مرگ بر آمریکا

نمایی از صفحه یک روزنامه وطن امروز در یوم الله ۱۳ آبان

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۰۰ دیدگاه

کتیبه‌ها گویاتر از بیلبوردها

بیلبوردهای ما را جمع کردید، با «کتیبه های محتشم» چه می کنید؟!

دیپلماسی اگر واقعا بر اساس ۳ اصل عزت، حکمت و مصلحت باشد، هیچ تنافری با انقلابی‌گری ندارد. ما نه دوگانه دیپلمات‌ها/ انقلابی‌ها داریم، نه دوگانه دیپلماسی/ انقلابی‌گری. آنکه دیپلمات است باید به اقتضای کار خود حرف بزند، آنکه هم انقلابی است، باید بر مبنای اصول خود کار کند. ما از دیپلمات‌ها توقع نداریم که وسط مذاکره، روی میز بزنند، بیرق بچرخانند و شعار «مرگ بر آمریکا» سر دهند، اما از هنرمندان بسیجی‌مان حتما متوقعیم که ذیل شعار «مرگ بر آمریکا» پرده از چهره مزورانه کاخ سفید کنار بزنند. اگر مبنای عمل، عزت، حکمت و مصلحت باشد، سخنوری اهالی دیپلماسی هیچ تعارضی با نقش‌آفرینی فرزندان انقلابی ندارد که این هر دو باید به تکلیف جداگانه و البته در طول همِ یکدیگر عمل کنند. یک تکلیف روی دوش دیپلمات‌هاست، یک تکلیف هم روی دوش انقلابی‌ها. بگذریم که پرورش «دیپلمات‌های انقلابی» نیز «انقلابی‌های دیپلمات» می‌تواند بسی بیش از این در دستور کار نظام‌ مقدس‌مان قرار بگیرد. در روزهای گذشته، جماعت سازشکار با پنهان شدن پشت دیپلماسی دولت، طرح‌های هنرمندان انقلابی با عنوان «صداقت آمریکایی» را مخل مذاکرات هسته‌ای خواندند و با این بهانه مضحک، آن قدر به شهرداری فشار آوردند که مجبور شود بخش عمده‌ای از این طرح‌ها را از سطح شهر تهران جمع‌آوری کند. درباره این «زورگیری فرهنگی» باید گفت:

یکم: ما هر چند به بعضی اقدامات نابجای مردان دیپلماسی، نقدهای جدی داریم اما حتی‌المقدور صف اهل سازش را با دیپلمات‌های کنونی جدا می‌دانیم. ان‌شاءالله واقعا هم همین‌طور است.

دوم: مذاکره‌ای که با تیتر فلان روزنامه و متن بهمان وبلاگ و ۴ تا شعار «مرگ بر آمریکا» و چند تا بیلبورد بخواهد مختل شود، معلوم است پایه و اساس درستی ندارد. مذاکره اگر به معنای حرفه‌ای کلمه «مذاکره» باشد، زیبنده نیست این همه ظریف و شکننده باشد.

سوم: این توقع که هنرمندان انقلابی، تکلیف روی دوش خود را از دولت‌های محترم جمهوری اسلامی بگیرند، توقعی نادرست و غیر منطقی است. ما برای کاریکاتور کشیدن از شیطان بزرگ از کدام دولت مجوز گرفته‌ایم که دولت اعتدال، دومی آن باشد؟! ما که ماییم؛ اگر امام خمینی برای شیطان بزرگ خواندن آمریکا از دولتی، دیپلماتی، شورای شهری، جایی اجازه گرفت، امام خامنه‌ای هم برای چفیه روی دوش‌شان، حتما کسب تکلیف خواهند کرد! تا راه روح‌الله هست و تا خامنه‌ای ما را امام است، هنرمندان انقلابی این آب و خاک، ضمن احترام به همه آنان که باید، برای ارائه هنر خود، تکلیف از خون سرخ شهدا می‌گیرند و لاغیر. ما بی‌وصیت‌نامه شهدا نشده‌ایم که برای ارائه هنر انقلابی، کسب تکلیف از روزنامه‌های زنجیره‌ای کنیم! در جوهر قلم هنرمند انقلابی این مملکت، خون مطهر شهدا نهفته، خواه بعضی از اعضای شورای شهر، خوش‌شان بیاید، خواه نیاید! وانگهی، مگر هنگام «تماس تلفنی» از فرزندان انقلابی اجازه گرفته شد که حالا هنرمندان ما بخواهند برای هر قلمی که می‌زنند اذن از این و آن بگیرند؟! دیپلمات‌ها همان به که درباره حوزه کار خودشان حرف بزنند و به جای مغلطه و فرافکنی، توضیح دهند که در خلال مذاکرات، دقیقا چه داده و چه گرفته‌اند؟!

چهارم: مذاکره‌کنندگان ما اتفاقا اگر «دیپلمات» به معنای کارشناسانه کلمه باشند، می‌توانند با سرمایه‌گذاری معنوی روی آثار هنرمندان انقلابی، دست برتر را در گفت‌وگو بگیرند. آیا چون دیپلمات‌های ما به رموز دیپلماسی آشنا نیستند، جورش را باید هنرمندان بسیجی بکشند؟! آیا چون جماعت سازشکار، از دیپلمات‌های ما تمنا دارند که به بهانه مذاکره، تسلیم آمریکا شوند، جورش را باید فرزندان انقلابی ولایت فقیه بکشند؟! به «مرگ بر آمریکا» و بیلبوردهای ضد آمریکایی چه ربطی دارد این چیزها؟! دیپلمات‌های ما باید اگر هنری دارند در میز مذاکره نشان دهند، که ما در میدان مبارزه هنر خود را بلدیم؛ ما از امام عاشورا هنر خود را آموخته‌ایم، از خمینی بت‌شکن، از امام خامنه‌ای.

پنجم: دقت شود که ما یک «مذاکره» داریم و یک «امتیاز دادن به دشمن». ما کتمان نمی‌کنیم، بلکه با افتخار می‌گوییم؛ «انقلابی‌گری مخل امتیاز دادن به دشمن است» لیکن از سویی دیگر بر این باوریم که «انقلابی‌گری، دست خالی دیپلمات ما را تبدیل به دست پر می‌کند». دیپلمات‌ها اگر واقعا دیپلمات باشند باید ممنون «مرگ بر آمریکا» باشند. با این حساب، جماعتی که علیه چند تابلوی قشنگ بچه‌های سازمان اوج، این همه موج راه انداخته‌اند فی‌الواقع نگران اختلال در روند مذاکرات هسته‌ای نیستند، دلسوز روحانی و ظریف نیستند، غم از این به دل گرفته‌اند که چرا نازک‌تر از گل گفته شد به شیطان بزرگ! مذاکره بهانه است؛ واعطشای این جماعت به خود خود خود شیطان بزرگ است! حمایت از مذاکره بهانه است؛ عشق این جماعت به یزیدیان زمان است! عاشورای ۸۸ را که یادتان نرفته؟!

ششم: طرح‌هایی که بچه‌های «اوج» کشیده‌اند، علاوه بر زیبایی ظاهری، در محتوی نیز کاملا دقیق و هوشیارانه بوده است. همه این طرح‌ها اشاره به بی‌صداقتی‌ آمریکایی‌ها دارد. در این طرح‌ها، حتی مذاکره به ما هو مذاکره نقد نشده، چه رسد به دولت! هم آرمان‌گرایانه بوده، هم واقع‌بینانه. ملاحظه دولت هم شده. حال اساسی‌ترین سؤال ممکن این است؛ مگر از منظر اهل سازش، چه اتفاقی قرار است در مذاکرات بیفتد که طرح کشیدن از یانکی‌ها در روند آن خلل وارد می‌کند؟! و مگر چه امتیاز بزرگی قرار است به دشمن بدهیم که با ۴ تا طرح ضد آمریکایی در ام‌القرای جهان اسلام این گونه برخورد می‌شود؟!

* * *

هر چند دولت عوض شده، نه حکومت، اما ما از این دست تنهاتر بودیم که جهانی کردیم «مرگ بر آمریکا» را. دلم می‌خواهد این خطوط آخر را من‌باب دل‌نوشت بنویسم؛ عالیجنابان! اگر در روند مذاکرات‌تان، وصیت‌نامه سراسر «مرگ بر آمریکا»ی پدران ما هم احیانا اختلال ایجاد کرده، از شما شرمنده‌ایم! و اگر برق نگاه «آرمیتا و علیرضا» هم آسیب‌رسان به روند مذاکرات است، باز از شما شرمنده‌ایم! ما فکر نمی‌کردیم داغ یتیمی‌مان این همه «برد» داشته باشد که حتی در بازی «برد برد» هم اختلال ایجاد کند! ما را بابت قصور و کم‌کاری ۳۰۰ هزار شهید ببخشید! ما را بابت شهدای‌مان ببخشید که با بدن غرق در خون، فضای صلح و صفا را مکدر کردند! ما را بابت خس خس سینه جانبازان شیمیایی عفو کنید؛ سرفه‌شان مخل سفره دیپلماسی است! کار ما به چه جاهایی رسیده! هرگز باورمان نبود بابت «شهدا! شرمنده‌ایم» شرمنده دیپلمات‌ها شویم! شهدا! چرا هنگام نوشتن وصیت‌نامه، مراقب مذاکره نبودید؟! امام شهدا! چرا این «شیطان بزرگ» را توی دهان ما انداختی؟! تو مقصری! متهم ردیف اول… افراطی‌تر از همه… امامِ «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» چرا هنوز مختل می‌کنی روند مذاکره را؟! حضرت روح‌الله! «جنگ فقر و غنا»، «تشکیل هسته‌های جهانی مقاومت»، «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم» و… همه و همه جمله‌های شماست، نه ما! مشکل اصل‌کاری بوسه شما بود که به جای دست و بازوی دیپلمات‌ها، بر دست و بازوی بچه‌های «مرگ بر آمریکا» فرود می‌آمد! اماما! عذر می‌خواهم، اما بدجور مختل کرده‌ای روند مذاکرات را! غدیر ظاهرا تقدیر نبود؛ دلم برای صدایت تنگ شده خامنه‌ای… اصلا شهدا! شما هم شرمنده‌اید… شرمنده مذاکره، صلح، صفا، زندگی، دیپلماسی، مصلحت‌‌های سیاسی، قیمت دلار، نرخ ارز، محیط زیست، گردشگری، امنیت، آرامش، سازش، گشایش، شرمنده همه چی… به خصوص شرمنده آقازاده‌ها، نوه‌ها و نتیجه‌ها… شوخی‌ها و جدی‌ها! حتی شرمنده متلک‌ها! خانواده شهدا! شما هم شرمنده‌اید… آهای مادر ۴ شهید! تو هم شرمنده باش… آه بلند تو، بیش از تیتر یک کیهان، دامن مذاکرات را گرفته… اینک تو نامحرمی، وندی شرمن محرم! و تنها شهید سازشکاران «احمد شهید» است!! حاج احمد متوسلیان! تو باید به جرم افراط، یارانه‌ات قطع شود… تو هم باید شرمنده باشی… دوکوهه! زمین صبحگاه! فکه! دستواره‌ها! مزار معطر پلارک! پلاک‌های هنوز زیر خاک! «میثم، میثم، عمار»! به گوش‌اید؟! لطفا شرمنده باشید… آری، کار ما به چه جاهایی رسیده! هرگز باورمان نبود خاک زهرایی شلمچه شرمنده میز و صندلی ژنو شود… و مبارزه شرمنده مذاکره… خوب شد از شهید بصیرت حسین غلام کبیری، این شیربچه جنوب شهری بیلبورد نساختیم و الا نخاع دیپلماسی از گردن قطع می‌شد!! من پیشنهاد می‌دهم نام «همت» هم از بزرگراه ام‌القری حذف شود، چرا که بدن بی‌سر، زبان مذاکره را چه می‌فهمد؟! عامل اختلال و تکدر خاطر، از آستین خالی خرازی بیشتر؟! و اگر خون این چند شهید اخیر هم به گوشه‌ای از مسیر مذاکرات ضرر زده، باز هم شرمنده! راستی، چند صباح دیگر «محرم» است… عاشورا باز هم به موقع از راه رسید… بیلبوردهای ما را جمع کردید که آمریکا عصبانی نشود، اما متوجه نشدید آنچه بیشتر باعث وحشت آمریکا است، داربست عزای حسین(ع) است… دیروز شهدا ندای «هل من ناصر» امام کربلا را شنیدند، امروز محرم، صدای غم و غربت ما را… ارباب با معرفت حقا که حسین(ع) است… «کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا»… بیلبوردهای ما را جمع کردید، با «کتیبه‌های محتشم» چه می‌کنید؟! «باز این چه شورش است…» را چه می‌کنید؟! اینها را که دیگر نمی‌توانید جمع کنید و صد البته نمی‌خواهید جمع کنید؛ همه حسینی هستیم، فقط شما یزید زمانه را نشناخته‌اید! ما هنوز همه بیلبوردهای‌مان را نصب نکرده‌ایم؛ آن روز کل شهر «حسین حسین» می‌گوید! آن روز کسی خواهان مذاکره با یزید نیست! آن روز عاشوراست! هر روز عاشوراست! بیلبوردهای ما به شهر برمی‌گردد! ما هرگز با یزید به بازی «برد برد» نمی‌رسیم! آهای دیپلمات‌ها! «روضه امان‌نامه»… بیلبوردهای ما «روضه امان‌نامه» بود! کار ما را جمع نکردید، دشمنی کردید با ابتکار علمدار… علقمه اما همچنان جاری است… نزد سقای آب و ادب، اجر ما محفوظ است… بیلبوردهای ما به شهر برمی‌گردد! آهای اهل سازش! از چشم ما نبینید؛ هرچه می‌کشید، از دست عباس(س) است…

کیهان/ ۶ آبان ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۲۵۹ دیدگاه

جنگ! با ما در لفافه حرف نزن…

به ظاهر زمختش نگاه نکنید، با معرفت تر از جنگ پیدا نمی شود!! جنگ اسمش بد در رفته؛ این روزها بیشتر! هیچ دقت کرده اید چرا در تقابل جنگ و صلح، این فقط جنگ است که نوستالژی دارد، حرف و حدیث دارد، گفته ها و ناگفته ها دارد؟! عجبا، حتی آنهایی که اسم خود را «صلح طلب» گذاشته اند هم، به وقت خاطره، دم از مخاطره جنگ می زنند! من فرمانده جنگ بودم، من محور جنگ بودم، جنگ این را داشت، این را نداشت، این خوبی را داشت، آن را نداشت! کی و کجا صلح به پای جنگ رسیده در این همآورد؟ صلح از جنگ بهتر نیست، بلکه جنگ از صلح مظلوم تر است! من قبول دارم که اغلب می گویند «زنده باد صلح» اما حتی همین جماعت نیز، همه ادعای شان جنگ است، نان جنگ می خورند و دم از صلح می زنند! هر چقدر «صلح کجایی که دلم تنگ توست» بی مزه و فی الواقع موهوم است، عجیب به دل می نشیند این «جنگ کجایی که دلم تنگ توست»… اما «عجیب»! یعنی با همه زخم هایش! با همه بی معرفتی هایش! با همه شکستگی ها و دلشکستگی هایش! جنگ است دیگر! ۱۴ استخوان شکسته و ۳۳ سال استخوان لای زخم… مرتضی در سپاه مدافعان خرمشهر، عمر جنگ به ۱۰ روز نرسیده غیبش زد. «چه بلایی سر مرتضی آمده بود؟» این شده بود معمای بچه ها! آیا غریب و تنها در گوشه ای از خرمشهر به شهادت رسیده بود؟ آیا اسیر شده بود؟ آیا پیکرش را سوزانده بودند؟ آیا…؟ آیا…؟ بعد از ۳۳ سال، به همه این اما و اگرها، شهید خود پاسخ داد، با پیکری رنجور از شکنجه و مدفون در خاک اردوگاه الرمادی! از ۵۹ تا ۹۲ می شود ۳۳ سال… ۳۳ سال انتظار، ۳۳ سال گوش به زنگ بودن، اما از ۵۹ تا ۶۷ می شود ۸ سال… ۸ سال دفاع مقدس بی سنگر در انفرادی الرمادی! از ۵۹ تا ۹۲ می شود ۳۳ سال… اما از ۶۷ تا ۹۲ می شود ۲۵ سال… ۲۵ سال شهادت…

این نام را به خاطر بسپارید: «شهید مرتضای رفیعی دستجردی …» کاش این نام طولانی تر بود تا از آن گذر نمی کردیم! کدام خیابان، کدام اتوبان، کدام کوچه، و کدامین عدد، این نام بلند را تاب می آورد؟! قله ای، کوهی، بلندایی مگر برازنده شکوه مقاومت سردار انتظار باشد… شاید! راستی، شهید مقاومت در اسارت! شهید بعد از قطعنامه! شهید زمان صلح! شهید این روزها! بعد از این همه سال، آمده ای که چه بگویی؟! دقیقا چه بگویی؟! ما که داشتیم زندگی مان را می کردیم… جنگ! نمی دانم این از بی معرفتی توست یا از اوج معرفتت که ما هم بی خیال می شویم، تو دست از سر ما برنمی داری! جنگ جنگ جنگ! ما که اول گفتیم آنقدرها هم که ظاهرت نشان می دهد، بی معرفت نیستی؛ اما تو هم دیگر از جان ما چه می خواهی؟ جنگ! با ما در لفافه حرف نزن…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۸۶ دیدگاه

«چاپ دوم مذاکره» برای نتانیاهو فاکتور شد!

ظاهرا ما حق داریم «زنجیره ای» بخوانیم بعضی روزنامه ها را، چرا که فقط یک قلم به مزد زنجیری می تواند چنین تحلیل فاخری (!) ارائه دهد؛ «اصول گراها و نتانیاهو، در یک موضع گیری مشترک، از مذاکره ایران و امریکا ناخرسندند. حال با این هم نوایی چه می کنند؟!» در این باره در ۲ بند مجزا نکاتی مطرح می شود.

دلیل/ تشابه ظاهری ملاک نیست

اگر تنها سود مذاکره با امریکا این باشد که جماعت «نه غزه، نه لبنان…» هم هر گونه هم نوایی با سران اسرائیل را ناروا بشمرند، برای تشکر ما از دیپلمات ها کفایت می کند! وقتی نتانیاهو، فتنه گران ۸۸ را به دلیل رفتار و گفتار اسرائیل پسند – و نه تشابه ظاهری در یک موضع گیری- «دوستان خوب اسرائیل» می خواند، کاملا روشن است چه جریانی در داخل، هم نوای با اسرائیل، سیاست ورزی می کند. وقتی دنیا امت حزب الله ما را به لشکری مقتدر می شناسد که باکی از اعلام عمومی کمک به حمله کنندگان به رژیم غاصب قدس ندارد، مضحک است که بنا به یک دلیل علیل، متهم به هم نوایی با اسرائیل شود!

یک مسابقه فوتبال را در نظر بگیرید! تماشاگران هر ۲ تیم، جداگانه تیم خود را دعوت به یک امر مشترک یعنی حمله می کنند. شما اما در عقل آن آدم تازه از راه رسیده ای که مدعی شود؛ «هر ۲ گروه تماشاگران، هم نوای با هم و در یک موضع مشترک، از “حمله” حرف می زنند!!» شک خواهید کرد؛

«آدم ناحسابی! اینا جفت شون دارن می گن حمله، اما یه طرف داره تیم خودشو دعوت به حمله می کنه، اون طرفم تیم خودشو!»

اگر ما دغدغه برند متعالی جمهوری اسلامی را داریم و نتانیاهو هم نگران نیمچه پز باقی مانده کاخ سفید است، این مهم، اتفاقا بیانگر اوج تخاصم و عداوت ما با صهیونیست هاست، چرا که هر یک به پرستیژ خود فکر می کنیم. فی الواقع هم نوا با سران اسرائیل کسانی اند که در دوگانه ایران و امریکا، مرتب طرف کاخ سفید غش می کنند. یعنی همان طرفی که دارد از سوی صهیونیست ها تشویق می شود. بعله! گاهی نتانیاهو به اوباما اعتراض می کند، اما برای اینکه از او دشمنی بیشتری با ایران می خواهد.

کم مانده زنجیره ای ها با استناد به فلان اعتراض شاید واقعی، شاید هم فریب کارانه نتانیاهو به اوباما، اینطور وانمود کنند که شعار «مرگ بر امریکا» حرف دل اسرائیل است!!

تحلیل/ همراهان و هم نوایان با دشمن چه کسانی اند؟!

صرف نظر از ظواهر بعضی موضع گیری ها، واقعا باید دید آیا اسرائیل از نزدیکی ایران به امریکا احساس ناخرسندی می کند؟!

ریشه این سئوال، در خاک این نکته نهفته است که ما بدانیم اساسا امریکا در دوگانه ایران و اسرائیل قرار نگرفته که نزدیکی اش به اسرائیل، ایران را آزرده کند و نزدیکی اش به ایران، اسرائیل را!

اگر نسبت کاخ سفید با ملت ایران، بر اساس «دشمنی» تنظیم شده، لاجرم نسبت امریکا با اسرائیل بر مبنای «دوستی» استوار است. امریکا هرگز میان اسرائیل و ایران گیر نکرده که نداند کدام را انتخاب کند! واضح تر از روز است که روسای جمهور امریکا، طرف اسرائیلی را به طرف ایرانی نمی فروشند که اگر بفروشند، آن روز قطعا نظم و نظام دیگری در امریکا مشغول حکومت است!

در طول ۳۵ سالی که از عمر جمهوری اسلامی می گذرد، هر وقت بحث مذاکره با یانکی ها مطرح بوده، چرا لابی صهیونیسم، همان پله اول، مانع نشده؟! و چرا همواره اجازه داده یک حرف و حدیثی، یک نامه ای، یک تلفنی حادث شود، بعد در پله دوم، به آنچه نزدیکی تهران – واشینگتن می خواند اعتراض کند؟! و چگونه است که این «لابی ساکت در پله اول» و «معترض در پله دوم» ناگهان در پله سوم، به همه کاره کاخ سفید، تبدیل می شود؟!

و آیا با داده هایی که از این سئوالات حاصل می شود، نمی توان نتیجه گرفت که «سکوت فرمایشی در پله اول» و «اعتراض نمایشی در پله دوم» فریبی بیش نبوده است؟!

و آیا اعتراض صوری اسرائیلی ها به اوباما در پله دوم، با این هدف صورت نمی گیرد که زنجیره ای ها – بخوانید باند رسانه ای دوستان خوب اسرائیل!- به عنوان «بازیگر نقش مکمل این خیمه شب بازی» وارد ماجرا شوند و با ارائه فاخرترین تحلیل ممکن (!) به تضعیف موضع حزب الله در برابر جبهه مشترک امریکا و اسرائیل بپردازند؟! طرفه حکایت اینجاست؛ به محض اعلام رسمی خبر تماس تلفنی اوباما و روحانی، و در حالی که هنوز، نه اصول گرایان و نه نتانیاهو، هیچ واکنش خاصی به انتشار این خبر نشان نداده بودند، به طرفه العینی تمام رسانه های زنجیره ای در فضای مجازی پر شد با این طعنه؛ «مردم! چه نشسته اید، موضع حزب الله و نتانیاهو یکی شده!!» ما البته کتمان نمی کنیم که گاهی میان امریکا و اسرائیل در امر چگونگی مواجهه با ایران، اختلافاتی رخ می دهد، منتهی «اختلاف در روش»، نه «اختلاف در مبنی». قطعا در اغلب مواقع میان امریکا و اسرائیل حتی در روش نیز اشتراک نظر وجود دارد. نظیر حمایت از فتنه گران ۸۸، ترور اندیشمندان هسته ای، بحث ویروس استاکس نت، اخلال در سیستم اقتصادی از طریق تحریم و… اینک فرض کنیم که بر خلاف تحلیل دقیق بالا، در قضایای اخیر واقعا میان امریکا و اسرائیل، اختلاف در روش وجود داشته. قدر مسلم، مادام که میان امریکا و اسرائیل در مقابله با جمهوری اسلامی «اشتراک در مبنی» وجود دارد، باز هم، انگ همراهی با اسرائیل به فتنه گرانی می چسبد که سال ۸۸ چهره الهام بخش جمهوری اسلامی را تا همان حد که توانستند خدشه دار کردند، نیز زنجیره ای هایی که با وجود فتوای رهبر انقلاب و خون مظلومانه شهدای هسته ای، بحث عدم تقوای اتمی جمهوری اسلامی را پیش کشیدند و نسبت به مقوله مذاکره، حتی از اوباما هم بیشتر اشتیاق نشان دادند. کسانی که بابت هر قفلی، به جای کلید داخلی و روحانی خودمان، علی الدوام کلید امریکا را نشان می دهند، هم نوای با اسرائیل اند، نه مدافعان برند جمهوری اسلامی! تجربه نشان داده که اساسا هم صدایی با اسرائیل، از دل شیفتگی به امریکا بیرون می آید. ما اما معتقدیم آنچه روزهای ماضی در عرصه دیپلماسی رخ داد، تلاش با هدف «گشایش» بود، نه کوشش برای «سازش». لذا آنچه مزاحم مذاکره سازنده است، بیش از آنکه انقلابی گری باشد، روحیه سازش طلب جماعتی است که مذاکره را دقیقا مثل امریکایی ها برای خود مذاکره می خواهد، نه برای رفع تحریم. آدم انقلابی، حتی اگر بخشی از مذاکره را هم نقد کند، اختلال در کار دوست ایجاد نمی کند. اختلال در کار دوست، حتی کار مذاکره، از ناحیه جماعتی است که هدف از مذاکره را فراموش کرده، برای صرف مذاکره «چاپ دوم» می رود! ایشان دل بسته سازش با دشمن اند، نه گشایش در کار دوست. اتفاقا اگر تحریم فقط یک کاسب داخلی داشته باشد همین جماعت اند! و «کاسب تحریم» نمی تواند عضو «جنبش ضد تحریم» باشد. زنجیره ای ها تحریم ملت ایران را دوست دارند، چرا که تحریم، بهانه ای برای مذاکره شد! اگر زنجیره ای ها، مذاکره را مدیون تحریم اند، شک نکنید که ممنون، مخلص، نوکر، کاسب و ستون پنجم تحریم اند. «چاپ دوم مذاکره» برای ملت غیور ایران رفته نشد، فاکتور شد برای نتانیاهو که در پله دوم، دنبال بازیگر مکمل خیمه شب بازی می گشت! عاقبت، «دوستان خوب نتانیاهو» یک جا باید زحمات اسرائیل در فتنه ۸۸ را جبران می کردند!

حجت الاسلام روحانی اما رئیس جمهور جمهوری اسلامی است. رئیس جمهور همه ماست. رئیس جمهور مهم ترین جبهه مقاومت است. اگر روحانی، مذاکره را برای رفع تحریم می خواهد، ظاهرا بعضی ها، تحریم را برای مذاکره، مذاکره را برای رابطه، و رابطه را برای سازش می خواهند! یعنی همان را می خواهند که دشمن می خواهد!

اگر رئیس جمهور به مشکلات جمهور فکر می کند، مع الاسف زنجیره ای ها در «پله دوم» مشغول پر کردن جدول دشمن مشترک جمهور و رئیس جمهورند!

جوان/ ۱۵ مهر ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۲۶ دیدگاه

«باخت قهرمانانه» بسی سخت تر از «نرمش قهرمانانه» است!

ما بازی را باختیم… آری، ما بازی را باختیم چرا که اف سی سئول از اس اس قوی تر بود، چرا که تیم کره ای در سئول، چک اول را محکم زده بود، چرا که بازیکنان خارجی چشم بادامی ها در کلاسی بالاتر از آسیا فوتبال بازی می کردند، چرا که مجتبی جباری بد موقعی و نامردانه از استقلال جدا شد، چرا که اس اس انسجام فصل قبل را هنوز پیدا نکرده، چرا که «تیم» نشده، چرا که آندو را نداشتیم، چرا که یک پلی میکر نداشتیم، چرا که در بازی رفت، ناز و ادای نکونام، بیشتر از دل نکونام با استقلال بود، چرا که جعفر مختاری فر و چنگیز و شاهرخ بیانی و مهدی بیگلی بیگلی و ستاره های دهه ۶۰ را نداشتیم، چرا که جای خود امیرخان، اون وسط زمین خالی بود که توپ را لقمه کند برای مهاجم، چرا که علی حمودی را مفت دادیم رفت، چرا که شانس هم نداشتیم، چرا که امیرخان آنقدر گستاخی نداشت به جای پژمان نوری از یک هافبک هجومی یا اصلا از یک مهاجم بیشتر استفاده کند، چرا که بیک زاده می میرد تا بخواهد یک سانتر درست بکند، چرا که تعداد پاس های مان و قدرت حفظ توپ مان در زمین حریف خیلی افتضاح است، چرا که با هر حمله کره ای ها نزدیک بود گل بخوریم، چرا که حرفه ای دفاع نمی کنیم، چرا که قدر ضد حمله ها را نمی دانیم، چرا که اینجا نباید گل اول را می خوردیم، اما نوش جان کردیم، چرا که فرهاد در خط حمله پیر و تنها بود، چرا که در ۳ متری دروازه، دقت نداشتیم، چرا که هنگام زدن ضربه آخر، تمرکز لازم را نداشتیم، چرا که از نظر روحی، بیشتر انگار آماده باخت بودیم تا برد، چرا که…

چرا که غرور ملی جامعه، متاثر از دیپلماسی و مسائل سیاسی آسیب خورده بود، چرا که به نتایج مثبت مذاکره با امریکا زیادی خوش بین بودیم، چرا که در این دولت، بر خلاف دولت قبلی، این فهم حداقلی وجود ندارد که ورزش گاهی از سیاست مهم تر و برتر است، چرا که ما باور نداریم صعود یکی از ۲ قطب فوتبال مان به فینال باشگاه های آسیا، آنهم بعد از ۲۰ سال، خیلی بیشتر از فلان تماس تلفنی دیپلماتیک، می تواند کمک حال اقتصاد، نشاط، روحیه ملی، حتی سیاست جامعه باشد، چرا که ما هنوز به جادوی توپ فوتبال ایمان قلبی نیاورده ایم، چرا که شب بازی اس اس و اف سی سئول، خبر یک مهم ترین بخش خبری رسانه ملی ما، آخرین اظهارات شیخ حسن درباره سیخ حسین است، چرا که ما بلد نیستیم جو بدهیم به بازیکن ایرانی احساسی و دل بسته جو، چرا که ما غافل از این هستیم که کل دولت و مجلس و دستگاه قضا، نمی توانند ۹۰ هزار نفر را در یک روز وسط هفته در ورزشگاه آزادی جمع کنند، اما اس اس می تواند، چرا که…

چرا که امیرخان کل فصل، آرش را بازی نمی دهد، اما بازی به این مهمی، او را به میدان می فرستد، چرا که دل عادل و برنامه پر بیننده اش با برد اس اس نبود، چرا که اس ام اس «نود» بودار بود، چرا که از یک سو، به امیرخان حسادت می شود، از سوی دیگر، سرمربی آبی ها «کل یوم» زبان دفاع از خودش را ندارد، چرا که به جای رئیس جمهور، نامزد بازنده انتخابات به اردوی اس اس می رود، چرا که جناب روحانی، رفتن به آخرین تمرین نماینده ایران را کسر شان محاسن رنگ شده خود می داند، چرا که خیال می کنیم هر کار عامه پسند، اما سودآوری از مصادیق پوپولیسم است، چرا که بغض داریم حتی نسبت به بعضی کارهای نمایشی، ولی کاملا مفید رئیس جمهور قبلی، چرا که به بازیکن متمول مان، به جای جرئت مبارزه و روحیه رزم، وعده آپارتمان می دهیم، چرا که بچه حزب اللهی ما کلا انگار با فوتبال قهر است و حتی حاضر نیست اندازه رهبر برای پیشانی حمید استیلی مایه بگذارد.

باور کنیم صعود اس اس به فینال باشگاه های آسیا تا حد خیلی زیادی می توانست غرور جریحه دار شده ایرانی را ترمیم کند، و باور کنیم در عالم افکار عمومی، نتیجه دیدار اس اس و اف سی سئول حتی می توانست از نتیجه تلخ تماس روحانی و اوباما تجلی بیشتری داشته باشد، لیکن ما نه تنها به این چیزها باور نداریم، بلکه کفر می پنداریم اگر اندازه ۹۰ دقیقه از سیاست التماس کنیم که به نفع فوتبال خفه باشد. که به نفع اعجاز توپ گرد، خفه باشند دمی اصلاح طلبان و اصول گرایان. باور کنیم بعد از فتح خرمشهر، تنها و تنها فتوحات فوتبالی بود که توانست مردم را، همه مردم را به شادی به کف خیابان بکشاند. نه رئیس جمهور شدن احمدی نژاد و نه رئیس جمهور شدن روحانی، و نه دیپلماسی و نه سیاست، هرگز قادر نیستند هنر و کارآیی یک توپ ۴۰ تکه را داشته باشند. آنچه ایرانی را یک متر به هوا بلند می کند، تماس توپ قاضی با تور تیم کره ای است، نه تماس تلفنی این با آن.

باور کنیم ما سیاست را زیادی جدی گرفته ایم و دود این معضله، چهارشنبه شب در چشم ۹۰ هزار نفری فرو رفت که تیم محبوب شان جلوی چشم شان باخت… باخت، هم به سیاست، هم به اف سی سئول، اما آنقدر فهیم و با شعور و با فرهنگ بودند که ۱۰ دقیقه آخر، نا امید از فینالیست شدن اس اس، لیکن امیدوار به رنگ آبی، یک صدا فریاد زدند؛ «استقلال! اول بشی، آخر بشی، دوسِت داریم»، «بین همه تیمای دنیا، عشق است استقلال»، «امیر قلعه نویی، قلعه نویی! ما دوسِت داریم، ما دوسِت داریم» و آنگاه، برای تیم پیروز، چشم بادامی های کره ای هم کف مرتب زدند.

من چهارشنبه شب با همین چشم های خودم دیدم که فرهنگ تماشاگر ایرانی از فرهنگ تماشاگر کره ای بسیار بالاتر است. چهارشنبه شب، ما حق داشتیم به خیلی از بازیکنان، خیلی از مربیان، خیلی از کره ای ها، خیلی از داورها، خیلی از دیپلمات ها و خیلی از سیاستمداران، بدترین دری وری هایی که بلد بودیم و حق شان بود نثار کنیم، اما فقط و فقط دست زدیم. باختیم و دست زدیم! چهارشنبه شب، استقلال باخت، ولی ما استقلالی ها، آخر بازی، اف سی سئول را به عنوان تیم برنده تشویق کردیم. چه باک اگر در بازی رفت، کره ای ها، اس اس را بردند و به پسران آبی فحش دادند؟! هی روزنامه نگار زپرتی! فردا باز هم در رسانه زنجیره ای تر از خودت بردار بنویس؛ «کره ای ها با جمع کردن آشغال از ورزشگاه، اوج فرهنگ خودشان را نشان دادند.» چهارشنبه شب اما برد با ما بود، فرهنگ با ما بود، چرا که تیم آبی مان باخت، اما تا ثانیه آخر تشویق شد. ما حتی به سیاست هم نگفتیم؛ «حیا کن و رها کن!» من روز چهارشنبه، بهتر آن دیدم که به جای دفتر روزنامه، بروم استادیوم. تا میان مردم نباشی، نمی توانی از آمال و آلام مردم بنویسی. مردم یعنی همین ها. مردم خیلی با کلاس تر از سیاست اند. مردم دروغ نمی گویند. مردم زلال اند. مردم پاک اند. مردم امیدی هم اگر به برد نداشته باشند، سرشار از امیدند. سرشار از نشاط اند. به خدا می ارزید اس اس ببازد، به این هزینه که «ارتقای فرهنگ تماشاگر ایرانی» به چشم و گوش همه مردم دنیا برسد. نتیجه بازی را ما با اشک های خود، با فرهنگ ناب ایرانی رقم زدیم… آنجا که بازی را باختیم، اما برای تیم برنده دست ممتد زدیم… باخت ما قهرمانانه بود! انعطاف بعضی ها روی مخ! اگر «باخت قهرمانانه» بسی سخت تر از «نرمش قهرمانانه» است، چه ایرادی دارد «رئیس جمهور»، دیپلماسی را نیز از «جمهور» بیاموزد؟!

اوهوی اس اس محبوب! «ستاره سوم» فدای سرت… اول بشی، آخر بشی دوسِت داریم! استقلال عزیز! می خواهی باور کن، می خواهی باور نکن… من از مدت ها قبل به بر و بچ گفته بودم که فقط روز فینال برای تماشای سومین ستاره روی پیرهن آسمانی تو، به استادیوم می آیم. فقط روز فینال! اما خب، از آنجا که می دانستم تو قرار است به اف سی و دیپلماسی و این همه افراط در مسائل سیاسی ببازی و از آنجا که می دانستم اصولا فینالی در کار نیست، چهارشنبه شب، شدم یکی از آن ۹۰ هزار نفری که برای شان اس اس از جام قهرمانی، دوست داشتنی تر بود. بگذریم که شب قبلش، قلمم را به عشق تو در عاشقانه ترین قمار ممکن بازاندم. «جام» در گریه های ما بود! و «فینال» در چشمان ما بود، آنجا که کف زدیم برای رقیب برنده تو!

من این نوشته را تقدیم می کنم به روح ناصرخان حجازی… به جسم سیدمهدی رحمتی… به همه استقلالی ها، به همه پرسپولیسی ها… و به همه آن ۹۰ هزار نفری که به کره ای ها یاد دادند؛ «فرهنگ از برد و باخت مهم تر است».

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۱۵ دیدگاه

ما «ستاره سوم» را می خواهیم…

آبی ها! ۴ تایی ها! سوبله چوبله ها! اس اسی ها! کله شق ها! بچه ها! فردا باید خون بریزد از دستان شما. فردا باید گلوی توپ و حلقوم کره ای ها را در مشت بگیرید و بزنید لت و پار کنید چشم بادامی ها را. فردا ما برای عروسی به استادیوم می آییم. فردا باید عزای عمومی اعلام شود در کره. فردا باید جنازه کره ای ها آرم ال جی را لجن مال کند. فردا باید بی رحم ترین انسان های هستی، شما پسران آبی باشید. فردا باید خون بپاشید بر در و دیوار استادیوم. فردا ما اعصاب نداریم. ما درب و داغان ایم. ما گل می خواهیم. شما باید قصور دیپلمات ها را جبران کنید. غرور ما زخم خورده. شما باید با کلاش وارد زمین شوید! فردا باید مسلح باشید! فردا کلاس ملاس تعطیل است. بهانه مهانه قبول نیست. فردا جایی برای قرتی ها نیست! فردا قتل و خون ریزی بلامانع است! فردا استفاده از بمب هسته ای حق مسلم ماست! فردا باید موج مکزیکی ما تا خود سئول برود. فردا روز درنده خویی ما است! این بار دیگر نوبت ماست! فردا از جام جهانی مهم تر است! فردا از مذاکره تلفنی مهم تر است! فردا باید ۹۰ دقیقه ما را از شر این سیاست لعنتی راحت کنید! فردا دلار با دریبل دو طرفه های خسرو حیدری پایین می آید! فردا رئیس جمهور ما امیرخان است! فردا شیر بودن شما، قیمت ماست را پایین می آورد! فردا شما باید جور کشکولی ترین کابینه ایران را بکشید! فردا رفع تحریم، بسته به گل های شماست! فردا باید به روحانی غرور ملی یاد بدهید! فردا چک اول دعوا، همان گل اول شماست! فردا باید گزینه نظامی روی میز شما باشد! فردا اگر توپ از شما رد شد، کره ای نباید رد شود! فردا باید کلاس آموزش غیرت بگذارید برای سیاستمداران! فردا همه تان باید به اصل خودتان برگردید و همان گنده لات های نظام آباد باشید، نه پورشه سواران جردن! فردا از دربی مهم تر است! فردا از سیاست مهم تر است! فردا از دولت مهم تر است! وای به حال تان اگر نازنازو بازی کنید! وای به حال تان اگر بچه ننه باشید! فردا از دیپلماسی مهم تر است! فردا ۱۰۰ هزار نفر اسگل شما نیستند که بردارید ببازید و بعد بازی، دست از پا درازتر، قیافه دیپلمات های از دشمن بازی خورده را بگیرید! فردا باید جور ظریف بودن نام و مرام وزیر خارجه مان را شما پسران قلدر آبی بکشید! فردا باید گردن کلفت ترین تیم همه تاریخ فوتبال باشید! فردا باید غوغا کنید در آزادی! فردا ما تیفوسی ترین تماشاگران فوتبال خواهیم بود! فردا شما نماینده ایران در سازمان ملل هستید! فردا کت و شلوار و دکمه تا خرخره بسته تعطیل است! فردا مذاکره تعطیل است! فردا روز مبارزه است! روز مجید سوزوکی! روز اسی سگ دست! روز علی قالپاق! روز آن شهید ورزشکار که دقایقی قبل از شهادتش هم داشت به دشمن فحش بد می داد! روز آن فوتبالیست شهید که عکس آقا روح الله را در بازویش خالکوبی کرده بود! فردا روز شر است! روز شور! فردا ما و شما گنده لات هستیم، نه دیپلمات! اوهوی پسران آبی! پیراهن ما «ستاره سوم» را کم دارد! فردا ما از شما جام می خواهیم؛ انسجام، غیرت، مردانگی، غرور، ملیت، حریت، مبارزه… و همه چیز به جز مذاکره! فردا شما حق ندارید کاری کنید که بابت این نوشته، این قمار، دهان هر ننه قمری علیه من و ما باز شود! فردا باید گل های تان آنچنان ترسناک باشد که بعد بازی، فقط «لالالای لای لالای لالای…» برایم کامنت شود! فردا باید وحشتناک باشید و با سر و صورت خونی به خانه برگردید و الا با چشم بهم زدنی، همه ما ۱۰۰ هزار نفر می شویم «تماشاگرنما»… متوجه هستید که؟!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۸۱ دیدگاه

عروسی در «کوی مقاومت» عزا در «بن بست سازش»

رکب «خوارج زنجیره ای» از «نرمش قهرمانانه»

رسانه‌های زنجیره‌ای از حدود یک ماه پیش تا شامگاه دوم مهر، همچین در رؤیای دست دادن رئیس‌جمهور روحانی جمهوری اسلامی و رئیس‌جمهور جسمانی امریکا غوطه ور بودند کأنه اگر این روبوسی اتفاق افتد، عروسی خواهد آمد به کوچه‌شان!

نه به آن افراط دیروزشان در دهه ۶۰ که هر مخالف سیاسی‌ای را با انگ «امریکایی» طرد می‌کردند، نه به این تفریط امروزشان که به جای پنجره فولاد، رسما دخیل به کاخ سفید بسته اند! گل گفته معصوم؛ «دیوانه را نمی‌بینی مگر در حال افراط و تفریط.» حقا که این چند روز، آنچه ترمزبریده‌های زنجیره‌ای نوشتند، دسته راه انداختن و طبل و سنج و زنجیر بود با این شعار؛ «واعطشا به امریکا!»

به خدا ما دیپلماسی و قواعد آن را می‌فهمیم و سختی کار آقایان روحانی و ظریف را درک می‌کنیم، اما آنچه برای ما غیر قبل فهم است، این حد از زبونی زنجیره‌ای‌ها در برابر دشمن است! تا این جماعت، به عشق امریکا قمه دست نگرفته‌اند و کار دست خودشان نداده‌اند، خوب است عقلای قوم زنجیره ای، حد و حدود توسل به کاخ سفید را در قالب یک زیارت نامه، تبیین نمایند! سوم مهرماه، یکی از زنجیره‌ای‌ها تیتر یک خود را چنین رفته بود؛ «شاید وقتی دیگر»! الهی بمیرم! خب، یک نوار مشکی هم می‌زدید سردر لوگوی‌تان، هم به نشانه عزا، هم به نشانه اعتراض به شیخ‌حسن! نقد سخنان روحانی در سازمان ملل البته اگر درست و منطقی باشد، بی‌ایراد است، آنچه اما ظاهرا زنجیره ای ها به آن خو گرفته اند، اهانت به روسای جمهور قانونی کشور است، به ویژه در شبکه های اجتماعی. خوارج اگر نیک بنگری، هیچ نبودند الا اسلاف همین جماعت که در اوج دنائت، دوست ترین دوست را قربانی دشمن ترین دشمن کردند. من قبول دارم تعریف دقیق دکتر شریعتی از خوارج را؛ «خوارج گروهی بودند که دوست و اهداف دوست را فدای دشمن و اهداف دشمن کردند». اوج هنرنمایی خوارج، به ریش و تسبیح شان نیست که این هر ۲ را میان هر جمعی، ولو زنجیره ای ها می توان یافت! اوج خلاقیت (!) خوارج این بود که در اوج فتح و ظفر، ناگهان عمله نیت پلید دشمن شدند. اولا؛ مشکلات را از فتوحات بیشتر دیدند و به جای امید، یاس پیشه کردند! ثانیا؛ مشکلات را به جای معاویه، گردن علی (ع) انداختند! و مگر جز این، چه مشی دیگری دارند زنجیره ای ها؟!

ذلیلانه نامه می نویسند به اوباما که کوفت آنجلس امریکا هم حکایت جنگل های ایران زیباست، لذا تحریم اگر برداشته شود، دلار اگر ارزان شود، معیشت اگر بهبود یابد، جنگ اگر لطف کنی و نکنی، تو فرشته ای اوباما، لیکن از این هم فرشته تر می شوی! چند روز پیش یکی دیگر از روزنامه‌های زنجیره‌ای در سرمقاله خود نوشته بود؛ «فشار تحریم، بیش از هر چیز سوار بر گرده مردم ایران است» اما در ادامه تلویحا گفته بود؛ «خوب است اگر کاخ سفید می‌خواهد حکومت یا دولتی را تنبیه کند، سیاست‌های این تنبیه جوری اتخاذ شود که فقط گریبان همان حکومت یا همان دولت را بگیرد!»

در این باره حرف‌ها هست که به اختصار بیان می‌کنم.

یک: اگر بتوان حکومتی را مستقل از مردمش تنبیه کرد، تنبیه سران کاخ سفید توسط حکومت جمهوری اسلامی، مصداق بارز آن است، بی‌آنکه در این تنبیه، اذیت و آزاری متوجه مردم امریکا شود. نظام مقدس جمهوری اسلامی، بی‌آنکه کاری با مردم امریکا داشته باشد، بارها و بارها -و هر چه می‌گذرد، بیشتر- خودکار لای انگشت سردمداران کاخ سفید گذاشته است. تنبیه کاخ سفید توسط جمهوری اسلامی آنجا بود که بعد از فتنه ۸۸ و به رغم میل امریکا، یکی پس از دیگری، انتخابات‌های خود را در موعد مقرر برگزار کرده و خواهد کرد ان شاء الله. تنبیه کاخ سفید توسط جمهوری اسلامی آنجا بود که رئیس‌جمهور امریکا مجبور شد جلوی چشم همه جهانیان سخن از «فتوای رهبر معظم» ایران بگوید و تأکید کند که استفاده از انرژی هسته‌ای حق ایرانیان است. این تنبیه به برکت خون شهدای هسته‌ای صورت گرفت، به برکت مقاومت، و البته به هزینه فراق برای «آرمیتا و علیرضا.» تنبیه کاخ سفید توسط جمهوری اسلامی آنجا بود که به دولت امریکا فهماند نه توانایی حمله به سوریه را دارد، نه قدرت حذف بشار اسد را. تنبیه کاخ سفید توسط جمهوری اسلامی آنجا بود که جناب اوباما در مقر سازمان ملل اعتراف کرد؛ «ما دنبال تغییر نظام در ایران نیستیم»! ادامه، بلکه ترجمه همین جمله البته چیز دیگری است؛ «ما بالفعل دنبال تغییر نظام ایران بودیم، حتی بالقوه دنبال تغییر نظام ایران هستیم، اما مسئله اینجاست که نه توان این کار را داریم، نه جرئتش را.»

دو: نظام جمهوری اسلامی به عدد سال هایش انتخابات داشته. درست یا نادرست، اغلب این انتخابات‌ها آنقدر آزادانه بوده که علی الدوام یک پای انتخابات، حضرات اپوزیسیون بوده‌اند! نظامی با این درجه از مردمسالاری را مگر می‌توان صرف نظر از مردمش تنبیه کرد؟! ما نه منکر دشمنی دشمن هستیم، نه نتایج اغلب ریز و بعضا درشت این عداوت را انکار می‌کنیم، لیکن دشمنی با جمهوری اسلامی یعنی دشمنی با ملت ایران، و دشمنی با ملت ایران یعنی دشمنی با جمهوری اسلامی، چرا که ریشه‌های نظام مقدس ما آنقدر قوی، مستحکم، الهی و مردمی است که رهبر معظم آن -این بار به قول آقای پرزیدنت!- حتی مخالفان اندک را نیز دعوت به حضور در پای صندوق آرا می‌کند. پس اساسا با جمهوری اسلامی نمی‌توان صرف نظر از ما مردم دشمنی کرد. این چیزی است که کاخ سفید فهمیده، زنجیره‌ای‌ها نفهمیده اند! امریکا با ملت دشمنی کند، تو دهنی از نظام می خورد، و با نظام دشمنی کند، تو دهنی از ملت.

سه: وقتی مشکلاتی نظیر تحریم، اساساً محصول مستقیم عداوت سابقه دار دشمن با انقلاب اسلامی است، واقعا باید خندید به دریوزگی جماعت زنجیره‌ای که ملتمسانه از دیو خواهش می‌کنند دمی فرشته باشد! امریکا بزرگ‌ترین دشمن ماست، نه حلال مسائل ما. امریکا نقشه برای مشکل زایی در جمهوری اسلامی می‌کشد، نه کاستن از میزان مشکلات و اگر قرار بود امریکا بردارنده تحریم ظالمانه علیه ایران باشد، اصلی‌ترین سؤال ممکن این است؛ «اساسا کاخ سفید برای چه ما را تحریم کرده؟!»

چهار: تحریم اقتصادی اگر چه در سال‌های متاخر، به بهانه پوچ سلاح هسته‌ای تشدید شده، اما از همان اولین ثانیه ۲۲ بهمن ۵۷ جمهوری اسلامی و ملت ایران در تحریم اقتصادی دشمن بوده‌اند. ما در تمثال بی‌مثال و اعجاز گونه دفاع مقدس، و در اوج تحریم اقتصادی، بلکه تحریم نظامی و سیاسی، یک وجب از خاک مان را به دشمن ندادیم. آیا در آن فتح الفتوح رؤیایی، مچ تحریم را ایمان و شهادت طلبی و ایثار و از خودگذشتگی و ولایت پذیری ملت ایران خواباند، یا التماس روشنفکران از کاخ سفید؟! طرفه حکایت اینجاست؛ ما اساسا زنجیره‌ای‌ها را بازیگر جنبش «آری به تحریم» می‌دانیم! آنچه فی الواقع هوای تحریم یانکی‌ها را دارد، «تسلیم زنجیره‌ای ها»ست، نه «مقاومت ملت ایران.» هم‌اینک نیز اگر از ابعاد تحریم ادعایی فلج کننده کم شده باشد، منتج از ایستادگی ملت ماست. جنبش «نه به تحریم» یعنی «جوشش خون شهدای هسته ای» و الا «تسلیم سیاسی» اساسا هدف غایی «تحریم اقتصادی» است. اگر تحریم، محصول اخم کاخ سفید به ملت ماست، آنچه از حجم تحریم کاسته، خنده خصم نیست، ثمره مقاومت است.

پنج: آرمان‌گرایی ما البته واقع‌بینانه است. ما انکار نمی‌کنیم که تا حدودی لحن کاخ سفید دچار تغییر مثبت شده. منتها ما از قبل گفته بودیم آنچه باز هم مثل ایام دفاع مقدس می‌تواند مچ تحریم را بخواباند، امتداد همان راهی است که شهدا با تقدیم خون سرخ‌شان پایه گذاشتند. امروزه روز بعضی‌ها می‌گویند؛ «امریکا در جهت مثبت عوض شده، ولو اندکی.» این جمله اما ناقص است. لذا باید آراسته سخن گفت؛ «مقاومت و ایستادگی بر آرمان‌ها و حقوق مسلم ملت ایران توسط جمهوری اسلامی، سبب شده دشمن ولو در لحن خود بیشتر دقت کند که با چه نظامی و با چه مردمی طرف حساب است.»

شش: قصه ما و امریکا قصه صلح امام حسن(ع) نیست. فی‌الحال بیش از آنکه نتیجه فشار دشمن معلوم شده باشد، محصول پایمردی ما نمایان شده. می‌گویند؛ «سگی که گاز می‌گیرد، پارس نمی‌کند!» ما سال‌هاست که از امریکا فقط صدای پارس می‌شنویم، بی‌آنکه اسد برود، بی‌آنکه حمله‌ای رخ دهد! قصه ما و امریکا قصه صلح امام حسن‌(ع) نیست، قصه آن روز است که «شیر جمل» حسن بن علی‌(ع) فنون جنگاوری و رموز قهرمانی به «عباس دلاور» می‌آموخت. آری، ما بیش از آنکه امام حسن (ع) را به «صلح» یا امام حسین‌(ع) را به «جنگ» بشناسیم، این هر دو امام را «مظهر سیاست‌ورزی قهرمانانه» می‌دانیم. در منظومه ولایت فقیه نیز جنگ و صلح و نبرد دیپلماتیک -که با جنگ فرق دارد- و نرمش دیپلماتیک -که با صلح تفاوت دارد- همه و همه ابزارهایی برای نیل به «گشایش در جبهه خودی» است، نه «سازش با دشمن بیرونی.» گیرم غربی‌ها چند ساعتی در «تنگنای ترجمه» متوجه معنای «نرمش قهرمانانه» نشدند، زنجیره‌ای‌ها که فارسی بلدند!! شاید بد نباشد بدانید که ما در شب شروع عملیات «الی بیت المقدس» در چند محور، از مشی «نرمش قهرمانانه» پیروی کردیم، لیکن دست آخر و با بهره از سایر شیوه‌ها به «فتح خرمشهر» رسیدیم. خمینی هم اگر یک بار، نیم‌روزی، جام زهر نوشید، لیکن با انقلاب اسلامی تا ابد جام زهر در کام بطالین عالم ریخته. اینک زخم بر صورت آقای اوباماست. خودتان نگاه کنید دیگر! او در سازمان ملل از خیلی چیزها کوتاه آمد، اما روحانی هر آنچه گفت، اعم از نبرد و نرمش، «قهرمانانه» بود. «ما در شرایط صلح امام حسن‌(ع) نیستیم» به این معنی است که هرگز با قلت یار دومین امام‌مان مواجه نیستیم و «اگر دشمن فشار بیاورد حادثه کربلا تکرار می‌شود» به این معنی است که انقلاب اسلامی آنقدر قدرت دارد که از سازش با دشمن بی‌نیاز باشد. لیکن «ما امروز در شرایط خیبر و بدر هستیم» به خوبی نشان می‌دهد که در «عاشورای انقلاب اسلامی» حادثه کربلا به گونه دیگری رخ می‌دهد. نه آن گونه که در «۱۰/ ۱/ ۶۱» قمری رخ داد؛ بل، همان گونه که بارها پیش از این تجربه شده، مثل «۱۰/ ۲/ ۶۱» شمسی، شب شروع فتح عظمای خرمشهر.

*** *** ***

فی الحال عروسی در «کوی مقاومت» است و عزا در «بن بست سازش» اما هنوز هم زود است بفهمیم ولی امر با «نرمش قهرمانانه» چه زخمی بر صورت بطالین عالم نشانده. بگذریم که برای ما «امر مولا» در هر صورت «امر اولا» است، دائر بر هر چه می‌خواهد باشد. ما امتداد همان نسلیم که در شعاع ولایت معصوم، پیمان با ولی فقیه بسته بودند، چه روز اول جنگ، چه روز قبول قطعنامه، لیکن حتی روز قبول قطعنامه هم روز آخر جنگ نبود! تا ما ماییم و امریکا، امریکا، «جنگ فقر و غنا» ادامه دارد. «جنگ جنگ تا پیروزی» ادامه دارد. برای این «نبرد قهرمانانه» گاهی البته «نرمش قهرمانانه» لازم است. کشتی‌گیر ماهر فقط به نیت گرفتن مچ پای حریف خم می‌شود. این اما بار اول و آخر نبود که جمهوری اسلامی در صحن سازمان ملل مچ ایادی کاخ سفید را می‌گیرد. جناب پرزیدنت! فتوای دیگر «رهبر معظم» را گوش کن؛ «ملت‌های مؤمن، هوشیار و با استقامت در زمان متناسب، قطعاً و یقیناً از یاری پروردگار برخوردار می‌شوند و این حقیقت، سنت تغییرناپذیر الهی است و بر اساس همین سنت الهی، ملت ایران در این مرحله و همه مراحل دیگر بر دشمنان خود پیروز خواهد شد. . . اگر ملت عزیز و جوانان خوش‌روحیه و پرتوان ایران، مسیر خود را با پایداری ادامه دهند، بدون شک و بر اساس سنت صادق الهی در زمان مناسب، همه آمال، آرزوها و شعارهای «ملی، اسلامی و جهانی» آنان تحقق پیدا می‌کند، مسیر تاریخ عوض می‌شود و زمینه‌های ظهور حضرت ولی‌عصر(عج) فراهم خواهد شد.»

جوان/ ۶ مهر ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۴۴ دیدگاه

سوریه چه ربطی به امریکا دارد؟!

مدت هاست که بعضی مثلا روشنفکر، گریبان ما را گرفته، مدام بر طبل این سئوال می کوبند؛ «سوریه اساسا چه ربطی به جمهوری اسلامی دارد؟!» فی الحال در آستانه هفته دفاع مقدس دوست دارم به این سئوال جوابی این گونه بدهم؛ «همان نسبتی که خرمشهر با جمهوری اسلامی داشت، سوریه با بیداری اسلامی دارد. سوریه اگر چه استانی از استان های جمهوری اسلامی نیست، اما در منظومه امت واحده اسلامی، آنهم در عصر بیداری اسلامی، تمام بار ایستادگی در خط مقدم مقاومت، روی دوش سوریه است». زخم زبان روشنفکران البته تمامی ندارد. حرف ناحساب دیگرشان این است؛ «وقتی ما خودمان در داخل مشکل داریم، چرا باید به سوریه بپردازیم؟!» باز هم در آستانه هفته دفاع مقدس، به جماعت مدعی «نه غزه، نه لبنان… و لابد نه دمشق و نه شام» می گوییم؛ گیرم سوریه به ما ربط نداشته باشد -که البته هیهات! سوریه، ملت سوریه و شخص اسد به ما ربط استراتژیک دارد!- سئوال ما از روشنفکران داعیه دار «جانم فدای ایران» این است؛ «آیا خرمشهر هم به ما ربطی نداشت که در تمام ۸ سال دفاع مقدس حتی یک شهید تقدیم خاک تان نکردید؟! اگر شما واقعا به «جانم فدای ایران» اعتقاد دارید، چرا در روزنامه های زنجیره ای، جنگ ۸ ساله را «برادرکشی» خواندید؟! و چرا بسیجیان مظلوم اما دلاور ما را «سربازان وحشی قوم آتیلا» نامیدید؟!» همچین می گویید «نه دمشق، نه شام، جانم فدای ایران» یکی نداند خیال می کند مهمترین قطعه شهدا در بهشت زهرا «قطعه شهدای روشنفکر» است!! 🙂 و همچین «ایران ایران» می گویید، یکی نداند خیال می کند شما ۵ شنبه ها عزا می گیرید که به مزار کدام شهیدتان سر بزنید، برای کدام شهید از راه دور فاتحه بخوانید!! 🙂 آری، شما پس مانده همان جماعتی هستید که ۳۳ سال پیش در چنین روزهایی، همه حرف شان در مقام عمل این بود؛ «خرمشهر چه ربطی به ما دارد؟! ما در تهران زیر کولرهای مان راحتیم!!» گیرم که سوریه به شما ربطی نداشته باشد، آیا خرمشهر هم ربطی به شما نداشت؟! مشکل شما این نیست که کجا در خاک ایران است و کجا نیست. مشکل شما عدم اعتقادتان به مفهوم بلندبالای ایثار، مقاومت، پایمردی و شهادت است. مشکل شما ذائقه دشمن پسند و بیگانه پرست تان است؛ خواه جبهه، «جبهه ایلام» باشد، خواه جبهه، «جبهه شام». ربط سوریه به جمهوری اسلامی اساسا واضح تر از آن است که نیاز به اقامه دلیل و ارائه برهان داشته باشد. اگر سوریه برای امریکا مهم است و قدس برای اسرائیل، این هر ۲ در ردیف مهم ترین اولویت های جمهوری اسلامی باقی خواهند ماند. جمهوری اسلامی، بزرگ ترین دشمن امریکا و اسرائیل است، فلذا هر آنچه که سران استکبار درباره آن احساس تکلیف کنند، به طریق اولی در ردیف تکالیف اصل کاری جمهوری اسلامی خواهد بود. بنابراین اگر کسی از ما بپرسد؛ «سوریه چه ربطی به شما دارد؟!» جواب مان سئوالی بیش نیست؛ «سوریه چه ربطی به امریکا دارد؟!» اینک باید پرسید؛ «اوباما چه از جان اسد می خواهد؟!» و «چرا این همه سوریه برای امریکا مهم است؟!» واقعیت این است که پس از بیداری اسلامی «واهمه ای بزرگ» کابوس شبانه روز سلطه گران عالم شده. آن واهمه این است؛ «اگر سوریه به مدد مقاومت حزب الله، باز هم محور مقاومت باقی بماند، و اگر سیدحسن نصرالله، همچنان به عنوان جانشین برون مرزی «حضرت ماه» یکی یکی جنگ ها را از اسرائیل ببرد، دیر نیست که قدس شریف نیز از چنگال صهیونیست ها خارج شود. آنچه فراعنه امروز جهان را پریشان کرده، ترس از دست دادن قدس است. بنابراین سوریه را می زنند تا مگر قدس را چند صباحی بیشتر در اشغال خود داشته باشند». امریکا اما دیگر کدخدای دنیا نیست و کاخ سفید دیگر زور گذشته را ندارد. فی الحال ۳۵ سال از انقلاب اسلامی گذشته. در تمام این مدت، هر چه ما قوی تر شده ایم، دشمنان مان ضعیف تر شده اند. امریکا می خواست اسد را سرنگون کند؛ نتوانست، چرا که اراده جمهوری اسلامی ابقای بشار اسد بود. سال های سال است که در «ناحیه مقدسه مقاومت» اراده جمهوری اسلامی بر تصمیم امریکا و امر و نهی شیاطین غلبه محسوس دارد.

جوان/ ۳۰ شهریور ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۸۱ دیدگاه

«جمهوری اسلامی» مهم تر است یا فلان حزب؟!

انگار قرار نیست تغییر رویه بدهند بعضی از این فتنه گران. به محض اینکه می فهمند در فلان انتخابات باخته اند، یا بحث تقلب را پیش می کشند یا به خودهاشان لقب متقلب می دهند؛ متقلب، دروغ گو، خائن! (البته اینها را عمومی می گویند. خصوصی چه می گویند، پیامک چه می زنند، خدا عالم است!) نظام جمهوری اسلامی با ۳۰۰ هزار شهید، یعنی اندازه فلان حزب اهمیت ندارد؟! اگر خانم راستگو فقط به جرم یک رای باید از حزب اخراج شود، پس چرا نظام باید متحمل افراطی هایی باشد که یکی دو قلم نیست جرائم شان؟! اگر رای دادن به قالیباف، لیاقت راستگو را از عضویت در حزب زیر سئوال می برد، پس چه می کند جعفر توفیقی در صندلی صدارت وزارت علوم جمهوری اسلامی؟! آری، «وزارت علوم جمهوری اسلامی»، که هیچ وزارتخانه ای، ملک شخصی هیچ رئیس قوه مجریه ای نیست! آیا رای دادن به قالیباف بدتر است یا همراهی با شورشگران علیه ۴۰ میلیون رای؟! اصلاح طلبان می گویند؛ «راستگو از وعده تشکیلاتی عدول کرده». سلمنا! عدول از تعهدات حزب بدتر است یا عدول از تعهدات نظام؟! خلف وعده یک قرار حزبی بدتر است یا خلف وعده در یوم العیار عاشورای ۸۸؟! چطور احزاب برای خودشان باید شان و جایگاه و مقررات و بگیر و ببند و نظم و نسق داشته باشند، اما جمهوری اسلامی با این همه شکوه و عظمت، با این همه شهید، هیچی به هیچی؟! چطور رای به قالیباف باید تاوان داشته باشد، اما فتنه علیه اصل انتخابات و همنوایی با دشمن اصل کاری، هیچی به هیچی؟! چطور راستگو باید در مقام عمل محاکمه شود، اما اصحاب فتنه که دروغ تقلب را اسم رمز آشوب کردند، هیچی به هیچی؟! خوب است شورای نگهبان، بلکه مجلس شورای اسلامی، «نظارت استصوابی» و «بررسی صلاحیت ها» را از فلان حزب بیاموزند!! واقعا بر رئیس شورای شهر تهران فرض است که برود به حال جمهوری اسلامی دعا کند! ما البته تمنایی داریم بس عاجزانه. حال که دروغگو می تواند راستگو را محاکمه و اخراج کند، این حداقل حق را برای راستگویان ۸۸ قائل باشید که اگر به هر دلیلی نمی توانند محاکمه دروغگویان اصل کاری ۸۸ را نظاره گر باشند، لااقل شاهد وزارت، صدارت و ریاست ایشان نیز نباشند!! ولله جا دارد بنویسم که این قبیل احزاب، اندازه یک قطره از خون یک شهید و اندازه یک قطره از عرق یک کارگر برای این کشور کار نکرده و نخواهند کرد. چه کار می کنند در این احزاب؟! واقعا چه کار می کنند؟! خروجی شان چیست؟! سودشان کدام است؟! آیا رواست قوانین این احزاب، لازم الاجرا باشد، لیکن به جمهوری اسلامی که می رسد، هیچی به هیچی؟!

دیروز، کارگری به دفتر روزنامه زنگ زد و مرا گریبان گرفت:

«خطاب به حزب فلان بنویس؛ شما نام تان “کار” است و کارتان، سوء استفاده از نام ما “کارگرها” اما به نام ما، چرا کام آقازاده ها را شیرین می کنید؟! شما حزب تشکیل داده اید که مدافع حقوق ما کارگرها باشید، یا آقازاده ها؟! شما دار و دسته راه انداخته اید که علیه یک خانم قیام کنید یا به فکر کار و کارگر باشید؟! خط قرمز شما، عرق جبین ماست، یا محسن هاشمی؟! به نظر من به عنوان یک کارگر، شما “حزب غیر اسلامی آقازاده ها” هستید، والسلام!» از اعضای همین حزب، چند هفته پیش گفته بود؛ «تیغ حذف و سانسور، فقط بر گلوی اهل فرهنگ نیست، مردان اقتصاد و مدیران سیاست نیز دل خونی از “دفع حداکثری” دارند».

(من عمدا خارج گیومه، علامت تعجب نگذاشتم. بیم آن داشتم که علامت تعجب، شرم کند از روی این جماعت!)

خود اهل سانسورند (آنهم سانسور «راستگو»یی!) اما نظام را متهم به سانسور می کنند! جمهوری اسلامی اگر اهل سانسور بود، مسجدجامعی نباید رئیس شورای شهر تهران می شد! جمهوری اسلامی اگر اهل سانسور بود، تعداد روزنامه های زنجیره ای نباید از عدد معدود روزنامه های حکومتی/ مردمی بیشتر می شد! جمهوری اسلامی اگر اهل سانسور بود، این، نه وضع کتابش بود، نه وضع شهر کتابش، نه وضع سینمایش، نه وضع وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اش! کمیت و کیفیت آزادی در این نظام مظلوم، حکایت همان «خوشی» شده که گاهی «زیر دل آدم می زند»! اتفاقا ایرادی اگر به جمهوری اسلامی وجود داشته باشد، این است که؛ ای عزیز! لااقل اندازه یک حزب معلوم نیست چند نفره و از کجا آمده، پای حقوق و منافع خودت بایست!

پانوشت ۱: ایراد آرمانگرایانه ما به نظام، سر جای خود محترم، واقعیت اما این است که تفاوت اقتدار، سعه صدر، آزادی، صداقت و حکمت جمهوری اسلامی، با زد و بند، بی تقوایی، تهمت زنی، دروغگویی، سانسور و فتنه گری بعضی احزاب، از قضا در همین رخدادها مشخص می شود. بر خلاف بعضی احزاب، در جمهوری اسلامی، «اسلامی» فقط یک پسوند نیست. حقیقتا یک «رسم» است. از این منظر، ما به نظام حق می دهیم اگر در مناسبات خود با دیگران، لزوما همان گونه رفتار نمی کند که دیگران با خانم راستگو، که دیگران با دیگران، که دیگران با کارگران، که دیگران با خود نظام!

پانوشت ۲: «پانوشت ۱» سر جای خود محفوظ، یک بار دیگر کل متن را بخوانید!

جوان/ ۲۳ شهریور ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵۹ دیدگاه