بهترین سکانس در این هوای ابری

در این روزهای ابری و در این هوای دلگیر، هر کس به طریقی ارادت خود را به آسمانی‌ها نشان می‌دهد.

یکی عکس همت را در دست می‌گیرد و پایش را روی وصیتنامه سردار خیبر می‌گذارد. دیگری با نام باکری می‌خواهد مرام او را تخریب کند. عده‌ای سر مزار پلارک می‌روند و عطر شهید را استشمام می‌کنند. برخی برای «برادران دستواره» در «قطعه‌ ۲۶» فاتحه می‌خوانند و از این «ایام بی‌مرام» لب به گلایه باز می‌کنند. بعضی هم اصلا انگار نه انگار، فقط وقت مرگ به بهشت‌زهرا (س) می‌روند! من با پرده نقره‌ای، نسبتم حرفه‌ای نیست. بیشتر بیننده هستم تا منتقد. بگذریم که بعضی از فیلم‌های امروز ارزش حتی یک بار دیدن را هم ندارند. سال‌هاست به سینما نرفته‌ام و از «شهاب حسینی» ۳-۲ فیلمی بیشتر در خاطر پرمخاطره‌ام نیست. در این فیلم‌ها که از این بازیگر به یاد دارم، آقا شهاب در نقش انسان‌هایی ظاهر شده که با فطرت‌شان هنوز قطع ارتباط نکرده‌اند و هنوز رگه‌هایی از اصالت در وجودشان دیده می‌شود. همان زمان به دوستی گفتم که شهاب حسینی به نظر می‌رسد در خانواده‌ای اصیل و مومن به آیین مردانگی بزرگ شده باشد. حسینی خیلی طبیعی نقش عشق را بازی می‌کند و وقتی در جلد یک مرد اهل درد فرو می‌رود، بازی‌اش ادا درآوردن نیست.

بعدها چیزهایی که از این بازیگر شنیدم، حسم را نسبت به شهاب حسینی بهتر کرد و این احساس خوب، وقتی کامل شد که شهاب جایزه خود را تقدیم به همسر شهید «عباس بابایی» کرد. در زمانی که علاقه‌ام به سینما فروکش کرده، خوشحالم، سکانسی دیدم که در عالم واقعیت و نه عرصه سینما رخ داد. لحظه‌ای که شهاب حسینی جایزه خود را به همسر این شهید اهدا کرد، از دیدنی‌ترین سکانس‌های زندگی‌اش بود. در این روزهای ابری، شهاب حسینی خیلی خوب روی سن، آفتابی شد و نشان داد که قدر بازیگران نقش شهادت را، قدر آسمانی‌ها را می‌داند. قدرشناس این قدردانی باید بود ولو با این کلمات. آفرین شهاب! زیبا بود کارت. قشنگ بود ابتکارت. «تا نگویند که از یاد فراموشانند»، باید چون شهاب به یادشان بود. یاد ستاره‌ها بویژه در این هوای ابری. سیمرغ را باید در بهشت گرفت. از دست عباس بابایی، بازیگر نقش عشق.

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. خانم معلم می‌گوید:

    به عمل کار بر آید ….
    خیلی ها هستند که خوب حرف میزنند ولی وقتی پای عمل میرسه لنگ می زنن …. آفرین به شهاب حسینی … امیدوارم اصالتش به مرور یادش نره !

  2. رامین می‌گوید:

    من قبلا خیلی ازش خوشم نمی اومد ولی یکی دو سالیه که ازش خوشم اومده.

    دستش هم بابت این عملش درد نکنه.

  3. راهی می‌گوید:

    منم مثل شما وقتی اون صحنه رو دیدم احساس غرور کردم .

    شهاب حسینی از اون دسته بچه هایی که ذاتش پاکه چون تنها یک ذات پاک میتونه پاکی بابایی رو با همه ی وجود حس کنه .
    مطالب بالایی تون هم خیلی زیباست .
    بخصوص : بزرگترین گناه مولای ما این است ….
    خیلی راحت این مطالب رو میگی ؛ اما
    حسین آقا من می ترسم .
    گفتن این حرفا و قضاوت کردن از نگاه ما نباید سخت باشه .
    اما من می ترسم از روزی که مثلا ۲۰ سال دیگه ، ما هم به جای اینکه مثلا تو جایگاهی که هستیم محکم تر بشیم ،
    مثل همین آقایون بشیم . می ترسم از سرنوشت خودمون که نکنه بعد ها و بعد ها ما هم طلحه بشیم …


    من هم می ترسم؛خدا همه را عاقبت به خیر کند

  4. من می‌گوید:

    آره به خدا

  5. راهی می‌گوید:

    خوشا بحال آنان که دل شهدا و خانواده های شهدا از آنان راضی است ……
    یا علی

  6. حنظله می‌گوید:

    حالا که در دیماه سال ۹۰ هستیم و شاهد بازی شهاب حسینی در نقش شهید بابایی ، خوندن این متن که دوسال پیش نوشته شده ، لطف خاص خودش رو داره

    انشاالله که شهاب حسینی روز به روز تو مسیر اعتلای فرهنگ اسلامی موفق تر باشه و بیشتر حالا که با بازی نقش شهید بابایی مسوولیتش بزرگ تر هم شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.