با شنیدن این خبر، چشمانم سیاهی رفت/ خداحافظ ای جنگ دوست داشتنی!

بریده ای از کتاب “جنگ دوست داشتنی” نویسنده توانا و بسیجی پای کار، “سعید تاجیک”

به طرف سه راه مرگ راه افتادیم. آخرین بار بود که چهره نوزاد را می دیدم. نوزاد از بچه های قدیمی جبهه بود. چند ساعت بعد مورد اصابت گلوله شیلیکای دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. از آن خاکریز تا دژ اصلی کانال ماهی، حدود صد متر راه بود. آتش دشمن لحظه ای قطع نمی شد. سه راه مرگ به گورستانی از ماشین دشمن، لودر و ادوات جنگی مبدل شده بود. به جعفر گفتم: “تو از جلو برو، من از عقب می آیم”.
هر کس می خواست از سه راه مرگ عبور کند، معطل نمی کرد و به سرعت خودش را به آن طرف سه راه می رساند. به هر زحمتی بود سه راه را پشت سر گذاشتیم. در بین راه چشمم به اکبر رضامند افتاد. با قیافه ای ناراحت و موهای ژولیده به عقب می رفت. سلام کردم و پرسیدم: “از بچه ها چه خبر؟” مرا از شهادت چند نفر با خبر کرد. مقداری که رفتیم به جعبه های پرتقال رسیدیم. تدارکات لشکر آنها را آنجا گذاشته بود. هر کس می رسید، چند تایی برمی داشت. من هم که به دلیل حمل ذبیهیان دستهایم خونی بود، بی توجه به آن چند پرتقال برداشتم و خوردم. اکبر رضامند نزدیک بود حالش به هم بخورد! علی رضا نادعلی را دیدم و او را صدا زدم. با سر و صورت خاکی به طرفم آمد. بعد از احوال پرسی پرسیدم: “چه خبر؟” گفت: “مهدی بخشی شهید شد! علی شکری و محمود صانعی هم شهید شدند، ادریس سلیمانی هم شهید شد!” با شنیدن این خبر، چشمانم سیاهی رفت. خستگی عملیات از یک طرف و خبر شهادت بچه ها از طرف دیگر رمق از بدنم گرفت. دویست سیصد متر از دژ فاصله گرفته بودیم که تویوتایی را دیدم. تویوتا مشغول دور زدن در جاده بود. با سوت، راننده را متوجه کردم. با عجله به طرف آن دویدیم و سوار شدیم. در همین لحظه چند انفجار در کنارمان به وقوع پیوست. راننده با عجله دنده عقب رفت. چرخ های ماشین از روی یک جنازه عراقی گذشت. وقتی ماشین به طرف جلو حرکت کرد، جمجمه جنازه از زیر لاستیک بیرون چرید.

***
فردای آن روز پورشهامی با تسویه من موافقت کرد. اکثر بچه های کادر گردان و نیروهای عادی تسویه کردند. ساعت ۵ بعد از ظهر سوار اتوبوسها شدیم و به طرف پل دوکوهه رفتیم. روی پل، اتوبوسها برای بازرسی توقف کردند. برای آخرین بار با نگاهی پر از حسرت به روزهای طلایی از دست رفته، به اطراف به خصوص زمین صبحگاه، حسینیه حاج همت و ساختمانها انداختم. دلم نمی خواست دوکوهه را ترک کنم. من در این مدت با دوکوهه انس گرفته بودم. دوکوهه خانه اول من بود. دوکوهه دانشگاه انسان سازی بود که مردان شجاع و دلیر و بی نظیری پرورش داد و به اسلام تقدیم کرد.
دوکوهه! از همان روز اول که دیدمت، سخت شیفته و دلباخته ات شدم. حال چگونه تو را در دل کویر سوزان رها کنم و بروم؟
دوکوهه! من تو را آنطور که باید نشناختم.
دوکوهه! تو را دوست دارم و محبت تو را تا زمان حیاتم در دل نگه می دارم. خداحافظ انصار پیروز، خداحافظ مقداد قهرمان پیروز، خداحافظ عمار عزیز، خداحافظ مسلم مظلوم، خداحافظ حبیب جاودان، خداحافظ تخریب، خداحافظ زمین صبحگاه، خداحافظ حسینیه حاج همت، خداحافظ الصابرین، خداحافظ دژبانی، خداحافظت باد دوکوهه عزیز.
و خداحافظ ای جنگ دوستداشتنی!
سعید تاجیک/ تابستان ۱۳۷۵

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. اولی می‌گوید:

    سلام داداش اگه اولین نظر امروز هستم حتما نظرو ما رو بزار تا ما هم یه پزی بین برو بچ بدیم

  2. یک بنده خدا می‌گوید:

    چه قشنگ بود

  3. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  4. پیام آقا می‌گوید:

    رهبر انقلاب اسلامی در سخنانی صریح به همه بویژه جوانان افزودند: پیام من به همه کسانی که حرف می زنند و یا در مطبوعات، وبلاگ ها و محیط های دیگر می نویسند این است که مخالفت کردن، رد کردن و محکوم کردن یک فکر سیاسی و دینی یک چیز است و ابتلای به رفتار غیر اخلاقی و دشنام و هتک حرمت چیز دیگر. من این مسائل غیر اخلاقی را قاطعانه و بطور کامل رد می کنم و نباید انجام شود.

  5. صدرا می‌گوید:

    به گزارش جهان به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، صبح امروز در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان با تشکر از رفتار و گفتار عاقلانه و مدبرانه خبرگان ملت در انتخاب هیأت رئیسه جدید این مجلس، بیداری اسلامی ملت‌های منطقه را حادثه‌ای بسیار عظیم و الگوگرفته از روند استمرار و پیشرفت جمهوری اسلامی دانستند و ضمن تبیین وظایف خطیر مسئولان و سیاسیون در این شرایط بسیار حساس، در سخنانی مهم و صریح خطاب به همه، بویژه جوانان تأکید کردند: این پیام من است، هرگونه هتک حرمت و رفتارهای غیر اخلاقی و توهین آمیز، “خلاف شرع، مخالف عقل سیاسی و ضربه به جمهوری اسلامی است و خداوند را خشمگین می‌سازد. “

  6. ترگل شیعه می‌گوید:

    حضرت آقا این همه پیرو داشته تا حالا خبری ازشون نبوده؟؟؟؟؟

  7. احمد می‌گوید:

    اگه نظرآقامون شخص سعیدتاجیک باشه پس : خوش به حالت حاج سعیدکه نایب امام معصوم بهت تذکربدن یقین بدون این تذکرآقاهزاران بارباارزش تروزیباترازتقدیرآقامون ازکتابته جان من قبول داری؟ حسین جان توچی؟

  8. سیده از فرانسه می‌گوید:

    پیرمردی در تدارکات داشتیم که پدر دو شهید بود.
    آدم سرزنده ای بود. هر روز غروب به چادر ندارکات می رفتم و سربسرش
    می گذاشتم . یک روز با یک اسلجه و چند فشنگ گازی به طرف چادر
    تدارکات رفتم . از حاجی شیرزاد سراغ پیرمرد را گرفتم . شیرزاد با
    خنده گفت : توی چادر نشسته دارد شلوارش را می دوزد !
    اسلجه را مسلح کردم و یکدفعه داخل چادر پریدم . گفتم حاجی !
    تا سرش را بالا آورد اسلحه را روبروی او گرفتم و شلیک کردم .
    حاجی چند لحطه ماند بعد دید که نمرده است بلند شد و شروع
    به داد و بیداد کرد .
    صدای خنده بچه های تدارکات یه آسمان بلند شد .
    در همان لحظه با اسلحه و فشنگ های جنگی بدنبالم گذاشت
    …..
    کتاب جنگ دوست داشتنی خنده و اشک را با هم دارد

  9. س... می‌گوید:

    سلام صحبتهای امروز اقادرمیان اعضای مجلس خبرگان را نه یکبار چندین بار بخوان “پیام من به همه کسانی که حرف می زنند و یا در مطبوعات، وبلاگ ها و محیط های دیگر می نویسند این است که مخالفت کردن، رد کردن و محکوم کردن یک فکر سیاسی و دینی یک چیز است و ابتلای به رفتار غیر اخلاقی و دشنام و هتک حرمت چیز دیگر. من این مسائل غیر اخلاقی را قاطعانه و بطور کامل رد می کنم و نباید انجام شود”
    ومتن خودت در حمایت از سعید تاجیک را بار دیگر مرور کن تابه تفاوت میان شعور وخریت(خریت محض) وفرق با ادبی وهالوبودن پی ببری
    وبا خود در خلوت فکر کن اصل ولایت فقیه را بر مبنای چه اصولی (علمی؟عقلی؟معرفتی؟یا بی عقلی؟!)پذیرفته ای!!!!!!!!!!!

  10. سیداحمد می‌گوید:

    این نوای فوق العاده با این متن، خیلی عالیه…

    http://persiafootball.ir/upload/images/0hbygpyeuatoobm8tizf.mp3

    اللهم الرزقنا….

  11. رز می‌گوید:

    بعضی ها باز هم نفهمیدنند که ما تا ابد می گوییم از او به یک اشارت از از ما بسر دویدن. اگر قدیانی ها فقط تا زمانی در صراط ولایت باشند که به نفع شونه که کل عرض کنم با کروبی و موسوی تفاوتی ندارند؟ حسن قلم قدیانی به ان است که با یک تذکر حضرتش ، متفاوت تر بنویسد.

  12. علیکمال می‌گوید:

    همه می‌گویند چرا داداش سعید این فحش‌ها را داد؟ ولی نمی‌گویند چه شد که این فحش‌ها را داد؟ چه بغضی در گلوی این رزمنده ۸ سال دفاع مقدس و ۸ ماه دفاع مقدس بود که باعث شد لحظه ای از خود بی خود شود و اشتباه بسیار کوچکی مرتکب شود که قطعا لحظاتی بعد خودش پشیمان شود؟
    نه! حق داداش سعید این نیست. به فرض که تخلفی صورت گرفته باشد، این قاف قافِ ما که همه را مشمول رأفت اسلامی میداند، باید این مورد را هم به همان شکل دنبال کند.
    بدبختی آن که جعفری دولت آبادی.. سینه سپر می‌کند و هر کسی که جرمی مرتکب شود باید منتظر نتیجه آن هم باشد.
    آهای داداش سعید، ای کاش سعید شده بودی

  13. il,kd ;i aa jh nhnha nhvi می‌گوید:

    آه مظلوم میگره حتی اگر کافر باشه .
    عیبی نداره آقا سعید شما هم خدایی داری . حتی اگر حد رو جاری کنن خوشحال باش که حق کسی رو کف دستش گذاشتی که چهره کریه ش رو هم میشناسند . با این مظلوم نمایی نمی تونه چهره لجن مال شده خودش و خانواده اش رو تطهیر کنه .
    حتی اگر شلاقت بزنن خوشحال باش که به خاطر ولایت خوردی . یه چیزی رو میدونی بعضی از زخم ها زیبنده ی بدن هست . خوشحال باش .

  14. تو جنگ نظامی با تمام سختی که داره خاک ریز دشمن رو می بینی دشمن رو میشناسی سنگرت معلوم کجاست و به همین دلیل راحت وقتی در ابتدا وارد دوکوهه و یا هر منطقه دیگه می شی به اون منطقه سلام میدی و وقتی ازش خارج میشی باهاش خداحافظی میکنی
    اما امان از این جنگ نرم که اوج سختیش جنگ با نفاقه. خاک ریزها نامرئین و همسنگریت منافق و …
    همینها باعث میشه با دو کوهه خداحافظی کنی بدون اینکه به تهران سلام بدی بدون اینکه به voa و bbc سلام بدی بدون اینکه به بهارستان سلام بدی بدون اینکه …
    اصلا خیلیا نمی دونن که باید به جای جدیدی سلام بدن چون همه جنگ رو تو دوکوهه میدونن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.