شیخ شب‌های قدر

اینستاگرام ۲۷ خرداد ۱۳۹۶

حضرت آقا، شهید آوینی و شیخ‌حسین را آن‌قدر مجنون‌وار گوش داده‌ام که به اذعان رفقا، هر ۳ صدا را خوب خوب خوب می‌توانم اجرا کنم اما امشب پای منبر خطیب خوش‌لهجه داشتم فکر می‌کردم چرا از بهار ۸۴ به این طرف، متنی، مدحی، چیزی برای انصاریان ننوشته‌ام؟! القصه! ۱۲ سال پیش که سردبیر «یاد ماندگار» بودم، با کمی پی‌گیری، شماره‌ی ایشان را پیدا کردم! خوب یادم هست صبح پنج‌شنبه بود و درخواست من از ایشان، مصاحبه‌ای مشروح! گفت: «من امشب مصلای چالوس، برنامه‌ی «کمیل» دارم؛ زمان اگر برایت مهم است، بیا این‌جا تا بعد از دعا با هم حرف بزنیم!» و من هم از خداخواسته، قبول کردم و ساعاتی بعد، با یکی از بچه‌های مجله، عازم شمال شدیم از جاده‌چالوس! در راه هم، تا همراهی حنجره بود، صدای شیخ را برای هم‌کار هم‌راه تقلید کردم، آن‌قدر که درآمد: «مصاحبه تمام شد، حلالیت بطلب از ایشان!» مصاحبه که تمام شد، همین کار را کردم و شیخ اما بعد از نثار متلکی آب‌دار علیه «کاندولیزا رایس» وزیر خارجه‌ی زشت و بدترکیب وقت یانکی‌ها، خندید و گفت: «با صدای ما، جاده‌خاکی نزنی، حلال!» و بعد هم، ما را روانه‌ی خانه‌ی شیک یکی از مریدان چالوسی خود کرد که از قضا، خانمش عین ما، فرزند شهید بود! و عین ما [گلوی قلم را بگذار، صاف کنم!] دست‌پخت داشت به چه خوش‌مزگی! یادش بخیر اما آن مصاحبه! تیترش این بود: «کمیل در لباس ضد شیمیایی» که اشاره داشت به جبهه‌رفتن‌های شیخ! اساسا محور گفت‌وگو همین بود! همین که خطیب محبوب، هم‌واره پای کار انقلاب ایستاده! و ان‌شاءالله باز هم خواهد ایستاد! الغرض! ۸۸ و یکی‌دو سال بعدش و حتی می‌خواهم بگویم تا امروز، چه بسیار دست مریض، که می‌خواستند و هنوز هم می‌خواهند رابطه‌ی شیخ‌حسین عزیز ما را با انقلاب و انقلابی‌ها سرد کنند و در ظاهر هم، به یک چیزهایی نائل شدند لیکن خداوند منان را صدهزار مرتبه شکر که این نقشه‌ی نامیمون، هرگز نگرفت! این‌جا می‌خواهم اشاره کنم به قصور شخص خودم اما! چرا از ۸۴ تا الان، قلم را خرج خطیبی نکردم که هم دوستش می‌داشتم و هم دوستش می‌دارم؟! البته اشتباه شود! برای من، مثلا ماندن یا نماندن در صحنه‌ی انقلاب آن‌که ۷۶ به او رأی دادم و رقیبش یعنی فی‌الحال رفیقش، پشیزی ارزش ندارد! اساس موضع او و امثال او برایم فاقد اعتبار است، که دیری است گور پدر خواص و اتفاقا عامیانه، راهم را انتخاب کرده‌ام و هیچ هم مسئولیتی در قبال ابقای عناصری از این دست، روی دوش خود نمی‌بینم! که من «رهبر انقلاب» نیستم! الساعه به من خبر دهی که ناطق مد نظر، پیمان شهادت با بزرگان بسته، جوابت می‌دهم؛ «باشد!» و اگر خبر دهی که هم‌او، پیمان شقاوت با کوچکان بسته، ایضا! که بر هیچ پیمان هیچ پیمان‌شکنی، درنگ جایز نیست! با وجود این دیدگاه اما، خودم را در برابر «شیخ‌حسین» همان‌قدر موظف به خرج قلم می‌دانم که درباره‌ی «حاج‌منصور»! و این درست که از ۸۴ تا امروز، ناظر بر شیخ‌حسین دوست‌داشتنی، کوتاهی‌ها کرده‌ام اما خود به خدایی اصل نگاهم همان است که گفتم! بگذار اعترافی کنم! با وجود این همه سخن‌ران و مداح جدیدالورود، هنوز هم مراسمی از بیت حضرت آقا را عاشق‌ترم که سخن‌ران، شیخ‌حسین بود و مداح، حاج‌منصور! اوووووف! ال‌کلاسیکویی بود برای خودش! حساب کن! نائب امام زمان نشسته باشند کنجی به دل‌بری و خطیب هم انصاریان باشد و مداح هم ارضی! غذا هم سه نفر، یک دیس! بی‌خود نیست می‌گویم ال‌کلاسیکو! ال‌کلاسیکو چیست؟! عیش تمام بود آن سالیان بیت! و هنوز هم البته هست اما دعادعا می‌کنم باز هم آن ترکیب محشر به مراسم بیت برگردد! خیلی ریز نیستم در حواشی اما دعادعا می‌کنم اگر میان «شیخ‌حسین و حاج‌منصور» کدورتی هست، این ۲ عزیز، به برکت همین لیالی عزیز، باز هم با هم بخوانند! والله من و خیلی‌ها چون من، دل‌شان لک زده برای تجدید آن ترکیب رؤیایی! که در یک مراسم و ترجیحا بیت، خطبه با شیخ‌حسین باشد و نوحه با حاج‌منصور! واقعا ترکیب «به محمد و علی و فاطمه» و «می‌کشی مرا حسین» زوجی را تشکیل می‌دهد که مستمع را مست می‌کند! و به امید تجدید این ترکیب، بسی خدا را شاکرم که در روزگار نوجوانی، بارها و بارها در مجلسی حضور یافته‌ام که شیخ و حاجی، سخن‌ران و مداح آن بوده‌اند! به حکم این متن اما می‌خواهم از شیخ‌حسین بیشتر بنویسم! صرف‌نظر از لحن ممتاز و صوت متمایز که خدا ارزانی حنجره‌ی شیخ کرده، ایشان خطیبی کاملا حرفه‌ای و سخن‌وری کاملا قهار است، با رعایت جزئی‌ترین موارد! این‌که در شب قدر، ذکری کنند از ناخدای کشتی‌ها، از راننده‌ی کامیون‌ها، از سربازهای وظیفه، از مامای بیمارستان‌ها، از خلبان طیاره‌ها! و تو بگو از همه! این‌که خود، هم‌راه مخاطب اشک بریزند و واقعا هم اشک بریزند! نه تباکی، که بکای واقعی! این‌که یاد محافظان امنیت و سپاه و بسیج را در حالی گرامی بدارند که دست‌های مریض، خوب می‌دانم چه نقشه‌ها کشیده‌اند! و این‌که آلوده‌ترین گنه‌کاران را، امثال مرا هم، مستند به آیه و روایت و حدیث، امیدوار کنند به بخشش الهی! هان ای شیخ عزیز! اگر چه از ۸۴ تا امروز، متنی درباره‌ی شما ننوشته‌ام اما اولا پس این متن چیست؟! و این‌ ارادت، از سر چیست؟! ثانیا از آن اجازه‌ی البته مشروط چالوسی، کمتر روزی بوده که صدا را در فلان‌جای گلو، نیندازم و نگویم: «بسم‌الله الرحمن الرحیم! الحمدلله رب‌العالمین» تا «اباالقاسم مصطفی محمد»! آری! سلام و صلوات خدا بر شما که گنه‌کار سراپاآلوده‌ای چون مرا هم، امیدوار می‌کنی به قبول توبه از سوی حضرت دوست! به حسین بن علی! اصلا این فراز «به حسین بن علی» را جور دیگری می‌گویی! جوری که هم‌الان هم به اشک بگذرد! نم اشکی گوشه‌ی چشم، که اذیت کند نویسنده را! که نگذارد کلمات را خوب ببیند! امان از این اذیت! اما از این اذیت، چه چیز بهتری در این دنیا؟! از گریه برای «حسین» چه گریه‌ی بهتری در این دنیا؟! باری یادم هست گفتی: «شب قدر یعنی دانستن قدر و منزلت «حسین» و گریه برای حسین»! «شیخ شب‌های قدر» اگر تو باشی و صدا اگر صدای تو باشد و سیما اگر مستقیم، مشغول پخش زنده‌ی لرزش شانه‌های تو، باید هم نام زیبای «حسین» را برایت می‌گذاشتند؛ حضرت شیخ‌حسین انصاریان! راستی! یادت هست در مصلای شهر شمالی، همین که مرا دیدی، گفتی: «آشنایی! پای منبر، فکر کنم دیده باشمت!» چه بود جوابم به شما؟! درست فکر می‌کنی شیخ! بازار، می‌آمدم جلوی جلوی جلو؛ مسجد امیر، می‌آمدم جلوی جلوی جلو؛ هیأت انصارالعباس، می‌آمدم جلوی جلوی جلو؛ مسجد جامع قلهک، می‌آمدم جلوی جلوی جلو! منی که مدرسه‌ی شاهد را برای فوتبال می‌پیچاندم، تمرین فوتبال را می‌پیچاندم بلکه خطیب محبوبم را درست از پای منبرش ببینم! شاید… شاید یکی از آن دانه‌های اشک بر «حسین» سر خورد و سر خورد و سر خورد؛ افتاد روی سر پسرک بازی‌گوشی که شب‌ها زیر پتو، هدفون واکلمن را می‌گذاشت در گوشش تا درست عین خودت بگوید: بسم‌الله الرحمن الرحیم… نه، نشد! بسم‌الله الرحمن الرحیم… هان! هان ای شیخ! ما را با تو عالمی است! «به حسین بن علی»!

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. ناشناس می‌گوید:

    سلام…
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ح‌سین ق‌دیانی:
    علیک سلام!
    درست شد اما لطفا بحث بی‌خود و ممتد نکنین دیگه! توی کامنت‌های همون پست، این تذکر رو داده بودم…

  2. خان‌باجی می‌گوید:

    از شیخ‌حسین انصاریان که دیگه نگید؛ محشرند، بی‌نظیرند!
    سالهای سال است که از شبکه سوم سیما، هر سال و هر سه شبِ قدر را پای سخن‌رانی ایشان می‌نشینم، گوش می‌دهم، اشک می‌ریزیم، قرآن بر سر می‌گیرم و به دعاهای زیبای‌شان آمین می‌گویم و هیچ کجا مثل مراسم ایشان، هنگام قرآن سر گرفتن، نتوانسته مرا به یاد گناهان ریز و درشتم بیندازد و هیچ کس مثل ایشان نتوانسته این اطمینان را به حقیر بدهد که شب قدر بلاشک بخشیده می‌شوی و من رو سیاه در کمال پررویی و اعتمادی که از شیخ بزرگوار دریافت کرده‌ام «الهی العفو» می‌گویم…
    به قول شیخ؛ «خدایا! مرگ ما را در نماز قرار بده… خدایا! مرگ ما را در «زیارت حسین» قرار بده… خدایا! هنگام مرگ، صورت‌مان را روی قدمهای مبارک امام حسین قرار بده…».
    الهی آمین

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ح‌سین ق‌دیانی:
    آفرین!

  3. صبا می‌گوید:

    سلام
    بفرمایید دوستان بیان حاضری بزنن، ما فکر نکنیم رفتن سوریه شهید شدن!

  4. .... می‌گوید:

    این متن‌تون راجع به شیخ انصاریان واقعا یه حال دیگه‌ای داشت…

  5. .... می‌گوید:

    یعنی شما رو تصور می‌کنم؛ هنگام تقلید صداها…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.