رفراندوم معنوی

کجایی ماه رمضان؟!

حتی برای روسیاهی مثل من هم، روزهای بعد از ماه مبارک، روزهای سختی است. لحظه به لحظه داریم از رمضان، دورتر می شویم. کجایی یوم الله پر از آه و ماه قدر؟! کجایی رمضان ۹۰؟! مثل دقایقی بعد از یوم الله ۹ دی که شب قدر انقلاب اسلامی بود، و آرام آرام داشت خیابان انقلاب اسلامی، خلوت می شد از حضور عاشوراییان. حسی در همین مایه ها. احساسی در همان مایه ها. خیلی دور و خیلی نزدیک. هم غریب و هم قریب. چند روز از ماه رمضان گذشته است؛ کسی می داند؟! خدا می داند که چقدر دلم برای این دعای قشنگ، تنگ شده که “اللهم رب شهر رمضان”. خدای ماه رمضان، کجایی؟! کجایی ماه رمضان؟! کجایی مسجد ارک؟! کجایی حاج منصور؟! کجایی نیمه شب های ربانی؟! کجایی ربنای محبوب؟! کجایی حنجره آسمانی؟! بینی و بین الله، دیشب بی خواب شده بودم. دلم هوس ارک کرده بود. ساعاتی بود که یک ماه تمام عادت کرده بودیم برویم مسجد. عادت هم اگر بود، عادت قشنگی بود. انصافا عادت قشنگی بود. یک ماه شب نشینی بود با خدا. همین اوقات بود که یکی از بر و بچ، پیامک می داد که پایه ای ارک؟! آنجا که سخن از دیدن امت حزب الله است، مگر می شود ناز کنی؟! مگر می شود ناز کنی برای رفتن به جایی که گله به گله جانباز ویلچری دارد؟! دلم حتی برای صدای این پیامک تنگ شده… و برای زیلویی که از سر گلوبندک ۱۵۰۰۰ تومان خریدم. حصیری بود. تارش آبی بود و پودش سفید. از فرط استعمال، شب های آخر، پاره پوره شده بود. نیمه ماه مبارک، از فرط کمردرد، یکی از این صندلی های راحتی هم که تازگی ها مد شده و راحت، باز و بسته می شود، خریدم که فقط چند دقیقه رویش نشستم. از بس که بچه ها متلک انداختند که این قرتی بازی ها به تو نیامده!! دادمش به یک پیرزن. اول خیال کرده بود، دست فروشم! کشته مرده همین اخلاق دوستان حزب اللهی هستم. همین گیردادن های شان! همین که باید کمردرد بگیری از دست اخلاق شان! همین شوخی کردن های شان. همین های های گریه کردن های شان. همین که “حسین حسین” را از همه قشنگ تر هروله می کنند. همین که محکم سینه می زنند. همین که هیچ کجا صحنه را خالی نمی کنند. همین که ارک، برای شان قلعه عبادت است. بدترین شان هم شرف دارند به خوب ترین آقازاده ها، که به جای ساندویچ، شرفی که به نام شان نیست، خرید و فروش می کنند. البته که ما متعصبانه درباره امت حزب الله حرف می زنیم. همه چیز این امت قشنگ است. صدای حاج منصور به کنار، من دلم برای آن همه موتوری تنگ شده. بچه های خوب جنوب شهر. موتورهای درب و داغان. کوچه فلافلی، یا همان کوچه کثیف خودمون! یک متر این کوچه شرف دارد به ویلاهایی که به نام خاتون های بی عفت نیست. ساندویچ های خوش مزه ابوحیدر که خیار و گوجه را خودت باید می ریختی روی ساندویچ. یک جورهایی سلف سرویس! یکی بود که دوغ شتر می فروخت. یک شب خوردم، اصلا هیچ نفهمیدم از مناجات. از بس که غلیظ بود. همان شبی که حاج منصور، یکی از آن احکام همیشگی اش را صادر کرد. بیچاره آنها که نشناخته اند پیرغلام ما را. حزب الله آن همه مظلوم است که در مواجهه با بعثی ها و بعضی ها و منافقین و کفار و فتنه گران و خاندان اشراف، بیشتر کشته داده، تا بخواهد بکشد. ما در این باره طلبکاریم. بدهکار نیستیم که بهانه کنید حرف های مان را. بیچاره بیرون گودنشینانی که این گونه مواقع، حس نصیحت کردن شان می گیرد. کاش ما هم می توانستیم درشت کنیم و رسانه ای کنیم، همه نقل قول های جماعتی را که بدون آداب، علیه ما در خلوت و جلوت حرف می زنند. این هم از مظلومیت امت حزب الله است. بگویم این را که بخندید. وسطای ماه مبارک، یکی از دوستان ارکی به من گفت: شکر خدا، ماه رمضان امسال، حاج منصور، چیزی نگفت که عده ای بخواهند درشتش کنند. گفتم: اتفاقا خدا شب های بعد را رحم کند! معمولا وقتی حاجی، خرد خرد، حق یک عده را کف دست شان نمی گذارد، یک دفعه برمی دارد یک چیز درشت می گوید که حالا بیا و جمع کن! همین هم شد، اولین شب قدر. حاج منصور اما همینی هست که هست. اصولا سن ایشان از تعریف یکی مثل من و تخریب یکی مثل فلانی و نصیحت آن بهمانی گذشته. این را هم بگویم که تا به حال از نزدیک ندیده ام حاج منصور را. نه از قرن، که از قریه ای دیگر، اویس نوحه هایش بوده ام. انیس “می کشی مرا حسین” در صنف لباس فروش ها. مونس “رقیه بنت الحسین” در بیت الزهرا. عاشق مبارک ترین لیالی ارک. شیفته افتتاح محرم. حاج منصور اما نه فقط “همینی هست که هست”، بلکه اتفاقا همین طوری اش قشنگ است. اینکه حالا مته می گذارند عده ای لای خشخاش، مگر ما بهانه هم دست شان ندهیم، بی خیال ما می شوند؟! نه در مقام دفاع از سخنی هستم و نه چیزی، فقط به بهانه “ارک نویسی های مبارک” می خواهم بگویم مشکل عده ای با سخنان سیاسی حاج منصور نیست، با حاشیه گویی های مداح ما هم نیست، بلکه با این است که اصولا به چه حقی مسجد ارک، چیذر، امام حسن، عشاق و… یعنی محل پاتوق بچه های بسیج و امت حزب الله، از همه جاهای دیگر، شلوغ تر و جذاب تر و حماسی تر و باشکوه تر و بانمک تر است. مشکل از بی رونقی و کم محلی کردن مردم به شبه عبادت و شبح عزاداری در مساجد ضرار است. مشکل از این است که گروه های سیاسی، مسجد مردمی ارک ندارند و نمی توانند داشته باشند. مشکل از این است که مسجد نور در میدان فاطمی، صندلی دارد، اما مسجد ارک واقع در میدان ارک، ویلچری دارد. در و دیوار مسجد نور، گله دارد از کاربری اش. ملت ما آن ملت نیست که ویلچر را به صندلی چپ و میز راست بفروشد. این همه که بابهانه و بی بهانه تخریب می کنند تجمعات امت حزب الله را، پس دلیل و سبب چیست که در لیالی قدر، باز هم توده مردم، حتی کسانی که در ردیف امت حزب الله و در لیست بسیج نمی گنجند، حاج منصور را و حسین سازور را و سعید حدادیان را و محمود کریمی را و حاج قربان را و حتی رضا هلالی را ترجیح می دهند به محافل دیگر؟! مردم ما به خوبی می دانند ریش چه کسانی ریشه در صداقت و مردانگی دارد. در “حسین حسین” گفتن “اهل ولا” نمکی هست که آحاد مردم با شامه تیزشان می فهمند این طعم بی طمع را. چون منی که هیچ، حتی مردم عادی هم شب قدرشان را با محافل امت حزب الله می گذرانند. این است که زور دارد برای جریانات ضرار. همه شان. مردم، حاج منصور را حتی با وجود بعضی موضع گیری های بعضا آن چنانی، چرا ترجیح می دهند به مجالس ضرار و محافل اغیار؟! آیا شب قدر، جایی هم از مسجد ارک، شلوغ تر هست؟! آیا جز این است که شلوغ ترین محافل لیالی قدر، مختص امت حزب الله است؟! آیا خود این انتخاب معنی دار مردم، در حکم بارزترین رفراندوم معنوی نیست؟! چرا یخ مجامع مربوط به دوم خردادی ها در شب هایی چون شب قدر که مداح آن مثلا حکم هم صادر نمی کند، هرگز نگرفته و نمی گیرد؟! چرا توده های مردم، قرآن را دوست دارند با حزب اللهی ترین محافل و بسیجی ترین مساجد سر بگیرند؟! مگر این همه سال، و با بهانه کردن برخی چیزها سعی نکردند جا بیاندازند که حاج منصور تند است؟! که سعید حدادیان فلان است؟! که بهمانی به هکذا؟! چرا مردم ما که در هوش شان هیچ شکی نیست، اعتنایی نمی کنند به این نصایح؟! آیا جز این است که مردم، فرق میان نقد، و نکته گیری را خوب می فهمند؟! آیا مردم هم مثل برخی جریانات، یک عمر پیرغلامی حاج منصور در دستگاه اهل بیت را وجه المصالحه فلان حرف می کنند که بهتر بود زده نمی شد؟! یا فلان کار که بهتر بود انجام داده نمی شد؟! گیر دادن برخی ها به بعضی سخنان حاج منصور، آنقدر بچه گانه، و شاید هم ناشیانه است که مردم، بی اعتنا می گذرند از این نقد، و اصل را فدای فرع نمی کنند. بیچاره کسانی که به جای اصل حضور حماسی ملت در محافل امت حزب الله، دنبال فرعیات را می گیرند تا مگر با حزب الله و محافلش تسویه حساب کنند. طرفه حکایت این جاست که مردم، با صدای همین حاج منصور، با همین مشخصات، بیش از این و آن، صفا می کنند و خوب می دانند فرق سخن جدی را با فلان موضع گیری و بهمان حکم. اینکه تو گوشه نشینی اختیار کنی و برای نقد، دنبال نکته بگردی، خودش یک پا منکر است که این را قبلا هم نوشته بودم جایی. لابد خودش منکر است که حتی آن زمان هم که رسانه ها فلان موضع گیری درون مسجدی و درون هیئتی را، رسانه ای و عمومی اش می کنند، با بی اعتنایی مطلق توده های ملت روبرو می شود. آیا اگر پس فردا یکی در مایه های همین حاج منصور در فلان هیئت شهر، خطاب به انقلابیون لیبی بگوید؛ “سیف الاسلام قذافی را بکشید، پولش را من می دهم”، شما این سخن را جدی می گیرید و نقد می کنید یا دمی به خنده می گذرانید؟! با این همه اما من که دلم حتی برای موضع گیری های سیاسی حاج منصور هم تنگ شده. حتی برای گاه و بی گاه، حکم صادرکردنش. برای تشر زدن هایش. برای آنکه وسط گریه، خوب بلد است چگونه بخنداند مستمع را، یا چگونه و با چه حرفی دود بلند کند از کله اش، آنهم وسط مناجات! دلم اما بیشتر تنگ شده برای آن “حسین حسین” گفتن ها. برای اصل قصه. اصل قصه هر ارکی، و هر رمضان المبارکی، عاشورای ارباب است. الحق که “می کشی مرا حسین”. رمضان، استعاره از محرم است و استاد فهم و بیان هنرمندانه این استعاره، حاج منصور ما حزب اللهی هاست. توده مردم هم رای به سلیقه ما داده و می دهند. زیباتر از دعای افتتاح، ورود حسین بن علی به کربلاست. جایی که حسین می خواهد خون خود را افتتاح کند. اگر در رمضان، ما مهمان خدا هستیم، اما در محرم، به برکت خون حسین، خدا صاحب عزای عزای ما می شود. حسین، سفره خون خداست. رمضان، تمرین محرم است. شب قدر، تمرین شب عاشوراست. سخت تر از وداع با رمضان، وداع زینب است با حسین. باید ببوسد خواهر، گلوی برادر را. این دستور زهراست، اما مگر می توان از حسین جدا شد؟! “می کشی مرا حسین”. کاش بودی شب آخر در ارک. غوغا کرد حاج منصور. الوداعی خواند، الوداعی! دلم برای این الوداع تنگ شده. برای آن افتتاح. چه زود گذشت یوم الشک. دیگر هیچ دوستی، عزیزی، رفیقی، پیامک نمی دهد که پایه ای ارک؟! ماه رمضان که هیچ، حتی عید رمضان هم رفت. تا عرفه باید بشماریم ایام را. می گویند روزه گرفتن در روز عید فطر، حرام است، اما گمانم اشکالی نداشته باشد الان بردارم و سی دی شب اول را بگذارم و به یاد آن شب های رویایی، با پس زمینه یک صدای عرشی، بنشینم روی یک زیلوی حصیری پوسیده و به یاد لیالی مبارک ارک، زمزمه کنم: “اللهم رب شهر رمضان…”. کجایی خدای ماه رمضان؟! از این هم بهتر می توانم صدایت کنم؛ کجایی خدای عاشورا؟! کجایی خدای حسین؟!… به به! خدای حسین!

روزنامه وطن امروز/ ۱۲ شهریور ۱۳۹۰

۲ متن آخر همین ستون:

۱/ عبور از خاطرات!؟

۲/ حالا باید گفت: این بانگ آزادی…

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. قاصدک منتظر می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و ال محمد

  2. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  3. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    بسم الله…

  4. سیداحمد می‌گوید:

    “عادت هم اگر بود، عادت قشنگی بود. انصافا عادت قشنگی بود. یک ماه شب نشینی بود با خدا.”

    انصافا قشنگ بود…

  5. سیداحمد می‌گوید:

    “نه از قرن، که از قریه ای دیگر، اویس نوحه هایش بوده ام.”

    اسیر این هنر نویسندگیتم!
    به به…

  6. قاصدک منتظر می‌گوید:

    اشعار شب اخر حاج منصور
    خداحافظ ای بهار دلم, ای دعای سحر, ای ابوحمزه
    خداحافظ ای رفیق دلم, می روی ز برم, با چنین غمزه
    خداحافظ افتتاح سحر, ای مجیر سحر, گریه شبها
    خداحافظ جوشن تقوی, مونس دلها, هدیه زهرا(س)
    همه هستم رفته از دستم, امید دل را به تو بستم
    ای خدا العفو, ای خدا العفو

    سحرخیزان کو مه رمضان, سایه سرمان, همنشین ما
    چه شد ای هم سفره سحرم سوز اه و دل اتشی بنما
    ندانستم قدر قدر تو را, ای عطای خدا, ای مه خوبان
    مبر با خود سوز و اه و دعا, شور و حال مرا در شب هجران
    به اشک شب عادتم دادی, به هر ناله عادتم دادی
    ای خدا العفو, ای خدا العفو

    و اما
    (اگر در رمضان ما مهمان خدا هستیم, اما در محرم, به برکت خون حسین, خدا صاحب عزای عزای ما می شود. … سخت تر از وداع با رمضان, وداع زینب است با حسین. … “می کشی مرا حسین.”)

  7. سیداحمد می‌گوید:

    “مشکل عده ای با سخنان سیاسی حاج منصور نیست، با حاشیه گویی های مداح ما هم نیست، بلکه با این است که اصولا به چه حقی مسجد ارک، چیذر، امام حسن، عشاق و… یعنی محل پاتوق بچه های بسیج و امت حزب الله، از همه جاهای دیگر، شلوغ تر و جذاب تر و حماسی تر و باشکوه تر و بانمک تر است. مشکل از بی رونقی و کم محلی کردن مردم به شبه عبادت و شبح عزاداری در مساجد ضرار است.”

    احسنت!

  8. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    الحق که “می کشی مرا حسین”. رمضان، استعاره از محرم است و استاد فهم و بیان هنرمندانه این استعاره، حاج منصور ما حزب اللهی هاست.

  9. سیداحمد می‌گوید:

    “دلم اما بیشتر تنگ شده برای آن “حسین حسین” گفتن ها. برای اصل قصه. اصل قصه هر ارکی، و هر رمضان المبارکی، عاشورای ارباب است. الحق که “می کشی مرا حسین”.”

    مـــــــیــــکشـــــــی مرا حسیــــــــــــــن…

  10. چشم انتظار می‌گوید:

    “داداش حسین”
    حاج منصور ریشه در خون مطهر شهدایی داره که، سال ها در کنارشون و براشون خونده و سخنرانی کرده. اتفاقا” من حاج منصور رو، سخنران قابلی هم می دونم. باور می کنی بعضی وقت ها چهار کلمه حرف حاجی، بین مداحی هاش، اثرش از تمام اون نیم ساعتی که می خونه بیشتره. جیگرت رو آتیش می زنه.

  11. سیداحمد می‌گوید:

    “سخت تر از وداع با رمضان، وداع زینب است با حسین. باید ببوسد خواهر، گلوی برادر را. این دستور زهراست، اما مگر می توان از حسین جدا شد؟!”

    سالار زینب حسین جان…

  12. سیداحمد می‌گوید:

    “به به! خدای حسین!”

    ممنون داداش حسین!
    منطقی و زیبا و عاشقانه،
    سالاری….

  13. چشم انتظار می‌گوید:

    “داداش حسین”
    شاید ابتدا که شنونده متوجه می شه، مثلا” حاجی به قول شما، فلان حکم رو صادر کرده، جا بخوره. ولی وقتی یه نگاهی به اجراهای ایشون می ندازیم، می بینیم در اکثر مداحی هاشون به هر حال یه مطلبی رو عنوان کردند. مثلا” در زمان جنایات آن ملعون منافق در دوم خرداد، بارها تذکرات آتشین و اسیدی داده بودند. همون مداحی معروف ماه رمضان: رمضونه رمضونه رمضون، دلا خونه دلا خونه دلا خون … میاد تا اون جایی که می گه: اونم عاقبت باید زهر بخوره، کی می دونه کی می دونه کی می دون. من که فکر می کنم تذکرات ایشون درست و برخواسته از روح انقلابی و ولاییشه.

  14. چشم انتظار می‌گوید:

    چون فضا خیلی معنویه، می خوام یه خواهش و یه استفاده ی ابزاری بکنم. از همه بچه ها تقاضا دارم، اولا” برای همه ی مریض ها، بخصوص جانبازا و به ویژه جانباز های شیمیایی و اعصاب و روان دعا کنند. در کنارش برای پسر عمه ی من هم که یه بچه هیئتی بود و الان به دلیل بیماری ناشناخته “احتمالا سرطان پوست” یک ساله تو بستر افتاده و هر روز انتظار مرگ می کشه دعا کنند. ممنون.

  15. چشم انتظار می‌گوید:

    “رفراندوم معنوی”

    این ترکیب، به اندازه ی یک سخنرانی دو ساعته توش منطق و دلیل و استدلال وجود داره.
    هزار ماشاءالله “داداش”.

  16. سلاله 9 دی می‌گوید:

    هی داد بیداد. وا اسفا که امشب، چندمین شب است که دیگر ماه رمضان نیست. یادش به خیر.
    چه زود جمع کردند بساط سفره را.
    آه. آه و صد افسوس که رمضان زود تمام شد اما محرم دیر می رسد. انگار وزنه بسته اند به پای ثانیه ها.
    من دلم لباس مشکی می خواهد؛ کجایی حسین؟ کجایی عباس؟ چقدر مانده تا تاسوعا. تا شب سوم محرم، ای رقیه خانم چقدر مانده؟
    کجایی محرم؟ هر چقدر رمضان زود تمام شد، تو دیر می آیی. روزشمار عاشورا کی تک رقمی خواهد شد؟
    من دلم حسین می خواهد. چقدر مانده تا عرفه؟ من جامانده رمضان الکریم ام. چقدر مانده تا عرفه؟ چند ماه را باید سپری کنیم تا دوباره به ماه بنی هاشم سلام کنیم؟ تا دوباره شب تاسوعا شود؟
    چه دیر می گذرد ثانیه ها. تمام دغدغه من شده همین دقیقه ها. من دلم علقمه می خواهد. تشنه ام. کاش می شد جلو انداخت عشق را. یا کاش می شد زمان به عقب برمی گشت.
    کتاب قطعه ۲۶/ صفحه ۱۶۷

  17. چشم انتظار می‌گوید:

    آفرین “سلاله ی ۹ دی” فکر کنم بعد “داداش حسین” و “سید احمد”، شما کل کتابهای داداش حسین رو با صفحه و موضوع حفظی.

  18. سادات می‌گوید:

    سلام
    در شبهای مسجد ارک, چند بار یه خانم فرانسوی مسلمان با ما همراه شد و آمد مسجد ارک. توی مسجد بود. شب اول که صدای سینه زنی و حسین حسین با ابهت بچه ها را شنید گفت: حس میکردم که صدای آمدن یه لشگره! و شب سوم آمدنش بعد از پایان مراسم گفت: آمریکا به خاطر این ها از شماها میترسه! همین حسین حسین ها و شور ها .
    بعله! اینطوریه! جان حاج منصور و همه مسجد ارکی ها به سلامت و جان همه مان فدای حضرت ماه

  19. قاصدک منتظر می‌گوید:

    ای خدای حسین! چنان زمینگیر دنیامان مکن که وقت ظهور حضرت حجت, توان برخاستن نداشته باشیم.
    ای خدای حسین! به ابروی محمد و ال محمد, لباس عافیت بر تن همه بیماران(مخصوصا پسر عمه جناب چشم انتظار) بپوشان.

  20. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    آغاز و پایان متن و همچنین توضیحات و توصیفات میانی بسیار عالی بود،
    با یک کوله بار سنگین دلتنگی متن را خواندم و دلم آرام شد.

  21. به جای امیر می‌گوید:

    ملاقه (گفت و شنود)

    گفت: سازمان ملل متحد گزارش نهایی خود را پیرامون حمله رژیم صهیونیستی به کشتی مره مره که حامل کمک های انسان دوستانه به مردم مظلوم غزه بود، منتشر کرد.
    گفتم: حتما صهیونیست ها را به جرم حمله به این کشتی شدیداً محکوم کرده است.
    گفت: ای عوام! کجای کاری، اسرائیل را تبرئه کرده است!
    گفتم: ولی در این حمله ۹ نفر از سرنشینان کشتی کشته و ده ها نفر دیگر مجروح شدند!
    گفت: البته در گزارش سازمان ملل آمده است که «اسرائیل در استفاده از خشونت اندکی زیاده روی کرده است»!
    گفتم: چند نفر مشغول خوردن آبگوشت بودند که برق رفت و قرار گذاشتند یکی برود و فانوس بیاورد و در این فاصله بقیه کف بزنند تا معلوم شود مشغول خوردن نیستند. یکی از آنها با یک دست به پیشانی خود می زد و با دست دیگر مشغول خوردن بود. وقتی فانوس آمد کسی که فانوس آورده بود به وی اعتراض کرد و یارو با ملاقه توی ملاج اعتراض کننده زد و هنگامی که متوجه شد طرف مرده است با عصبانیت گفت؛ تو که طاقت شنیدن جواب نداری چرا اعتراض می کنی؟

  22. سیداحمد می‌گوید:

    داداش حسین!

    این بار هم دید و بیان متفاتی داشتید،
    مطلبی که تا به حال ندیده بودم جائی به این زیبائی بیان شود!

    اینکه مردم عادی، با هر گرایش سیاسی ترجیح می دهند عبادات ماه رمضان و عزاداری های محرم شان را در میان امت حزب الله باشند، مسئله واقعا مهمی است.
    اتفاقا گروه های سیاسی مختلف معمولا هیات های خاص خود را دارند؛
    اینکه چرا مردم رغبتی به حضور در جمع بعضی سیاسیون ندارند خود خبر از این می دهد که ملت می دانند بعضی ها جز فریب و نیرنگ کاری بلد نیستند!

  23. سیداحمد می‌گوید:

    این طریقه عکس دار شدن برای عزیزانی است که هنوز عکس انتخاب نکرده اند.

    http://in-my-place.blogsky.com/gravatar.htm

  24. حی علی الجهاد می‌گوید:

    یادم هست زمانی نه چندان دور، نوشته‌های انقلابی‌ و پرشور و شعورتان را گذاشته بودم به پای خون سرخ پدر که جوهر قلم‌تان شده است که الحق هم گزاف نگفته بودم و الان هم پای همان حرف با همان ادبیات هستم، اما این بار آمده‌ام اعتراف کنم دست آن مادر هم بوسیدنی است که کودکش را حتی در نبود پدر از کودکی هیئتی بار آورده که حتی در این سن و با این همه شهرت، هنوز هم از هر متن و کلامش یا “حسین حسین” می‌بارد یا ادای دین به یک مداح انقلابی یا یک سخنران عاشورایی …

    چند وقت پیش صحبت بود بین خودمان که خون پدر را در رگ‌های شما امثال حاج آقا پناهیان انقلابی و حاج منصور و حاج سعید و حاج قربان و حاج محمود کریمی و باقی نوکران اباعبدلله علیه‌السلام زنده نگه داشته‌اند وگرنه معتقدم حتی اگر فرزند شهید باشی و حتی‌تر اگر هنرمند هم باشی، تا پای مواعظ کوبنده و انقلابی حاج علیرضای پناهیان ننشسته باشی و پای روضه امثال حاج منصور سینه نزده باشی، هنرت رنگ و بوی هنر “حاج حسین قدیانی” را به خود نمی‌گیرد که هیج، امکانش هست خون پدر نیز در رگ‌هایت یخ بزند و دیگر …

    این سخن نیز گزاف نیست که هستند و دیده‌ایم همگی چنین فرزندان شهیدی را …

    پس باید گفت فدای آن مادر و پدر و این مجالس و مواعظ که مفاخری مثل “حاج حسین قدیانی” _که خیلی‌ها را مدیون خود کرده است_ خود را مدیون آن‌ها می‌داند.

    و در آخر:
    السلام علیک یا اباعبدلله و رحمة الله و برکاته

  25. سایه/روشن می‌گوید:

    “زیباتر از دعای افتتاح، ورود حسیـــــــــن* بن علی به کربلاست…”
    .”و…حسین*، سفره خــــــــــــــــــــــون خداست…”
    .
    .

    «و کربلا از “کرب” به معنی مزرعه و “الا” به معنی خدا آمده است… و کربلا یعنی “مـــــــــــــزرعـــــــــه ی خـــــــــــــــــــــدا” و …»

    ر.ک.«پس از پنجاه سال»
    ………………………..:::دکتر شهیدی:::….

    چه شباهت معنایی بی نظیری.

  26. احساس می‌گوید:

    هیچی ندارم برای گفتن!
    ترجیح میدهم چیزی نگویم و فقط فکر کنم به این جملات
    امان از دل زینب
    سلام بر حسین
    فقط این الان اومد توی ذهنم:
    ماه رمضان رفت،ولی یار نیامد
    آن شمع دل افروز شب تار نیامد
    ۸۵ روز دگر مانده که با ناله بگوییم
    ای اهل حرم!میر و علمدار نیامد
    یا حسین

  27. چشم انتظار می‌گوید:

    “حی علی الجهاد بزرگوار”
    متن زیبایی بود از زبان همه ی ما، آفرین بر شما.

  28. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    زیباتر از دعای افتتاح، ورود حسین بن علی به کربلاست. جایی که حسین می خواهد خون خود را افتتاح کند.

  29. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    سخت تر از وداع با رمضان، وداع زینب است با حسین. باید ببوسد خواهر، گلوی برادر را. این دستور زهراست، اما مگر می توان از حسین جدا شد؟! “می کشی مرا حسین”.

  30. علیرضا اسحاقی می‌گوید:

    نمیدونم چرا این قدر از خودتو نوشته هات خوشم میاد خیلی باحالی اینو به خیلیا گفتم.
    راستی به نظرم خیلی شبیه … هستی مثل همون دوست داشتنی ای

  31. علیرضا اسحاقی می‌گوید:

    عذر میخوام اقای سید احمد من یکی دوباری برای گذاشتن عکس اقدام کردم ولی موفق نشدم.میخواستم اول عکس بذارم بعد رسما بیام اینجا ولی نمیشه .میشه کامل تر توضیح بدید که چیکار باید کرد؟!

  32. ف. طباطبائی می‌گوید:

    حالا که دلتنگیِ ماه خوبی ها بی داد می کنه، خوندن این متن بهمون آرامش داد.
    سپاسگزارم آقای قدیانی.

  33. ف. طباطبائی می‌گوید:

    توصیفاتی که از حاج منصور داشتید خیلی عالی بود. کاش بعضی ها بفهمند.
    ضمنا چه زیبا گفتین که مشکل بعضی ها حرف ها و حکم صادر کردن های حاجی نیست، بلکه جمعیت عاشقیه که هر سال تعدادشون بیشتر میشه!!

  34. ف. طباطبائی می‌گوید:

    “کجایی خدای حسین؟!… به به! خدای حسین!”

    السلام علیک یا قتیل العبرات.

  35. سادات می‌گوید:

    سلام
    دو دیده وادی سینا و این دلم طور است
    عصای موسی جانم کلامی از نور است
    چو رزق اشک بخواهم ز مادر سادات
    بساط عاشقیم هر سه شنبه ها*جور است
    اگر نفس زن یارم, نفس ز آن دارم
    که صاحب نفس است و زیار ماثور است
    هر آنک بنازم آنکه بگفتا نه ارضی اش خوانید
    که عرشی است نگار و به ارض مامور است
    چو روز حشر دهد حق مدال نوکر ها
    نگاه فاطمه (ع) اول به حاج منصور است… انشالله
    ………….
    * اشاره به جلسات سه شنبه صبح های حاجی در صنف لباس فروش ها

  36. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    هر چه از فضیلت رمضان بود،گذشت … ، نگاه ما به شب اول محرم است ..

  37. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    – این خاک، این خاک “قطعه ۲۶” این خاک مطهر این خاک آغشته به خون سرخ شهدا قطعه ای از خاک کربلاست…

    – با همین خاک تیممی کن، سلامی به حسین بده و نماز بخوان…
    .
    .
    .
    – به گزارش سازمان هواشناسی الان هوای عرش بارانی است…

    – با ارباب کاری نداری؟

    – نه… چرا چرا!

    – آسینتامن… آسینتامن!

    – “ای نامه که می روی به سوی حسین، از جانب من ببوس روی حسین!”

    ***
    خیلی دلم تنگ شده…

  38. سید مهدی سالم می‌گوید:

    سلام و رحمت
    خراب شدم رفت…

  39. پشیمان می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی
    تقریبا یک سالی هست که مطالبتون رو می خونم و تا به حال خیلی کم نظر گذاشتم.شاید به خاطر کنکور بوده و ترس از هدر رفتن وقت.اینو گفتم که بگم فقط کسانی که اینجا نقد و نظر می ذارن قطعه بیست و ششی نیستن و همون طور که خودتون می دونین خیلی ها هم هستن که با قطعه همراهن اما نظراتشون رو نمی ذارن .
    این از این؛اما مطلب مهمتری که دارم به خاطرش دیدگاه می نویسم،مشورت با شماست.راستش صحبتای حاج آقا پناهیان در آخرین قسمت برنامه گره خیلی منو متنبه کرد.اون جایی که گفتن بچه های انقلابی و جهادی قدرت تحلیل عمیق مسائل رو دارن(نقل به مضمون)البته من قبلا هم به این مشکل خودم پی برده بودم که قدرت تحلیل ندارم چه برسه از نوع عمیقش.من سال دیگه وارد عالی ترین جایگاه کسب دانش ،دانشگاه،می شم و اگه بخوام همین طور باشم که کلاهم پس معرکه است و هرکسی می تونه روم تاثیر بذاره.تازه مشکلات مذهبی و ارتباطی دانشگاهامون به کنار که البته همین هم کلی منو نگران کرده.
    وقتی می بینم که بچه حزب اللهی های همسن من چه طور مسائل رو تحلیل می کنن،چه طور می نویسن و صحبت می کنن و چه طور نظرات مخالف رو با دلیل کنار می ذارن و طرف مقابل رو متقاعد می کنن،بهشون غبطه می خورم و از کم کاری خودم در به دست آوردن اطلاعات خجالت می کشم.می دونم که این طوری سرباز خوبی برای امام زمان و نائب بر حقش نیستم.
    حالا به نظر شما من از کجا شروع کنم؟چی کار کنم؟چه کتابایی بخونم؟با کتابای شهید مطهری شروع کنم چه طوره؟
    خواهش می کنم کمکم کنید.

  40. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    – یک “حسین” در جمع شما آدم ها کافی است تا خدا خیلی از اعمال بد شما آدم ها را ندیده بگیرد…

    – حسین تنها بهانه ای است که می توان با آن وارد بهشت شد…

    – بهای این بهانه اما “حر” شدن شما آدم هاست…

    «آسینتامن»

    ***
    حُر، شخص نیست
    فضیلتی است
    از توشه بار کاروانِ مهر جدا مانده
    آنسوی رودِ پیوستن
    و کلام و نگاه تو
    پلی است

    که آدمی را به خویش باز می گرداند
    و توشه را به کاروان…

    و امّا دامنت:
    جمجمه های عاریه را
    در حسرت پناه یافتن
    مشتعل می کند
    از غبطۀ سرِ گلگونِ حُر
    که بر دامن توست…

    حسینـــــحسینـــــحسینـــــحسینـــــحسینـــــحسینـــــحسینـــــحسینــــــ…

  41. سربازةٌ می‌گوید:

    “یکی بود که دوغ شتر می فروخت. یک شب خوردم، اصلا هیچ نفهمیدم از مناجات. از بس که غلیظ بود.” 🙂
    سلام و عرض ادب..
    چقدر دلم تنگ شده برای گذاشتن کامنت در این خانه!
    چه حس زیبایی دارم الآن.
    چقدر قشنگ نوشتید شما.. چقدر خوب حس و حال شبهای ارگ را شرح دادید..
    چقدر این متن را دوست داشتم! تجربه ی لذت رفتن به مسجد ارگ.. نشستن به پای منبر حاج منصور. من که شب نوزدهم مسجد ارگ نبودم. اما به یقین هم که حاجی این حرف را به اشاره زده است، اما کسانی از همین مردم هم که به پای منبر می روند نپسندیدند،این حرف را.میدان به دشمن نمی دهیم.این اما، دقیقاهمانیست که گفتید؛”مردم، حاج منصور را حتی با وجود بعضی موضع گیری های بعضا آن چنانی، چرا ترجیح می دهند به مجالس ضرار و محافل اغیار”
    همه مان می دانیم که کار بد، از جانب هرکسی که رخ دهد، نکوهیده است .اما دقیقا موافقم با همین آخرین جمله که از متن شما گزینش کردم.
    چقدر قشنگ گفتید اینجا؛ “حسین، سفره خون خداست. رمضان، تمرین محرم است. شب قدر، تمرین شب عاشوراست. سخت تر از وداع با رمضان، وداع زینب است با حسین.”…
    خیلی زیبا بود. خصوصا آخرش که دلهایمان را یکبار دیگر به تپش انداخت..
    “روزشمار عاشورا”

  42. سربازةٌ می‌گوید:

    با جناب “دیوونه ی داداشی” موافقم!
    دلمان برای «آسینتامن» خیلی تنگ شده!
    برای همان متن هایی که چقدر بی تاب خواندنش می شدیم…

  43. به جای امیر می‌گوید:

    تواضع ! (گفت و شنود)

    گفت: یکی از اعضای حلقه انحرافی در وبلاگ شخصی خود به گونه ای طنزآمیز مناجات نامه ای نوشته و کوشیده است تمامی اقدامات این جریان را، در مسیر اسلام و انقلاب و نظام معرفی کند!
    گفتم: کی باور میکنه؟… حالا چی نوشته؟
    گفت: مثلا نوشته «خدایا! ما مدعی جریان انحرافی نیستیم، اما آن را از جمیع بلیات محفوظ بدار»!
    گفتم: خب! دیگه چی؟
    گفت: نوشته است «خدایا ملت ایران را از برکات وجودی جریان انحرافی برخوردار کن»! و نمونه هایی از این دست.
    گفتم: یارو می گفت؛ خدایا مرا نیامرز! خدایا مرا عذاب کن! خدایا عاقبت مرا ختم به شر کن! و… یکی پرسید این چه جور مناجات کردن است؟ و یارو در پاسخ گفت؛ دارم پیش خدا شکسته نفسی می کنم!

  44. حی علی الجهاد می‌گوید:

    سلام بر همگی

    خواهش می‌کنم چشم انتظار عزیز

    برگ سبزی بود و عرض ارادتی!

    و اصلا قابل سربازان امام خامنه‌ای و ستاره‌های حضرت ماه نبود!

    اجر همگی خصوصا نویسنده محترم قطعه، آقای قدیانی با سیدالشهدا علیه‌السلام

    از همگی التماس دعا
    یاحق

  45. وطن امروز می‌گوید:

    اگه این روزنامه وطن امروز نبود به نظرت روزنامه ای دیگه نوشته هاتو چاپ می کرد
    حسین قدیانی: البته همین الان، و به جز روزنامه وطن امروز، کیهان و جوان و خبرگزاری فارس و خبرگزاری چیزنا مطالبم را کار می کنند. متاسفانه به دلیل کمبود وقت، نمی توانم بیش از این به روزنامه های متعدد دیگری که از من مطلب می خواهند، مطلب بدهم. بگویم کدام روزنامه ها؟! کدام هفته نامه ها؟! حتی آساهی چاپ ژاپن! و اما دعواست میان ناشران که کتاب های بعدی ام را به کدام شان بدهم.

  46. سلام بر داداش و سید احمد و اهالی محترم قطعه
    ناراحت نشید دیر اومدم ها-رفته بودم تبلیغ ماه مبارک-ذسترسی به نت هم نداشتم-
    تازه رسیدم و یه طرح فرستادم تا همه بدونن که من هر جا که باشم قلبم برای قطعه میزنه و دلم تنګ میشه برای اینجا-
    سید به داداش بګو من منتظرم که داداش یه چیزی زیر این کامنت بزاره-حتما بهش بګو
    http://hajianinet.persiangig.com/image/%D8%B6%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%86%20%D9%82%D8%B7%D8%B9%D9%87.jpg
    این رو هم ببینه-باشه؟

  47. سایه/روشن می‌گوید:

    ببخشید، میشه یک نفر به من بگه »»آسینتامن«« چیه یا کیه؟

  48. مهدی می‌گوید:

    سلام؛

    چند سطر اول رو که خوندم دلم گرفت و اشک تو چشمم حلقه زد .

    پایین تر که اومدم خورد تو ذوقم .

    اول : از کی تا حالا مردم و حزب الله دو سنخ جدا ازهم شدن؟ که مردم باید بیان با جماعت حزب الله عزاداری کنند؟

    دوم: کدوم یکی از این رفتار های این مداح ها به نفع جریان به قول شما حزب الله تموم شده تا حالا؟ ( انعکاس این حرفهای لات بازی گونه از حزب الله چهره ای خشن و چماق به دست می سازه همونی که جماعت ۲ خردادی تبلیغ می کردن و از این ور هم با این رفتار ها تایید می شد.)

    سوم واقعا هر کس که مداح شد می شه و ریش می زاره میشه حزب الله حتی اگه هر رفتاری داشته باشه؟ بعدش هم بگه این مجلس مال ما گنه کار هاست هر کی نمی خواد این حرف ها رو بشنوه بره بیرون؟!

    چهار : همین سعید حدادیان که اسم آوردی فکر کردی تو مداحی کارش خیلی درسته ؟ یه شعر خونده بیت به بیت و مصرح به مصرح از روی شعر خواننده زن مبتذل فراری با این تفاوت که آخر هر بیت یه بار داد می زنه میگه آقا! لینک بدم خدمتتون ؟ آخه کسی که تو مداحی خودش از خواننده زن مبتذل فراری مو به مو خونده چطوری می تونه اصلا صلاحیت مداحی اهل بیت رو داشته باشه چه برسه به اظهار نظر در مسائل سیاسی و مملکتی؟

    پنچ: از شما انتظار تطهیر و ماس مالی رفتار غلط اینها نمی ره . شجاع کسی ه که رفتار اشتباهی کرد در پی جبرانش در بیاد .

    شش : آقا یه سخنرانی در جمع مداحان پارسال داشتند . هر وقت مداحها( این معروف ها رو می گم) تو مداحی شون به اون توصیه ها عمل کردند تازه می شند ولایتمدار .

  49. یاسین می‌گوید:

    سلام
    این جا چرا همه نظراتشون ادبیه؟؟؟؟؟!!!!!!!!
    بعنی ما که بلد نیستیم ادبی بنویسیم باس چیکار کنیم؟؟؟؟؟

  50. فدایی امام خامنه ای می‌گوید:

    متن، دلمان را عجیب روانه ماه رمضان کرد…

    با اجازه آقای قدیانی و جناب مبصر:
    “پشیمان” بزرگوار! کوچکتر از آنم که بخواهم جواب شما را بدهم اما به عنوان خواهرتان حاصل تجربه ها و تحقیق هایم را می گویم شاید انشاءالله ثمری داشته باشد. بنده پیشنهاد می کنم از همین الان شروع کنید که دشمن در کمین است:
    مطالعه کتاب های شهید مطهری مانند نان شب واجب است _اقلا برای کسانی مانند خودم_ برای شروع هم نگاهی به لیست کتاب هایشان بیندازید،خود خواهید فهمید که کدامشان جوابگوی شماست. چون خود استاد قدرت تحلیل و تبیین مسائل و ایستادگی در برابر تهاجمات را داشتند، خواندن آثارشان در این زمانه، بسیار مفید است.(بنده خدایی قصد گرایش به مسیحیت داشت اما بعد از یک سال مطالعه کتاب های استاد، چادری شد!)
    اگر هم شبهه ای پیش آمد سایت pasokhgoo.ir به طور آنلاین پاسخگوی سوالات دینی است.
    خواندن کتاب “ولایت فقیه امام خمینی” نگذاشت ذره ای نظر سوء دیگران درباره ولایت، رویم اثر کند. (با اینکه خیلی جاهایش را می فهمیدم و بعضی جاهایش را نه!)
    در رابطه با مباحث سیاسی هم انصافا تحلیل های خوب آقای قدیانی که همیشه از موضع قدرت بوده، مرا توانمند کرد.
    انتخاب همنشین بسیار تاثیر گزار است. در جستجوی دوستی ولایتی باشید. وسعی کنید ارتباطتان را با چنین افرادی علی الخصوص این مکان، قطع نکنید.
    خواندن مکرر”ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا انک انت الوهاب” وتسبیحات حضرت زهرا بعد از هر نماز باعث عاقبت به خیری می شود.
    در ضمن خیالتان راحت، توکل واقعی کلید موفقیت است…نه چندان بی ربط: “چرا نگران فردای خویش باشم؟ آنکه یک عمر از من نگه داری کرده آیا فردا مراقبم نخواهد بود؟!”…
    باز هم بابت دخالتم عذر می خواهم.

  51. به جای امیر می‌گوید:

    بازیافت ! (گفت و شنود)

    گفت: رستوران برج میلاد اعلام کرده بود از هفته آینده، بستنی هایی با روکش طلا و به قیمت ۴۰۰هزار تومان به مشتریان عرضه خواهد کرد!
    گفتم: مرفهین بی دردی که با پول دزدی به سراغ این بستنی ها می روند کوفت بخورند بهتر از بستنی طلای ۴۰۰هزار تومانی است.
    گفت: البته بعد از آن که معلوم شد خوردن طلا حرام است و مجوز بهداشتی هم ندارد، شهرداری اعلام کرد این بستنی عرضه نخواهد شد.
    گفتم: غلط نکنم! عرضه این بستنی با هدف ایجاد اشتغال برای آمریکایی ها بوده است!
    گفت: به حق چیزهای نشنیده! یعنی چطوری؟!
    گفتم: مرد حسابی! اگر بستنی طلا در برج میلاد عرضه می شد از فردای آن روز جویندگان طلا که در فیلم های آمریکایی دیده ای، به صورت گله ای پائین برج میلاد صف می کشیدند و با «غربال» و «الک» و «سرند» دنبال کسانی که بستنی طلا خورده بودند راه می افتادند و منتظر خروج و بازیافت طلا می شدند.

  52. سیداحمد می‌گوید:

    سایه روشن؛

    “آسینتامن” یکی از مورچه های خاصِ رمان “سمفونی مورچه ها”ی داداش حسین است.

  53. سیداحمد می‌گوید:

    این هم بریده هائی از رمان “سمفونی مورچه ها”

    http://www.ghadiany.ir/?p=1717

    http://www.ghadiany.ir/?p=2759

    http://www.ghadiany.ir/?p=2848

    http://www.ghadiany.ir/?p=4484

  54. سیداحمد می‌گوید:

    آقا یاسین عزیز!

    اینجا جمع، جمع با ادب هاست؛
    به همین دلیلی همه ادبی می نویسند! (مزاح بودها، جسارت نشود.)
    شما مجبور نیستید ادبی بنویسید، ولی بهتر است که “باس” را “باید” بنویسید!

  55. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    گر دلم تخته سیاهی از گناه ست
    باز رویش مینویسم
    دوستت دارم حسین

  56. سایه/روشن می‌گوید:

    “بین الحرمین فاصله ۲ رود است که جاری بر گونه دیوانه حسیـن* است.

    عبـــــاس من! بنشین بر دیده ام. توتیای چشم من خاک قدوم توست….
    سرورم، ای ســــــــــــــــالار سپاه حسیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــن*!”
    .
    .
    .
    “السلام علیک یا ابا عبدالله*” زیباترین متنی بود که در این قطعه مقدس تا به حال خوانده ام. ممنون از مبصر محترم برای گذاشتن لینکش.

  57. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    روزی فرا میرسد که به جرم جنون عشق…ما را به کربلای تو تبعید میکنند….یاحسین

  58. پشیمان می‌گوید:

    سلام به آقای قدیانی و سید احمد و فدایی امام خامنه ای و دیگر دوستان
    واقعا ازتون تشکر می کنم فدایی عزیز
    خیلی به من یاری رسوندید
    سعی می کنم از همین امروز شروع کنم،گرچه کمی دیر شده و تا چند روز دیگر وارد دانشگاه می شم،ولی برای یاد گرفتن مسائل به این مهمی هیچ وقت دیر نیست
    به آموختن امیدوارم کردید و تصمیم گرفتم که بیشتر از خدا یاری بطلبم
    به امید ظهور حضرت بقیة الله و پیروزی کامل جبهه حق بر جبهه باطل

  59. اما مگر می توان از حسین جدا شد؟!

  60. مهدی می‌گوید:

    عالی بود داداش

    ماشا الله حزب الله

  61. سیده از فرانسه می‌گوید:

    سلام
    با این متن شما اصلا موافق نیستم ! آیا در مورد مساله ای که امام عزیزمان بارها
    به فرعی بودن آن اشاره کرده اند و حتی فرمودند که تا زمانی که من هستم (که خدا
    تا ظهور دولت یار سایه اش را بر سر این امت به سلامت نگه دارد ) با هر انحرافی
    مبارزه خواهم کرد (نقل به مضمون) این گونه سر و صدا راه انداختن و یا مثل حاج منصور
    و حدادیان از مسیر عدالت خارج شدن باز هم پیروی از رهبر است یا جلو افتادن
    از امام و یا حتی خدای نکرده تحمیل نظراتی که مستقیم آب به آسیاب بعضی ها
    می ریزد به امام ؟
    حسین قدیانی: سیده خانم! من هم نگفتم که موافق این سر و صدا هستم، اما متاسفانه یا خوشبختانه حاج منصور، همینی هست که هست؛ وانگهی! سر و صدا را کسانی بر پا می کنند که بر تنور حرف های درون مسجدی حاج منصور به شکل بد و گوشخراشی می دمند، همان کسانی که روزگاری که باز هم حاج منصور شبیه این حرف ها را می زد، برای گرفتن رای حزب الله به صنف لباس فروش ها می آمدند و حتی حاجی را به سفرهای استانی می بردند!! این که همان حاج منصور است، پس چه کسانی و چه چیزهایی عوض شده؟! سیده خانم! برای اینکه درباره “اصلی/ فرعی” دقیق تر موضع مرا بدانید، رجوع کنید به متنی که درباره فضیلت سکوت همراه با بصیرت در همین قطعه ۲۶ نوشتم که ظاهرا آن ایام، شما در قطعه تشریف نداشتید.

  62. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    حسینـــــحسینـــــحسینـــــحسینـــــحسینــــــحسینــــــحسینــــــحسینــــــ…
    هر وقت به دلم افتاده که آسینتامن می آید، می آید. رد خور ندارد…
    یک حسی به من می گوید؛ الان آسینتامن می آید…
    نمی دانم به “حسین” سلام کنم یا،…
    جواب سلامش را بدهم…
    سلام بر حسین*
    ****…*****

  63. مرتضی می‌گوید:

    چقدر دلم تنگ شده برای جوان لاغراندامی که با آن پیراهن دوجیب معروف و قیافه ی بانمکش از ته دل می خواند:
    هم زیارت هم شهادت یا ثارالله…
    کجایی رضا هلالیِ آغاز دهه ی هشتاد…

  64. سیداحمد می‌گوید:

    خدا هم عاشقِ حسین است…

  65. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    لوای تو به روی شانه ها لوای خداست…
    صدای تو به سر نیزه ها صدای خداست…
    دلی که ظرف ولای توگشت جای خداست…
    روی منیر تو روی خدا نمای خداست…
    ثنای تو ز ازل ذکر انبای خداست…
    بریده دست تو دست گره گشای خداست…
    هماره نام تو تا حشر سیدالشهداست…
    به خون پاک تو سوگند خون بهات خداست…

  66. به جای امیر می‌گوید:

    کدوم طرف ؟! (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: دولت ترکیه میزبان حمد بن عیسی آل خلیفه پادشاه جلاد بحرین بوده است.
    گفت: به آمریکا هم که اجازه داده در خاک ترکیه سپر موشکی مستقر کند.
    گفتم: به مخالفان سوریه که آشکارا تحت حمایت اسرائیل و آمریکا و اروپا و عربستان سعودی قرار دارند هم کمک می رساند.
    گفت: ولی از سوی دیگر سفیر اسرائیل را اخراج کرده است! معلوم نیست ترکیه کدام طرفی است؟!
    گفتم: دانش آموزی شلوارش را پشت رو پوشیده بود. مادرش گفت؛ بالاخره من نفهمیدم که تو رفتنی هستی یا اومدنی؟!

  67. سادات می‌گوید:

    سلام
    و سلام خاص به پشیمان بزرگوار
    سایت x_shobhe.com برای پاسخ به شبهات و سوالات دینی بسیار خوب است حتما سر بزنید. نگران شروع دانشگاه نباشید آنکه تا اینجا دستتان را گرفته, رهایتان نخواهد کرد. همه بیست و شیشی ها هم دعایتان میکنند و شما هم ما را دعا کنید. به فرموده شهید مطهری (ره) خواندن آخرین آیه سوره نوح یک بار بعد از هر نماز برای هدایت بسیار موثر است.
    یا علی (ع)

  68. فدایی حضرت ماه می‌گوید:

    با سلام به اهالی قطعه مقدس ۲۶

    “اللهم رب شهر رمضان…”. کجایی خدای ماه رمضان؟! از این هم بهتر می توانم صدایت کنم؛ کجایی خدای عاشورا؟! کجایی خدای حسین؟!… به به! خدای حسین!

  69. سایه/روشن می‌گوید:

    “همــــــــــاره نام تو تا حشــــــر سیـــــدالشهــــــــــدا*سـت…”
    . ……………………………سیـــــدالشهــــــــــدا*سـت…
    . …………………….سیـــــدالشهــــــــــدا*سـت…
    .
    .
    …:::به یاد سید سجاد:::…

  70. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    حسین_
    زمینیان سمائی ز دام تن رستند…
    جدا ز سلسله ات نیستند تا هستند….
    به غرفه های ضریح تو دست دل بستند…
    در آن زمان که نبودند با تو پیوستند….
    به خاک کوی تو آیینه ی درون شستند….
    جبین خویش به سنگ غمتو بشکستند…
    به هر نفس دلشان بزم یادواره توست…
    کتاب محکمشان جسم پاره پاره توست…

    تقدیم به حاج منصور ارضی که به قول آیت الله بهجت(ره):
    وقتی روضه امام حسین میخونه میشه حاج منصور عرشی

  71. سیداحمد می‌گوید:

    دلم تنگ شده برای “میهمانی خدای رئوف”؛
    چه لذتی داشت…

    http://www.islamupload.ir/user_uploads/iuseydahmadd225/.mp3

  72. م.طاهری می‌گوید:

    کسانی که حاج منصور را می شناسند، ادبیاتشون رو هم می شناسند
    ما می گوییم چطور بعضی ها هنوز ملت ایران، امت حزب الله، را نشناختن
    اینا در شناخت یک حاج منصور ارضی هم ماندند!

  73. ابا عبد الله
    تو مثل من سر کویت هزارها داری ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد

  74. راستی یه طرح زیبا تو مقر ۷۰۷ منتشر کردم که به دلایلی چند وقت دیگه میارمش قطعه، ببخشید دیگه.
    اونایی که می خوان طرح رو: به نام: ( رؤیای قطعه )
    سیداحمد: با سپاس از شما، اما بر اساس اصول وبلاگ قطعه ۲۶ طرح های تقدیمی، اگر قبل از تقدیم به قطعه ۲۶ لو برود و در وبلاگ خودتان به نمایش درآید، در قطعه ۲۶ منتشر نمی شود.

  75. چشم انتظار می‌گوید:

    “سید احمد بزرگوار”
    انشاءالله دل تنگی مقدست با مهمانی حسین فاطمه (ع) در محرّمی از ایثار و دلدادگی رفع بشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.