بایگانی ماهیانه: اکتبر 2010

این خنده مسئله دست چندم لب ما بود

فریدون کنار؛ حاجیه خانم شهربانو ثمنی؛ همسر شهید یزدانخواه و مادر ۴ شهید سال گذشته ایشان در گقت و گویی با من گفت: متاسفانه آنچه در راه ولایت فقیه تقدیم کرده ام، ناچیز بود همه هستی ما از آن خامنه ای … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳۹ دیدگاه

السلام علیک یا اباعبدالله

زمزمه کنیم این شعر کوتاه و پر از آه حسین منزوی را؛ با همه بی سر و سامانی ام، باز به دنبال پریشانی ام عشق مولانا به شمس، عشق آدم بود به آدم. عشق مجنون به لیلی، عشق عاشق بود … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۷۳ دیدگاه

حضور آرای باطله در نمایشگاه مطبوعات

دقایقی پیش آرای باطله با حضور در نمایشگاه مطبوعات مورد استقبال شدید غرفه داران و بازدیدکنندگان قرار گرفت. به گزارش خبرگزاری چیزنا آرای باطله ضمن بازدید از قسمت های مختلف نمایشگاه به گفت وگو با ارباب جراید، مدیران مسئول و … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵۵ دیدگاه

از هر دری سخنی

عاشق این عکسم؛ در بهار سال گذشته و در ارتفاعات البرز مرکزی گرفتم گفت پیغمبر به اصحاب کبار، تن مپوشانید از باد بهار؛ آنچه با برگ درختان می کند، با تن و جان شما آن می کند  پاییز این سروده … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵۹ دیدگاه

این نوشته “تیتر” ندارد؛ “غصه” دارد!

… و چه بسیار غصه که “متن” ندارد؛ حاشیه دارد؛ بگذریم که گاه باید گذشت و گذاشت که “گذشت” را گذشت معنی کنند؛ به معنای عفو و گذشت!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۶۸ دیدگاه

مدح ماه، غلو نیست

به بهانه پایان سفر رهبر انقلاب به قم اشک دارد چشمم؛ چه بارانی است هوای دلم. گویی تکه ابری هستم هروله کنان و روان در آسمان از قم به تهران. می خواهم گریه کنم مثل آن جوان قمی که چشمش … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵۵ دیدگاه

در دفاع از بابصیرت ترین خواص طول تاریخ؛ علی لاریجانی

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس دوست خوبم محمدحسن، مدیر وبلاگ نارنجک برای کتاب “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” این طرح زیبا را زده. خودم که خوشم آمد؛ دوستان هم نظر بدهند. طرح زیر شامل رو و پشت جلد کتاب است: در … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۲۵ دیدگاه

در نمایشگاه مطبوعات

بابااکبر یک روز قبل از شهادت؛ چه فرقی می کند نفر چندم از چه سمتی؟ وقتی فلاش دوربین این عکاس زده شد، ساعت ۱۲ ظهر روز هشتم اردیبهشت ماه سال ۶۱ بود و این یعنی تا شهادت ۳ تن از … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۶۲ دیدگاه

اخراج «آرملیا» از خبرگزاری چیزنا

نشسته بودم در اتاق محل کارم و داشتم اخبار چی چی نیوز را می خواندم که مدیرعامل خبرگزاری مثل بختک آمد بالای سرم و بخت النصر، حکما ارث پدرش را طلب کار بود: آقای چیز: جناب آرملیا! تو چرا اخبار … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۶۶ دیدگاه