۴ متن در یک پست/ «بابااکبر» داریم تا «بابااکبر»!؟

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ سروده ای از چشم انتظار

قطعه بیست و شش جان را چراغانی کنید
هر غم و هر غصه را امروز زندانی کنید
روز میلاد “حسن” سبط بزرگ “مصطفی”
از بـــرای نام پاکش عشق قربانی کنید
او کریم اهل بیت و سرور اهل بهشت
چشم های پاکتان از شوق بارانی کنید
هم در این شام خجسته هم در آن شب های قدر
بهر آن “روح خدا” دل را جمارانی کنید
تا که باشد جانشین آن امام آخرین
در پناه دولت “مهدی” دعا بانی کنید
گر که خواهی هم ستاره* باشی و هم یار یار
تا دم جان خواب دشمن را پریشانی کنید
هر منافق چون در افتد با نظام و رهبری
گوش او بگرفته و طومار پیچانی کنید
بر “حسین” فرزند “بابا اکبر” خونین بدن
“آیة الکرسی” بخوان و قطعه نورانی کنید
این کلام آخر “چشم انتظار” کوچک اسـت
معرم ار ناقص بود، خود چشم پوشانی کنید

***

متن اول/ بی بی سی دوستان را به سبک پلیس انگلیس محاکمه کنید!

داریم نزدیک می شویم به نیمه “رمضان” که فصل کرامت است و میلاد کریم اهل بیت. امامی که در طول عمر عزیزشان چند باری همه زندگی را به فقرا بخشید و دوباره از نو شروع کرد کار و مجاهده در عرصه اقتصاد را. چنین بخششی خاص امام حسن مجتبی است. این که بگذری از همه آنچه اندوخته ای، آنهم چند بار، کار هر کسی نیست. بی جهت نیست که فقط این امام را “کریم اهل بیت” خوانده اند. باری نوشتم خطاب به دومین امام مان جمله ای که بنا دارم تکرارش کنم: “تو آنقدر کریمی که کربلا را هم به حسین بخشیدی”. راستی که سیدالشهدای حسین، برادرش حسن بود. حتی آن زمان هم که امیرالمومنین در قید این حیات ظاهر به چشم من و شما بودند، نقل است که امام حسین، به حدی احترام امام حسن را نگه می داشتند که امر بر برخی نکته گیران مشتبه شده بود علی، امام حسین است یا حسن؟! حضرت عباس نیز هر آنچه از ادب، معرفت، سقایت، دلاوری، و ولایت پذیری داشت، مدیون امام حسن بود. چه بسیار جنگ که قمر بنی هاشم در خلال معرکه، فرصتی اگر پیدا می کرد، نیم نگاهی به امام حسن می انداخت تا از این که هست، بهتر بیاموزد شیوه دلیری را. از حسن بن علی، نمی توان سخن گفت الا که یاد کرد از نسل ایشان. گمانم حکمت اینکه ادامه نسل امامان مربوط به فرزندان امام حسین می شود، جز این نباشد که سلاله امام مجتبی، به دلیل همین امام نبودن، حساسیت دشمن روی ایشان کمتر باشد و راحت تر بتوانند معارف اهل بیت را منتقل کنند. کاری که به دلیل خفقان امویان و عباسیان برای امامان از نسل امام حسین، کاری سخت و دشوار می نمود. به دلیل همین خفقان و جو پلیسی بود که ابزار کار امام سجاد برای هدایت و امامت امت، بیش از هر چیز دیگری خلاصه در دعا شده بود. یعنی بهره از دعا برای حتی اداره کارهای سیاسی و اقتصادی. این دعا، برای امام باقر، جایش را به علم داده بود و برای امام صادق، به کلاس درس و تربیت شاگرد. این بود شگرد و شیوه امامانی که جملگی از نسل امام حسین بودند، لیکن دست بازی نداشتند برای تبلیغ. اما همین تبلیغ، به نسبت برای فرزندان امام حسن مجتبی کار راحت تری بود، چرا که نه معصوم بودند و نه امام. هیچ اندیشه کرده اید که چرا اغلب علمای به نام تشیع تا به امروز، اغلب از ذریه امام حسن مجتبی بودند و هستند؟! فی المثل از صدقه سر ازدواج پر برکت حسن بن حسن معروف به حسن مثنی با فاطمه بنت الحسین، نسلی از علما یکی پس از دیگری، دیده به جهان گشودند که در بصیرت افزایی به جامعه اسلامی، یا سایه امامان بودند و یا همسایه ایشان. این سایه و همسایه را از فرط قرابت این ۲ نسل، یعنی فرزندان امام حسن و فرزندان امام حسین نوشتم. امروز و در آستانه نیمه رمضانی دیگر، می خواهم باز هم به کریم اهل بیت، عرض کنم که آقاجان! تو آنقدر کریمی که نسل امامت را هم به حسین بخشیدی. مع الاسف اینکه ما آگاه نیستیم از اسرار، و نمی دانیم حکمت امور را، باعث شده امام حسن در میان ما مظلومیت مضاعف داشته باشد. چه تلخ است که دلاور جنگ جمل را سردار سپاه علی را به صلح می شناسیم. صلح، از آن کلمه هایی است که هرگز نمی توان بار منفی اش را کتمان کرد. صلح امام حسن اما ریشه در ترس ایشان نداشت، ریشه در بصیرت ایشان داشت. حتی می خواهم بگویم ریشه داشت در شجاعت ایشان. مع الاسف همان اشتباهی را که در وصف زندگی امام حسین می کنیم، در توصیف زندگانی امام حسن نیز تکرار می کنیم؛ زندگی سیدالشهدا را خلاصه می کنیم در نیم روز عاشورا، و زندگانی امام حسن را در نیم روز صلح! در دلاوری امام حسن همین بس اگر که ادعای بر حق کنیم؛ فتنه جمل را تدبیر علی، همراه با شمشیر فرزند ارشدش خواباند. این نیز قابل ذکر است؛ همین امام حسن که دوست و دشمن و شیعه و سنی، شهادت به کرامت و بخشندگی ایشان داده اند، چه زمان پدر بزرگوارشان علی و چه بعد از ایشان، مامور اصلی اجرای حکم قصاص بودند و این حکم را بدون چون و چرا و با رضایت کامل انجام می دادند، حتی گفته شده که ابن ملجم را امام حسن قصاص کرد. این جاست که باید درست دید زندگانی امامان مان را. نه امام حسین، امام جنگ است و نه امام حسن، امام صلح. هر دوی ایشان به موقع جنگ و به موقع صلح کرده اند. به موقع حمایت و به موقع انتقاد کرده اند. آن زمان که طلحه و زبیر و خوارج، خوب بودند و به کار اسلام می آمدند، “حمایت همراه با هدایت” بوده، آن زمان هم که وقت کارزار ناکثین و مارقین بوده، بیمی نداشتند از جنگ. جایی هم که صلح لازم بوده، بیمی از صلح نداشتند. لذا هم زمانی که امام حسن با کرامت به خانه ایتام می نگریست، کارشان درست بود، و هم زمانی که انتقام خون علی را از پسر ملعون ملجم گرفت. آری! حتی برای کریم اهل بیت هم، می رسد جایی که عدالت از کرامت مهم تر جلوه می کند و انتقام از گذشت. من امام حسن را دوست می دارم؛ هم زمان کرامت، و هم زمان شجاعت. منتقم خون علی بودن، همان قدر زیباست که کریم اهل بیت بودن. مانده ام که چرا عده ای، علی را بدون ذوالفقار، و حسن را بدون جمل دوست دارند؟! ریگی مگر به کفش شان است؟! گاهی نتیجه انتقام، عدل، محاکمه و قصاص، شیرین تر از میوه بخشش و عفو است. گاهی جنگ، بیش از صلح جواب می دهد. هر کار را به وقتش باید انجام داد. بگذار وارد مصادیق بسیار عینی و این زمانی شوم. هفته گذشته در جاده چالوس، سبقت غیر مجاز گرفتم و سرعتم هم غیر مجاز بود و کمربند هم نبسته بودم. افسر جلویم را گرفت و اول بنا کرد خواباندن ماشین. با کمی جر و بحث، رگ خوابش دستم آمد و برای اینکه دل رحمش کنم، به او گفتم: با هم همکاریم! گفت: پلیسی؟! گفتم: نه! افسر جنگ نرمم!! بی اغراق یک دقیقه تمام خندید! اما نگذشت از جریمه و روی هم رفته با احتساب همه تخلفاتی که مرتکب شده بودم، جریمه ام کرد مبلغی بیشتر از ۸۰ هزار تومان! مخم سوت کشید! مگر چقدر در می آورم که ۸۰ هزار تومان، جریمه تخلف رانندگی بدهم؟! در دلم گفتم: تا تو باشی که دیگر مثل بچه آدم رانندگی کنی! اما هنوز از دست افسر مذکور شاکی بودم، تا همین دیروز، که در روزنامه خواندم، افزایش جریمه ها منجر به کاهش ۷۰ درصدی مرگ و میر در جاده های بین شهری شده است. این است جواب دادن مثبت سخت گیری در باب قانون، و عدم گذشت بی جا. یقین دارم اگر مجرمین فتنه ۱۸ تیر را همان زمان به سزای اعمال شان رسانده بودند، غلط می کردند که در فتنه ۸۸ پرروگری کنند علیه نظام. همین “ف. ه”! اگر به موارد اتهامی فرزندان آقای هاشمی، در همان سال های سازندگی، که این همه حجیم و انبوه نشده بود، رسیدگی می شد، الان “ف. ه” غلط می کرد که در آشوب عاشورا، محرک حرامیان باشد. از همین روست که وقتی دیدم فلان دختر مجروح ناشی از اسیدپاشی، مصر بر قصاص است، خوشم آمد، حتی از گذشتش در وقت آخر هم خوشم آمد، همچنان که اگر قاتل روح الله داداشی هم قصاص شود و گذشتی در کار نباشد، از این هم خوشم خواهد آمد، لیکن گذشت به جای خود درست است و قصاص و انتقام هم. قصاص و عدل و انتقام و سخت گیری در اجرای قانون، مثل زدن شاخه و برگ های زائد یک درخت می ماند. مثل خون دادن. ظاهرش زمخت است، اما نتیجه اش نیکوست. حتم دارم که اگر برخی چیزها در جامعه فزونی گرفته، نتیجه گذشت بی مورد دستگاه محترم قضا بوده است. می بینی که فلان مجرم، باید اعدام شود، اما چند سال طول می کشد تا اعدام شود! چرا؟! اگر حکم خداست، و دلیلی هم برای تطویل وجود ندارد، چرا کش می دهیم به پرونده ها و قطور می کنیم گردن گردن کلفت ها را؟! مگر فلان هنرپیشه در مقام قاضی است یا مگر چه شانی دارد، که پای هر اعدامی، برای مجرم، یعنی طرف ظالم ماجرا، نامه ننه من غریبم می نویسد؟! مگر نه این است که همچین نامه هایی خودش مصداق بارز تشویش اذهان عمومی است؟! چرا دستگاه مظلوم قضا ولو در حد یک تذکر سفت و سخت، محاکمه نمی کند این رذل پیشه های بی هنر را؟! عمد داشتم که از کریم اهل بیت، اتفاقا برسم به همچین جاهایی. گاهی باید از عرش، فرو آمد و بر فرش نشست. عده ای کرامت “علی”، را آنجایی به رخ “سیدعلی” می کشند که اتفاقا جای عدالت است و عدم گذشت. کرامت امام حسن، مگر شامل حال امثال ابن ملجم شد؟! خدا را شکر در مثل مناقشه نیست! چرا باید اینقدر مظلوم باشد نظام ما که وکیل خاندان اشراف بردارد و ادعا کند که دادگاه انقلاب، صلاحیت رسیدگی به پرونده “ف. ه” را ندارد؟! این دادگاه، جای محاکمه آقازاده آقای هاشمی است، یا محاکمه دادگاه انقلاب؟! آیا علاوه بر آقازاده ها، وکلای خاندان هم مصونیت دارند که هر چه بخواهند بگویند و کسی به کسی نباشد؟! انقلاب اسلامی قرار است محاکمه شود یا “ف. ه”؟! کسانی که این همه پاچه خوار تمدن غرب و توسعه غربی و سیاست درهای باز و رابطه با آمریکا و انگلیس بودند، آیا سزاوارتر نیست که حداقل در حق این جماعت، بر اساس آرمان شهرشان یعنی دقیقا مثل پلیس انگلیس عمل کنیم؟! آیا بی بی سی دوستان و لندن نشینان، مستحق کرامت جمهوری اسلامی هستند یا سم اسب و سگ هار؟! اگر آقای خاتمی معتقد است که فرانسه مهد آزادی، و انگلیس مدینه فاضله است، آیا قاعدتا بهتر نیست ما با آشوب گران عاشورا و حامیان شان، دقیقا به همان شکل عمل کنیم که سرهنگ سارکوزی توی دهان دانشجویان فرانسه زد و سرهنگ کامرون، کشت شان؟! آیا کرامت، آمده و می آید به فتنه گرانی که بعد از آن همه بی آبرویی، حال می خواهند بزرگی کنند و نظام را ببخشند و اگر شروط شان محقق شد، در انتخابات شرکت کنند؟! کسی هست که به من بگوید نهایت و آخر خط مظلومیت جمهوری اسلامی مقتدر ما دقیقا کجاست؟! من که نفهمیدم چند روز پیش قرار بود “ف. ه” محاکمه شود یا قوه قضائیه؟! آخرش هم نفهمیدم چه کسی از چه کسی مهلت خواست! شاید خیلی ها باشند که تاب دیدن مظلومیت دستگاه قضا را داشته باشند، اما من ندارم. من تاب دیدن مظلومیت مفهوم بلند کرامت را ندارم. بخشش، فقط در جای خود نیکوست، و الا همان متهم هشتاد و اشکی که زنده بودنش را به کرامت و عفو و بزرگواری نظام ما و دستگاه قضای ما و شخص قاضی القضات عزیز ما مدیون است، برمی دارد در فلان روزنامه هنوز هم زنجیره ای می نویسد که در حوادث انگلیس، پلیس انگلیس طبق قانون عمل کرد!! آیا تن فروشی بدتر است یا وطن فروشی؟! آیا یکی از سران منافق فتنه، یعنی مردی با عبای ملک عبدالله، وطن فروش نیست؟! گفت: “من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم، تو خواه از سخنم پند گیر، خواه ملال”. 

روزنامه وطن امروز/ ۲۵ مرداد ۱۳۹۰

***

متن دوم/ راه «وحدت» از مسیر «خدمت» می گذرد

با اینکه خود روزنامه نگارم و سر و کارم با روزنامه است و کمی هم تا قسمتی اصول گرا هستم و اخبار این جریان را به نسبت سایر جریانات، با دقت بیشتری دنبال می کنم، اما دیشب بعد از افطار در جواب یکی از اقوام که از من درباره کمیته ۷+۸ پرسیده بود و ایضا کمیته ۳ نفره، و سرنوشت وحدت اصول گرایان، بسنده کردم به این یک کلام که «خیلی چیزها می دانم، اما هیچ چیز نمی دانم». این فامیل ما از چهره اش خواندم که ناراحت شد از جواب من. خیال کرده بود بنده خدا که قصد دارم او را از سرم باز کنم و حال و حوصله بحث با او را ندارم و دارم برایش کلاس می گذارم و از این حرف ها. یعنی که یعنی! شاید هم گمان کرده بود که او را محرم بعضی اخبار نمی دانم. یعنی که یعنی تر! هر چه بود، ناراحتی اش از جواب به ظاهر سربالای من، چیزی نبود که کتمانش کند. دیشب اما هر طور بود، دل آن فامیل را به دست آوردم، ولو با عوض کردن بحث و اینکه این شب ها روزه فوتبال، افطار شده با شروع لیگ، و اوضاع قمر در عقرب پرسپولیس و منچستر انگلیس و خاک بر سر انگلیس و سرهنگ دیوید کامرون و به هکذا! از این جا به بعدش را اما می خواهم به تو بگویم در ذیل همان سؤال که فامیل ما پرسیده بود. به هر حال من و تو هم ولو از روزنه این کاغذ، این روزنامه و این ستون، همچین هم بی نسبت نیستیم با هم. برای شروع بحث، ابتدا اشاره کنم به ۲ جمله از ۲ رجل سیاسی که هر ۲ خود را اصول گرا می دانند. جمله اول از آن رئیس قوه مقننه است که نقل به مضمون می آورم: «برای مردم، به ویژه در این مقطع که ماه ها فاصله داریم تا فصل انتخابات، خدمت اصول گرایان بیشتر از وحدت اصول گرایان، دغدغه است». جمله دوم اما از آن سلف ایشان است، یعنی جناب حداد عادل که عیناً بخوانید: «بعضی ها برای رضای خدا کاندیدا نشوند». بی آنکه در این باب بخواهم قضاوتی درباره نیت صاحبان محترم این ۲ جمله، داشته باشم، انصاف می دهم که هر ۲ جمله سخن حقی است. همین جا بگویم که قطعاً ماجور است تلاش بزرگانی که قصد کرده اند برای وحدت اصول گرایان، اما راست و حسینی، کمی حجم اخبار ما شاگردان «کلاس وحدت» درباره اتحاد اصول گرایان، بیش از حد زیاد شده و به نوعی بدل شده به یک بحث کش دار و حوصله سر بر. این همه سخن گفتن از وحدت جماعت عزیز اصول گرا، مع الاسف، مفهوم مقدس دیگری به نام «خدمت» را به حاشیه کشانده. در سال جهاد اقتصادی، دعوا اگر بر سر خدمت و کار برای ملت باشد، گمانم به یک راه میان بر می ماند که یکی از مقاصدش حتماً و قطعاً وحدت است. یک وقت هست که ما حرف از وحدت می زنیم، اما یک وقت هست که برای مردم کار می کنیم و اصلاً وقتی برای تفرقه برای ما باقی نمی ماند، که حالا بخواهیم از لزوم حفظ و اشاعه وحدت، آن هم این همه زیاد و مکرر، سخن برانیم. به راستی! مگر بر جریان اصول گرایی تفرقه حاکم است که این همه از لزوم وحدت سخن می رود؟! مگر وحدت، فی حد ذاته از لوازم اصول گرایی و از اصول ثابت این جریان نیست؟! دلیلی نمی بینم برای این همه اصرار بر یک امر بدیهی. باورم هست اگر امسال، سال جهاد اقتصادی است، حتی مفاهیم والایی چون بصیرت و وحدت، هر ۲ ذیل مفهوم متعالی خدمت، معنی می یابند. بی تعارف کمی زود جرقه مباحث مربوط به انتخابات را زده ایم؛ چه اصلاح طلبان، چه فتنه گران، چه جریان انحرافی و چه اصول گرایان… و این، کار پیران جمع و مبصران کلاس های مختلف ما را برای اداره کلاس، کمی سخت می کند، آن هم در سالی که «آقا» کار را ملاک خواندند. دست بر قضا مهم ترین دلیل اقبال مردم به جریان اصول گرا این بود که این جریان، بیش از هر چیز دیگری، به خدمت اندیشه می کند، و الا چه کسی شک دارد که بصیرت لازم است و وحدت، حیاتی؟! از اینها گذشته، راستش را بخواهم بگویم، در میان این همه خبر و این همه تحلیل، من که کمی گیج شده ام اصلاً کی به کی است و چی به چی است! توی خواننده هم اگر تصدیقم می کنی، که چه بهتر! این قدرش را می دانم که «آقا» در جواب فلان دانشجو گفتند: «فعلاً سخن گفتن در باب انتخابات زود است». آهای شاگردان کلاس مدرسه ولایت! مردم به عمل ما رأی می دهند، نه به حرف ما. با وحدت وحدت گفتن، به وحدت شاید نرسیم، اما با خدمت کردن، خودمان هم نخواهیم، ناخودآگاه به وحدت می رسیم. عبرت باید گرفت که چرا ملت، همان ملت دوم خرداد، رای خود را از جماعت اصلاح طلب، برگرداند این طرف. مردم حتی به اصول گرایان هم هرگز چک سفید نداده اند. کار، گمانم ابتکار بهتری باشد برای نیل به وحدت، به جای اینکه گمان کنیم شیرین می شود کام مان با حلوا حلوا گفتن. من بیش از آنکه فکر کنم چقدر تا انتخابات باقی مانده، نگران آنم که از سال جهاد اقتصادی چند ماه گذشته و چند ماه باقی مانده. تا انتخابات هنوز خیلی وقت برای خیلی حرف ها اعم از وحدت و تفرقه هست، لیکن به چشم بر هم زدنی، تمام می شود سال جهاد اقتصادی. آن دیر می گذرد و این زود. طرفه حکایت این است که مهم تر از «انتخابات»، «امتحانات» است. برای ملت، مفهوم جمهوری اسلامی، واضح است که ارزش بیشتری دارد در مقام مقایسه با مصداق صندلی بهارستان. با نامزد «الف» و کاندیدای «ب». با این حساب باید گفت که راه وحدت، به جای حرف، از مسیر کار و خدمت می گذرد. حتی اگر عاقلانه تر فکر کنیم، کلید قفل بهارستان هم «خدمت» است. خدمت یعنی بصیرت. خدمت یعنی وحدت. خدمت یعنی ولایت. یعنی ولایت پذیری. یعنی شاد کردن دل «آقا». یعنی ملاک رهبر. من عاشق جبهه ای هستم که بر خدمت، پایدار باشد. بر خدمت، ایستاده باشد. مؤتلف خدمت باشد. ایثارگر خدمت باشد. مهندس و عمله و کارگر خدمت باشد. جانباز خدمت باشد. رایحه خدمت باشد. لایحه خدمت باشد. مجریه خدمت باشد. مقننه خدمت باشد. این خدمت، شک نباید کرد که اسم مستعار وحدت است. اسم رمز وحدت است. من کسی نیستم، اما چون عاشق وحدت اصول گرایان هستم، این همه تأکید می کنم بر خدمت. خدمت، راه بسط وحدت را کوتاه می کند و در این باب، می گیرد جلوی بن بست را. بگذار تمام کنم این نوشته را به ذکر خاطره ای. دوره دبیرستان خوب یادم هست که جماعتی روزنامه دیواری درست می کردیم در مدرسه. مجانینی بودیم برای خود. خبرنگار سر خود. هفته ای یک بار. مرتب و منظم. القصه! یک دل و متحد داشتیم کارمان را می کردیم که یکی از دوستان برای انسجام بیشتر توصیه کرد ما را که انجمن روزنامه دیواری نویسان مدرسه را راه بیاندازیم. خدا بگویم چه کارش نکند! الغرض! بی مرض، راه انداختیم انجمن کذایی را و جلسه پشت جلسه، اما به چند هفته نکشید که روزنامه دیواری های مان از هفته نامه شد ماه نامه و بعد هم شد عشقی نامه! لیکن جلسات ما مرتب داشت تشکیل می شد!! تا اینکه از دل همین جلسه ۱۵ نفره، غلط نکرده باشم ۳ گروه جدید اعلام موجودیت کرد!!! روزی مدیر مدرسه فراخواند ما را که «ول کنید این همه جلسه را. این بساط را. همان روزنامه دیواری های تان را در بیاورید». خدا را شاهد می گیرم که هیچ قصد طعنه ای نبود از ذکر این ملال. لال بگیرم و لال بمیرم اگر که بنا داشتم مثلاً فلان روند را بکوبم. رندانه نوشتم «روند» که مطمئن باشید منظورم نه هیچ جریانی بود و نه هیچ جبهه ای. نه هیچ گروهی و نه هیچ دسته ای. آنقدر می دانم که وقتی در کلاس درس، حضرت معلم، یکی را به عنوان مبصر می گذارند، باید همراهی کرد ایشان را. این همراهی حتی از روزنامه دیواری درآوردن هم بهتر است، چه رسد به تشکیل «حلقه دیوار»، که بیمار کرد، اما تیمار نکرد!

روزنامه کیهان/ ۲۵ مرداد ۱۳۹۰

***

متن سوم/ پس کار پلیس انگلیس، خالی از اشکال است دیگر؟!

علی اکبر بهشتی: این روزها بعضی از اصلاح طلبان که با حفظ این عنوان ادعایی، صفت دیگرشان حتما فتنه گری است، در برابر جنایات رژیم سلطنتی علیه مردم، جوانان و دانشجویان انگلیسی، نیز در برابر تعرض متعدد و دامنه دار صهیونیست ها علیه ملت جعلی شان، و همچنین در برابر فراخوان مردم آمریکا برای روز خشم در موعد ۱۷ سپتامبر یا سکوت اختیار کرده اند و یا همچون بعضی از شبه روشن فکران از عملکرد پلیس انگلیس علیه شهروندان انگلیسی که به دستور مستقیم سرهنگ دیوید کامرون، قصاب بالکن سلطنتی صورت گرفته و می گیرد، صد در صد دفاع می کنند و حق را یک سر به جناح سرکوب گر مردم انگلیس می دهند. البته ما بخیل نیستیم و در نظام مقدس جمهوری اسلامی بر خلاف نظام سلطنتی و البته سم اسبی و سگ هاری انگلیس، آنقدر آزادی بیان هست که اصلاح طلبان یا فتنه گران یا منورالفکران و یا هر چه که رضایت می دهند صدای شان کنیم، بی هیچ هراسی از محاکمه، حرف خود را هر چند مغرضانه، آزادانه بزنند و کسی هم کاری با ایشان نداشته باشد. القصه! نگارنده اگر بخواهم قبول کنم که در این مقام، حق با بعضی هاست، و خالی از اشکال بدانم عملکرد حکومت انگلیس را، خواه ناخواه باید یک چیز دیگر را هم قبول کنم و آن چیز این است: از این پس نیروهای انتظامی، نظامی، امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی در برابر فتنه گران، آشوب طلبان، هرج و مرج کنندگان، مغرضان، تهمت تقلب زنندگان، شورش گران علیه رای ملت، و حتی معترضان، این حق برایش محفوظ است که با الگوگیری از نوع رفتار پلیس انگلیس، دقیقا به همان شکل برخورد کند با ارباب فساد و اصحاب تباهی. جمهوری اسلامی البته هرگز چنین نمی کند و در اینجا آنقدر آزادی هست که فلان مجرم از همان زندان، وبلاگش را به روز می کند، آن دیگری بیانیه می دهد، آن یکی اوین برایش بیشتر از جنس هتل اوین است تا زندان اوین، این ۲ تایی که در حصرند، یکی شان هفته ای ۳ روز استخر می رود و حتی در حصر هم معاملات تجاری و اقتصادی اش بر قرار است، سران فتنه ای هم از قبیل خاتمی مرحمت فرموده، نظام را مورد بخشش و عفو قرار داده اند و با برخی شروط، قصد دارند که برگردند به نظام و احیانا شرکت کنند در انتخابات. آری! جمهوری اسلامی ادعا ندارد که مهد آزادی است، لیکن آزادی اصولی، و نه کاریکاتوری، در نظام ما حتما از نظام حکومت نظامی انگلیس بیشتر است. نمی دانم این حرف درست باشد یا نه، اما کاش مسئولان امر این نظام الهی، اهل مجادله بودند و لااقل با کسانی که حتی بنا ندارم نام شان را ببرم، دقیقا همان طور برخورد می کردند که پلیس انگلیس با دگراندیشان خود برخورد می کند. یعنی جواب اعتراض قانونی را با سم اسب می دادند و جواب حرف اضافه بر سازمان را با گاز گرفتن سگ هار. گیرم در آن روز مبادا، دربیاید داد بعضی ها. جوابش خیلی روشن است و واضح؛ پلیس ایران، از پلیس انگلیس که شما رفتارش را صد در صد قبول دارید، یاد گرفته که چگونه و با چه شیوه ای آرام کند فضا را!! غیر از این است آقای بی بی سی زده بر وزن غرب زده؟! عمری است شما دارید نق می زنید و نقد می کنید و اعتراض می کنید و بعضا فتنه گری می کنید و با آشوب طلبان همراهی و همصدایی و همدلی می کنید. عذر می خواهم، اما شاید اشکال کار از جمهوری اسلامی باشد که جواب شما را به جای سم اسب و سگ هار، همیشه با منطق داده، و الا در منطق بی منطق شما مهد آزادی، دقیقا همان نظامی است که شجاعانه می خواند رفتار پلیس جانی اش را. جور دیگری با امثال شما تعامل کرده بود این نظام مظلوم، شاید در افکارتان تجدید نظر می کردید و جمهوری اسلامی را به جای رژیم سلطنتی، “مهد آزادی” می خواندید. اگر بر فرض، یکی مثل شما در انگلیس به زعم شما مهد آزادی، قصد می داشت که در فتنه ۸۸ با بی بی سی انگلیسی گفت و گو کند و حق را به جمهوری اسلامی و ملت و بسیج و سپاه بدهد، شک نکنید که سرهنگ دیوید کامرون، با سم اسب، می بست راه گلویش را. انگلیس، ایران نیست؛ شک نکنید آقای کاخ باکینگهام زده!

روزنامه جوان/ ۲۵ مرداد ۱۳۹۰ 

***

متن چهارم/ “بابااکبر” داریم تا “بابااکبر”!؟

سیاست/ اسد بد، کامرون خوب!

در هفته ای که انگلیس بنا به اعتراف رسانه های غربی، متاسفانه، و به دلیل عدم کارآمدی رژیم سلطنتی، چهره یک کشور جنگ زده به خود گرفت، خوشبختانه اوضاع چند شهر حاشیه ای و سابق بر این ناآرام سوریه، آرام بود. با این همه از آنجا که برخی از مطبوعات ما “پایگاه دشمن” اند، و در جرایدشان، نفوذی های دشمن، لباس مقدس خبرنگاری و جامه پاک روزنامه نگاری را دزدیده اند، حوادث انگلیس را سانسور کردند، اما تا توانستند کوفتند بر طبل نزاع در سوریه، اگر نه با خبر، -که در هفته گذشته در سوریه خبری نبود- که با تحلیل و گزارش و عکس و مقاله و یادداشت. هیچ نیست قصه الا اینکه سوریه اولا مرز اول مقاومت علیه رژیم جعلی غاصب قدس است. ثانیا در مقام شامخ مقاومت، سوریه هم پیمان با جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان و سایر ملل آزاده دنیا مثل ملت مصر و ملت بحرین است. اینکه زنجیره ای ها هفته گذشته کردند، وطن فروشی بود و وطن فروشی، حتی از تن فروشی هم بدتر است. اینکه در عالم این همه رسانه و این همه بوق و این همه طبل و این همه شیپور و این همه پروپاگاندا، برداری وطن خود را بفروشی به کاخ باکینگهام. این حکایت تلخ اما آن روی سکه اش حکایت بامزه ای دارد. زنجیره ای هایی که این روزها به دروغ، سنگ مردم سوریه را به سینه می زنند، آیا یادشان رفته شعارشان را وقت فتنه که می گفتند “نه غزه نه لبنان”؟! آیا در امتداد این شعار، حرف حساب شان این نبود که سوریه و فلسطین و منطقه و بیداری اسلامی و قدس و مقاومت، چه ربطی دارند به ما؟! این جماعت برای تضعیف جمهوری اسلامی، روزی به سوریه “نه” می گویند و روزی “آری”، اما چه مضحک است که با همین نوع موضع گیری، تازه! قصد دارند به نظام هم برگردند و نامزد انتخابات مجلس هم بشوند و شورای محترم نگهبان هم تایید کند صلاحیت شان را!! باورم هست این جماعت بیشتر به درد مجلس عوام انگلیس می خورد تا مجلس شورای اسلامی. با وطن فروشی ای که ملت ما بارها و بارها از این حضرات سراغ دارد، اگر پای شان به بهارستان برسد، آبرو می برند از این نظام مظلوم. نمی دانم بر چه نهادی، وزارت خانه ای، هیئت منصفه ای، جایی فرض است و وظیفه، که بشکند این قلم های مسموم و جراید مذموم را؟! آیا چیست و کجاست خط قرمز آزادی؟! آیا آزادی دقیقا یعنی آزادی برای دروغ، خیانت و وطن فروشی؟! وااسفا! آنجا که می بینیم و می دانیم و حتم داریم و سند داریم و مثل روز برای مان روشن است که برخی از این مطبوعات، از بیت المال این ملت و پول همین دولت، ارتزاق می کنند. مهد آزادی نمی دانم کدام قبرستان است، اما بعید می دانم در هیچ کجای دنیا چنین “شارلاتانیسم مطبوعاتی” ای وجود داشته باشد و بعد هم با وجود این همه شارلاتانیسم، مدام نق بزنند که آزادی نیست؟! آقای وزارت ارشاد! شما در این باره هیچ وظیفه قانونی روی دوش تان نیست؟! آقای هیئت منصفه! شما چطور؟! آقای قوه قضائیه! شما چی؟!

عدالت/ “بابااکبر داریم تا “بابااکبر”!؟

در ادامه بند بالا بخوانید این نکته را. دیروز قرار بود “ف. ه” محاکمه شود، اما نشد! مهلت خواسته بود آقازاده. دادند. به همین راحتی. در ادامه اشاره کنم به ۲ حرف و تمام کنم “پلاک” امروز را. یکی اینکه آیا کسی هست که همت کند و یک آماری درآورد که بعد از فتنه ۸۸ تا همین امروز، چقدر از فتنه گران و آشوب طلبان محاکمه شده اند، چقدر از هواداران نظام با بهانه هایی همچون تندروی و از گل نازک تر گفتن به همین “ف. ه” و توهین به سران فتنه و از این حرف ها؟! در تهیه این آمار، اما یادتان نرود که قصد فتنه به قول “آقا” هیچ نبود الا براندازی. یعنی نه دولت موضوع فتنه گران بود و نه منتخب ملت، بلکه اصل ولایت فقیه، هدف حملات دشمن بود. اصل جمهوری اسلامی. اصل حکومت و اصل ملت. این از این و اما نکته دومی که می خواهم بنویسم، این است: ما درک می کنیم مصالح نظام را. ما درک می کنیم که عدالت را باید با رعایت ۲ عنصر حکمت و مصلحت اجرا کرد. ما درک می کنیم این چیزها را، لیکن کاش قوه محترم و عزیز قضائیه به ما بگوید که اگر قرار باشد درباره همین “ف. ه” و به خصوص “م. ه” و بالاخص درباره خاندان سرگشاده نویسان و اشراف، “مر عدالت” را بدون هیچ حکمت و مصلحت سنجی و دوراندیشی ای اجرا کند، یک کلام بگوید این حکم عادلانه چیست؟! صادقانه و حتی در گوشی، اگر هر کدام از آقایان محترم قوه قضائیه این حکم را به من بگوید، حاضرم در ملا عام ببوسم دست آن عزیز مفروض را! در این وانفسا من که به همین هم راضی ام! هر چند که وقتی دادستانی دنبال من بود، من هم درخواست مهلت کردم، اما ندادند و نیمه شبی بستند وبلاگم را و نیمه شبی محاکمه ام کردند. بعدها فهمیدم و تا عمق وجود پی بردم که “بابااکبر” داریم تا “بابااکبر”!؟       

روزنامه جوان/ ۲۵ مرداد ۱۳۹۰

***

۲ متن آخر همین ستون:

۱/ منچستر منچستر، ما داریم می آییم!

۲/ از جمله هزاران جایی که باید بگوییم: آقایان هاشمی و خاتمی! دیدید گفتیم؟!

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    خط با خونِ تو آغاز می شود
    و ردّ خونت،
    راهی که راست به خانۀ خدا می رود…

    سلام بر حسین*

    ***
    از آن زمان که تو ایستادی
    دین راه افتاد
    و چون فرو افتادی
    حق برخاست!

    ***
    پایانِ سخن
    پایانِ من است
    تو انتها نداری…

    حسینـــــــــــــحسینــــــــــــــحسینــــــــــــــحسینـــــــــــــحسینـــــــــــــ…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    در این فرخنده شب، منتظربم برای خواندن هم زمان ۴ متن از داداش حسین عزیز…

  3. سیداحمد می‌گوید:

    در انتخاب تیتر، ذهن فوق العاده فعالی دارید.

    «بابااکبر» داریم تا «بابااکبر»!

  4. سیداحمد می‌گوید:

    “تو آنقدر کریمی که کربلا را هم به حسین بخشیدی”.

  5. سیداحمد می‌گوید:

    “صلح امام حسن اما ریشه در ترس ایشان نداشت، ریشه در بصیرت ایشان داشت.”

  6. سیداحمد می‌گوید:

    “منتقم خون علی بودن، همان قدر زیباست که کریم اهل بیت بودن.”

  7. سیداحمد می‌گوید:

    “مانده ام که چرا عده ای، علی را بدون ذوالفقار، و حسن را بدون جمل دوست دارند؟! ریگی مگر به کفش شان است؟! گاهی نتیجه انتقام، عدل، محاکمه و قصاص، شیرین تر از میوه بخشش و عفو است. گاهی جنگ، بیش از صلح جواب می دهد.”

  8. سیداحمد می‌گوید:

    “یقین دارم اگر مجرمین فتنه ۱۸ تیر را همان زمان به سزای اعمال شان رسانده بودند، غلط می کردند که در فتنه ۸۸ پرروگری کنند علیه نظام. همین “ف. ه”! اگر به موارد اتهامی فرزندان آقای هاشمی، در همان سال های سازندگی، که این همه هجیم و انبوه نشده بود، رسیدگی می شد، الان “ف. ه” غلط می کرد که در آشوب عاشورا، محرک حرامیان باشد.”

  9. سیداحمد می‌گوید:

    “قصاص و عدل و انتقام و سخت گیری در اجرای قانون، مثل زدن شاخه و برگ های زائد یک درخت می ماند. مثل خون دادن. ظاهرش زمخت است، اما نتیجه اش نیکوست.”

    احسنت!

  10. سیداحمد می‌گوید:

    “چرا باید اینقدر مظلوم باشد نظام ما که وکیل خاندان اشراف بردارد و ادعا کند که دادگاه انقلاب، صلاحیت رسیدگی به پرونده “ف. ه” را ندارد؟! این دادگاه، جای محاکمه آقازاده آقای هاشمی است، یا محاکمه دادگاه انقلاب؟! آیا علاوه بر آقازاده ها، وکلای خاندان هم مصونیت دارند که هر چه بخواهند بگویند و کسی به کسی نباشد؟! انقلاب اسلامی قرار است محاکمه شود یا “ف. ه”؟! کسانی که این همه پاچه خوار تمدن غرب و توسعه غربی و سیاست درهای باز و رابطه با آمریکا و انگلیس بودند، آیا سزاوارتر نیست که حداقل در حق این جماعت، بر اساس آرمان شهرشان یعنی دقیقا مثل پلیس انگلیس عمل کنیم؟! آیا بی بی سی دوستان و لندن نشینان، مستحق کرامت جمهوری اسلامی هستند یا سم اسب و سگ هار؟”

    تبارک الله…

  11. سیداحمد می‌گوید:

    “اگر آقای خاتمی معتقد است که فرانسه مهد آزادی، و انگلیس مدینه فاضله است، آیا قاعدتا بهتر نیست ما با آشوب گران عاشورا و حامیان شان، دقیقا به همان شکل عمل کنیم که سرهنگ سارکوزی توی دهان دانشجویان فرانسه زد و سرهنگ کامرون، کشت شان؟! آیا کرامت، آمده و می آید به فتنه گرانی که بعد از آن همه بی آبرویی، حال می خواهند بزرگی کنند و نظام را ببخشند و اگر شروط شان محقق شد، در انتخابات شرکت کنند؟!”

    حرف دل زدید….

  12. سیداحمد می‌گوید:

    “کسی هست که به من بگوید نهایت و آخر خط مظلومیت جمهوری اسلامی مقتدر ما دقیقا کجاست؟!”

    “آیا یکی از سران منافق فتنه، یعنی مردی با عبای ملک عبدالله، وطن فروش نیست؟!”

    عالی بود داداشم، عالی!

  13. سلاله 9 دی می‌گوید:

    “تو آنقدر کریمی که کربلا را هم به حسین بخشیدی و ۲ ابن الحسن را”

    از پارسال به این طرف هرجا سخن از کرامت امام مجتبی (ع) می شود، یاد این جمله می افتم. یکی از زیباترین جملاتی را که در قطعه خوانده ام، این بوده است. امروز این جمله را به چند نفری در وصف امام حسن(ع) گفتم.
    به خاطر این جمله بارها و بارها از شما سپاسگزاریم.
    امشب این را هم در ذهنم ثبت می کنم و اضافه به جمله ی قبلی که

    “تو آنقدر کریمی که نسل امامت را هم به حسین بخشیدی.”

  14. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    بی بی سی دوستان را به سبک پلیس انگلیس محاکمه کنید!

    توصیفتان از عدالت امام حسن خیلی روان و قابل فهم بود، هم با احساس نوشتید و هم منطقی.
    و اما مواردی که در بندهای پایانی اشاره کردید فکر می کنم درد همه ما بود.
    چرا وکیل دختر هاشمی چنین حقی را به خودش می دهد؟ اصلا چرا دادگاه درخواست مهلت را قبول کرد؟
    والا ما که حقوق می خوانیم از این حکم سر در نیاوردیم. درست است که گاهی متهم می تواند در خواست مهلت کند ولی این حکم برای فائزه هاشمی یک پارتی بازی کاملا عیان بود.
    چند ماه طول کشید تا دادگاهش تشکیل شد، حالا که با کلی عزت و احترام دادگاه برگزار شد گفتند نه! میریم یه ماه دیگه می آیم!!

  15. چشم انتظار می‌گوید:

    “داداش”
    انشاءالله از دست با کرامت کریم الکرما، امام مجتبی (ع) بنوشی آب زمزم را، که صاحب حوضش مولای عارفان و امام عاشقان و پدر یتیمان و شهید شدت عدالت، امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (ع) است.

  16. سید محمود می‌گوید:

    “بعدها فهمیدم و تا عمق وجود پی بردم که “بابااکبر” داریم تا “بابااکبر”!؟”
    بابا داداش حسین دم شما گرم-واقعا عالی بود-بخصوص اون جمله آخر-حرف نداشت-خدا خیری بده-خدا خودش این مسئولان ق ق رو به راه راست هدایت کنه!!!

  17. چشم انتظار می‌گوید:

    و اما، “سید احمد بزرگوار”! کولاک کردی امشب. “داداش”، یک نفس نوشت و “تو” یک نفس کامنت کردی و “ما” هم با یک نفس خواندیم!

  18. چشم انتظار می‌گوید:

    اگر هر “کور” و “ذلیل” و “فتنه گری” که ذاتش، با فتنه گری کمی فاصله دارد و از روی جهالت و ببخشید “خریت” آبریز آسیاب دشمن شده، این متن ها را بخواند و آدم شود و بگوید “غلط کردم”، جای تعجب ندارد.

  19. ف. طباطبائی می‌گوید:

    سلام به همه. عیدتون مبارک.

  20. چشم انتظار می‌گوید:

    با خود گفتم؛ نظر دادن در باره ی متون امشب “داداش حسین” جز کم کردن وزن گفته های ایشان، چیز دیگری عاید خوانندگان نمی کند. لذا بسنده می کنم به این کلمه ی معروف که: “احسنت”.

  21. ف. طباطبائی می‌گوید:

    چه خوب از امام حسن و امام حسین گفتید. خیلی خوبه که به این موضوع صلح و قصاص و عدالت و… اشاره کردید.

  22. ف. طباطبائی می‌گوید:

    به تعویق انداختن دادگاه اون ف.ه خائن و جاسوس یک ظلم بزرگ در حق نظاممونه. تبعیض به این تابلوئی ندیده بودم. الهی …. و به دادگاه یه ماه دیگه نرسن.
    سانسور نکنیدا. دلم میخواد سربه نیست بشن این خاندان.
    آقا سید میشه یه بار دیگه او اکتشاف زیست شناسا رو کامنت کنید؟

  23. چشم انتظار می‌گوید:

    از هر متن دریایی ات، جرعه ای را تبرکا” نوشیدم!
    متن اول: امروز و در آستانه نیمه رمضانی دیگر، می خواهم باز هم به کریم اهل بیت، عرض کنم که آقاجان! تو آنقدر کریمی که نسل امامت را هم به حسین بخشیدی.
    متن دوم: من عاشق جبهه ای هستم که بر خدمت، پایدار باشد.
    متن سوم: گر بر فرض، یکی مثل شما در انگلیس به زعم شما مهد آزادی، قصد می داشت که در فتنه ۸۸ با بی بی سی انگلیسی گفت و گو کند و حق را به جمهوری اسلامی و ملت و بسیج و سپاه بدهد، شک نکنید که سرهنگ دیوید کامرون، با سم اسب، می بست راه گلویش را. انگلیس، ایران نیست؛ شک نکنید آقای کاخ باکینگهام زده!
    متن چهارم: “بابااکبر” داریم تا “بابااکبر”!؟

  24. چشم انتظار می‌گوید:

    نوع انتخاب متن، با نوع انتخاب روزنامه هم بسیار جالب است.

  25. سیداحمد می‌گوید:

    “آهای شاگردان کلاس مدرسه ولایت! مردم به عمل ما رأی می دهند، نه به حرف ما. با وحدت وحدت گفتن، به وحدت شاید نرسیم، اما با خدمت کردن، خودمان هم نخواهیم، ناخودآگاه به وحدت می رسیم.”

  26. سیداحمد می‌گوید:

    “خدمت یعنی بصیرت. خدمت یعنی وحدت. خدمت یعنی ولایت. یعنی ولایت پذیری. یعنی شاد کردن دل «آقا». یعنی ملاک رهبر. من عاشق جبهه ای هستم که بر خدمت، پایدار باشد. بر خدمت، ایستاده باشد.”

  27. سیداحمد می‌گوید:

    ف. طباطبائی!
    بفرمائید:

    “گروهی از زیست شناسان با کشف یک توانایی عجیب در نوعی کوسه دریافتند که این گونه کوسه قادر است خود و فرزندانش را در برابر چشم شکارچی، نامرئی کند. این کوسه از نژاد کوسه های فانوسیان است، هیکلی کوچک و استوانه ای شکل دارد و در اعماق اقیانوس اطلس و آرام زندگی می کند…”.

  28. سیداحمد می‌گوید:

    “آنقدر می دانم که وقتی در کلاس درس، حضرت معلم، یکی را به عنوان مبصر می گذارند، باید همراهی کرد ایشان را.”

    چه جمله مهمی! 🙂

  29. ف. طباطبائی می‌گوید:

    “راه «وحدت» از مسیر «خدمت» می گذرد”

    این اشاره ای که به خاطره دبیرستانتون کردین، خیلی مثال درستی بود. جدا اگه تمام این وقتی که مسئولان تو این جلسات بی فایده میذارن، خرج خدمت می کردن مملکت چقدر پیشرفت می کرد.
    یکی نیست بهشون بگه جلسه و قول و قرار اتحاد رو بیخیال شید، همین که کار کنید مردم بهتون رای می دن.

  30. سلاله 9 دی می‌گوید:

    {عده ای کرامت “علی”، را آنجایی به رخ “سیدعلی” می کشند که اتفاقا جای عدالت است و عدم گذشت.}

    سایه ی ذوالفقار تو همیشه روی سر ماست
    تحت لوای حیدری، سید علی رهبر ماست

  31. به جای امیر می‌گوید:

    غلومی (گفت و شنود)

    گفت: تیتر اول کیهان یکشنبه که در آن به نقل از جوانان انگلیس آمده بود؛ «تا آخر ایستاده ایم، سلطنت نمی خواهیم» بدجوری گروه های ضد انقلاب را عصبانی کرده است.
    گفتم: نوشته اند که مخالفت با سلطنت خواست جوانان انگلیسی نبوده، بلکه این مطلب به طنز در بخش عربی CNN آمده بود و کیهان، این طنز را جدی تلقی کرده!!
    گفت: حیوونکی ها بدجوری موتور سوزانده اند، شعار علیه سلطنت و علیه ملکه انگلیس به اندازه ای فراگیر بود که سایت بی بی سی مجبور شد در مقاله ای با استناد به این که مورچه ها هم شاه و ملکه دارند! وجود سلطنت در انگلیس را برگرفته از سنت جاری طبیعت!! معرفی کند.
    گفتم: برخی از این گروه ها که سلطنت طلب نبودند، پس چرا از شعار ضد سلطنت مردم انگلیس، اینطور دستپاچه شده و آب و روغن قاطی کرده اند؟
    گفت: ای عوام! گروه های اپوزیسیون کاسه لیس و نوکرند. اسم ها و تابلوها برای آن است که این نوکرها و کلفت ها قابل شناسایی باشند!
    گفتم: ای ول! به یارو گفتند اسمت چیه؟ گفت غلومی! پرسیدند اسم برادرت ،گفت غلومی! پرسیدند چرا دو تا یک اسم دارید؟ یارو گفت ما ۹ تا برادریم که اسم همه ما غلومی است فقط یکی از برادرامون اسمش بهرامه که به خاطر شغلش، همه غلومی صداش می کنند.

  32. سلاله 9 دی می‌گوید:

    {فتنه جمل را تدبیر علی، همراه با شمشیر فرزند ارشدش خواباند.

    لذا هم زمانی که امام حسن با کرامت به خانه ایتام می نگریست، کارشان درست بود، و هم زمانی که انتقام خون علی را از پسر ملعون ملجم گرفت.

    مانده ام که چرا عده ای، علی را بدون ذوالفقار، و حسن را بدون جمل دوست دارند؟!}

    آن که در جیب کودکان یتیم
    قمر و زهره و زحل می ریخت
    آن کریمی که در پیاله ی دست
    هر چه می ریخت لم یزل می ریخت
    از هر آن کوچه ای که رد می شد
    حُسن یوسف در آن محل می ریخت
    تیغ خشمش ولی به وقت نبرد
    رنگ از چهره ی اجل می ریخت
    شتر سرخ را به خون غلتاند
    لرزه بر لشگر جمل می ریخت
    آن امامی که روز عاشورا
    از لب قاسمش عسل می ریخت
    شاعر: سید حمید رضا برقعی

  33. سیداحمد می‌گوید:

    فرمودید:

    “نگارنده اگر بخواهم قبول کنم که در این مقام، حق با بعضی هاست، و خالی از اشکال بدانم عملکرد حکومت انگلیس را، خواه ناخواه باید یک چیز دیگر را هم قبول کنم و آن چیز این است: از این پس نیروهای انتظامی، نظامی، امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی در برابر فتنه گران، آشوب طلبان، هرج و مرج کنندگان، مغرضان، تهمت تقلب زنندگان، شورش گران علیه رای ملت، و حتی معترضان، این حق برایش محفوظ است که با الگوگیری از نوع رفتار پلیس انگلیس، دقیقا به همان شکل برخورد کند با ارباب فساد و اصحاب تباهی. جمهوری اسلامی البته هرگز چنین نمی کند…”

    چقدر حیف که جمهوری اسلامی چنین بر خوردی نمی کند!
    بخدا حق این جماعت این بود با آن همه جنایتی که در ۸۸ مرتکب شدند، سگ هار به جانشان می انداختیم تا بفهمند یک من ماست چقدر کره دارد!
    باید سگ هار در خیابان ول می کردیم تا بفهمند در اوج آشوب ساندویچ خوردن و روسری خریدن یعنی چه!
    حیف، حیف از این همه عطوفت نظام اسلامی که این جماعت بی صفت لیاقتش را ندارند!

  34. م.طاهری می‌گوید:

    امام حسن مجتبی (ع)

    برای دنیای خود آن چنان کوشا باش که گویی همیشه در آن زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان عمل کن که گویی فردا خواهی مرد

    بحار الانوار ج۴۴/ صفحه۱۳۹

  35. سیداحمد می‌گوید:

    “انگلیس، ایران نیست؛ شک نکنید آقای کاخ باکینگهام زده!”

    خیلی از این متن لذت بردم؛ ممنون داداش حسین.

  36. م.طاهری می‌گوید:

    ” در میان این همه خبر و این همه تحلیل، من که کمی گیج شده ام اصلاً کی به کی است و چی به چی است!”

    خیلی سخت شده سر در آوردن از مسائل این روزها. باید یه کتاب راهنما چاپ کنن که هرکسی حرفش چیه، کی با کیه، کدوم حزب زیر شاخه کدام جریانه، کدام جریان زیر شاخه انقلابه، اصلاً صریح بگن چی به چیه!

  37. چشم انتظار می‌گوید:

    “سید احمد”
    این لطافتی که در طبع و طنزی که در کلام داری، عیدی “سیادت” امشب توست برای ما. نمی دونی به عنوان یک “مبصر” چقدر در دل های بی ریای “ستاره ها” جای داری. حال “سیادت” و “ستارگی” و “فدائی داداش حسین بودن” و… که مجال دیگری برای ارادت قلبی، می طلبد.

  38. م.طاهری می‌گوید:

    به این می گن یک تحلیل عالی و جامع: “بابااکبر” داریم تا “بابااکبر”!

  39. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    “پس کار پلیس انگلیس، خالی از اشکال است دیگر؟!”

    آقای قدیانی!
    این عطوفت نظام اسلامی تا کجا قرار است ادامه داشته باشد؟
    مهربانی که از حد بگذرد، نادان فکر بد نمی کند؟
    خسته شدیم از ژست های روشنفکر مابانه این “بی بی سی زده ها” و “باکینگهام زده ها”.
    اگر در انگلیس همه چیز خوب و منطقی است، چرا با اینها به همان منطق انگلیس رفتار نمی کنند؟

  40. سیداحمد می‌گوید:

    چشم انتطار عزیز!

    اول اینکه ممنونم بابت این شعر زیبا، احسنت به شما!
    بعد هم اینکه بنده ارادتمند اهالی قطعه مقدس ۲۶ هم هستم.

    مجددا عید همه مبارک!

  41. سیداحمد می‌گوید:

    ۱۵ روز مانده تا پایان میهمانی خدای رئوف!

  42. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    کسی که خدا را عبادت و اطاعت کند، خداوند همه چیر را مطیع او می گرداند.
    امام حسن (ع)

    *عاشقان عیدتان مبارک باد*

  43. سیداحمد می‌گوید:

    “باورم هست این جماعت بیشتر به درد مجلس عوام انگلیس می خورد تا مجلس شورای اسلامی. با وطن فروشی ای که ملت ما بارها و بارها از این حضرات سراغ دارد، اگر پای شان به بهارستان برسد، آبرو می برند از این نظام مظلوم.”

  44. سیداحمد می‌گوید:

    “مهلت خواسته بود آقازاده. دادند. به همین راحتی.”
    .
    .
    .

    “هر چند که وقتی دادستانی دنبال من بود، من هم درخواست مهلت کردم، اما ندادند و نیمه شبی بستند وبلاگم را و نیمه شبی محاکمه ام کردند. بعدها فهمیدم و تا عمق وجود پی بردم که “بابااکبر” داریم تا “بابااکبر”!؟”

    تلخ تمام شد برایم متنهای امشب،
    یادآوری آن شب…
    این را با اشک دارم می نویسم، خانمم اینجاست و شاهد!
    حتی نیم ساعت هم وقت نداده بودند، چند دقیقه بعد از تماس سایت را بستند و نیمه شب حکم صادر کردند….
    من که ازشان نمیگذرم، انشالله به حق خون شهدا…..
    بابا اکبر داریم تا بابا اکبر…..

  45. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    بعدها فهمیدم و تا عمق وجود پی بردم که “بابااکبر” داریم تا “بابااکبر”!؟

    همین…

  46. سیداحمد می‌گوید:

    داداش حسین ممنون بابت هر ۴ متن که هر کدام حرف مهمی داشت و به زیبائی هم بیان شده بود!
    واقعا خسته نباشی سالار.

  47. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

    اَللَّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ.

    ۱۰۳ روز مانده تا عاشورا
    لبیک یا حسین زهرا…

  48. م.طاهری می‌گوید:

    مهلتش الی ابده‏!‏
    م.ه که رفت؛ فاتحه محاکمه ف.ه و هر کسی که ربطی به این خاندان داشته باشه را خواندیم 

  49. م.طاهری می‌گوید:

    نقطه اشتراک همیشگی وحدت و خدمت اینه که به خاطر قدرت قربانی می شوند

  50. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    دعاى روز پانزدهم ماه مبارک رمضان

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ طاعَةَ الخاشِعین واشْرَحْ فیهِ صَدْری بإنابَةِ المُخْبتینَ بأمانِکَ یا أمانَ الخائِفین.

    خدایا روزى کن مرا در آن فرمانبردارى فروتنان وبگشا سینه ام در آن به بازگشت دلدادگان به امان دادنت اى امان ترسناکان.

  51. سلاله 9 دی می‌گوید:

    {حتم دارم که اگر برخی چیزها در جامعه فزونی گرفته، نتیجه گذشت بی مورد دستگاه محترم قضا بوده است.
    مگر فلان هنرپیشه در مقام قاضی است یا مگر چه شانی دارد، که پای هر اعدامی، برای مجرم، یعنی طرف ظالم ماجرا، نامه ننه من غریبم می نویسد؟! مگر نه این است که همچین نامه هایی خودش مصداق بارز تشویش اذهان عمومی است؟! چرا دستگاه مظلوم قضا ولو در حد یک تذکر سفت و سخت، محاکمه نمی کند این رذل پیشه های بی هنر را؟!}

    “رذل پیشه های بی هنر”
    تعبیر جالب است. نامه های بعضی از بازیگران و اظهار نظرهای شان واقعا اعصاب خورد کن است که آخر شما چه کاره اید این وسط که درباره ی پرونده های قضایی نظر می دهید و حواشی را غلبه می دهید بر اصل؟

  52. سلاله 9 دی می‌گوید:

    ۱۵*امام حسن مجتبی (علیه السلام) :

    خداوند متعال ماه رمضان را براى بندگان خود میدان مسابقه قرار داد. پس عدّه اى در آن ماه با اطاعت و عبادت به سعادت و خوشنودى الهى از یکدیگر سبقت خواهند گرفت و گروهى از روى بى توجّهى و سهل انگارى خسارت و ضرر مى نمایند.

    تحف العقول ص ۲۳۴

    (اقبال الاعمال ، ص ۱۱۶)

  53. احساس می‌گوید:

    به نام الله
    عیدتون مبارک
    چرا دیشب یک به بعد قطعه باز نمیشد؟!!!!!

  54. احساس می‌گوید:

    چشم انتظار !
    عالی بود
    احسنت

  55. احساس می‌گوید:

    متن اول/
    حقا که خوب تحلیل کردید مظلومیت کریم اهل بیت را.جملات بسیار بسیار عالی به کار بردید
    “تو آنقدر کریمی که کربلا را هم به حسین بخشیدی”.
    “آقاجان! تو آنقدر کریمی که نسل امامت را هم به حسین بخشیدی.”
    “فتنه جمل را تدبیر علی، همراه با شمشیر فرزند ارشدش خواباند”
    “منتقم خون علی بودن، همان قدر زیباست که کریم اهل بیت بودن.”
    “گاهی نتیجه انتقام، عدل، محاکمه و قصاص، شیرین تر از میوه بخشش و عفو است. گاهی جنگ، بیش از صلح جواب می دهد. “(قابل توجه مسئولین محترم قضا در رابطه با “ف.ه”)
    و در آخر آقای قدیانی(کماکان!) این را بگویم:از کجا به کجا رساندی این متن را!بارک الله

  56. احساس می‌گوید:

    متن دوم/
    خیلی خوب بود و این که وحدت از مسیر خدمت میگذرد را عالی گفتید.ین متن زیبایی خاص خودش را دارد اما جسارتأ : مگر نه امام خامنه ای(مدظله العالی)فرمودند که “فعلاً سخن گفتن در باب انتخابات زود است “؛پس چرا شما اینقد زود شروع کردیدبه” از انتخابات گفتن”؟درست بود این؟کما که این وبلاگ مخاطبان زیادی دارد و قطعأ روی حرف های شما حساب ویژه باز میکنند
    اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و احفظ امامنا خامنه ای

  57. احساس می‌گوید:

    متن سوم/
    “پس کار پلیس انگلیس، خالی از اشکال است دیگر؟!”
    “اگر آقای خاتمی معتقد است که فرانسه مهد آزادی، و انگلیس مدینه فاضله است، آیا قاعدتا بهتر نیست ما با آشوب گران عاشورا و حامیان شان، دقیقا به همان شکل عمل کنیم که سرهنگ سارکوزی توی دهان دانشجویان فرانسه زد و سرهنگ کامرون، کشت شان؟! آیا کرامت، آمده و می آید به فتنه گرانی که بعد از آن همه بی آبرویی، حال می خواهند بزرگی کنند و نظام را ببخشند و اگر شروط شان محقق شد، در انتخابات شرکت کنند؟!”(کاش اینطور برخورد میکردند)
    “جور دیگری با امثال شما تعامل کرده بود این نظام مظلوم، شاید در افکارتان تجدید نظر می کردید و جمهوری اسلامی را به جای رژیم سلطنتی، “مهد آزادی” می خواندید.”

  58. احساس می‌گوید:

    متن چهارم/
    سیاست/”زنجیره ای هایی که این روزها به دروغ، سنگ مردم سوریه را به سینه می زنند، آیا یادشان رفته شعارشان را وقت فتنه که می گفتند “نه غزه نه لبنان”؟! آیا در امتداد این شعار، حرف حساب شان این نبود که سوریه و فلسطین و منطقه و بیداری اسلامی و قدس و مقاومت، چه ربطی دارند به ما؟! این جماعت برای تضعیف جمهوری اسلامی، روزی به سوریه “نه” می گویند و روزی “آری”
    “آیا چیست و کجاست خط قرمز آزادی؟! آیا آزادی دقیقا یعنی آزادی برای دروغ، خیانت و وطن فروشی؟! وااسفا! آنجا که می بینیم و می دانیم و حتم داریم و سند داریم و مثل روز برای مان روشن است که برخی از این مطبوعات، از بیت المال این ملت و پول همین دولت، ارتزاق می کنند. مهد آزادی نمی دانم کدام قبرستان است، اما بعید می دانم در هیچ کجای دنیا چنین “شارلاتانیسم مطبوعاتی” ای وجود داشته باشد و بعد هم با وجود این همه شارلاتانیسم، مدام نق بزنند که آزادی نیست؟! آقای وزارت ارشاد! شما در این باره هیچ وظیفه قانونی روی دوش تان نیست؟! آقای هیئت منصفه! شما چطور؟! آقای قوه قضائیه! شما چی؟!”(“شارلاتانیسم مطبوعاتی” حرف ندارد این اصطلاح)
    عدالت/”در ادامه بند بالا بخوانید این نکته را. دیروز قرار بود “ف. ه” محاکمه شود، اما نشد! مهلت خواسته بود آقازاده. دادند. به همین راحتی. در ادامه اشاره کنم به ۲ حرف و تمام کنم “پلاک” امروز را. یکی اینکه آیا کسی هست که همت کند و یک آماری درآورد که بعد از فتنه ۸۸ تا همین امروز، چقدر از فتنه گران و آشوب طلبان محاکمه شده اند، چقدر از هواداران نظام با بهانه هایی همچون تندروی و از گل نازک تر گفتن به همین “ف. ه” و توهین به سران فتنه و از این حرف ها؟! در تهیه این آمار، اما یادتان نرود که قصد فتنه به قول “آقا” هیچ نبود الا براندازی. یعنی نه دولت موضوع فتنه گران بود و نه منتخب ملت، بلکه اصل ولایت فقیه، هدف حملات دشمن بود. اصل جمهوری اسلامی. اصل حکومت و اصل ملت. این از این و اما نکته دومی که می خواهم بنویسم، این است: ما درک می کنیم مصالح نظام را. ما درک می کنیم که عدالت را باید با رعایت ۲ عنصر حکمت و مصلحت اجرا کرد. ما درک می کنیم این چیزها را، لیکن کاش قوه محترم و عزیز قضائیه به ما بگوید که اگر قرار باشد درباره همین “ف. ه” و به خصوص “م. ه” و بالاخص درباره خاندان سرگشاده نویسان و اشراف، “مر عدالت” را بدون هیچ حکمت و مصلحت سنجی و دوراندیشی ای اجرا کند، یک کلام بگوید این حکم عادلانه چیست؟! صادقانه و حتی در گوشی، اگر هر کدام از آقایان محترم قوه قضائیه این حکم را به من بگوید، حاضرم در ملا عام ببوسم دست آن عزیز مفروض را! در این وانفسا من که به همین هم راضی ام! هر چند که وقتی دادستانی دنبال من بود، من هم درخواست مهلت کردم، اما ندادند و نیمه شبی بستند وبلاگم را و نیمه شبی محاکمه ام کردند. بعدها فهمیدم و تا عمق وجود پی بردم که “بابااکبر” داریم تا “بابااکبر”!؟”
    همه متن عدالت رو آوردم چون همه اش حرف نداشت و قابل جدا کردن نبود.جمله آخرش محشر بود ولی این را بگویم که حیفم آمد که این “بابا اکبر” قطعه ۲۶ رو با یه همچین بابا اکبری مقایسه کردید.بعضی ها لیاقت ندارند اسمشان کنار اسم “بابا اکبر”قطعه ۲۶ و امثال ایشان بیاید.

  59. احساس می‌گوید:

    و اما زمانی که مبصر قطعه شیطنت میکند!!!!!! :(“آنقدر می دانم که وقتی در کلاس درس، حضرت معلم، یکی را به عنوان مبصر می گذارند، باید همراهی کرد ایشان را.”

    چه جمله مهمی! )
    سید بزرگوار ما که ارادتمند شماییم!تاکید نمیخواست برادر من!

  60. احساس می‌گوید:

    این کامنت رو هم به نیت عکس کنار احساس میذارم که بشه ۸ تا کامنت پشت سر هم!۸ عکس از حرم امام رئوف ع
    السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی علیه السلام
    اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و احفظ امامنا خامنه ای

  61. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  62. امین 2060 می‌گوید:

    مرغ دل پر می زند با حالی از جنس نیاز

    می رود تا عرش اعلی تا حریم اهل بیت

    تا مدینـه، تا بقیـع و آستـان مجتبی

    عشقبازی می کند دل با کریم اهل بیت

    سلام
    عیدتون مبارک
    راستی حاج حسین جون چطور دلت اومد بابا اکبرتو با اون … مقایسه کنی؟
    تمام خاندان هاشمی ارزش یه هسته خرما کنار سنگ مزار بابا اکبر رو ندارن.

  63. م.طاهری می‌گوید:

    حدیث روز/ امام حسن مجتبی(ع):

    بدان که تو در جست و جوی دنیا هستی و مرگ در جست و جوی توست

  64. چشم انتظار می‌گوید:

    “سید احمد بزرگوار”
    کامنت “بیست و یکمت” باچشم کاری می کند که نشان از مظلومیت “داداش” دارد.

  65. چشم انتظار می‌گوید:

    “سید احمد”
    یادم هست “داداش حسین” سال گذشته این روز شمار معکوس عاشورا را، در پست هایش گذاشت.
    چقدر دوست دارم این سنت حسنه ات را “سید احمد”
    اصلا” روز شمارهایت همیشه همراه با خوف و رجاست! خوف “فراغ” این یکی و امید “وصال” آن یکی.

  66. عطشان می‌گوید:

    کلی متن عقب بودم با این متن جدید همه رو پشت سر هم خوندم اون هم با زبون روزه
    دیگه چشام سو نداره !

    راستی عنوان متنتون خیلی هوشمندانه بود ممنون از شما داداش حسین!

  67. سیداحمد می‌گوید:

    توی رویاهام میگم، پرچم یا حسن گنبد طلاشو دوست دارم….

    http://www.islamupload.ir/user_uploads/iuseydahmadd225/.mp3

    انشالله به حق حضرت زهرا زیارت مدینه و قبرستان بقیع نصیبتان شود….

    http://www.islamupload.ir/user_uploads/iuseydahmadd225/baghie.jpg
    http://www.islamupload.ir/user_uploads/iuseydahmadd225/161358.jpg

  68. چشم انتظار می‌گوید:

    روز عیدی از ندیدن این عکس متضرر نشی ستاره!
    http://www.duelfa.com

  69. غریب می‌گوید:

    سلام علیکم

    حاج حسین خواهشا مقایسه نکن “بابا اکبر “نازنینت رو با اون ملعون

    یا علی مددی…

  70. صبا می‌گوید:

    قصاص کار تلخی که گاه میوه ی شیرینی دارد.

  71. صبا می‌گوید:

    “صلح، از آن کلمه هایی است که هرگز نمی توان بار منفی اش را کتمان کرد.” من همیشه فکر می کردم که جنگ از آن کلمه هایی ست که همیشه باید میوه ی مستتر صلح و عدالت در آن را، جلوه داد.

  72. یه رهگذر که زیاد گذرش به قطعه شما می افته می‌گوید:

    آسید خدائی حقوق میگیری از آقا حسین قدیانی؟

  73. مرضیه می‌گوید:

    خدا رحمت کند بابا اکبر شما را.
    و خدا هدایت کند بابا اکبر ف.ه را.

    از خواندن نوشته هایتان واقعا لذت می بریم. آبی است بر آتشی که فتنه گران و انحرافیون و …. به دلمان می زنند.
    دست مریزاد

  74. میلاد پسندیده می‌گوید:

    این چند روز دستم در می کرد و روی کیبورد نمی چرخید… اصلاً چه ربطی داشت؟!… آهان می خواستم از این تریبون استفاده کنم و از همه کشاورزان عزیز تشکر کنم که “به رنج” بسیار برنج می کارند و بر می دارند و بعد دولت، خارجی وارد می کند و می برد صداوسیما تا روی آنتن قد بکشند!

  75. میلاد پسندیده می‌گوید:

    انصافاً بخش چهارم از همه قشنگ تر بود و بسی بصیرت افزا… سپاس… البته بخش اول هم زیبا بود و تذکر دهنده و البته اینها انکار عالی بودن بخش های دیگر نیست.

  76. مجنون می‌گوید:

    احسنت بسیار هوشمندانه وبا بصیرت!؟ بود.الحق که بابا اکبر داریم تا بابا اکبر.

  77. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان!

    از طریق این سایت می توانید به صورت اینترنتی به مردم سومالی کمک کنید.
    در قسمت “نیت خیر شما” گزینه “کمک به قحطی زدگان سومالی” را انتخاب کنید و عملیات پرداخت را ادامه دهید.

    http://www.emdad.ir/epay/

  78. سایه/روشن می‌گوید:

    “…این را با اشک دارم می نویسم….”
    طاقت این یکی رو دیگه ندارم….
    “امین۲۰۶۰” راست میگه در حد قیاس هم نیستند.

  79. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سلام
    اللهم صل علی محمد و ال محمد

  80. صبا می‌گوید:

    تصور کنید جمهوری اسلامی بخواهد با اسب و سگ هار برود سراغ سران فتنه! طرحش را بزنند زیبا می شودا!

  81. به جای امیر می‌گوید:

    پازل (گفت و شنود)

    گفت: یکی از کاربران «فیس بوک» نوشته است «حالا فهمیدیم حق با کیهان بود که می گفت آمریکا از «فیس بوک» و «توئیتر» برای بهره کشی از اپوزیسیون استفاده می کند.»
    گفتم: چطور مگر؟!
    گفت: نوشته است؛ وقتی ما از این سایت ها برای مبارزه با جمهوری اسلامی استفاده می کردیم آمریکا برایمان هورا می کشید ولی حالا که ناراضیان انگلیسی از این سایت ها برای مقابله با دولت انگلیس استفاده می کنند، آمریکایی ها دنبال تعطیل کردن آن هستند.
    گفتم: البته از «فیس بوک» و «توئیتر» جمهوری اسلامی هم برای شناسایی پیاده نظام آمریکا و اسرائیل و انگلیس استفاده می کرد.
    گفت: همین کاربر نوشته است؛ «ما خیلی احمق بودیم که دیر متوجه شدیم.»
    گفتم: آدم خل و چلی یک پازل مخصوص کودکان را حل کرده بود. از او پرسیدند، چقدر طول کشید تا آن را حل کردی؟ جواب داد ۲ سال، با تعجب پرسیدند ۲ سال؟! و یارو گفت؛ تازه من خیلی هنر کردم چون روی پازل نوشته بود ۳ تا ۵ سال!!

  82. سعید می‌گوید:

    از راس فتنه گرفته تا تهش…

  83. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سلام و درود خدا بر “بابا اکبر”هایی که با نثار خونشان و فرزندان خلفی که از خود به یادگار گذاشته اند, ریشه ی انقلاب را ابیاری کردند و می کنند!
    و
    لعنت خدا بر “بابا اکبر”هایی که با “دیدید گفتم”هایشان و فرزندان ناخلفشان تیشه به ریشه ی انقلاب می زنند!
    این است فرق “بابا اکبر”ها!!!

  84. آیه می‌گوید:

    سلام
    لذت بردم و …یاد گرفتم و آگاه شدم …جزاک الله خیرا
    یا ستارالعیوب

  85. علی می‌گوید:

    خدمت صادقانه بهترین تبلیغ است .اگه این شعار افراد باشه هر سال میشه سال جهاد حالا چه جهاد اقتصادی ،چه جهاد فرهنگی و چه …

  86. سعید می‌گوید:

    دادگاه انقلاب شایسته ی بعضیا نیس باید برن دادگاه خانواده چون خانوادگی مشکل دارن

  87. سایه/روشن می‌گوید:

    شهید آوینی چه به جا گفت، انگار یک چیزهایی رو می دونست:

    “در جمهوری اسلامی همه آزادند الا بچه حزب الهی ها”

  88. سایه/روشن می‌گوید:

    “گفته بودند به ما :
    می کشد در همه کس
    غم نان
    ایمان را
    در شبی سرد چو مرگ
    که هوا می لرزید
    و تن خسته شهر
    بستر برف زمستانی بود
    راهی خانه شدم.
    من -گرسنه-
    پدرم را دیدم
    که در آن ظلمت سرد
    با یخ حوض قدیمی حیاط
    جنگ سختی می کرد
    تا ز خون دشمن
    بعد از آن جنگ وضویی سازد
    پدرم -بی که کلامی گوید-
    گفت با من: پسرم!
    چاره مشکل ما
    ایمان است.”

    سید حسن حسینی*

  89. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    دعاى روز شانزدهم ماه مبارک رمضان

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِکَ الى دارِ القَرارِبالهِیّتَکِ یا إلَهَ العالَمین.

    خدایا توفیقم ده در آن به سازش کردن نیکان ودورم دار در آن از رفاقت بدان وجایم ده در آن با مهرت به سوى خانه آرامش به خدایى خودت اى معبـود جهانیان.

  90. فدایی حضرت ماه می‌گوید:

    “بابااکبر” داریم تا “بابااکبر”!؟”

    اینکه بابا اکبرت شهید باشد وشاهد

    یا بابا اکبرت …….باشد وصد البته شاه

    اجرکم عندالله

  91. م.طاهری می‌گوید:

    حدیث روز/ امام حسن مجتبی‏(ع‏)‏:
    نابودی انسان در سه چیز است: تکبر؛ حرص؛ حسد

  92. م.طاهری می‌گوید:

    حدیث روز/ امام حسن مجتبی‏‏(ع‏)‏
    نابودی انسان در سه چیز است: تکبر؛ حرص؛ حسد

    کشف الغمة؛جلد ۱/ص ۵۷۱

  93. چشم انتظار می‌گوید:

    طولانی است اما به خواندنش می ارزد.
    توصیه‌های علامه مصباح یزدی برای شب قدر
    شب قدر همچون بار عامی است که بزرگان و سلاطین برای زیردستان، رعایا و بندگان خود، داده و هدایایی را می‌بخشیدند. خدای متعال که ارحم الراحمین است و رحمت او قابل مقایسه با هیچ رحمت و فضلی نیست، بر امت اسلامی منت گذاشته و شب قدر را همچون بار عام، شب بخشش قرار داده است. شبی که عبادت آن نیز از عبادت هزار ماه برتر است.
    شبی برای تقدیر امور عالم
    ——————————–
    ثُمَّ فَضَّلَ لَیْلَةً وَاحِدَةً مِنْ لَیَالِیهِ عَلَی لَیَالِی أَلْفِ شَهْرٍ، وَ سَمَّاهَا لَیْلَةَ الْقَدْرِ، تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ، دَائِمُ الْبَرَکَةِ إِلَی طُلُوعِ الْفَجْرِ عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ بِمَا أَحْکَمَ مِنْ قَضَائِهِ. در دعای ۴۴ صحیفه سجادیه سیدالساجدین(ع) فرمود: خدای متعال برای رسیدن به رضوان خود راه‌هایی را قرار داده که از جمله آن‌ها ماه مبارک رمضان است. از ویژگیهای ماه رمضان آن است که خدای متعال در این ماه، شبی را قرار داده که برتر از هزار ماه است. «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْر»۱٫ محور این آیه شریفه شب قدر است. لیلة القدر چیست؟ و شب قدر به چه معناست؟ مفسرین دو معنا برای قدر ذکر کرده‌اند. نخست آن‌که «قدر» را به معنای شرف و منزلت و عظمت دانسته‌اند. براساس این معنی شب «قدر» شرافت و عظمت ویژه و بالایی داشته و این شب را می‌توان شب شرف نامید. برخی دیگر، با استفاده از روایاتی دربارة ویژگیهای شب قدر، گفته‌اند «قدر» مصدری است مساوی با تقدیر. معنی «قَدَرَ»، «یَقْدِرُ»، «قَدْراً»، همچون «قَدَّرَ»، «یُقَدِّرُ»، «تَقدیراً»، هر دو به معنای «تقدیر» قضا و قدر است. براساس روایات فراوان، در شب قدر، تقدیرات سال آینده تعیین می‏شود. البته در روایات تصریح نشده که چون تقدیرات در این شب واقع می‏شود، این شب «لیلة القدر» نامیده شده است، چون این دو با هم منافات ندارند که «قدر» به معنای شرف باشد ولی تقدیرات عالم نیز در این شب انجام پذیرد.
    شبی برای بخشش همه
    —————————–
    این‌که شب قدر بهتر از هزار شب است، به چه معناست؟ در کتاب فروع کافی روایاتی برای برتری شب قدر، بر سایر شبهای سال و بلکه بر هزار ماه، که بیش از هشتاد سال عمر می‌شود، وجود دارد. عبادتی که در شب قدر انجام می‏گیرد از عبادت هزار ماه برتر است. کسی که موفق شود در شب قدر، دو رکعت نماز بخواند مثل آن است که در هزار ماه هر شب دو رکعت نماز بخواند. این امتیاز توفیقی است که خدای متعال به پیغمبر اسلام و به مسلمان‌ها عنایت فرموده است تا مردم، تشویق شده و این شب را به عبادت بپردازند و از مزایا و برکات آن استفاده کنند. شب قدر همچون بار عامی است که بزرگان و سلاطین برای زیردستان، رعایا و بندگان خود، داده و هدایایی را می‌بخشیدند. خدای متعال که ارحم الراحمین است و رحمت او قابل مقایسه با هیچ رحمت و فضلی نیست، بر امت اسلامی منت گذاشته و شب قدر را همچون بار عام، شب بخشش قرار داده است. شبی که عبادت آن نیز از عبادت هزار ماه برتر است.
    قطعیت وجود شب قدر در ماه رمضان
    ——————————————-
    شب قدر کدام شب است؟ برخی از محدثین برادران اهل تسنن نقل کرده‌اند که شب قدر، شب نیمه ماه شعبان است. بعضی از مفسرین این روایت را از عکرمه نقل کرده‌اند که البته راوی معتبری نیست. آن‌چه که مورد اتفاق و اجماع شیعه و سنی است آن است که نزول قرآن و شب قدر، در ماه رمضان است. از قرآن نیز این مطلب استفاده می‏شود. خدا در سوره بقره می‏فرماید: قرآن در ماه رمضان نازل شد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»۲ در سوره قدر هم می‏فرماید «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»۳ روشن است شبی که قرآن نازل شده، در ماه رمضان است. اما اینکه این نزول، در چه شبی از شبهای ماه رمضان اتفاق افتاده، سخنان گوناگونی گفته شده است. تقریباً در بین شیعه اتفاق نظر بر این است که شب نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم شب‌های قدر هستند. البته برای شب بیست و یکم و بیست و سوم، اهمیت بیش‌تری قائل شده‌اند. در بعضی روایات نیز با صراحت بیان شده که شب بیست و سوم شب قدر است. بهترین راه، جمع بین روایات است.
    تقدیر، تثبیت، امضاء در سه شب قدر
    ——————————————
    در روایتی درباره تعیین شب قدر آمده است: مقدّرات سال در شب نوزدهم تقدیر می‏شود؛ «قُسِمَ فِیهَا الْأَرْزَاقُ وَ کُتِبَ فِیهَا الاجَالُ وَ خَرَجَ فِیهَا صِکَاکُ الْحَاجِّ»(۴) در شب نوزدهم ارزاق، درآمدها و روزی افراد و همچنین مدت حیات و زندگی آنان تا سال آینده تعیین می‌شود. علاوه بر آن در شب نوزدهم مشخص می‌شود که چه کسانی در آن سال به حج می‏روند. سپس در شب بیست و یکم آنچه در شب نوزدهم مقدر شده، بر آن ابرام و تأکید می‏شود. این به این معناست که در شب بیست و یکم آنچه در شب نوزدهم تعیین و مقدر شده، قابل تغییر است، آنچه که از شب نوزدهم تا شب بیست و یکم مقدر شده و تغییر یافته، در شب بیست و یکم ثبت شده و در شب و بیست و سوم قطعی، نهایی و امضاء می‏شود. براساس این روایت هر سه شب از شبهای قدر به شمار می‌آیند.
    نزول همه فرشتگان بر زمین
    ———————————
    پرسشی که مطرح می‌شود آن است که شب قدر دارای چه ویژگی است که خداوند آنرا برتری بخشیده است؟ در قرآن به بعضی از ویژگی‌های شب قدر اشاره شده است. علاوه بر آن برای فهم این ویژگی‌ها به قریحه و ذوق نیاز است. قرآن درباره ویژگی شب قدر می‌فرماید: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» در شب قدر ملائکه به همراه روح نازل می‏شوند. برخی از مفسرین گفته‌اند «روح» همان «روح الامین»، جبرئیل است و ذکر جبرئیل بعد از ملائکه، ذکر خاص بعد از عام است؛ یعنی فرشتگان و به ویژه جبرئیل نازل می‌شوند. اما روایاتی وجود دارد که می‌گوید: «الروح… خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِیلَ»(۵)، یا «أَعْظَمُ مِنَ الْمَلَائِکَة»(۶) برای تایید آن نیز می‌گویند در قرآن که آمده «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ» حرف «واو» پیش از «الروح» دلالت بر مباینت دارد. به این معنا که روح موجودی برتر و اشرف از همه ملائکه به شمار می‌رود.
    اما همه فرشتگان در شب قدر برای چه نازل می‏شوند؟ شکی نیست که در شب قدر همه ملائکه و فرشتگان نازل می‌شوند. از «الف و لام» در «الملائکه» استغراق فهمیده می‌شود به معنی همه فرشتگان.
    دسته‏ای از ملائکه، در قرآن به نام «عالین»، نامیده شده‏اند. وقتی شیطان بر آدم سجده نکرد، به او گفتند: «أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ» آیا تو از روی استکبار سجده نکردی یا اینکه از فرشتگان عالین بودی، که مأمور به سجده نبودند؟ در روایتی نقل شده است که «عالین» دسته‌ای از ملائکه مقرّب و ممتاز و عالی‌رتبه‏ای هستند که جز مقام ربوبی، به هیچ چیز دیگری توجّه ندارند. این فرشتگان به اینکه انسان خلق و به او مقام داده شده، توجهی نداشتند و تنها به مقام ربوبی توجه داشته و او را عبادت می‌کردند. از همین رو از سجده به آدم، مستثنا شده بودند. در برخی روایات این فرشتگان به نام «مُهَیِّمین» نیز نامیده شده‌اند. به نظر می‌رسد که در شب قدر فرشتگان عالین نازل نمی‌شوند و فرشتگانی که مأموریت‌ اجرایی دارند، به همراه روح، که گویا فرمانده ملائکه و بزرگ‌ترین آن‌ها به حساب می‌آید، در شب قدر نازل می‏شوند. بعضی از علمای اهل سنت بر این باورند که نزول ملائکه و روح تنها یک مرتبه و آن هم برای نزول قرآن بر پیغمبر اتفاق افتاده و دیگر تمام شده است. این دسته از علمای اهل سنت می‌گویند: اگر عبادت شب‏های قدر چند برابر ثواب دارد و بهتر از هزار ماه است، به خاطر آن است که یادبود و یادآور شب عظیم نزول قرآن است. همچنان که میلاد پیغمبر اکرم(ص) در روز معیّن و یک‌بار اتفاق افتاده و هر سال برای آن عید مولود گرفته می‌شود، برای یادبود شب‏های قدر نیز، به این شب برتری و شرافت داده شده است. این نظر برخی از علمای اهل سنت است. اگرچه بیش‌تر علمای اهل تسنن این نظر را قبول ندارند.
    تکرار شب قدر در هر سال
    ——————————
    بیش‌تر علمای اهل تسنن و همه علما و محدثین شیعه بر این باورند که شب قدر در ماه رمضان هر سال تکرار شده، و در هر سال شبی وجود دارد که از هزار ماه برتر است و ملائکه و روح در آن شب نازل می‏شوند. اما نزول ملائکه و روح برای چیست؟ کسانی که نزول ملائکه را تنها در یک مرحله و آن هم برای نزول بر پیامبر خدا(ص) می‌دانند، دیگر نیازی به پاسخ‌گویی به این پرسش ندارند. چرا که نزول ملائکه و روح، فقط یک بار برای نزول قرآن انجام شده است. اما این نظر با لفظ قرآن و روایاتی که در این زمینه وجود دارد، سازگاری ندارد. «تَنَزَّلُ» فعل مضارع است به معنی نازل می‏شود. درباره نزول قرآن در شب قدر قرآن می‌گوید «إِنّا أَنْزَلْناهُ»، کلمه «أَنْزَلْنا» فعل ماضی است، یعنی قرآن را در شب قدر نازل کردیم. این نزول یک بار بود و تمام شد. به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی نزول نور قرآن بر قلب مقدس پیغمبر اکرم(ص) در این شب بود. امّا وقتی گفته می‌شود: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ،» کلمه «تَنَزَّلُ» مضارع و به معنی آن است که نازل می‏شوند و این نزول استمرار دارد. علاوه بر این در آینده نیز استمرار خواهد داشت.
    اثبات ولایت ائمه با سوره قدر
    ———————————
    در اینجا این سؤال مطرح می‏شود اکنون که دیگر نزول قرآنی وجود ندارد که ملائکه بر پیغمبر نازل شوند، پس در شب قدر ملائکه برای چه کاری و بر چه کسی نازل می‏شوند؟ در اصول کافی در باب حجت، روایتی از امام معصوم(ع) آمده است که خطاب به شخصی فرمودند: «برای اثبات ولایت ما برای مخالفین، با سوره قدر احتجاج کنید. چرا که یکی از دلایل لزوم امام بعد از پیغمبر اکرم(ص) این سوره است.» این شخص با تعجب می‏گوید در این سوره از امامت و ولایت سخنی گفته نشده است. پس چگونه می‌توان از این سوره برای اثبات مسأله امامت احتجاج نمود؟ حضرت فرمودند: از مخالفان بپرسید در شب قدر ملائکه بر چه کسی نازل می‏شوند؟ آیا تاکنون کسی ادعا کرده است که در شب قدر، ملائکه بر او نازل شده باشند؟ هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که نزول ملائکه را در شب قدر درک کرده است. تاکنون نیز کسی در این باره مدعی نشده است. قرآن نیز می‌گوید «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ» فرشتگان با روح در شب قدر نازل می‏شوند. بنابراین حتماً باید پس از پیغمبر(ص) کسی وجود داشته باشد تا ملائکه بر او نازل شوند. او کسی جز حجت خدا و امام زمان صلوات ا… علیه نخواهد بود.
    عرض احترام و تقدیم مقدّرات به امام عصر(عج)
    —————————————————–
    امّا وقتی ملائکه بر امام زمان نازل می‏شوند، چه کاری خواهند کرد؟ قرآن می‌فرماید: «سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» از شب تا صبح، فرشتگان فوج فوج به خدمت امام عصر(عج) رسیده و به ایشان عرض سلام می‌گویند. برای ملائکه توفیق و شرافتی است که در شب قدر اجازه ‌یابند تا به خدمت امام زمان(عج) رسیده و به ایشان ادای احترام کنند. اما نکته دوم که در روایات شیعه از حد خبر واحد فراتر است، آن است که ملائکه نازل می‏شوند تا مقدرات سال را بر امام زمان(عج) عرضه نمایند. به ویژه در شب بیست و سوم که مقدرات عالم به امضاء رسیده و قطعی شده است را به حضور امام زمان صلوات ا… علیه ارایه داده و ایشان از تمام مقدرات امت تا پایان سال بعد و شب قدر دیگر، آگاه می‌شوند.
    پس از «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ» حضرت سجاد(ع) در دعا می‏فرمایند «سَلامٌ دَائِمُ الْبَرَکَةِ إِلَی طُلُوعِ الْفَجْرِ،» حضرت در این فراز آیه «سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» را تفسیر می‏کنند. یعنی برکت این شب همچنان تا طلوع فجر دوام دارد. پس از آن می‌فرمایند: «عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ بِمَا أَحْکَمَ مِنْ قَضَائِهِ» بر کسی که خدا می‌خواهد نازل می‌شوند تا مقدرات الهی را بر او ارایه دهند. در «عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ» امام سجاد(ع) با صراحت نمی‌گویند که بر چه کسی نازل می‌شوند، اما با کنایه می‌فرمایند کسی وجود دارد که خدا می‏داند، فرشتگان باید بر او نازل شوند. با توجه به اینکه امام سجاد(ع) امام چهارم بوده‌اند اگر خود یا یکی از امامان گذشته را معرفی می‌نمودند دیگر بر کسانی که فرشتگان بر آنان، پس از امام چهارم نازل می‌شدند، دلالت نمی‌کرد. با این کنایه فرموده‌اند که هر سال کسی وجود دارد که خدا می‏خواهد تا ملائکه بر او نازل شوند. این فراز بر وجود امام و حجت خدا اشاره دارد. اما فرشتگان چه چیزی را برای امام(ع) می‏آورند «بِمَا أَحْکَمَ مِنْ قَضَائِهِ» فرشتگان و روح نازل شده و به همراه خود قضاء محکم و مقدرات حتمی را ارائه می‏دهند. قضاء محکم به مقدراتی گفته می‌شود که از مرحله تقدیر گذشته، به قضاء رسیده و از قضاء به امضاء رسیده و محکم شده است. به گونه‌ای که دیگر قابل تغییر نیست.
    امام چه نیازی به علم ملائک دارد؟
    ————————————–
    در اینجا یک سؤال اعتقادی، درباره علم امام مطرح می‌شود. طبق روایات ما معتقدیم که امام «عالم بما کان و ما یکون» است(۷)، یعنی امام به آنچه که بوده و خواهد آمد، علم دارد. در روایات دیگری نیز آمده که بر علم امام افزوده می‏شود. در روایات دیگری نیز اشاره شده که در هر شب جمعه بر علم امام افزوده می‏شود(۸)، آیا این که در هر سال فرشتگان در شب قدر، مقدرات عالم را به امام(ع) ارایه می‏کنند، با علم امام(ع) به همه امور تناقض ندارد؟ از سویی گفته می‌شود امام عالم به همه امور است و از سویی فرشتگان مقدرات هر سال را به او در شب قدر ارایه می‌کنند. این دو با هم چگونه جمع می‌شوند؟ دانایی و ادراک امور توسط امام معصوم در شب قدر و شنیدن مقدرات تابع شرایط مادی و این عالم نیست. اگر ما بخواهیم سخنی را بشنویم یا چند صفحه‏ای را بخوانیم چندین دقیقه فرصت می‌خواهد اما شنیدن و دیدن امام معصوم به فرصت و زمان معمول در عالم مادی نیاز ندارد. در یک زمان کوتاه ممکن است بسیاری از امور را بشنود یا بخواند. مرحوم کربلایی کاظم، بدون داشتن مقام عصمت و امامت، همه آیات قرآن را در مدت خیلی کوتاهی فرا گرفته و حافظ شد و آن‌ها را می‌خواند. بر همین اساس ما عوالم مترتبی داریم که زمان در آن همانند زمان در عالم مادی نیست.در عالم ماده نیز ممکن است زمان‏ها فرق کنند. دانشمندان علم نجوم و هیأت در این باره نظریاتی دارند که آیا زمان در دیگر سیاره‌ها و کرات، همانند زمان در کره زمین ماست؟ بر همین اساس هنگامی که مقدرات یک امّت به امام زمان ارایه می‏شود به این معنا نیست که نیاز به زمان طولانی باشد بلکه امام(ع) در مدت کوتاهی به همه این امور علم و آگاهی پیدا می‌کند. برای حضرت سلمان نیز چنین گفته‌اند. «عُلِّم بما کان و ما یکون»، وقتی سلمان فارسی به چنین جایگاهی دست می‌یابد آیا امام معصوم(ع) نمی‌تواند؟
    هرگاه امام(ع) بخواهد، می‌داند
    ————————————
    در اصول کافی، بابی با این عنوان آمده است: «أَنَّ الْأَئِمَّةَ(ع) إِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا عُلِّمُوا» این عنوان به این معناست که ائمه اطهار صلوات ا… علیهم اجمعین هر زمان که اراده کرده و بخواهند، می‌توانند علم داشته باشند. زمانی می‌شد که ائمه اطهار اظهار می‏کردند که نمی‏دانیم، یا درباره چیزی سؤال می‏کردند. در روایات نقل شده که از امام(ع) سؤالی شده و حضرت اظهار بی‏اطلاعی نموده‌اند. یا مطالبی را از کسی پرسیده‌اند و یا کسی را برای تحقیق یک موضوع به جایی فرستاده‌اند. سؤال مطرح می‌شود که اگر ائمه اطهار همه امور را می‏دانند پس چرا کسی را جهت تحقیق می‌فرستاده‌اند؟ در پاسخ به این پرسش این روایات صادر شده است که ائمه سلام ا… علیهم اجمعین هر زمان که بخواهند، می‏توانند بدانند. اما چگونه بعضی از زمان‌ها می‏خواهند که بدانند و در بعضی زمان‌ها نمی‏خواهند؟ چه چیزی برای زمان خواستن یا نخواستن ائمه اطهار در دانستن، تعیین کننده است؟
    قلب امام(ع) ظرف مشیت خدا
    ———————————-
    یکی از امامان فرموده‌اند: «قُلُوبُنَا أَوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللَّه»(۹) دلهای ما ظرف مشیت خداست. خدا هر زمان هر چه را بخواهد و صلاح بداند؛ آن موضوع در قلب ما ظهور نموده و در دل ما قرار می‌گیرد. بنابر این زمان دانستن آنان، زمانی است که خدا مصلحت دانسته و سپس آنان نسبت به آن موضوع آگاهی و علم می‌یابند. چنین چیزی از کسی که وجود خود را به خدا سپرده است، بعید نیست.
    خدا عهده‌دار کار بنده صالح
    ———————————
    در روایتی که درباره قرب نوافل است گفته شده: «مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدٌ بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّی أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا»(۱۰) این روایت در مورد انسان عادی گفته شده است. خدا می‌فرماید: «اگر انسان به گونه‌ای شد که هر آنچه را که خدا دوست دارد، علاوه بر واجبات، آنرا انجام دهد، علاوه بر واجبات، مستحبات و نوافل را انجام دهد، من که خالق او هستم گوش و چشم و زبان و دست او می‌شوم.» این روایت از روایات صحیح و بدون خدشه اصول کافی است که شیخ بهایی نیز در کتاب اربعین آن را ذکر کرده‌اند. در این جایگاه فکر انسان از بعضی امور مستغنی و بی‌نیاز می‏شود. این خداست که برای او تصمیم می‏گیرد چه چیزی را ببیند و چه چیزی را نبیند. آنگاه هر چیزی را که بخواهد به او می‏نمایاند. بدون اینکه احتیاجی به اسباب عادی داشته باشد؛ «وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا؛» من دست او می‏شوم. اگر ما بر این باوریم که حضرت اباالفضل صلوات ا… علیه با دستهای بریده،‏ دست کسانی را گرفته و یاری می‌دهد این مصداق همان روایت است که خدا دست او شده است «یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا،» من دست او شدم. این امتیاز فقط برای پیغمبر(ص) و امام معصوم(ع) نیست «إِنَّ العبد لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ»، هر که مرد میدان باشد می‌تواند به چنین مقامی برسد. مرد میدان اندک است. انسان هرگاه همه چیز زندگی خود را در اختیار خدا گذاشت، خدا می‏گوید من چشم و گوش تو هستم. اینجاست اکه راده او نیز اراده خدایی می‌شود. هر زمان خدا می‏خواهد او نیز می‏خواهد. یکی از تأویلات آیه شریفه «وَ ما تَشاؤنَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ»(۱۱) این است که اراده خدا، در اراده اولیاء خدا تبلور پیدا می‏کند. آن‌ها چیزی را نمی‏خواهند، که خدا نمی‏خواهد. وقتی می‏خواهند و اراده می‏کنند که خدا خواسته باشد. پس این که امام چه زمانی می‏خواهد بداند، همان زمانی است که خدا می‏خواهد بداند و مصلحت اقتضاء می‏کند که بداند. آن زمانی هم که نمی‏دانند و حتی اظهار می‏کنند که نمی‏دانند، آن زمانی است که مصلحت در آن است که آن علم را نداشته باشند.
    علم در جیب و علم در برابر چشم
    ————————————–
    در اینجا سؤال مطرح می‌شود که آیا در این حال که امام(ع) می‌فرماید: «نمی‌دانم» یعنی هیچ علمی ندارد؟ مرحوم حاج شیخ عبدالکریم رضوان ا… علیه، می‏فرمودند: «علم دو گونه است. یک علم داخل جیبی داریم و یک علم دیگر علمی است که اکنون آنرا با چشم می‏بینیم» این نکته در مسائل فقهی بسیار پیش می‌آید. به‌عنوان مثال در هنگام سحر انسان نمی‏داند طلوع فجر شده است یا نه! اینجا درست نیست که ‏بگوید من نمی‏دانم و سپس به غذا خوردن ادامه ‏دهد. اگر جست‌وجو نمود و به آسمان نگاه کند، می‏بیند که فجر، طلوع کرده است یا نه. این مطلب را به زبان ساده‏تر می‏شود گفت، در امکانات پیشرفته امروزی مثل تلفن همراه و ضبط با فشار دادن یک دکمه می‌توان از اطلاعات فراوانی استفاده کرد. اینکه گفته می‌شود ائمه اطهار(ع) عالم «بما کان و ما یکون» هستند همانند چنین علمی است. ائمه اطهار(ع) همانند فشار دادن دکمه، باید در درون خود توجه کنند و بگویند: «خدایا به ما نشان بده» اما زمانی که می‏گویند نمی‌دانیم، هر زمان که بخواهند، می‌توانند بدانند. آن هم زمانی است که خدا خواسته است چون آن‌ها از خود اراده‌ای ندارند. همه امور خود را به خدا سپرده‌اند و خدا نیز عهده‌دار شده، تا هر کاری را که آن‌ها باید بااسباب انجام دهند، بدون ‏اسباب برای آن‌ها انجام دهد. «قُلُوبُنَا أَوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللَّه» هر چه خدا بخواهد در دل ائمه اطهار ظهور می‌دهد.
    با خدا باش، پادشاهی کن؛ بی‌خدا باش، هرچه خواهی کن
    ——————————————————————
    ممکن است سؤال شود که آیا این امور جبری است؟ باید پاسخ گفت که مقدمات این امور اختیاری است. اینان تلاش کرده‌اند تا این گونه شده‌اند، خود را به خدا سپرده‏اند، تا خدا نیز ولایت آنان را پذیرفته است. ما که حاضر نیستم تا دستورات خدا را انجام دهیم، نباید توقع داشته باشیم که خدا برای ما نیز، این ولایت را قرار دهد. آن کسی که نه تنها به واجبات بلکه به هر چه که خدا دوست ‏دارد، اهمیت داده و مستحبّات را ترک نمی‏کند، سزاوار است که خدا نیز عهده‌دار کارهای او شود. این مقدمات اختیاری است. نتایج اموری که با اختیار انجام می‏شود، نیز اختیاری است.
    پس از ویژگیهای مهم شب قدر این است که مقدرات سال بر امام زمان صلوات ا… علیه عرضه شده و ایشان آن‌ها را امضاء می‏فرماید. ما نیز باید به استقبال چنین شبی برویم، و از پیش خودمان را برای آن آماده نموده و سعی کنیم از چنین فرصتی که ارزش یک عمر هشتاد و چند ساله را دارد، استفاده کنیم.

  94. جواد می‌گوید:

    …نمی شود که شما بی وضو پشت دستگاه بنشینی و اثر وضعی داشته باشد. نمی شود که حواس پرت باشد و بخواهی حواس دیگران را جمع کنی.والله که نمی شود. کار دارای حساب کتاب و قانون است….

    سلام بر قطعه۲۶ ها !

    این متن بالا بخشی از صحبت های حاج حسین یکتا هست، که در جمع سایبری های مشهد، چند ماه پیش عنوان کرد.
    لینک زیر فایل صوتی این سخنرانی انگیزشی هستش:

    http://www.farhangnews.ir/Site/yekta2.mp3

    التماس ۲ آ

  95. شوکران می‌گوید:

    سلام،من آمدم-خوش آمدم،جات خالىلندن خیلىخوش گذشت،خرتوخرىبودکه نگو،فقط حیف مامان نذاشت هنرنمایىهولیگاناروکامل ببینم!امنوبرگردوندتهران،که چى؟ که لندن امن نیست!یادش بخیردوسال پیش که تهران شلوغ شده بودهم بابااومدمنوباخودش بردلندن،میگفت تهران امن نیست،دنیاىکوچیکیه،نه؟
    حالااین وسط چىبه شمامیماسه که اینقدرکیفورشدین؟

  96. به جای امیر می‌گوید:

    خالی (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: سایت بالاترین وابسته به منوشه امیر خطاب به جبهه اصلاحات نوشته است؛ «ما را آواره و بیچاره کردید و حالا خودتان در مقابل رژیم به غلط کردن افتاده اید»؟!
    گفت: منظورش چیه؟
    گفتم: می نویسد؛ مدعیان اصلاحات با دروغ تقلب ما را به خیابان ها کشاندند و بعد هم به خارج فرار کردیم. اما حالا می گویند قصد شرکت در انتخابات را داریم.
    گفت: کسی که به فتنه گران وطن فروش آدم کش اجازه شرکت در انتخابات نمی دهد.
    گفتم: این یارو نوشته؛ اگر تقلب دروغ بود چرا ما را به خیابان کشاندید و اگر راست بود چرا می خواهید در انتخابات شرکت کنید؟
    گفت: طی سی و چند سال گذشته بارها تجربه شده که گروههای اپوزیسیون نظام از مدعیان اصلاحات گرفته تا منافقین و سلطنت طلب ها و… همه در خالی بندی سر و ته یک کرباسند.
    گفتم: یارو به رفیق نامردش نوشته بود؛
    من و یارم به هم وابسته بودیم
    کبوترهای یک گلدسته بودیم
    به هم بستیم پیمان مودت
    نگو که هر دو خالی بسته بودیم!

  97. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    دعاى روز هفدهم ماه مبارک رمضان

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین.

    خدایا راهنمائیم کن در آن به کارهاى شایسته واعمال نیک وبرآور برایم حاجتها وآرزوهایم اى که نیازى به سویت تفسیر وسؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه هاى جهانیان است درود فرست بر محمد وآل او پاکیزگان.

  98. فاران(نه وبلاگ فاران) می‌گوید:

    “باورم هست این جماعت بیشتر به درد مجلس عوام انگلیس می خورد تا مجلس شورای اسلامی.” ….
    بعضی عبارات قدرت ضرب المثل شدن را دارند و این جمله یکی از آنهاست….

  99. فاران(نه وبلاگ فاران) می‌گوید:

    داداش حسین هرچی متن منچستر را کلیک میکنم باز دیدید گفتیم خاتمی میاد….
    حسین قدیانی: ممنون. درستش کردم.

  100. سیداحمد می‌گوید:

    “یه رهگذر که زیاد گذرش به قطعه شما می افته”!

    بـــــــــــلـــــــــــــــه!
    از ایشون حقوق میگیرم، اونم چه حقوقی!
    حرفی هست؟ 🙂

  101. محمد نوری می‌گوید:

    طرح اولیه ساخت یک مستند درباره­ ی شهدای راه حجاب و چادر مشکی با نام “یادگار مظلوم مادر (س) ”

    در وبلاگ در انتهای افق

    http://dar-entehaye-ofogh.blogfa.com

  102. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    دعاى روز هیجدهم ماه مبارک رمضان

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اللهمّ نَبّهْنی فیهِ لِبَرَکاتِ أسْحارِهِ ونوّرْ فیهِ قلبی بِضِیاءِ أنْوارِهِ وخُذْ بِکُلّ أعْضائی الى اتّباعِ آثارِهِ بِنورِکَ یا مُنَوّرَ قُلوبِ العارفین.

    خدایا آگاهم نما در آن براى برکات سحرهایش وروشن کن در آن دلم را به پرتو انوارش وبکار به همه اعضایم به پیروى آثارش به نور خودت اى روشنى بخش دلهاى حق شناسان.

  103. م.طاهری می‌گوید:

    حدیث روز/ ام ابیها‏(س‏)‏:
    روزه دار با روزه خود می خواهد چه کند اگر زبان و گوش و چشم و اعضایش را از گناه باز ندارد

    دعائم السلام؛ج۱/ص۲۶۸

  104. نفیسه بهادری می‌گوید:

    ممنون آقای قدیانی. خوب بود.

  105. مهره اضافه می‌گوید:

    قطعه قطعه مهره
    سلام
    التماس
    عا
    ممنون
    ک
    هستین
    (:

  106. ترگل شیعه می‌گوید:

    ۴ تاش عالی بود
    خیلی خفن بود
    خیلی خیلی خوشم اومد

    مخصوصا از اون قسمت مر بوط به انگلیس

    چند روز پیش به خانواده گفتم پلیس انگلیس در ۳ سوت آروم کرد لندن رو شبانه روزی هم دادگاه داره

    حالا توی ایران یه باتوم دادن دست بسیج با موتور های قراضه و نیروی انتظامی که فقط نگاه می کرد و می گفتن برید با چاقو کلت مواجه شید بعد اگه زورتون رسید بهشون دستگیرشون کنید و ما ازون ور آزادشون می کنیم به همین راحتی
    دوباره هفته ی بعد آقای شِرِک سبزو خانم پرنسس بیانیه در بدن و جلبک ها در بیان بازم از نو همین جوری هییییی تکرار بشه

    اگه پلیش انگلیس رو با اسب و اون سگ های گاز بگیرشون میاوردیم فتنه ی ۸۸ در عرض ۳ سوت تموم بود البته نگذریم از تلاش دادگاه های شبانه روزی انگلستان
    واقعا مظلومه این نظام اگه زبون داشت کلی حرف بارمون می کرد

  107. چشم انتظار می‌گوید:

    این هم مخصوص این شب های قدر
    ستاره های درخشان:
    هنگام اتصال سیم ارتباطی با بالا، در کنار همه ی دعاهای مهم تان به یاد “داداش حسین”
    بزرگوارمون هم باشیم.
    حاج منصور شماره ی ۳ و ۵
    http://www.aviny.com/voice/marsieh/emam_ali/emam_ali.aspx

  108. سلاله 9 دی می‌گوید:

    زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی
    کمک زغیر تو ننگ است یا علی مددی
    گشاد کار دو عالم به یک اشاره توست
    به کار ما چه درنگ است یا علی مددی

    الحمد لله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمومنین.

    صاحب خانه علی است…

  109. به جای امیر می‌گوید:

    شوق دیدار (به جای گفت و شنود)

    امروز که دل ها در مظلومیت امیر مؤمنان و برترین خلق خدا بعد از پیامبر مصطفی، به سوگ نشسته اند، این ستون را به قطعه ای از تاریخ آن زمان که درس آموز و عبرت انگیز است اختصاص می دهیم؛
    نقل است که در جریان جنگ صفین، «مالک» به «عمار» گفت «کاش می توانستیم علی(ع) را به دورانی ببریم که مردمانش قدر او را بدانند و از ژرفای دل با او بمانند» و عمار در پاسخ به آرزوی مالک و فرمانده سپاه امیرالمومنین علیه السلام گفته بود «ای مالک! خاطر آسوده دار که تا دنیا باقی است چشم فرزندان آدم به دنبال علی(ع) می گردد»…و انگار علی(ع) نیز دلتنگ همان روزگار بود که در گفت وگوی مالک و عمار آمده بود و خطاب به مردم آن روزگار فرموده بود «زود است که بعد از رفتنم، حضور دوباره ام را آرزو کنید» و در خلوت یکی از شب ها، نشانی یارانی که در انتظارشان بود را به کمیل داده و بعد از وصف ایمان و پاکبازی و فداکاری آنان فرموده بود «آه که چه شوقی به دیدن آنها دارم»…
    آیا، امروز، همان روز و مردم ایران اسلامی همان مردمی نیستند که مولایمان خبر داده بود؟

  110. بیچاره می‌گوید:

    می بینم که بد جوری به دریوزگی افتادی قدیانی که یه در میان رفیقت برات کامنت می گذارد خیلی بیچاره ای

  111. بیچاره می‌گوید:

    خدا همه مریضها را شفای عاجل عنایت کنه از جمله مریض منظور که بد جوری دچار بیماریه روحیه

  112. سلاله 9 دی می‌گوید:

    همان میخ در که فرو رفت در پهلوی فاطمه، حالا می خواهد مانع رفتن تو شود و همان مرغابی ها که نمی دانند مزار زهرا کجاست، صدای شان از رفتن تو در آمده. مدینه، “مدینه شهر پیامبر” چه گلی به سر زهرا زد که حالا کوفه، “کوفه این عمار” بخواهد هوای تو را داشته باشد. خانه نشین ات کردند، متهم شدی به عافیت و آمدند خانه ات و حسنین را زیر دست و پا له کردند تا زمام امور را از دست خلفای ستم به دست امام معصوم بسپرند و بعد همین ها تو را متهم کردند به خشونت. در نماز هم به جای خم ابروی یار به فکر انگشتر تو بودند و یک روز اگر دیر دق الباب می کردی خانه یتیم را، شکم شان برای شیر علی تنگ می شد اما دل شان برای شیر خدا تنگ نمی شد. شمشیرت را دوست داشتند اما فقط در خیبر و بدر.

    چه کشیدی مولا تو از دست کوفه. ابن ملجم یک بار فرق تو را شکافت و ابن کوفه هزار بار قلب تو را. روزی سرما را بهانه کردند و دگر روز گرما را و تو ای مولای ما به تنهایی سرد و گرم روزگار را چشیدی.

    ول کن میخ در عبای مولا را. تو اگر معرفت داشتی، فرو نمی رفتی در پهلوی فاطمه. بس کنید مرغابی ها. اشک تمساح نریزید ای یتیمان کوفه. شما شیر هوس کرده اید نه علی شیر خدا را. همین شما که نان علی را خورده اید، روزی حسین را می کشید و زینب دخت علی را سنگباران می کنید. اشک شما در فراق علی نیست. دل تان برای مولا نسوخته است. شکم تان هوس شیر کرده است. من شک دارم در محبت شما نسبت به علی. علی با آن همه عظمت که عده ای گمان به خدایی اش برده بودند، می نشست زمین و شما را روی دوش می گرفت و چهره اش را برای شما خنده دار می کرد تا شما روزی که بزرگ می شوید، با تیر ۳ شعبه، حنجره علی اصغر حسین را بدرید و رقیه را زخم زبان بزنید که؛ ای بچه یتیم! تو بابا نداری. بابای تو سر ندارد. ای علی! می دانم که روزگار بر تو سخت گذشته است و کاش مردمی دیگر، امتی بهتر، چون تو امامی داشتند و قدر تو را می دانستند اما “لا یوم کیومک یا اباعبدالله”. باز یکی بود که صورت تو را با دستمال زرد ببندد اما فرزندت حسین حتی کفن نداشت و آن یکی فرزندت عباس با لب تشنه به شهادت رسید. یادت می آید دستان کوچک عباس را به ام البنین نشان می دادی؟ دخت تو زینب را آواره کوه و صحرا کردند. یادت می آید بعد از فاطمه، هر وقت دلت برای زهرا تنگ می شد به زینب نگاه می کردی و فاطمه را می دیدی؟ آری؛ همین زینب که الان پرستار توست، آری همین عقیله بنی هاشم را روزی …
    ***
    علی جان! بگذار زینب خوب تو را نگاه کند. در کربلا دلش برای تو تنگ می شود.
    کتاب زیبای قطعه ۲۶/ ص ۱۴۳

  113. گمنام می‌گوید:

    سلام بر همه شما برادرا و خواهرای خوبم من اولین بار بود که اینجا سرزدم بسیار زیبا بود انشاالله زنده بودم بازم سر می زنم . مستفیض شدیم .
    حق نگهدارتان.
    انا مجنون الحسین
    یا ثارالله …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.