کویرنویسی های پراکنده

بعد از ۶ ماه یعنی بعد از ۸ ماه شاید هم حدود یک سال که مسافرت درست و حسابی نرفته بودیم، هفته گذشته سر خر را کج کردیم سمت اصفهان و به شمال و جنوب این استان، یک حال اساسی دادیم. ابتدا رفتیم نصف جهان، که بی آب بودن زاینده رود، بدجوری توی ذوق مان زد. رودی که آب نداشت، اما شنا کردن درش قدغن بود!! در این مملکت گمانم یک جاهایی پول هایی حیف و میل می شود، که دریاچه ارومیه و زاینده رود خشک می شود.

زاینده رود خشک بود، اما حوض وسط میدان نقش جهان، خدا را شکر آب داشت!! این آب داشت کار آینه را انجام می داد و کل این میدان زیبا شده بود عین ۴۰ ستون. میدان زیبایی که علم و ایمان و حکم رانی را با هم دارد و تجلی خدمات متقابل اسلام است و ایران. گلوی مان را در کنج نقش جهان، آلوده کردیم به فالوده ای که زیادی شیرین بود، دریغ از آب لیمویی که نقش فرهاد را بازی کند در بیستون کام مان! گشتی هم در بازار زدیم و از بی پولی، زار زدیم!!  

شب را میزبان ما، هتلی بود که نتوانستیم بشماریم ستاره هایش را! یعنی که آواره، در پارکی بدون فواره! شاید هم کاریکاتوری از چادرنشینی عشایر که برای ماشین زده هایی مثل من خیلی لازم است. صبح اما گردش مان را باز از نقش جهان آغاز کردیم. دقایقی عکاسی کردم. چرخی زدیم در عالی قاپو که البته شاه عباس در خانه نبود، اما خدا بود در مسجد زیبای شیخ لطف الله، با آن معماری الهی اش. یکی ۲ جای دیگر هم رفتیم و ایضا خانه دوستی که کوفته تبریزی ناهارمان داد.

در و دیوار شهر می تواند کم و زیاد کند ایمان آدم را. معماری حتی در تربیت آدمی بسی مهم است. معماری سنتی ایرانی اسلامی، آرام می کند آدم را. معماری اصیل ما کانه یک موسیقی مجسم است. حتی خشت هم اگر راست و درست بنا شود، می تواند مثل ساز باشد و حکایت آواز. هزار تا هم برج میلاد بسازیم، دنیا ما را به نوع دیگری از معماری می شناسد. حیف که متهمم می کنی دارم ادای الهی قمشه ای را در می آورم، و الا کلی حرف دارم در این باره! و ایضا خانم امیلی دیکنسون!

اصفهان را ساعتی به سمت شمال حرکت کردیم و از راه نطنز، ابتدا به هنجن و سپس به ابیانه رسیدیم. از ۲ مسیر می توان به این روستای زیبا رسید. یکی همین مسیر آسفالته که ما رفتیم، اما با ماشین شاسی بلند می توان از شهر میمه و یک مسیر خاکی وارد ابیانه شد که بومی ها «ویونا» می خوانندش، به معنای بیدستان. ابیانه روستایی جگری، بلکه سرخ است و آب و هوایش به نسبت دیگر مناطق اصفهان، خنک است و مطبوع. ازدیاد توریست، کمی کاسته از بکر بودن اینجا، که زنانش بلااستثنا روسری سفید بر سر می کنند با گله گله گل های قرمز، که البته به گل و گشادی پاچه شلوار مردانش نیست!

مگر می توان در این حوالی بود و نرفت به سمت شرق، شهر بادرود و درود نفرستاد بر «آقا علی عباس» که بنازم اسم نازنینش را. آقا علی عباس و شاهزاده محمد که زیر یک گنبد فیروزه ای بزرگ مدفون اند، شهدای راه مشهدند و از همان تبار که به دعوت امام رضا علیه السلام از مدینه رهسپار طوس بودند که خبر شهادت حضرت را شنیدند و بعد از جدالی سخت با ماموران مامون، خود نیز به شهادت رسیدند. حالی دست داد کنار آقا علی عباس که شب جمعه ای بود. عقل کردیم و شب را همان جا داخل چادر خوابیدیم. از روزنه چادر معلوم بود گنبد فیروزه ای. آرام خوابیدم. اهالی بادرود شهرشان را چهارمین شهر زیارتی ایران می خوانند که بیراه هم نیست. اگر تا به حال نرفته ای زیارت اینجا، حتما برو و سعی کن که دلت هم شکسته باشد. این قسمت از خاک ایران، کلا امام زاده خیز است. فی المثل در همین نواحی، مشهد اردهال است که «آقا» در وصف امام زاده آنجا گفته اند: «من به همه امام زاده ها عشق می ورزم، علی بن محمد باقر که جای خود دارد». لابد می دانید؛ اغلب امام زاده های ما از نسل امام موسای کاظم و هم نسبت با امام رضا هستند؛ کم اند از قبیل سلطان اردهال.

بعد از نماز صبح، حرکت کردیم به سمت اردستان. سلام مان به سحر، به طلوع خورشید، طولانی بود. خیلی وقت بود که ندیده بودم برآمدن آفتاب را. از اردستان رفتیم نائین و بعد انارک که عجب جایی است؛ کوچه هایی دارد سخت دیدنی و به شدت سنتی و قدیمی. جایی است دنج پای کوهی که در قله اش، قلعه ای دارد مال زمان ماضی و ایضا کاروانسرایی که محل اقامت است. صبحانه بربری گرفتم از نانوا و پنیری و یک چای داغ در وسط یک باغ که بی صاحب بود. از انارک که خیلی هم شهید داده، راهی جندق شدیم و بعد هم روستای مصر.

۲ راه دارد رسیدن به مصر از پایین، یعنی از نائین. یکی اینکه بروی جندق و ۴۰ کیلومتر به سمت شرق در خاکی برانی که خاکش نرم است و شاسی بلند هم نداشتی، نداشتی. یکی هم اینکه مثل بچه آدم بروی شهر خور و از آنجا رهسپار مصر شوی، که البته راهت را کمی دور و دراز می کنی، اما در خاکی نمی رانی. در جاده هایی از این دست، این را اما از من داشته باش که خیلی به نقشه و پلاکارد و تابلو اکتفا نکن. آدم ها امین بهتری اند و راه را بهتر از تابلوها بلدند. باری پیش از این هم کویرنوردی کرده بودم. باید اهلش باشی، و الا صفا نمی کنی. روزی به دوستم گفتم: بیا برویم شمال. گفت: که چی؟! گفتم: خب، دریا دارد. گفت: توی آفتابه هم آب هست!! القصه! اگر تو هم فکر می کنی که کویر هم شد جا، خب نیا! زورت که نکرده اند! از جندق تا مصر، یعنی خاکی را اگر آرام برانی، حدود یک ساعت و نیم در راهی. موسیقی سنتی در این مسیر، خیلی می چسبد. اگر هم مثل ما چند شتری را سر راه دیدی، مسخره بازی در نیاور و خوب نگاه کن. خدا در کتاب الله گفته؛ به شتر نگاه کنید که چگونه آفریدمش. در این منطقه، همین طور شتری است که می بارد از در و دیوار. بگذریم که خیلی از این شترها اصلش افغانی اند. رضا امیرخانی بود، می گفت: جوانمرد مردمانی هستند این شتران!! البته، آقا رضای گل و گلاب، نه مثل من، بلکه جدا می نوشت!!   

مصر را کمی جلوتر بروی، می رسی به روستای فرحزاد، که در این نواحی، حکم آخر دنیا را دارد و به نوعی ساحل دشت کویر است. کویر را اما بیش از زلالی خاکش به آسمان پر ستاره اش می شناسند که البته باید شانس بیاوری، اولا هوا ابری نباشد که معمولا نیست، و ثانیا هوا غبار آلود نباشد که معمولا هست. شبی در مصر گذراندیم. در اتاقی که با شام، نفری ۲۰ هزار تومان شد. حساب کن با ۳ هزار میلیارد تومان، چند تا اتاق می توان در روستای مصر، کرایه کرد!! شب مشعر را برایم تداعی کرد این شب مصری که در یک پشت بام با صفا گذشت. چشم از ستاره ها برنمی داشتم. انگار چلچراغ داشت آسمان. ستاره هایی که مثل ماهی می ماندند در دریایی که موج نداشت؛ اوج داشت! مگر می شد دل بکنی از دیدن ستاره ها. این آیات روشن خدا. دروغ نگفته باشم بغض کردم و زدم زیر گریه. ستاره هم شاید اشکی باشد روی گونه سپهر. چه کسی خبر دارد از دل خدا؟! هم الان هم گریه ام گرفته به یاد آن شب که شب شعر من بود. گویی که مشعر!

بعد از مصر و کویرنوردی، راهی چوپانان شدیم و هفت تومان و عروسان و اردیب و گرمه، که به همت مازیار آل داوود، این گرمه نخلستانی، شهرتی به هم زده و بروبیایی. گرمه را اگر از خور بیایی، بهتر است و نزدیک تر. هم چشمه ای دارد و هم نخلستانی و هم ۲ امام زاده که یکی اش «جنید» است و یحتمل، جنیدی ها نسل شان به این امام زاده می رسد. قلعه ای هم دارد دیدنی که در کنارش، مازیار، کاروانسرایی احداث کرده که حتما به یک بار دیدنش و یک شب در آنجا خوابیدنش می ارزد. خرمای نخلستان را هم باید بخوری، که داغ است و نوبر. در گرمه همه مازیار را می شناسند و در کاروانسرای این روستا، چیزی که زیاد است، لوح و سپاس این و آن، از مازیار، به خاطر فراهم کردن این محیط که با نمره ۲۰ دل می برد از توریست. بعد از شبی اقامت در گرمه، از راه جندق و معلمان و دامغان و سمنان، گریزی زدیم از دل کویر به مومن آباد سمنان و از طریق فیروزکوه، این جاده شمالی، وارد شمال شرق تهران شدیم که خانه مان آنجاست. در این مرز و بوم، اما فاصله کوه و کویر، از این هم کمتر است. در راه صد در صد کویری جندق به دامغان، ناگهان چشمت به کوه می خورد و برودت هوا و آبشاری و طراوتی. یعنی درود باید فرستاد خدا را که این چنین پر گهر آفریده ایران عزیز را. سفرنامه را می شد جور دیگری هم بنویسم، اما نقشه این راه، خودش موضوعیت داشت. شنیده ها و دیده ها و اولین آشنایی ام با پستان گاو و تجربه شیردوشی و بزچرانی، بماند برای مجالی دیگر. در مصر، از مردی میان سال پرسیدم؛ تا به حال تهران آمده ای؟ گفت: به من اینجا می گویند «عزیز». بیرون نمی روم از مصر. گفتم: اینکه می گویند شترها کینه بدی دارند چه؟! گفت: حرف مفت می زنیم ما آدم ها. حسادت می کنیم به صبوری شتر، پشتش حرف در می آوریم. با حیوان، مثل آدم برخورد کنی، مگر مریض است که کینه به دل بگیرد؟! من خودم چوپانم. همین دیروز… باقی، بقای تان! الا اینکه در نقشه زیر، خبری از خور نیست، همچنان که خبری از راه سمنان به فیروزکوه. گفتم که؛ نباید اعتنا کرد به تابلوهای آهنی زاد. عشق است آدمی زاد!

روستای زیبا، دلربا و کویری «گرمه» به روایت تصویر، به حکایت عکس 

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. چوک دیریا می‌گوید:

    داداش پس سوغاتی ها کو؟ وقتی مهمونا رفتن میارین؟
    راستی بد نی مسافرت بعدی رو بیاید بندرعباس

  3. سیداحمد می‌گوید:

    “گلوی مان را در کنج نقش جهان، آلوده کردیم به فالوده ای که زیادی شیرین بود، دریغ از آب لیمویی که نقش فرهاد را بازی کند در بیستون کام مان!”

    این جمله فیلسوفانه بود یا عاشقانه و یا ادیبانه؟
    جالب بود!

  4. ف. طباطبائی می‌گوید:

    کلا خاطره نویسی هاتون خیلی جذابه. لطفا حالاحالاها ادامه داشته باشه!!
    طولانی شیرین تره.

  5. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    هنرمندانه و تامل بر انگیز می نویسید.

  6. سلاله 9 دی می‌گوید:

    بسم رب الفاطمه(س)

    ۶۰* امام على علیه ‏السلام :

    براى کسب بلند مرتبگى از وطن خود دور شو و سفر کن که در مسافرت پنج فایده است: برطرف شدن اندوه، بدست آوردن روزى و دانش و آداب زندگى، و هم‏نشینى با بزرگواران.

    (مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۱۱۵)

  7. ابوالفضل می‌گوید:

    سلام….
    نمی دانم چرا اگه نیام وب و مطالبتو نخونم یه حالت خماری بهم دست میده مثل همین آقایون محترم معتاد!(مزاح)
    فکر نکنم کسی باشد که سفرنامه های حسین قدیانی رو بخونه و بعدش علاقه اش به سفر دوچندان نشود!
    ترکیب جملاتت عالی بود در حد سفرنامه ناصرخسرو!( کمی هم در حد تیم ملی!)

  8. میلاد پسندیده می‌گوید:

    عکس دوم، “نقش جهان ضربدر ۲” درست تر است چون معنای “توان” یعنی دو تا نقش جهان ضربدر هم!
    البته متن هم که حرف نداره 🙂

  9. جماران می‌گوید:

    ای دوست به روی دوست بگشای دری… صاحب نظرا به مستمندان نظری
    ما بی خبرانیم ز منزلگه عشق… ای با خبر از بی خبر، آور خبری

    “امام روح الله”

  10. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت ۲۳:۴۰
    تعداد افراد آنلاین: ۳۰ نفر

    ماشالله…
    داداش حسین هنرمند بسیجیها فــــــــــدائی داری…

  11. پاییز می‌گوید:

    سلام
    اگر تا به حال نرفته ای زیارت اینجا، حتما برو و سعی کن که دلت هم شکسته باشد.

    چقدر دلم خواست.انشاء الله قسمت ما هم بشه.

    الهـــــــــــــــی آمین

  12. سیداحمد می‌گوید:

    ممنون داداش حسین!

  13. سایه/روشن می‌گوید:

    اتفاقا منم موقع خوندن، یاد سفر نامه ی ناصر خسرو افتادم با این تفاوت که این رو می تونیم تجسم کنیم اما اون رو نه!

  14. جلال معترف می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی و سید عزیز
    تصاویر و کویر نگاری شما تحسین برانگیز است آقا قدیانی.
    به معنای واقعی کلمه هنرمندید. عجب عشق بازی در این متن و سفر به چشم می خورد. لذت بردم از ۳ بار خواندن سفرنامه شما.

  15. به جای امیر می‌گوید:

    کله پاچه (گفت و شنود)

    گفت: رژیم صهیونیستی اعلام کرده که برای سال جاری میلادی، حسنی مبارک را به عنوان «مردسال اسرائیل» معرفی خواهیم کرد!
    گفتم: باید صبر کنند که حسنی مبارک و بن علی و ملک عبدالله و قذافی و بقیه هم بیایند و بعد همه را با هم به عنوان «مردان سال اسرائیل» معرفی کنند.
    گفت: چه عرض کنم؟! ولی یک سناتور آمریکایی گفته است، از همین حالا باید حکومت آل سعود را هم از دست رفته تلقی کرد.
    گفتم: حالا شد یک چیزی! دو تا دیوونه کنار رودخونه کله پاچه پاک می کردند کله گوسفند از دست یکی از اونا لیز خورد افتاد تو آب، یارو یک مشت علف به دست گرفت و به کله گفت؛ بیو بیو بیو…! دیوونه دومی گفت؛ عجب دیوونه ای هستی؟ پاچه هاش دست منه، چطوری بیاد؟!

  16. شرمنده شهدا می‌گوید:

    سلام اخوی
    خیلی قشنگ نوشتی مثل همیشه جدا تحریک شدم برم یه جور واقعی تر اصفهان رو ببینم
    چندتا سوال دارم
    شما بچه مجیدیه نیستید؟
    نظرتون راجه به رضا هلالی میخواستم بدونم ؟
    ما تو دانشگاهمون هر ساله یادواره شهید محبی که از شهدای امر به معروف هست رو برگزار میکنیم
    میخواستم ببینم میتونم از شما دعوت کنم واسه سخنرانی تو یادواره امثال؟

  17. شرمنده شهدا می‌گوید:

    ببخش اشتباه تایپی بود نگی یارو چه بی سواد با کروبی اشتباهم نگیری
    امسال

  18. مقداد می‌گوید:

    با اجازتون می خواستم یه اطلاع رسانی انجام بدهم:
    موسسه کوثرنور علوی برگزار می کند:
    دانشکده مهدوی سمات
    این دانشکده موازی ویژه دانشجویان دانشگاههای استان تهران می باشد که به صورت ماهانه برگزار می شود ، دوروز درماه می باشد.
    برخی از کلاسها: دکترین ظهور، مدیریت زمان، جریان شناسی سیاسی اقتصادی وفرهنگی، اخلاق مهدوی ، شناخت عرفانهای کاذب،امام شناسی، اردوهای جهادی و…
    ثبت نام از تاریخ ۹ لغایت۱۷ مهرماه ۹۰ می باشد با مراجعه به سایت:www.kosarenoor.ir
    باتشکر

  19. سیداحمد می‌گوید:

    خاطراتتون وقتی با یک آلبوم تصویری همراه شد، خیلی جذاب تر شد.
    همتا نداری!

  20. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین چند روزیه خیلی بی لیاقت شدم و فرصتم برای بهره ی کافی بردن از نوشته هاتون کم شده. دوستت داریم همه به مولا. سفرنامه تون هم باید خیلی قشنگ باشه ایشالا شب بتونم استفاده کنم.

  21. چای پولکی می‌گوید:

    سلام. دلم هوای همه شو کرد. دستتون درد نکنه.
    راستی تا حالا غذا خوردن شتر رو دقت کردین؟

  22. سید می‌گوید:

    “خوش به حال بادبادک” زیبا بود، نه عالی بود حرف نداشت. پیشنهاد می کنم از الان به فکر فیلمنامه نویسی هم باشید.

  23. mobin1414 می‌گوید:

    بعونک یا بصیر
    ۱- با کمال احترام به اصفهانی های عزیز، ولی فالوده فقط فالوده شیرازی!!!
    ۲- این مصر، مثل همون مصر خونده میشه؟

  24. سلاله 9 دی می‌گوید:

    خیلی زیبا بود، هم سفرنامه و هم تصاویر. از دریچه خاصی توصیف کرده بودید.
    آن قدر درگیر زندگی ماشینی شده ایم که مجال نمی یابیم به دنیای اطراف مان و جلوه های شکوه و عظمت الهی در طبیعت، زیبا نگاه کنیم. شاید خیلی های مان اینگونه سفرها را رفته باشیم، اما چون با بی حوصلگی و سرسری به اطراف مان می نگریم و مهارت خوب نگاه کردن را در خودمان پرورش نداده ایم، نه لذت زیادی از سفرمان می بریم و نه می توانیم این چنین زیبا شرح دهیم و توصیفش کنیم. این گونه نوشتن دقت و ظرافت خاصی می طلبد.

  25. سلاله 9 دی می‌گوید:

    “من به تمام امامزادگان علاقه مندم، حضرت علی بن محمد الباقر (ع) که جای خود دارد.”
    امام خامنه ای

    * امام صادق علیه السلام درباره مقام این امامزاده بزرگوار فرموده است:
    هرکس برادرم علی بن باقر(ع) را در اردهال زیارت کند، مانند کسی است که جدم حسین(ع) را در کربلا زیارت کرده باشد.

    ** امام رضا علیه السلام:
    چه خوب جایی است اردهال، پس به آن التزام و تمسک نمایید.
    ( بحار الانوار، ج۶۰، ص ۲۱۴ )

  26. مهدی می‌گوید:

    البته ما اصفهانی ها به میدان نقش جهان میگیم میدون امام این بیشتر بین مردم اصفهان جا افتاده البته این ۱۰ سال که از وطن دوریم نمیدونم مردم هنوز هم اسم میدون امام سر زبوناشون به راحتی قبل میچرخه یا روشنفکر شدن و میگن نقش جهان الله اعلم

  27. با سلام بر شما و آگاهان

    با مطلب مهم:

    “توصیه به آیت الله مصباح”

    به روز می باشم. مطلب مهم می باشد حتما” مطالعه بفرمایید

  28. عمار می‌گوید:

    سلام و درود؛
    دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
    http://www.ammarname.ir/link/3376
    ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
    موفق و پیروز باشید .
    عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
    یا علی

  29. ققنوس19 می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    با سلام و احترام
    احسن. عالی بود!ممنون که ما را به این جاهای دیدنی بردید ، در دنیای واقعی که کمتر فرصتش را داریم !

  30. سایه/روشن می‌گوید:

    جناب مبصر؛
    این چند شب رو جسته، گریخته اومدم، یادم رفت بگم که متاسفانه ماهش رو هم نمیدونم؛ شاید زمستون بوده. شرمنده که دیر جواب دادم.

  31. صبا می‌گوید:

    سلام بر حاج حسین و ستاره ها، شب و روزتان به خیر!
    گویا هوای قطعه ابری شده که ستاره ها دیده نمی شوند؟! شاید دیگر دوستان هم مثل من سیل زده شدند؟! چشم تان روز بد نبیند چند شب پیش که به خانه برگشتیم شلنگ آب کولر درآمده بود و خانه شده بود دریاچه و مابقی ماجرا
    “عشق است آدمی زاد!” واقعا! عجب موجودی خدا خلق کرد.

  32. ف. طباطبائی می‌گوید:

    “سوال:

    هر که شهید شد خدا را خواهد دید؟
    یا هر که خدا را دید، شهید خواهد شد؟!”

  33. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    عالی عالی عالی
    الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  34. روزبه می‌گوید:

    حالم ازت بهم میخور . میگن تو سفر همسفر مهمه…

  35. چشم انتظار می‌گوید:

    هرچقدر شما هزینه کردید و سختی سفر رو به جون خریدید، من در سفر با شما صفا کردم و بدون هیچ هزینه ای در کنارتان بودم. حضورتان را با تمام وجودم احساس کردم، هرچند که شاید شما حضور من را متوجه نشدید!
    بهترین و زیباترین لحظه ی هم سفر شدن با شما، آن لحظه ای بود که شما چشم از ستاره ها بر نمی داشتی…

  36. چشم انتظار می‌گوید:

    واین جمله چقدر بازی کرد با کام من. چه آبی که از بردن نام آب لیمو در دهان جمع نمی شود!
    گلوی مان را در کنج نقش جهان، آلوده کردیم به فالوده ای که زیادی شیرین بود، دریغ از آب لیمویی که نقش فرهاد را بازی کند در بیستون کام مان!

  37. محمد می‌گوید:

    سلام

    خیلی جالب بود

    موفق باشید

  38. emad می‌گوید:

    بسمه تعالی
    برادر ارزو می کنم که همیشه خوش باشی دو تا مسئله برام بوجود اومده و چون خیلی وقته اینجا سر نزدم خواستم از خودتون بپرسم.خوشحال می شم جواب بدین
    ۱- در مورد شهدای اخیره که در درگیری با پژاک به شهادت رسیدند
    ۲-تحصن سجاد شاکری در بهشت زهرا
    با توجه به شناختی که از قلمتون داشتم انتظار این بود که در مورد این دو مسئله مطلب بنویسید ولی ما که ندیدیم.البته بازم می گم خلی وقته قطعه سر نمی زنم البته مطالبو از روزنامه ها پیگیرم
    یا علی سید علی

  39. نگار می‌گوید:

    سلام برادر
    پس از مدت ها خواندن هوسی بسر مان زد برایت بنویسم”همیشه شیرین و با تأمل می نویسی حتی تلخی ها را _زیرا که تلخی ها را نیز باید چشید_ همراهیت می کنیم پس باش و برایمان بگو”.

  40. گرافیست فضائی می‌گوید:

    و من الله توفیق…

  41. گمنام می‌گوید:

    سلام برادر
    خوشحالم از اینکه توی اصفهان بهتون خوش گذشته. اگه میدونستم اصفهانید سوالای خودمون روازتون میپرسیدیم.
    در پناه حق

  42. emad می‌گوید:

    دوست عزیز در همین کامنت ها نوشته بود:
    با سلام بر شما و آگاهان

    با مطلب مهم:

    “توصیه به آیت الله مصباح”

    به روز می باشم. مطلب مهم می باشد حتما” مطالعه بفرمایید
    ما هم یه جواب نوشتیم دوستان مشاهده کنند
    در ضمن بنده پاسخ دندان شکنی در مورد سوالاتم گرفتم

  43. علی سلیمانی می‌گوید:

    با سلام
    ممنون از نثر زیبا و مطالب مفیدتان…
    خیلی خوب است ایران و زیبایی‌هایش را با دید تازه ببینیم…
    متأسفانه اغلب، اطلاعات کمی داریم…
    ستاره‌های کویر خیلی دوست‌داشتنی هستند…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.