مقدار رشد کن اخوی… ما داریم از زلالی یه رود، و نورانیت یه ماه، «حضرت ماه» سخن می گیم، شما گیر کردی توی یه قطره، بند کردی به یه اشعه!! ما داریم از بزرگی یه دریا و عظمت یک جانشین معصوم حرف می زنیم، شما می گید؛ «به تیم مذاکره کننده اعتماد دارین»؟؟!! من حالا نمی خواستم این رو بگم، اما توی کامنت ها، -و نه توی پست و متن- بلااشکاله. اصلا چرا باید رهبر انقلاب هر از چندی بگویند که من به تیم مذاکره کننده اعتماد دارم؟؟!! «««««مگه ظریف و دار و دسته، در مظان بی اعتمادی بزرگان هستن؟؟؟؟؟!!!!!»»»»» باید دید این دوستان، چی کار کردن و فی المثل چه توافقی را در ژنو بستن که لازمه هر از چندی، «آقا» بگن؛ من به اینها اعتماد دارم؟؟!! «من به تو اعتماد دارم» گاهی یعنی: «غلطت را باید اصلاح کنی، به خاطر این اعتماد، و الا این اعتماد برداشته می شود». اینجا رهبر دارن «مدح» نمی کنن، بلکه دارن «نقد» می کنن! شما که پزشکی باید بفهمی… «من اعتماد دارم» و تکرارش، در اینجا، این معنی را می دهد؛ «تو هم کاری نکن که این اعتماد برداشته شه». و می بینیم رهبر عزیز، بعد از اشاره به موضوع «اعتماد»، فورا «خطوط قرمز» را مطرح می کنن. کات! الحمدلله… ۵ سال بعد از سال ۸۸، جملگی، درست یا غلط، دارن به اعتماد رهبر انقلاب به خودشون و یا به عناصر مورد علاقه شون افتخار می کنن. و ما این رو همون سال ۸۸ پیش بینی کرده بودیم و مکرر گفته و نوشته بودیم که تا ما، ما هستیم، و تا انقلاب اسلامی، انقلاب اسلامی است، مناط و ملاک، اون جهتی است که رهبر نشون میده. امشب آقای هاشمی، به امامت »آقا» نماز خواند، و بغل دست ایشان افطار کرد. و من، با همین چشمهای خودم دیدم که تو حتی اگر نویسنده نامه سرگشاده هم که باشی، آخرش باید بیایی اینجا، بیایی «بیت»، بیایی «اینجا»، پیش «آقا»ی ما. امشب هاشمی نفر دوم همان سفره ای نشسته بود که منِ حسین قدیانی، آخرین نفرش بودم!! این هنر والای امام خامنه ای است… هاشمی سال ۸۸ اومد جنگ، اما «آقا» با «افطار»، جواب نامه جنگجویانه اش را داد، با «خرما»، با «سلام نماز»، با «کرامت»، با «اقتدار»… و لااقل در اینجا، «با همه چیز غیر از مظلومیت»… «««««الان محل دعوا، اینه که خامنه ای بیشتر به من اعتماد داره یا به تو!!!!!»»»»» فی الحال جنگ سر محبت «آقا»ی نازنین ماست… و هیچ کس خودش را مفتخر به «اعتماد کدخدا» نمی داند؛ جملگی دارند از «اعتماد ناخدا» به خود سخن می رانند. راز اینکه خمینی در وصف «آقا»ی ما می گوید؛ «خامنه ای چون خورشید می درخشد» در همین چیزهاست… پس ۵ سال بعد از سال ۸۸، بر خامنه ای، اقتدار و محبوبیت بی مثالش صلوات…
هارت و هورت(گفت و شنود)
گفت: «نصراله- ل» عضو گروهک موسوم به «ملی- مذهبی» که نه ملی است و نه مذهبی در صفحه فیسبوک خود به اصلاحطلبان پیشنهاد کرده است مراقب باشند دوباره دست به اقدامات افراطی نزنند.
گفتم: ولی آنها همان اقدامات افراطی و هنجارشکنانه را از سر گرفتهاند.
گفت: اتفاقا او هم در صفحه فیسبوک خود نوشته است، با سر و صدا و شعار اعلام کنید که همه شرایط به نفع شماست ولی مواظب باشید که مبادا خودتان این شعارها را باور کنید، چون شرایط گذشته را ندارید.
گفتم: یارو دورخیز کرد که با یک پرش روی زین اسب بپرد، ولی محکم به زمین خورد و در حالی که کمرش را گرفته بود با صدای بلند گفت؛ جوانی کجایی که یادت به خیر و بعد یواشکی زیر لب با خودش زمزمه کرد که «خودمونیم! جوون هم که بودیم، از این عرضهها نداشتیم!»
یک استکان چای داغ!
عکس هاتونو من نتونستم باز کنم! بقیه ی عکس ها باز می شه… شاید ایراد از سیستم ماست، شایدم از فرمت تصاویر شما…
وفات حضرت خدیجه(س) یار وفادار رسول الله بر دوستان تسلیت باد…
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا زَوْجَةَ رَسُولِ اللَّهِ سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا زَوْجَةَ خاتَمِ النَّبِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَجْمَعینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ المُؤْمِنینَ…
http://upir.ir/934/arzi-01.mp3
دکترجان؛
این صحبت آقا که مطلب جدیدی نیست! حضرت، از روز اول در همه ی دولت ها فرمودند؛ من از همه ی دولت ها حمایت کردم و می کنم. حتی بارها گفتند؛ ما به فرزندانمون اعتماد می کنیم. هرچند خوشبین به مذاکرات نیستیم! اما شاه بیت کلام آقا، اشاره به عدم اعتماد به خارجی هاست. همون چیزی که ما در دولت نمی بینیم!! بیشتر از اینکه به خیرخواهانشون اعتماد کنند، به بدخواهان ملت اعتماد دارند!!! هرچند که به فرمایش رهبری عزیز؛ نقل به مضمون؛ به وقتش هم همین جریان های مومن که به بهانه ی اعتدال نباید کنار زده بشن، [که شدن!] در مقابل دشمن سینه سپر می کنند… امیدواریم دولتی ها، قدر حمایت های این پدر دلسوز و مهربون رو بدونند… آمین…
رضا بیا اعتدال گرا شو بهتره!
۳ تا از عکس های “… چای داغ” را در یک سایت دیگر آپلود کردم. همه عکس هایش در همین مایه ها هستند!
http://uploadco.ir/uploads/xr8esylku9zu5rhyt3rs.png
http://uploadco.ir/uploads/yv6al1bcahliss73xgck.png
http://uploadco.ir/uploads/wsbdimn04rge1irothp.png
زیارت قبول…
“الان محل دعوا، اینه که خامنه ای بیشتر به من اعتماد داره یا به تو!!!!!”
آفرین سالار!
آخرش همه این جماعت می دانند که اعتبارشان در گرو تایید حضرت آقاست.
شما موقع نماز جاتونو عوض کردید؟
چرا سرجاتون نیستید؟
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/26897/B/13930416_12926897.jpg
محدوده نشستنتون رو مشخص کردم که شما نیستید!!
http://uploadco.ir/uploads/f8sa846x4e9jkrn56kfi.png
اون هم آقای دکتر سلامه!!
بر خامنه ای رهبر خوبان صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مطهری برنامه ما را به هم ریخت؟!(خبر ویژه)
http://kayhan.ir/fa/news/17899
خدیجه(س) سال دهم بعثت در خارج از شعب ابوطالب جان به جان آفرین تسلیم کرد.
پیغمبر خدا(ص) خدیجه(س) را غسل داد و حنوط کرد و با همان پارچهای که جبرئیل از طرف خداوند عزوجل برای خدیجه(س) آورده بود، کفن کرد. رسول خدا(ص) درون قبر رفت و سپس خدیجه(س) را در خاک نهاد و آنگاه سنگ لحد را در جای خویش استوار ساخت.
حضرت محمد(ص) بر خدیجه(س) اشک میریخت، دعا میکرد و برایش آمرزش میطلبید. آرامگاه خدیجه در گورستان مکه در «حجون» واقع است.
حضرت امام صادق (ع) فرمود: وقتی خدیجه(س) از دنیا رفت، فاطمه کودکی خردسال بود، نزد پدر آمد و گفت: «یا رسول الله اُمی» مادرم کجاست؟
پیامبر(ص) سکوت کرد. جبرئیل نازل شد و گفت: خدایت سلام میرساند و میفرماید: به زهرا بفرما، مادرت در بهشت و در کاخ طلایی که ستونش از یاقوت سرخ است و اطرافش آسیه و مریم هستند، جای دارد.
یا زهرا(س)
به عشق حضرت ماه:
اللهم صل علی محمدوآل محمد
خلاصه بیانات حضرت امام خامنه ای در دیدار مسئولان، کارگزاران و جمعی از مدیران ارشد دستگاههای مختلف کشوری و لشگری
تلاش شیطان و هدف استکبار
– ماه مبارک رمضان عرصه تقابل «شیطان و رفتارهای شیطانی» با «تقوا و عبودیت و رفتارهای رحمانی» است
– تلاش پیچیده و چند جانبه برای ایجاد اختلال در محاسبات مسئولان و دستگاههای جمهوری اسلامی مهمترین هدف کنونی استکبار بویژه امریکا است.
– شیطان به دنبال ایجاد اختلال در دستگاه محاسباتی انسانها و کشاندن آنها به خطای محاسباتی و اقدام بر اساس این خطا است در حالیکه تقوا، زمینه ساز آگاهی و دانایی انسان و تمایز بخش حق و باطل است.
– تهدید و تطمیع دو وسیله اصلی شیطان برای ایجاد خطای محاسباتی در انسانها است
– شیطان از یک طرف با تهدید، انسانها را می ترساند و از طرف دیگر با وعده های فریبنده، آینده ای دروغین و خیالی همچون سراب در مقابل چشمان آنها قرار می دهد.
– رفتار امریکا و قدرتهای سلطه گر مانند رفتار شیطان است چرا که آنها همواره تلاش دارند با تهدید و تطمیع و بویژه با وعده هایی که هیچگاه به آنها عمل نمی کنند، کشورهای دیگر را مرعوب و تحت سلطه خود درآورند، و شیطان نیز تلاش دارد با تهدید و تطمیع، دستگاه محاسباتی انسان را از کار بیاندازد و او را دچار خطای در محاسبه کند.
– همه باید مراقب این خطر بزرگ باشند زیرا خطای در محاسبه باعث می شود که اراده و توانایی های انسان در جهت تصمیم اشتباهی که اتخاذ می شود، عملاً به هدر رود.
– یکی از خطاهای بزرگ محاسباتی این است که انسان عوامل معنوی و سنت های الهی را نادیده بگیرد و فقط در چارچوب عوامل محسوس و صرفاً مادی محدود بماند. مراقبت در این زمینه برای مسئولان بسیار حساس تر و ضروری تر است.
– علل سعادت و شقاوت، و پیشرفت و پسرفت، فقط در چارچوب عوامل مادی محدود نیست، عوامل معنوی و سنت های غیرقابل تغییر الهی، از عوامل بسیار تأثیرگذاری هستند که نادیده گرفتن آنها، اشتباهی جبران ناپذیر خواهد بود.
– اگر در راه خدا حرکت و دین خدا را نصرت کنید، یاری و کمک الهی قطعی خواهد بود. این سنت الهی بارها در تاریخ تکرار شده است که نزدیک ترین نمونه آن، پیروزی انقلاب اسلامی ایران به عنوان یکی از برجسته ترین مقاطع تاریخی جهان، است
– نگذارید دشمن با استفاده از تهدید و تطمیع در دستگاه محاسباتی شما اثر بگذارد.
– نبرد بی وقفه و جدی جمهوری اسلامی با استکبار ادامه نبرد پیامبران با طواغیت و شیاطین انس و جن است و با وجود همه زرق و برق ظاهری شیاطین، حرکت الهی ملت ایران، روز به روز عمق و توسعه بیشتری خواهد یافت
ناکارآمدی دو ابزار اصلی دشمن
– ناکارآمدی دو ابزار اصلی دشمن یعنی «تهدید نظامی» و «تحریم» باعث روی آوردن استکبار به ایجاد اختلال در نظام محاسباتی دستگاهها و مقامات ایرانی است
– تحریم را باید با مجاهدت در باب اقتصاد مقاومتی خنثی کرد و تهدید نظامی نیز به علت مقرون به صرفه نبودن، در حد تهدید لفظی باقی می ماند.
– برنامه ریزی اقتصادی باید با این فرض انجام و پیگیری شود که دشمن سر سوزنی از تحریم ها کم نخواهد کرد
.- در خصوص سخنان برخی مقامات امریکایی مبنی بر باقی ماندن تحریم ها حتی پس از توافق احتمالی هسته ای همانگونه که بارها گفته ایم، موضوع هسته ای فقط یک بهانه است و اگر نباشد بهانه های جعلی دیگری مانند حقوق بشر، حقوق زنان و مسائل دیگر مطرح خواهد شد.
– مسائلی مانند کشتار مردم و قتل و جنایت و غارت، هیچکدام عامل بازدارنده ای برای امریکایی ها محسوب نمی شود بلکه واقعیت این است که حمله نظامی، امروز برای امریکا مقرون به صرفه نیست به همین علت ناظران و آگاهان جهانی نیز مانند ملت ایران، تهدیدهای آن را جدی نمی گیرند.
– حمایت امریکا از گرگی به نام صدام، حمله به هواپیمای مسافربری ایران و قتل عام صدها زن و مرد و کودک بیگناه، کشتار صدها هزار نفر در عراق و افغانستان و بحران سازی خونین در کشورهای مختلف تحت عنوان انقلابهای رنگی نشان دهنده آن است که برای امریکایی ها، زندگی و آرامش و امنیت ملتها، هیچ ارزشی ندارد و اگر صرفه خود را در حمله ببیند لحظه ای درنگ نمی کند.
– در خصوص ممانعت امریکا از حمله رژیم صهیونیستی اگر این حرفها راست باشد علت ممانعت امریکا این است که حمله را مقرون به صرفه نمی داند و ما نیز قاطعانه تأکید می کنیم که حمله نظامی به جمهوری اسلامی برای هیچ کس مقرون به صرفه نخواهد بود.
– دست دشمن، هم در زمینه تحریم و هم در زمینه تهدید، خالی است به شرط اینکه ما اهل ایمان بوده و واقعاً در میدان حضور داشته باشیم.
– دشمن می داند که جمهوری اسلامی اگر هدفی را بخواهد آن را به دست می آورد بنابراین درصدد است با ایجاد اختلال در نظام محاسباتی مسئولان ایرانی، کاری کند که آنها اهداف مغایر با منافع امریکا را، در دستور کار قرار ندهند که این، همان جنگ نرم است که سالها پیش بیان شد.
– این طرح امریکا نیز منتهی به شکست است زیرا جمهوری اسلامی از همان روز اول براساس منطق عقلانی و تکیه بر دو عنصر اساسی یعنی: «اعتماد به خدا و سنن آفرینش» و «شناخت و بی اعتمادی به دشمن»، سیاستها و رفتار خود را بر قوه عاقله متمرکز کرده است و از این پس نیز، چنین خواهد بود.
– اعتماد به مردم و محبتها و انگیزه های صادقانه آنها، اعتقاد به “ما می توانیم” ، تکیه بر عمل و پرهیز از بیکارگی و تنبلی، اعتماد به نصرت الهی، مجاهدت در راه تکلیف، بهره گیری از تجربه ها، ایستادگی بر استقلال و دقت در رفتار مستکبران با ملتها، از جمله عواملی است که قوه عقلانی جمهوری اسلامی یعنی زیربنای سیاستها و اقدامات نظام را شکل داده و می دهد
– مخالفت استکبار با جمهوری اسلامی ایران نیز در واقع مخالفت با همین عقلانیت است وگرنه «صرفِ اسم و تشریفات اسلامی» برای آنها مهم و مخالفت برانگیز نیست.
– در مورد حرف یک کارشناس دولتی امریکا مبنی بر امکان پذیر بودن آشتی میان «ایران و امریکا» و امکان پذیر نبودن آشتی میان «جمهوری اسلامی و امریکا» باید گفت که این حرف درستی است چرا که امریکا با ایرانِ وابسته ی زمان پهلوی هیچ مشکلی نداشت اما نمی تواند با جمهوری اسلامی که به «استقلال، ایمان، ایستادگی در مقابل ظلم و اتحاد اسلامی» دعوت می کند دشمنی نکند.
توصیه به مسئولان
– با توجه به اوضاع کاملاً حساس منطقه و جهان، به همه مسئولان کشور خاطرنشان می کنم که ما به معنای واقعی کلمه در یک پیچ تاریخی قرار داریم و اگر قوی نباشیم همه به ما زور خواهند گفت بنابراین باید قوی تر شویم.
– داشتن روحیه، نگاه امیدوارانه، کار و تلاش، شناخت رخنه های «اقتصادی، فرهنگی و امنیتی و بستن این رخنه ها»، هم افزایی دستگاهها و هم افزایی دستگاههای مسئول با مردم از جمله عناصر افزایش قدرت ایران است.
– قدر این فرصت کار و تلاش و خدمت به مردم را بدانید و نگویید نمی گذارند، چرا که این حرف که در دوره های قبل نیز گفته میشد، قابل قبول نیست و باید با استفاده از امکانات موجود، حتی لحظه ای را برای کار و تلاش از دست نداد.
– حرکت های خود را براساس اصول انقلاب تنظیم کنید و با پرهیز از حاشیه سازی و حاشیه پردازی، بر حل مشکلات مردم، متمرکز شوید.
– هم گرایی سه قوه و هم گرایی بخشی، تشکیل جلسه مشترک سران قوا، شکل دهی جلسات مشترک و دو جانبه میان قوا، تبادل نظر و استفاده از مشورتهای متقابل و نیز مدیریت جهادی را مد نظر داشته باشید.
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم والعن من عاداهم
چقدر جوابتون به کامنت دکتر لذتبخش بود…
شعار اعتدال
– اعتدال شعار بسیار خوب و مورد تأیید است زیرا افراط همواره محکوم است.
– مراقب باشید که برخی در صحنه سیاسی کشور، با شعار اعتدال، جریان های مؤمن را کنار نزنند زیرا همین جریان مؤمن است که در مواقع خطر زودتر از همه سینه سپر می کند و در مشکلات نیز، دولت را به طور واقعی کمک می کند.
– اعتدال همان اسلام است. یعنی مقابله شدید با کفار و مهربانی با یکدیگر، یعنی امر به معروف و نهی از منکر. اعتدال به این معنا نیست که از کارهایی که جریان مؤمن، احساس وظیفه می کند، جلوگیری کنیم.
توصیه به برخی جریانهای سیاسی و مطبوعاتی
– امنیت فکری و ذهنی برای مردم مهم است و نباید با طرح برخی مطالب بی مبنا و تکرار حرفهای مطبوعات بیگانه با اعصاب و روان مردم بازی کرد.
چقدر خوب که اسم خواهرم «خدیجه» است
http://www.ghadiany.ir/1392/20004
موضوع هسته ای
– موضوع هسته ای، مسئله ای حساس است ولی واقعیت این است که در این موضوع، طرف مقابل به مرگ گرفته است که به تب راضی شویم.
– مسئله بسیار مهم ظرفیت غنی سازی یکی از موارد اختلافی با طرف مقابل می باشد هدف آنها این است که در موضوع ظرفیت غنی سازی، جمهوری اسلامی ایران را به ۱۰ هزار سو راضی کنند البته ابتدا از ۵۰۰ سو و ۱۰۰۰ سو شروع کردند، که «۱۰ هزار سو محصول حدود ۱۰ هزار سانتریفیوژ از نوع قدیمی است که داشتیم و داریم»، در حالیکه به گفته مسئولان مربوط، نیاز قطعی کشور، ۱۹۰ هزار سو است.
– حرف امریکاییها که به بهانه نگرانی از سلاح هسته ای، با دانش و فناوری بومی هسته ای ایران مخالفت می کنند، ناحق و غیر منطقی است.
– تضمین برای جلوگیری از دستیابی به سلاح هسته ای، راههای مشخص و دستگاههای مسئولی دارد که جمهوری اسلامی ایران اشکالی در این موضوع نمی بیند و تضمین هم شده است، اما امریکا حق ندارد در مورد احتمال دستیابی کشورها به سلاح هسته ای اظهار نگرانی کند، زیرا خود امریکا از این سلاح استفاده کرده و اکنون نیز چند هزار بمب هسته ای دارد
– امریکاییها با پرونده ای که درباره استفاده از سلاح هسته ای دارند نگرانی در مورد سلاح هسته ای به آنها مربوط نیست.
– ما به تیم مذاکره کننده کشورمان اعتماد داریم و مطمئن هستیم که آنها به دست اندازی به حقوق کشور و ملت و کرامت ملت ایران، راضی نخواهند شد و اجازه چنین کاری را نیز نخواهند داد.
– مسئله تحقیق و توسعه در موضوع هسته ای یکی دیگر از مواردی است که باید قطعاً در مذاکرات رعایت شود
– یکی دیگر از موارد مهم که طرف مقابل تکیه و حساسیت زیادی دارد، حفظ تشکیلاتی است که تخریب آنها برای دشمن امکان پذیر نیست.
– آنها در مورد تأسیسات فردو می گویند، چون این تأسیسات قابل دسترسی و ضربه زدن نیست، بنابراین باید تعطیل شود که این سخن، خنده آور است.
زیارت قبول داداش حسین؛ خوش به سعادتتون
سه سالی هست که آقا رو ندیدم…
————–
درست و غلطش رو نمیدونم ولی من دوست دارم این دکتر هی کامنت بزاره؛ هی کامنت بزاره؛ هی…!
خیلی وقتا، کاری که کامنتهای دکتر میکنه، متنهای خفن داداش حسین نمیکنه!
دکتر! کامنتگذاشتن از شما؛ حظ لایتناهی مال ما!
ببخشید که بی ربطه! برای من جالب بود.
بریدهای از کتاب دایره المعارف مصور امام خمینی:
http://bayanbox.ir/id/6514048775829502019?view
همزمان با ایام سالگرد اسارت سردار رشید سپاه اسلام، جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان مستندی از زندگی این مرد بزرگ روی سایت حزب الله سایبر قرار گرفته است.
http://www.hizbullahcyber.com/content/22085
مگر تو پاسدار نیستی چرا این قدر شیطانی؟
http://www.jahannews.com/vdcbs9bf9rhb05p.uiur.html
“مسئله بسیار مهم ظرفیت غنی سازی، یکی از موارد اختلافی با طرف مقابل می باشد. هدف آنها این است که در موضوع ظرفیت غنی سازی، جمهوری اسلامی ایران را به ۱۰ هزار سو راضی کنند البته ابتدا از ۵۰۰ سو و ۱۰۰۰ سو شروع کردند، که «۱۰ هزار سو محصول حدود ۱۰ هزار سانتریفیوژ از نوع قدیمی است که داشتیم و داریم»، در حالیکه به گفته مسئولان مربوط، نیاز قطعی کشور، ۱۹۰ هزار سو است.”
علمای اهل فن قطعه! من مفهوم این بخش از بیانات حضرت آقا رو متوجه نمی شم، کسی می تونه به زبون ساده به من بگه این ها که آقا فرمودند یعنی چی؟
سلام!
شاید “برخی آقایان” مردم را محرم ندانند؛ اما در کلام، منش و روش حضرت آقا، مردم محرم هستند.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930417001202
برای بچه های تهران و عاشقان حضرت آقا ایام خاصی چون ماه رمضان، فاطمیه و محرم، فرصت هایی است برای دیدن حضرت آقا که نیازی به کارت ملاقات و … ندارد.
نماز ظهر و عصر در ماه مبارک هر چند که مزه افطار سفره حضرت آقا را ندارد لیکن سفره الهی در کنار نایب امام عصر، سفره ای خاص خواهد بود.
دوستان!
هر کس که توفیق پیدا کرد نه فقط بچه های قطعه، بلکه همه را دعا کند؛ درست مثل دعای ماه مبارک رمضان. همه را!
کم سواد!
SWU یا همون سو، یک واحد اندازه گیری در بحث غنی سازی اورانیوم و این حرف هاست. یک واحد اندازه گیری مثل “وات”!
ماشین های غنی سازی که ما داریم، یعنی همون سانتریفیوژ ها، ماشینهایی با ظرفیت حدودی ۱ سو هستند. پس ما ۱۹۰ هزار سانتریفیوژ نیاز داریم تا این ۱۹۰ هزار سو رو به دست بیاریم.
اگر سانتریفیوژهای جدیدتری استفاده کنیم، می تونیم تعدادشو کم کنیم؛ چون مثلا سانتریفیوژهای نسل ۸، ۲۴ سو ظرفیت غنی سازی دارن.
طرف غربی می خواد که ما تعداد سانتیرفیوژهامونو کاهش بدیم و می خوان ما رو به ۱۰ هزار سو راضی کنه ولی ما بیشتر از اینا نیاز داریم.
ببین! ما ۱۹۰ هزار تا نیاز داریم ولی اونا میگن فقط ۱۰ هزار تا داشته باشید.
الان یکی از مهمترین موانع به نتیجه رسیدن مذاکرات همین اختلاف نظرهای بزرگه!
طرف غربی از ۵۰۰ شروع کرد که مثلا وقتی به عددی در حد ۱۰ هزار رسید، ایران کلی ذوق کند، ولی کوتاه آمدن از ۱۹۰ هزار تا یعنی عقب نشینی از حق ملت و این یکی از همان خط قرمزهای جمهوری اسلامی است.
ساده توضیح دادم؟!
۱) جناب منتظری رو هم به امام تحمیل کردن… مثل خیلی غلطای دیگه که کردن؛ اسنادش موجوده! :)))
۲) همین طور که داشتم صحبت های آقا رو گوش می دادم، می دونستم بعدش دادو فریادشون بلنده که ایها الناس دیدی آقا ما رو تحویل می گیره!
نمی دونم چرا به اینجا “نباید به اسم اعتدال اقشار مومن رو کنار زد” که می رسن چرا دیگه کر میشن!!
سر و رو صفا دادید برای دیدن یار! :))))
سیر تطور سیمای آقای قدیانی 🙂
۱: http://www.newkhabar.ir/content/uploads/IMAGE634839099254234311.jpg
2: http://8pic.ir/images/vcf7pyxcf1p0gprivvvm.jpg
3: http://www.salmanpress.ir/files/fa/news/1391/2/14/2303_469.jpg
4: http://www.duelfa.com/wp-content/uploads/2010/08/ghadyani.jpg
حسین قدیانی: اتفاقا ما هم برای سالگرد یوم الله ۲۳ تیر سال ۷۸ که از قضا سخنرانش جناب شیخ حسن بود، برنامه خوبی در روزنامه وطن امروز تدارک دیده ایم!
منتظریم.
«سو» چیست؟
http://inhnews.ir/fa/news/2143
اطمینان از قدرت نظامی یعنی این که دلبر و جانان ما بفرماید؛
“مسئله این نیست که تهدید نظامى بهخاطر این است که نمی خواهند. مکرّر می گویند اسرائیل تهدید نظامى می کند، آمریکا مانع می شود! خب چرا آمریکا مانع می شود؟ اگر این حرف واقعیّت داشته باشد، اگر این حرف راست باشد، بهخاطر چیست؟ خیلى وجدانشان آزرده می شود از این که حملهى نظامى به یک کشورى بشود، یک عدّهاى کشته بشوند؟ نه، مقرون به صرفه نمی دانند.
بنده هم قاطعاً می گویم: حملهى نظامى به جمهورى اسلامى ایران براى هیچ کشورى مقرون به صرفه نیست.”
دوستان محترم؛
تا یکی دو ساعت دیگر قطعه ۲۶ آپ می شود.
میدونید بهترین احساس دنیا چیه؟
اینکه امام خامنهای جزئیات کارهای دولت رو به مردم میگن و بعضیا دیگه نمیتونند پنهانکاری کنند و مجبور میشن آمار دقیق بدن!
برزیل ۰ آلمان ۵
!!!!!
چه شود در برزیل…
برزیل پودر شد!
استقلالم اینجوری گل نمی خوره!
برزیل از امشب می شه تهران ٨٨، منتها چون اونا بسیجی ندارن، دولتش حتما کله پا می شه.
مهم اینه که انتظار برزیلی ها از تیمشون چقدر باشه…
اگه برزیلی ها فهیم باشند، از این تیم داغون انتظار قهرمانی ندارند و شلوغ هم نمی کنند و همین که تا اینجا اومدن بالا خدارو هم شکر می کنن، درست مثل طرفداران فهیم تیم پرسپولیس که بعد از این همه شکست بازم طرفدار موندن و حتی کری هم می خونن!
قصد توهین ندارم ولی واقعا اگه اعتماد به نفس پرسپولیسی ها رو خلال دندون داشت تا الان درخت شده بود…
ای بابا!
گناه داشتن… 🙁
سائل الزهرا؛
قشنگ گفتی!
🙂
ولی دعا کن اسلامی ایرانی نیاد و کامنتتو نبینه!
اگر برزیلی ها اعتماد به سقف پرسپولیسی ها رو داشته باشند می تونن برای آلمان ها کری هم بخونن!
خیال کردین کی هستین؟ هان؟
ما پنج دوره قهرمان جام شدیم ولی شما فقط سه دوره…
ما تو همه ی ادوار جام جهانی حضور داشتیم ولی شما فقط هجده دوره حضور داشتید…
ما مردم کشور فوتبالیم، بچه های ما با توپ و زمین خاکی بزرگ میشن، ولی شما آلمان های نازی بودید که با جنگ افروزی نذاشتین دو دوره جام جهانی برگذار بشه…
متن، مطالعه و نظرات دوستان نیز ملاحظه شد. هر آن چه لازم بود دوستان گفتند اعم از: مرگ آگاهی و معرفت والای بابا اکبر شهید، نمایش آن معرفت والا در متن شهادت نامه بدون خط خوردگی و با خطی بسیار زیبا که مفتخر به دریافت وصف “شاهکار” از هنرشناس و ناخدای انقلاب می شود، ابتکار جالب آقای عمو محسن در ۱۴ سالگی و تقدیرها از آن، تحسین هنر و قلم نویسنده چه ارثی باشد، چه تحت تأثیر سنگ مذکور و چه ناشی از تحمل مرارت ها و دود چراغ، ترغیب سایر فرزندان شهدا به عملی نمودن این ابتکار درباره وصیت نامه پدرانشان، و …
شاید یک نکته در کامنت ها جا مانده و آن بازتاب کامنتی تحسین نویسنده به خاطر قدرشناسی های هنرمندانه ای است که در این متن داشتند؛ قدردانی از هنر و معرفت هنرمند خطاط جناب استاد افجه ای، تشکر از ابتکار آقای عمومحسن، توجه به کدبانویی خانم زن عمو و تشکر از آن، تشکر از کمک و همراهی آقای احمدرضا و حتی دو قلوها.
قدردانی ها معجزه می کند و گاهی از آن غافلیم.
جناب قدیانی
سپاس از شما و تشکر از قدرشناسی هنرمندانه تان. برقرار باشید.
با حال بود.
به قول جواد خیابانی:
آفرین به استقلال، آفرین به پرسپولیس،
آفرین به والیبال، درود بر سید احمد.
استقلال، برزیل! پیوندتان مبارک!!
چون شهید قدیانی خودش اهل ورزش بوده، اشکال نداره یه خورده کامنت ورزشی بذاریم.
بابا جان، من خودم برزیلی درجه یک بودم.
ولی برزیل روماریو، به به تو، رونالدو و ریوالدو.
نه این برزیلی که هالک ۱۰۰ کیلویی مهاجمشه!
اگه حوزه علمیه بجای برزیل تیم می فرستاد، حداکثر ۳ تا می خورد!!
از وقتی که وصیت نامه پدرتون را در قطعه گذاشتید؛ اکثرا هر بار که بهش می رسم می خونمش! به نظرم فوق العاده است. از اون نوشته هایی که هیچ وقت برایت کهنه نمی شود و هرگز تکراری نیست. واقعا روی قلب تاثیر می گذاره. احساس می کنی از اعماق دل نوشته شده و سایه و رنج از سلطنت و نظام شاهنشاهی در خط اولش کاملا مشهوده!
همنــــــــ امام حسین علیه السلام باشند ان شاالله ـــــــــــشین
اذان به وقت گلوی بریده
به بام بر شده ام از سپیده ی تو بگویم
اذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم
اذان به وقت گلویی که قطعه قطعه غزل شد
غزل غزل شده ام تا قصیده ی تو بگویم
غزل غزل شده ام ای شهید عشق که چون گل
ز عاشقان گریبان دریده ی تو بگویم
هزار مرتبه آتش شدم نشد که غروبی
ز خیمه های به آتش کشیده تو بگویم….
به بام برشده ام با عقیق، آینه، سبزه
مگر ز دیدن ماه ندیده ی تو بگویم
به بام بر شده ام تشنه، با صدای بریده
اذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم
گروه کلیپ و مستند حزب الله سایبر، نماهنگ “صبح امید” را با موضوع امام عصر (عج) و با صدای حامد زمانی تهیه و برای دریافت در اختیار مخاطبان قرار داده است.
حزب الله سایبر: http://www.hizbullahcyber.com/content/22093
غائله غبار + پوستر؛
حزب الله سایبر: http://www.hizbullahcyber.com/content/22092
دَدَر(گفت و شنود)
گفت: رسانههای ضدانقلاب یک عضو بازداشت شده سازمان منافقین را به عنوان مدافع حقوق کودکان معرفی کردهاند!
گفتم: منافقین به آدمکشی و مخصوصا چندین نمونه از کودککشی شهرت دارند تا آنجا که هنگام تصفیه برخی از اعضای سازمان، کودکان ۷ و ۸ ساله آنها را نیز از ترس اینکه باعث لو دادن آنها بشوند، به قتل رسانده بودند.
گفت: وارونه نهند نام زنگی کافور!
گفتم: میگویند فرشته مرگ برای قبض روح یک پیرمرد رفته بود، یارو شیشه شیر نوهاش را به دهان گذاشت و شروع به مکیدن کرد که وانمود کند، کودک است. فرشته مرگ گفت؛ خب! باشه! زودتر شیرتو بخور که می خوام ببرمت دَدَر!
داداش حسین
شرمنده ما انقدر حاشیه می ریم! به چهار کارگر ساده جهت ایستادن در خط دفاعی برزیل نیازمندیم… فوری
برزیل حداقل اگر دفاع پرسپولیس رو هم داشت، حد اکثر ۴ تا گل می خورد، نه ۷ تا!
یادش بخیر موقع فوتبال، خدابیامرز معصوم خانوم همسایه سر کوچه و آقای حسینی همسایه وسط کوچه میومدند بساط بازی رو به بهم می زدن، با شلنگ خیس می کردن و می گفتن برید در خونه خودتون بازی کنید؛ دیگه امان از روزی که توپی به درشون می خورد یا شوت می شد توی حیاطشون. 🙁
حالا شمام می رید در خونه خودتون بازی کنید یا شلنگ بیارم؟ D: 😀
دومین روز از دهه دوم هستیم! و باید به خودمون یادآوری کنیم؛
“”قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند/ بس خجالت که ازین حاصل اوقات بریم””
گروه نشریات و چند رسانه ای حزب الله سایبر به مناسبت میلاد امام حسن مجتبی (ع) نشریه ”کرامت بیکران” را برای مخاطبان عزیر تهیه کرده است.
http://www.hizbullahcyber.com/content/22110
http://tadbir24.ir/fa/news/10839/%D8%A7%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%BA%D9%88%D8%B4-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%B9%DA%A9%D8%B3
نظر جالب مامور سابق سیا درباره حاج قاسم
….این مقام ارشد پرسید: فکر میکنید چه کسی مبارزه علیه داعش را هدایت میکند؟ آن سه ژنرال بلندپایه که فرار کردند؟ نه، قاسم سلیمانی است که فرماندهی را برعهده دارد و اوست که لحظه به لحظه، فضا را بر تروریستها تنگتر میکند.
http://www.kermankhabar.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-3/71820-%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%AC%D8%A7%D9%84%D8%A8-%D9%85%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D8%A8%D9%82-%D8%B3%DB%8C%D8%A7-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85
به روزیم با یادداشتی در باره داعش
اسلام هراسی در آستین مسیحیت + عکس
http://standpoint.ir/1393/04/21/%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%AD%DB%8C%D8%AA-%D8%B9%DA%A9%D8%B3
میلاد کریم اهل بیت، آقا امام حسن مجتبی بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ مبارک باد…
http://dl.aviny.com/voice/madiheh/emam_hasan_mojtaba/91/karimi-milad-emam-hasan-01-91.mp3
http://dl.aviny.com/voice/madiheh/emam_hasan_mojtaba/92/karimi-milad-emam-hasan-92-04.mp3
سلام
با اجازه تون صفحه کلبه سایبری من مزین شد به شهادتنامه زیبای بابا اکبر…
آقا سید ممنون. ما هم تبریک عرض می کنیم. چقدر این کار بچه های قطعه رو دوست دارم که به مناسبت های مختلف ما رو مهمون مداحی های ناب می کنند. إن شاءالله مهمون کرم کریم آل طه باشید. التماس دعا
این سرباز “الی بیت المقدس” مسجد الاقصی، قلب مرا نیز فتح کرده است…
آخرین پست وبلاگ برف و آفتاب رو خوندنم و خنده ام گرفت!
چند شب قبل، با تشنگی زیاد رفتم سراغ یخچال و بطری آب معدنی رو برداشتم و برای اینکه عیال نیاد بگه “آب رو سر نکش”، سریع یه نفس سر کشیدم!
به خودم اومدم متوجه شدم عرق بهار نارنجه؛
خیلی حس بدی بود.
اصلا حس تشنگیم پرید! 🙁
شغال(گفت و شنود)
گفت: جان کری وزیر خارجه آمریکا از اینکه مذاکرهکنندگان غربی در مذاکرات وین ۶ با سرسختی تیم ایران روبرو شدهاند، ابراز نگرانی کرده است.
گفتم: پس انتظار داشت، تمام پیچ و مهرههای تاسیسات هستهای کشورمان را باز کنیم و هرچه به دست آوردهایم را مثل معمر قذافی با کشتی به آمریکا بفرستیم؟!
گفت: جان کری میگوید؛ ایران به وعده خود عمل نکرده است و تهدید کرده که اگر ایران کوتاه نیاید، کشورهای ۱+۵ میز مذاکرات را ترک خواهند کرد.
گفتم: خوشا به حال باغبانی که شغال از او قهر کند!
حق آلمان بود که ببره، سطحش بالا بود.
مربی شیکی هم داشت!
اما جام جهانیِ به درد نخوری بود!
کلا من که خوشم نیومد.
داداش، جام قشنگی بود خدائیش.
منتها مسئله اینجاست که طرفدار ۲ آتیشه هیچ تیمی نبودم!
مثل اینکه بعد از ۳۰ سالگی، کم کم حس فوتبالی آدم، ته می کشه!
فکر کنم حسین قدیانی هم اینجوری شده.
حالا جام تمام شد، از فردا همه اخبار میشه غزه.
سید! جام جهانى فقط ۹۸
سیداحمد؛
عرق بهارنارنج و حس بد؟!!
پس حس بد ندیدی…
!!!
به قول سهرآب (!) که میگه:
آب را سر نکشیم!
بطری در دست، انگار
مبصری می خورد آب
شاید این بار عیال
ریخته است رازیانه جایِ بهار…!!! 🙂
آقا سید؛
شرمنده ها! ولی حق تون بود. یک مرد با کمالات حتی دور از چشم همسرش؛ به دستورات همسرش گوش می ده!!
گذشته از شوخی؛ عرقیات درش رو که باز کنی کل آشپزخونه رو بوش ورمی داره!
یک عمر تماشای دری خون آلود
یادآوری حادثه ای سرخ و کبود
کم کم به علی بال پریدن می داد
ای تیغ نیازی به حضور تو نبود…
********************
امشب برای همه ی ملتمسین دعا، و این حقیر عاصی دعا کنید…
شهادت آقا امیرالمومنین علی (ع) بر دوستان تسلیت باد…
http://uploadco.ir/uploads/lkc039lypdnvne6ds4pj.mp3
http://uploadco.ir/uploads/h4x29zf5ym2rm2c6t8.mp3
http://uploadco.ir/uploads/tylov0st2k9bjtgkp32y.mp3
http://uploadco.ir/uploads/5nlb6hwnjykqmqfezcw5.mp3
اللهم عجل لولیک الفرج…
بر دشمن مرتضی علی لعنت…
التماس دعا
سلام
وبلاگتون عالییییییییه…
اگه خواستید تبادل لینک کنیم… منتظرم… سر بزنید
یا علی مدد
خدا رحمتشان کند که البته کرده است.
ما را هم ادامه دهنده راهشان قرار دهد.
🙂 🙂 🙂 این قصه سنگ و سر و استعداد و هنر و … حکایت درازی داره انگار! نمونه اش این یکی؛
اسلامی ایرانی میگوید:
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۰ در t ۰۹:۴۴
موهاتو برا چی بلند می کنی؟ نکنه می خوای برای سرت محافظ درست کنی، که اگه سنگ زدن تو کلت! ضربه گیری کنه؟؟ سنگ قبلی که تاثیر خیلی خوبی داشت! البته احتمالش هست که سنگ بعدی اثر سنگ قبلی رو خنثی کنه! چه می دونم والا!
نوش جان
محمدحسین بهنیا؛
این عباس قدیانی کیه که توی وبتون ازش گفتید(جمله مذکور به پیوست ارائه می گردد)؟ نمی دونستید یا حسین و عباس رو یکی می دونید یا حسین رو عباسِ بابا اکبر برای یاری حسینِ زمانش دونستید؟
پیوست: “همچنین خواستم از پسر ایشون “عباس قدیانی” عزیز که در وبلاگشون شاهکارهای پدرشون رو قرار دادند تا ما جوونا بتونیم از اونا استفاده کنیم تشکر کرده باشم.”
http://guidance917.mihanblog.com/post/45