بایگانی ماهیانه: جولای 2010

این آبرو را هم خود شما به ما داده ای

به عشق سه ساله حسین؛ جناب رقیه بنت الحسین جانمی جان! ماه مبارک نزدیک است و چه فازی می دهد ساعت ۲ی نیمه شب رفتن به مسجد ارک. هر جا سخن از حاج منصور باشد من یکی که عاشق شب … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳۱۳ دیدگاه

می آیی و لبخند می نشانی بر لب پابرهنه ها

«عنکبوت صبر» تارش پاره شده آقا. از «ثور غیبت» بیرون بیا. رحمی کن به ما. گناه داریم. ما طفل معصوم بشریتیم و بی‌تو که آقای مایی، چون می‌مانیم به کودکان یتیم. آینه تویی و ما بی‌تو، دل‌مان برای خودمان تنگ … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳۶۴ دیدگاه

ای کاش من هم پرنده بودم

مبارک سحری است؛ نشسته ام در بقیع و قلم دست گرفته ام تا بگویم: ای کاش من هم پرنده بودم و برگ برنده ام بال بود. متاسفانه من آدم هستم و وهابی ها مرا شناسایی کرده اند. کاش من مورچه … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۱۵ دیدگاه

پدرم یک چیز می دانست

قبل التحریر: نمی دانم من سوتی داده ام یا اشکال از امور فنی اینجاست؛ متن “قلب ما نمی زند؛ دم از مدینه می زند” پریده و نظرات آن متن آمده در نظرات این متن جدید! عیبی ندارد؛ دوباره از لب … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۳۵ دیدگاه

الغلط کردید بی شمارید!

اولین عربی که از این سرزمین دیدم جوانی بود سرباز در فرودگاه مدینه که دستش یک باتوم بود تا اگر لازم شد آن را بکوباند سر اخلال گران در نظم و انضباط فرودگاه و بی تعارف اولین چیزی از ایران … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۰۹ دیدگاه

نکاتی با شما

یکم؛ گفته بودم که بعد از حج بر آنم ستون روزخند وطن امروز هرگز تعطیل نشود. به هر حال هر روز نوشتن متنی که بار طنز داشته باشد کار سختی است و از طرفی قرار نیست همه نوشته هایم به … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۲۸ دیدگاه

نامه یک درخت به شهردار تهران

جناب آقای قالیباف با سلام اینجانب درختی هستم که چند وقت پیش توسط ماموران شما از ریشه و با تیشه قطع شدم. من تامین کننده اکسیژن شهر هستم و اصلا به این جناح های سیاسی ربطی ندارم. اخیرا تعدادی از … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵۶ دیدگاه

این خانم هوای ما را دارد اساسی!

دوستی مرا اینگونه نواخت امشب که؛ بیا و عقل کن و این سفرنامه “کسی در میعاد” را مثبت و ایجابی و مهربان و همه از خود راضی کن بنویس. تو در “نه ده” به اندازه کافی برای خودت دشمن درست … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۰۷ دیدگاه

بریده ای دیگر از رمان “سمفونی مورچه ها”

دانای کل سمفونی مورچه ها را ببین. دراز به دراز خوابیده در قبر و دارد با مورچه ها لاس می زند. حالا دیگر عادت کرده ام به زندگی با مورچه ها و اینجا هم زندگی خیلی سخت نمی گذرد. آخرش … ادامه‌ی خواندن

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۰۳ دیدگاه