گفت و شنود/ غنچه!

گفت: حسین قدیانی، نویسنده متعهد و خوش‌قلم را با شکایت شورای عالی امنیت ملی به دادگاه احضار کرده‌اند.

گفتم: اتهامش چیست؟ او که قلم و قدمش را وقف دفاع از اسلام و انقلاب و نظام کرده است.

گفت: ایشان را به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی»! احضار کرده‌اند!

گفتم: حتما به بهانه خوردن ساندویچ، در فتنه ۸۸ شرکت کرده بود؟! یا شاید هم روز عاشورای ۸۸ با سنگ به نمازگزاران حمله کرده بود؟! یا شاید هم قصد داشته کتاب‌های ضاله صادق هدایت و غلامحسین ساعدی را چاپ و منتشر کند؟! و یا…!

گفت: مرد حسابی! اینها که می‌گویی راست راست راه می‌روند و چپ چپ به مردم نگاه می‌کنند و کسی هم به آنها نازکتر از گل نمیگه!

گفتم: خدا را شکر، نمردیم و معنی اعتدال را دیدیم!… آدم خیلی چاق و فربه‌ای در تاکسی نشسته و تقریبا همه صندلی عقب را اشغال کرده بود. راننده پرسید؛ ببخشید، اسم شما چیه؟ گفت؛ غنچه! راننده گفت؛ اگر باز بشی، چی میشی؟!

چه کسی متهم است؟! (خبر ویژه)

حسین قدیانی که با شکایت دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی و به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به دادگاه فراخوانده شده بود، روز گذشته در شعبه ۱۲ دادسرای فرهنگ و رسانه به سؤالات بازپرس پاسخ داد. در این جلسه، بازپرس ضمن تفهیم اتهام اقدام علیه امنیت ملی، از وی خواست که از اتهام وارده دفاع کند. قدیانی ضمن رد اتهام وارده و تأکید بر اینکه مقالاتش تماماً در جهت تحکیم مبانی جمهوری اسلامی و امنیت ملی بوده، از بازپرس شفیعی خواست؛ بصورت دقیق و مشخص بگوید کدام عبارت از مقالات وی مخل امنیت ملی بوده است؟ در اینجا معلوم شد که شاکی در شکایت خود، مصداق اخلال در امنیت ملی و اقدام برخلاف مصوبه شورای امنیت ملی را ذکر نکرده و صرفاً به ارائه شکایتی کلی اکتفا کرده است. علی‌رغم درخواست قانونی و به حق قدیانی برای مشخص نمودن مصداق اتهامش، بازپرس نسبت به صدور قرار وثیقه اقدام نمود. وی هم اکنون با قرار وثیقه آزاد است. حسین قدیانی، نویسنده و روزنامه‌نگار در حالی به دلیل نگارش ۴ یادداشت با عناوین «دهان ما پلمب نمی‌شود»، «دیپلماسی دولت و هسته‌ای ملت»، «آقایان! سر بولدوزر را بچرخانید طرف دشمن» و «غرور ملی شکست نه ساختمان تحریم» مورد تعقیب و محاکمه قرار گرفته که بسیاری از عوامل فتنه ۸۸ در دولت جدید به مناصب و مشاغل مهم دولتی دست یافته‌اند و کسی نگران امنیت ملی نشده است! از آن جمله می‌توان به انتصاب برخی مشاوران و معاونان در وزارت علوم اشاره و یا انتصاب فائزه هاشمی رفسنجانی به ریاست انجمن موسوم به دفاع از آزادی مطبوعات اشاره کرد که این امر علی‌رغم حکم قطعی و صریح دادگاه مبنی بر ممنوعیت هرگونه فعالیت صنفی و سیاسی وی بمدت ۵ سال صورت گرفته است.

روزنامه دشمن شکن کیهان/ ۶ اسفند ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۲۶ دیدگاه

کیلومترها جلوتر از همصدایی با اسرائیل!

«در سیاست، افه‌هایی هست که به بعضی‌ها نمی‌آید»

روز دوشنبه اغلب روزنامه‌ها که در میان‌شان ۲ تا هم زنجیره‌ای پیدا می‌شد، از قول نخست‌وزیر رژیم جعلی اسرائیل و در آستانه دور جدید مذاکرات هسته‌ای نوشتند: «ایران تا همین جای توافق ژنو هم، بی‌آنکه چیز خاصی از دست داده باشد، چیزهای زیادی به عنوان امتیاز از غرب گرفته. بخش مهمی از تحریم‌های ایران لغو شده و…».

یک بار دیگر به جملات نتانیاهو دقت کنید؛

ایران در توافق هسته‌ای، چیز خاصی از دست نداده.
ایران در توافق هسته‌ای، چیزهای زیادی به عنوان امتیاز از غرب گرفته.
بخش مهمی از تحریم‌های ایران لغو شده.

این جملات برای شما آشنا نیست؟! آیا عینا همین جملات، توسط بعضی‌ها در این چند وقت اخیر، مکرر نقل نشده؟! این جملات، آیا تکرار همان سخنان معدودی از دوستان دیپلمات نیست؟! و آیا جز این است که اصلاح‌طلبان و زنجیره‌ای‌ها، دقیقا از همین جملات درباره توافق ژنو استفاده می‌کنند؟! طرفه حکایت اینجاست؛ با وجود این همه تشابه تامل برانگیز، بعضی‌ها در یک دروغ بزرگ و یک بی‌اخلاقی نابخشودنی، منتقدان توافق ژنو را همصدا با سران رژیم غاصب قدس معرفی می‌کنند. این در حالی است که اگر تشابهات ظاهری در واکنش به توافق ژنو، ملاک یکی شدن صدا با سران اسرائیل باشد، پای جماعت خوش‌بین به دشمن بی‌ادب و بددهان ملت، گیر است. اولا؛ رئیس رژیم جعلی اسرائیل یعنی به عبارتی رئیس و پیشکسوت نتانیاهو، شیمون پرز، بارها و بارها روی خوش به توافق نشان داده. علت هم کاملا واضح است. اصولا هر آنچه دایره دستیابی ایران و ایرانی را به حق خود تنگ‌تر کند باعث خشنودی اسرائیل است. مگر ممکن است ما دُر غلتان هسته‌ای را با چند تا آب نبات صدقه‌ای معاوضه کنیم و اسرائیل بدش بیاید؟! ثانیا؛ منتقدان توافق ژنو اگر از منظر حق و حقوق ملت ایران، توافق را لازم‌النقد می‌دانند، لیکن نتانیاهو از منظر شکم‌سیری‌ناپذیر نظام سلطه که هرگز به کم قانع نیست، این توافق را بد می‌شمرد. این ۲ اگر فقط در یک عبارت ۲ کلمه‌ای «توافق بد» اشتراک کلام دارند، اما در تشریح آنچه بد بودن توافق می‌خوانندش، فاصله‌ای بس بعید و دور با هم دارند. فلذا همصدایی اصل‌کاری با صهیونیست‌ها، اتفاقا از آنِ کسانی است که در داخل، توافق را خوب و عالی فرض کرده‌اند. چه نتانیاهو که به توافق ژنو می‌تازد و چه بعضی‌ها که به آن می‌نازند، هر ۲ بر این باورند؛ «ایران، بی‌آنکه چیز خاصی از دست داده باشد، چیزهای زیادی به عنوان امتیاز از غرب گرفته. بخش مهمی از تحریم‌های ایران لغو شده و…». بنابراین تشابه در محتوا و همصدایی در متن، مربوط به نتانیاهو است که توافق را بد می‌داند با عده‌ای که در داخل، توافق ژنو را توافقی خوب می‌شمرند. این هر دو برای تشریح بد یا خوب بودن توافق ژنو، عینا و دقیقا به جملاتی شبیه هم استناد می‌کنند. من در اینجا، مثالی که قبلا هم زده بودم، تکرار می‌کنم. در یک مسابقه فوتبال، هواداران تیم «الف» و طرفداران تیم «ب» هر دو با شعار «حمله، حمله» از تیم‌های‌شان «گل زدن» می‌خواهند. این تشابه ظاهری، دست بر قضا، اوج افتراق این دو گروه تماشاگر را می‌رساند، چرا که یکی پیروزی تیم «الف» را جست‌وجو می‌کند و دیگری برد تیم «ب» را. این وسط، همصدای با رقیب، آن طرفدار نادان تیم «الف» است که بازیکنان «الف» را با شعارهای خود، دعوت به وا دادن، گل خوردن و باختن کند! در عالم سیاست هم همین است. بعضی‌ها دشمن را بزک می‌کنند تا دوست را به امتیاز بیشتر دادن وادارند. و صدالبته چنین امر ناصواب و ناثوابی، فقط همصدایی با دشمن نیست، بلکه همراهی و همدلی با خصم نیز هست! بگذریم که آحاد مردم، به این گزاره مشترک یعنی «ایران تا همین جای توافق ژنو هم، بی‌آنکه چیز خاصی از دست داده باشد، چیزهای زیادی به عنوان امتیاز از غرب‌گرفته. بخش مهمی از تحریم‌های ایران لغو شده و…» روز ۲۲ بهمن پاسخ محکمی دادند، صرف‌نظر از اینکه گوینده که باشد و کجا؟! خواه نتانیاهو بگوید؛ «توافق به نفع ایران بوده»، خواه بعضی‌ها، ملت در ۲۲ بهمن با شعارهای خود نشان داد با این نظر، اصلا موافقتی ندارد.

***

من خود به نیکی می‌دانم که متهم کردن بی‌ربط گروه‌های سیاسی مخالف به همصدایی با اسرائیل، از مصادیق بی‌تقوایی در کار سیاسی است؛ عمل غیر‌ پرهیزکارانه‌ای که مکرر و متاسفانه بعضا از ناحیه دوستان دیپلمات، صادر شده است. صدالبته این را نیز عقیده دارم که همصدا خواندنِ همصدایان با اسرائیل، نه بی‌تقوایی سیاسی، که مصداق شفافیت در امر اطلاع‌رسانی است. سال ۸۸ شعار «نه غزه، نه لبنان…» همصدایی با اسرائیل بود. بی‌قانونی علیه ۴۰ میلیون رای ملت، من‌جمله رای اکثریت، همصدایی با اسرائیل بود. تهمت تقلب به نظام ۳۰۰ هزار شهید جمهوری اسلامی، همصدایی با اسرائیل بود. «تقلب، اسم رمز آشوب»، همصدایی با اسرائیل بود. فتنه علیه راه و رای ملت، همصدایی با اسرائیل بود. پول مالیات مردم آمریکا را گرفتن و کار کردن برای دولت آمریکا جهت براندازی انقلاب اسلامی، همصدایی با اسرائیل بود. حذف «اسلام» از شعار «استقلال، آزادی…»، همصدایی با اسرائیل بود. آتش زدن عکس امام، همصدایی با اسرائیل بود. اهانت به ساحت قدسی یوم‌العیار عاشورا، همصدایی با اسرائیل بود. هلهله و سوت و کف در جوار خیمه عزای این ملت، همصدایی با اسرائیل بود… و عاقبت، چیزهای زیادی بود که نتانیاهو را بر آن داشت تا از سران بدبخت فتنه به عنوان «دوستان خوب اسرائیل» یاد کند! کیلومترها جلوتر از همصدایی با اسرائیل، جماعتی را می‌شناسیم که رسما ۴۰ میلیون رای ملت را و آرمان‌های خمینی بت‌شکن را به رژیم غاصب قدس فروختند و عامدانه یا از روی غفلت، بدل به ستون پنجم اسرائیل شدند. مع‌الاسف علیه این تندروی در خباثت و افراط در دنائت، لام تا کام صدایی از میانه‌روهای معتدلی چون آقای ناطق و بعضی روحانی‌های دیگر درنیامد، تا معلوم شود شعر «اعتدال» حتی نزد سرایندگانش نیز اندک ارج و قربی ندارد! در سیاست، افه‌هایی هست که هرگز به بعضی‌ها نمی‌آید! انقلابی‌ها را تندرو نخوانند، منتقدان را «بی‌سواد» ننامند، «آشتی‌ملی» پیشکش! «آشتی‌ملی» یوم‌الله ۲۲ بهمن ۹۲ وارد سی و ششمین سال حیات خود شد! نیست که بعضی‌ها به ملت و ساخت درونی کشور، اعتماد ندارند، نیست که فالوده به جای توده‌های نازنین ملت، با فتنه‌گران متمول می‌خورند، یادشان رفته ۳۵ سال از عمر «آشتی‌ملی» این دیار می‌گذرد. همه نوع تندروی دیده بودیم، الا تندروی در افه میانه‌روی! نان بزرگان خوردن و سنگ بازرگان به سینه زدن! دم از اخلاق زدن و متهم کردن منتقدان توافق سست ژنو به همصدایی با اسرائیل! کیست همصدا با اسرائیل؟! چند روز پیش نتانیاهو، خیلی واضح بیان کرد که «ما نه حق غنی‌سازی را برای ایران به رسمیت می‌شناسیم، نه چرخیدن هیچ سانتریفیوژی را». یعنی «هسته‌ای بی‌هسته‌ای». و اما این سخن نتانیاهو، شما خواننده عزیز را یاد چه می‌اندازد؟! براستی، چه جماعتی در داخل، همراه و هم‌رأی با دشمن و بدتر از همصدایی، بر بی‌خود بودن دانش هسته‌ای تاکید دارند؟! «هسته‌ای اصلا چه فایده‌ای دارد؟!»، «کشوری که نفت و گاز دارد، هسته‌ای می‌خواهد چکار؟!»، «ما اصلا هسته‌ای نداشته باشیم، چه می‌شود؟!» و… آیا تمنای گروهی هر چند قلیل از جماعت موسوم به اصلاح‌طلب نیست؟! و آیا جز این است که این عده بزدل و زبون، برای اهداف دشمن صهیونیستی، مشغول ایفای نقش سرباز هستند؟! و همان حرف، نیت و مراد او را عینا با همان ادبیات او، دنبال می‌کنند؟! از همه اینها گذشته، کلام زشت «ما اسرائیل را به رسمیت می‌شناسیم»، از کدام اردوگاه بیرون آمد؟! منتقدان توافق ژنو یا چاپلوسان دیپلماسی صدقه‌ای؟!

***

ما آن جماعتی هستیم که از حاج احمد متوسلیان و شهید طهرانی‌مقدم، خط می‌گیریم. ما همصدا با موشک شهاب ۳ هستیم. ما همصدا با صدای رگبار اسلحه شهید اصغر وصالی هستیم. ما همصدا با قدس شریفیم نه غاصب آن. ما همصدا با خون شهدای «الی‌بیت‌المقدس»‌ایم، نه سازشکارانی مثل بازرگان که هر چه بود -حتی اگر بنده خدا هم بود- بر خلاف خمینی و چمران، «سرباز خدا» نبود. ما همصدا با تنها چمران موجود، یعنی «چمران ولی‌فقیه» هستیم که زندگی در آمریکا را به نفع جنگ با صهیونیست‌ها بدرود گفت، که با همه عارف بودنش، آنجا که پای جنگ درمیان بود، سیلی به گوش زندگی و صلح و صفا زد، که گفت: «وقتی شیپور جنگ، نواخته شود، مرد از نامرد، شناخته می‌شود»، خمینی از بازرگان، بسیجیان از ملی‌مذهبی‌ها، بچه‌رزمنده‌ها از سازشکاران، انقلابی‌ها از خیر سرشان میانه‌روها، شهدای هسته‌ای از همصدایان با اسرائیل و ملت غیور ایران از بعضی صاحبان تزویر. آری! اسرائیل، همان رژیم جلاد و بی‌قاعده و قانونی که طولانی‌ترین گروگانگیری تاریخ در پرونده اوست و سرنوشت نامعلوم حاج احمد متوسلیان ما، بخشی از جنایت اوست، هنوز هم دقیقا عین آمریکا، برای سران فتنه دل می‌سوزاند. خط را اگر از خمینی و خامنه‌ای بگیری، با آزادی قدس همصدا می‌شوی، اما خط سیاسی را اگر به جای بزرگان که «سرباز خدا» هستند، از بازرگانِ‌ پشیمان بگیری، به خود که بیایی می‌بینی بسیار بدتر از بازرگان، بدل شده‌ای به «دوست خوب نتانیاهو». ۲۲ بهمنِ سی و پنجم نشان داد ملت ایران، «ملت موقت» نیست. باشد که دولت‌ها، سرمشق استقامت را از مقاومت ملت بگیرند، نه «دولت موقت». نیک اگر بنگری، دولت موقت، یکی هم در همصدایی با اسرائیل بود که انقلاب دوم شهیدان وزوایی و ورامینی علیه شیطان بزرگ را برنتافت. خداوند البته رحمت کند مهندس بازرگان را. آن مرحوم اینقدر صداقت داشت که از یک جا به بعد، دیگر نان امام و انقلاب را نخورد. حقا که بازرگان از یک جایی به بعد، دیگر نان بزرگان را نخورد! در شگفتم از بعضی‌ها که حتی نان بازرگان را هم به نرخ روز می‌خورند! و تازه متوجه شده‌اند آن مرحوم، اهل نماز و روزه هم بود! خدا می‌داند انقلاب، چقدر لطمه خورده از جماعتی که نان را به نرخ روز می‌خورند! ۸۸ ساکت بودند و حالا برای ما ناطق شده‌اند! چند جمله بالاتر نوشتم؛ «در سیاست، افه‌هایی هست که هرگز به بعضی‌ها نمی‌آید!» اگر نماز و روزه، بعضی‌ها را یاد بازرگان می‌اندازد، مرا یاد بزرگان می‌اندازد، یاد خمینی، یاد سرباز خدا، یاد چمران، یاد علم‌الهدی. اگر دین، بعضی‌ها را یاد بازرگان می‌اندازد، مرا یاد آخرین نماز زین‌الدین می‌اندازد، یاد برادران دستواره، یاد بچه‌بسیجی‌ها، یاد رد قناسه بر پیشانی آن شهید روستایی، هنگام تشهد در نماز… یا بهتر بگویم؛ هنگام شهادت در خانقاه بازی‌دراز.

وطن امروز/ ۳۰ بهمن ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۹۲ دیدگاه

«یک تن آجر» جواب آقای «مؤدب و باهوش»

ضعف «دیپلماسی‌خصوصی» با پول دیپلماسی عمومی جبران نمی‌شود

نقد توافق ژنو نیاز به استدلال ارزشی ندارد

انقلاب اسلامی یعنی انقلاب عقل، انقلاب منطق، انقلاب خرد، انقلاب شعور. ملت ایران در ۲۲ بهمنِ سی و پنجم، فقط «حضور» نداشت، بلکه «شعور» هم داشت. این درست که ما در سال ۵۷ به نام خدا و بر اساس آرمان و اصول، انقلاب کردیم اما جز این نیست که در دین ما از «عقل» به عنوان «رسول باطنی» یاد شده. «عقل» به منزله یک «پیامبر» فقط مخصوص دین مبین اسلام است و بس. یک وقت هست ما با دشمن خود و به جبر روزگار، توافقی به نسبت عاقلانه می‌بندیم، بعد می‌نشینیم بررسی می‌کنیم که این قرارداد واقع‌گرایانه، چه نسبتی با آرمان‌های انقلاب اسلامی دارد؟ و چگونه ممکن است با اقتدار ملی، امتزاج بیشتری پیدا کند؟ مع‌الاسف توافق ژنو، غیر‌عقلانی‌تر از آن است که اصولا به این قبیل سؤالات برسد! بر اساس «منطق زمینی» توافق ژنو بشدت ضعیف و لازم‌النقد است، «منطق آسمانی» پیشکش! در مثل مناقشه نیست. شخصی را در نظر بگیرید که در عوض دُرّی گرانقدر، به شکلاتی بسنده کرده. شما آیا به این فرد می‌گویید؛ «چرا ایستادگی نکردی؟ چرا تا پای جان، مقاومت نکردی؟ چرا اصول و ارزش‌ها را زیر پا گذاشتی؟» یا اینکه می‌گویید؛ «مرد حسابی! آدم آیا در عوض گوهر به این گرانی، آب نبات به این ارزانی می‌ستاند؟» جمله «به جان گرفتیم، باشد که به نان نفروشند» اگر چه زیباست، لیکن خرج این جمله، برای وقتی است که در خلال توافق، امتیاز چشمگیری از دشمن گرفته باشند. در توافق ژنو، اساسا امتیاز دادند، امتیاز نگرفتند که حالا در نقدش جمله قصار آسمانی بگوییم! جان شهدای هسته‌ای، بسی شریف‌تر از آن است که خرج نقد توافق به این سستی شود. صدالبته اگر توافق نسبتا درستی بسته می‌شد، آن وقت شاید در نقدش، هزینه از اصول و آرمان‌ها لازم می‌آمد اما برای نقد توافق ژنو باید مایه از بدیهی‌ترین الفبای اصول دیپلماسی گذاشت. توافقی که هرگز میان داده‌ها و ستانده‌هایش هیچ نسبت عاقلانه‌ای وجود ندارد، همان به که بر اساس «خرد فرش» نقد شود، نه «خرد عرش». وقتی دو دو تای یک توافق ایراد دارد، بیش از «آسمان» باید از منظر «زمین» و پیش‌پا افتاده‌ترین فرامین به نقد آن پرداخت. در نقد توافق ژنو، باید دست آقایان دیپلمات را گرفت و پای تخته سیاه کلاس نشاند، نه تخت بلند و سرخ و سپید و سبز شهدای هسته‌ای. وقتی به فرموده علما؛ «هیچ آدم عاقلی، پای همچین برگه‌ای را امضا نمی‌کند»، خون «مصطفای هسته‌ای» حیف است خرج نقد توافقی شود که ایراد در پایه و اساس دارد. به جد بر این گمانم که برای بعضی دوستان دیپلمات، هرگز نباید از ایستادگی و استقلال و مقاومت و اصول و آرمان‌ها سخن گفت، بلکه باید گفت؛ لبوفروش بی‌سواد هم همچین توافقی نمی‌بندد که شما بستید! که همین دیروز کاخ سفید بگوید؛ «تحریم ایران به دلایل نقض حقوق بشر و حمایت از تروریسم با قوت ادامه دارد»! به راستی، لرزه بر ساختمان تحریم افتاده یا بر دانش بعضی‌ها در زمینه دیپلماسی و فن مذاکره؟! انقلاب اسلامی، انقلاب علیه تعامل‌ها و توافق‌ها نبوده و نیست. انقلاب اسلامی، انقلاب در تعامل‌ها و توافق‌ها بوده و هست. ما در این عمر ۳۵ ساله انقلاب اسلامی با دولت‌هایی که بعضا دشمن‌مان هم بوده‌اند، چند باری، هم تعامل داشته‌ایم، هم توافق. اما آنچه در ژنو بسته شد، با هیچ یک از توافق‌های جمهوری اسلامی قابل قیاس نیست و از فرط ضعف، فقط باید با خودش سنجیده شود! فی‌المثل، گاهی می‌بینم توافق ژنو با قطعنامه ۵۹۸ مقایسه می‌شود که قیاسی کاملا مع‌الفارق است. اولا؛ قطعنامه ۵۹۸ بنا بر اقتضای زمان، کاملا واقع‌گرایانه و عاقلانه بود. به هر حال، روزی باید جنگ ما و عراق به نفع جنگ بزرگ‌تر ما با آمریکا و اسرائیل و به نفع فتوحات مکرر ما در مصاف با نظام سلطه تمام می‌شد. بگذریم که در جنگ تحمیلی هم طرف ما یعنی صدام بشدت از سوی نظام سلطه پشتیبانی می‌شد. ثانیا؛ قطعنامه ۵۹۸ تصمیمی بود که کل نظام و در رأس آن خمینی بت‌شکن با شجاعتی از زاویه عقل اتخاذ کرد و همه و همه از سیاسیون گرفته تا نظامیان و جمله آحاد ملت، اگر چه بعضا با دلی در گرو جبهه و جنگ، لیکن بر عقلانیت آن تصمیم مهم صحه گذاشتند. ثالثاً؛ ور آرمان‌خواهانه این قطعنامه در پیام حج خمینی بت‌شکن، خودش را نشان داد، آنجا که حضرت روح‌الله از جنگ دائمی و لاینقطع اسلام ناب محمدی (ص) با اسلام آمریکایی سخن گفت. رابعاً؛ قطعنامه ۵۹۸ مجرایی شد برای بازسازی و سازندگی ایران که متاثر از ۸ سال جنگ تحمیلی، دچار خسران شده بود. خامساً؛ در ورای قطعنامه، حتی سازمان ملل هم که عمدتا نقش ملیجک دربار نظام سلطه را بازی می‌کند، حکم به متجاوز بودن رژیم بعث داد. سادساً؛ قطعنامه چون تدبیری عاقلانه بود، هرگز منجر به پایمال شدن خون شهدا نشد، که شهدای ما خود، مظهر عقل و شعور بودند. مع‌الاسف بعضی‌ها که در فرآیند کاسبی با تحریم به دست‌اندرکاری رسیدند، با قطعنامه هم کاسبی می‌کنند و عقل دوراندیش امام را به نام خود می‌زنند! یک روز بر دعوای اغلب موهوم میان سیاسیون و نظامیان، دامن می‌زنند و دگر روز از تحمیل تدبیر خود به حضرت روح‌الله! آنهم که امام گفت «جام زهر»، من باب «یا دهر! اف لک من خلیل» سیدالشهدا، گله آموزگار از روزگار بود و الا خمینی با آن همه خشم و غرور، که خود جام زهر در حلقوم نظام سلطه ریخته بود، که خود آشفته کرده بود خواب شب پرستان را، که خود مظهر بی‌بدیل اخم و تَخم علیه شیطان بزرگ بود، گلایه کند از مشتی سیاستمدار زپرتی؟! توافق ژنو به دلایل متعددی که گفته شد، حتی کاریکاتوری از قطعنامه ۵۹۸ نیست، چرا که از میان لیبرال‌ها هم منتقد دارد، چرا که سازمان ملل و سایر سازمان‌های بین‌المللی را نسبت به حقوق کامله هسته‌ای ایران، ملتزم نکرده و مجبورشان نکرده که علیه آمریکا و له ایران، حرفی شایسته بزنند، چرا که داده‌هایش نقد، مهم و زیاد، و ستانده‌هایش قسطی، کیفا بی‌ارزش و کما قلیل است، چرا که کاخ‌سفید را هارتر کرده، چرا که احتمال وقوع جنگ را ولو در رجز دشمن، بیشتر کرده، چرا که از پشتوانه حمایت عمومی، چه در میان حکومت و چه در میان ملت، محروم است، چرا که ادبیات دشمن را به مرز بی‌ادبانه‌ترین سخنان بی‌سابقه کشانده، چرا که غرور ملی را خدشه‌دار کرده، چرا که پاسخگو، نه به مجلس محترم شورای اسلامی است، نه به آحاد ملت و اصحاب رسانه، چرا که بیش از تدبیر دوست، به نظر می‌رسد بحث تحمیل دشمن درمیان است، چرا که در یک کلام، توافق، حتی از منظر عقل ابزاری هم، سست، نامتوازن و ضعیف بسته شده. آری، بچه حزب‌اللهی، فقط «صریح» سخن نمی‌گوید، بلکه در وهله اول، «صحیح» سخن می‌گوید. ما بزرگ‌شده‌های سنگر شهید حاج حسین خرازی هستیم که معتقد بود؛ «جنگ را باید درست نوشت، نه درشت!» ما توافق را «درست» نقد می‌کنیم، نه «درشت» و صدالبته، اصحاب توافق باید صلح را درست بنویسند، نه درشت! بر فرض که صلح بر جنگ، تقدم ذاتی داشته باشد و بر فرض که گل بر گلوله، مع‌الاسف آنقدر بد و غیر‌عقلانی توافق بسته‌اند که مهم‌ترین طرف توافق‌شان، بعد از توافق، بیشتر دم از جنگ و گلوله می‌زند! و بیشتر گستاخی می‌کند! و بیشتر به ریش صلح می‌خندد! صلح نیز مثل جنگ، این کاره می‌خواهد، مرد خودش را می‌خواهد. اگر باید به یمن ۸ سال جنگ عاقلانه، بر روان امام و شهدا و بر سربازها و سرهنگ ها، درود فرستاد، لاجرم این را هم باید گفت که عقل توافق غیر‌عاقلانه، پاره سنگ برداشته است! شگفتا! دوستان دیپلمات می‌گویند؛ «خیلی هم حالا به حرف یانکی‌ها استناد نکنید!» سلمنا! اگر نباید به حرف یانکی‌ها استناد کرد، پس چه خام‌اندیشانه با سران کاخ سفید توافق بسته‌اید! چطور به حرف یانکی‌ها نباید استناد کرد اما به توافق با ایشان باید خوش بین بود؟! دوستان دیپلمات! این که توافق خودتان را زیر سوال می‌برد! و اما، ما به شما آوانس می‌دهیم و لااقل در این مجال، هرگز نمی‌گوییم که چرا با دشمن غیر‌قابل استناد، پای توافق نشسته‌اید؟! حرف ما این است؛ چرا اینقدر توافق را بد بسته‌اید که آقای اوباما، با «یک تن آجر» جواب محبت تان را بدهد؟! توافق ژنو، با عرض معذرت، فقط برازنده آن کسانی است که به منتقدان خود بی‌احترامی می‌کنند و رای نیمی از ملت را رای به بی‌قانونی می‌خوانند، اما در عوض، به دشمن خونخوار این ملت می‌گویند «مودب و با هوش». توافق ژنو، برازنده آن دولتی است که «نامه‌های خصوصی» را به جای جواب، به رخ اصحاب نقد می‌کشاند. آیا اوبامای بی‌ادب، قبل از توافق ژنو بود که گفت؛ «با یک تن آجر بر سر شرکت‌های طرف قرارداد با ایران فرود می‌آیم» یا بعد این توافق؟! یا بعد اجلاس امنیتی مونیخ؟! یا بعد اجلاس دهکده داووس؟! اینهاست نقد ما به توافق ژنو. ما از منظر رفیع مقاومت و از پنجره دوست‌داشتنی خون ۳۰۰ هزار شهید، اصلا توافق ژنو را توافق حساب نمی‌کنیم که بخواهیم نقدش کنیم! این توافق را باید از منظر آجرهای سوراخ‌دار اوبامای گاوچران نقد کرد! از منظر طرف توافق! از منظر خود توافق! از منظر دو دو تا! از منظر بدیهیات! که از منظر بدیهیات، این اصلا «توافق» نیست! و جای اصول توافق، بلکه اصل توافق در آن خالی است! یک چیزهایی را به دشمن دادن، که نشد توافق! رو به دشمن دادن، که نشد توافق! زیر یک برگه را امضا کردن، که نشد توافق! زبان دشمن را دراز کردن، که نشد توافق! دوستان دیپلمات ما اگر با دشمن توافق بسته بودند، پس چرا اوباما، هنوز جوهر قلم توافق‌شان خشک نشده، آجر بهشان نشان می‌دهد؟! امتیاز دادن صرف به دشمن، به معنای توافق با دشمن نیست. توافق با دشمن، آنجا بود که در روزگار گیج زدن سیاستمداران زپرتی، بازهم ولی‌فقیه، این بار در قامت امام خامنه‌ای، دست برتر را رو کرد و فرمود: «ما هیچ دخالتی در جنگ خلیج فارس نمی‌کنیم» و آنجا بود که در انتهای ماجرای میکونوس، و این بار در روزگار ترس سیاستمداران زپرتی، فرمود: «سفیر آلمان باید آخرین سفیری باشد که به ایران بازمی‌گردد» و همین هم شد. توافق، توافق، توافق! «مودب و باهوش» اصحاب نقد همین دیارند، نه اوبامایی که با آجر، اجر آدمی را زایل می‌کند! ما حقیقتا دوستدار دوستان دیپلمات هستیم و نقدمان از زاویه خیرخواهی است. به توافق ژنو، از منظر خرد زمینی، یک نقد به مفاد آن وارد است که کارشناسان و نخبگان، در همین روزنامه «وطن امروز» مکرر بدان پرداخته و باز هم خواهند پرداخت. لیکن از همان منظر، نقد دیگری هم به توافق ژنو وارد است. نقدی که سواد چون منی هم به انجامش کفایت می‌کند! توافق ادعا می‌کرد؛ نه فقط کلیت هسته‌ای، بلکه حتی حق غنی‌سازی هم در آن به رسمیت شناخته شده! توافق ادعا می‌کرد؛ لرزه بر ساختمان تحریم انداخته! توافق ادعا می‌کرد؛ زین پس، گزینه گل و بلبل و صلح، جایگزین گزینه نظامی در روی میز آقای مودب و باهوش می‌شود! توافق ادعا می‌کرد؛ از این به بعد، میان سران کاخ سفید و سگ هار اسرائیل، فاصله خواهد افتاد! توافق ادعا می‌کرد؛ سایه تهدید به جنگ از سر ملت ایران برداشته می‌شود! و توافق ادعا می‌کرد؛ آمریکایی‌ها بعد از این، با ما، رام‌تر و آرام‌تر می‌شوند! عاقبت باید بر ما معلوم شود که آجرهای آقای اوباما، موید ادب اوست، هوش او، یا اینکه توافق بسیار بدی با این گاوچران بسته شده؟! رحمت کند خداوند، زنده‌یاد دکتر علی شریعتی را که خطاب به روشنفکران غربزده می‌گفت: «من به عنوان کسی که رشته کارش تاریخ و مسائل اجتماعی است، ادعا می‌کنم که در تمام این ۲ قرن گذشته، در زیر هیچ قرارداد استعماری، امضای یک آخوند نیست، در حالی که در زیر همه این قراردادهای استعماری، امضای آقای دکتر و آقای مهندس فرنگ‌رفته هست، باعث خجالت بنده و سرکار!» ما قطعا توافق ژنو را یک «قرارداد استعماری» نمی‌دانیم، بلکه فقط سست و ضعیف، می‌خوانیمش و ان‌شاء‌الله قابل بازگشت. اما با روزنامه درآوردن و دیپلماسی عمومی کردن (!) و هزینه‌های نجومی از جیب بیت‌المال، ضعف هیچ توافقی که بر اساس «دیپلماسی خصوصی» بسته شده -و جرأتی برای شفاف‌سازی آن ندارند- پاک نخواهد شد! حالا تو برو پول بده تا برایت تیتر بزنند: «پیروزی هسته‌ای»! در ازای این توافق ضعیف، عذری باید از حضور ملت و شعور ملت خواسته شود. بهترین جواب به آجرهای اوباما، برگشتن از توافقنامه است. دیروز در شهر کتاب مرکزی، لیبرالی می‌گفت: «ما گفتیم به دشمن، یک امتیازی بدهیم، اما دیگر نه اینقدر!» راست می‌گفت؛ «ایرانی بودن کفایت می‌کند برای نرفتن زیر بار توافقی که دو صد ایراد از منظر عقل ابزاری دارد!»

وطن امروز/ ۲۶ بهمن ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۶۵ دیدگاه

خدمت بی‌منت سرهنگ‌ها

اگر بولدوزر خشن مثلا باسوادها کاری جز اهانت به اقشار مختلف ملت ندارد، زنده باد بولدوزر مهربان، مردمی و دلسوز سرهنگ‌ها و سربازها که برف را از پیش پای مردم می‌روبد، بی‌آنکه کار داشته باشد به مصداق رأی‌شان در انتخابات. زنده باد جوانان بسیجی امامزاده باصفای شیرود که کار خود را رها کردند و ۳ روز تمام به برف‌زده‌های تنکابن، آذوقه دادند، بی‌آنکه سؤال از ایمان‌شان کنند یا اینکه بپرسند از میزان سوادشان! ادب مرد اگر به ز دولت اوست، در دولت آن سرهنگ ارتشی است که ۳ شب تمام در «واجارگاه» و «رحیم آباد» تا آنجا که در توان داشت، قصور دولتی‌ها را جبران کرد اما مگر بند می‌آمد بارش برف؟! دولت واقعی این ملت، همان کسانی‌اند که مخلصانه برای‌شان کار مضاعف، جهادی، غیرتعریف شده، خارج از ساعت اداری و بسیجی‌وار انجام می‌دهند، نه کسانی که وظایف اصل‌کاری را رها کرده، علیه اصحاب نقد، درشتگویی می‌کنند. دولت، به میز و دفتر و دستک و خدم و حشم نیست، به عزم و اراده آن راننده دیپلمه‌ای است که رفته سپاه تا اگر جنگ شد، با دشمن این ملت بجنگد! دولت، هم وزارت نیرو دارد، هم وزارت راه اما وقتی با گذشت ۵ روز از برف و بوران فراوان، تازه آقایان وزرا یاد وظایف‌شان افتاده‌اند، باید هم وزارت نیرو را در بازوی آن سرهنگ ارتشی مشاهده کرد که برق بلد است، ادب بلد است، غیرت بلد است، حضور در صحنه بلد است، مردمی بودن بلد است، و وزارت راه را در ایمان آن سپاهی که ۳ شب خانه نرفت و ماند در خیابان، بلکه از حجم مشکلات بکاهد. جخت بلا بعد از چند روز، آفتاب زودتر از پشت ابرها سر درآورد تا بعضی وزرا! تو وقتی صدقه‌ای باشد دیپلماسی‌ات، بار جنگ را آوار می‌کنی روی دوش سرهنگ‌ها، و وقتی باز هم صدقه‌ای باشد اقتصادت، بار برف را آوار می‌کنی روی دوش این و آن، این بار نه در جنگ، که در زندگی! بوسه باید زد همت بسیج را، ارتش را، سپاه را که به جای ریاست بر جمهور، سربازی می‌کنند برای جمهور و خدمت می‌کنند به برف زده‌ها، بی‌آنکه بپرسند؛ «تویی که داری آذوقه می‌گیری، اول بگو در انتخابات، رای داده‌ای یا نه؟! و به که؟! و چرا؟! و اول بگذار، یک گلایه‌ای از تو بکنم، بعد نانت دهم؛ چرا از ما خصوصی حمایت می‌کنی؟! » حقا که چه کلاس درسی گذاشتند سربازان جمهور برای بعضی‌ها. اصلش سواد یعنی فهم و به‌کارگیری همین مسائل، و الا «سواد» در لغت یعنی «سیاهی».

وطن امروز/ ۱۷ بهمن ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۲۸ دیدگاه

نامه یک بی‌سوات به «وطن امروز»

یادداشت مهمان/ مهصن جندغی: آقای وطن امروز! سلام. من بچه یک کشاورز در دهاتی خیلی دور حستم که چند روذی است در برف دفن شده‌ایم. هال حمه خوب می‌باشد اما چند روزی هست که بابا برای خریدن نون از خانه بیرون می‌رود و بدون نون می‌آید. در این حوای برفی حیچ کس نمی‌تواند از روستا خارج شود و حتی مشت نسرت که بچه‌اش از تب می‌صوزد هم نتوانصت جلال را به شحر ببرد. راهها به روستا قتع شده، آب قتع شده، برق قتع شده اما در این چار روز کسی به ما کمک نکرده. راستی دست دولت درد نکند که گاذ را قتع نکردین چون با نور آن شبها می‌تونیم حمدیگر را ببینیم ولی نمی‌دانم چرا بخاری را هر چه زیاد می‌کنیم شعله‌اش بالا نمی‌رود. احساس می‌کنم در قتب شمال زندگی می‌کنیم و حیچ کس ما را دوست ندارد. البته مشت اکبر می‌گفت رئیس‌جمبور هقوق‌دان است و از هقوق ما دفاع می‌کند. من می‌دانم اسم رئیس‌جمبور ما حصن روهانی می‌باشد و او دکطر می‌باشد. او می‌خواهد از ما دفاع کند. می‌دانم سر رئیس‌جمبور شلوق است و وخت دفاع ندارد اما عادل در نود می‌گفت که بهترین دفاع همله است! پس همله کنید و ما را نجات دهید! بابام با مشت اکبر فرق دارد و می‌گه هقوق‌دان‌ها نمی‌یان برف پارو کنن، بهتره سرهنگ‌ها کاری کنن. بابا چند روزی است ناراهت هست چون مثل همه احالی روستا نمی‌تواند صبد دولت بگیرد. ننه از وختی فهمیده به بابا صبد نمی‌دن به او شک کرده و می‌گوید که تو پول‌دار بودی و ما نمی‌دانستیم. راستش را بخواهید فکر کنم بابام هم دروق‌گو شده. چون مگه میشه مدیر جهاد کشاورزی شحر صبد بگیرد اما بابای من صبد نگیرد؟ مگه میشه دولت که حقوق‌دان هست نداند بابا چقدر پول دارد؟ پس بابا که میگه من کشاورز بدبختی هستم و در زمستان درآمدی ندارم خالی می‌بندد. از وختی مزاکرات حسته‌ای انجام شده احساس می‌کنم وزع ما بهتر خواهد شد اما بابام قبول ندارد. از وختی مزاکرات حسته‌ای انجام شده حس می‌کنم تراکتور ارزان می‌شود و می‌توانیم بخریم اما بابام شک دارد. از وختی عمو زریف کنار عمه اشتون می‌خندید احساس می‌کنم همه چی ارزان می شود هتی گاضوییل و بنضین. البته بابا به این احساس‌های من می‌خندد و به هال خودش گریه می‌کند. البته می‌دانم خنده و گریه شما و بابام از بیسواتی‌تان هست! دیگر ملالی نیست جز دوری شما. راستی الان سدای حلی کوفتر و چند تا ماشین‌گنده دارد می‌آید. بابام میگه سرهنگ‌ها اومدن اما من که می‌دونم آنها هقوق‌دان هستن و بابای من باز هم دروق‌ می‌گوید! غربان شما یک بی‌سوات

وطن امروز/ ۱۶ بهمن ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۹۱ دیدگاه

نامه یک پلنگ به ابتکار

یادداشت مهمان/ علی‌اکبر بهشتی: در پی نقش بستن تصویر پلنگ ایرانی بر پیراهن تیم ملی فوتبال در رقابت‌های جام‌جهانی، یکی از پلنگ‌های ساکن در جنگل دالاخانی رامسر با ارسال نامه‌ای به روزنامه، توضیحاتی ارائه کرد. در ادامه مشروح این نامه را می خوانید.

ریاست محترم محیط‌زیست/ سرکار خانم ابتکار

از آنجا که شما به عبارتی رئیس ما هم محسوب می‌شوی و صد البته از آنجا که رسیدگی به جان ما نیز بر عهده شماست، باید عرض کنم خانواده بزرگ پلنگ‌ها که بعضا در گونه‌ای انواع، به عارضه تهدید، بلکه انقطاع نسل دچار است، هرگز نیازی به کارهای سمبلیک و دهان پرکن نظیر چسباندن چهره در لباس تیم ملی ندارد! صد البته ما نیز اگر چه پلنگ اما بالاخره ایرانی هستیم و لباس تیم ملی را مقدس می‌دانیم، لیکن این قبیل ابتکارها، برای ما پلنگ‌ها کار نمی‌شود، نان و آب نمی‌شود! مع‌الاسف شما «کار با خود» را به «ابتکار بی‌خود» فروخته و همه‌اش در فکر دک و پز و سوءاستفاده از ما پلنگ‌ها هستید که خود را طرفدار محیط‌زیست نشان دهید و این مهم قطعا مرضی رضای خداوند نیست و «کاسبی با پلنگ» محسوب می‌شود! آیا بهتر نیست آن وقتی که شما برای این مثلا ابتکار گذاشتید، خرج دوا و درمان خودمان می‌کردید؟! نکند نیمی از ما پلنگ‌ها هم در انتخابات، رای به بی‌قانونی داده‌ایم؟! البته همین جا بگویم اگر قرار است به ما پلنگ‌ها هم، همانطور رسیدگی کنید که به انسان‌ها «سبد کالا» دادید، ما از شما می‌خواهیم ما را به خود واگذارید که به قولی؛ «چو خیرت نیست، شر مرسان!»

لازم به ذکر است ما پلنگ‌ها جملگی بالای ۵۰۰ هزار تومان در ماه کاسبیم و اگر هفته‌ای ۲ تا هم بز کوهی شکار کنیم، بالای یک تومان می‌شود!! شما رئیس سازمان محیط‌زیست هستی و شگفتا! اینقدر که از ما پلنگ‌ها حرف می‌زنی، از خود انسان‌ها سخن نمی‌گویی. قدر مسلم ما در کوه و جنگل، یک هوای پاکی داریم که بتوانیم تنفس کنیم اما این ننه‌مرده‌های ساکن در تهران و دیگر شهرهای بزرگ، آیا آدم حساب نمی‌شوند؟! چطور در نظر شما، ما پلنگ‌ها، آدم حساب می‌شویم اما خود آدم‌ها، آدم حساب نمی‌شوند؟! آیا بهتر نیست کمی هم به جای کاسبی با ما پلنگ‌ها، به فکر آلودگی هوای تنفس خود آدم‌ها باشید؟!

وطن امروز/ ۱۴ بهمن ۱۳۹۲

*** *** ***

حسین قدیانی با شکایت یک نهاد دولتی به دادگاه می رود

“دهان ما پلمب نمی شود”، “هسته ای ملت و دیپلماسی دولت”، “آقایان! سر بولدوزر را بچرخانید طرف دشمن” و “غرور ملی شکست، نه ساختمان تحریم” پای حسین قدیانی نویسنده وطن امروز را به دادگاه بازخواهد کرد. در پی شکایت یک نهاد دولتی از ۱۰ گزارش، یادداشت و تیتر «وطن‌امروز»، مدیرمسؤول روزنامه به دادسرای فرهنگ و رسانه احضار شد. در این ۱۰ مورد، در اقدامی جالب توجه، گزارش «سقوط آزاد بورس» نیز به چشم می‌خورد که یک گزارش خبری است درباره رکوردزنی افت شاخص بورس در روز ۲۲ دی ماه! همچنین تیتر «هولوکاست هسته‌ای» و چند یادداشت از حسین قدیانی و چند گزارش اقتصادی و سیاسی دیگر نیز از جمله مواردی است که این نهاد دولتی علیه آنها شکایت کرده است. مدیرمسؤول «وطن‌امروز» روز گذشته پس از تفهیم اتهام با قرار وثیقه آزاد شد. این شکایت‌ها در حالی صورت می‌گیرد که ریاست محترم جمهور در سخنرانی‌های متعدد و مکرر بر آزادی نقد و اطلاع‌رسانی تاکید داشته‌اند. پیش از این نیز هیات نظارت بر مطبوعات به نمایندگی از دولت از «وطن‌امروز» به خاطر انتقاد روزنامه از محدودیت اطلاع‌رسانی درباره پرونده فساد نفتی کرسنت، شکایت کرده بود که این پرونده نیز در دادسرا در جریان است. لازم به ذکر است در جلسه امروز دادگاه مدیرمسئول وطن امروز، مقرر شد طی روزهای آینده، احضاریه ای هم برای حسین قدیانی ارسال شود.

ارسال شده در صفحه اصلی | ۹۸ دیدگاه

اصلا ما هم سن علیرضا!

یک شبه انقلابی شدن، به از آنکه یک شبه بخشی از هسته ای را فنا دادن

زیبنده بعضی ها که قرار بود مدد از خردورزان بگیرند، این نیست که پاسخ استدلال را با مغلطه و فرافکنی بدهند. ما از فساد نفتی کرسنت می نویسیم، ساختمان محکمه را نشان مان می دهند! می گوییم ملت، یک صف واحد است، مردم را تقسیم بر ۲ می کنند! می گوییم باید احترام همه اقشار زحمتکش را نگه داشت، به این صنف و آن صنف، حق حتی یک اظهار نظر هم نمی دهند! می گوییم همه آرا قانونی است، رای به بی قانونی می خوانند آرایی که جز به آقای روحانی داده شده! می گوییم رئیس جمهور، حتی اگر هفت دهم درصدی باشد، رئیس همه جمهور است، خود را از پشتوانه حمایت نیمی از جمهور، آن هم در وسط مذاکرات، محروم می کنند! درباره توافق ژنو، نقد مستدل ارائه می دهیم، همراه با صهیونیست ها خوانده می شویم! می گوییم توافق، نامتوازن بسته شده، به سن و سال مان گیر می دهند! می گوییم با دیپلماسی صدقه ای، به جای ساختمان تحریم، غرور ملی خدشه دار می شود، «کاسب تحریم» می خوانندمان! می گوییم آنچه از «۱ + ۵» دادیم و گرفتیم، هیچ نسبتی با ابتدایی ترین اصول دیپلماسی ندارد، «از همه انقلابی تر شده» و «یک شبه انقلابی» خطاب مان می کنند! این تهمت آخری اما از مد افتاده است! این چیزها را قبلا آقای هاشمی هم می گفت! و انصافا قشنگ ترش را می گفت! عالیجناب هنوز هم به جای اقامه دلیل، همین چیزها را به ما می بندد! و تفاسیر بامزه از «میزان، حال فعلی افراد است» ارائه می دهد! بعضی ها که جز چشم دوختن به چمدان قسطی غربی ها، و البته، ادامه دادن طرح های دولت قبل، تقریبا هیچ برنامه مدون دیگری برای بهبود اوضاع اقتصاد کشور ندارند، لااقل خوب است در بی اخلاقی، اندکی خلاقیت داشته باشند و از نردبان همان سخنان آقای هاشمی بالا نروند! از انقلاب اسلامی، بیش از سی و چند سال دارد می گذرد و دیگر حتی علیرضا احمدی روشن هم «تازه انقلابی» محسوب نمی شود! بگذریم که یک شبه انقلابی شدن، شرف دارد که یک شبه بخشی از هسته ای را فنا دادن! و وسط تهدید دشمن، سخن از دوستی با اجنبی راندن! و در حالی که همه دنیا دیگر کاملا فهمیده اند سفارتخانه آمریکا در کشورشان «لانه جاسوسی» است، از احتمال بازگشایی سفارت آمریکا حرف زدن! شگفتا! این روزها همه دنیا در پی محسن وزوایی و عباس ورامینی خودشان می گردند، بعضی ها اما خواب سفارت آمریکا را می بینند! یک شبه انقلابی شدن، بهتر از آن است که توافقی با دشمن بسته شود که به ادعای سران کاخ سفید، نقض آن مترادف با حمله نظامی به کشور باشد! چون ما «جوانان وطن»، بلکه چونان انقلاب اسلامی، سی و چند سال بیشتر نداشته باشی، به از آنکه حکایت بعضی دیپلمات ها از فرط توازن (!) توافق ژنو، هیچ جرئت نکنی، مردم را از مفاد آن مطلع کنی! چون ما «بچه های وطن» در رسانه -و البته به قول خودشان!- انقلابی تر از همه باشی، شرف دارد که مثل بعضی مشاوران، به جای بی قانون خواندن رفتار و گفتار آمریکا و اسرائیل، آرای نیمی از ملت خود را «رای به بی قانونی» بخوانی! یک شبه انقلابی شده باشی، می ارزد که «آنچه مرقوم شده» با «واقعیت» زمین تا آسمان فرق کند! و من باز تکرار می کنم؛ ما «بچه های وطن» به خاطر «هولوکاست هسته ای» نبود که رخت سیاه بر تن روزنامه کردیم، اما واقعا جا دارد اینک اعلام عزا کنیم، آری، اینک… و نه از پلمب شدن تاسیسات هسته ای، بلکه از بی اخلاقی بعضی ها در پاسخ اصحاب نقد! و از مهر و موم کردن پاسخ گویی متین، توسط بعضی ها که آمده بودند مدد از عقل و خرد بگیرند! که اگر پلمب تاسیسات هسته ای بد است، از آن بدتر، پلمب کردن انصاف است! که بدتر از نچرخیدن چرخ سانتریفیوژها، نچرخیدن چرخ پاسخگویی مستدل به «نقادی از منظر حق» است! اینهاست که عزاداری می خواهد! از این دست فرمان، باید هم رخت سیاه بر تن وطن کرد. آقایان! اگر پاسخی به نقدمان ندارید، دیگر با سن و سال مان چه کار دارید؟! آری! ما یک شبه انقلابی شده ایم. و نه حتی یک شبه، بلکه با یک برق نگاه خمینی! شهید مصطفی مازح، یک شبه انقلابی شد! شهید فتحی شقاقی، یک شبه انقلابی شد! شهید سیدمرتضی آوینی، یک شبه انقلابی شد و یک شبه، از راه رفته، بازگشت! یک شبه انقلابی کردن انسان ها، اصلا و اساسا اعجاز انقلاب اسلامی است! من اما در عجبم از بعضی ها که سی و چند سال از انقلاب گذشته، این همه شب از ۲۲ بهمن ۵۷ گذشته، فرسنگ ها دور از اخلاق انقلابی، تهمت می زنند به اصحاب رسانه، بلکه به نیمی از ملت. ما یک شبه انقلابی شده ها، انقلاب را ندیده، پیام خمینی را درک کرده ایم، بعضی ها در عجبم که با وجود ۳۰۰ هزار شهید، چگونه از گشایش مجدد سفارتخانه ابلیس در این مرز و بوم حرف می زنند؟! من یکی که ۲۲ بهمن ۵۷ اعتراف می کنم، هنوز به دنیا نیامده بودم؛ اگر این هم گناه است، بر ما ببخشند! من هنگام شهادت پدرم در ۱۰ اردیبهشت ۶۱ فقط ۳ سالم بود؛ اگر این هم کاسبی است، بر ما ببخشند! من جنگ که تمام شد، همه اش ۹ سال داشتم؛ اگر این هم افراط و تندروی است، بر ما ببخشند! ما، نه در جنگ بوده ایم، نه در انقلاب، اما همین چند روز پیش یعنی روز سوم بهمن، جشن تولد ۶۰ سالگی «بابااکبر» را مثل همه این سال ها، در کنار سنگ مزارش در «قطعه ۲۶» گرفتیم! اگر این هم همنوایی با اسرائیل است، بر ما ببخشند! آقایان! اگر این توافق، برای علیرضا، پدر می شود، قطعنامه ۵۹۸ هم برای من، جای خالی پدر را پر می کند! ما یک شبه انقلابی شده ایم، اما نمی دانم این یک شب، چرا اینقدر برای ما طولانی شده است؟! صدای اذان پدر همچنان در گوش ما هست. قسم به آن «شهادت» به آن «اشهد ان لا اله الا الله» هیچ شب و روزی بر ما نمی گذرد الا آنکه انقلابی تر شویم. نسبت ما با خامنه ای، همان نسبت پدران مان است به خمینی. ما حتی یک شبه هم انقلابی نشده ایم. یک برق نگاه «آقا» برای انقلابی شدن و انقلابی ماندن ما کفایت کرده و می کند. ما درس حقوق را در شب های موشک باران همین تهران خواندیم، نه در انگلیس! آن زمان که سایه بعضی ها بر سر فرزندان ساکن در غرب شان هم بلند بود، ما در زیر سایه رفیع شهادت، دست و پنجه با سختی های روزگار نرم می کردیم! راستی که با سن و سال ما چه کار دارند؟! ما توافق ژنو را نقد کردیم؛ پاسخ مان، اقامه استدلال می خواست، نه اشاره به سن و سال! من اصلا هم سن علیرضا احمدی روشن! در این توافق، چه امتیازی به دشمن داده شده که این همه اظهار شادمانی می کند؟! و نقض آن را با حمله نظامی مترادف می خواند؟! من واقعا نمی دانم دیپلمات بودن با چه المان هایی نسبت دارد، لیکن خوب می دانم انقلابی بودن، نه با سن و سال، که با استدلال، نسبت دارد! در «والفجر ۸» شهید ۱۵ ساله ای بود که از عرض اروند وحشی رد شد و به فاو رسید. برای دفاع از انقلاب، دست در شناسنامه ببری، شرف دارد که با یک توافقنامه، بخشی از برند انقلاب را لکه دار کنی. پای این انقلاب، رسما خون مرد ریخته شده! خوب شد در «والفجر ۸» بعضی ها هیچ کاره بودند و الا معلوم نبود آب اروند را در چند قسط می خواستند تقدیم بعثی ها کنند؟! انقلابی، دیپلمات نیست که قسطی کار کند! نقدا جان را می گذارد کف دست! حقوق این ملت، در اقساط بلند مدت، آنهم داخل چمدان، استیفا نمی شود! بعضی ها لازم نیست در شناسنامه دست ببرند؛ همین که برگردند از توافق، ازشان ممنون ایم! بعضی ها یک شبه، بخشی از دست آوردهای هسته ای را به باد ندهند، جواب جان کری با ما! پس لطف کنند و ما را با دشمن، عوضی نگیرند! آنکه جواب گل و بلبل را با تهدید به حمله نظامی داد، ما نبودیم! انقلاب اسلامی، زمان ابرقدرتی آمریکا به پیروزی رسید! از تازه به اتاق بیضی رسیده های در به در که با پول بلوکه شده ملت های دیگر، امور خود را می گذرانند، باید با بولدوزر رد شد، نه از سن و سال ما! شب دور و دراز ایتام شهدای وطن را به رخ شان نکشند، ملت خود را تقسیم بر ۲ نکنند، به اقشار مختلف، توهین نکنند، و در برابر نقد، مستدل و دقیق موضع بگیرند، دوستی با دشمن، پیشکش! ما تازه انقلابی نیستیم! سی و چند سال است که جان ما به انقلاب بند است! و از «اخلاق انقلابی» به دور می دانیم جواب های را با هوی بدهیم و بعضی دیپلمات ها را «تازه به دولت رسیده» و «یک شبه با اختلاف اصولگرایان به کرسی رسیده» خطاب کنیم! آقایان! ایراد از سن و سال ما نیست؛ از توافق خودتان است! دولت بهتر است در دیپلماسی خودش تجدید نظر کند، که ما در هسته ای ملت، و در سن و سال جوانان هوشیار وطن، هرگز ایرادی نمی بینیم! انقلابی از انقلاب برنمی گردد، دیپلمات اما وقتی یک شبه توافق بد می بندد، همان به که در روز روشن هسته ای، از این توافق برگردد! ان شاء الله برمی گردد…

وطن امروز/ ۱۰ بهمن ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۲۳۲ دیدگاه

هسته‌ای ملت و دیپلماسی دولت

توافق ژنو آمده بود که نه در جنگ، بلکه بر جنگ، بر «گزینه نظامی روی میز است»، بر تهدید، بر گلوله، بر حمله و بر جنایت و تجاوز پیروز شود، توافق ژنو آمده بود که ادبیات گل و بلبل را جایگزین ادبیات نظامی کند اما چه آمدنی! واقعا چه آمدنی که وزیر خارجه آمریکا، فقط ۳ روز بعد از اجرای توافق، باز هم در شیپور جنگ دمید تا ثابت شود توافق ژنو، خود آتش‌بیار معرکه است! آیا باز هم سیاسیون و حقوق‌خوانده‌ها، می‌خواهند جنگی دیگر را آوار کنند روی دوش سرهنگ‌ها و سربازها؟! خود قهوه دیپلماسی نوش جان کنند و موشک جنگ متاثر از توافق‌شان را آوار کنند سر مردم بی‌گناه؟! تاریخ را نگاه کنید؛ دیپلماسی بیش از آنکه به جنگ‌ها پایان داده باشد، در شیپور جنگ‌ها نواخته است. اگر جنگ‌ها، عمدتا با مقاومت سربازان گمنام وطن، خاتمه گرفته، مع‌الاسف دوباره در تنور آتشین دیپلماسی گر گرفته. به راستی چرا بر ساختمان توافق ژنو ترک افتاده؟! چرا هر سوی میز دارد حرف خود را می‌زند و برداشت خود را ارائه می‌دهد؟! چرا این طرف، تفسیر آن طرف را قبول ندارد و آن طرف، حرف این طرف را؟! چرا از آنچه در ژنو بسته شد، بیش از توافق، تنافر استشمام می‌شود؟! چرا حتی آقایان روحانی و ظریف هم گاهی مهم‌ترین طرف توافق را می‌نوازند که اگر ال کنی، بل کنی، بازی را بهم بزنی، همه چیز برمی گردد به همان روال قبلی؟! چرا توافقی که نه جشن می‌خواهد، نه عزا، و نه ترکمانچای است، نه فتح الفتوح، کانه باد هوا می‌ماند؟! با این همه، چرا این «باد هوا» اینقدر برای یانکی‌ها مهم است که نقض آن را مترادف با حمله نظامی به ایران تفسیر می‌کنند؟!… و از همه این سؤالات مهم‌تر، چرا اهل فن، معتقدند این توافق، نامتوازن، ضعیف و بیشتر متضمن منافع آمریکا و اسرائیل است؟! واقعیت آن است که کاخ سفید در مقابله با ملت ایران، همواره دارای یک خباثت ذاتی بوده. این خباثت، هرگز به آمریکایی‌ها اجازه نمی‌دهد زیر یک توافق برد – برد را با ایران امضا کنند. آمریکایی‌ها علی‌الدوام دنبال برد خود که صدالبته برد اسرائیل هم هست، هستند و باخت ایران. آمریکایی‌ها حتی منافع اسرائیل را به مردم خودشان نمی‌فروشند، چه رسد به ملت ایران. در بسیاری از دعاوی، آنجا که یک طرف، مردم آمریکا بوده‌اند و یک طرف، منافع اسرائیلی‌ها، کاخ سفید عین آب خوردن، مردم خود را به صهیونیست‌ها فروخته، مفت هم فروخته. متاثر از همین رخداد است که مردم آمریکا به هر بهانه‌ای در هر جنبشی قرار می‌گیرند و هر خیابانی را اشغال می‌کنند، وجه مشترک شعارهای‌شان، شعار علیه سرمایه‌داری نجس صهیونیست‌هاست که نبض حکومت‌شان را اینچنین در اختیار دارد. هزاری هم رئیس قوه مجریه ما از در دوستی با یانکی‌ها وارد شود، باز جان کری گزینه نظامی را به رخ آقای روحانی می‌کشد، چرا که آمریکایی‌ها، اسرائیل را ول نمی‌کنند، طرف بر فرض مهربان ایرانی را بچسبند! اسرائیل، ناموس آمریکاست اما مانایی اسد در خط‌مقدم مقاومت، به کوری چشم همه سازشکاران عالم، بشارت بزرگ به مسلمین است که ان‌شاء‌الله بزودی، آمریکا بی‌ناموس می‌شود. برگردیم به سؤال اول. چرا بر ساختمان توافق ژنو ترک افتاده؟! آیا همه تقصیرها، گردن خباثت ذاتی شیطان بزرگ است؟! یا در کنار این مولفه قطعا مهم، خوش‌بینی طرف ایرانی ماجرا هم، آمریکایی‌ها را در خباثت بیشتر، حریص‌تر کرده است؟! من هر دوی این مولفه‌ها را در ترک افتادن بر توافق ژنو، موثر می‌دانم اما در یک مذاکره دیپلماتیک، آن هم با اشراری چون سران ملعون، حرامی، حرام‌زاده، خون‌ریز و دیکتاتور کاخ سفید، اولین شرط عقل، بلکه اولین شرط تدبیر و امید، آن است که تو به پشتوانه تمام ملت خود با دشمن سخن بگویی، بل دشمن را واقعا مجبور کنی که به‌رغم خواسته‌‌اش، برد تو را هم به موازات برد خود امضا کند. مع‌الاسف، این دولت یک «دولت هفت دهم درصدی» است و بیش از آنکه با اکثریت قاطع آرای ملت، سر کار آمده باشد، محصول اختلاف اصولگرایان بوده. فلذا همین طوری روی کاغذ هم موقعیت این دولت در فرآیند مذاکره، کم و بیش شکننده است. این نقیصه را اما سایر نامزدهای انتخابات + مردمی که جز به شیخ حسن روحانی رای داده بودند، جبران کردند. «تدبیر و امید» اگر چه شعار این دولت بوده، لیکن دیگران بدان عمل کرده‌اند. همان بدو امر، دکتر قالیباف و سایر نامزدها، پیروزی آقای روحانی را به وی تبریک گفتند و برای سران فتنه بدبخت در دنیا و آخرت، کلاس قانون، اخلاق و دموکراسی گذاشتند. یعنی: «آقای روحانی! شما با رای ملت یا با اختلاف ما، هر طور بوده و هر جور بوده، حالا دیگر نگران قلت این هفت دهم درصد نباش. زین پس، رئیس‌جمهور همه ملتی، حتی کسانی که به شما رای نداده‌اند، اصلا حتی کسانی که در انتخابات شرکت نکرده‌اند. پس تبریک ما را پذیرا باش، برای این ملت کار کن، روی کمک ما هم حساب کن و حتی اگر امر دائر بر مذاکره با دشمن شد، به پشتوانه حمایت همه ملت، با دشمن سخن بگو، و محکم سخن بگو». کلید واقعی که قفل قلت آرای روحانی را در مذاکرات گشود، همین کلید بود و الا ما آنچه زیاد دیده‌ایم «کلیدنمایی و داس‌فروشی» بوده است! القصه! مذاکره و توافق در پیچ و خم خود بود که یکی از مشاوران عالی رئیس‌جمهور، ضمن اهانت زشت به اقشاری از جامعه، پشتوانه مردمی تیم مذاکره‌کننده دولت را بشدت ضعیف کرد. توده‌های مردم با خود می‌پنداشتند؛ «چرا ما باید از دولتی حمایت کنیم که فقط دولت از ما بهتران است؟! و چرا دولتی که با حرامیان عالم قائل به گفت‌وگو است، اقشاری از مردم خود را اینچنین می‌رنجاند؟!» ماجرا اما به همین جا ختم نشد. این بار مشاور ارشد دیگری وارد میدان شد و در سخنی بی‌سابقه در تاریخ جمهوری اسلامی مدعی شد؛ «کسانی که به آقای روحانی رای نداده‌اند، رای به بی‌قانونی داده‌اند». توقع این بود که جناب رئیس‌جمهور، عمومی و علنی بر دهان این مشاوران درشتگو بکوبد، که خب، نکوبید! بگذریم که بعضی مواضع ایشان، تلویحا حمل بر تایید سخنان مشاوران شد. با این حساب، آیا اعضای «۱+۵» حق ندارند در طول روند مذاکرات، این دولت را فقط دولت نیمی از ملت ایران تلقی کنند و با مستمسک قراردادن همین بهانه، این دولت را از پشتوانه همه ملت ایران، محروم بدانند؟! این بهانه را چه کسانی به طرف غربی داده‌اند؟! آیا جز مشاوران همین دولت؟! آیا مشاوران کشورهای «۱+۵» هم همین‌گونه به روسای جمهور خود مشورت می‌دهند و وسط مذاکره، مردم خود را تقسیم بر ۲ می‌کنند؟! به زعم نگارنده و صرفنظر از ۲ مولفه فوق‌الذکر، آن کسانی که بر ساختار منافع ملت ایران در ساختمان توافق ژنو ترک انداختند، در وهله اول، مشاوران همین دولت بودند و بس! دولتی که به اعتراف مشاوران ارشد خود، همراهی نیمی از ملت را با خود ندارد، بلکه اساسا رای آن نیم دیگر را رای به بی‌قانونی می داند، قطعا از طرف دیگر مذاکره، احترام نمی‌بیند. و می‌بینیم که نمی‌بیند! واقعیت تلخ اما عبرت‌آموزی است؛ چاله هفت دهم درصدی را نامزدهای اصولگرا با خردورزی سیاسی خود پر کردند اما مشاوران همین دولت، دوباره چاله را تبدیل کردند به چاه! چپ تیم مذاکره‌کننده در روند مذاکرات پر نمی‌شود الا آنکه این دولت، اول تکلیف خود را با مشاوران ارشد خودش مشخص کند، بعد با دولت‌های «۱+۵»! پاس گل به دشمن، یعنی همین اظهارات نسنجیده و خام، آن هم وسط توافق! شگفتا! ما حتی در اوج فتنه ۸۸ هم اگر چه ناظر بر توهم عده‌ای متوهم، بلکه متوحش فتنه‌گر می‌گفتیم که ۲۴ از ۱۳ بزرگ‌تر است، لیکن علی‌الدوام از رای ۴۰ میلیونی همه آحاد ملت سخن می‌گفتیم. نوشته‌های‌مان هست، سندش هست. صدالبته طبیعی است که دشمن، روی پاس‌گل مشاوران ارشد، حساب ویژه باز کند و چنین توافقی، به هسته‌ای، بلکه به بخشی از غرور ملی، تحمیل کند. وقتی دولت اعتدال، خود با دست خود، بر صف واحد ملت، ترک می‌نشاند، مشخص است که در تقابل با دشمن، از بستن یک توافق قوی و متوازن عاجز می‌ماند. مردمی که روز ۳۰ دی با چشم خود دیدند تاسیسات هسته‌ای، عین آب خوردن پلمب شد، به دروغ بزرگ «پیروزی هسته‌ای» فقط نیشخند می‌زنند! اگر حتی ادعای «پیروزی دیپلماسی» هم دروغ است، افه «پیروزی هسته‌ای» دروغی بزرگ‌تر است! من البته به یک اعتبار، با این تیتر هفته‌نامه زنجیره‌ای موافقم. «هسته‌ای» آنقدر برای این ملت مهم است که دیپلماسی با همه عرض و طولش، ذیل آن تعریف می‌شود، نشان به نشان روی جلد زنجیره‌ای‌ها! اگر اتکای هسته‌ای به خون سرخ شهدای هسته‌ای است و اتکای دیپلماسی به سخنان بی‌پشتوانه مشاوران ارشد، صدالبته در افق بالاتر، «هسته‌ای ملت» بر «دیپلماسی دولت» پیروز شده است. ببین غوغای هسته‌ای چه کرده که حالا حتی زنجیره‌ای‌ها هم از نردبان «صنعت هسته‌ای» بالا می‌روند. پلمب‌کردن هسته‌ای ملت اما در شأن دیپلماسی دولت نیست. گمانم آنچه مهر و موم می‌خواهد دهان بعضی مشاوران است که به عبری‌های صهیون، عرب‌های سلفی، العربیه و بی‌بی سی و صدای آمریکا پاس گل می‌دهند. ما صبح ۳۰ دی، نجوای دل همه ملت را در لوگوی‌مان خلاصه کردیم. ملتی که برایش، هسته‌ای شهدایش، صدر دیپلماسی دولتش می‌نشیند، حتی به اعتراف زنجیره‌ای‌ها. آری! به این معنی، و تنها به این معنی، این «پیروزی هسته‌ای» است! والا آنچه متاثر از توافق ژنو اجرا شد، همان بود که ما روز ۳۰ دی تیتر کردیم؛ «هولوکاست هسته‌ای».

وطن امروز/ ۷ بهمن ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵۳ دیدگاه

دهان ما پلمب نمی شود

امضای رضا شکیباییِ سردبیر در شماره ماندگار «وطن امروز»

دولتی که با حرامیان عالم، از در مذاکره همراه با رعایت آداب وارد می‌شود و حتی حلقه «هوش و ادب» به گوش خلف سیاهکار بوش می‌بندد، شگفتا! به ملت خود که می‌رسد، کلام بر مدار اهانت می‌راند. ظاهرا جرم ما این است که اوباما و جان کری و نتانیاهو نیستیم و الا بعضی‌ها نشان داده‌اند دشمن را بیش از دوست درک می‌کنند. توافق‌شان با دشمن است و دشمنی‌شان با ما! من حالا می‌فهمم حکمت این سخن پندآموز را؛ «مردانی که در خانه، با اهل و عیال، بد تا می‌کنند، اتفاقا در برابر قداره‌بند سر خیابان، کتک‌خور ملسی دارند». جز این، چیست مگر توافق ژنو؟! هسته‌ای تعطیل شود، در ازای اینکه قلیل‌ترین حق تو را قسطی، آیا بدهند؛ آیا ندهند! وقتی بعضی‌ها در خانه ملت، نیمی از ملت را تلویحا «افراطی، خشونتگرا و تک‌رأی» می‌نامند، مشاور ارشد هم برمی‌دارد و تصریحا «رای به بی‌قانونی» می‌خواند، رای همه آن کسانی که جز به شیخ حسن روحانی رای داده‌اند. یعنی به زعم ایشان، هم من که به قالیباف رای داده‌ام، رای به «بی‌قانونی» داده‌ام، هم تقریبا نیمی از ملت که به دیگر نامزدها رای داده‌اند. گویی رای ندادن به آقای روحانی، بیش از آنکه نماد تضارب آرا باشد، بیانگر ارتکاب ذنبی است بشدت لایغفر. اما آقای قالیباف، شهردار محترم تهران! من به شما رای داده‌ام یا به بی‌قانونی؟! اگر رای به شما، رای به بی‌قانونی نیست -که نیست- چرا از رای من و ما به خودتان دفاع نمی‌کنید؟! و چرا جواب توهین به این بزرگی را نمی‌دهید؟! روی سخن این سؤال با دیگر نامزدهای انتخابات هم هست. آیا هر آنکه به هر دلیل، به شما رسیده و رای داده، رای به بی‌قانونی داده؟! و آیا اصل این رای، بی‌قانونی بوده یا نماد آن‌ که شما باشید؟! به خدا سوگند، به ما و مصادیق رأی‌مان، مهم‌ترین اتهامی که هرگز نمی‌چسبد، همین تهمت زشت و زننده «بی‌قانونی» است. اگر کسی می‌خواهد «بی‌قانونی» را بشناسد، بهتر است داستان سران فتنه سال ۸۸ را بخواند. بی‌قانونی اصل کاری، رفتار و گفتار هشتاد و هشتی همان دربه‌در آواره و از اینجا مانده و از آنجا رانده‌ای است که با علم بر فقدان تقلب، در این دروغ بزرگ دمید و هم‌پیاله با قانون‌شکنان، نفاق و خیانت را بدان حد رساند که دیگر حتی مراجع ذاتا مهربان تقلید هم، او را به حریم مقدس خود راه نمی‌دهند. آری! برای ما عین آب خوردن بود که کاری می‌کردیم بعضی‌ها به جای مذاکره با حرامیان عالم، دربه‌در دنبال رایزنی با ما می‌گشتند که کف خیابان را رها کنیم تا دولت در شرف تشکیل‌شان اساسا بتواند نفسی بکشد. فی‌المثل، برای نماد مدیریت جهادی، کار دشواری بود که به جای تبریک زودهنگام به آقای روحانی، نشانی کف خیابان بی‌قانونی را به هواداران خود نشان دهد؟! ایضا سایر نامزدها، آیا نمی‌توانستند با دولت تازه روی کار آمده، کاری کنند که جناب ترکان، دقیق‌تر ملتفت بی‌قانونی شوند، بلکه دیگر این همه نعمت قانون‌گرایی دیگران را کفر نگویند؟! من واقعا عذر می‌خواهم، اما از قرار، خوبی قانون‌گرایی اگر از حد بگذرد، نادان خیال بد کند! شاید ما خیلی زود به فرد پیروز انتخابات، تبریک گفتیم که حالا ناسزای بی‌قانونی، توسط مشاوران ارشد، سهم‌مان شده است! صدالبته، تعهد ما به نظام و تعلق ما به قانون، بسی بیش از آن است که از کرده خود نادم باشیم، لیکن دولت محترم اگر زور بازویی دارد، خوب است آنرا خرج دشمنان ملت کند، نه نیم دیگری از همین ملت. بگذریم! دیروز، روز سیاهی بود. من تعجب می‌کنم از بعضی حقوق‌خوانده‌ها که معنای مسلم واژه «تسلیم» را نمی‌دانند. تسلیم دشمن در برابر ملت ایران، آنجا بود که ما در سوریه، روی موضع مقاومت ایستادیم و صرف نظر از دولت، با دست‌فرمان انقلابی اصل نظام، حزب‌الله، خون شهدا و خشم انقلابی خمینی، بی‌آنکه ذره‌ای از حق خود کوتاه بیاییم، دشمن را وادار به دعوت از جمهوری اسلامی کردیم. آنچه در ژنو گذشت، قدر مسلم، تسلیم دشمن در برابر ما نبود! آن روز که عمارت هسته‌ای را شهدای ما با خون خود بالا بردند، دشمن در برابر ما تسلیم شد! نه دیروز که روز سیاهی بود. دیروز انرژی هسته‌ای، حق مسلم ما نبود… و نبود! تعارف که نداریم. حرف را صاف بزن! از دیروز توافقنامه ژنو اجرا شد؛ سانتریفیوژها از چرخش باز ایستادند، عکس شادی اوباما هست… و هیچ کدام از این حرف‌ها برای «علیرضا» پدر نمی‌شود!

وطن امروز/ ۱ بهمن ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۲۱۸ دیدگاه