بایگانی ماهیانه: سپتامبر 2010
امروز؛ سومین همایش ۸ ماه نبرد سایبری/ بهشت زهرای تهران
امروز ۵ شنبه، بهشت زهرای تهران، میزبان بسیجیانی است که به شکل حقیقی در فضای مجازی، پای آرمان های خود ایستادند و اجازه ندادند آسمان سایبر، خالی از وجود ستاره ها باشد. شورای هماهمنگی فعالان سایبری انقلاب اسلامی، با اقدامی … ادامهی خواندن
نجوایی با مادر همت/ درد دلی با آقاعزیز
۷۸ روز تا عاشورا درد دلی با رهبر انقلاب؛ جمعه شب در قطعه ۲۶ آقا جان! این روزها دارند به نام علی، عمار را می زنند و به نام شما، به نام ماه، ستاره ها را. ۸ ماه فتنه سران … ادامهی خواندن
نجوایی با مادر محترمه شهید همت
مادرم! نسل ۹ دی همه فرزندان محمد ابراهیم تو هستند؛ ما همه نوه های تو هستیم. فرزندان همت. اگر مرد باشیم، پسر سردار خیبریم و اگر خانم، دختر باکری. محمد ابراهیم در دامن تو پرورش یافت که حاضر بود آب … ادامهی خواندن
امام در بیداری با ما، در خواب با شما
حاجی بخشی این عکس را که در مانیتور دوربین امین چیذری دید، گفت: حتما بگذار در وبلاگت. گفت: خوشم آمد که مثل علما در گوشی، بوسم نکردی. همچین صدادار بود ماچت، کیف کردم. گفت: زیاد به ما سر بزن. گفت: … ادامهی خواندن
بیزارم از چنین شیعه ای
بریده ای از کتاب در دست چاپ سفرنامه عمره لباس کاکای برزیلی را بر تن کرده بود پسرک و داشت مثلا عکس هنری می گرفت از کعبه با دوربین موبایلش که بزرگتر بود از کف دستش. مناسب تشخیص دادم سوژه … ادامهی خواندن
مقدمه استاد بزرگ بر کتاب “فیلسوف کوچک”
۷۹ روز تا عاشورا سهراب اندیشه و قلم در سال های پرتب و تاب حاکمیت اصلاح طلبان بر کشور، نمایشگاه مطبوعات هم به صحنه رویارویی دیدگاههای متعارض در عرصه سیاست، اقتصاد و فرهنگ بدل شده بود و غرفه روزنامه ها … ادامهی خواندن
حاجی بخشی زنده است؛ چون حزب الله زنده است
۸۱ روز تا عاشورا این صدای خش خش بیسیم نیست. ایراد از سینه توست. قطعنامه هم نتوانست سرفه های تو را قطع کند. برای تو هنوز جنگ تمام نشده. تو هنوز داری با گلوله می جنگی. گاز خردل، سنیه ات … ادامهی خواندن
یامین پور: تناسبی ندارد هزینه ای که دادم با این دل پر دردم
امام در بیداری با ما، در خواب با شما دل نوشتی درباره این روزها، سه شنبه، یک صفحه کامل وطن امروز: صد رحمت به “شتر” که در خواب بیند پنبه دانه. اینجا اما یک “نفر” هست که واحد شمارش شتر … ادامهی خواندن
جنگ ما برادرکشی بود!
۸۵ روز تا عاشورا یادش بخیر؛ با چادرای مادرامون، گوشه یک پیاده رو، خیمه علم کرده بودیم این نوشته را تقدیم می کنم به خودم؛ به پاس همه زحمات داداش حسین بچه بسیجی ها “جزیره”، “مجنون” چشمان تو بود و … ادامهی خواندن