«مسلم در کوفه» یعنی «حسین در کربلا»

ح‌سین ق‌دیانی: این درست که حقیر، گاهی از روی حریت آمیخته با توهم، پای قلم را از گلیم کاغذ خود فراتر می‌نهم و فی‌المثل به ارکان نظام، مشورتکی می‌دهم یا حتی مدعی می‌شوم که این مردمان دست‌گاه دیپلماسی، آن‌قدرها هم غیور و امین و شجاع و متدین نیستند اما این‌همه نشان چیست؟! براستی! نقد حقیری چون من به دانش‌مند فاضل و حقیقتا ملایی چون آیت‌الله آملی، نشان چیست؟! و نقدم به فلان و بهمان تصمیم شورای نگهبان و سپاه و بسیج، نشان چیست؟! خیرخواهی ولو کودکانه؟! تمرد و‌ طغیان؟! تجویز نسخه‌ی افراط؟! یاغی‌گری؟! قهرمان‌بازی؟! ادا و اطوار آرمان‌خواهانه؟! عصیان قلم؟! گیرکردن و بیرون نیامدن از مندرجات امثال جلال و شریعتی؟! تاخت و تاز؟! شورش؟! شهوت به‌به و چه‌چه مخاطب؟! تب بالا؟! ادعای این‌که آیت‌الله جنتی پیر شده‌اند و استغفرالله، من از این یار وفادار خمینی و خامنه‌ای بیش‌تر می‌فهمم؟! و از آیت‌الله مصباح و علم‌الهدی و موحدی و امثال این نازنیان فرزانه، من‌جمله حضرت استاد گران‌قدرم؛ حاج‌حسین‌آقای شریعت‌مداری، سیاست را بیش‌تر می‌فهمم؟! و حتی آن‌قدر که مدعی شوم صلاح نیست سپاه و بسیج، رسانه‌ی مستقل داشته باشند؟! و همان به که ذیل سرفصل «جنگ نرم» از همین رسانه‌های موجود جبهه‌ی انقلاب، حمایت کنند؟! اجازه بدهید قبل از پاسخ به همه‌ی این پرسش‌ها، رونمایی کنم از بیمی که دارم؛ از این‌که بمیرم و در مواجهه با این سئوال که «حسین قدیانی که بود؟!» تنها و تنها بسنده شود به این جواب که «از نقد هیچ چیز و هیچ کس، ابایی نداشت و هر چه بر دلش جاری می‌شد، خیلی راحت می‌نوشت!» نه! من فقط آن نویسنده نیستم که برداشت نوشت: «ای تاریخ! بشکند قلمت اگر ننویسی که این‌جا بهشت اپوزیسیون است! که این‌جا بسیجی باید برود جان دهد تا حتی آن‌که نظام را قبول ندارد، در اوج امنیت برود رأی دهد!» اگر هم‌سنگران عزیز، این بند را مکرر و مرتب منعکس می‌کنند، این را هم ببینند که کرارا نوشته‌ام؛ «حُسن ممتاز و متمایز جمهوری اسلامی به این است که از قضا، مخالف خود را هم دعوت به حضور در انتخابات می‌کند و مخالف هم می‌آید و رأی می‌دهد، چرا که با وجود همه‌ی نق‌هایی که می‌زند و نقدهایی که می‌کند، مطمئن است نظام، حسن روحانی نوشته شده در برگه‌ی رأی او را، نه قالیباف می‌خواند و نه رئیسی!» و از قضا، از رموز ماندگاری جمهوری اسلامی، همین امانت‌داری است! و همین که رأی را فقط حق طرف‌داران خود نمی‌داند! القصه! نخستین روزهایی که قلم دست گرفته بودم و در یک دفتر شبیه دفتر حضور و غیاب معلمان، عکس‌های شهدا را می‌چسباندم و زیرش اباطیل خودم را می‌نوشتم، مصادف شده بود با روزهایی که آیت‌الله آملی، در به‌ترین و دقیق‌ترین و علمی‌ترین و انقلابی‌ترین حالت ممکن، جواب شبهات منورالفکر غرب‌زده‌ی کج‌اندیشی را می‌داد که رسما و علنا به جنگ باورهای دینی مردم رفته بود! خوب یادم هست چقدر پز می‌دادیم که جبهه‌ی انقلاب، اگر بهشتی و مطهری و چمران و دیالمه را ندارد اما فاضل فهیمی چون آیت‌الله آملی را دارد و علامه‌ی جلیل‌القدری چون حضرت آیت‌الله مصباح را دارد و رحیم صفوی و عزیز جعفری و قاسم سلیمانی را دارد و حسین شریعت‌مداری را دارد! آری! خیلی راحت می‌توان بیرون یا حتی داخل گود نشست و امر «لنگش کن» را صادر کرد؛ ولو کاملا هم به حق، لیکن من و شما آیا از محدودیت‌ها و مظلومیت‌ها و فشارهای وارده بر قاضی‌القضات مملکت، باخبریم؟! به جرئت می‌توانم ادعا کنم؛ شماری از داعیه‌داران‌ سرشار از منم‌منم، اگر جای آیت‌الله آملی بودند، هرگز جگر این را نمی‌داشتند که فرزندان خطاکار مرحوم هاشمی را در زمان حیات ایشان، ره‌سپار زندان کنند! کار کمی بود که رئیس قوه‌ی قضائیه انجام داد؟! آن‌هم با وجود آن‌همه فشار و آن‌همه حمله که ما حتی نمی از آن اقیانوس را هم نمی‌دانیم! نه! این نوشته، مخل نوشته‌های قبلی من نیست، بل‌که می‌خواهد بگوید؛ حسین قدیانی، فقط نویسنده‌ی آن یادداشت‌ها نیست؛ راقم این‌ نوشته هم هست! اگر روزی، با حفظ همه‌ی حرمت‌ها و احترام‌ها، نقدی به آیت‌الله مصباح داشته‌ام یا نقدی به نفر اول دست‌گاه قضا یا سایر سروران، این هم هست که بگویم؛ اگر روزی دست مدیرمسئول کیهان را بوسیده‌ام- که بوسیده‌ام!- آن‌روز برایم روز عید بوده! و ای خوشا آن‌روز که بتوانم نعلین علمای دین را جفت کنم و در بیرون در مجلس درس‌شان، نعلین شاگردان ایشان را هم جفت کنم! که ما هر چه داریم، از نشستن پای منبر بزرگان‌مان بوده است! و ایضا ادب و اخلاق و احترام! نقد- نقد البته درست!- به شورای نگهبان، جای خود اما صدها افسوس که تا کنون نتوانسته‌ام حبیب‌بن‌مظاهر خمینی و خامنه‌ای را؛ آیت‌الله جنتی را آن‌گونه که لایق ایشان است، مدح کنم! از یاد نبریم که شورای نگهبان فقط یک نفر نیست و فقط هم فقهای این شورا نیستند! مشخصا چه می‌خواهم بگویم؟! دوستان عزیز! من گاهی درست یا نادرست، نقدی به اجزا و ارکان نظام وارد می‌کنم اما نه از زاویه‌ی جریان انحرافی! و نه به نیت تخریب و غوغاگری! و نه به قصد اغواگری! انقلابی‌گری، آری! اغواگری، هرگز! گاهی نقدی به نظام داشتن، آری! خروج از مناط انضباط، هرگز! نقد متین و مستدل به ارکان جمهوری اسلامی، آری! خوراک ضدانقلاب شدن، هرگز! که هنوز هم مثل زمان امام، اوجب واجبات، حفظ نظام است! اگر من و توی حزب‌اللهی، حریم و حرمت داریم، به طریق اولی، نظام جمهوری اسلامی هم حریم و حرمت دارد! نظام که جای خود دارد؛ حتی در نقد قوای سه‌گانه هم نباید حرف خارج از قاعده زد! و نباید همه‌ی لاریجانی‌ها را یکی گرفت! و نباید با وجود خمینی و خامنه‌ای، دچار اخلاق انحرافی شد! و مثل جریان انحرافی شد! همین‌طور چشم را بستن و مدام داد زدن، سیره‌ی «مردم‌نمایان» است لیکن «مردم‌داران» سیاست‌ورزی منهای تقوی و اخلاق را نمی‌خواهند! و بست‌نشینی بر مدار منیت را نمی‌خواهند! بگذار سخن به وضوح بیش‌تر بگویم؛ ما به علی لاریجانی، نقدهای فراوان داریم اما نه از زاویه‌ی فرقه‌ی زنبیلیه! لذا اگر رفیق‌بازی حرام است و باندبازی حرام است و قبیله‌گرایی حرام است، بست‌نشینی رفیق‌بازانه و باندبازانه و قبیله‌بازانه، حرام‌اندرحرام است! مشاهده کردم روزهای اخیر که جریان انحرافی، با مانور روی متنی از متن‌های حقیر و به نیت شوم تخریب حریم بزرگان، این نتیجه‌ی مضحک را گرفت که «نقد قدیانی بر جمله‌ی رهبری»! گفت: «کافر همه را به کیش خود پندارد!» از هزاران متن و بیش و پیش از آن، از ایمان و اعتقاد من، چنین برمی‌آید که وقتی ولی فقیه را «نائب بر حق امام زمان» می‌دانم، یعنی سخن خمینی و سخن خامنه‌ای، عینا برایم همان درجه از اعتبار را دارد که کلام معصوم! که «مسلم» در کوفه یعنی «حسین» در کربلا! آن جمله هم که در متن کذا نوشتم، هم‌چنان که از سطور ابتدایی آن درباره‌ی مدیرمسئول کیهان برمی‌آید، از آن منظر بود که کاش دیپلمات‌های ما ناظر بر تعاریف حضرت آقا از ایشان، برجام را امضا می‌کردند و بسی بیش‌تر حرمت آن عبارات را نگه می‌داشتند! اساسا دأب رهبر انقلاب، حمایت‌ صدالبته مشروط از دست‌اندرکاران است! و ما به این‌ها واقفیم لیکن به این هم واقفیم که گاهی مسئولان، حرمت تعریف آقا را مخدوش می‌کنند! من البته علاوه بر نویسندگی، از یاد نبریم که «فرزند شهید» هم هستم اما با وجود پدری چون حضرت سیدعلی، کور باد آن‌ چشمی که امثال مرا بخواهد «یتیم» ببیند! و یا «منتقد رهبر» ببیند! جایی هم اگر جمله‌ای را ناواضح نوشته‌ام، از پدرم و امامم و همه‌ی عشق و اعتقادم، تمنای بخشش دارم! آری! من همان حر متوهمی هستم که «بیت رهبری» را خانه‌ی خودش می‌داند! و خامنه‌ای را بابای خودش! حرفی هست؟!

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. آقاپور می‌گوید:

    طیب الله انفسکم

  2. آقاپور می‌گوید:

    احسنتتتت

  3. سفیر می‌گوید:

    عالی

  4. منتظر می‌گوید:

    سلام

    چنین است که عاشقان و فرزندان حضرت ماه، معمولا نمی‌گویند؛ «بیت رهبری» بلکه می‌گویند؛ «بیت»!

    -کجا می‌روی؟
    بیت!

    چون «بیت پدر»، «بیت خود» است…

  5. قاف می‌گوید:

    تولدت مبارک

  6. ذبیحی‌فرد می‌گوید:

  7. فرهاد می‌گوید:

    سلام
    این را القا می‌کنید که مقصر رکود، دولت روحانی است…

  8. ناشناس می‌گوید:

    سلام
    لطفا در پیام‌رسان «سروش» کانال بزنید و مطالب‌تون رو اونجا هم نشر بدین…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.