“کویر” را با لهجه “غدیر” باید خواند

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ علی اکبر بهشتی

یادش آخر خرداد، آدمی را یک سر می برد به “کویر”. آنجا که آب ندارد. آبادی ندارد. زراعت و کشت ندارد. گنج ندارد. اشرافیت ندارد. طبقه ندارد. آقازاده ندارد. آنقدرها گاو و گوسفند و گوساله ندارد. رنج دارد و شتر و صبر و بصیرت و حوصله و تحمل و پیشانی پینه بسته زنان مزینانی. مرد دارد و درد دارد و قنات دارد و قناعت و عشق و یک آسمان پر از ستاره و یک ماه که جبران می کند زمین بی گیاه را. در کویر، نعمت را به جای زمین باید از آسمان جست و جو کرد. در کویر، روزی را به جای روز باید از شب تمنا کرد. در کویر به جای فریاد باید داد را از لا به لای لالایی سکوت شنید. در کویر باید به جای برنج، ستاره بچینی از مزرعه آسمان. آب را باید از دل خاک بخواهی و اشک ستاره را از بلندای سپهر. گلوی کویر باید که “سوتک” باشد. کویر باید بدمد و آشفته کند خواب زر و زور و تزویر را. کویر صاف و یک دست است؛ بدش می آید از تزویر. از ریا. از دروغ. از دغل. از مصرف. از اهل خرید. کویر صداقت دارد؛ از فتنه بدش می آید. کویر دستی بر قدرت ندارد. کویر سهمی از قدرت ندارد. کویر چاه دارد؛ محرم درد “علی” است. کویر جاه ندارد؛ عاشق ذوالفقار علی است. فدایی و سرباز قدرت علی است. کویر با زر و زور و تزویر بیگانه است، اما مرهم زخم عمار است و میثم تمار و مالک که راهی “مصر” شد، نه راهی کاخ سبز. در هیچ کاخی به روی کویر باز نمی شود. کویر خانوار دارد. خانواده دارد. خاندان ندارد. کویر طایفه و ایل دارد. هزار فامیل ندارد. کویر دخترش را نمی دهد به تزویر. اهل زور و زر از پس مهریه عروس کویر برنمی آیند. کویر مثل دریاست. زلال است. ساحل کویر می رسد به آسمان. در دریای کویر، نقش ماهی را ستاره بازی می کند. در کویر عکس ماه می افتد روی دل دریایی اهالی کویر. کویر که آب ندارد. خشک است. تشنه است گلوی کویر. تشنه جرعه ای عدل. تشنه صفحه ای از نهج البلاغه. صحیفه ای از سفره ساده علی. با یک خانه کاهگلی. خانه ای که حیاط دارد. طبقه ندارد. خانه ای که کاخ نیست. مخل حیات کوخ نشینان نیست. خانه ای که می خورد به بیت بی آلایش شاعر. خانه ای که خراب نمی کند ردیف عدل را. قافیه قسط را. غزل یتیم نوازی را. قصیده احساس را. قطعه مقدس را. عشق را. کویر “علی” دارد که جز عدل، “شریعتی” نداشت. “معلم” از کویر آمده بود. از جایی که “سبز” نبود. کویر بود و کویر بود و کویر. هر جایی را به زمینش می شناسند، الا کویر که به آسمانش شهره است. درخت زمین کویر، جز ستاره های آسمان، میوه ای ندارد. هم شعر، هم شعور، هم حس و هم فلسفه، جملگی در کویر می رویند. کویر بیشتر از جنس تاریخ است، تا جغرافیا. در کویر باید سراغ از زمان بگیری، نه زمین. در کویر، زبان با سکوت حرف می زند. در کویر صدای سوتک را باید از حنجره شب بشنوی. باید نگاه کنی به ماه. به دریایی از ستاره های عاشق که جمله را به جای پول، فقط با کلمه می سازند و اگر هم گرسنه باشند، قلم را نمی فروشند. قدم را نمی فروشند. اگر هم می فروشند، بازو را می فروشند. تعصب دارند به قلم. قلم شان وقف علی است، نه ارزانی زر و زور و تزویر. کویر بدش می آید از تثلیث. کویر اخلاص دارد. بدش می آید از اختلاس. از لفت و لیس. کویر اهل امامت است. بدش می آید از عمارت. کویر اهل زیلوست، نه سیلو. کویر اهل رنج است، نه برنج. کویر باران ندارد. ستاره باران است. زمین کویر فقیر است، اما ضمیر کویر جز “وجدان” ثروتی ندارد. کویر هیچ نمی خواهد از این دنیا. کویر منهای این دنیاست، اما “منهاییون” نیست. منهای علی نیست. منهای دین نیست. منهای درد دین نیست. منهای روحانیت آگاه نیست. کویر منهای زر و زور و تزویر است. منهای بی عدالتی است کویر. منهای اسلام اشرافیت است کویر. کویر، نه منهای “صحرا” است و نه منهای “زهرا” که معلم آرزو داشت سر بر در خانه گلین فاطمه بگذارد و زار بزند غم قرن ها را. شریعت شریعتی، “علی” بود. گاه اشتباه داشت، اما هرگز نفاق نداشت. گاهی اشتباه می کرد، اما هرگز دین را بد نام نمی کرد. بعضا اشتباه می نوشت، اما دروغ نمی نوشت. دروغ نمی گفت. دروغ سکوت نمی کرد. دروغ راه نمی رفت. دروغ نمی نشست. اگر نان علی را می خورد، سنگ ضد علی را به سینه نمی زد. اگر نان دنیا را می خورد، نمی ترسید که بگوید کویر به نامم نیست. کاخ نداشت؛ بترسد از اینکه کاخ به نامش باشد. صاف بود. لاف نمی زد. این همه “ناگفته” نداشت. همان “گفته ها” را می گفت. درد شریعت داشت، نه بحران محبوبیت. درد عدالت داشت. بدش می آمد از تبعیض. ریش نمی گذاشت، اما ریشه هم نمی زد. تیشه دستش نبود. یک دستش تیشه و یک دستش آلوده به بیت المال نبود. از علی، خودش را می خواست، نه پست و منصب و میز و مقام را. علی را محور عدل می دانست، نه خودش را. غدیر را فصل الخطاب می دانست، نه حتی کویر را. عاشق و دل باخته غدیر علی بود، نه کویری که نوشت؛ هر چند جز غدیر، چیزی در کویر ننوشت. معلم بیگانه بود با مصلحت، اما فرق قائل بود میان مصلحتی که علی برای حفظ اسلام می سنجید و مصلحتی که بعضی ها برای حفظ خاندان خودشان می سنجند. این دومی را می زد. اولی برایش عین عدل بود. علی برایش عین عدل بود؛ چه آنجا که به دست عقیل آهن گداخته می داد، چه آنجا که در جمل به حرمت پیامبر، رحم کرد بر بعضی ها. نسبت به علی، به ولایت، به عدالت، “نومن ببعض و نکفر ببعض” نبود. خوارج را خروج کنندگان بر علی می دانست، نه عمار و میثم تمار. اهل کویر بود، اما جز با لهجه غدیر از علی ننوشت. روشنفکر بود، اما می گفت که پای هیچ قرارداد استعماری را روحانی آگاه امضا نکرده است. راست می گفت. لابد روحانی نما هستند بعضی از همین سران فتنه ما که به نفع دشمن، و به ضرر دوست “نامه سرگشاده” نوشتند. اگر با سوء استفاده از پاره ای اشتباهات دکتر، عده ای رفتند و منافق شدند، یکی مثل من حق دارد از نام “علی شریعتی” و با تمسک جستن به محکمات آثار او علی الدوام چماق بسازد بر فرق اهالی نیرنگ و زر و زور و تزویر. من از خوبی های معلم مایه می گذارم و با قلم که توتمش بود، قلم می کنم پای مخالفین غدیر را. من کویر را مثل خود شریعتی، فقط و فقط خرج غدیر می کنم. کویریات دکتر و همه آثار خوب دکتر، در اصل “غدیریات” بود. مگر شریعتی جز در هوای علی نفس کشید؟ مگر کویر جز در هوای غدیر تنفس کرد؟ “خم” را نگه داشت شریعتی، که اشتباه می کرد، اما راه را گم نمی کرد. چه می گویم که پایگاهش برای تبلیغ، یک “حسینیه” بود که گنبد داشت و نامش “ارشاد” بود. او را با این کویر خشک و لم یزرع، چه کار است با “بنیاد باران”؟! در حیرتم که چه نسبتی دارد آن روحانی نمای اهل نفاق که سر از ویلای جرج سوروس درآورد، با معلم ما که عاشق خانه بی طبقه علی بود؟! آنان که از “خم” گرفته تا “قم” بر علی، بر علی مظلوم، بر علی مقتدر و مظلوم، هشتاد و اشک بار شوریدند، هم پیاله های سروش اند، نه همسایه های شریعتی. جنس قلم معلم عاشق پاک است، نجس نیست مثل بعضی ها که اسرائیل، دست دوستی به ایشان داد. بدش می آمد شریعتی از این اجناس که ارزان تر از کالا خرید و فروش شدند به زر ملک عبدالله، زور اسرائیل و تزویر آمریکا. با قلم شریعتی می توان گفت خاک بر سر کسانی که نان انقلاب اسلامی را خوردند و با ضد انقلاب بستند. ای خوشا که نان دنیا بخوری و برای انقلاب اسلامی کار کنی، نه اینکه نان جمهوری اسلامی بخوری و علیه انقلابی کار کنی، که شریعتی از جمله معلمانش بود. به این دومی می گویند تزویر و شریعتی قلم به تزویر نفروخت. کویر گرسنه بماند، بهتر از آن است که ماه و ستاره ها را بفروشد به شب. کویر تشنه بماند، بهتر از آن است که از بنیاد باران سیراب شود. کویر نه مثل خواص بی بصیرت است که به دروغ، سکوت کند، و نه مثل سران فتنه است که به دروغ، حرف بزند. کویر، زمین پایین شهر این دنیاست، پایین ترین زمین این دنیاست؛ تاب نمی آورد شورش اشرافیت را علیه عدالت. علیه اکثریت. علیه توده ها. علیه مردم. علیه رای مردم. علیه راه مردم. در منطق کویر، آقازاده ها هیچ برتری ندارند به آن “کودک گستاخ بازیگوش”، جز اینکه یکی از یکی منفورترند نزد همه تاریخ. یزید، آقازاده بوزینه باز معاویه، در کار خرید و فروش بوزینه بود، اما “حسنین” و “زینبین” در “مکتب امام” درست تربیت شدند که جز به نکویی نمی توان در وصف شان سخن گفت. کویر خوب می داند اشکال کار خاندان اشراف در همه تاریخ از کجاست. کویر بیگانه است با این تربیت بدتر از بی تربیتی. کویر را غدیر تربیت کرده است که به جای آب، مکتب ابوتراب را می جوید. که متواضع است. خاشع است. فخر نمی فروشد به عیال الله. در کویر، دنبال آب بگردی و جز سراب نبینی، صد بار شرف دارد کنار ابوتراب باشی و “سلمان فارسی” به تو بگوید: “با عرض معذرت از برادران کوفی”. برادران یوسف هم برادران یوسف بودند! طلحه و زبیر هم دوست، همراه و هم سنگر علی بودند، اما تا قبل از فتنه جمل. زبیر وقتی شد دشمن علی، که علی را به آقازاده اش فروخت، اما کویر اهل کوفه نیست. اهل غدیر است. موضع کویر هنوز هم همان موضع غدیر است. می خواهید به جای من، کویر خود با شما سخن بگوید؟! می خواهید سوتک بگذارم در گلوی کویر؟! می خواهید نشان تان دهم که پنجره کویر جز به حنجره غدیر و حجره و روحانیت آگاه و ماه و ستاره های دوست داشتنی باز نمی شود؟! می خواهید باز هم معلم مبارز ثابت کند که قلم توتم مقدس کویر است؟! می خواهید من سکوت کنم و این بار علی شریعتی، خود اهالی زر و زور و تزویر را نوازش کند؟! مانده ام از “حسین؛ وارث آدم” برای تان سخن بگوید یا از “علی”. از “کویر” یا از “نیایش”. از “تحلیل مناسک حج” یا از “پدر! مادر! ما متهم ایم”… “آری برادر! اینچنین است”. خوب گوش کن: “همیشه قوی ترین، مومنانه ترین و متعصبانه ترین دفاع را از روحانیت راستین و مترقی، از جامعه علمی درست و اصیل کرده ام و در اینجا حتی به خود شما هم گفته ام که دفاع، نگاهبانی و جانبداری از این جامعه علمی، نه تنها وظیفه هر مسلمان مومن است، بلکه از آنجا که آخرین و تنها سنگری است که در برابر هجوم استعمار فرهنگی غرب، ایستادگی می کند، وظیفه هر روشنفکر مسئول است، ولو معتقد به مذهب هم نباشد… (منبع: کتاب “علی”) من به عنوان کسی که رشته کارش تاریخ و مسائل اجتماعی است، ادعا می کنم که در تمام این ۲ قرن گذشته، در زیر هیچ قرارداد استعماری، امضای یک آخوند نجف رفته نیست، در حالی که در زیر همه این قراردادهای استعماری، امضای آقای دکتر و آقای مهندس فرنگ رفته هست؛ باعث خجالت بنده و سرکار!… (منبع: کتاب “علی”) پیشاپیش هر نهضت مترقی ضد استعماری، همواره و بدون استثنا، قیافه یک یا چند عالم راستین و به خصوص شیعی وجود دارد… (منبع: کتاب “علی”) بزرگترین پایگاهی که می تواند توده ما را آگاه کند و اسلام راستین را ارائه دهد، همین پایگاه طلبه و حوزه و حجره های تنگ و تاریکی است که از دل آنها سید جمال الدین ها بیرون آمده است و بیرون می آید… (منبع: کتاب “علی”) حسین یک درس بزرگتر از شهادتش به ما داده است، و آن نیمه تمام گذاشتن حج! و به سوی شهادت رفتن است. حجی که همه اسلافش، اجدادش، جدش و پدرش برای احیای این سنت، جهاد کرده اند؛ این حج را نیمه تمام می گذارد و شهادت را انتخاب می کند. مراسم حج را به پایان نمی برد، تا به همه حج گزاران تاریخ، نماز گزاران تاریخ، مومنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین نباشد، و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت مساوی است؛ در آن لحظه که حسین حج را نیمه تمام گذاشت و آهنگ کربلا کرد، کسانی که به طواف، همچنان در غیبت حسین، ادامه دادند، مساوی هستند با کسانی که در همان حال، بر گرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند… (منبع: کتاب “تحلیلی از مناسک حج”) مارقین بعد از حکمیت به وجود آمدند. مارقین، شیعه علی هستند و سخت متعصب و خشن و مومن به راهشان، اما عامی و جاهل اند. هر چند که در میان شان افراد مطلعی هم باشند، ولی اهل تشخیص، تمیز، ارزیابی عینی مسائل، مقایسه امور، در نظر گرفتن همه جوانب قضیه، تشخیص جبهه دوست و دشمن، و تمیز حق و باطل نیستند؛ که حتی اهل این تشخیص هم نیستند که ارزیابی و مقایسه و تمیز امور را به کسانی که آگاهی و بینایی خود را در این راهها، برتر از همه کسی به ثبوت رسانده اند، واگذار کنند… (منبع: کتاب “علی”) تعصب، خشونت، بداندیشی، تحجر، کج اندیشی و ناآگاهی، حتی مانع از پذیرفتن راهی می شود که راهبان نشان داده است. اینان خوارج اند. اینان شیعه علی بودند و در راه خدا، قرآن و رسالت پیغمبر و دین، مبارزه کرده اند و جان خود را فدا کرده اند و حالا هم می کنند؛ حتی یک ذره هم در خیال شان، دشمنی عمدی و خیانت آگاهانه نیست. وابستگی به دستگاه ندارند، ابزار دست و مامورین قاسطین نیستند، جزء ناکثین هم نیستند، بلکه صمیمی، مقدس، بی نظر و عاشق اند و فداکار در راه دین شان، اما بی شعور و متاسفانه بی شعوری را جزء کفر نمی دانیم، در حالی که مادر کفر همین بی شعوری است… (منبع: کتاب “علی”) خوارج عوام متعصبی هستند که جهت را گم کرده اند و جیره خوار و نشخوار کننده کلماتی هستند که دشمن به حلقوم شان می ریزد… (منبع: کتاب “علی”) یکی از بزرگترین و یا شاید بزرگترین بدبختی ها و زشتی ها، بدبختی و زشتی یک قوم جاهلی است که به فریب و توطئه و وسوسه دشمن در برابر دوست قرار می گیرد به سود دشمن… (منبع: کتاب “علی”) ارزش هر کاری در جامعه به اندازه ای است که دشمن از آن کار ضرر می بیند… (منبع: کتاب “حسین؛ وارث آدم”) آنچه باید در اینجا یادآوری کنم این است که برخی روشنفکران کلاسیک که هنوز قرن نوزدهمی فکر می کنند و هوای لیبرالیسم و دموکراسی غربی در دماغ دارند، بر من خرده گرفته اند که محکومیت شدید دموکراسی و دفاع از رهبری ایدئولوژیک که سالهاست از آن دم می زنم و علیرغم روح حاکم بر روشنفکران و آزادی خواهان، رسما عنوان کرده ام، تضعیف جبهه ای است که شعارش آزادی آرا و انتخابات آزاد است و توجیه نظام های غیر دموکراتیک و استبدادهای فردی، اما درخواست آزادی انتخابات به سرنوشتی دچار می شود که بزرگترین شاهد بر صحت مدعای حقیر است و ثانیا این شعار به گروهی روشنفکر آزادی خواه مرفه تعلق دارد. (کجایی ببینی دکتر! که گروهی روشنفکر آزادی خواه مرفه، خواهان ابطال انتخابات بودند در همین فتنه ۸۸ و ۱۳ را بزرگتر از ۲۴ می دانستند!!) که یا در دل هوای کرسی دارند و یا در سر حرفهای حسابی که از نظر حقوقی و حقیقی قابل طرح اند و می کوشند تا حق حرف زدن و آزادی قلم زدن به دست آورند. (و کجایی ببینی که “۹ دی” توقیف می شود و “اعتماد”، باز!!) اما طبقه ای که بار سنگین قرن ها استضعاف و استثمار را بر دوش دارد و دارد خفه می شود و از گرسنگی و رنج می میرد، هرگز حوصله آن را ندارد که منتظر رسیدن جواب درخواست های روشنفکرانه مبارزان اطو کشیده مجلسی بماند. (البته دکتر! ما حوصله کردیم و رای دادیم اما رای قشر مستضعف اصولا از نظر اطو کشیده های دیکتاتور، رای نیست!!) و به پارلمانتاریسم لیبرال های ذهنی دل بندد و جامعه ای را آرزو کند که بهشت برینش اروپاست و اتوپیایش آمریکا. اساسا آن طبقه که عرض کردم راهش از این طرفها نیست… (منبع: کتاب “علی”) دیکتاتوری واقعیتی است که تا وقتی موجبات اجتماعی آن فراهم باشد، هست، ولو نتواند هیچ نقابی بر چهره بزند. وانگهی مگر دموکراسی نقابی نیست که وی گاهی بر چهره می زند؟! (گل گفتی دکتر! با شعار دموکراسی گفتند تقلب شده، فقط به این دلیل که رای نیاورده بودند. هنوز هم فتنه گران روشنفکر با شعار دموکراسی، دیکتاتوری می کنند؛ دیکتاتوری اشرافیت، که چون زر و زور و تزویر و سابقه دارد، گمان می کند رایش را باید چند بار بخوانند به ضرر رای توده ها!!) بحث از نقاب ها را رها کنیم و به چهره ها بپردازیم. آنچه رهبری را از دیکتاتوری جدا می کند، فرم نیست، محتواست؛ واقعیت محسوس و آشکار اجتماعی است. نمی شود که از رهبری ایدئولوژیک دم نزنیم، فقط به این علت که دیکتاتوری می تواند خود را در صورت رهبری نمایان سازد… (منبع: کتاب “علی”)

آری برادر! هنوز هم این چنین است، اما عمر تو ای معلم خوب، کفاف نداد تا ببینی که دیکتاتوری چگونه توانست خود را در صورت مخالفان رهبری نمایان سازد؛ آنهم با شعار اطو کشیده دموکراسی، لیکن در روز روشن ۴۰ میلیون رای! عمر تو کفاف نداد تا ببینی که روشنفکران بنا داشتند با مثلث زر و زور و تزویر، نه رای غدیر را بخوانند و نه رای کویر را، و باطل کنند رای “مزینان” و “داورزن” و “سویز” و “حسین آباد” و “سبزوار” و “نیشابور” را، به نفع چند کوچه اعیان نشین در شمال شهر تهران. تمام هم و غم تو این بود که به روشنفکران ثابت کنی دموکراسی خوب است، اما همه چیز نیست، و تمام سعی ما بر این است که به روشنفکران حالی کنیم دیکتاتوری بد است و همه چیز با زر و زور و تزویر درست نمی شود. تو اگر با مثلث زر و زور و تزویر در جنگ بودی، اما نزاع ما با مربع زر و زور و تزویر و سابقه است. سابقه، سابقه، سابقه! حتی عکس با تو را هم جزء سوابق شان حساب کرده بودند تا بکوبانند بر فرق رای کویر! یعنی که چون کویر، آب ندارد، پس حق رای هم ندارد. یعنی که میزان، “رای مزینان” نیست، رای زر است و زور و تزویر و سابقه. مسابقه گذاشته بودند در ابطال رای توده ملت، حضرات اشرافیت. یکی هم هدف شان این بود که “امت و امامت” تو را وتو کنند. می خواستند کاریکاتور بکشند از انقلاب اسلامی و یکی هم از نظریه “امت و امامت” تو. امت شان “بالاترین” بود و در فضای مجازی برای خود اوباما را با امام اشتباه گرفته بودند. می گفتند در “خط امام” اند، اما از آمریکا خط می گرفتند. از ملک عبدالله پول می گرفتند. از علی عبدالله صالح خیابان به نام می گرفتند. از نتانیاهو سوت و کف و هلهله و هورا جایزه می گرفتند و دم بر می گرفتند که نه غزه، نه لبنان، نه قدس، نه سوریه که مدفن تو آنجاست. این جماعت روز عاشورا نقش حرمله را بازی کرد در تعزیه فتنه. هان ای برادر! هنوز زینب به اسیری نرفته بود و ما هنوز در “حسینیه” ای مثل “ارشاد” تو داشتیم گریه می کردیم برای قتیل العبرات و هنوز عاشورا به ظهر نرسیده بود که این جماعت بیرق حسین و عباس را به آتش کشید و دل زینبیه تو را شکست. همان زینب که تو “پیامبر پیام حسین” می خواندی اش و “زبان علی در کام” می دانستی اش. همان زینب که خواهر حسین بود. آری برادر! هنوز هم این چنین است، اما بعد از تو کاش می بودی و می دیدی که روشنفکران چگونه کلمات دشمن را نشخوار کردند به زیان دوست. این جماعت، تو را فقط برای تضعیف مطهری می خواست. فقط اشتباهات تو را درست می پنداشت. کویر را فقط با لهجه ابن ملجم می خواند، نه با لهجه غدیر. پیشانی پینه بسته ابن ملجم را می دید، اما پیشانی پینه بسته علی را نمی دید. در عصر اصلاحات بنا کردند که ریشه دین را بزنند، و حتی سراغ آثار متشابه تو هم آمدند که با “امت و امامت” به دهان شان کوفتی. حالا باز هم گاهی گاهی نگاهی کن به این کویر. کدام یک از ستاره های بی شمار آسمان مزینان تو هستی؟! از همین کویر، سر بلند باش که چه بسیار بیعت کردند با غدیر. روستای مزینان، زادگاه تو، آنقدر جمعیت ندارد، اما بیش از ۵۰ شهید تقدیم مکتب غدیر کرده است. شهدایی که از تو “علی” را می خواندند و از مطهری، “جاذبه و دافعه علی” را. شهدایی که شورشان از تو بود و شعورشان از استاد. شهدایی که تو را “منهای زر و زور و تزویر” می خواندند و استاد شهید را “منهای جمود و تحجر و قشری گری”. شهدایی که یک پای شان حوزه بود و یک پای شان دانشگاه. شهدایی که هنوز هم مثل ستاره می مانند در شب های پر ستاره کویر. شهدایی که “کویر” برای شان “داستان راستان” بود. شهدایی که از مزینان تو اعزام شدند به منطقه تا تلولو غدیر هرگز خاموش نشود. می بینی که امروز در منطقه “انتظار، مکتب اعتراض” شده است به زر و زور و تزویر؟! راستش را بگو! از گلویت برای کدام کودک گستاخ و بازیگوش اهل منامه سوتک درست کرده ای تا با داد و بیداد خود بلرزاند کاخ آل خلیفه را؟! می خواهی از حفظ بخوانم برایت که “نمی دانم/ نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد/ نمی خواهم بدانم کوزه گر/ ازخاک اندامم چه خواهد ساخت/ ولی بسیار مشتاقم/ که از خاک گلویم سوتکی سازد/ گلویم سوتکی باشد/ به دست کودکی گستاخ و بازیگوش/ و او یک ریز و پی درپی/ دم گرم وچموشش را/ در گلویم سخت بفشارد/ و خواب خفتگان خفته را/ آشفته تر سازد/ بدین سان بشکند هر دم/ سکوت مرگ بارم را“.

حسینیه ارشاد یا گشت ارشاد؟! ناجی یا ناجا؟!

یک: چند سالی می شد که چیزی از دکتر ننوشته بودم. نمی دانم چرا. اعتراف می کنم برای شروع نوشتن، بی تاثیر از قلم شریعتی نبوده ام. هر آنچه از دکتر هست، خوانده ام. کویریات را بعضا چند بار. سخنرانی ها را هم جملگی شنیده ام و گاه از فرط علاقه به تقلید صدا هم افتاده ام و “را” را “رِ” گفته ام! تقریبا “نیایش” را کامل از برم، و لابد به قول “جلال” همین جوری هاست که نخستین سالیان روزنامه نگاری، هر سال در همین ایام چیزکی می نوشتم درباره دکتر و سوتک. اما چرا این چند سال اخیر هیچ متن مستقلی درباره شریعتی ننوشته ام، راست و حسینی اش را بخواهید بدانید امروز جریانی هست که پرداختن به امثال شریعتی و جلال را عوامانه بخواهم بگویم بی کلاسی تلقی می کند. آنقدر اسم جدید و ایسم تازه آمده که من هم حوصله تحمل این انگ را نداشتم. این نوشته که خواندید دلی بود که زدم به دریا، یعنی به کویر! صادقانه گفتم با شما سخن!
دو: هر گونه مقایسه مستقیم میان شریعتی و مطهری را ظلم می دانم در حق هر دوی این بزرگواران، به خصوص که معتقدم حوزه کاری این ۲ عزیز اصلا ربطی به همدیگر نداشت. عرصه کار دکتر بیشتر حوزه شور و احساس و سخنوری و تاریخ بود، لیکن حوزه کار استاد شهید مرتضی مطهری در یک کلام “اسلام” بود و “معرفت نسبت به اسلام و دشمنانش”.
سه: معتقدم هم مطهری و هم شریعتی به دلایل مختلف در جامعه امروز ما مظلوم واقع شده اند و از جمله این دلایل اصرار بعضی ها به مقایسه این ۲ عزیز است. این مقایسه باعث می شود فهم مطلب جایش را بدهد به حب و بغض و گاهی این دعوا آنقدر سخیف و ژورنالیستی می شود که تنزل می کند به چیزی در مایه های کری خوانی آبی و قرمز. فکر کنم بیش از این لازم به شرح این نکته نباشد.
چهار: اعتراف می کنم شریعتی را بیش از مطهری خوانده ام که لابد بی تاثیر از علاقه ام به قلم ادیبانه و شاعرانه نبوده است. با این همه اگر برای من در حوزه مسائل عقیدتی یا بصیرتی سئوالی به وجود آید، حتما می روم سراغ اندیشه مطهر شهید مطهری. گاهی که دلم از زمانه می گیرد، اما “کویر” را می خوانم.
پنج: نمی دانم حوزه کمتر شناخته مطهری را، و یا دانشگاه کمتر شناخته شریعتی را، اما خوب می دانم نسل امروز بر گردن حوزه و دانشگاه یک حقی دارد که اگر اصحاب علم و عمل و معرفت وظیفه شان را درست انجام دهند، می خواهم بگویم که ما حتی از “گشت ارشاد” هم بی نیاز می شویم. یک جای کار “حسینیه ارشاد” و امثال حسینیه ارشاد دارد می لنگد، که گشت ارشاد باید جورکش همه معضلات معرفتی و فرهنگی جامعه ما شود. باورم هست دخترک بد حجاب، نه “حجاب” را خوانده و نه “مسئله حجاب” را و نه حتی “فاطمه، فاطمه است” را. حالا که حوزه و دانشگاه در تعطیلات تابستانه به سر می برند، حالا که همه بار را به جای “ناجی” انداخته ایم روی دوش “ناجا” خوب است عزیزان نیروی انتظامی به جای گل دادن به خانم های با حجاب، “حجاب” مطهری و “فاطمه، فاطمه است” شریعتی را تقدیم کنند به جوانان و نوجوانانی که اغلب الگوی ظاهری شان را از همین برنامه های صدا و سیما و سینمای خودمان می گیرند و با خاله شادونه و عمو پورنگ بیش از مطهری و شریعتی مانوس اند. به هر حال من به شدت معتقدم این رسانه ملی و این سینما و این سر در سینما و این وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و این سازمان تبلیغات اسلامی و این جریان انحرافی و این کوفت و این زهر مار، یک تنه دارند جور بود و نبود ماهواره و اینترنت و فیس بوک را می کشند! می گویید نه، دیروز من با همین چشمان خودم دیدم که دخترکی داشت با اشاره دست، به مامور گشت ارشاد، آن طرف خیابان، سر در سینما را نشان می داد و می گفت… آری می گفت: خانه از پای بست ویران است!
شش: آخرین جمله بند فوق را من نگفتم، آن دختر گفت! من اگر بخواهم چیزی بگویم، این را می گویم که این روزنامه “۷ صبح” به کدام منبع غیب وصل است که یک روز تیتر یک خود را به ترویج بی بند و باری اختصاص می دهد و روز دیگر به تمسخر گشت ارشاد؟!
هفت: از ۱ تا ۷ را دوباره بخوانی، می فهمی که چرا از کجا به کجا رسیدیم؟!

روزنامه وطن امروز/ ۳۰ خرداد ۱۳۹۰

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: علی اکبر بهشتی

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. فدایی رهبر می‌گوید:

    صالحی: همان بهتر که مجلس استیضاحم کند

    وزیر امورخارجه با تاکید بر اینکه انتصاب ملک زاده به عنوان معاون اداری ـ مالی بدون خواست و میل وی بوده، از اشغال این وزارتخانه توسط جریان انحرافی خبر داده است.

    به گزارش«جوان آنلاین»، علی اکبر صالحی امروز در گفتگو با یکی از چهره های سیاسی با اشاره انتصاب ملک زاده گفته است: من تا به امروز وزیر خارجه بودم ولی با این انتصاب، جریان انحرافی تسخیر وزارت خارجه را کلید زده و من دیگر هیچ کاره هستم.

    وی همچنین گفته است با توجه به این وضعیت همین بهتر که مجلس مرا استیضاح کند.

  2. ط.عبدی پور می‌گوید:

    “کویر اهل کوفه نیست. اهل غدیر است”
    قسمت های بسیار جالبی را از کتابهای دکتر شریعتی انتخاب کرده بودید که مناسب زمان حال جامعه بود.معلوم است وقت زیادی را برای نوشتن این مطلب صرف کردید، واقعا” از شما ممنون و خسته نباشید.

  3. سیداحمد می‌گوید:

    سلام داداش،
    خسته نباشی.
    آخجون متن طولانی!

    بسم الله…

  4. چشم انتظار می‌گوید:

    کی این متن قشنگ روبخونم ؟ ایشالا آخرشب .

  5. سیداحمد می‌گوید:

    “جنس قلم معلم عاشق پاک است، نجس نیست مثل بعضی ها که اسرائیل، دست دوستی به ایشان داد.”

    به به…به به…

  6. سیداحمد می‌گوید:

    “کویر تشنه بماند، بهتر از آن است که از بنیاد باران سیراب شود. کویر نه مثل خواص بی بصیرت است که به دروغ، سکوت کند، و نه مثل سران فتنه است که به دروغ، حرف بزند. کویر، زمین پایین شهر این دنیاست، پایین ترین زمین این دنیاست؛ تاب نمی آورد شورش اشرافیت را علیه عدالت. علیه اکثریت. علیه توده ها. علیه مردم. علیه رای مردم. علیه راه مردم. در منطق کویر، آقازاده ها هیچ برتری ندارند به آن “کودک گستاخ بازیگوش”، جز اینکه یکی از یکی منفورترند نزد همه تاریخ.”

  7. سیداحمد می‌گوید:

    “در کویر، دنبال آب بگردی و جز سراب نبینی، صد بار شرف دارد کنار ابوتراب باشی و “سلمان فارسی” به تو بگوید: “با عرض معذرت از برادران کوفی”. برادران یوسف هم برادران یوسف بودند! طلحه و زبیر هم دوست، همراه و هم سنگر علی بودند، اما تا قبل از فتنه جمل. زبیر وقتی شد دشمن علی، که علی را به آقازاده اش فروخت، اما کویر اهل کوفه نیست. اهل غدیر است. موضع کویر هنوز هم همان موضع غدیر است.”

    بسیار عالی…

  8. پول لازمان می‌گوید:

  9. سیداحمد می‌گوید:

    “تو اگر با مثلث زر و زور و تزویر در جنگ بودی، اما نزاع ما با مربع زر و زور و تزویر و سابقه است. سابقه، سابقه، سابقه! حتی عکس با تو را هم جزء سوابق شان حساب کرده بودند تا بکوبانند بر فرق رای کویر!”

  10. سیداحمد می‌گوید:

    “هان ای برادر! هنوز زینب به اسیری نرفته بود و ما هنوز در “حسینیه” ای مثل “ارشاد” تو داشتیم گریه می کردیم برای قتیل العبرات و هنوز عاشورا به ظهر نرسیده بود که این جماعت بیرق حسین و عباس را به آتش کشید و دل زینبیه تو را شکست. همان زینب که تو “پیامبر پیام حسین” می خواندی اش و “زبان علی در کام” می دانستی اش. همان زینب که خواهر حسین بود.”

    احسنت، تبارک الله…

  11. سیداحمد می‌گوید:

    “این جماعت، تو را فقط برای تضعیف مطهری می خواست. فقط اشتباهات تو را درست می پنداشت.”

    “فقط اشتباهات تو را درست می پنداشت” واقعا همینطوره؛
    ممنون داداش.

  12. عطشان می‌گوید:

    برای مادر شهید دعا کنید دکترها می گن یه غده تو سرشه با عمل هم خوب نمی شه
    یعنی باید به حال خودش رها بشه
    براش دعا کنید همسرش بدون اون نمی تونه

  13. عطشان می‌گوید:

    ممنون داداش حسین چقدر دلم هوای خوندن مجدد کویر رو کرده

  14. سیداحمد می‌گوید:

    داداش حسین واقعا خسته نباشید، خیلی عالی بود این مطلب.
    چقدر با احساس و شیک نوشتید،
    جملات کوتاه را در متنهایتان خیلی دوست دارم.
    خیلی زیباست؛
    مطلب جامعیست برای معرفیِ دکتر شریعتی؛
    سالاری!

  15. ط.نعمت اللهی می‌گوید:

    سلام …جای همه خالی اعتکاف بودیم ان هم به عنوان خادم //می خواستم نگویم که ریانشودهانشد//چقدرمطلب میرویم همه رابخوانیم…..راستی دلمان برای قطعه تنگ شده خیلی واقعاخوش به حال همه ی بچه های قطعه که دراین فضای مجازی جای مقدسی مثل قطعه راداریم

  16. صبا می‌گوید:

    قضیه ی این سگ نگونبخت رو شنیدید که در اسرائیل سر از دادگاه در آورد، یعنی آدم اینقدر خرافاتی، البته شایدم به تناسخ ارواح معتقدند آما آخه روح آدم برود در جسم سگ! آخه چقدر انسان از نظر این صهیونیست ها حقیر است! در هر صورت خواستم بگم آخه انسان های ناقص العقل! اگر مجازات شما برای رهایی و تنبیه این وکیل بود؛ اون که بوسیله ی این سگ دوباره برگشت و مقصودتان حاصل نشد . چکار به کار این سگ دارید آخه! این سگ شرف دارد به شما بی شرف های خونخوار.

    “این مقایسه باعث می شود حب و بغض جایش را بدهد به فهم مطلب ” این که حب و بغض جایش را بدهد به فهم مطلب که خوبست ، فکر کنم مورد نظرتان این بود که فهم مطلب جایش را می دهد به حب و بغض با مقایسه نادرست.
    برم برای بار چندم بخوانم شاید من نفهمیدم منظور را ، هروقت به اشکالی اشاره می کنم چند بار می خوانم شاید که من درست متوجه نشده باشم، بازهم بعضی وقتا من اشتباه می کنم شرمنده

  17. صبا می‌گوید:

    استادی دارم که از خانواده ای غیر مذهبی هستند. همیشه وقتی از دکتر شریعتی یاد می کنند می گویند “خدا رحمت شان کند” می گویند” من به ایشان مدیونم و با کتاب های دکتر با اسلام آشنا شدم بعد با امام و سایر علما و دوران انقلاب و…” اما امروز به بچه هایی که می خواهندبا اسلام بیشتر اشنا شوند کتب استاد مطهری را پیشنهاد می کنند.
    کلا برداشتم از حرف های دیگران اینست که دکتر تفسیر به رای کردند در مواردی.
    “کویر” را ۱۳یا ۱۴ سال پیش خواندم چیز زیادی را به خاطر ندارم جز طعمی شیرین و حسی که نسبت به کویر بعد از خواندن کتاب کویر دارم و این که در کویر خدا حضور دارد

  18. سلاله 9 دی می‌گوید:

    تا به حال متنی به این زیبایی درباره ی دکتر شریعتی نخوانده بودم؛یعنی اکثریت یا دچار افراط می شوند یا تفریط.در مدار انصاف می نویسید. این که جملاتی ازنوشته های شریعتی را عینا آوردید،هم کمک کرد که بهتر درک کنیم قسمت های ابتدایی متن تان را.

    {شریعت شریعتی، “علی” بود. گاه اشتباه داشت، اما هرگز نفاق نداشت. گاهی اشتباه می کرد، اما هرگز دین را بد نام نمی کرد. بعضا اشتباه می نوشت، اما دروغ نمی نوشت. دروغ نمی گفت.

    اگر نان علی را می خورد، سنگ ضد علی را به سینه نمی زد.

    این همه “ناگفته” نداشت. همان “گفته ها” را می گفت. درد شریعت داشت، نه بحران محبوبیت. درد عدالت داشت.

    ریش نمی گذاشت، اما ریشه هم نمی زد.}

  19. سلام. رهبر فرزانه مان نیز گفتند که شریعتی هنوز هم مظلوم است چرا که نه دوستدارانش او را میشناسند و نه دشمنانش. بازم میگم وبتون عالیه فقط یه انتقاد کوچولو برا اینکه دوست دارم عالیتر باشید. آقای قرائتی یه روز گفتند مطالب کتاب های حجیم را به صورت کتابچه های کوچک و خلاصه شده میکنند ومیدن دست مردم. چون مردم اینجوری هم وقتشون زیاد گرفته نمیشه و هم حوصله کتاب های حجیمو ندارن. شما هم اگه مطالبتونو خلاصه تر کنید شاید بهتر باشه
    حسین قدیانی: آقای قرائتی کلا زیاد لطیفه تعریف می کنند؛ شما عاقل باش!

  20. مهره اضافه می‌گوید:

    قطعه قطعه مهره
    عالی عالی عالی
    اولین متن بلندی بود ک یه نفس خوندم
    خدا ب شما خیر دنیا و آخرت دهاد !
    با ۱ تا ۷ شدیدا موافقم و بیشتر از همه ۷ !
    ممنون ک هستین (:

  21. غدیرے ام ، سقیفه اے نیستم
    در پے هر خلیفه اے نیستم
    خورده گره بند دلم باعلے
    غیر علے با دگرے نیستم

  22. فرص الخیر می‌گوید:

    سلام
    عجب توصیفی بود….
    نکات یک تا هفت هم بدیع بودند و دوست داشتنی

  23. العبد می‌گوید:

    الحمدلله…

  24. سیداحمد می‌گوید:

    جناب فریاد فدائیان رهبر!
    بزرگوار بعد از مدتی که داداش متن طولانی گذاشتن شما یاد انتقاد افتادید؟
    والله ما متن های طولانی را بیشتر دوست داریم!
    شما متن های کوتاه را بخوان، یا اینکه نصف همین متن را بخوان!!!

  25. به جای امیر می‌گوید:

    آبکش (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: مدعیان اصلاحات بعد از پادویی آمریکا و اسرائیل و انگلیس در فتنه ۸۸ قصد دارند برای شرکت در انتخابات مجلس کلک مرغابی سوار کنند!
    گفت: یعنی چی؟ چطوری؟!
    گفتم: می خواهند وانمود کنند که دنبال شرکت در انتخابات نیستند تا افراد بدون تابلویی که معرفی می کنند به علت ارتباط با این جریان وابسته رد صلاحیت نشوند.
    گفت: از قدیم گفته اند تره به تخمش میره، غلومی به باباش! خب این افراد با توجه به بصیرت و اطلاع رسانی مردم به آسانی قابل شناسایی هستند.
    گفتم: چه عرض کنم؟! یارو یکی از رفقایش را که مغزش قاطی کرده بود برای معاینه نزد روانپزشک برد. روانپزشک به بیمار گفت؛ برو با این آبکش از استخر آب بیاور! و یارو گفت؛ آقای دکتر! این رفیق ما حواس درست و حسابی نداره، آبکش را بدهید خودم براتون آب میارم!

  26. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان!
    برای آنکه حوصله مردم سر نرود و راحت باشند، لطفا کوتاه کامنت بگذارید؛ یا چند قسمت کنید کامنت تان را!

  27. سلاله 9 دی می‌گوید:

    کویر نه مثل خواص بی بصیرت است که به دروغ، سکوت کند، و نه مثل سران فتنه است که به دروغ، حرف بزند.

    کویر خوب می داند اشکال کار خاندان اشراف در همه تاریخ از کجاست. کویر بیگانه است با این تربیت بدتر از بی تربیتی.
    تربیت بدتر از بی تربیتی
    تربیت بدتر از بی تربیتی

  28. پیام فضلی می‌گوید:

    آبکش (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: مدعیان اصلاحات بعد از پادویی آمریکا و اسرائیل و انگلیس در فتنه ۸۸ قصد دارند برای شرکت در انتخابات مجلس کلک مرغابی سوار کنند!
    گفت: یعنی چی؟ چطوری؟!
    گفتم: می خواهند وانمود کنند که دنبال شرکت در انتخابات نیستند تا افراد بدون تابلویی که معرفی می کنند به علت ارتباط با این جریان وابسته رد صلاحیت نشوند.
    گفت: از قدیم گفته اند تره به تخمش میره، غلومی به باباش! خب این افراد با توجه به بصیرت و اطلاع رسانی مردم به آسانی قابل شناسایی هستند.
    گفتم: چه عرض کنم؟! یارو یکی از رفقایش را که مغزش قاطی کرده بود برای معاینه نزد روانپزشک برد. روانپزشک به بیمار گفت؛ برو با این آبکش از استخر آب بیاور! و یارو گفت؛ آقای دکتر! این رفیق ما حواس درست و حسابی نداره، آبکش را بدهید خودم براتون آب میارم!

  29. سیداحمد می‌گوید:

    “فتنه برای من بعد از ۹دی و ۲۲ بهمن تمام نشد؛ برای من فتنه روزی تمام خواهد شد که سران فتنه بابت قطره قطره این خون های به ناحق ریخته شده محاکمه شوند. ما در فکه شهید گمنام ندادیم که در خیابان های تهران هم گمنام کشته شویم. در خاک پاک فکه هنوز هم پلاک و یک تکه استخوان شهیدی هست اما اف بر من و شما که نشانی پلاک خانه بسیجی های شهید حوادث اخیر در همین تهران خودمان را هم نمی دانیم و اصلا نمی دانیم نام شان چیست و اصلا عرضه نداریم برایشان مجلسی در خور شأن شان بگیریم.”

    “نه ده”

  30. ساقیانه می‌گوید:

    عالی بود عالی بود عالی بود………..به وجد اومدم

  31. یک خواننده می‌گوید:

    با اجازه از محضر شما : به جمله ابتدایی بند ۵ اشکال وارد است البته از نظر بنده تضییع حق قلم شهید در دانشگاه بسیار بهتر از حوزه صورت گرفته است اگر کوتاهی حوزه را در امر مطالعه نگرش های شهید کنار بگذاریم و در نظر نگیریم زایش های مطهرگونه حوزه را، کوتاهی دانشجو و استاد دانشگاه در مطالعه نگرش شهید مطهری و بعضا ضدیت با استاد شهید فاجعه است ! چرا که ما در جمهوری اسلامی ایران زندگی میکنیم و این همه حمله های تئوریک در دانشگاه بر روی آن دانشجویی اثر نمیکند که در دلتنگی هایش از حرف های کفر آمیز استاد دانشگاه ( البته بعضی اساتید که شخصا شاهد این گونه صحبتها بوده ام) کتب شهید مطهری را مطالعه کند صحبت من این است که در یک جامعه در آستانه ظهور انشاالله شناخت مطهری و مصباح و … بر همه لازم است و در آخر به نظر بنده اگر دانشگاه “مطهری” را میفهمید هیچ گاه نیاز به گشت ارشاد نبود !!!!!
    توجه ! هشدار ! در صورت گذاشتن این کامنت قطعه ۲۶ بسته خواهد شد!

  32. یه بیست وششی می‌گوید:

    ربع ساعت مانده به۲
    افراد آنلاین ۱۵نفر

  33. قاصدک منتظر می‌گوید:

    (ریش نمی گذاشت اما ریشه هم نمی زد.تیشه دستش نبود.یک دستش تیشه ویک دستش الوده به بیت المال نبود.از علی خودش را می خواست,نه پست و منصب و میز ومقام را.علی را محور عدل می دانست, نه خودش را.غدیر را فصل الخطاب می دانست, نه حتی کویر را….روشنفکر بود,اما می گفت پای هیچ قرارداد استعماری را روحانی اگاه امضا نکرده است. راست می گفت.لابد روحانی نما هستند بعضی از همین سران فتنه ما که به نفع دشمن, وبه ضرر دوست”نامه سرگشاده “نوشتند.)
    چقدر زیبا و منصفانه نوشتید.تا به حال کتابی از دکتر شریعتی نخوندم به جز بعضی از جملات کوتاه ایشون.شاید به خاطر بعضی از شنیده ها احساس می کردم شاید روی افکار ادم تاثیر بدی داشته باشه,اما الان مشتاق شدم بعضی از کتاب هاشون رو بخونم.

  34. mariam می‌گوید:

    سلام.
    نمیدانم چطور از زیبایی این متن بگویم الحق که حق گفتید و چقدر زیبا.
    هر وقت کم لطفی نسبت به دکتر میشنوم دلم میگیرد اخه من هم تحت تاثیر نوشته های دکتر متحول شدم و مطمئنم مثل من خیلی هستند. واقعا حرف دل مرا زدید.دستون درد نکند.

  35. مصطفی می‌گوید:

    سلام..
    اولین نشریه ی روستایی کشور به نام “رامشه” چند سالیه که چاپ می شه و ما هم که به دهاتی بودنمون افتخار می کنیم گهگاهی به قول شما چیزکی براشون می نویسیم.
    تو شماره ی خرداد ماه مطلبی از دکتر نوشته بود که جنجالی به پا کرده بود و با خوندن متنتون دیدم با استفاده از این نوشته تا حد زیادی می شه ذهن هارو روشن کرد نسبت به دکتر…
    البته اگه اجازه بدین.
    یا علی
    حسین قدیانی: من هم دوست دارم به دهاتی بودنم افتخار کنم اما این ذرات معلق و ریزگردها نمی گذارند!

  36. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    نمیدونم ، خدا شریعتی رو دوست داشت که با شهید مطهری همدوره بود یا از احمدی ن‍‍‍‍ژاد بدش میومد که با مشائی همدوره شده!! خدا هدایت کنه مشائی رو که یک شخصیت انقلابی رو که داشت به چهره ای تاریخی در جهان تبدیل میشد نابود کرد.

  37. مصطفی می‌گوید:

    حاج حسین عزیز خیلی خوشحال شدم جوابیه ای برام نوشتید خیلی خیلی…با اینکه شاید همسن باشیم و یه خورده هم جسارتاً من بزرگتر(چون دخترم امسال میره کلاس اول) ولی حس علاقه ی دوره ی راهنمایی(یه چیزی تو مایه های اون معلم اورکتیه و تهمت زدن و با اشک تو چهره ی اون معلمه نگاه کردنو این حرفا…که اگه یادت باشه چند ماه پیش این خاطره رو نوشتی و من خیلی صفا کردم) و یه معلم دوست داشتنی که دست سر آدم می کشید و کلی قیافه می گرفتیم که آره فلانی ما رو تحویل گرفت و پیدا کردم…اما من جدی خواستم اجازه بگیرم ازت….

  38. سلام
    سلام بر حسین و اصحابش
    هدیه ای برای سیداحمد:
    http://www.pic.iran-forum.ir/images/4dfzeorjfio7mpr0n93x.jpg
    از اینکه روحیه دادید ممنونم
    حسین قدیانی: ممنون اما ظاهرا این هدیه تان به سیداحمد اختصاصی بود که من نتوانستم بازش کنم!

  39. پیام فضلی می‌گوید:

    ##امام سید علی خامنه ای درباره دکتر علی شریعتی چه می گوید؟
    http://sms88sms.persianblog.ir/post/1142/

    * شریعتی را ممکن است به عنوان یک فیلسوف، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار جریان اندیشه مترقی اسلام معرفی کنند، اما این ها افسانه و مبالغه آمیز است و چنین تغییراتی در خصوص مرحوم دکتر شریعتی صدق نمی کند. اما متقابلاً شریعتی یک چهره ی پرسوز ِپیگیر برای حاکمیت اسلام بود، وی کوشش می‌کرد تا اسلام را به عنوان یک تفکر زندگی‌ساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند؛ این بُعد از شخصیت شریعتی آن چنان که باید و شاید شناخته شده نیست…

  40. سیداحمد می‌گوید:

    عرض ادب خدمت داداش حسین عزیز،
    خسته نباشید و تشکر مجدد بابت این متن فوق العاده.

    با اجازه شما امروز با این متن روی چند تا جوجه مدعی روشنفکری را کم کردیم،
    ممنون داداش.

  41. سعید می‌گوید:

    خیلی لذت بردم. دمت گرم. دمت گرم. دمت گرم.
    خدا با پدر شهیدت محشورت کنه. خیلی دعا میکنم برات داداش حسین.

  42. فدایی رهبر می‌گوید:

    به مناسبت سالگرد نمازجمعه تاریخی رهبر انقلاب؛
    ۲۳ جمله کلیدی در تاریخی‌ترین نماز جمعه

    آن چیزی که در این بین از همه بدتر و زشت‏تر به چشم من آمد، این حرفهائی بود که به عنوان دلسوزی از حقوق بشر و سختگیری به مردم، از زبان این دولتمردان آمریکائی صادر شد که: ما از اینکه با مردم چنین رفتار بشود، مخالفیم؛ ما نگرانیم! شما نگران مردمید؟! شما چیزی به نام حقوق انسان را اصلاً قبول دارید؟! افغانستان را کی‏ به خاک و خون کشید و هنوز هم دارد میکشد؟ عراق را کی‏ زیر چکمه‏ی نظامیان خودش تحقیر کرد؟ در فلسطین چه کسی به دولت صهیونیست ظالم این همه کمک سیاسی و مادی کرد؟
    به گزارش جهان نیوز، خطبه های رهبر انقلاب درست یک هفته پس از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم، بی شک از “تاریخی‌ترین خطبه‌های پس از انقلاب اسلامی” بود که ضمن دادن رهنمودهایی ارزشمند به دوستان و حامیان انقلاب اسلامی، حجت را بر جریانی که رای مردم را زیر سوال برده و در مقابل قانون ایستاده بود، تمام کرد.

    در این میان برخی جملات رهبر انقلاب بسیار پرمعنی و راهگشا بودند که مرور آن ها در دومین سالروز نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ نشانگر برخورد کریمانه ایشان با جریانی بود که یک هفته تهران را به آشوب کشیده بود؛ همچنین نشان دادن خط و مسیر درست به همه دستداران انقلاب اسلامی.

    – در این قضیه‏ انتخابات، خطاب به شما مردم عزیز عرض می‌کنم که هر چه با مبالغه صحبت بکنم، زیاد نیست؛ حتّی اگر بوی تملق هم بدهد، ایرادی ندارد. کار بزرگی کردید. انتخابات ۲۲ خرداد یک نمایش عظیمی بود از احساس مسئولیت ملت ما برای سرنوشت کشور.

    – نسل جوان ما بخصوص نشان داد که همان شور سیاسی، همان شعور سیاسی، همان تعهد سیاسی را که ما در نسل اول انقلاب سراغ داشتیم، دارد.

    – این انتخابات، عزیزان من! برای دشمنان شما یک زلزله‏ سیاسی بود؛ برای دوستان شما در اکناف عالم یک جشن واقعی بود؛ یک جشن تاریخی بود.

    – اعتماد به نظام جمهوری اسلامی در این انتخابات آشکار شد. دشمنان همین اعتماد مردم را هدف گرفته‏‌اند … میخواهند اعتماد را بگیرند تا مشارکت را بگیرند، تا مشروعیت را از جمهوری اسلامی بگیرند. این، ضررش بمراتب از آتش زدن بانک و سوزاندن اتوبوس بیشتر است.

    – این خط (تقلب) را از پیش از انتخابات هم شروع کردند؛ از دو سه ماه پیش از این. من اول فروردین در مشهد گفتم هی دارند دائماً به گوشها میخوانند، تکرار میکنند که بناست در انتخابات تقلب بشود.

    – این چهار نفری که وارد عرصه‏ی این انتخابات جدی شدند، همه‏شان جزو عناصر نظام و متعلق به نظام بودند و هستند … البته اختلاف‏نظر دارند، اختلاف برنامه دارند، در جهتگیری‏های گوناگون سیاسی با هم تفاوتهای متعددی دارند.

    – البته بنده همه‏ی دیدگاه‏های این آقایان را قبول ندارم؛ بعضی از نظرهایشان و عملکردهایشان از نظر من بدون شک قابل انتقاد است؛ بعضی را برای خدمت به کشور مناسبتر از بعضی دیگر میدانم؛ اما انتخاب به عهده‏ی مردم بوده و هست. مردم انتخاب کردند. خواست من، تشخیص من، نه به مردم گفته شد، نه مردم لازم بود آن را مراعات کنند.

    – این مناظره‏ها این را نشان داد. یقیناً یکی از علل افزایش ده میلیونی آراء نسبت به آخرین حد نصابِ دوره‏های قبل همین بود که ذهن مردم، فکر مردم مشارکت داده شد، به عرصه آمد و آنها تشخیص دادند، وارد میدان شدند.

    – ۲۲ خرداد یک حماسه بود. این حماسه، تاریخی شد، جهانی شد. اگرچه بعضی از دشمنان ما در اطراف دنیا خواستند این پیروزی مطلق نظام را، این پیروزی حتمی را، به یک پیروزی مشکوک و قابل تردید تبدیل کنند. حتّی بعضی خواستند این را به یک شکست ملی تبدیل کنند! خواستند کام شما را تلخ کنند و نگذارند بالاترین نصاب مشارکت جهانی را دنیا به نام شما ثبت کند.

    – مردم اطمینان دارند؛ اما برخی از طرفداران نامزدها هم اطمینان داشته باشند که جمهوری اسلامی اهل خیانت در آراء مردم نیست. ساز و کارهای قانونی انتخابات در کشور ما اجازه‏ی تقلب نمیدهد. این را هر کسی که دست‏اندرکار مسائل انتخابات هست و از مسائل انتخابات آگاه است، تصدیق میکند؛ آن هم در حد یازده میلیون تفاوت!

    – بنده زیر بار بدعتهای غیرقانونی نخواهم رفت. امروز اگر چهارچوبهای قانونی شکسته شد، در آینده هیچ انتخاباتی دیگر مصونیت نخواهد داشت

    – اگر واقعاً شبهه‏ای هست، از راه‏های قانونی پیگیری بشود. قانون در این زمینه کامل است و هیچ اشکالی در قانون نیست. همانطور که حق دادند که نامزدها نظارت کنند، حق دادند که شکایت کنند، حق دادند که بررسی بشود.

    – آن کسانی که به یک نحوی یک نوع مرجعیتی در افکار مردم دارند … اینها خیلی باید مراقب رفتار خودشان باشند؛ خیلی باید مراقب گفتار خودشان باشند. اگر آنها کمی افراطی‏گری کنند، دامنه‏ی این افراطی‏گری در بدنه‏ی مردم به جاهای بسیار حساس و خطرناکی خواهد رسید که گاهی خود آنها دیگر نمی‌توانند آن را جمع کنند، که ما نمونه‏هایش را دیده‏ایم.

    – اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون را زیر پا بگذارند، یا برای اصلاح ابرو، چشم را کور کنند، چه بخواهند، چه نخواهند، مسئول خونها و خشونتها و هرج و مرج‏ها، آنهایند. من به همه‏ی این آقایان، این دوستان قدیمی، این برادران توصیه میکنم بر خودتان مسلط باشید؛ سعه‏ی صدر داشته باشید؛ دستهای دشمن را ببینید.

    – انتخابات برای این است که همه‏ی اختلافها سر صندوق رأی حل و فصل بشود. باید در صندوقهای رأی معلوم بشود که مردم چی میخواهند، چی نمیخواهند؛ نه در کف خیابانها … من از همه میخواهم به این روش خاتمه بدهند. این روش، روش درستی نیست. اگر خاتمه ندهند، آنوقت مسئولیت تبعات آن، هرج و مرج آن، به عهده‏ی آنهاست.

    – همین چند نفری که در این قضایا کشته شدند؛ از مردم عادی، از بسیج، جواب اینها را کی‏ بناست بدهد؟ واکنشهائی که به اینها نشان داده خواهد شد – تو خیابان از شلوغی استفاده کنند، بسیج را ترور کنند، عضو نیروی انتظامی را ترور کنند – که بالاخره واکنشی به وجود خواهد آورد، واکنش احساسی خواهد بود. محاسبه‏ی این واکنشها با کیست؟ دلش خون میشود از بعضی از این قضایا؛ بروند توی کوی دانشگاه، جوانها را، دانشجوها را – آن هم دانشجوهای مؤمن و حزب‏اللهی را، نه آن شلوغ‏کن‏ها را – مورد تهاجم قرار بدهند، آنوقت شعار رهبری هم بدهند!

    – تن دادن به مطالبات غیر قانونی، زیر فشار، خود این، شروع دیکتاتوری است. این اشتباه محاسبه است؛ این محاسبه‏ی غلطی است.

    – من از همه‏ی این دوستان، این برادران، میخواهم بنا را بر برادری بگذارید، بنا را بر تفاهم بگذارید، قانون را رعایت کنید. راه قانون باز است … البته اگر کسانی بخواهند راه دیگری را انتخاب بکنند، آنوقت بنده دوباره خواهم آمد و با مردم صریحتر از این صحبت خواهم کرد.

    – از قول رئیس جمهور آمریکا نقل شد که گفته ما منتظر چنین روزی بودیم که مردم به خیابانها بریزند. از آن طرف نامه بنویسند، اظهار علاقه‏ی به روابط کنند، ابراز احترام به جمهوری اسلامی بکنند، از این طرف این حرفها را بزنند. کدام را ما باور کنیم؟

    – احمقها خیال کردند جمهوری اسلامی، ایران و این ملت عظیم هم مثل آنجاست(گرجستان). ایران را با کجا مقایسه می‌کنید؟! مشکل دشمنان ما این است که هنوز هم ملت ایران را نشناختند.

    – آن چیزی که در این بین از همه بدتر و زشت‏تر به چشم من آمد، این حرفهائی بود که به عنوان دلسوزی از حقوق بشر و سختگیری به مردم، از زبان این دولتمردان آمریکائی صادر شد که: ما از اینکه با مردم چنین رفتار بشود، مخالفیم؛ ما نگرانیم! شما نگران مردمید؟! شما چیزی به نام حقوق انسان را اصلاً قبول دارید؟! افغانستان را کی‏ به خاک و خون کشید و هنوز هم دارد میکشد؟ عراق را کی‏ زیر چکمه‏ی نظامیان خودش تحقیر کرد؟ در فلسطین چه کسی به دولت صهیونیست ظالم این همه کمک سیاسی و مادی کرد؟

    – این مسئولان و سیاستمداران اروپائی و آمریکائی قدری بایستی شرم و حیا را هم برای خودشان وظیفه بدانند.

    – یک خطاب آخری هم عرض کنم به مولامان و صاحبمان، حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه): ای سید ما! ای مولای ما! ما آنچه باید بکنیم، انجام میدهیم؛ آنچه باید هم گفت، هم گفتیم و خواهیم گفت. من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندک آبروئی هم دارم که این را هم خود شما به ما دادید؛ همه‏ی اینها را من کف دست گرفتم، در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد؛ اینها هم نثار شما باشد. سید ما، مولای ما، دعا کن برای ما؛ صاحب ما توئی؛ صاحب این کشور توئی؛ صاحب این انقلاب توئی؛ پشتیبان ما شما هستید؛ ما این راه را ادامه خواهیم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهیم داد؛ در این راه ما را با دعای خود، با حمایت خود، با توجه خود، پشتیبانی بفرما.

  43. سیداحمد می‌گوید:

    http://www.islamupload.ir/user_uploads/iuseydahmadd225/.jpg

    داداش این لینک طرح زیبائی که آقا عباس فرستاده و البته تقدیم به قطعه مقدس۲۶؛
    عباس جان ازت ممنونم؛
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

  44. میلاد پسندیده می‌گوید:

    داداش حسین عزیز… ممنون بخاطر این متن کاردرست که بالاخره خواندنش را تمام کردم!
    یک سوال:
    آیا برای کتاب “رسالت- سید خندان؛ یک نفر” طرح جلد پیدا شد؟ اگر شده که حیف ولی اگر نشده، یک نگاه هم به این طرح من بیاندازید لطفاً

    http://miladps3.persiangig.com/GH26/resalatseyedkhandan_jeld.jpg
    حسین قدیانی: خیلی خیلی خوب بود و زیبا، اما کاش به جای برج مدرن میلاد، میدان سنتی آزادی را می گذاشتید… در هر صورت طرحت مثل همیشه حاکی از کار خوب تو و پیشرفت همیشگی ات است. احسنت و ممنون میلاد!

  45. سیداحمد می‌گوید:

    آقا مصطفی!

    با ذکر دقیق و صحیح منبع می توانید از مطلب استفاده کنید.

  46. محسن می‌گوید:

  47. میلاد پسندیده می‌گوید:

    طرحی به مناسبت شهادت دکتر مصطفی چمران تقدیم به قطعه ۲۶
    http://032.img98.net/out.php/i419859_Chamran.jpg

  48. چشم انتظار می‌گوید:

    همه ی متن پر از احساس و دردت را با همه ی وجود به اندازه ی بضاعت اندک حس کردم . بند “پنج” خیلی عمیق وگیرابود . داداش جون .

  49. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش عزیز :
    امروز ، خبرساعت ۱۴ سیما ، درخصوص شهدای نفاق ( بصیرت ) برنامه ای رو که مجلس تدارک کرده بود نشون داد . موقعی که بخشی ازسخنان شهید عارف “دیالمه” رو نشون می داد ، همش فکرشما بودم که آیا متن مفصلی برای این موضوع که تقریبا اشاراتی درجاهایی داشته اید آماده دارید یانه ؟

  50. سیداحمد می‌گوید:

    آقا میلاد؛

    طرحت برای کتاب “رسالت، سید خندان…..” واقعا تمیز شده،
    خیلی خوشم اومد! احسنت.

  51. ترنج می‌گوید:

    اما تو هیچگاه از (من) فاکتور نگرفتی تا به صفر مطلق برسم…

    این را از همان نگاههایی که گاه به گاه درکشان می کنم فهمیده ام…

  52. نسیم می‌گوید:

    آه….آه علی! می توانی قفس مرا بشکنی و مرا در فضای پاک بی دیوار پرواز دهی؟

  53. ... می‌گوید:

    سلام داداش حسین…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.