یسار
در تلگرام نیستم! من یک شمارهای داشتم صفر نهصد و دوازده، آخرش سی و دو که اواخر سال ۸۸ با شیطنت سایت «بالاترین» گمانم، سر از اینترنت درآورد! با همه سختیها اما من این شماره رو حفظ کردم تا تابستان امسال که یک روز دیگر واقعا خسته شدم؛ همه جور مزاحمی داشتم، از سیاسی بگیر تا فرهنگی و به خصوص فرنگی! سر همین، یک روز رفتم و واگذارش کردم! و البته دلم سوخت برای اون بنده خدایی که صاحب جدید شماره کذایی شده بود!
القصه! امروز جناب نادر قدیانی «انتشارات قدیانی» که در جریان واگذاری خط مد نظر نبود، به من زنگ زد که «اومدی تلگرام؟ این عکس لب دریا کیه؟ و چرا همچین؟» و از این حرفها! بعد هم جواد آقایی و خیلیهای دیگر، بنا کردند نشان دادن عکس لب دریا (!) به این حقیر کمترین! ایضا ذکر این نکته که «شایعه کردهاند بالاخره در تلگرام هم حاضر شدی بیایی» و باز از این حرفها! جهت اطلاع، اون خط واگذار شده و هر صفحه و چیزی که مترتب بر اون خط، در فضای مجازی باز شده، دخلی به من ندارد! من در تلگرام نبوده، نیستم و نخواهم بود! اساسا جز «قطعه ۲۶» هیچ رسانه دیگری در فضای مجازی ندارم!
این از این… و اما، اخیرا چند باری شده که با امضای من مطالبی در این شبکههای ذلیلمرده اجتماعی میگذارند که هیچ روحم از آنها خبر ندارد! شک ندارم این کار همان کسانی است که مطالب ما رو برمیدارن تحریف میکنن! لذا فرض است بر دوستان، که ضمن داشتن بصیرت (!) هوشیاری خود را حفظ کنند!
متنی که توی این وبلاگ گذاشته نشده باشه، صدالبته متن من نیست، الا مطالب قدیمیتر از عمر این وبلاگ! ی کارایی میکننها! برداشتن با امضای راقم این سطور، متنی گذاشتن در شبکههای اجتماعی، با این محتوی که «تهران از کوفه هم کوفهتر است» و باز هم از این حرفها!
تمام کنم این اراجیف را با سخنی خطاب به مالک خط واگذار شده؛ «آخه مشتی! اون عکس هست که تو برداشتی از خودت گذاشتی؟! یعنی من باید از تو هم بکشم؟!» 🙂
(۲۲ دیدگاه)
- بایگانی: یسارهمپای جلودار خداحافظ عمو فرج
اصغر آبخضر*: تازه رنگ و بوی جلسات عزاداری مسجد جوادالائمه رونق میگرفت که حضور آقا فرج شمع محفل بچهها شد و برای همنسل و همسن و سالهای من که سخت مجذوب رفاقت بچههای محل و مسجد بودیم، حضور مخلصانه و بیریای ایشان بسیار گرم و صمیمی جلوه میکرد. آقا فرج زودتر از آنکه فکرش را کنی، در دل بچههای محل جا باز کرد. بخصوص در حوزه هنر، شده بود پناهگاه امنی برای بچهها و البته بعدها در حوزه هنری هم بدل به یک سایه مهربان شد برای بچهها، مهربان و البته انقلابی. در مسجد جوادالائمه اما زودتر از همه ما، شهید اکبر قدیانی و مرحوم امیرحسین فردی رفاقت خود را با آقا فرج گره زدند. حس و هنر مداحی اکبر قدیانی البته عامل مضاعفی برای تشدید این رفاقت شد. مراسم عزاداری و نوحههای آقا فرج سلحشور آنقدر دلنشین بود که خیلی زود بر دل و جان نشست. اندک اندک آن روی سکه آقا فرج که شناخت و آشنایی او با هنر نمایش بود، جان گرفت و تشکیل گروه تئاتر و اجرای نمایش «حر» خیلی زود در غرب تهران گل کرد. هر چند جلسات قرآن، و استادی آقا فرج با آن صوت زیبا و دلنشین، شمع محفل گرم بچههای محل شد اما «نمایش حر» چیز دیگری بود. میبینم و میشنوم که هنوز هم درباره «حر» این سو و آن سو حرف میزنند و یاد آقا فرج را گرامی میدارند. نمایشی که آن روزها خیلی زود دهان به دهان، میان تمام جوانهای انقلابی میگشت و پای ایشان را یا به مسجد جوادالائمه باز میکرد یا به مسجد حضرت علیاکبر در میدان هاشمی، محله قدیمی آقا فرج. نمایشنامه حر با آن اجرای انقلابی، حکایتی طولانی و خاص دارد که باید از زبان بهزاد بهزادپور، دوست و یار قدیمی آقا فرج، جزئیات آن را شنید. همین قدر میدانم که «حر» دنیایی خاطره با خود دارد. «حر» نمایشی بود با بازی جمعی از «احرار» که از همه آزادهترشان خود آقا فرج بود. شروع نهضت و پیروزی انقلاب اسلامی با آن شکوه بیبدیل، موجب تشکیل هسته اولیه جمع هنرمندان مسلمان در «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» شد. کافی بود تا امثال آقا فرج و مرحوم امیرحسین فردی و مرحوم رسول ملاقلیپور و دیگر بچههای حوزه هنر آن روز، این جمع هنرمندان اسلامی و انقلابی را شکل دهند تا به سرعت، حوزه هنری به عنوان اولین کانون هنرمندان مسلمان و انقلابی شکل بگیرد. حوزه هنری هنوز هم دارد نان آن روزهایش را میخورد. آن روزهایی که امثال آقا فرج، با دستی خالی اما دلی سرشار از ایمان، برای هنر متعهد و انقلابی، آستین همت بالا زدند. آقا فرج در شاخههای مختلف هنری حقیقتا صاحب سبک و دارای حرف بود و همین خصوصیات هنری کافی بود تا به عنوان یکی از اصلیترین ستونهای هنرمندان مسلمان حوزه هنری شناخته شود. بازی برجسته او در تئاتر «حصار در حصار» و شاید اولین فیلم سینماییاش یعنی «توبه نصوح» در نخستین روزهای انقلاب، از آقا فرج، یک «بازیگر کاریزماتیک» ساخته بود. آن روزها انقلابیها دنبال سینمای انقلابی و بازیگر انقلابی میگشتند که بار این همه افتاد بر دوش فرجالله سلحشور و همراهانش. اصلا توبه نصوح را در آن روزگار همه به اسم آقا فرج میشناختند و این علتی نداشت جز قلب سلیم و مهربان او که با دین و قرآن و مسجد و ارزشهای دینی گره خورده بود. آقا فرج برخلاف بسیاری از اصحاب سینما، شاید در فیلم بازی میکرد اما هرگز فیلم بازی نمیکرد! او خودش بود! یک خود صریح و صمیمی، که هم انقلابی بود و هم بالاتر، انقلابی ماند. آقا فرج سلحشور برای همیشه در دل و جان ما و همه دوستدارانش احترام دارد، نه بهخاطر رفاقت ۴۵ ساله، بلکه برای صبر و متانت و بصیرتش. نگاه نافذ او در فتنه ۸۸ و ایستادگی او در مقابل انحرافات مختلف، چه در عرصه سیاست و چه در عرصه سینما، چیزی نیست که با درگذشت این هنرمرد راستین و انقلابی به ورطه فراموشی سپرده شود. ولایتمداری او و عشق و علاقه زبانزد او به رهبر معظم انقلاب و ساخت فیلمها و سریالهای ارزشی، همه و همه دلایلی متقن است که برای همیشه یاد و خاطره آقا فرج برایم قابل احترام باشد. برای من و البته برای همه دوستداران هنر متعهد به اسلام و انقلاب. یادش گرامی باد… یاد مردی که منتظر نماند تا بهار بیاید! خود به استقبال بهار رفت! و باز هم یادش گرامی باد… آنجا که میخواند: «وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم…».
* قائممقام شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و از دوستان قدیمی مرحوم سلحشور
(۷ دیدگاه)
- بایگانی: یسار۱۶ منهای یک بعلاوه یک در بحث مربوط به انتخابات مجلس شورای اسلامی که همه چیز واضح است. باید به همه لیست اصولگرایان رأی داد. تک و توک افرادی که لیست «سی منهای فلان عدد» یا به عبارت بهتر «سی منهای عقل» ارائه دادهاند، گمانم دانسته یا ندانسته در کار خیانتاند. اینجا مسئله کاملا روشن است و بینیاز به بحث. اگر کسی این نکته ساده را نفهمد که «سی منهای هر عددی» -به اندازه همان عدد- امکان رأیآوری طرف مقابل را بیشتر میکند، هم شک به عقلش باید کرد، هم شک به اصولگرا بودنش. درباره خبرگان اما به علت وجود ۸ نامزد مشترک، کمی موضوع پیچیده است. من خودم از جمله کسانی بودم که تا همین چند روز پیش قصد نداشتم به هیچ کدام از نامزدهای مشترک رأی بدهم بنا به احتمالاتی و محاسباتی. هر چند همان موقع هم صریحا گفتم که اولا باید «بصیرت در لحظه» داشت، ثانیا باید منباب همین «بصیرت در لحظه» عندالزوم اهل «انعطاف» بود. فیالحال هر جور که نگاه میکنم میبینم در خبرگان هم صلاح بر لیستی رأی دادن است. البته من هم مثل اغلب دوستان، به جای جناب روحانی، رأی به جناب اختری خواهم داد. تا پیش از این و ناظر بر بعضی گمانهزنیها، واقعا بیم داشتم رأی به نامزدهای مشترک، کم و بیش باعث ریزش آرای آیات جنتی، یزدی و مصباح شود اما علیالظاهر خیلی هم اینگونه نیست. در اینجا نکته مهم این است که با توجه به اعلام برائت صددرصدی شماری از نامزدهای مشترک از عالیجناب، نیز وحدت دوستان در رأی ندادن به آقای روحانی، اختلاف میان این دو گروه از دوستان، فروکاسته شده در ۳ یا ۴ نامزد. ادله هر ۲ گروه هم ناظر بر گمانهزنیهایی است که نه کامل میتوان ردشان کرد، نه کامل میتوان تأییدشان کرد، لیکن همانطور که گفتم الساعه بیشتر برای رأی دادن با فرمول «۱۶ منهای یک بعلاوه یک» دلیل و حجت دارم تا آنچه روزهای پیش طرح کردم. در این باره فرض است بر دوستان هر ۲ گروه که از متهم کردن یکدیگر به خیانت پرهیز کنند، چرا که فضای رأی دادن در خبرگان این دوره، به روشنی فضای رأی دادن در مجلس این دوره نیست. وانگهی! اختلاف، تنها بر سر ۳ یا ۴ نامزد است که خیلی هم حالا مهم نیست… و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین.
(۲۱ دیدگاه)
- بایگانی: یسار«استفاده عنوانی» ممنوع! وطن امروز ۱۷ بهمن ۱۳۹۴
ما که قابل این ناسزاها نبودیم اما ناسزاگویان، سالیان نه چندان پیش، از شعار «بسیجی واقعی…» دقیقا علیه همین شهدای انقلابی و حزباللهی مدافع حرم چماق بلند کرده بودند؛ «بسیجی یعنی بسیجیان زمان جنگ که جلوی اسلحهشان دشمن بعثی بود، نه جوان ایرانی!» این جمله، دیالوگ فیلمهای سینمایی شد، روی سن تئاتر رفت، سر از سرمقاله روزنامهها درآورد و خلاصه! جایی نبود که طعنهزنان باشند و این جمله نباشد! انصافا طعنه جمله هم استخوانگداز است؛ «بسیجی یعنی بسیجیان زمان جنگ که جلوی اسلحهشان دشمن بعثی بود، نه جوان ایرانی!»
مثلا سال ۸۸ از جمله جاهایی که سبزها خرکیف میشدند، دست میزدند و سوت میکشیدند، بعد شنیدن همین جمله بود و ایضا جملاتی مثل «بسیجیهای این دوره و زمانه، از بسیجی بودن فقط ریش توپی گذاشتن آن را یاد گرفتهاند و بیسیم و موتور!» روضه را بازتر کنم؟! «توپ، تانک، بسیجی دیگر اثر ندارد»، «آزادی اندیشه با ریش و پشم نمیشه»، «ما اهل کوفه نیستیم، پول بگیریم بایستیم» و… آن سالها هر چه ما میپرسیدیم «گناه بسیجی امروز چیست که فتنهگر علیه انتخابات، شناسنامه ایرانی دارد؟» و هر چه میگفتیم «حتی بسیجیان زمان جنگ هم در مقطع اول انقلاب، درگیر با فتنهگرانی بودند که جملگی شناسنامه ایرانی داشتند» و هر چه مینوشتیم «اصلا لازم به این طعنهها نیست، که بسیجی امروز، خود قائل به جلودار بودن بسیجی روزگار جنگ است و هیچ عنوانی را برای خود زیبندهتر از «خادمالشهدا»یی نمیداند که مزارشان به فرموده امام، تا ابد زیارتگه عشاق است» باز افاقه نمیکرد!
*** *** ***
خیلی شمال شهر نمیروم اما نادیده پیداست که شهدای مدافع حرم، اغلب مال همین مناطق جنوب شهرند. اغلب هم بسیجیانی دور و بر سن ۲۵ و ۲۶ یعنی که به قول طعنهزنندگان؛ «بسیجی جنگ ندیده» و از این حرفها! از خیابان انقلاب، هر چه پایینتر میروی، در و دیوار شهر، پر است از تصویرشان! از بس زیاد که گاهی فکر میکنم شده حکایت زمان جنگ! و یاد حرف دوست خوبم برادر اکبری میافتم که در بهشت زهرای تهران «خادمالشهدا» است! او هم یک بسیجی جنگ ندیده است البته! و وقتی همالان به او زنگ زدم که میخواهم به آن جملهات که گفتی، در مطلبم اشاره کنم و راستش نمیدانم دقیقا چه سمتی داری در بهشت زهرا، گفت: «بنویس خادمالشهدا»! القصه! پنجشنبه رفته بودم بهشت زهرا که دقایقی با ایشان همسخن شدیم. برادر اکبری میگفت: «اولین شهید مدافع حرم، شهید محرم ترک است که ما مزار این شهید و شهدایی مثل رسول خلیلی و محمدحسین محمدخانی را عمدتاً براساس وصیت خودشان، در قطعه ۵۳ کنار شهدای دوران دفاع مقدس قرار دادیم. شهید حمیدرضا اسداللهی قطعه ۵۰، شهید داود جوانمرد قطعه ۴۰، چند تایی قطعه ۲۶ تا اینکه دیدیم هفتهای چند تا شهید مدافع حرم میآورند. گاه میشود که هر روز هفته، شهید مدافع حرم داریم. سر همین تصمیم گرفتیم یک جایی از قطعه ۵۰ را کامل اختصاص دهیم به این شهدا که این قطعه و آن قطعه پراکنده نباشند و یکجا باشند. اصلش را بخواهی بهشت زهرا شده مثل زمان جنگ!»
*** *** ***
یکی دو شب بعد از عاشورای امسال، در خانهمان میزبان مداح مراسم ظهر عاشورای فکه بودم که خود، از رزمندگان مدافع حرم است. میگفت: «قیافه این داعشیها را از رسانهها دیدهای دیگر! از فرط کریهالمنظری، حتی نگاه کردن از نزدیک هم به این جماعت ترس دارد، چه رسد به جنگ با ایشان! آن هم در یک کشور غریبه! آنهم با یک زبان غریبه! آنهم با قلت نیرو! آنهم در شرایطی که همه کشورهای طرف توافق دولت محترم، پشت این تروریستهای وحشی هستند! ما در بینمان عزیزانی را داریم که تجربه دفاع مقدس هم در کارنامهشان هست. خود این بزرگواران میگویند که بعثیها در قیاس با داعشیها مصداق آدم بودند، از بس که شیطانصفت هستند این داعشیها!»
*** *** ***
پنجشنبه در بهشت زهرا متوجه شدم بعضی از شهدای افغانستانی مدافع حرم را در ضلع شمالی قطعه ۵۰ دفن کردهاند. حالا البته عدد قطعه را شک دارم! همان قطعهای مدنظر است که آرامگاه پدران، مادران و همسران شهداست. آن قطعه رفته بودیم فاتحهخوانی برای یکی از اقوام از این دست که صدای گریه پیرزنی توجهمان را به خود جلب کرد! مادرم رفت و با آن بنده خدا گرم گرفت. اندکی بعد، ما هم. فهمیدیم که مادر یک شهید افغانستانی است. من از آن پیرزن سئوال کردم: «بسیجیان ایرانی که میروند در کشور غریبه، با این لعین داعشی میجنگند، یک استدلال کاملا منطقی این است که دشمن را در همان بیرون مرزهای جمهوری اسلامی نگه دارند، آیا جوانان افغانستانی هم همین نیت را برای کشور افغانستان دارند؟» خنده بلندی تحویلم داد و گفت: «افغانستان که همیشه خدا جنگ است و الان هم جنگ است! اینکه بچه من با اختیار و انتخاب خودش رفت سوریه، اول به خاطر خدا و اسلام و حریم اهل بیت پیامبر و دفاع از ولایت فقیه بود، بعد هم به خاطر همان دلیل که شما گفتی! جمهوری اسلامی آبروی همه مسلمانان است. مرز ایران برای همه مسلمین حرمت دارد. امام خامنهای، امام همه مسلمانان جهان است. ایران اگر امنیت نداشته باشد که نمیشود! پای داعش اگر به ایران باز شود که نمیشود! شهید من هم رفت برای امنیت ایران! خدا را هم شاکریم، الحمدلله!»
*** *** ***
اگر «خمینی» نام خانوادگی خیلیها هست و نیست، «ایرانی» هم عنوان شناسنامه خیلیها نیست و هست! و اگر قرار بود توپ تانک بسیجی دیگر اثر نداشته باشد، یعنی اگر قرار بود بسیجی آنهمه ایمان، غیرت و روحیه وطندوستی و ملیگرایی واقعی نمیداشت که خبیثترین دشمن ممکن را در همان بیرون مرزها نگه دارد، واقعا چه میشد؟! حقا که تصور «حضور داعش در ایران» هم سخت است، چه رسد به تصویرش! یکی مثل بسیجی امروز، بدهی خود به امام را با تقدیم غریبانه جان در دیار غربت ادا میکند، یکی مثل آن پیرزن افغانستانی، یکی هم حکایت جناب عالیجناب فکر میکند تنها راه پرداخت بدهی خود به امام، فتنه و فتنهآفرینی است! اگر قرار بود بدهی ما به نوادگان امام «اصالت ذاتی» میداشت، اولیتر بود ما خود را بدهکار «جناب سیدحسین خمینی» بدانیم چرا که بزرگترین نوه امام بود! پس حرفهای خندهدار نباید زد، که «خمینی آمد» یکی هم از آن رو که خاک بریزد بر سر این مسخرهبازیها! نواده امام و یادگار امام، آن بسیجی جنوب شهری است که از خمینی «خط خمینی» را به ارث برده، توهین هم بشنود از بعضی مثلا هموطنان خود و آن همه شعر و شعار را متحمل شود، باز جانش را کف دست میگیرد به عشق امنیت وطن. آقای محترم! شما بفرمایید برای خمینی چه کار کردهاید؟! گیرم بعضیها بنا به هر علتی دوست دارند به شما «علامه» بگویند! شما که آن روز نیمه خرداد، خودت هم پای سخن خمینی کبیر بودی، چرا خاک نمیریزی بر دهان کسانی که میخواهند از نام مقدس خمینی «استفاده عنوانی» بکنند؟! گیرم بعضیها بنا به هر علتی دوست دارند به شما «علامه» بگویند! شما چرا با مدد از خط خمینی، تکذیب نمیکنی؟! و اگر این حداقل کار ممکن هم از شما ساخته نیست، من دقیقا چرا باید فکر کنم آن پدر شهید مدافع حرم که جگرگوشهاش طعنه شنید و تحفه نبرد یا آن مادر شهید هستهای که ناجوانمردانه سیمان ریختند در قلب دسترنج فرزندش یا اصلا خواننده عام همین سطور، به حضرتعالی بدهکارند؟! فحشش را بسیجی بشنود، جانش را هم بسیجی بدهد؛ آن وقت شما طلبکار از او و او بدهکار به شما؟!
(۳۲ دیدگاه)
- بایگانی: یسارتقوای انتخابات وطن امروز ۲۸ دی ۱۳۹۴
تقدیم به روحانی راستین
خار چشم ضد انقلاب
پاسدار حریم انتخابات
آیتالله احمد جنتی
صندوق آرا
جای ریختن سیمان نیست
چقدر تفاوت است میان تفکری که حتی مردم غیر معتقد به نظام را هم دعوت به شرکت در انتخابات میکند، با آن تفکر یا بهتر بگویم با آن تکبری که نتیجه انتخابات را تنها و تنها به شرط چاقوی منیت قبول میکند؛ «اگر من و ابواب جمعی من، رأی آوردیم که هیچ و الا انتخابات باید ابطال شود»! از خمینی بتشکن جملهای هست به یادگار: «اگر ولایت فقیه نباشد دیکتاتوری میشود». دیکتاتور شاخ و دم ندارد! آن جماعتی هم که سال ۸۸ اولا لگد به ۴۰ میلیون رأی ملت زدند، ثانیا لگد به قاعده مسلم «۲۴ بزرگتر از ۱۳» رفتار و گفتارشان بیتعارف ذیل عنوان دیکتاتوری تعریف میشود. آن سال اگر ولی فقیه نبود و اگر نبود که جمهوریت، تکیهگاهی بزرگ چون ولایت فقیه دارد، بعضیها این هنر بیهنر را داشتند که ضمن مایه گذاشتن از خوی دیکتاتوری، در این کشور حکومت اشراف راه بیندازند و آنقدر بتازانند تا نظام مجبور شود رأی مردم را قربانی نیات شوم فتنه کند. آری! از زمین تا آسمان تفاوت است میان تفکری که حتی مخالفان را هم به حضور در پای صندوق آرا دعوت میکند، با آن تفکر یا بهتر بگویم با آن تکبری که انتخابات را نه محل مراجعه به رأی مردم، بلکه موضع ارضای امیال جناحی و غرایض باندی میداند! از زمین تا آسمان تفاوت است میان تفکری که انتخابات را حقالناس میخواند، با آن تفکر یا بهتر بگویم با آن تکبری که علیه حقالناس، حتی حاضر است نامه سرگشاده عاری از ادب بنویسد؛ «اگر مردم به کسی غیر از فرد مد نظر من رأی دادند، ایران قیامت میشود»! از زمین تا آسمان تفاوت است میان تفکری که انتخابات را برای نشاط جامعه میخواهد تا برای فریضه خدایی «تلک الایام نداولها بین الناس» بهترین بستر را فراهم کند، با آن تفکر یا بهتر بگویم با آن تکبری که در هر انتخاباتی، از مردم، فقط و فقط رأی به دار و دسته خود را تمنا و «تلک الایام» را فیالواقع «نداولها بین الخواص» تفسیر میکند! راستی که هر چه تفکر اولی باکلاس است، تفکر دومی یا بهتر بگویم تکبر دومی، قرون وسطایی و در نهایت بیکلاس است. آنی نگاه کنید به رؤسای جمهوری که رهبر حکیم انقلاب، رأی مردم به ایشان را تنفیذ کردند. از فلانی هست در منتهیالیه بهمان جناح، تا بهمانی در منتهیالیه فلان جناح! واقعیت آن است رأی مردم به هر که بوده، با تنفیذ امام خامنهای مواجه شده. نکتهای بس مهم در این امر مستتر است و آن اینکه برای حضرت آقا، تنفیذ رأی مردم موضوعیت دارد، عشق و علاقه به جمهور موضوعیت دارد، انتخابات به عنوان حقالناس موضوعیت دارد، نه فلانیها و بهمانیها. اصلا تا وقتی ملت هست، فلانیها و بهمانیها کیستند؟! رهبر فرزانه انقلاب از همه این دولتها حمایت و با تذکر و تشکر کمکشان کردهاند لیکن این کمک و این حمایت، در وهله اول، حمایت از جمهوریت بوده و کمک به رأی ملت. در آخرین انتخابات ریاستجمهوری، تنها یک اختلاف ناچیز ۷ دهم درصدی، نامزد پیروز را مشخص کرد اما همان هم توسط رهبر حکیم انقلاب تنفیذ شد. حضرت آقا در همه این انتخاباتها، هم از کلیت آرا دفاع کردهاند، هم از رأی اکثریت، که طبق قانون، مشخصکننده رئیسجمهور است. سوال بسیار مهم اینجاست که آیا در همه این انتخاباتها، رأی رهبر حکیم انقلاب هم به همانی بوده که رأی اکثریت؟! صدالبته ما از مصداق رأی رهبر بیخبریم اما اینقدر میدانیم که انتخابات برای ولی فقیه، محل واقعی مراجعه به رأی مردم است و دقیقا از همین زاویه، حکم همه رؤسایجمهور منتخب مردم توسط ایشان تنفیذ شده، خواه این فرد، رأی خود حضرت آقا بوده باشد یا نبوده باشد. «اگر ولایت فقیه نباشد دیکتاتوری میشود» یکی هم ناظر بر همین مهم است. حال یک لحظه فرض کنید تنفیذ حکم ریاستجمهوری با شخصی غیر از ولی فقیه خداترس حامی ملت بود. چه میشد؟! واقعا نتیجه چه میشد؟! آیا مثلا کسانی که رأی مردم را تنها به شرط رأی به قبیله خود قبول دارند، حاضر میشدند حکم رئیسجمهور غیر مدنظر را تنفیذ کنند؟! سال ۸۸ و کارنامه سیاه بعضیها، جواب این سوال را برای همگان کاملا واضح و روشن کرده است. لذا کسانی را که «تقوای انتخابات» ندارند، قبل از هر چیز دعوت میکنیم به رعایت این تقوا. اول مراعات این تقوا، بعد اظهار نظر در باب حقالناس! اینکه حضرات، انتخابات را بدون قواعد آن میخواهند، ناشی از همین ناشیگری است که انتخابات را میخواهند، بیآنکه خود را ملزم به داشتن «تقوای انتخابات» بدانند. بالاترین درجه تقوای انتخابات یعنی همین تنفیذ حکم رئیسجمهور، صرف نظر از آنکه رأی خودت به کیست. حالا نوبت فرض دیگری است. یک لحظه فرض کنید بیتقوایان عرصه انتخابات، این مردودان آزمون جمهوریت، بخواهند بروند مجلس خبرگان، رهبر هم برای ملت معین کنند! یک وقت هست خمینی میگوید: «من در خامنهای لیاقت رهبری میبینم» و آنقدر این جمله را در این جمع و آن جمع میگوید که حجت بر خبرگان، تمام میشود، یک وقت هست که مثل همین الان، بعضیها در سر، این سودای خام را میپرورانند که فیالواقع رهبری باب میل آمریکا برای این کشور معین کنند! رهبری که نهتنها تقوای انتخابات نداشته باشد، که به جای خدا، از کدخدا حساب ببرد! این صفات اما مشخصات رهبر اپوزیسیون جمهوری اسلامی است، نه رهبر جمهوری اسلامی! رهبر جمهوری اسلامی اما همان عزیز فرزانهای است که سال ۸۸ سینه خود را سپر دفاع از یک انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی کرد تا باز هم در این کشور بتوان انتخابات برگزار کرد. بعد ملت میرود به عشق ایشان و در مقام جبران، یومالله ۹ دی را میآفریند. حضرت آقا، ملت را نه دعوت به خود، که باز هم دعوت به خدا میکنند: «دست قدرت الهی را ببینید!» باورم هست آنچه «تبریک» میخواهد داشتن چنین رهبری است که حتی نه در قید و بند تبریک، که علیالدوام تذکردهنده به سوی خداست! اینکه آن پیرزن مادر شهید ارمنی هم اینچنین با تعصب، ضمن اشاره به حضرت آقا میگویند: «ایشان برای ما هم هست» متأثر از همین واقعیت است که تقوا و خداترسی رهبر حکیم انقلاب، در نهایت ممکن، برای این ملت، صرف نظر از هر دین و آیینی، پذیرفته شده. تمثال تقوای انتخابات، یکی هم همین مادران شهدا هستند که ساعاتی قبل از آغاز رأیگیری، میروند پشت در مساجد و مدارس محل اخذ رأی، تا محکمترین مشت ممکن را بر دهان یاوهگویان بکوبند. دیروز سربلند در آزمون «تقوای امتحانات» و امروز سربلند در امتحان «تقوای انتخابات». دیروز فرستادن جگرگوشه خود به شرق ابوالخصیب در کربلای ۵ و امروز حضور در صحنه به گونهای که انگار باز هم شبی از شبهای کربلای ۵ است. انتخابات برای این ملت و متعلق به این ملت است. دشمن میخواهد با کمک عناصر پشیمان، مریض و آلوده به دنیا، انتخابات را به محلی برای فروکاستن از اقتدار، نشاط و نو به نو شدن نظام مقدس جمهوری اسلامی تبدیل کند اما این همان دشمن است که قصد کرده بود از سال ۸۸ به بعد، اساسا انتخاباتی در جمهوری اسلامی برگزار نشود! یعنی اصولا نظم و نظامی در کار نباشد که حالا بخواهد انتخاباتی برقرار باشد! دشمن اما به هدف دیروز خود نرسید، به هدف امروز خود هم نخواهد رسید و با وجود ولایت، این مدافع همیشگی جمهوریت، انتخابات متعلق به این ملت خواهد ماند انشاءالله. دشمن این روزها اگر در پی «فتنه اکبر» است، ما را سخن از بصیرتی بالاتر است. فتنهها هر چه میخواهند پیچیدهتر شوند؛ بصیرت ملت ما بالاتر از هر فتنهای، نقش بر آب خواهد کرد نقشههای شوم را. به همین شهدای مدافع حرم نگاه کنید! بلااستثنا همهشان در سال ۸۸ رزمندگان مدافع حریم جمهوریت بودهاند! سال ۸۸ بعضیها شعار میدادند «جانم فدای ایران»! لیکن ما هر چه در این قطعات بهشت زهرا میگردیم، شهید این جماعت را پیدا نمیکنیم! قسم به خون شهدا، در مصاف با هر فتنهای، غلبه از آن بصیرت خواهد بود. دست کم نگیریم برکت خون شهید را. این چیزی نیست که با «سیمان فراموشی» به دست باد سپرده شود. اصلها ثابت نظام مقتدر جمهوری اسلامی ریشه در خون شهدا دارد. وقتی جمهوری اسلامی فقط و فقط خداوند منان را «اکبر» میداند و «الله اکبر» از زبانش نمیافتد، تو بگذار دل دشمن به پسوند بعضی فتنهها خوش باشد! یعنی این را نگویم نمیشود! حضرت عالیجناب، نه با رأی ملت و نه از دل صندوق آرا، که با حکم بزرگان، همین سمت فعلی را دارند! و این یعنی اوج اقتدار یک نظام! در منظومه جمهوری اسلامی، بیمی نیست الا از خدای دادگر. دشمن، جمهوری اسلامی را از کدام فتنه میترساند وقتی که مردم هم به طرف رأی نمیدهند، نظام، خودش از روی حکمت و بزرگواری، طرف را در مجموعه نگه میدارد؟! ما البته متوجه حکم برخاسته از حکمت هستیم اما این هم هست که هرگز رفتار و گفتار عالیجنابان را پای نظام نخواهیم نوشت. ما این راه را با بیتقوایان عرصه انتخابات نیامدهایم که با ماندن ایشان بمانیم و احیانا با رفتنشان برویم! ما هستیم! و خواهیم ماند! ما این راه را با خمینی آمدهایم که میگفت: «اگر ولایت فقیه نباشد دیکتاتوری میشود»! اگر ولایت فقیه نباشد دیکتاتوری که میشود هیچ، جناب عالیجناب! شما هم دیگر در این جایگاه نیستی! پس اول تقوای الهی، بعد تقوای انتخابات، بعد سخن گفتن از حقالناس! ۸۸ یادمان نرفته! وقتی هنوز پایتان روی حلقوم رأیالناس است، سخن از کدام حقالناس میرانید؟! آیا جز این است که اگر ولایت فقیه نبود، شما میخواستید روی شناسنامه ۴۰ میلیون رأی ملت، مهر مرگ یعنی مهر ابطال بکوبید؟! جای سیمان، نه در قلب رآکتور اراک است، نه درون صندوق انتخابات! این بار، در مثل مناقشه هم باشد طوری نیست! ما هر وقت سخنان اوباما در باب حقوق بشر را باور کردیم، سخنان شما را هم درباره حقالناس باور خواهیم کرد! شمایی که اگر ولایت فقیه نبود، میخواستید دهان یک حماسه ۴۰ میلیونی را با سیمان پر کنید!
(۲۵ دیدگاه)
- بایگانی: یسارخمینی یک اسم نیست وطن امروز ۲۲ آذر ۱۳۹۴
تمام شد. این محرم و این صفر هم تمام شد اما آنچه هرگز پایانی ندارد، عشق جاویدان احرار عالم است به سید و سالار شهیدان. خیلی تا غروب روز شنبه فاصله نداریم که دارم این چند خط را مینویسم. دقایقی بعد، باید حلول ماه ربیعالاول را تبریک گفت لیکن دل هنوز در گرو عاشوراست. السلام علیک یا اباعبدالله. سالیانی پیش، همچو روزی، دیدم جوانانی را که داشتند پارچهها و پرچمها را بازمیکردند و همانطور که بازمیکردند، میخواندند و گریه میکردند. من درست نمیدانم این تهمت افراط و افترای تندروی را اول بار چه کسی و چه زمانی نثار عزاداران ثارالله کرد اما به خوبی میدانم که علیه اصحاب حسین، نه انگ جواب میدهد، نه سنگ! هزار و اندی سال خود را به در و دیوار زدند بلکه از جوشش خون حسین، حرارتی در دل آدمی ایجاد نشود! اربعین ۲۷ میلیونی پاسخ همه زحمات خود را گرفتند! دیری است گذر تاریخ به کربلای اباعبدالله افتاده. اگر فرجام بایکوت عاشورا، به اربعین این سالیان اخیر منتهی شد، تو بگذار پروپاگاندای غرب، تا میتواند اربعین را سانسور کند! پاسخ این سانسور را اما روز ظهور مهدی فاطمه یعنی منتقم خون حسین خواهند گرفت! فیالحال اشعههای آفتاب به فرات افتاده! و تا نیل هم خواهد رفت! و تا همه جا! دنیا از آن راه نخواهد رفت که کدخدا میخواهد! دنیا آنگونه تمام نخواهد شد که کدخدا میخواهد! روزگاری در همین ایران خودمان حتی صرف بردن اسم خمینی هم جرم بود! اما خمینی که تنها یک اسم درون فلان صفحه شناسنامه نبود! الان هم خمینی بیش از آنکه یک اسم باشد، یک رسم است! واقعیت آن است که دنیا، خودش را بدهکار امام خمینی میداند، تنها و تنها از آن رو که این امام ما بود که با «انقلاب اسلامی» دگر بار جهت حرکت دنیا را به سوی کربلا تغییر داد. آری! اگر حضرت روحالله نبود، و اگر انقلاب اسلامی ملت ایران نبود، کجا احرار عالم جرأت میکردند پیش چشم یزیدیان، «انقلاب اربعین» را آنهم با این شکوه بیمانند و عظمت بیهمتا بیافرینند؟! اگر دنیا، اربعین را به امام و انقلاب و صدالبته به ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی امام خامنهای میشناسد، این به معنای ایرانیزه کردن عاشورا نیست، بلکه پرچمداری ملت غیور ایران را نشان میدهد. امروز دنیا خمینی ما را، روحالله ما، روحالله ما پابرهنهها را از راهپیمایی اربعین میشناسد و الا خمینی، اسم خیلیها هست و نیست! اربعین امسال به خوبی نشان داد که اینک موسم بیعت دنیا با نام بلندآوازه خمینی بتشکن است. خمینی هنوز هم یک روح الله انقلابی است که لحظهای سر سازش با یزیدیان ندارد! اینک موسم نیمه خرداد ۴۲ بلکه بهمن ۵۷ همه دنیاست، با این تفاوت بسیار مهم که دیگر فرزندان خمینی درون گهواره نیستند! فرزند خمینی، اهل بازی برد برد با جلاد تحریم نیست! و با یزید، سر جنگ دارد، نه تنشزدایی! سطح فرزند خمینی بالاست و چشم به وعدههای آخرالزمانی دارد، نه فلان صندلی در بهمان پست! وقتی امام بتشکن ما، آن ابرمردی است که اینک با راه روح اللهیاش، همچنان مشغول برهم زدن کاسبی کدخداست، یعنی آنکه خمینی باز هم فدایی میخواهد، نه اینکه برای کسب یک میز، پشت نام بلند او مخفی شویم! فرزندان خمینی در حماسه اربعین نشان دادند که به «امتحانات جهانی» فکر میکنند، نه «انتخابات داخلی». اگر سانسور نام بلند خمینی جواب داد، کاسبی با اسم او هم جواب میدهد! خمینی اما فدایی میخواهد، همچنان که انقلاب، همچنان که انقلاب جهانی مهدی موعود! این محرم و این صفر هم تمام شد اما این تنها زمزمه آمدن آن یار غائب از نظر است که اینچنین دنیا را به آمدن ربیع، امیدوار نگه داشته! لبیک یا مهدی!
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارالسلام علیک یا اباعبدالله
(۴۳ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- سردبیر: رضا شکیبایی
- تهیه کننده: احسان محمدحسنی
- در تلگرام نیستم!
- انقلاب را با ذکر مثال توضیح دهید!
- روحانی دونقطه صالحی!
- شما را درک میکنیم آقای روحانی!
- انتخابات مدیون شماست
- همپای جلودار
- پیروزی اصولگرایان در هر ۲ انتخابات بر ملت شهیدپرور ایران مبارک
- در جمهوری اسلامی «آزادی» نیست!
- ۱۶ منهای یک بعلاوه یک
- رأی من، خون تو
- اخلاق ۳ درصدی هاشمی!
- درباره انتخابات (۲)
- درباره انتخابات (۱)
- خمینی را از خانهاش بیرون نکنید!
- آرش برهانی، هاشمی، سیدحسن و دیگران
- ملت ایران سمت خدا ایستاده
- شعله زد بر افق نور قرآن
- «استفاده عنوانی» ممنوع!
- نقدی به نظام جمهوری اسلامی
- صلاحیتش را تأیید کنید!
- خدای دریا همان خدای شنهاست
- متولد ماه بهمن
- اصلا چرا انتخابات برگزار کنیم؟!
- تقصیر خودتان است
یمین
روحانی دونقطه صالحی! روزنامه جوان ۱۹ اسفند ۱۳۹۴
*در آستانه برجام/ روحانی:
از زحمات دوست عزیزم جناب آقای دکتر صالحی به صورت ویژه تشکر میکنم.
*روز برجام/ روحانی:
اگر صالحی نبود، ای بسا برجام اصلا به فرجام نمیرسید.
*۲ ماه بعد از برجام/ روحانی:
این مدال لیاقت، حقا که برازنده جناب دکتر صالحی است. ما همه باید از ایشان ممنون باشیم.
*یک ساعت بعد از ۲ ماه بعد از برجام/ روحانی [هنگام پیادهروی با ظریف]:
برجام به صالحی بدهکار است. واقعا من اینگونه فکر میکنم جناب ظریف!
*همین چند روز پیش/ روحانی:
صالحی که وزیر خارجه نیست! درباره برجام باید از ظریف بپرسید!
*۳ روز پیش/ روحانی:
صالحی نبود، شاید برجام یک سال زودتر به فرجام میرسید، نه حالا بگو سیدخندان!
*دیروز/ روحانی:
با صدای رسا میگویم که صالحی حق اظهارنظر درباره برجام را ندارد!
*دیشب/ روحانی:
رساتر از قبل اعلام میکنم که نه آقای صالحی و نه اساسا هیچ فرد صالحی، حق حرفزدن درباره برجام را ندارد!
*همین یک ساعت پیش/ روحانی:
صالحی؟ اصلا کی هست؟
(۱۸ دیدگاه)
- بایگانی: یمینرأی من، خون تو روزنامه جوان ۶ اسفند ۱۳۹۴
الان که دارم این چند خط را مینویسم، هنوز تبلیغ نامزدها قانونی است، اما الان که تو داری این متن را میخوانی، دیگر مهلت قانونی تبلیغ نامزدها تمام شده!
خندهام گرفته از این وضعیت! این را هم میگذارم به حساب نمک کار روزنامهنگاری! نوشتم «نمک» یادم آمد که «نمکدان» را نباید شکست!
فردا جمعه انشاءالله در نهایت امن و امان میرویم پای صندوق رأی و هر چقدر هم صف رأیگیری شلوغتر باشد، چه بهتر! فردا اگر دیر بجنبیم شاید مجبور باشیم یک ساعت، بلکه حتی چند ساعت منتظر بمانیم تا نوبت رأی دادن ما شود؛ بالطبع از این همه سرپا ایستادن خسته خواهیم شد، اما جانم به قربان شیربچههای مدافع حرم که کیلومترها آن سوی مرز مقدس وطن، دشمن لعین داعشی را در همان دورها نگه داشتهاند! فردا دقیقا در همان دقیقهای که من و تو داریم به نامزدهای مورد علاقه خود رأی میدهیم، شاید یک بسیجی دیگر جرعهنوش باده شهادت شود!
حال میخواهم یک سؤال خندهدار اما گریهدار بپرسم؛ چند دقیقه یا چند ساعت در صف رأیگیری ایستادن، بیشتر آدمی را خسته میکند یا چند شبانهروز بیخوابی و بیآبی و نبرد تن به تن با وحشیترین اشقیای تاریخ؟! راستش به تو بدهکاریم ای «نامزد شهادت» که از زن و بچه و زندگی گذشتی تا پای حرامیان، خاک کشور را آلوده نکند. به همت کارگران شهرداری، فردا دیگر در شهر خبری از چهره نامزدهای انتخابات نیست، اما باز هم تصویر شهدای مدافع حرم پیشروی ما خواهد ماند.
چند روز پیش، رزمندهای که داشت مهیای اعزام به سوریه میشد، به راقم این سطور گفت: «بعید میدانم در خط مقدم نبرد با لعین داعشی امکان رأی دادن ما وجود داشته باشد، اما تو را به حضرت زهرا قسم، جوری رأی ندهید که خستگی نبرد با اشقیا به تن ما بماند».
آری! عشق است نامزدهای شهادت که هیچ موقعی تبلیغشان غیرقانونی نیست، حتی در روز انتخابات! از کجا معلوم فردا روز شهادت چند نفر در جبهه شام باشد؟! از کجا معلوم فردا گرد یتیمی بر چهره چند دختر خردسال بنشیند؟! فردا کار ما سختتر است یا کار آن مادری که به او خبر شهادت جگرگوشهاش را میدهند، آن هم در حالی که شاید خبری از پیکر فرزندش نباشد! فردا رأی دادن این مادر کجا، رأی دادن من و تو کجا؟!
آهای نامزدی که فردا فکر میکنی از بقیه رقبا جلوتری! جلودار اصل کاری، آن جوان بسیجی است که فردا شاید در خط مقدم جبهه شام، روز آخر زندگیاش باشد!
فردا من رأی میدهم، تو رأی میدهی، اما این همه آزادی در حق انتخاب، از صدقه سر دردانههایی است که با خون سرخ خود، ضامن امنیت انتخابات شدهاند. سوگند به خون شهدا، ما نیز در راه دفاع از ولایت خسته نخواهیم شد. هنوز «گلبرگ سرخ لالهها در کوچههای شهر ما بوی شهادت میدهد»! وه که چقدر آراممان میکند اسم تو مادر! یا زهرا…
(۱۲ دیدگاه)
- بایگانی: یمیننقدی به نظام جمهوری اسلامی وطن امروز ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
این کشور و آن کشور ندارد؛ بدیهیترین منطق انتخابات در هر نظامی این است که به عنصر فتنهگر علیه ساز و کار آن انتخابات، اذن نامزدی ندهد. حال اگر آن عنصر فتنهگر، در فتنهآفرینی علیه ساز و کار انتخابات، مسبوق به سابقه هم باشد و علاوه بر این، در فتنه علیه نتیجه انتخابات هم سابقهدار باشد، که دیگر هیچ! یعنی حداقلش این است که در سایر نظامها به چنین عنصری هرگز اذن نامزدی نمیدهند، اینکه حالا با او چه کار میکنند و چگونه او را به سزای رفتار و گفتارش میرسانند، محل بحث این یادداشت نیست. محل بحث این یادداشت، همانطور که از تیتر آن پیداست، با کمال عذرخواهی نقدی است به نظام جمهوری اسلامی. این نقد البته میتوانست در مدح نظام نوشته شود اما از آنجا که زیادی هر چیزی بد است، لاجرم این متن هم زاویه نقد پیدا کرده است. تا چند بار اولی که طرف، علیه ساز و کار انتخابات شکلک درآورد و نظام تحمل کرد و از در گذشت وارد شد، این را ما همان زمان نوشتیم به پای کرامت نظام و مصلحتسنجی درست و تلاش حکیمانه برای حفظ، اما به راستی تا چند بار؟! و تا کی؟! آیا اوجب واجبات، حفظ نظام است یا حفظ طرف در مجموعه نظام؟! و گیرم همین دومی اوجب واجبات باشد، آیا با این همه اغماض و ملاحظه، مثلا حفظ شده در مجموعه نظام؟! وقتی تندتر از هر اپوزیسیونی علیه نظام موضع میگیرد، رادیکالتر از هر ضد انقلابی علیه انقلاب حرف میزند، بیمنطقتر از هر خودخواه خودمحوری علیه نهاد قانونی ناظر بر انتخابات اراجیف میبافد و ساختارشکنانهتر از هر دشمنی علیه ساز و کار انتخابات یاوه میسراید، معلوم است که اولا لیاقت این همه تلاش برای حفظ در بدنه نظام را ندارد، ثانیا نظام باید تجدید نظر کند در نحوه مواجهه با وی. گفت: «خوبی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند». خوبی البته اگر زیادی دیگر از حد گذشت، فقط نباید به نقد نادان بسنده کرد، بلکه بیتعارف، باید دمی هم نشست پای نقد خوبیکننده! و از جمله این خوبیکنندهها، شورای نگهبان است. راقم این سطور، آنقدر در تعریف از شورای نگهبان نوشته که حق این یک فقره نقد برایش محفوظ باشد! من ضمن احترام به هر تصمیمی که این نهاد قانونی بگیرد، و فقط منباب روشن شدن، از اعضای معزز شورای نگهبان میپرسم که بر اساس کدام منطق، فلانی را تأیید صلاحیت کردهاید، آنهم برای مجلسی به اهمیت مجلس خبرگان؟! اگر منطق این بوده که با دیدن یک ملاطفت دیگر، دست از رفتار و گفتار فتنهآفرین بردارد، حرفهای سابقهدار لیکن بیسابقه ایشان نشان داد که این خوبیها و این لطفها اصلا و ابدا به طرف نیامده! معالأسف هر بار نظام در مواجهه با ایشان کوتاه آمده، وی سنگرهای دیگری را فتح کرده! آنهم با ادبیاتی بدتر، تندتر، افراطیتر، آنقدر افراطیتر که گاه حتی رسانههای دشمن، حیرت میکنند از این همه افراط در دشمنی با انقلاب، از درون انقلاب! اگر «ضد انقلاب» یعنی آنکه بر ضد انقلاب موضع میگیرد، کیست ضد انقلابتر از او که سخن نمیگوید الا به فتنه؟! فتنه خاطره از امام اما علیه خط امام، فتنه عکس با امام اما بر عکس راه امام، فتنه اسم خمینی اما علیه رسم خمینی و هزار و یک فتنه ریز و درشت دیگر! بخواهیم یا نخواهیم سخنان سراسر فتنه اخیر نشان داد که هر چه خوبی در حق ایشان بیشتر شود، با بدی بیشتری، آن را جواب میدهد! وقتی با فردی طرفیم که جزای احسان را جز به بدی نمیدهد، آیا کجاست حد و مرز این همه احسان و بزرگواری؟! بگذارید جور دیگری سئوالم را مطرح کنم؛ این جناب دقیقا و مشخصا با چه هزینهای باید در نظام حفظ شود؟! آیا با این هزینه که هم نامزد انتخابات باشد و هم علیه شورای نگهبان حرفهایی بزند که تا به حال، هیچ دشمنی و هیچ ضد انقلابی بدین عریانی نزده؟! آیا با این هزینه که مادر رزمنده ۸۸ یعنی همان شهید مدافع حرم با خود بپرسد؛ «اگر اوضاع این است، اصلا جگرگوشه من برای تأمین امنیت کدام قانون و کدام انتخابات رفت و جانش را تقدیم کرد؟!» آیا جز این است که تقریبا همه شهدای مدافع حرم، سال ۸۸ در میدان دفاع از انتخابات و رأی جمهور هم رزمنده و مدافع حریم آرای میلیونی ملت ایران بودهاند و سخت است برای بازماندگان ایشان، وقتی میبینند بعضیها از سویی با تأیید شورای نگهبان روبرو میشوند، از دیگر سو، همین نهاد قانونی را به باد توهین و افترا میگیرند؟! آیا این عنصر بدسابقه فتنهگر باید در نظام حفظ شود حتی به بهانه شکستن دل شیربچههای میدان جنگ با لعین داعشی؟!
البته اشتباه نشود! من هرگز بنا ندارم بگویم که اگر شورای نگهبان، طرف را رد صلاحیت میکرد، وی متنبه میشد و دیگر این همه رادیکال و افراطی موضع نمیگرفت! هر چند به جد بر این باورم که در امر تربیت حتی حفظ افراد، اگر تشویق هست، تنبیه هم هست! حرف من این است که «تحلیل» به معنای سبکسنگین کردن اتفاقات آینده، کار سیاستمدار است اما شورای نگهبان، به عنوان مفسر قانون اساسی، کاری ندارد الا عمل به مر قانون! اساسا و اصولا دخلی به شورای نگهبان ندارد که رد صلاحیت، فلانی را در دایره نظام نگه میدارد یا تأیید! اگر طبق قانون یعنی منطق انتخابات، فتنه خط قرمز است، و اگر سخنان کذا نشان داد که هیچ مصلحتی حتی مصلحت حفظ بعضیها، بالاتر از مصلحت عمل به مر قانون نیست، فرض است بر شورای نگهبان که دفاع خود از حریم حقالناس را کامل کند و ضمن قلم قرمز کشیدن روی نام این فتنهگر سابقهدار، اجازه ندهد عرصه سیمرغ انتخابات، بیش از این، جولانگه خط دهنده به ضد انقلاب باشد. روی سخن این نوشتار، اما فقط شورای نگهبان نیست! دیگر ارکان نظام هم باید بدانند که اوجب واجبات، حفظ افراد به هر قیمتی درون مجموعه نیست! همین را کم داشتیم که طلبکار از مردم و رأی مردم، بشود متذکر بدهی پابرهنهها به امام و اسلام و انقلاب! جوری علیه انقلاب موضع میگیرد که گویی به ضد انقلاب بدهی دارد، که گویی به دشمن بدهی دارد، که گویی مدیون BBC و در دین VOA است! خوب است این را هم بفرماید که چند بار بر گوش صندوق آرا سیلی بزند، مردم شهید داده با او بیحساب میشوند؟! و بفرماید نام آقازادههایش در چند قرارداد فاسد نفتی بیاید، بدهی این ملت به خاندان پرداخت شده؟! و بفرماید چند بار دیگر به دشمن گرای تحریم بدهد، خیالش راحت میشود؟! من که باورم هست خمینی کبیر، اول بدهکار خاندان است! آنجا که گفت: «ما آمریکا را زیر پا میگذاریم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که گفت: «من بوسه بر دست و بازوی رزمندهها میزنم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که نباید علیه حکام آل سعود، آن حرفها را میزد! آنجا که نباید بر ضد اسلام اشرافیت، سخن میگفت! آنجا که نباید به «جنگ عقیده» اشاره میکرد! آنجا که نباید یک تار موی کوخنشینان را به تمام دنیای کاخنشینان برتری میداد! و آنجا که نباید میگفت: «غلط میکنی! قانون تو را قبول ندارد!» واجب است بر شورای نگهبان که ضمن تجدیدنظر در رأی صادره، بیش از پیش و بخصوص برای این عنصر غیر ملتزم به ساز و کار انتخابات، ثابت کند که حقیقتا بدهکار خمینی است، نه ضد انقلابی که هم از توبره میخورد، هم از آخور! شورای نگهبان، صلاحیت خود را از قانون اساسی گرفته، از امام راحل عظیمالشأن. واقعا کسی که این امر بدیهی را هم نمیداند، صلاحیت تأیید صلاحیت توسط شورای نگهبان را دارد؟! حرمت امامزاده اما در وهله اول با متولی آن است. گاه هست که باید به خدا پناه برد از بد بودن متولی لیکن چو امروزی مجبوریم خوبی از حد گذشته متولی را منتقد باشیم و حرفهایی بزنیم که علیالقاعده خودمان هم نمیپسندیم! برای هر معصیت کبیری راهی به استغفار هست اما امان از «استکبار» این «گناه اکبر». انسان مستکبر از بس خود را بزرگ میبیند، اساسا نمیتواند توبه کند! توبه یعنی «بازگشت به خدا»، همچنان که توبه انقلابی یعنی «بازگشت به روح خدا» اما عنصر مستکبر متکبر، آنجا هم که شورای نگهبان در بستر تأیید صلاحیت زمینه توبه را فراهم میآورد، مستکبرتر میشود، متکبرتر میشود! و دقیقا همین جاست که من مجبور میشوم تا در اوج اعتقاد به نظام، انتقاد کنم از نظام! ملاک گیرم نه حال فعلی افراد، که سابقه ایشان باشد! در فتنه علیه انتخابات، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در قربانی کردن آدمها به نفع مطامع خود، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در دروغ بستن به امام، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در همنوایی با دشمن، بلکه دشمنتر شدن از خود دشمن، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! این تیتر یکی از نوشتههایم بود در اوج فتنه هشتاد و اشک: «کشتی انقلاب، مسافرکشی میکند، منتکشی نمیکند!» کسی که از ضد انقلاب هم بیشتر با انقلاب ضدیت میکند، مصلحت آن است که جز به عدالت با او رفتار نشود! آنهم عدالت حداکثری! دیروز خوب نوشته بودند بچههای روزنامه: «حقیقتا یک سئوال بسیار مهم در افکار عمومی وجود دارد و چه بهتر آنکه رسانههای انقلابی و تا بن دندان معتقد به نظام اسلامی، این سئوال را مطرح کنند. سئوال این است: وقتی فتنه ۸۸ به عنوان یک خط قرمز در نظر گرفته میشود، باید نگاهی کاملا قانونی و انقلابی نسبت به تکیهگاه این فتنه داشت! وقتی به درستی کاندیدایی در یک شهرستان دورافتاده به خاطر علقه به فتنه رد صلاحیت میشود، چرا باید تکیهگاه فتنه ۸۸ تأیید صلاحیت شود؟! آن کاندیدای شهرستانی به خاطر فتنهای که طرف به پا کرد رد صلاحیت شده است! در این شرایط چرا باید خود آن فرد تأیید صلاحیت شود؟» عجبا که درباره او مدام میگویند سابقه! کی بود آخرین بار که دشمن علیه او موضعی گرفت؟! اصلا یادتان میآید؟! اتفاقا بیم من از چیز دیگری است! من بیم از آن فردایی دارم که آیندگان، ناظر بر رفتار و گفتار طرف، جمهوری اسلامی را نه چون حقیر، که جور دیگری نقد کنند! که بگویند: «فردی با این همه سابقه فتنه علیه انتخابات، صلاحیتش توسط شورای نگهبان تأیید شد!» که بگویند: «هر کاری دلش خواست کرد و هر حرفی دلش خواست زد اما هرگز به عدالت با او رفتار نشد!» که بگویند: «اگر میگویید با نظام زاویه داشت، پس چرا فلان؟!» که بگویند: «مادر شهید مدافع حرم دلش شکست اما شما باز هم نگران حفظ طرف بودید؟!» که همالان بگویند: «به راستی و با وجود همه اعتقادم به نظام، چرا باید در انتخاباتی شرکت کنم که حتی فلانی هم با این شرح مشروح در آن نامزد است؟! خودم را دست انداختهام یا رأیم را؟! حضرات بفرمایند چه شورای نگهبان و چه مجلس و چه انتخاباتی میخواهند، همان را هم عملی کنند! دیگر چرا انتخابات؟!»
*** *** ***
تلاش برای حفظ هر فردی در دایره انقلاب اسلامی، صدالبته عملی مأجور است و حکیمانه اما بدان شرط که در مقام عمل تبدیل نشود به تلاش برای حفظ منویات ضد انقلاب، آنهم از درون انقلاب، آنهم در نخستینروز دهه فجر، آنهم در یومالله دوازدهم بهمن، آنهم دوشادوش «امام آمد»، آنهم سینه به سینه آن سرود بهشتی در بهشت زهرا. شک ندارم اسلام جماعت، آمریکایی است! واقعا اگر قرار است طرف را حفظ کنیم که در اولین روز دهه فجر، کام شیطان بزرگ را شیرین کند، نخواستیم این حفظ کردن را! کینهها دارند از خمینی کبیر! از امام جنگ فقر و غنا! از روحالله پابرهنهها! و تمام سعیشان این است که در آستانه انتخابات، مخاطب شعار «برخیزید، برخیزید!» را از شهدای انقلاب برگردانند طرف ضد انقلاب! حال تا کی و تا کجا باید این فرد را تحمل کرد بلکه حفظ شود؟! بفرموده امام شهدا، اوجب واجبات برای ما حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی است! اگر قرار است حفظ بعضیها، مخل حفظ خود نظام شود، اگر قرار است هزینه حفظ عناصر فتنه، خدشه بر شعائر انقلاب باشد و اگر قرار است بهای حفظ مدعیان وقیح، حذف رسم خمینی از اسم خمینی باشد، حذف اسلام ضد ظلم و ضد سازش باشد، حذف ولینعمتان امام باشد، قسم به خون شهدا، به اجرای مر عدل و داد در حق این جماعت ضد انقلاب راضیتریم تا ماندنشان درون انقلاب! صدسال سیاه نخواستیم خانواده انقلاب همچین خاندان متفرعنی داشته باشد! بگذریم که تلاش برای حفظ سرپناه آن پیرمرد جنوب شهری هم عملی مأجور و حکیمانه است! ولینعمت خمینی همین پیرمرد است! همین پیرمرد معمولی! نظام، یاران را حفظ کند! اغیار به سلامت! آری! به سلامت… که خمینی فقط یک بیت نسرود! بیت امام یعنی خانه مادر چند شهید! خمینی در برابر هیچ سیاستمداری احساس حقارت نکرد، لیکن با آن همه عظمت، در برابر چهره نورانی و گریه شوق بچههای جبهه و جنگ احساس حسرت و حقارت میکرد! هر کجا بسیجی هست، بیت امام همان جاست! هر کجا رزمنده هست، بیت امام همان جاست! زحمت بیهوده میکشید! «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»! خمینی هدیه خدا بود به ما! روح خدا جز خدا صاحبی نداشت! امام ما را نمیتوان به نام زد! بسی بزرگتر از این حرفها بود! ما دست از دامان خمینی برنمیداریم! و امام بیدار خود را به مشتی خواب و خاطره نخواهیم فروخت! امام بزرگوار ما عاشق این بود که آمریکا را زیر پا بگذاریم و مثل این دریادلان سپاهی، کاری کنیم کارستان، بلکه در تقابل تاریخی و ماندگار جمهوری اسلامی و آمریکا، این عکس ذلت و زبونی یانکیها باشد که مخابره شود! لذا اشبهالناس به خمینی، همان عزیز فرزانهای است که به وقت، «نشان فتح» میدهد! این ملت شهیدپرور، این امت حزبالله، همه «یادگار خمینی» هستند! «من یادگار خمینی هستم» شعار همه این مردم است! تمام این کشور، متعلق به خمینی و یادگار خمینی است! پوسیده بودیم ما در پستوی تاریخ، اگر نهیب روحالله بیدارمان نمیکرد! ما به خمینی بدهکارتر از آنیم که بعضیها فکر میکنند! ما با خمینی زندگی میکنیم، خواب نمیبینیم! ما از آرمانهای امام، کوتاه نمیآییم! مسیر حرکت ما را خمینی معین میکند! خمینی را نمیتوانید از ما بگیرید! خمینی را نخواهید توانست از ما بگیرید! ما سطر سطر صحیفه را از بریم و خوب میدانیم که «مبارزه با رفاهطلبى سازگار نیست، و آنها که تصور مىکنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفین و محرومان جهان، با سرمایهدارى و رفاهطلبى منافات ندارد، با الفباى مبارزه بیگانهاند. و آنهایى هم که تصور مىکنند سرمایهداران و مرفهان بىدرد، با نصیحت و پند و اندرز متنبه مىشوند و به مبارزان راه آزادى پیوسته و یا به آنان کمک مىکنند آب در هاون مى کوبند! بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحتطلبى، بحث دنیاخواهى و آخرتجویى، دو مقولهاى است که هرگز با هم جمع نمىشوند. و تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند».
(۳۴ دیدگاه)
- بایگانی: یمینصلاحیتش را تأیید کنید! کانال تلگرامی وطن امروز
اگر قرار باشد نهاد قانونی ناظر انتخابات، در بررسی صلاحیت نامزدها، چشم خود را در برابر فاحشترین خیانت انتخاباتی یعنی فتنه علیه خود انتخابات، خود صندوق اخذ رأی، خود کلیت آرا و خود آرای اکثریت ببندد، و اگر قرار باشد شورای نگهبان، بینترین استناد رد صلاحیت یعنی سابقه فتنهگری علیه چند انتخابات را درز بگیرد، از این طرف هم میتوان به ماجرا نگاه کرد و پرسید:
یک- آیا اساسا فلسفه وجودی شورای نگهبان زیر سوال نمیرود؟!
دو- آیا دعوت از افراد نه چندان علاقهمند به نظام به شرکت در انتخابات، به منزله تأیید صلاحیت نامزدهایی است که اندک التفاتی به ساز و کار انتخابات ندارند؟!
سه- آیا بازی دادن فتنهگران دائمی علیه صندوق آرا، آنهم در مقام نامزد انتخابات، خدای نکرده این تصور را ایجاد نمیکند که از نظر شورای نگهبان، فتنه علیه انتخابات، خیلی هم حالا جرم و جنایت بزرگی نیست؟!
چهار- واقعا با کدام مصلحت، میتوان حکم به تأیید صلاحیت نامزدی داد که اگر نتیجه انتخابات، باب دلش نباشد، هیچ ابایی ندارد به نظام ۳۰۰ هزار شهید جمهوری اسلامی تهمت تقلب بزند و اگر نتیجه انتخابات، باب دلش باشد هم، باز هیچ ابایی ندارد که این بار بردارد بگوید؛ «اینجا هم البته نیت تقلب داشتند اما نتواستند!»
پنج- اگر هیچ مصلحتی، واقعا عرض میکنم؛ هیچ مصلحتی، حکم به تأیید صلاحیت هیچ فتنهگری علیه انتخابات در هیچ انتخاباتی نمیدهد، آیا میتوان پذیرفت فتنه علیه انتخابات، مهمترین استناد رد صلاحیت باشد اما باسابقهترین فتنهگر علیه انتخابات، تأیید صلاحیت شود؟!
شش- اصلا و اساسا جمهوری اسلامی برای چه باید انتخابات برگزار کند و مردم برای چه باید در انتخابات شرکت کنند، اگر قرار است کارگردان شورش سرگشاده علیه ساز و کار همین انتخابات هم تأیید صلاحیت شود؟!
هفت- اگر دانهدرشتترین فتنهگر علیه انتخابات، اذن نامزدی پیدا کند، آیا همین «تأیید صلاحیت» را دلیل نمیگیرد که دوفردای دیگر ادعا کند؛ «من از نظر ناظر انتخابات یعنی شورای نگهبان و یعنی مفسر قانونی قانون اساسی، فتنهگر علیه انتخابات شناخته نمیشوم، که اگر میشدم حتما مرا رد صلاحیت میکردند»؟!
هشت- آیا تأیید صلاحیت چنین فردی، اولا قبح فتنه علیه انتخابات را نمیریزد؟! و ثانیا آیا سبب نمیشود طرف این بار در مقام نامزد انتخابات، دست بازتری برای چنگ انداختن بر صورت قانون داشته باشد؟!
نه- اگر انتخابات، حریم رأی مردم است -که هست- آیا تأیید صلاحیت فتنهگر بزرگ علیه این حریم مقدس، بدترین خدشه به حرمت انتخابات نیست؟!
ده- آیا دعوت از افراد نه چندان علاقهمند به نظام به شرکت در انتخابات، به این معناست که با تأیید صلاحیت نامزدهای فتنهگر علیه انتخابات، علاقهمندان به نظام را که همواره و در هر میدانی جان خود را برای دفاع از اسلام و ایران کف دست گرفتهاند، دلسرد کنیم؟!
*** *** ***
خمینی ملاک باشد یا خامنهای، هیچ فرقی ندارد؛ هر دوی این رهبران خداباور، آحاد مردم را ولینعمت انقلاب اسلامی دانستهاند و در عین حال، همه را سفارش به «قانون» کردهاند. ما کی و کجا از شورای نگهبان خواستهایم صلاحیت فلان نامزد رد صلاحیت شده را تأیید کند، چون مثلا در ماجرای برجام، همفکر، همراه و همرأی ما بوده است؟! ما اصولگرایان وقتی میگوییم قانون، آنقدر هم به آن التزام عملی داریم که حتی زودتر از اصلاحطلبان مدعی، پیروزی آقای روحانی در انتخابات را به ایشان تبریک بگوییم و الا اگر عالم ریاضی آنقدر بیدر و پیکر است که ۱۳ میتواند از ۲۴ بزرگتر باشد، هفتدهم درصد اصلا عدد حساب نمیشود! وقتی بزرگان این انقلاب، خود را خادم ملت و همه را در پیشگاه قانون، برابر میدانند، احدی نباید توهم بزند که از خمینی و خامنهای، از مردم، از قانون و از ساز و کار قانونی انتخابات، بالاتر و بزرگتر است؛ هر که میخواهد باشد! «یکی هم بود در جمهوری اسلامی که مدام شکلک درمیآورد علیه انتخابات، آخرش هم نفهمید ۴۰ از منیت خودش و ۲۴ از ۱۳ بزرگتر است، نتیجه انتخابات اگر باب میلش بود یک جور به نظام تهمت میزد و اگر نبود جور دیگر، حتی با دروغ بزرگ تقلب، به دشمن جلاد، چراغ سبز تحریم بر گرده ملت را نشان داد، آخرش همین فرد، برای نامزدی در همان انتخاباتی که مکرر علیه ساز و کارش فتنه کرده بود، تأیید صلاحیت شد!» آقایان انقلابی، محترم و معزز شورای نگهبان! امثال راقم این سطور، بخواهیم هم نمیتوانیم بفهمیم سختی کار شما را لیکن برای آینده جمهوری اسلامی و برای نام جمهوری اسلامی، نخواهید جمله داخل گیومه را! که بردارند بگویند؛ «یکی هم بود در جمهوری اسلامی که از قانون بالاتر بود!» بینی و بینالله! در عالیجناب، این لیاقت را میبینید که برود خبرگان، برای این ملت، رهبر معین کند؟! البته اگر میبینید، اگر تأیید صلاحیت او را قانونی میدانید و اگر از پس جواب یومالعیار قیامت به حضرت احدیت برمیآیید، گور بابای این یادداشت! حتما صلاحیت ایشان را تأیید کنید! که ما از شورای نگهبان، نه عمل به مندرجات خودمان، بلکه تنها و تنها عمل به مر قانون را میخواهیم.
(۶۱ دیدگاه)
- بایگانی: یمینمتولد ماه بهمن
(۱۱ دیدگاه)
- بایگانی: یمینصبح سپید مجعد وطن امروز ۲۳ دی ۱۳۹۴
گمانم تا به حال، وزارت ارشاد مجسمهای در خور شأن و مقام استاد ساخته بود، اگر که حمید سبزواری هم همان اول انقلاب، فلنگ را میبست و بیرون از گود موشکباران تهران، قهوهخانهای کنار قبرستان پرلاشز را پاتوق خود میکرد و به جای شهدای وطن، در مدح «هیچ» دری وری میگفت! و این است قصه مظلومیت «شاعر انقلاب» که هرگز اجازه نداد انقلاب اسلامی در «خط مقدم شعر» تنها بماند. اگر دولت یعنی همین دولت که عدل، در روز شهادت مصطفی احمدیروشن و در اوج خوشسلیقگی مقدمات سیمان ریختن در قلب رآکتور اراک را فراهم میکند، دم حضرت استاد گرم که «شاعر دولتی» نیست! شاعران دولتی سبیل خود را با پول بیتالمال چرب میکنند تا سال ۸۸ یارایشان باشد علیه ۴۰ میلیون رای ملت، پاچهخواری عالیجناب را بکنند! با شعر و سه نقطهچین اما قواعد ریاضی بهم نمیخورد! و ۲۴ از ۱۳ کوچکتر نمیشود! حمید سبزواری در جبهه مردم است، نه جبهه سیاست! حمید سبزواری در جبهه انقلاب است، نه جبهه ضد انقلاب! شعرای جبهه ضد انقلاب، هم از توبره ارشاد میخورند، هم از آخور صدای آمریکا! دولتیهای دوقبضه! یک شاعر، یک اهل قلم، یک رماننویس اما با کمک چه چیزهایی میتواند علیه انقلاب شکلک درآورد؟ یک موی سپید بلند ترجیحا مجعد میخواهد که استاد، بهترینش را دارد. چند تایی مجموعه شعر میخواهد که استاد، بهترینش را دارد. کمی تبحر در پیچ و تاب دادن به کلمات میخواهد که استاد بهترینش را دارد. حمید سبزواری اما نخواسته از ۲۲ بهمن ۵۷ تکان بخورد! راستی که از سرودههای انقلاب، اشعار استاد را بگیری، گویی همه شعر را از همه انقلاب گرفتهای! در هر حماسهای از حماسههای انقلاب، امضای زیبای استاد ما هست! شاعری را میشناسم که ۲۲ بهمن جو زده شد، گفت: «همین امشب در مدح امام دکلمهای میسرایم». هنوز نسروده! هنوز نیامده! هنوز نجوشیده! و نخواهد سرود، نخواهد آمد، نخواهد جوشید! شاعری برای انقلاب، لیاقت میخواهد! آن روزها که شاعر انقلاب در مدح انقلاب شعر میگفت، هنوز صدای انقلاب به ساختمان وزارت ارشاد نرسیده بود! به حمید سبزواری، خون شهدای میدان ژاله، سفارش شعر میداد! استاد خود «وزیر شعر انقلاب» است. شعر گفتن به سفارش وزیر وزرا هنری است مختص شاعران دولتی! شاعران دولتی زود پیر میشوند اما استاد ما در سن ۹۰ سالگی چنان علیه رامش و آرامش و سازش و آسایش سخن میراند که تنها و تنها از شعرای جوان برمیآید. این هم از معجزات انقلاب اسلامی است که فیالواقع جوانترین شاعر انقلاب، همان پیرترین شاعر انقلاب باشد! اگر حضرت روحالله در پیام موسوم به قطعنامه، همان خمینی ۵۷ است، بلکه خمینیتر از آن بهمن خدایی، باید هم شاعر انقلابش در اوج سپیدمویی، خروشی چون جوانان داشته باشد. آری! هنوز هم «بحر را موجها زنده دارند». استاد خود موج زندهای است که نه با پیامک خبرگزاریها میمیرد، نه حتی با مرگ! او در زندگی، در شعر، در سنگر هنر و در جنگ تن به تن کلمات، در قافیهها و ابیات، بارها و بارها دعوت حق را لبیک گفته! مرده آن شاعری است که به دعوت بیبیسی شعر میگوید تا پیازداغ تحریم را بیشتر کند! بعضی شعرا هنوز هم نخود لوبیای آش شور فتنه هستند! شاعری که شبها خواب دلار میبیند، صبح، نمک به زخم شعر میپاشد! عشق است اما استاد خودمان، با آن صبح سپید مجعدش! درود قلم بر تو باد حضرت حمید!
(۱۷ دیدگاه)
- بایگانی: یمینخط بد پزشکان حزبالله سایبر ۲۱ آذر ۱۳۹۴
هر چند روایت دومی که از حادثه معروف به بخیهکشی ارائه شد متفاوت از روایت زمخت و باورنکردنی اولی بود اما از آنجا که افکار عمومی به خصوص در فضای مجازی هنوز درگیر این ماجراست، اشاره به چند نکته لازم و ضروری به نظر میرسد.
یکم-
قدر مسلم وقتی پول، حاکم بین طبیب و بیمار شود، بیپولی از یک «درد» تبدیل به یک «جرم» میشود و آنوقت تیم طبابت این جرأت را مییابد که هر جور دلش خواست با این مجرم برخورد کند.
دوم-
هر وقت حوادثی از این دست رخ میدهد عدهای با این ادعای البته درست که «ما پزشک خوب، بیادعا و مردمی هم کم نداریم» سعی در تلطیف فضا دارند. منتهای مراتب باید دید تکرار مکرر کدام حادثه غیر قابل تحمل، تا این حد مردم را نسبت به جامعه پزشکی دارای «موضع منفی» کرده که این قشر یا این صنف را متهم میکنند به پولکی بودن؟!
سوم-
متأسفانه واکنش اطبا به نقدهایی از این دست به گونهای تند و افراطی است که تو گویی ما نه با یک قشر یا یک صنف، بلکه با یک «باند» طرفیم! فیالمثل در رسانه ملی درباره خیلی مشاغل «طنز انتقادی» ساخته میشود اما خدا نکند در یکی از این برنامهها تلنگری به پولکی شدن اهل طبابت زده شود؛ از وزیر تا وکیل، چنان باند تهاجمی ساخته میشود کأنه مقدسات عالم مورد نقد قرار گرفته!
حاکم شدن پول به عنوان تنها فصلالخطاب میان دکتر و مریض، نیز واکنشهای باندی، ما را به عنوان اهل قلم متعهد که یکی هم متعهد به مردم و آلام ایشان هستیم، ناچار بدانجا رسانده که کم و بیش درباره پولکی شدن ایضا باندی شدن جامعه پزشکی، با آحاد ملت حس همنظری داشته باشیم.
چهارم-
چند ماه پیش برای نشان دادن زانوی چپم وقت گرفتم از یکی از بهترین متخصصان امر. در نهایت شگفتی متوجه شدم پول یک ویزیت ۵ دقیقهای ۸۵ هزار تومان است!
برای من البته رقم واقعا زیادی بود لیکن هیچ چارهای نداشتم الا تن دادن به موضوع. حداقل دلم به این خوش بود که دکتر … پایم را میبیند. بعد از چند هفته + چند ساعت معطلی در روز قرار، به خیالم نوبتم شده که بروم داخل اتاق دکتر اما در کمال بهت، فهمیدم که اتاق کذایی، اتاق یکی از زیرمجموعههای ایشان است!
جناب زیرمجموعه از من خواست فلان جور بایستم و فلان جور دراز بکشم و فلان جور راه بروم که دست آخر حوصلهام سررفت:
«میبخشید خانم محترم! من اگر میخواستم شما زانوی مرا معاینه کنی که ارتوپد سر خیابان محل سکونتمان بود! تازه ۸۵ هزار تومان هم بابت ویزیت نمیگرفت! از آن سر شهر آمدهام میدان آرژانتین که دکتر … مرا ببیند! خودشان تشریف ندارند؟»
درآمد: «من الان از حالتهای مختلف زانوی شما عکس میگیرم، جناب دکتر روی تصاویر نظرشان را میدهند!» گفتم: «من خودم عکس زانویم را دارم که تازه هم هست! اینجا آمدهام که آن معاینهای که الان شما انجام دادی را جناب دکتر انجام دهد!» جواب داد: «ایشان هم همان معاینهای را میکند که من الان کردم!»
القصه! «وضع زانوی شما هیچ تعریفی ندارد! خطر آرتروز جدی است! خیلی زود باید عمل شوی که بیمهبردار هم نیست! هزینهاش حدود ۱۰ میلیون است که البته هزینه پلاتینها و پیچ و مهرههای جذب شونده در گوشت پا جداست!» کل صحبت دکتر سهنقطهچین بود با من، که شد ۸۵ هزار تومان!
یعنی هیچ مهلت ندادند که از وضع زانویم اندک تعریفی برای ایشان کنم که قبلا یک بار عمل شدهام و دوباره رباط و مینیسک را با هم پاره کردهام و از این حرفها! معاینه روی زانو را هم که یکی دیگر انجام داد!
باز هم القصه! بیرون مطب، یکی از رفقای فوتبالی را دیدم که روزگاری با هم در هر ۳ باشگاه پاس در مقطع نوجوانان، هما در مقطع جوانان و فجر در مقطع امیدها همبازی بودیم. سر حرف که باز شد، گفت:
«زانویم را پیش دکتر بهمانی عمل کردم. حدود ۲ سال پیش، سر جمع ۱۲ میلیون برایم آب خورد! بعد از عمل، پدرم به طریقی متوجه شد که اصلا عمل را دکتر بهمانی انجام نداده، بلکه دانشجویانش انجام دادهاند! و ایشان فقط ناظر بوده و یکسوم آخر عمل را هم پیچانده رفته و…!»
پنجم-
واضح است اتفاقاتی از این دست، برای اغلب مخاطبان این متن هم رخ داده. یک وقتهایی «شایعه» مبنای یک تهمت میشود، یک وقتهایی «سلسلهای از واقعیتهای رنگارنگ، جورواجور و البته تلخ» که اینجا دیگر بحث «اتهام» نیست، بلکه پولکی بودن برچسبی میشود که دقیقا بر پیشانی جامعه پزشکی ما میچسبد! و البته بعله! ما پزشک مردمی هم کم نداریم!
ششم-
سئوال اساسی اینجاست؛ چرا پزشکان منباب حرفهشان باید سوگند بخورند؟! این قسم قرار است خورده شود که چه بشود؟! و چه فرقی داشته باشد با زمانی که فرض بگیریم قرار نبود سوگندی برای کار طبابت در کار باشد؟! اینکه بعد از زدن تنها یک بخیه، به مادر بچه بگویند: «بخیه فلان قدر خرجش میشود و حالا نزدیم هم نزدیم! خود به خود خوب میشود!» و اینکه مادر بچه، به خاطر نداشتن کمترین پول ممکن، قید الباقی بخیهها را بزند، واقعا چه نسبتی دارد با آن سوگند خورده شده؟!
هفتم-
باری دکتری عمومی به خود من گفته بود: «سعی کنید حتیالمقدور دمپر ما پزشکان آفتابی نشوید!» گفتم: «بله خب! انشاءالله همه سالم و سلامت باشند که اصلا نیازی به مزاحمت برای دکتر نباشد». دوباره گفت: «این را فقط از آن رو نگفتم که انشاءالله همه در صحت باشند! اینکه خب بله! اما باز هم سعی کنید خیلی دمپر دکتر جماعت نگردید!» و در حالی که داشت نسخه را مینوشت، ادامه داد:
«تو خیال میکنی برای چی ما دکترها نسخه را اینقدر بدخط مینویسیم؟ شاید فکر کنی رازی از رموز پزشکی در این مسئله هست اما من که خودم دکتر هستم میگویم که این مسئله یعنی این افه، رازی از امراض پزشکان است، نه رازی از رموز پزشکی!»
*** *** ***
این دولت و آن دولت ندارد. باورم هست مواردی از این دست، در دلسرد کردن مردم، حتی از تحریم هم نقش موثرتری ایفا میکند. روزگاری به طبیب، «حکیم» هم میگفتند… و حکیم، هرگز به مریض خود به چشم عابربانک نگاه نمیکرد!
حکیم سوگند میخورد؛ سوگند را نمیخورد! گیرم آن بخیههای زده نشده، ولو با آوردن مقداری گوشت اضافه و بلکه هم عفونت خوب شود اما نخ بخیهای هم آیا هست برای ترمیم این همه شکاف میان جامعه و جامعه پزشکی؟!
(۲۲ دیدگاه)
- بایگانی: یمینالسلام علیک یا اباعبدالله
(۴۳ دیدگاه)
- بایگانی: یمینعقربههای نیویورکی وطن امروز ۱۱ مهر ۱۳۹۴
نه جناب ظریف! این یک یادداشت اتفاقی نیست! و اینطور نیست که دستم با دکمههای کیبورد تصادف کرده باشد یهویی! انقلابی پای حرفش میایستد! انقلابی هم میایستد! بزدلی پیشه ما نیست! انقلابی وقتی «مرگ بر آمریکا» میگوید میایستد پای این شعار! در مقام عمل! و من باز هم میگویم؛ اسلحه دستم بود، انتقام آیلان و علیرضا و آرمیتا را از اوبامای جلاد، جلاد همه رقمه، جلاد همه جوره، با یک گلوله میگرفتم! پای این شلیک هم میایستادم! و بانگ برمیآوردم؛ «و قاتلوا ائمة الکفر»!
نه جناب ظریف! دست دادن شما به اوباما اتفاقی نبود! اتفاقا جنابعالی دنبال فرصت میگشتید تا بعد از قائم با شک برجام، فریضه واجب سکسک را آنهم در راهروهای سازمان ملل به جاآورید! خیالتان راحت شد؟ این هم از دست دادن به اوباما! و صد حیف که احترام مد نظر رئیستان در کابینه به پاسپورت ایرانی برنگشت و الا با ملک سلمان هم میشود دست داد! با شمر! با یزید! حتی با حرمله هم میتوان دست داد! «اتفاقی» کدام صیغه است؟ «تصادف» کدام صیغه است؟ آدم میتواند با خود شیطان هم دست بدهد! با خود خود شیطان! آدم این استعداد را دارد که از پشه هم کمتر باشد! که رفت در بینی نمرود! و از شن! که رفت در بینی کاخ سفید! در طبس! اما آدم چه خوب، مثل آدم بایستد پای حرفش! و تقصیر خود را گردن تقدیر نیندازد! و مرد باشد و بگوید؛ این بود تدبیر ما! رک و راست!
نه جناب ظریف! بهتر آن است راستش را بگویید! و بگویید که نسبت بعضیها با شیطان بزرگ «لحمک لحمی و دمک دمی» است! چرا راستش را نمیگویید که اوباما و جانکری را دوست میدارید؟ همه که قرار نیست رئیس جمهور زن کشور مارادونا باشند! در سپاه حضرت رسول هم بودند کسانی که ابوسفیان را دوست داشته باشند! و ما در همین جمهوری اسلامی، رئیس جمهوری داشتیم که زن نبود اما زنانه از کشور فرار کرد! واعطشای بنیصدر رسما کاخ سفید را مخاطب قرار داده بود! خیلی هم حالا اشکالی ندارد! همه که قرار نیست تشنه آب فرات باشند! عدهای هم باید باشند بلکه اجل مهلتشان دهد تا بگیرند در بغل اوباما را! دست دادن کافی نیست! چنان باید اوباما را در آغوش فشرد که نگرانی جلاد تحریم منباب سرنوشت انتخاباتی بعضیها جبران شود! چنان باید رئیس جمهور آمریکا را بوسید که بوی ادوکلن اوباما حالاحالاها در بدن آدم بماند! مرد بودن فقط به جوانمردان توصیه نشده! همه باید مرد باشند! همه حتی عشاق سینهچاک پرزیدنت روسیاه! و نباید اینگونه باشد که بعد مصافحه، اجر عمل خود را ضایع کنیم! و بگوییم؛ یهویی بوده! شما راستش را بگو، من قول میدهم لااقل از آن بخش که مربوط به صداقت در کردار است، تجلیل کنم! و البته بعد، این مهم را خاطرنشان کنم که جناب ظریف! وزیر خارجه جمهوری اسلامی، واو به واو صحیفه نور خمینی بتشکن است، نه حضرتعالی! با این حساب، اولا شما خیلی هم حالا آدم مهمی نیستید، ثانیا بوسه فرضی شما بر لب لعل اوباما هم به عبارتی خیلی اتفاق مهمی نخواهد بود! الان و تا همین دست دادن ۶۰ ثانیهای هم اصولگرایان بیخود شلوغش کردهاند! اصلش ما همه به شما بدهکاریم! شما ثابت کردی دست دادن از سر شوق و اشتیاق به رئیس جمهور آمریکا، نه تنها مردهای را زنده نمیکند، بلکه میتواند همزمان باشد با فاجعه منا! و احترام کذایی هم به پاسپورت ایرانی برنگردد! و سعودی زپرتی، به شخص شخیص جنابعالی ویزا ندهد! و آن معامله را با قیمت نفت کند! و این معامله را با حجاج بیتالله!
نه جناب ظریف! بدهی ما به شما تمامی ندارد! شما ثابت کردید میتوان توافقی با آمریکا بست، آنطور که اوباما میگوید؛ «ضامن امنیت بیشتر برای اسرائیل» اما ساختار و ساختمان تحریم، آنطور که جانکری میگوید؛ «باقی بماند»! شما ثابت کردید با نچرخیدن چرخ سانتریفیوژها، همچین نیست که چرخ دیگر کارخانهها بچرخد! شما ثابت کردید بیعرضگی ادوار دولت در عرصه اقتصاد، ربطی به صنعت هستهای ندارد! و اینطور نیست که با دادن هستهای، دشمن، در باغ سبز، نشان اقتصاد ما دهد! شما ثابت کردید پیادهروی با جانکری، مشکل مسکن را حل نمیکند! و دست دادن با اوباما، قیمت خودرو را پایین نمیآورد! شما ثابت کردید خندیدن به اجنبی، اتفاقا مزید دشمنی اوست، نه کاهنده عداوتش! شما ثابت کردید هر چقدر بیشتر به سران کاخ سفید بخندیم، سعودی وحشیتر میشود! شما ثابت کردید مذاکره با آمریکا قادر نیست شب عزای اقتصادی دولت را تبدیل به جشن عروسی کند! شما ثابت کردید وقتی دولت نمیتواند ۴ قلم کالا را درست توزیع کند، ناشی از بیتدبیری اعتدالیون است، نه «مرگ بر آمریکا»! شما ثابت کردید آمانو میتواند از پایگاه نظامی ما بازدید تشریفاتی اما رسمی کند، وزیر امور خارجه دولت اعتدال هم به اوباما دست بدهد، اما لغو تحریم؟ حالا بچرخ تا بچرخیم!
نه جناب ظریف! اتفاقا خوب شد به اوباما دست دادید! و اتفاقا خوب شد چون شمایی هم وزیر خارجه جمهوری اسلامی شد! فقط کاش بگویید سعودی به شما چرا ویزا نداد؟ شما که فرسنگها با «خبر مرگش» فاصله داشتید! «اخوک عبدالله»! «اخوک آل سعود»! «اخوک بشکه»! «اخوک خوک»! زرشک! آقای وزیر خارجه دولت اعتدال! من تکرار میکنم که این یک یادداشت اتفاقی نیست! و وزیر خارجه جمهوری اسلامی، یعنی کلمه کلمه این جمله مختصر و مفید انقلابی؛ «پاسخ، سخت خواهد بود و خشن»! عمر خود دولتها چقدر است که عمر وزارت وزیر خارجهای چون شما چقدر باشد؟! اصول سیاست خارجه جمهوری اسلامی، به وقت لزوم، نه بسته به فلان حرف رئیس جمهور است، نه بسته به بهمان حرف وزیر خارجه! و صدالبته، جمله اخیر هم هرگز اتفاقی نوشته نشده! فقط با روسای جمهور بود، ما الان همه باید جاسوس سیا میشدیم! و فقط به حضرتعالی بود، ما الان باید همه دست در دست اوباما میگذاشتیم!
نه جناب ظریف! از سر احساس نبود که خمینی گفت؛ «از هر که بگذریم، از آل سعود نخواهیم گذشت»! روح خدا، نه اتفاقی سخن میگفت، نه تصادفی رفتار میکرد! آن ابرمرد، همین امروز را میدید که علیه سعودی، آن همه با خشم موضع میگرفت! و ما فرزندان خمینی هستیم! ما اتفاقی تیتر نزدیم؛ «خبر مرگش»! ما پای تیترمان ایستادهایم! و شما را توصیه میکنیم به ایستادن پای دستی که به اوباما دادید! این هم شد حکایت آن تلفن کذایی سال پیش؟! دولت محترم شعارش «تقدیر» بود یا «تدبیر»؟! اشبهالناس به آن فرد قبلی، همین فرد فعلی است؛ واگذاری امور به اجنه، یعنی همین واگذاری امور به اتفاق و تصادف! اگر دیروز دست دادن به اجنه، امور را تدبیر نکرد، امروز هم کاری از دست دادن به اجانب، آنهم یهویی ساخته نیست!
نه جناب ظریف! اگر رئیس جمهور قبل فقط یک بار وزیر خارجه خود را در حین مأموریت از کار برکنار کرد، معالاسف رئیس جمهور فعلی این کار را با حضرتعالی چند بار کرده! سیاست «مدارا با دشمن، تندی با دوست» بارها حضرتعالی را در حین مأموریت، از کار برکنار کرده! شما آن روز که مشغول پیادهروی با جانکری شدید، از وزیر خارجه جمهوری اسلامی تبدیل به فقط وزیر خارجه دولت اعتدال شدید! و آن روز هم که با اوباما دست دادید! و آن روز هم که ویزایتان را سعودی صادر نکرد! و بسیاری روزهای دیگر! زین سبب است که نوشتم؛ «شما خیلی هم حالا مهم نیستید»! با این همه، فرض است بر شما، لااقل حرمت آن ۴ تا حمایت مشروط بزرگان از خود را نگه دارید! که صدالبته این حمایتهای مشروط از خیلیها بوده!
نه جناب ظریف! هر ثانیه آن ۶۰ ثانیه مصافحه شما با اوباما، دهها حجگزار ایرانی مشغول جان باختن بودند! شگفتا! سعودی هم بر بیتدبیری خود، نام «اتفاق» گذاشته! و من شک ندارم، آنجا و آن لحظه، شما وزیر خارجه دولت اعتدال بودید و بس! و نه وزیر خارجه انقلاب خمینی! و نه وزیر خارجه «از آل سعود نخواهیم گذشت»! میدانم! خیمه حجاج در صحرای منا، خالی بود! و زرق و برق سازمان ملل را نداشت! میدانم! حجاج بیتاللهالحرام، لباسی به تن نداشتند الا احرامی سپید، به رنگ کفن! اما با خط اتوی شلوار پرزیدنت وحشی، میشود باز هم سر هزاران طفل معصوم را برید! و سر ابنای بشر کلاه گذاشت! میدانم! دست حجاج، تنها چند سنگ بود که بر صورت شیطان بزنند! و رمی جمرات به جاآوردند! اما دست شما، درست در همان لحظه، در دست شیطان بود! شیطان بزرگ! میدانم! و این را هم خوب میدانم که شما با «الفبای تدبیر» بیگانهاید و اصلا در آن حد نیستید که بخواهم بنویسم؛ «با الفبای مبارزه بیگانه هستید»! شما و مبارزه؟
نه جناب ظریف! دفعه بعد ۶۰ ثانیه را بکنید یک ساعت! از قبل هم خواهش میکنم برنامهریزی کنید! اصلش اعتدال یعنی همین که حاجی جمهوری اسلامی در آغوش خدا باشد و وزیر خارجه دولت اعتدال در آغوش کدخدا! عاقبت، همه که نباید «حج» بروند؛ عدهای هم باید «کج» بروند! گفت: «بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا»! آقای وزیر خارجه دولت اعتدال! به خدا راضی نیستیم دفعه بعد، اعمال مصافحه با شیطان بزرگ را نیمه کاره رها کنید! ما اما زمان خود را به وقت صاحبالزمان تنظیم کردهایم! و این همه را «نشانه» میدانیم! ساعتهای دوزمانه، عقربههای نیویورکی، کلاس کار انقلاب جهانی حضرت مهدی موعود را پایین میآورند! ساعت ما فقط یک زمان را نشان میدهد! شما راحت باش آقای ظریف! و به هر که میخواهی دست بده… تشریفاتی! یهویی! اتفاقی! تصادفی!
(۸۲ دیدگاه)
- بایگانی: یمینخودت کلمهاش را پیدا کن! مکه آلسعود
شهر نزول جرثقیل، نه جبرئیل!
آنچه در زیر میآید برشی کوتاه از سفرنامه حج حسین قدیانی است که در تاریخ دوشنبه هفده آبان ۸۹ ساعت یکونیم نیمهشب نوشته شده.
از در و دیوار پیداست به شهر مکه رسیدهایم. اتوبوس میپیچد به «مرکز توجیهالحاج» و پشت سر چند اتوبوس دیگر. از مدینه تا مکه، تابلویی به نام «غدیر خم» که در همین مسیر است ندیدم اما تابلوست که آلسقوط بدش نمیآید به هر بهانهای زوار خانه خدا را با یک صف عریض و طویل درگیر کند که مثلا چه خبر است! نه به این اسم دهان پر کن «مرکز توجیهالحاج» و نه به توزیع آب زمزم در بطری یک بار مصرف برای زائرین در این مرکز. این آب زمزم را در مرکزی غیر از «توجیهالحاج» و مثلا «توزیعالماء» هم میشد داد! و اصلا ما هم باورمان شد که این آب زمزم است! به صرف این برچسب روی بطری؛ «مکتبالزمازمةالموحد»! و چند جوان عرب و یا شاید هم کارگر خارجی داشتند دعوا میکردند این وقت شب. و شانه خالی کردن از زیر کار. و این همه آنچه که «مرکز توجیهالحاج» ما را بدان توجیه کرد! و در همین مرکز، اوج خصومت آلسقوط با ایرانیها را به وضوح میشد دید. این جمله را به عربی و انگلیسی و اردو و آلمانی و فرانسوی و روسی نوشته بودند ولی به فارسی نه. و جمله؛ «وزاةالحج. ترحب بضیوفالرحمن و تتمنی لهم حجا مسرورا و سعی مشکورا. اخی الحاجالکریم… الخ!» و دشمنی با شیعه را فروکاستن تا این حد که «اهلا و سهلا» را به زبان سارکوزی بگویی اما به زبان سلمان، نه! آنهم در کجا؟ در حج! و با یک اقیانوس مسلمان! و این همه آدم از قوم سلمان! تا رسیدن به مسجدالحرام و استقرار در هتل، مثل خورهها داشتم دید میزدم بیرون را که نام یک مدرسه به نظرم جالب آمد؛ مدرسه «عبداللهابنزبیر»! شارع؟ همان اول باید دقت میکردم که نکردم. این مدرسه جان میدهد برای اینکه آقازاده فراری، مهدی هاشمی محصلش باشد! کمی بیشتر در شهر چرخ میزدیم مدرسه «معاویةابنابیسفیان» را هم لابد میدیدیم! در مدینه خبر گرفتم از اوضاع تهران که دوستی گفت: «شایعه شده مهدی هاشمی در خفا برگشته!» پرسیدم از صحت و سقمش. گفت: «نمیدانم!» فقط این را میدانم که الان سمت چپم مسجد تنعیم است. از جمله مواقیت شهر مکه. و آن دورتر؛ برج ساعت یا همان برجالابراج معروف که چه سریع ساخته شد. و انصافا چه عظمتی! و منقش به الله اکبر! و نماد خانه خدا از راه دور. خانه خدا در پستترین زمینها و نمادش در اوج آسمان! و نمادش یک بت! بتی بزرگ که شکستنش کار ابراهیم نیست. ابراهیم تبر داشت. با تبر نمیتوان بت برجالابراج را شکست. و راستش هیچ کجا رسول خدا را غریبتر از شهرش مدینه ندیدم و هیچ کجا خدا را غریب تر… نه! غریبتر که کفر میشود؛ خودت کلمهاش را پیدا کن! هیچ کجا خدا را … از شهرش مکه و خانهاش کعبه ندیدم. حکام آلسقوط خیال میکنند صاحبخانه خانه خدا هستند؛ سایه هر بتی که بخواهند بر سر خانه خدا خراب میکنند! نزدیکای مسجدالحرام، مکه را با این شکل و شمایل، بیشتر شهر نزول جرثقیل دیدم تا جبرئیل. اما گریههای مادرم که بغل دستم نشسته، حکایت از آن دارد که تحت هر شرایطی اینجا خانه خداست. اینجا کعبه است. اینجا صفا و مروه دارد. عرفات دارد. فاطمه اینجا به دنیا آمده. آدم و حوا اینجا به معرفت زهرا رسیدهاند. مزار خدیجه اینجاست. محمد در همین زمین پا به گیتی گذاشته. مزار عبدالمطلب و ابوطالب اینجاست. غار حرا اینجاست. کوه ثور اینجاست. حجرالاسود اینجاست. رکن یمانی اینجاست اما «هیچ کجا برای ما کرب و بلا نمیشود!»
(۱۶ دیدگاه)
- بایگانی: یمین
به توکل خالق غَمَت…
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین…
اَلسَّلام عَلیَ الْحُسَینِ الَذی سَمَحَتْ نَفسُهُ بِمُهجَتهِ.
سلام بر حسین که با دادن خون خویش جانش را تقدیم کرد.
اَلسَّلامُ عَلیَ مَن اَطاعَ اللّهَ فی سِرِهُِ و عَلانیَتهِ.
سلام بر کسی که فرمانبرداری کرد خدا را در پنهان و آشکار.
اَلسَّلامُ عَلیَ مَن جَعَلَ اللهُ الشِِّفاءَ فی تُرْبَتهِ.
سلام بر کسی که قرار داد خداوند شفا را در خاک شریفش.
اَلسَّلامُ عَلیَ مَن اَلْاجابَةُ تَحتَ قُبَتةِ.
سلام بر کسی که دعا مستجاب است در زیر گنبد حرمش.
«ناشناس»
لبیک یا حسین
سلام بر پرچم و عَلَم…
سلام بر شعر محتشم…
سلام بر محرّم…
.
.
.
سلام بر حسین*
باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب
باز دلبسته این پیرهنم کرد ارباب
ای خدا شکر که در هیئت امسالش هم
باز مشغول به سینه زدنم کرد ارباب
هر کسی در پی دلدار خودش میگردد
باز آواره دور از وطنم کرد ارباب
من که عمریست نشد نوکر خوبی باشم
از سر لطف اُویس قَرَنم کرد ارباب
من کجا روضه کجا هیئت ارباب کجا؟
یا حسین گفتم و شیرین دهنم کرد ارباب
خواب آن شب اثر سینه زدنهایم بود
باز پیراهن مشکی به تنم کرد ارباب
من به عالم ندهم لذت مردن را با…
… فکر خوبی که برای کفنم کرد ارباب
لبیک یا حسین
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
السلام علیک یا اباعبدالله
لبّـیــــــ«یا حسین»ـــــــکَ
«منتظر»
آهسته گویمت نشنود رباب
از عمر اصغرش چند روز مانده است
سلام بر حسین
ابتکار قشنگی بود.
آفرین
حج نرفتیم ولی یک «لک لبیک حسین»
از همینجا که بگوییم خدا میآید
رخت احرام نبسته همه مُحرم شدهایم
خودمانیم، سیاهی چه به ما میآید
یا حســـــ شهــــــ ثارا… ــــــید ــــــــین…
مصرعے میگـــویم و میگذرمـــ
ڪاروان در دل صحراستــــــــــ
خدا رحـــــم ڪنــد…
«ناشناس»
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
امکانش هست شماره تماسی از مسئول گروهی که عاشورا راهی کربلای فکه میشن اینجا بذارید.
ممنون میشم…
ثبت نام کاروان پیادهروی اربعین در سایت
http://www.bso.ir/
شرکت در مراسم ویژه ظهر عاشورای فکه در سایت
http://www.rahiyannoor.ir
«خواهر شهید»
روی دستش پسرش رفت ولی قولش نه
نیزهها تا جگرش رفت ولی قولش نه
این چه خورشید غریبی است که با حال نزار
پای نعش قمرش رفت ولی قولش نه
شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار
دست غم بر کمرش رفت ولی قولش نه
هر کجا مینگری نام حسین است حسین
ای دمش گرم سرش رفت ولی قولش نه…
با ذکر صلوات برای سلامتی امام زمان عجل الله
دل از این ترکیب رویایی چه مدهوشه…
شه و… شهزاده و… ششماهه و… ششگوشه…
اوه خیلی زیباست…
احسنت.
تغییر نامها به «لبیک یا حسین» بسیار دلچسب بود.
انشاءالله که دیشب با نوای «لبیک یا حسین» جای ما را خالی کردین؛ ما ایران نیستیم کلا محرم و صفر هر جا رفتین جای ما را خالی کنید و یاد تمام دوست داران حضرت ابا عبدالله باشین.
«مجالس عزای سالار شهیدان، خاموش کننده آتشها است و ملائکه در آن حاضر میشوند.»
التماس دعا…
حاج میثم مطیعی، شب اول محرم ۹۴
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab01Moharram1394%5B01%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab01Moharram1394%5B02%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab01Moharram1394%5B03%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab01Moharram1394%5B04%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab01Moharram1394%5B05%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab01Moharram1394%5B06%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab01Moharram1394%5B08%5D.mp3
«فرهنگی»
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
خواستم از نداشتههایم پیش خدا گله کنم
دیدم او به من حسین را هدیه داده، از شکایتم منصرف شدم…
به امام صادق علیهالسلام عرض شد:
آقای من! فدایتان شوم. وقتی کسی میمیرد یا کشته میشود جلسه نوحهای برای او میگیرند و من مشاهده میکنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه جلسه عزا میکنید.
حضرت فرمودند:
این چه حرفی است؟ هنگامی که هلال ماه محرم دمیده میشود ملائکه پیراهن امام حسین را آویزان میکنند در حالیکه پارهپاره شده از ضربههای شمشیر و آغشته به خون است. ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم بصیرت (و نه با چشم بصر) میبینیم، پس اشکهای ما سرازیر میشود.
حاج میثم، شب دوم
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab02Moharram1394%5B01%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab02Moharram1394%5B02%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab02Moharram1394%5B03%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab02Moharram1394%5B05%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab02Moharram1394%5B07%5D.mp3
پیام حجةالاسلام قرائتی به عزاداران حسینی را در گروه فرهنگی سایت تسنیم بخوانید.
http://www.tasnimnews.com/fa/news/1394/07/22/888817
حاج میثم، شب سوم
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab03Moharram1394%5B01%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab03Moharram1394%5B02%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab03Moharram1394%5B03%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab03Moharram1394%5B07%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/moharram/Shab03Moharram1394%5B08%5D.mp3
«رمضانی»
کرب و بلا!
ای کاش من مسافرت بودم…
فیض بردیم…
ممنون سیداحمد!
یل یاتار
طوفان یاتار
یاتماز حسینین پرچمی
باد فروکش میکند
طوفان میخوابد
اما پرچم حسین همچنان پابرجاست…
ای سر مستور
نور علی نور
شش گوشهات را
میبوسم از دور
حاج میثم، شب چهارم
http://meysammotiee.ir/media/878
حاج میثم، شب پنجم
http://meysammotiee.ir/media/879
حاج میثم، شب ششم
http://meysammotiee.ir/media/880
http://meysammotiee.ir/media/891
حاج میثم، شب هفتم
http://meysammotiee.ir/media/881
امام حسین علیه السلام را ابتدا خدا توسط عشق شهید کرد، سپس شمر به وسیله تیغ.
«حاج آقا دولابی»
حاج میثم، شب هشتم
http://meysammotiee.ir/media/882
از امام جعفر صادق علیهالسلام مروی است؛
در هر کربی توسل به صاحب لوای سیدالشهدا علیهالسلام به عدد نام شریف آن جناب «یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین» صد و سی و سه بار
هزار و یک کلمه علامه حسنزاده آملی- کلمه ۸۷۴
حاج میثم، شب تاسوعا، بیت رهبری
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/485258/94
مینویسم عشق و بیتردید میخوانم «جنون»
هر کسی دیوانهتر «السّابقون السّابقون»
مینویسم عشق و بیتردید میخوانم «حسین»
عاقلان دانند لکن «اکثرا لایعقلون»
این سرشت ماست؛ از خاکیم، «خاک کربلا»
سرنوشت ماست پس «انا الیه الراجعون»
صرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست
مهر باید کرد این دلنامه را با عقد خون
پرچم او از ازل بالاست؛ بالا تا ابد
باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون
امان از دل زینب…
کسی به دست، سری، آن طرف به سر دستی
بس است روضهی لبتشنهای که…
اگر که کشته نمیشد که نه! خدا میخواست
ولی مقابل خواهر نبود بهتر بود…
حاج میثم شب تاسوعا
http://meysammotiee.ir/media/883
شب عاشورا
http://meysammotiee.ir/media/884
شب شام غریبان
http://meysammotiee.ir/media/886
باید مجاور باشی تا بفهمی چه زجری دارد نطلبیدن!
http://upir.ir/sh94/guest/IMG-۲۰۱۵۱۱۱۲-۰۰۱۱۲۶.jpg
قسمت شده دوباره شب جمعه یا حسین
با نامتان حسینیه را کربلا کنیم…
با یک سلام، میشود از راه دور هم
دل را دوباره زائر قبر شما کنیم…
سلام بر حسین*
http://meysammotiee.ir/files/other/haftegi/Gomnam-Haftegi930906%5B05%5D.mp3
باز این چه شورش است که در اربعین توست
باز این چه ماتم است که دلها غمین توست
زوار اربعین تو ایمانشان سر است
ایمان علامتی است که در اربعین توست
موکب به موکب از تو فقط حرف میزنند
این شور و عشق و زلزله آتشین توست
در قتل تو حرارتی از جنس آتش است
شوق زیارت تو الفبای دین توست
سمعا و طاعتا به لب هر چه زائر است
اهلا و مرحبا به زبان آفرین توست
جمعیتی به یاریات از جان گذشتهاند
این پاسخی به ناله هل من معین توست
بنگر ربابها، علی اصغر به روی دست
بنگر هنوز حرملهها در کمین توست
با زائران خویش بگو عاقبت به خیر
زیرا بهشت قطعهای از سرزمین توست
قافیه را به مادرتان هدیه میدهم
این کشته فتاده به هامون حسین توست
سجده به سنگ میکنم و گریه میکنم
چون یادگار زخم عمیق جبین توست
«حجتالاسلام موحدی»