اَینَ نواب؟!

کبوتر با کبوتر باز با باز؛ کند “نواب” با “عمار” پرواز

طاق اتاق کفر و فتنه و نفاق را خوب شکستی. داغ تو را هنوز هم بر دل دارند. دمت گرم “نواب” که پهلوی ها این روزها پهلوی هم به خودکشی افتاده اند. هیچ کدام از پهلوی ها در ایران نمردند. خاک ایران مقدس به مکتب اسلام است. گور پهلوی ها همان به جایی دور از این سرزمین. گور پهلوی ها را اول بار تو کندی. زخم نشاندی ای جوانمرد بر صورت ابلیس. جای تو بالاتر از جوخه اعدام است. دار هم تیرباران هم نتوانست اقتدارت را بشکند. و غرورت لحظه شهادت آن همه زیبا بود که درجا دل از خمینی و خامنه ای ربودی. خامنه ای آن روزها طلبه ای بود که ندای تو را دوست داشت و از تو شور می گرفت. خبر شهادت تو دل بسیار طلبه ها را شکست اما چه باک که در آن سو کسرای کسروی ها شکست با دست تو آن زمان که هنوز تبر نبود بر دستان ابراهیم و عده ای از طواغیت از آتش بت ساخته بودند. نمرود بود و آتش بود و بت بود و بتگر بود و بت شکن، هنوز دیو نرفته بود که فرشته سان در آید. هنوز شاه بود و روزگار تلخ تر از زهر بود و تو تنها بودی جناب نواب. “این عمار” نبود، تو اما عمار بودی جناب نواب. تو عمار بودی در روزگاری که حکومت دست علی نبود. حتی محمد نبود و انقلاب اسلامی توسط خمینی تا پیروزی راه دور و درازی داشت. تو عمار بودی اما علی نبود. “این حیدر” خلاصه حرف فداییان اسلام بود. تو عمار بودی و در جست و جوی حکومت علی، “این علی” می گفتی و سیدعلی در همان جوانی از همان جوانی فریاد تو را دوست داشت. تو انقلابی بودی، سال ها قبل از بهمن ۵۷ و خیبری بودی، سال ها قبل از طلائیه و عمار بودی، سال ها قبل از “این عمار” و بسیجی بودی، سال ها قبل از فتنه ۸۸ و ستاره بودی در روزگاری که آسمان بود و شب بود و ماه نبود. اولین عمار که به ندای “این عمار” سیدعلی لبیک گفت، تو بودی. من از پیش و پس تاریخ چیزی سر در نمی آورم. یکی هم از داغ فراق تو بود جناب نواب که رهبر گفت “این عمار”. فتنه ۸۸ کجا بودی جوانمرد؟ خواص، خاصیت خود را از دست داده بودند و من انگار که “این عمار” رهبر را “اَینَ نواب” شنیدم؛ این نواب؟! کاش بودی جناب نواب. رهبر به تو نیاز داشت. به تو و به خلیل طهماسبی و به دیگر فداییان اسلام. به شما که وقت فتنه سینه سپر می کردید تا تیری اگر هست، به جای امام عاشورا سینه شما را بشکافد. صد سینه سخن دارم با تو جناب نواب. یکی هم اینکه این روزها سالگرد شهادت عمار است در جنگ صفین و تو عمار بودی در روزگار جاهلیت. این روزها سالگرد شهادت تو جناب نواب مصادف شده است با سالگرد شهادت جناب عمار. این روزها سالروز خیلی از روزهای قمری با سالگرد خیلی از روزهای شمسی مصادف شده است. این روزها سالگرد عملیات کربلای ۵ در سال ۶۵ که هنوز هم ادامه دارد، مصادف شده با اربعین شهادت حسین در کربلای ۶۱ و من از پس و پیش تاریخ چیزی سر در نمی آورم. ۱۰/ ۱/ ۶۱ فقط سالگرد شهادت سیدالشهدا نیست. ۱۰/ ۱/ ۶۱ پیروان حسین در جبهه های ایران در فتح المبین هنوز داشتند به شهادت می رسیدند و هنوز داشت بر آن ۷۲ تن شهید، شهید اضافه می شد. ۱۰/ ۲/ ۶۱ سالروز آغاز عملیات الی بیت المقدس است که هنوز ادامه دارد. این روزها کاش به جای “خبر”، مردی که خود “نباء عظیم” است در راه باشد و ماه و خورشید با هم مصادف شوند. غم یار دارد می کشد ما را و می سوازند دل ماه ما را. هر چه فتنه هست، از غم یار است، جناب نواب. اغیار بی خود ما را زخم می زنند. با ظهور چند کوچه فاصله داریم؟ تو می دانی جناب نواب؟… با تو حرف ها دارم. گوش کن. تو یکی دیگر از شهدای انقلاب اسلامی ما هستی. تو سیدالشهدای قبل از انقلابی. پرچمدار اسلام ناب، سال ها قبل از انقلاب. قسم به اسم آزادی، به لحظه ای که جان دادی، تا آخرین نفس راهت را ادامه خواهیم داد ای شهید. تو بصیرت داشتی آن زمان که سیرت ها از صورت ها آلوده تر بود. به لاله در خون خفته، ما با احتساب خون تو به رقم بیشمار ۳۰۰ هزار شهید رسیده ایم. تو السابقونی و خاک آنقدرها هم سرد نیست که این زمستان نشان می دهد و “دی” یکی دیگر از ماه های فصل زیبای بهار است؛ درست مثل “بهمن”. مگر نه این است که در زمستان، بهاران آمد، آدم از قعر دوران آمد؟ ما نسل ۹ دی مفتخریم که تو ای جناب نواب، در ماه رویایی ما به شهادت رسیده ای و ۹ دی، ما در خیابان انقلاب اسلامی داشتیم همان درسی را پس می دادیم که تو به ما داده بودی و هنوز سیمای آسمانی ات در کتاب تاریخ از یادمان نرفته است. تو و شیخ محمد خیابانی و میرزا کوچک و شیخ فضل الله که این آخری این روزها عکسش در حاشیه بزرگراه، قربانی توسعه شهر ما شد. توسعه شهر ما، ما را زیرزمینی کرده است و ما تونل نشینان این خراب آباد، دیگر کمتر چشم مان به جمال عکس نواب در تقاطع نام تو با آزادی روشن می شود. بعضی ها می خواهند حتی اندیشه تو را ای جناب نواب در همین جمهوری اسلامی زیرزمینی کنند تا دیگر کسی جرئت نکند برای تو محبوب خامنه ای سالگرد بگیرد. مثل تو باشیم یعنی شلاق عدالت، مثل آقازاده ها باشیم یعنی داغ مصلحت. جناب نواب، درس تو فریاد بود. داد بود. ما داد ستاندیم روز ۹ دی، یکی هم از بیداد بعضی ها که قرار بود داد ستانی کنند و به داد ما برسند از بیداد آشوب عاشورا. ای داد بیداد. خودمان محکوم شدیم! تو از بیداد طاغوت چه کشیدی و ما در فتنه ۸۸ خدا می داند چه کشیدیم از بیداد همین جالوت که برادر طالوت بود اما مشق شب خود را از روی دست طاغوت می نوشت. خیلی ها با ما برادر بودند در فتنه ۸۸ اما برای برادران یوسف در شب عاشورا گرگ سوروس دیکته نوشت تا آه ماه را گره بزند به سینه چاه و برای جمهوری اسلامی انقلابی، فاتحه بخواند. یعنی جمهوری اسلامی باشد، علی نباشد. یعنی سیدعلی نباشد؛ جمهوری اسلامی بود، بود و نبود، نبود. همه حرف فتنه ۸۸ همین بود؛ علی نباشد. ابلهی نفهمید قصه چیست و نامه نوشت: “یوسف بخشی از زیبایی خود را به گرگ بدهد، یک ذره هم یعقوب حالا کوتاه بیاید”. ابلهی دیگر نوشت: “یوسف باید در قعر چاه، جام زهر می نوشید”. ابلهی دیگر گفت: “گرگ، یوسف را نخورده، یوسف، گرگ را خورده”. ابلهی اظهار فضل کرد: “به گرگ ها هم باید اجازه بدهیم تا به صورت مسالمت آمیز خیمه حسین را به آتش بزنند” اما ما جناب نواب، روز ۹ دی گفتیم: “ما یوسف خود نمی فروشیم، تو سیم سیاه خود نگه دار” و صدا و سیما این شعار ما را سانسور کرد، چون مطمئن بود در فتنه پیچیده بعدی، ما باز هم می آییم و از ساختمان صدا و سیما نگهبانی می کنیم و باز به خاطر نداشتن کارت بسیج بازداشت هم نشویم، بازخواست می شویم و باز… آری، باز… کبوتر با کبوتر باز با باز؛ کند نواب با عمار پرواز… و باز روز از نو و روزی از نو. خیال عده ای از پای رکاب بودن ما جمع است. ما عادت کرده ایم جناب نواب به مظلومیت. ما گوشت دم توپ فتنه هستیم. گوشت قربانی فتنه هستیم و چون بعضی ها بر خلاف رهبر معتقدند فتنه دیگر تمام شده، ما باید میان خفقان گرفتن و شلاق خوردن، یکی را انتخاب کنیم. راه سومی هم هست. چون منی به جای “سمفونی مورچه ها” رمان عاشقانه  بنویسد. اینکه حالا با “ف. ه” و دامادش، برادرش، آن یکی، همسایه روبرویی شان برخورد می شود یا نه، این فضولی ها به تو نیامده. بگیر بخواب، فتنه بعدی خودمان صدایت می کنیم، سرت را باز می توانی بگذاری جلوی سنگ این فلان فلان شده های بی تربیت!… نه جناب نواب، من سیاه نمایی نمی کنم. این شرح درد ماست. شرح درد ما فاصله بعضی از مدیران جمهوری اسلامی با تمام آرمان انقلاب اسلامی است و از دست همین فاصله ها بود که “این عمار” بلند شد. فاصله، فاصله، فاصله… فاصله ای که بعضی ها خودشان با آرمان امام دارند، نمی بینند، آن وقت فاصله ها می بینند میان قانون اساسی و وصیت نامه شهدا. آرمان امام این بود؛ “مزار شهدا زیارتگه عشاق اهل یقین است”. شلمچه نرفته ها چه می فهمند از این حرف ها. عده ای خدا را هم در چهارچوب قانون اساسی قبول دارند اما ما قانون اساسی را حتی جمهوری اسلامی را فقط در چهارچوب ولایت فقیه قبول داریم. برای ما الله اکبر مسجد ضرار آن محله بالاشهر تهران عینا صدای لهو است اما بعضی ها تا خیمه عباس آتش نگرفت، می گفتند ان شاء الله که گربه است. گربه دیدند، آن گرگ وحشی پرچم گرگ سوروس و خورشید خانم را. نفهمیدند براندازی را. برای شان صرف نداشت که بفهمند. درد سر داشت. شر داشت.  “شر” هم به هر حال مخالف یکی از اصول قانون اساسی، هست دیگر! کلا شر خوب نیست. خیر خوب است. آدم باید خیرش به همه برسد حتی به شمشیر شمر روی سینه حسین. حتی به خنجر بر حنجره. می گردیم یک حدیث هم در همین باب پیدا می کنیم، نشد ضرب المثلش هست؛ “دوست، هزار تا هم کم است، دشمن یکی هم زیاد” و بگذار یکی هم من بسازم جناب نواب: “شلاقی که بر تن عمار رواست، بر بدن مهدی هاشمی حرام است”. این هم یکی دیگر. خدا به صاحب این قلم دهان سرویس، برکت دهد که مفت و مجانی به بعضی ها سرویس ارائه می دهد: “آسایش ۲ گیتی تفسیر این ۲ حرف است؛ با آقازاده ها مدارا، با همان آقازاده ها مروت”. یکی دیگر: “ترحم بر عمار پدرصلواتی، ستم کاری بود بر گرگ سوروس”. یکی دیگر: “مصلحت در گرانی است، به اقدس ندهند”… خوب گوش کن جناب نواب، با تو هستم. طالوت از نیای هر دوی ماست. عمار هم. نسل جالوتیان اشرافی به جمل برمی گردد و نسل طالوتیان پابرهنه به عمار. دادستان انقلاب اسلامی همان دادی بود که ملت در یوم الله ۹ دی از بیداد سران فتنه و خواص بی بصیرت سر داد. داد را ما باید بکشیم. فریاد را هم. و هنوز هم. داد را تو کشیدی جناب نواب. حلقوم ما از خود فریادی نداشت. تو به ما داد را یاد دادی و “بابا خون داد” را یاد دادی و جهاد را یاد دادی و این روزها و همه روزهای بعد از حسین، رقیه فهمید که بابا دست بر قضا ۲ بخش ندارد؛ بابا صد بخش دارد. سری به نیزه بلند است در برابر زینب و قطعه قطعه های دیگر پیکر مطهر بابا در کربلا هنوز هم دارد آفتاب می خورد. هنوز می شناسم دختری را که ۳۱ سال است پدرش از جنوب برنگشته. اصلا پدرش را ندید و چه می گویم من؟ دختر باشی و ۲ ماه بعد از شهادت پدرت به دنیا آمده باشی و بی هیچ دست نوازشی، هر سال، سال نو را در خاک فکه تحویل کنی و در لحظه حلول، دست خود را فرو کنی در رمل های فکه و خاک فکه را در مشت بگیری و مشت را جلوی صورت و آرام آرام اجازه دهی که خاک از دستت، روی چادرت بریزد، و بعد خیال کنی که این خاک، بخشی از گوشت و خون و استخوان پدر توست و به پدر بگویی؛ تو که مرا نوازش نکردی، بیا سرت را بگذار روی چادرم، من می خواهم نازت کنم بابا جان… و هر بار که تفحص، تعدادی شهید برمی گرداند، هروله کنان بیافتی دنبال تابوت ها که؛ “آقا! آیا این بار پدر من در میان این شهدا هست یا نه؟ اسمش شهید سید محسن تقوی بود.”… و اگر نه جواب سربالا، که جواب “نه” بشنوی و باز هم برگردی خانه و در راه خانه، دخترک همسایه به جای دست نوازش پدر، این گونه تو را بنوازد؛ “به شما که این جمهوری اسلامی خوب می رسد. کاش این بابای ما هم شهید شده بود، دو زار هم گیر ما می آمد” و بعد در اخبار رادیو، نه از قول فلان عضو دوم خردادی شورای شهر، نه از قول فلان نماینده اقلیت، نه از قول فلان نماینده اکثریت، بلکه از قول قاضی القضات در مشروح این اخبار  مجروح بشنوی؛ این که کسی بگوید، قانون اساسی برای من وصیت نامه شهداست، این چه حرفی است؟ امام به بنی صدر می گفت: تو غلط می کنی قانون را قبول نداری و بعد رادیو را خاموش کنی و سی دی حاج سعید را بگذاری که؛ یاد امام و شهدا دل رو می بره کرب و بلا… و بعد طعنه بزنی بعضی ها را تا کمی عقده هایت خالی شود؛ اینکه یاد امام و شهدا دل آدم را به کربلا می برد، آیا بدون پاسپورت و ویزا غیر قانونی نیست؟!… آری جناب نواب، عاشورا حلقه اتصال داد ما به داد شماست و ما همه از حلقوم بریده حسین علیه بیداد، داد می کشیم. شمر حلقوم حسین را برید اما هنوز لبیک گویان به فریاد حسین، حی و حاضرند. تو به حسین لبیک گفتی و ما هم، اما جناب نواب، این روزها بعضی ها می خواهند زیر نام بلند شما تونل عافیت بکشند. بهانه ها می آورند برای سکوت خود. از همان بهانه های سرمای زمستان و گرمای تابستان. زمستان چون سرد است، می شود علی را به گرمای بخاری خانه خود فروخت و تابستان چون گرم است، می توان علی را فدای زمهریر کانال کولر کرد. این روزها هر کسی از کانال خود از ولایت دفاع می کند. بهتر بگویم؛ این روزها هر کسی از کانال خود برای دفاع نکردن از علی بهانه می تراشد. من اما از کانال خودم از سیدعلی دفاع می کنم. من از “کانال کمیل” از “کانال حنظله” از همان کانال پدر زینب از ولایت فقیه دفاع می کنم. من مثل نواب داد می زنم و این مخالف هیچ یک از اصول قانون اساسی ما نیست؛ حتی اگر برای بعضی ها قانون اساسی، وصیت نامه شهدا نباشد. جناب نواب، قانون اساسی من وصیت نامه توست. وصیت نامه شهداست. امنیت ملی مرا فریاد تو تعیین می کند. جناب نواب، این روزها بعضی ها چه خوب از علت سکوت خود در فتنه ۸۸ پرده برداری می کنند. همان خواصی که هنگام تیرباران شدن تو ساکت بودند و ناطق نبودند، این روزها از سرمای ۹ دی حرف می زنند. منتهی روی شان نمی شود سرما و گرما را به تصریح بگویند، حرف مفت می زنند. هزار توجیه بدتر از گناه می کنند. از جمله این خواص بی بصیرت یکی همین شیخی است که ما به او می گوییم “شیخ دیپلمات” و همه هم می دانند چه کسی را دارم می گویم. اسم نمی برم تا احضار نشوم! من هم یاد گرفته ام! و اصلا چه لزومی دارد که اسم ببرم؟ من وقتی می نویسم “پرسه در مه”، چه کسی است که نداند منظور من کیست؟! من وقتی می نویسم “ولایت مترو” همه می دانند چه کسی را می گویم اما وقتی می نویسم “امار با الف” این نیاز به کمی شرح دارد. در همین دل نوشت شرح می دهم. “امار با الف” اشاره به یک نفر نیست. اشاره به یک جریان است. جریانی که می خواهد نام مقدس عمار را بدزدد و با آن، این سو و آن سو پز بدهد که؛ “ما بودیم عمار” و “من از همه به عمار نزدیک ترم”. بعضی ها به الف امار از همه نزدیک ترند و به حضرت عمار از همه دورتر. بعضی ها به الف امارهای با الف به آلاف و الوف آقازاده ها مثل کنه چسبیده اند. بعضی ها سر حسین را به گندم فروختند. بی بصیرت باشی، امار با الف باشی، به پر کاهی، ماهی آسمانی را که نائب خورشید است می فروشی به عافیت آقازاده ها و بعد از نماز جمعه رهبر که “آقا” گفت: “اگر قرار بر اردوکشی خیابانی است، اصلا چرا در این کشور انتخابات برگزار می شود؟” تو به جای ولایت پذیری، به دشمن گرا می دهی و ادعا می کنی؛ “باید به معترضان هم برای برگزاری تجمعات شان مجوز داد”! برای این دل نوشت، همین یک کد کفایت می کند که حق داشته باشم عده ای را امار با الف بخوانم. عده ای البته زمان فتنه از این جملات خوش شان می آمد اما جدیدا بدشان می آید! فتنه که همچنان هست، من هم که همان چیزها را دارم می نویسم، حالا “غلط کردید بیشمارید” شد بی ادبی؟ آن موقع خوب بود و حالا شد بی بصیرتی؟ من که یک بار اعلام کردم نسبتی با جریان ضد روحانیت ندارم اما آیا عده ای با بعضی از امار با الف ها با جریان مخالف ولایت پذیری عاشورایی ما به تازگی صاحب نسبت شده اند؟! شیخ اهل چیزلماسی که نزدیک بود در مذاکرات هسته ای، در غلتان بدهد و آب نبات بگیرد، –این جمله از آن علی لاریجانی است؛ این یکی را من بی گناهم!- از جمهوری اسلامی فقط حقوق سر برج را برج عاج نشینی را دوست دارد، که وقت فتنه آنچنان خموش است و وقت خوابیدن فتنه، اینچنین به خروش آمده؟! شیخ دیپلمات اخیرا پرده برداشت از سکوت زشت خواص بی بصیرتی مثل خودش و ما را خنداند. شیخ دیپلمات گفته: “چون فضای جامعه آلوده به تهمت زنی است، عده ای از بزرگان سکوت کرده بودند”! نمی دانم جلوی این جمله حکیمانه و قصار چند علامت تعجب باید بگذارم! تو را جناب نواب، وقت تیرباران، اسلاف همین جماعت تنها گذاشتند و پیشینیان همین جماعت، در صدر اسلام، علی را. برای ولایت پذیران در حرف و ولایت گریزان در عمل، در طول تاریخ، چیزی که زیاد بوده بهانه بوده. برای امار با الف ها هوا هیچ وقت بهاری نیست؛ یا آنقدر سرد است که سینه پهلو می کنند و یا آنقدر خرماپزان که علی را به پنکه می فروشند! جناب نواب، ما اما از تو داد آموخته ایم. بیداد کنند، داد می کشیم. داد می ستانیم. داد ستانی می کنیم. داد می زنیم. مگر با منطق داد با دلیل فریاد آشفته کنیم این خود به خواب زدگان را. نرود میخ آهنین بر سنگ، محکم باید کوفت!… نه آقای شیخ دیپلمات، حرف مفت زدید. اجازه هست تا وقتی رهبر از فتنه ۸۸ سخن می گوید، ما سکوت امثال شما در فتنه ۸۸ را که دشمن به همراهی با خودش تعبیر کرد و دل دوست شکست، لااقل فراموش نکنیم؟! من باب تواضع ببخشیم و از روی غرور فراموش نکنیم؟! هنوز مگر چقدر از خون سرخ شهدای بسیج در فتنه ۸۸ گذشته است؟ شما شهید حسین غلام کبیری را می شناسید؟ شهید امیرحسام ذوالعلی را چطور؟ آیا چیزی درباره “این عمار” به گوش شما رسیده؟ عده ای از شما مثلا بزرگان، در فتنه ۸۸ برای این سکوت را بر داد، و بیداد را بر فریاد ترجیح دادید که امنیت ملی را برای شما قطر کلفت گردن آقازاده ها تعیین می کند، نه خون سرخ و مطهر شهدا. شما ولایت فقیه را به فضای جامعه آلوده به تهمت نفروختید، به عافیت خودتان فروختید. بعد از آن همه سکوت، چرا نطق تان به خطا باز شد؟ شما در کوران آن فتنه سخت، به فکر امروز علی نبودید، به فکر فردای خود بودید. شما منتظر بودید ببینید نتیجه فتنه ۸۸ چه می شود، بعد اظهار فضل کنید. شما به چندچند شدن نتیجه مسابقه، به سرانجام جنگ، در اندیشه بودید. سکوت شما فضای جامعه را آلوده به تهمت کوفه کرد و شما هم راستش نگران صندلی تان در جمهوری اسلامی قلابی بودید. شما دغدغه جمهوری اسلامی انقلابی را ندارید، اگر داشتید در فتنه مردود نمی شدید. شما آبروی خود را از نظامی که پایش خون نواب صفوی ها ریخته شده، بیشتر دوست دارید. سکوت خود را از ترس آبروی تان به بدترین شکل توجیه می کنید اما آن زمان که شیخ بیسواد به آبروی نظام لطمه زد و تهمت های ناجور به نظام زد، چرا نطق شما باز نشد؟ آبروی شما مهمتر است یا آبروی نظام؟ نه، شما دغدغه خون نواب را ندارید. شما هم دغدغه تونل عافیت دارید. همین دغدغه، زبان شما را در فتنه ای که گرگ سوروس علیه جمهوری اسلامی زوزه ها می کشید، لال کرده بود. لطفا با ملت صریح سخن بگویید و حرف درست و راست بزنید. ما روز ۹ دی فضا را پاک کردیم از تهمت کوفه. شیشه های خانه شما ۲ جداره بود؛ شعارهای ما به گوش تان نرسید. ما بلند فریاد کشیدیم. مشکل از خانه شما بود که با خیابان انقلاب اسلامی با آرمان انقلاب اسلامی فاصله دوری دارد. فریاد ما در یوم الله ۹ دی حق بود. گوش شما پنبه عافیت داشت. آقازاده ها در برابر پرده گوش شما پنبه مصلحت گذاشته بودند. شما به ما به ملت به ولایت فقیه به خون شهدا به ندای نواب وقت تیرباران به این همه اقتدار به حیدر کرار به عباس علمدار به حضرت عمار به مالک اشتر علی به حضرت سیدعلی، یک عذرخواهی بزرگ بدهکارید. حرف اگر می خواهید بزنید، همان بهتر که از عذرخواهی حرف بزنید و الا شما هم برای برگشتن به نظام از رهبر معظم باید اجازه بگیرید. شما به ما بهانه بدهکار نیستید. بهای خون دل مادران شهدایی را بدهکارید که در روز ۹ دی به بعضی ها که به ز شما نباشند، گفتند: “خواص بی بصیرت، مایه ننگ ملت”. نکند منظور شما از فضای آلوده به تهمت، شعارهای ما ملت بود در ۹ دی؟! اگر چنین است رهبر ما که از ۹ دی همواره به نیکی یاد کرده اند. این وسط اعتراض شما به چیست؟ به ما یا به ماه ما ستاره ها؟! عمار فضای جامعه را به تهمت آلوده نکرد. نواب هم. مشکل از کرمی است که از خود درخت تاریخ است. مشکل از طول و عرض شکم عبدالله بن زبیر است و همچنان مشکل همین است. مایه ننگ ملت، سران فتنه نیستند. سران فتنه را خطاب مان این بود: “لعن علی عدوک یا علی، کروبی و موسوی و خاتمی”. حیف که قافیه این شعر از نظر برخی مصالح به تنگ می آمد و الا قیافه های دیگری هم بودند که در فتنه ۸۸ با دشمن پالوده خوردند و از عشق و عاشقی شان و یاری دیرینه شان با یار سخن گفتند. عشق در سینه های بی سکینه وقتی آبکی می شود، آن روی سکه اش نفرت و کینه است. آری، ما در یوم الله ۹ دی شعارهای مان حساب شده بود. برنامه ریزی شده بود. جهت داشت. طرح داشت. هدف داشت. ۹ دی ما به پیک نیک نیامده بودیم. آمده بودیم تصفیه حساب. ما در یوم الله ۹ دی آمده بودیم صاف کنیم هوای تهران را از ذرات معلق کوفه پروری. ما آمده بودیم برای دفع آلودگی ای که شما با سکوت تان به هوای شهر تزریق کرده بودید. هوای شهر ما پاک بود. شما آلوده اش کردید به اتهام کوفه. مقصر آلودگی شمایید. اصلا بعضی ها که این روزها به جای آقازاده ها قیمه و قورمه می کنند عمار را، این یکی را درست فهمیده اند؛ ما یک جریان سازماندهی شده هستیم. آفرین! به خال زدید. ما را حضرت امام سازماندهی کرده است؛ حرفی هست؟! ما را این سخن خمینی سازماندهی کرده است: “مملکت مال زاغه نشین های اطراف تهران است که خدا می داند برای اینها غصه می خورم. این درجه هایی که شما اسم شان می گذارید طبقه پایین، من آنها را بالا می دانم”. آقای شیخ دیپلمات، امام با امثال شماست ها. من و ما را نمی گوید. ما یک جریان یک رود خروشان سازماندهی شده هستیم که خامنه ای سازمان مان داده. ما را یکی هم این جمله “آقا” سازماندهی کرده: “منشور معنوی انقلاب اسلامی وصیت نامه امام و شهداست”. آن جمله من که گفتم “قانون اساسی ما وصیت نامه شهداست”، انشعابی سازماندهی شده از این جمله ولی فقیه است. آیا باز هم من بنی صدرم؟! آیا باز هم حرفی هست؟! آیا باز مشکلی هست؟! اگر نیست، نه از من، که از وصیت نامه شهدا از امام شهدا از رهبر حی و حاضر شهدا و از خانواده شهدا که چشم و چراغ این ملت اند، بعضی ها باید رسما عذرخواهی کنند. آری، این درجه هایی که شما اسم شان می گذارید طبقه پایین ۹ دی کار همین درجه های چند شهید داده بود. اسم کوچه شما نسترن است. نسترن نام هیچ شهیدی نیست. این لاله است که هنوز در رمل های فکه آرمیده است و این آلاله است که هنوز منتظر برگشتن یک تکه استخوان از پدر است. ۲۲ خرداد هم کار همین درجه ها بود. خانه شما اگر از خیابان زاغه نشین ها کشیده نشده، به ما ربطی ندارد اما امام با ما بود. امام با ماست. خامنه ای هم با ماست. ما ولایت پذیری داریم، نه شما. ما به ولایت پذیری شما می خندیم. ما را فرمان ۸ ماده ای رهبر خطاب به سران قوا سازماندهی کرده. ادب کردم و الا باز هم از ترس شلاق مصلحت اما با شجاعت “حروف اختصاری” می نوشتم و هم الان می نویسم که ما را عدالت علی سازماندهی کرده. ما را اندوه دندان شکسته پیامبر در “غزوه احد” سازماندهی کرده. ما را غم ولایت به عافیت فروشان سازماندهی کرده. ما را درد غنیمت پرستان سازماندهی کرده. ما را داغ حمزه سازماندهی کرده. روشنگری های عمار شهید در صفین، ما را سازماندهی کرده. آری، ما یک جریان سازماندهی شده هستیم. ما علیه مصلحتی که به جای “تعیین”، فقط “تشخیص” می دهد، البته که یک جریان سازماندهی شده هستیم. ما را فریاد حق شهید نواب هنگام شهادت سازماندهی کرده. اصلا ما همان تشکیلات فداییان اسلام هستیم؛ حرفی هست؟! این آیا مخالفتی با قانون اساسی دارد؟! شیخ دیپلمات چون حرف زد و به جای عذرخواهی، زخم انداخت، زخم می اندازم. خواص بی بصیرت، امار با الف اند و امار با الف برای علی عمار نشد، برای سیدعلی هم عمار نمی شود. سیدعلی عمار با “عین” می خواهد. عمار با شور و شعور. با شور و شین. عمار با “عین” یعنی عمار با “چشم” که عین، یعنی چشم، یعنی در هر صورت، ۲ دیده باز بصیرت. عمار با عین سینه خود را سپر می کند، نه چون بعضی ها در فتنه ۸۸ رهبر را سپر خود. عمار با “عین” درست است. “عین” اولین حرف کلمه “عدالت” است و اولین حرف نام بلند “علی” است. عمار برای عدالت و در جنگ با معاندین عدالت شرکت کرد و در مصاف صفین به شهادت رسید؛ با دلی خون، نه از سپاه معاویه که از دست خروج کنندگان از ولایت علی، که قرآن ناطق را به قرآن روی نیزه فروخته بودند. طلحه و زبیر در خیبر و بدر با علی بودند. در صفین اما عمار با علی بود و در صفوف پیچیده فتنه ۸۸ در صفین سال هشتاد و اشک، امار با الف ها در صف عافیت بودند. حالا عده ای زبان شان باز شده و اگر بتوانند می خواهند این بار به جای قرآن، نهج البلاغه را بالای نیزه ببرند. عده ای نهج البلاغه را فقط روی کاغذ می خواهند. از عدالت علی خوش شان نمی آید. عاشق کاغذند. عاشق کاغذ بازی اند. کاغذی که نهج البلاغه روی آن نوشته شده زیباست اما از آن زیباتر نهج البلاغه های خامنه ای است. نهج بلاغت است خطبه حکیمانه “آقا”. نهج البلاغه ناطق است خامنه ای. چرا رهبر یک ساعت خطبه می خواند، هنوز هم از فتنه ۸۸ سخن می گوید اما شما به جای زدن سران فتنه، ما را متهم به تهمت به خواص بی بصیرت می کنید؟! شما چرا ما را می زنید؟! ما سران فتنه نیستیم. ما افسران جنگ نرم هستیم و شما گمانم علاوه بر گوش، از ناحیه بصری از حیث هوش هم دچار مشکل شده اید! من یک سئوال خیلی روشن دارم؛ امار با الف ها بفرمایند؛ اصلا در میان جامعه بودند، که حالا بفهمند فضای جامعه آلوده به کدام تهمت بوده است؟! تهمت به همین زندگی شما می گویند علیه زاغه نشین های اطراف تهران. شما شورش کردید علیه رای زاغه نشین ها. شورش شما شورش اشرافیت بود علیه اسلام پابرهنه ها. شورش شما شورش اسلام آمریکایی بود علیه اسلام ناب امام. شورش شما شورش علیه عاشورا بود. شما با سکوت خود همراهی کردید با شورش گران. شورش شما علیه همین محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. شورش شما علیه همین عزاداری های مورد علاقه امام بود. شورش شما علیه آن ساعتی بود که خمینی داشت “آه” می کشید و شانه هایش در بالکن حسینیه جماران در ساحت مقدس عزا می لرزید… “آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک، نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک”. جناب آقای حسن روحانی! شما علیه آشوب گران عاشورا که بر صورت نمازگزاران ظهر عاشورا سنگ زدند و سوت کشیدند و هلهله کردند، کدام موضع را گرفتید؟! نکند سکوت شما هم تقصیر حرف های احمدی نژاد بود در مناظره؟! شما به مادر حسین به بی بی ۲ عالم یک عذرخواهی بسیار بزرگ بدهکارید. ما بر این گمان بودیم، اگر هم شما حرف بزنید، از عذرخواهی حرف می زنید که چرا خیمه فرزند زهرا سوخت و دل شما نسوخت و چرا ساکت بودید؟! شما با سکوت خود و سران فتنه با حرف های نسنجیده، شورش کردید علیه اسلام پابرهنه های امام. متهم به جرم تهمت، شما هستید، نه آحاد ملت. فتنه پیچیده بعدی باز هم ریشه در عافیت طلبی امثال شما دارد. عافیت طلبی بذری است که در هر زمینی بکاری، فتنه بر می دهد. پس لطفا عاقبت احمدی نژاد را پیش گویی نکنید. امار با الف هایی که در فتنه ۸۸ مردود شدند، به بهانه زدن جریان مسئله ساز، قصد تخریب احمدی نژاد را دارند و از همین الان برای منتخب توده های ملت، روزشمار سقوط گرفته اند. چه خبر است حالا؟! چرا با این عجله؟! چرا هنوز باران نیامده، چتر باز کرده اید؟! شما به جای نگرانی از آینده احمدی نژاد، دغدغه بصیرت نم کشیده خودتان را داشته باشید، بهتر نیست؟! نه جانم، مشکل امار با الف ها جریان مسئله ساز نیست. منتقد بدی های این دولت، ما اصولگرایان هوادار دولت هستیم که در رسانه های خود معترف هزار و یک خوبی این دولتیم و آنجا هم که باید نقد کنیم، می کنیم. مشکل امار با الف ها، مسئله سازی نیست. کمی تا قسمتی احمدی نژاد است و بیشترین مشکل امار با الف ها علی است که نه با الف و آلاف و آلوف، که با “عین” با “عدالت” نوشته می شود. مشکل امار با الف ها رای ما به احمدی نژاد است. مشکل امار با الف ها پاسداری خامنه ای بود از ۴۰ میلیون رای ما و من جمله رای “نه” اکثریت به طبقه اشرافیت مدرن. مشکل اینجاست که ما چرا به جای چپ و راست، رای به فردی دادیم که از ماست؟ مرا نه کاری با جریان ضد روحانیت است و نه صد البته کاری با جریان امار با الف. جریانی اگر با روحانیت مشکل دارد، جریانی هم هست که با ولایت پذیری عاشورایی ما با جریان سازماندهی شده ما که از طرف خمینی و خامنه ای سازماندهی شده و می شود، مشکل دارد. ما با رای به احمدی نژاد وارد حریم ممنوعه اشرافیت خواص بی بصیرت شده ایم و این بزرگترین گناه ماست. رای به احمدی نژاد رای تخسی بود و قانون دانان قانون شکن خوب بلدند که از تخسی گری، جرم نابخشودنی، ماده ای، تبصره ای، چیزی بتراشند. آری، مشکل این هر ۲ جریان با سازمانی به نام ۹ دی است. این هر ۲ جریان در خفا دست در دست هم داده اند تا فتنه پیچیده بعدی را پیچیده تر کنند. این هر ۲ جریان، یکی مسئله می سازد برای دولت، با اینکه خود از دل همین دولت است و دیگری مسئله می سازد برای حکومت، با اینکه خود از دل همین حکومت است. هیچ کدام هم علیه سران کفر و فتنه و نفاق موضع شفاف نمی گیرند. علیه یکدیگر، چرا! علیه بچه حزب اللهی ها، بیشتر! و اما دعوای این ۲ جریان یعنی دعوای جریان مسئله ساز با جریان امار با الف که همان جریان خواص و عوام بی بصیرت است، با عرض معذرت از سردمداران هر ۲ جریان، درست مثل دعوای زن و شوهرهاست! زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان باور کنند! دعوای شما با هم نیست، بلکه سر ارث تان است از فتنه بعدی. هنوز فتنه ۸۸ تمام زوایایش روشن نشده، شما هر ۲ جریان از همین الان خواب غنیمت فتنه بعد را دیده اید. شما هر ۲ جریان ۲ لبه یک قیچی هستید. در تاکتیک با هم فرق دارید اما در استراتژی مثل همید و دقیقا یک کار واحد انجام می دهید؛ بریدن راه ما از حضرت ماه. بریدن رای ما به احمدی نژاد و هل دادن خادم ملت از سپاه دوست به لشکر دشمن. عده ای نگران سقوط احمدی نژاد نیستند. برای آن روز مهیای جشن هستند. به کوری چشم این هر ۲ جریان، احمدی نژاد عزیز سرباز ولایت فقیه است و ان شاء الله سرباز ولایت فقیه باقی خواهد ماند. مگر ما بسیجی ها مرده ایم؟! من روی اخلاص دکتر حساب ویژه ای باز کرده ام. این دولت تا وقتی حمایت رهبر را پشت سر خودش دارد، ما در راه بازتاب خدمات این دولت، کشته شویم، به ما می گویند “شهید”. احمدی نژاد آنقدر خوبی دارد که در مقایسه با امار با الف ها که ذاتا مسئله سازند و نه برای دولت که برای کل حکومت مسئله سازی می کنند، بدی هایش به چشم نیاید. ما تمام سعی مان را می کنیم تا اجازه ندهیم ویرگول مسئله سازی، جلوی کلمه جاری و ساری احمدی نژاد، سد بزند اما احمدی نژاد اگر یک مشایی دارد، مسئله سازان برای حکومت، امار با الف ها ذاتا مشایی اند. من اینجا نه گفتم مشایی خوب است و نه گفتم بد، لطفا بند به دستم نزنید و احضارم نکنید. من مدت هاست که با وسواس دارم می نویسم چرا که برای “ق. ق” خوب نیست، آقازاده غیر فراری که از سران فتنه هم نیست تا مشمول تبصره تعیین مصلحت شود، راست راست بچرخد و بر تن عمار شلاق بخورد. مع الاسف این ۲ جریان، یکی برای دولت، مسئله درست می کند و آن دیگری و انگار هماهنگ با جریان قبلی، برای اصل حکومت مسئله سازی می کند و مدام رمالی می کند که؛ “مشکل اصلی نظام سران فتنه نیستند، آینده منتخب ملت است!” از جمله اشخاص این جریان یعنی منصف ترین طیف همین جریان امار با الف، این روزها به تقلید از من نامه ای به رئیس محترم قوه قضاییه نوشت و نوشت: “از پرونده مهدی هاشمی مهمتر، پرونده معاون اول رئیس جمهور است!” در بصیرت جناب قاضی القضات محترم این اندیشمند جوان همین بس که بر خلاف نامه دلسوازنه من، به این نامه هرگز محلی نگذاشتند و نشان دادند قوه محترم قضاییه از خط و خطوط سیاسی پاک و منزه است. در وصف آن ۲ جریان که گفتم آیا جالب نیست؛ برای امار با الف ها که الفبای بصیرت را باید از آن مادر شهید روستایی یاد بگیرند، بعضا پرونده فلان مدیر، از پرونده براندازان، این بازیچه های دست آمریکا و اسرائیل، مهمتر است! از همین مسئله می توان به عمق بصیرت اماران با الف پی برد. از نظر جریان امار با الف، پرونده مهدی هاشمی که بازیچه دست سران کفر بود برای اجرای نقشه شوم براندازی نظام جمهوری اسلامی، و یا این توطئه که جمهوری اسلامی باشد اما علی نباشد، یعنی قلابی باشد، از پرونده فلان مدیر که شاید در گوشه ای از کشور خطایی مرتکب شده، مهمتر است! من اما گذشته از همه این حرفها معتقدم لایه های تندروی این هر ۲ جریان انحرافی با جریان سازماندهی شده آحاد ملت که خط از ولایت مطلقه فقیه می گیرد، مشکلاتی دارند. شما نگاه کنید به چند سخنرانی عمومی اخیر رهبر فرزانه انقلاب. “آقا” همچنان از فتنه ۸۸ از توطئه برای براندازی اصل نظام جمهوری اسلامی، از قصد دشمن برای کاریکاتور کشیدن از جمهوری اسلامی از سران کفر و فتنه و نفاق سخن می گویند اما این هر ۲ جریان از چه سخن می گویند؟! یکی با حاشیه سازی می خواهد قطار دولت را از ریل خدمت خارج کند و دیگری باز هم با حاشیه سازی می خواهد قطار حکومت را از ریل عدالت خارج و به ریل مصلحت از نوع “تشخیص مصلحت” رهنمون سازد. اینجاست که کوچک نشان دادن پرونده سران فتنه در برابر پرونده یک مدیر دست چندم فلان شهرستان خودش را بهتر نشان می دهد. اینجاست که عمار به جای عین، مبدل به امار با الف می شود و درست نوشته نمی شود؛ درشت نوشته می شود. برخی از روی عدالت، از سر خیرخواهی، مثل ما سخن با قوه محترم قضاییه نمی گویند، دغدغه ایشان خوش خدمتی برای آن مصلحتی است که تشخیص می دهد به عمود خیمه نظام و همراه با آتش فتنه، نامه سرگشاده بنویسد اما تشخیص نمی دهد که در مورد ۹ دی اظهار نظر کند! و اصلا با وجود آن شعارها چه پر توقع هستیم ما!! طرفه حکایتی است؛ مردم ما از سال ها دور پیچش مو دیده بودند و در همین سال های نزدیک به کوری چشم بعضی ها که فقط با الف و آلاف و الوف، امار تشریف دارند، رای به خادم ملت دادند. دکتر احمدی نژاد اما نه از چپ بود و نه از راست. لباس پوشیدنش به اردوگاه چپ نمی مانست و حرف زدنش به جناح راست. احمدی نژاد نامزد هیچ حزبی از احزاب معروف چپ و راست نبود. احمدی نژاد نامزد تحزب نبود. کاندیدای تهذیب بود. کاندیدای ما اصولگرایان بود. نامزد دعای قنوت نماز شب پدران شهدا بود. احمدی نژاد مردی بود از جنس مردم و چرخش قدرت میان یقه سفیدهای چپ و راست را با چاقوی رای ما از بیخ و بن برید و باطل کرد. آن رای تخسی که گفتم، همین بودها! اینجا ۲ نکته بسیار مهم است: نخست اینکه انتقادات عده ای به برنامه های سیاسی و اقتصادی احمدی نژاد، از آنجا که ریشه در حسادت جناحین چپ و راست از احمدی نژاد دارد، از نظر کارشناسی محلی از اعراب ندارد. ما خوب می دانیم همانان که به قول ظریف امام، توانایی اداره یک نانوایی را نداشتند، از کدام زاویه منتقد برخی قسمت های طرح هدفمندی یارانه ها شده اند و خدا را سپاس می گوییم که خمینی و خامنه ای، نه در جناحین چپ و راست، که در جناح الله و در پیشانی صف خیبرشکن حزب الله هستند. رهبر حزب الله هستند. عجبا که عده ای می خواستند ما به جای این سال ها که به منتخب خود رای دادیم، در سال های دورتر به عوام جناح راست رای بدهیم، تا دعوای هاشمی و خاتمی با امارانی که از همان زمان با الف امار بودند، دعوای سر کاری باشد برای پر کردن اوقات فراغت ما ملت. پس نخستین نکته این بود که ما خوب می دانیم چه کسانی و چرا به منتقد این روزهای احمدی نژاد تبدیل شده اند. دومین نکته اما این است: احمدی نژاد حتی با وجود جریانی که گرد دولت مسئله سازی می کند، تا زمانی که پای این مسئله سازان به گلیم مقدس حکومت وارد نشده، یک تار مویش می ارزد به جریانی که همین امروز برای حکومت، مسئله درست می کند، چرا که ما حکومت جمهوری اسلامی را از دولت جمهوری اسلامی بیشتر دوست داریم و از مسئله سازان برای حکومت بیشتر تنفر داریم تا از مسئله سازان برای دولت. مسئله اصلی ما حکومت جمهوری اسلامی است و نه دولت و قوای مقننه و عدلیه. اگر ما می گوییم که ای کاش شر مسئله سازان از سر دولت کم شود، همین آرزوی قشنگ را منتهی هزار برابر، برای کم شدن شر لایه غیر قابل اصلاح امار با الف ها از سر اصل حکومت داریم. بعضا جریان امار با الف ادبیاتی دارد که با ادبیات عمود خیمه نظام متفاوت است. درست مثل آن یکی جریان که ابیاتی غیر از ادبیات خدمت می سراید. آه که حضرت ماه برای ما ستاره ها از فتنه دشمن سخن می گوید و از بازیچه ها و برای جریان امار با الف، پرونده مهمتر از پرونده مهدی هاشمی، پرونده فلان مدیر دولت است!… و این وسط از همه خنده دارتر این است که این جریان و نیز آن جریان، حلقه افراطی شان ولایت پذیری ما را قبول ندارند و آن را تندروی می خوانند! ما از کانال کولر از کنار بخاری از ولایت فقیه دفاع نمی کنیم. ما با عکس بزرگ سر در وبلاگ مان با افتخار با شناسنامه، صریح با صدای بلند که هم دوست بشنود هم دشمن و با مدد از خون شهدا و درست مثل شهدا از ولایت فقیه دفاع می کنیم. ما در گوشی، یواشکی از ولایت فقیه دفاع نمی کنیم. ما در راه مبارزه با ولایت پذیری کانال کولری ها و در راه مبارزه با ولایت پذیری کنار بخاری ها که شدیدا سرمایی و گرمایی هستند، کشته شویم، آیندگان به ما لقب “شهید” خواهند داد. ما اجازه نمی دهیم ولایت پذیری مسخره عده ای حمل بر ولایت پذیری شود. ولایت پذیر، ما ستاره های حضرت ماه هستیم. شما جریانات انحرافی بعضا مصلحت پرستی می کنید، نه ماه دوستی. شما شب پرستی می کنید، نه ماه دوستی. عده ای در شباهنگام بی خورشید، کاریکاتوری از ستاره هستند برای ماه. ستاره نما هستند. نورشان از ماه نیست. از مهتابی هایی است که مصلحت را به نفع خفاش و به ضرر ستاره می سنجند. کرم شب تاب، کرم شب تاب است؛ ستاره نیست. ماییم ستاره های حضرت ماه که پاره تن نور نائب خورشیدیم. ادعای ولایت پذیری پلاکی است که فقط برای گردن های باریک آفریده شده است. گردن کلفت ها این روزها به جای علی و عمار و “این عمار” و نواب، طرف سران فتنه را گرفته اند! شما در فتنه ۸۸ به جای حضور در شعاع نور ماه، جملگی پرسه در مه زدید و به جای عمار بودن در غبار اغیار فرو رفتید. تا وقتی رهبرم، آری رهبرم سخن از فتنه ۸۸ می گوید؛ من با همین قلم رفوزه های این فتنه را خواهم زد. هر ۲ جریان انحرافی را به نسبت سهم شان در مسئله سازی خواهم زد. مسئله سازان برای دولت اگر بخواهند برای حکومت هم مسئله سازی کنند، من ایشان را اتفاقا یکی هم از روی محبت و ارادتی که به احمدی نژاد دارم، بیشتر خواهم زد. جریان امار با الف هم، قصه همین است. من غلام قمرم؛ فقط! قلم من غلام قمر است. گفت: من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو، پیش من جز سخن شمع و شکر، هیچ مگو؛ سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو، ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو؛ دوش دیوانه شدم، عشق، مرا دید و بگفت، آمدم، نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو؛ گفتم ای عشق، من از چیز دگر می‌ترسم، گفت آن چیز دگر نیست دگر، هیچ مگو؛ من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت، سر بجنبان که بلی، جز که به سر هیچ مگو؛ قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد، در ره دل چه لطیف است سفر، هیچ مگو؛ گفتم ای دل چه مه ا‌ست این دل اشارت می‌کرد، که نه اندازه توست، این بگذر، هیچ مگو؛ گفتم این روی فرشته ا‌ست عجب یا بشر است،  گفت این غیر فرشته‌ است و بشر، هیچ مگو؛ گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد، گفت می‌باش چنین زیر و زبر، هیچ مگو؛ ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال، خیز از این خانه برو رخت ببر، هیچ مگو؛ گفتم ای دل، پدری کن نه که این وصف خداست، گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو. روزنامه وطن امروز/ شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۹

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    کبوتر با کبوتر باز با باز/ کند نواب با عمار پرواز…..

    چقدر جالب و ظریف!

  2. علی فلاح می‌گوید:

    ارادت

  3. پاتک 3 می‌گوید:

    بزرگترین کاروان دانشجویی حمایت از طلبه سیرجانی
    کاروان دانشجویی استان فارس به نمایندگی از تمام دانشجویان عدالتخواه شیراز و استان فارس برای برگزاری دیدار و اعلام حمایت از طلبه سیرجانی در اواسط بهمن ماه ۸۹ عازم محل تحصن ایشان در شاه عبدالعظیم می باشد .
    این برنامه توسط بسیج دانشجویی دانشگاه های شیراز ، علوم پزشکی ، پیام نور شیراز ، آزاد شیراز ، علوم و تحقیقات فارس و باهنر شیراز برگزار می شود .
    از تمامی دانشجویان و دوستان عزیز برای شرکت در این مراسم دعوت به عمل می آید . و برای اطلاع رسانی از تمامی دوستان انتظار می رود که ما را برای اطلاع رسانی و تبلیغات در این زمینه یاری کنند .
    زمان حرکت کاروان : ۱۳ بهمن ۸۹
    زمان برگشت : ۱۵ بهمن ۸۹

  4. شهباز می‌گوید:

    سلام
    حاجی اینقدر شاهکار نکن که شاهکارات برامون عادی نشه:)
    ایشاالله این متن در راه یه بازشناسی ای از شخصیت نواب برامون بشه…
    یلی بوده واسه خودش.
    یا حق

  5. 9دی می‌گوید:

    سلام
    حسین آقا
    خیلی مخلصیم خیلی کارت درسته پدر دشمنانو رودر آوردی
    پدرهمشونو درآوردی دست مریزاد

  6. سیداحمد می‌گوید:

    “فتنه ۸۸ کجا بودی جوانمرد؟ خواص، خاصیت خود را از دست داده بودند و من انگار که “این عمار” رهبر را “اَینَ نواب” شنیدم؛ این نواب؟! کاش بودی جناب نواب. رهبر به تو نیاز داشت. به تو و به خلیل طهماسبی و به دیگر فداییان اسلام. به شما که وقت فتنه سینه سپر می کردید تا تیری اگر هست، به جای امام عاشورا سینه شما را بشکافد. صد سینه سخن دارم با تو جناب نواب. یکی هم اینکه این روزها سالگرد شهادت عمار است در جنگ صفین و تو عمار بودی در روزگار جاهلیت. این روزها سالگرد شهادت تو جناب نواب مصادف شده است با سالگرد شهادت جناب عمار. این روزها سالروز خیلی از روزهای قمری با سالگرد خیلی از روزهای شمسی مصادف شده است. این روزها سالگرد عملیات کربلای ۵ در سال ۶۵ که هنوز هم ادامه دارد، مصادف شده با اربعین شهادت حسین در کربلای ۶۱ و من از پس و پیش تاریخ چیزی سر در نمی آورم.”

    فتنه ۸۸ کجا بودی جوانمرد؟؟؟

    عالی
    احسنت
    بسیار عالی داداش جانم.
    بسیار عالی؛

  7. بیچک می‌گوید:

    سلام و خداقوت
    راستش هنوز کامل نخوندم
    گفتم اول بیام سلام کنم
    راستی
    یه وقت دور از جون یه اینتر نزنیدا
    همینجور یه سره بنویسید بره
    😀

  8. فرص الخیر می‌گوید:

    سلام
    عجب متن بلندی!!!
    هشتم آیا؟

  9. سیداحمد می‌گوید:

    “سیدعلی عمار با “عین” می خواهد. عمار با شور و شعور. با شور و شین. عمار با “عین” یعنی عمار با “چشم” که عین، یعنی چشم، یعنی در هر صورت، ۲ دیده باز بصیرت. عمار با عین سینه خود را سپر می کند، نه چون بعضی ها در فتنه ۸۸ رهبر را سپر خود. عمار با “عین” درست است. “عین” اولین حرف کلمه “عدالت” است و اولین حرف نام بلند علی است.”

    بسیار عالی.
    شاهکاره داداش حسینم….

  10. سیداحمد می‌گوید:

    “از جمله اشخاص این جریان یعنی منصف ترین طیف همین جریان امار با الف، این روزها به تقلید از من نامه ای به رئیس محترم قوه قضاییه نوشت و نوشت: “از پرونده مهدی هاشمی مهمتر، پرونده معاون اول رئیس جمهور است!” در بصیرت جناب قاضی القضات محترم این اندیشمند جوان همین بس که بر خلاف نامه دلسوازنه من، به این نامه هرگز محلی نگذاشتند و نشان دادند قوه محترم قضاییه از خط و خطوط سیاسی پاک و منزه است.”

    ای والله؛
    بسیار عالی…

  11. چای پولکی می‌گوید:

    به به!

    یاد اون جمله قدیمی تون افتادم:

    « دم خودم گرم، همه رو با هم زدم».

    ***************************************
    لعن علی عدوک یا حسین
    خاتمی و کروبی و میر حسین

  12. غریب می‌گوید:

    ای لطف تو دستگیر هر رسوایی

    وی عفو تو پرده پوش هر خود رایی

    بخشای بدان بنده، که اندر همه عمر

    جز درگه تو دگر ندارد جایی

    یا علی مددی…

  13. سیداحمد می‌گوید:

    عالی بود
    بسیار عالی بود؛

    داداش جانم
    احسنت به این هوش و شعور.
    رحمت بر شیر پاکی که خوردید.
    سلام و دورد خدا بر روح مطهر پدر بزرگوارت.

    با اینکه طولانی بود ولی تک تک جملاتش پر معنا بود.
    یک متن که از تک تک جملاتش شعور و بصیرت نویسنده پیداست.

    از آن متنهای ویژه داداش حسین بسیجیها بود،
    تبارک الله.

    کلمات قدرت وصف احساسم را ندارد.
    عالی شروع کردید و عالی تمام کردید.

    داداش حسینم واقعا بی همتائی،
    میبوسم دستتو بابت این متن.

    عزیز دلم فـــــــــــــــــــــــــدائی داری….

  14. حسین غلامرضائی می‌گوید:

    سلام
    این طرح رو همین الان زدم که ان شاالله همین امشب اگه خوبه بذارید اول متن. البته شاید ارزش کار شما را پائین بیاره.
    یا علی بن الحسین
    http://up.iranblog.com/images/8spqfjg7zu2ti5nb84xw.jpg

  15. سلاله 9 دی می‌گوید:

    عمار در همچون روزی در نهم صفر سال ۳۷ ه‍ در سن ۹۳ سالگى در جنگ صفین به شهادت رسید.زمانی که خبر به امیر المؤ منین (علیه السلام ) رسید بسیار محزون شد و بر بالین عمار آمد و سر او را بر زانو نهاد و با حزن و اندوه فراوان اشعارى در بى وفایى دنیا و دورى از دوستان قرائت فرمود. سپس فرمود: انا لله و انا الیه راجعون . هر کس بر قتل عمار غمگین نباشد او را از مسلمانى بهره اى نیست . بهشت نه یک بار بلکه بارها بر عمار واجب شده است

  16. صادق می‌گوید:

    سلام برادر عزیز و خدا قوت
    واقعا احسنت… بعضی وقتا فکر میکنم و نگرانم که دیگه چیزی نیست که شما بنویسی، اما هر دفعه با متنی جذاب تر از قبل مواجه میشم. واقعا مرحبا. خستگی ناملایمات زندگی و نامردی های سیاسی رو خوندن نوشته هات از تن در می کنه. خدا توفیق بیشترت بده انشالله.
    اون تیکه که راجع به دولت نوشتی که احمدی نژاد نه چپه نه راست خیلی به جا بود. بزرگترین مشکل اصولگرایان (احزاب، نه بدنه) با دولت اینه که سهم می خوان و دولتم زیر بار نمیره. همین. بقیش بهونس.

  17. فرص الخیر می‌گوید:

    سلام مجدد
    عجب! تولی و تبری و یاد شهدا و مدح آقا و …. همه با هم در یک متن

    جدا عالی بود/ممنون از شما

  18. بچه پررو... می‌گوید:

    سلام خسته نباشید.
    لطفا جهت یاری همدیگر برای سرعت بخشیدن در پیشبرد اهداف انقلاب و مبارز با فتنه های آینده، لوگوی ما را در سایتتان قرار دهید تا باشد که ما نیز همدیگر را یاری کرده باشیم.
    با تشکر
    راستی جواب آن شش موردی که در مطلب س.خ برای شما پیغام گذاشتم هیچ جوابی دریافت نکردم. خواهشمنم جواب من را بدهید تا بیشتر از این پررو.. نشوم.
    فرج آقا امام زمان (عج) و سلامتی رهبر عزیزمان صلوات…

  19. منتظر(حرف حساب) می‌گوید:

    سلام من تا پارسال نواب رو نمیشناختم و فقط اسمش رو شنیده بودم ولی بعد از خوندن کتاب سومین پرچمدار از انتشارات سوره مهر( زندگی نامه داستانی شهید نواب صفوی سرشناسه: داوود سالک) اونو واقعا شناختم پیشنهاد می کنم بخونیدش

  20. amir می‌گوید:

    رو سفید ! (گفت و شنود)

    گفت: ایلان برمن معاون شورای سیاست خارجی آمریکا در مصاحبه با روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال گفته است؛ باید بپذیریم که جنبش سبز! مرده است.
    گفتم: «سه من تنباکو سوخته، تازه می پرسه مرده کیه»؟ مرگ فتنه را که همه می دانند.
    گفت: ایلان برمن در همین مصاحبه می گوید؛ مقامات آمریکایی از اعلام این خبر طفره می رفتند اما معلوم نیست که چرا امروزه برای صدور گواهی فوت جنبش سبز عجله دارند؟
    گفتم: پس بگو که چرا فیل برخی از سران فتنه یاد هندوستان کرده و بعد از آنهمه خیانت، حالا که از آمریکایی ها ناامید شده اند به فکر بازگشت دوباره به عرصه سیاسی کشور افتاده اند؟!
    گفت: چه عرض کنم؟!
    گفتم: نوکری یک کیسه گندم را با قاطر برای آرد کردن به آسیاب برد ولی تا نوبتش برسد مشغول قمار شد و گندم و قاطر و همه چیزش را باخت، ارباب که از تاخیر او نگران شده بود به آسیاب رفت و دید نوکرش گوشه ای نشسته و دارد ماست می خورد. پرسید؛ قاطر و گندم چی شد؟ نوکر گفت؛ سیل برد، پرسید لباس خودت چی شد؟ گفت؛ فروختم ماست خریدم. ارباب با عصبانیت کاسه ماست را توی ملاج نوکرش کوبید و نوکر در حالی که ماست را به سر و روی خود می مالید گفت؛ خدا را شکر که هم حسابم را پس دادم و هم روسفید شدم!

  21. سلاله 9 دی می‌گوید:

    سلام ببخشید فکر کنم در تیتر متن یک {با}جا افتاده باشد.

  22. lilipar می‌گوید:

    دو جا خیلی حال کردم و به قول م.ق خنده حکیمانه!
    عده ای خدا را هم در چهارچوب قانون اساسی قبول دارند
    اینکه یاد امام و شهدا دل آدم را به کربلا می برد، آیا بدون پاسپورت و ویزا غیر قانونی نیست؟!…

    احتمالا همین روزا یاد امام و شهدا به جرم قاچاق دل به کربلا دستگیر میشن! می دونی که ق.ق خیلی رو این مسائل حساسه

    راستی حاج حسین بابا به فکر ما هم باش آخه امتحان داریم خووووب!!!
    درسته درسا چرت و پرتن اما حاج آقا پناهیان گفتن که ما (بسیجیا حزب اللهیا) باید دو برابر بقیه درس بخونیم کار کنیم فعلالیت کنیم الف کلاس باشیم و خلاصه رو کم کنیم. نمی ذاری که.

  23. سحر می‌گوید:

    ماشاالله لا حول ولا قوة الا باالله
    ماشاالله لا حول ولا قوة الا باالله
    ماشاالله لا حول ولا قوة الا باالله

    سلام….گفتم، میگم و خواهم گفت که همونطور که برای موسی وحلل عقدة من لسانی تحقق پیدا کرد برای این قلم هم وحلل عقدة من قلمی نمود پیدا کرده…ماشاالله….زنده و سلامت باشید.

    راستی من این شعر آخر متن رو حفظ کردما :D….اینقدر ذوق کردم دیدم دوباره گذاشتید.

  24. lilipar می‌گوید:

    وقتی داشتم می اومدم تو وبلاگ به خودم می گفتم: من متنو نمی خونم فقط می خوام ببینم چه خبره! و این جمله رو تکرار می کردم! الان درحالی می رم که سه تا متن اخیرو مطالعه نمودم اما امتحانمو نع!

  25. سحر می‌گوید:

    “سلاله ۹ دی” عزیز! تشکر فراوان…الحق که یک همچین کشفی ذوق هم داشت….احسنت و تشکر دوباره.

  26. محمد می‌گوید:

    بروزم با موضوع ابو فتنه

    یا علی

  27. سلاله 9 دی می‌گوید:

    ابلهی نفهمید قصه چیست و نامه نوشت: “یوسف بخشی از زیبایی خود را به گرگ بدهد، یک ذره هم یعقوب حالا کوتاه بیاید”. ابلهی دیگر نوشت: “یوسف باید در قعر چاه، جام زهر می نوشید”. ابلهی دیگر گفت: “گرگ، یوسف را نخورده، یوسف، گرگ را خورده”. ابلهی اظهار فضل کرد: “به گرگ ها هم باید اجازه بدهیم تا به صورت مسالمت آمیز خیمه حسین را به آتش بزنند” اما ما جناب نواب، روز ۹ دی گفتیم: “ما یوسف خود نمی فروشیم
    چه قدر این کلمه ابله را درست و به جا استفاده کردید.فوق العاده بود این متن

  28. سلاله 9 دی می‌گوید:

    خواص بی بصیرت، امار با الف اند و امار با الف برای علی عمار نشد، برای سیدعلی هم عمار نمی شود. سیدعلی عمار با “عین” می خواهد. عمار با شور و شعور. با شور و شین. عمار با “عین” یعنی عمار با “چشم” که عین، یعنی چشم، یعنی در هر صورت، ۲ دیده باز بصیرت
    شما به جای نگرانی از آینده احمدی نژاد، دغدغه بصیرت نم کشیده خودتان را داشته باشید، بهتر نیست؟
    احمدی نژاد عزیز سرباز ولایت فقیه است و ان شاء الله سرباز ولایت فقیه باقی خواهد ماند. مگر ما بسیجی ها مرده ایم؟
    ان شاء الله سرباز ولایت فقیه باقی خواهد ماند
    ان شاء الله سرباز ولایت فقیه باقی خواهد ماند
    ان شاء الله سرباز ولایت فقیه باقی خواهد ماند

  29. روشنگر می‌گوید:

    تا تو هستی، دگر هیچ غمی نیست مرا
    حاج حسین جز تو برادر، دگر کیست مرا !؟
    اینچنین سرخ نوشتی و دم از داد زدی ،
    تا توانستی بر این فرقه تو فریاد زدی؛
    مر نگویند برادر نکند پشت برادر خالی،
    کی گذارم که تو را ضربه زند “فئودالی” !؟
    من بسیجی بوم و در ره “او” سر بازم،
    من بسیجی بوم همره تو جان بازم؛

  30. ط.عبدی پور می‌گوید:

    شیعه ما نیستی اگر همه مردم شهر گفتند تو آدم بدی هستی و تو غمگین شوی و اگر همه آنها بگویند آدم خوبی هستی خوشحال شوی.بلکه خودت را به کتاب خداعرضه کن…..

    الحیات/امام صادق(ع

  31. صدر می‌گوید:

    سلام
    مورچه و سمفونی مورچه ها ، من را یاد فیلم بایکوت میندازه

  32. ا255815 می‌گوید:

    سلام!
    بابا ای ول!
    من که یه پاراگرافش رو یه نفس خوندم، دارم منفجر میشم از حال خوش این نوشتت!
    نفس میگیرم دوباره شنا میکنم تو متنت! اصلا غرق میشم!
    ابا عبدلله نگهدارت!!
    ما رفتیم غواصی:
    هوووووپ!!!!!

  33. احسان مطهری می‌گوید:

    من نمی دانم چه اصراری داری همه را پشت سر هم می نویسی. بابا وسطش یک اینتر بزن حداقل. پارگراف بندی چیزی. یه طور می نویسی انگار بازی زو هست. یه نفس بگیر و تا آخرش بخون. خودت نفست زیاده حداقل به فکر ما هم باش.

  34. سلام
    قزاز بود که سفرنامه شمال با تیتر ای نامه که می وی به سوی حسین … باشه
    عالی بود
    ببین:
    http://www.up.iranblog.com/images/vwntw47137zlnzz57hi.bmp

  35. آزاد اندیشی می‌گوید:

    سلام خدا قوت
    با مطلب:
    آزادی بیان غربی و عروسک‌های خیمه شب‌بازی
    به روز هستم
    . . . اصناف در کشورهای اروپایی به راحتی اعتصابات گسترده انجام می‌دهند اما در مقابل چنین حرکت‌هایی در نظام ما براندازی به حساب می‌آید و سرکوب می‌شود. آزادی بیان در کشور ما محدود است در حالی که در کشورهای غربی به راحتی در مطبوعات و تلویزیون رئیس جمهور و مسئولین عالی رتبه را به تمسخر می‌گیرند یا اینکه نقد می‌کنند. . . .

    ادامه مطلب:
    http://www.azad-andishy.blogfa.com/post-46.aspx

  36. از این نگذر می‌گوید:

    حاج حسین! جمله ای را که آقا بعد از دیدار با آیت الله مصباح بعد از تالیف کتاب آذرخشی دیگر از آسمان کربلا به ایشان گفتند را به شما متذکر میشم: “آقای مصباح خیلی کتاب خوبی بود فقط یادتان باشد خسته نشوید” چیزی که دشمن می خواد

  37. ابو اسحاق می‌گوید:

    اگر صحبتهای اخیر رئیس جمهور موسوی را بخوانی بیشتر آتش میگیری و کف میکنی. غلظت فتنه فتنه کردنها و رجز خوانیهای بیهوده تو وامثال تو بیشتر خواهد شد. تف به همه شما که مصداق واقعی فتنه وابوالفتنه هستید.

  38. یک دوست می‌گوید:

    سلام

    اقای قدیانی هرچند میدانم خودتان کامنت های را تایید نمیکنید و شاید از وضعشان اطلاعی ندارید ولی با این امید که شاید این کامنت به حضورتان برسد مینویسم . هرچند میدانم دوستانتان آن را تایید نخواهند کرد . من به دنبال خوانده شدن این کامنت هستم نه تایید شدنش .
    آقای قدیانی ! در اینکه وبلاگ شما یکی از پربازدید ترین وبلاگ هاست هیچ شکی نیست ولی ای کاش شما کمی به خوانندگان وبلاگتان احترام بیشتری میگذاشتید . اگر این را قبول کنیم که تک تک کامنت ها را علازغم اینکه خودتان تایید نمیکنید میخوانید ولی اصلا با خواننده خود همراه نمیشوید . مگر فلسفه وبلاگ این است که کسی بیاید نوشته ای را بگذارد و عده ای هم بیایند و فقط از او تعریف کنند و او را اسطوره کنند ؟ بنده حقانیت قلمتان را درک میکنم ولی اگر قرار است وضع کامنت ها این باشد چه بهتر است که اصلا جایی برای ثبت کامنت نگذارید . نه تنها شما یک کامنتی که تعریف و تمجیدی از شما نمیکند را تایید نمیکنید . و خود را وحی منزل میدانید که هرچه مینویسید جایی برای نقد ندارد ( هدف حق است ولی آیا این درست است که آثار شما نیازی به نقد ندارد ؟ ) حتی خواننده ای که از شما سوالی میپرسد و انتظار جواب دارد را هم هیچ توجهی نمیکنید .
    آقای قدیانی ! بنده از خوانندگان قدیمی شما هستم و به دفعات دیده ام که چقدر به کامنت ها بی توجه هستید . بعد در جوابش شما و امثال شما که وبلاگ های معروفی دارند میگویید که مشغله های کاری و فکری اجازه نمیدهد و یا اینکه وقت نمیکنم به کامنت ها رسیدگی کنم . جوابشان را بدهم و نقد ها را بخوانم . اما باید در جواب شما بگویم که جناب اقای قدیانی باور کنید کسانی که برای بازدید از وبلاگ شما میایند و کامنت میگذارند بی کار تشریف ندارند ! آنها ارزش قائل هستند و بنا به این ارزش و احترامی که به نوشته های شما دارند حاضرند بنشینند متن های گاها خیلی طولانی شما را بخوانند و خوب هم بخوانند و نقد هم بکنند . آنوقت شما یا غرورتان اجازه نمیدهد در کنار این همه تعریف و تمجید آن را منتشر کنید و یا سانسورش میکنید و خیلی بی تفاوت آن را منتشر میکنید . این انتقاد واقعا بر شما و این وبلاگ وارد است . و مطمئن هستم که نه تایید میشود و نه به گوش شما خواهد رسید . من فقط لز روی وظیفه آن را نوشتم . والسلام .

  39. مهدی می‌گوید:

    سران فتنه را خطاب مان این بود: “لعن علی عدوک یا علی، کروبی و موسوی و خاتمی”. حیف که قافیه این شعر از نظر برخی مصالح به تنگ می آمد و الا قیافه های دیگری هم بودند که در فتنه ۸۸ با دشمن پالوده خوردند و از عشق و عاشقی شان و یاری دیرینه شان با یار سخن گفتند. عشق در سینه های بی سکینه وقتی آبکی می شود، آن روی سکه اش نفرت و کینه است.

  40. علی می‌گوید:

    رو سفید ! (گفت و شنود)

    گفت: ایلان برمن معاون شورای سیاست خارجی آمریکا در مصاحبه با روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال گفته است؛ باید بپذیریم که جنبش سبز! مرده است.
    گفتم: «سه من تنباکو سوخته، تازه می پرسه مرده کیه»؟ مرگ فتنه را که همه می دانند.
    گفت: ایلان برمن در همین مصاحبه می گوید؛ مقامات آمریکایی از اعلام این خبر طفره می رفتند اما معلوم نیست که چرا امروزه برای صدور گواهی فوت جنبش سبز عجله دارند؟
    گفتم: پس بگو که چرا فیل برخی از سران فتنه یاد هندوستان کرده و بعد از آنهمه خیانت، حالا که از آمریکایی ها ناامید شده اند به فکر بازگشت دوباره به عرصه سیاسی کشور افتاده اند؟!
    گفت: چه عرض کنم؟!
    گفتم: نوکری یک کیسه گندم را با قاطر برای آرد کردن به آسیاب برد ولی تا نوبتش برسد مشغول قمار شد و گندم و قاطر و همه چیزش را باخت، ارباب که از تاخیر او نگران شده بود به آسیاب رفت و دید نوکرش گوشه ای نشسته و دارد ماست می خورد. پرسید؛ قاطر و گندم چی شد؟ نوکر گفت؛ سیل برد، پرسید لباس خودت چی شد؟ گفت؛ فروختم ماست خریدم. ارباب با عصبانیت کاسه ماست را توی ملاج نوکرش کوبید و نوکر در حالی که ماست را به سر و روی خود می مالید گفت؛ خدا را شکر که هم حسابم را پس دادم و هم روسفید شدم!

  41. سیداحمد می‌گوید:

    جناب “یک دوست”

    اول باید عرض کنم خدمتتان که چه شما بخواهید و چه نخواهید، چه باور داشته باشید و چه نداشته باشید تک تک کامنتها توسط آقای قدیانی خوانده میشود.
    مسلما شما از خوانندگان قدیمی اینجا نیستید و هر چقدر هم که قدیمی باشید سابقه حضورتان کمتر از بنده است!
    شما یک وبلاگ معرفی کنید که موقعیت قطعه ۲۶ را داشته باشد که در آن چنین احترامی به مخاطب گذاشته میشود.
    نمیدانم دلیل شما و امثال شما از گذاشتن چنین کامنتهائی چیست؟!
    بچه های ثابت و قدیمی قطعه۲۶ کاملا شرایط و مشغله های آقای قدیانی را درک می کنند؛
    همین که آقای قدیانی از خواب و خوراکشان میزنند و وبلاگ مقدسشان را آپ! میکنند ما تا ابد مدیون و ممنون ایشان هستیم.

    شما که از خوانندگان قدیمی هستید! 🙂 اگر ممکن است بفرمائید کِی به دفعات! بی توجهی آقای قدیانی را دیدید؟ چرا بنده این بی توجهی را ندیدم؟!!!

    قصد داشتم چند جمله دیگر هم بنویسم ولی بنا به دلایلی خودم را سانسور کردم!

  42. امواج آبی می‌گوید:

    اولا آن یک دوست که بالا پیام گذاشته، حرف خوبی زده.
    دوما نباید بعضی ها قانون اساسی را وصیت نامه شهدا بدانند ، می دانید چرا؟ چون از همان خط اول با شهید مشکل دارند، رب الشهدا و الصدیقین را نمی خواهند، رب خودشان، رب عبدالله بن زبیر ها را می خواهند.

  43. مهره اضافه می‌گوید:

    قطعه طقعه مهره
    سلام
    چقده زیاده آآآآ
    دیشب اومدم نشد بخونم الانم نمی شه (غمگین)
    ممنون ک هستین
    ولی تیتر باحالی داره!!

  44. سلاله 9 دی می‌گوید:

    خطاب به ابواسحاق:
    ما قبول نداریم که مصداق فتنه وابوالفتنه ایم ،اما توشک نکن که مصداق بارز خوارجی.مثل دیروزی در ۹ صفر سال ۳۹هجری فتح نهروان واقع شد و( ذوالثدیه) رئیس خوارج به هلاکت رسید.جناب ابواسحاق شما و رئیس جمهور موسوی تان (آخ که چه قدر این کلمه رئیس جمهور موسوی باعث انبساط خاطرم شد)هم انشاءالله با ذوالثدیه محشور می شوید.
    راستی بیچاره مختار، که امثال تو لقبش را به عنوان نام خود برگزینند.

  45. بذار نگم می‌گوید:

    سلام حاج حسین. من دلم گرفته می خوام با یکی صحبت کنم. برام مهمه که جوابمو بدی. من عاشق شخصیت نوابم. ولی خیلی گناه کارم. از اون جوونای پشیمون پشیمونم. حسین آقا خیلی با آنچه از دلت بر آمد لاجرم بر دلم نشست. من می خوام توبه کنم ولی تب دنیا نمیذاره. من هیچی واسه شهادت ندارم ولی آرزوشو دارم.آرزو که نه دغدغه. چی کار کنم؟؟؟
    الان که اسمشو آوردم گریه امون نمیده ولی…….

  46. منصور می‌گوید:

    خیلی عالی بود فقط خواهش دارم درباره مختار هم بنویسید و مقایسه آن با زمان حال

  47. امیرعلی صفا می‌گوید:

    عرض ادب و احترام

    به اندازه‌ی تک تک کلمات این نوشته‌ی بصیرت بخش، یعنی ۷۰۶۰ بار تشکر.
    روح شجاعت و بصیرت همراه با هنرمندی در این نوشته موج می زند.

    الحق قلم چون تیغ می رقصد به دستت …

    تبارک الله

  48. امیرعلی صفا می‌گوید:

    به ابو اسحاق :

    بابا دست خوش
    عجب جوی گرفته تو رو . بیا بیرون از تو جو، خفه می شی ها. :‌ )

  49. ستاره خرازی می‌گوید:

    (۳)
    رفته بود کردستان. یازده ماه طول کشید. نه خبری، نه هیچی. هی خبر می آوردند تو کردستان، چند تا پاسدار رو سر بریده اند.
    رادیو می گفت یازده نفر را زنده دفن کرده اند.
    مادرش می گفت “نکنه یکیشون حسین باشه؟” دیگه داشت مریض می شد که حسین خودش اومد. با سر و وضعه به هم ریخته
    یک ساک پر از لباسهای خونی.

    (۴)
    دیگر دارد ظهر می شود. باید برگردیم سنندج. اگر نیروی کمکی دیر برسد و درگیری به شب بکشد، کار سخت می شود؛ خیلی سخت.
    کومله ها منطقه را بهتر از ما می شناسند.
    فقط بیست نفریم. ده نفر این طرف جاده، ده نفر آن طرف. خون خونم را می خورد.
    -دیگه نمی خواد بیاین. واسه چی می آیین دیگه؟ الان ما رو می بینن، سر همه مون رو می برن می ذارن روی …..
    صدای تیر اندازی می آید. از پشت صخره سرک می کشم.
    حسین و بچه هایش درگیر شده اند.
    **
    می گوید چقدر بد اخلاق شده ای؟ دیدی که. زدیم بیچارشون کردیم.”
    داد می زنم ” واسه چی درگیر شدی حسین؟ با ده نفر؟ قرارمون چی بود؟ ”
    می خندد. می گوید” مگه نمی دونی؟ کَم مِن فِئةٍ قلیلةٍ غلبت فئةً کثیرةً باذن الله.”
    شهید حاج حسین خرازی
    فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع)

  50. ناشناس می‌گوید:

    سلام داداش جون . در شعر بالای عکس شهید نواب یک “با” انگار جا افتاده است . همین . ببخشیدا .

  51. ستاره خرازی می‌گوید:

    ماییم ستاره های حضرت ماه که پاره تن نور نائب خورشیدیم.
    ادعای ولایت پذیری پلاکی است که فقط برای گردن های باریک آفریده شده است.

    بسیار زیبا، بسیار
    ممنون

    مگر نه این است که از فرزند آدم عهدی ازلی ستانده اند که حسین(ع) را از سر خود دوست تر بدارد، و مگر نه این است که گردنهای ما را نازک آفریده اندتا در کربلای عشق حسین(ع) آسانتر بریده شود.
    شهید آوینی

  52. یک دوست می‌گوید:

    سلامی دیگر

    این که سابقه حضور بنده از شما کمتر است در آن شکی نیست . هدفی هم از گذاشتن این کامنت ندارم . بنده بارها گفتم هدف این نوشته ها حق است . در این شکی نیست . هر کس برای ولایت و روشنگری فتنه بنویسد حق است . اما من و شما در معنای این احترام مشکل داریم . آقای قدیانی از نویسندگان و روزنامه نگاران برجسته ای هستند و این وبلاگ هم محلی است برای آشنایی بیشتر و ارتباط تنگاتنگ با این نویسنده و روزنامه نگار . اگر جز این است بگویید . من میگویم این ارتباط مستقیم که فلسفه هر وبلاگی است باید جوری باشد که خواننده نویسنده را لمس کند . مثلا بنده به دفعات دیده ام که دوستان سوالی از آقای قدیانی داشته اند که بی جواب مانده و بار ها نقد ها .و نوشته های بلند بالایی که حاصل تحقیق و تلاش فرد بوده را در قالب کامنت دیده ام که توجهی به آن نشده . بار ها نامه هایی را دیده ام که در کامنت ها ارسال شده و بی جواب مانده . شاید این بی توجهی ها که شما دلیلش را مشغله زیاد مینامید باعث شده بعضی از این خواننده ها از خیر کامنت گذاشتن بگذرند و کامنت های وبلاگ تبدیل شود به تعاریف و تمجیدات از شخص آقای قدیانی .موفق باشید .

  53. منتظر محبوب می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی. قلمتون و صراحتتون رو با تمام وجود تحسین می کنم. خدا حافظتون باشه انشاءالله. در ضمن لینکتون کردم. التماس دعا.

  54. گمشده می‌گوید:

    سلام علیکم
    نواب عمار نبود.
    نواب استاد بود.
    شهید نواب صفوی به نحوی استاد امام بود.
    امام از کودکی و نوجوانی تا به جوانی و زمان قیام خود درس می گرفتند و برای خود الگو سازی می کردند.
    نواب هم یکی از استوره های آن زمان بود.
    ………
    مشایی گر چه مورد تائید نیست ولی نمی تواند دکتر را محو کند.
    شاید به عنوان یک لکه ی سیاه در پرونده ی سفید دکتر احمدی نژاد باشد ولی غلط گیرها کار خود را بلدند.
    ……….
    قلمتون استوار
    به امید ظهور دولت یار
    التماس دعا
    یاحق

  55. احمد می‌گوید:

    سلام متنت که لاحاله بماندعکس قشنگتم باحاله حاج حسین آقادشمنا وفتنه گراهنوزنیم رخ تورودیدن اینقدربهم ریختن اگه تمام رخ ببیننت که چه حالی بشن وباورم اینه که هنوزنیمی ازقلمتودرنبردبابدخواهان بکاربردی وای به اون روزی که تمام قلم باابهتت رونمایی بشه

  56. فرص الخیر می‌گوید:

    سلام وقت بخیر
    عارضم به خدمت شما که
    سر برگ جدید مبارک انشالله

  57. دختر بسیجی می‌گوید:

    این سربرگ جدید آدم رو یاد آسمان میاندازه.
    سربرگ آسمانی…
    خیلی قشنگه.

  58. سام می‌گوید:

    آقا مگه شما نمیگی جریان فتنه کور شده؟
    پس چرا از صبح تا شب میشینی تو این وبلاگت خودتو پاره میکنی از فتنه حرف میزنی؟
    چته؟
    چی میخای؟ مگه ایران مال تو و بقیه اوباش بسیج هست که با چشم خودم دیدم چطور یه دختر رو با باتوم کتک میزنه؟
    مگه تو فقط بچه بسیجی هستی؟ مگه تو فقط مسلمونی؟
    آخه یخورده تاریخ رو بخون؛ هیچ کس نتونسته مادام العمر حکومت کنه ، بترس از روزی که مثل اول خروش ۵۷ مردم بریزن و خودتو بقیه بازجو های بند ۲۰۹ سپاه و ما بقی رو از درخت آویزون کنن.
    تو حق نداری اینطوری صحبت کنی، اگه تو اینطوری صحبت میکنی چرا پس احمد زید آبادی باید تو زندان باشه؟ ها؟ چرا باید سردبیر سیاسی شرق تو زندان باشه؟ چرا؟
    تو فکر میکنی چون بچه شهیدی باید همه به پاهات بیوفتن؟ پدر تو اگر رفت با خدا معامله کرد نه با خلث خدا که حالا اومدی طلبتو وصول کنی اونم با پر رویی میگی فتنه!
    مگه تو چیکاره هستی؟ برو عمو! تو که بخاطر پدر شهیدت سهمیه دانشگاه و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه رو گرفتی هنوز شکمت سیر نشده؟ کمی خجالت بکش.
    اگر نه دی رو با مجانی کردن مترو و اتوبوس و تعطیل کردن زودهنگام اداره ها درست کردین، اگر جرئتش رو داری بیا بگو تو کیلومتر ۲۰ اتوبان تهران کرج هم معترضین و مخالفان بیان وایسن, اگر جرئت دارین بگین دیگه! چرا اینو نمیگی تو این وبلاگت؟
    دست آخر هم میگم فتنه یا جنبش سبز تموم نشده تا چشم تو یه نفر دربیاد که اگر تموم شده بود تو خودتو پاره پاره نمیکردی همش فتنه فتنه کنی.
    کمی از خدا بترس…..
    حسین قدیانی: ما رژیم طاغوت را قبول نداشتیم و عوضش کردیم؛ شما هم اگر نظام مقدس جمهوری اسلامی را قبول ندارید، به جای صحبت کردن درباره کیلومتر چند جاده قلعه حسن خان، عوضش کنید! بسم الله…

  59. امیررضا ال حبیب می‌گوید:

    سلام حاج حسین
    بهت نمی گم مثل سابق داش حسین که دوباره نگی طرفدارای مشایی به من می گفتن داش حسین…
    امیدوارم خوب باشی..از حال من هم خواسته باشی ملالی نیست…جز حرفی که تو گلوم مونده و الان می خوام بهت بگم…من یکی از کسایی بودم که همیشه ازت حمایت کردم همه جا..نه اینکه همدرد بودیمو خانواده شهید
    نه…فقط به این دلیل که می دیدم حرفای دل منو می زدیوقلمتم که خوب بود هر چند بعضی جاهاش تند می رفتی و ازت ناراحت می شدم اما با این حال دوست داشتم…مطالبتو هم تو وبلاگ هم سایتای مختلف هم کلوب هم تو نظر برا دوستان
    انعکاس می دادمو خوشحال بودم که بازدید وبلاگت بالا می ره و حرفتو همه می شنون…
    تا روزی که احظار شدی………………………….
    بماند که اوون موقع من کربلا بودمو از اونجا کلی واست مطلب زدمو به دوستان گفتم که انعکاس بدنو رو این قضیه کار کنن…کلی هم اونجا گریم گرفت برات و کلی نماز و دعا برات خوندم و کردم..اما موقعی که اومدمو بهت زنگ زدم تلفنمو بر نداشتی
    اس هم زدم باز تحویل نگرفتی…نه یه بار نه دو بار
    چند بار…اما ناراحت نشدم و مدام رو جریان شما کار می کردمو بماند…تا اینکه اوون نوشته و عذر خواهی رو ازت دیدم…به کلی منقلب شدم..رفتم هیئت با خیلی ها صحبت کردم اما همه از دستت ناراحت بودن…خوب خودتو بزار جای ما
    کلی ازت حمایت کرده بودیمو ازت توقع نداشتیم…بازم باهات تماس گرفتم اما جواب ندادی…منم نامردی نکردمو یه مطلب برات زدم که حسین قدیانی کم اوردو کاسه کوزه رو سر احمدی نژاد شکوند…الانم پشیمون نیستم.فقط خواستم بهت بگم من نه طرف مشاییم نه احمدی نژاد
    معیار برای من رهبره…
    خواهشا منو منتسب به جریانات نکنو نبین
    من یه بسیجیم یه ایرانی یه هموطن…ازت دلخورم…خودتو خیلی دست بالا می گیری…
    الان ازت یه مطلب دیدم که نوشتی دکتر رو دوس دایو ازین حرفا
    اون موقع که داشتی اون عذر خواهی رو می نوشتی باید این حرف و می زدی
    دکتر با اون تقدیر خواست بهت بفهمونه که پشتته…اما تو در عوض چیکار کردی؟؟؟؟
    باس برم نماز..وگرنه کلی حرف تلنبار شده داشتم…بماند..اگه دیدمت بهت بزنم
    خدا عا قبتمونو ختم به خیر کنه..
    حسین قدیانی: برادر خوبم! اولا سلام خدمت شما و دیگر دوستان عزیز. ثانیا معیار برای من هم رهبر حکیم است و با این معیار، آن عذرخواهی که جای خود داشت، اگر لازم باشد -تاکید می کنم؛ اگر لازم باشد- از هر کسی معذرت خواهم خواست اما بر خلاف طعنه ای که زدید، آن متن، عذرخواهی نبود، “عشق است ابالفضل” بود. هم الان هم خط به خط آن مطلب را قبول دارم، همچنان که هنوز روح نامه به قاضی القضات را و در کتاب “قطعه ۲۶” که به نوعی جلد دوم کتاب “نه ده” است، هر دو متن را خواهم آورد. البته در متن نامه به قاضی القضات، برخی عبارات ناصحیح را قطعا حذف خواهم کرد. من دنبال قهرمان بازی نیستم؛ در پی سربازی برای آن روی ماهی هستم که جملگی او را ستاره ایم. ثالثا باورم هست آن تقدیر که صورت گرفت، سوء استفاده جریان مشایی از کوچکی مثل من و بزرگی چون دکتر بود و سئوالم این است: آن تقدیر از حب من نوشته شده بود یا از بغض اخوان لاریجانی؟! با این همه به رسم بصیرت، اجازه ندادم احدی حتی از مظلومیت من در آن جریان سوء استفاده کند و نیز به رسم ادب، پاسخی به دکتر دادم که در همین وبلاگ هست. مدعی ام بیشترین حمایت را در عرصه نوشتن از خوبی های کثیر این دولت، و نه اندک معایبش من کرده ام. اینکه حالا چون شما محترمی آن متن “عشق است ابالفضل” به دلش ننشست، و اینکه همان متن را امثال سجاد صفار عزیز حمایت و لینک کردند، برای من مهم هست اما “معیار” نیست. اینقدر می دانم که نامه به قاضی القضات را رهبر معظم که شما هم مثل من معیارش می دانید، به آن تند و تیزی قبول نداشتند و در این باره بیش از این مجاز به باز کردن مسئله و اینکه آیا دیداری بوده و یا پیامی فرستاده شده، نیستم. در کتاب “قطعه ۲۶” هم آن نامه را حتی المقدور به گونه ای اصلاح می کنم که مرضی رضای رهبر عزیز باشد. رابعا به قرآن قسم اگر بخواهم به تمام تماس ها پاسخ دهم و به همه کامنت ها جواب، وقتم حتی کفاف نفس کشیدن هم نمی دهد. همین جا از خود شما و دیگر دوستان عذر می خواهم اما بدانید داداش حسین شما هرگز اهل کلاس گذاشتن نیست. خامسا از تیتر یک بودن بدم می آید. وقتی می بینم دوستان از فلان متن من که خوش شان آمده، در وبلاگ شان تمجید می کنند و از بهمان متن که بدشان آمده، انتقاد، از هر ۲ ناراحت می شوم. وظیفه اصلی همسنگران عزیز، چیز دیگری است. من هم یکی مثل شما هستم با سلایقی و عقایدی، اما من وقتی از متن دوست عزیزی خوشم نیامد، برنمی دارم او را نقد کنم، چرا که می بینم فتنه ۸۸ هنوز تمام نشده و هنوز آمریکا و اسرائیل هست و وظایف مهمتری روی دوش من است. حرف های آخر: یکی اینکه خدا بر درجات شهید والادرجه خانواده شما دوست خوب بیافزاید. دوم اینکه چندی پیش دوستی برایم کامنت خصوصی گذاشته بود به قصد مزاح که تو در وبلاگت به مسئولین فحش می دهی، در وطن امروز، ماست مالی می کنی و در کیهان، عذرخواهی! سوم اینکه من داداش کوچک شما هستم و به دعای تان سخت محتاجم. اشتراکات ما با هم آنقدر هست که نخواهیم دل همدیگر را بشکنیم. اگر چون شمایی، مثل من معیارش برای حرکت، رهبر باشد، نه تعریف و تخریب دیگران… دیگران، حتی بسیجیان، به دوستی و همسنگری با آن عزیز افتخار خواهم کرد.

  60. میلاد پسندیده می‌گوید:

    اول تبریک می گویم به خاطر سردر جدیدتان که خیلی دوست داشتم خودم کار کنم… کاش می شد

    اما سوال اینکه چند خطی توضیح بدهید درباره کتاب قطعه۲۶٫

    الان هم می روم برای خواندن متن…
    حسین قدیانی: ادامه دل نوشت های بعد از “نه ده” است. طرح های شما دوست خوب و دیگر عزیزان هم در کتاب هست. تا چند روز دیگر کتاب “قطعه ۲۶” در خواهد آمد.

  61. سرگردان می‌گوید:

    سلام
    حسین آقا انصافا قلمت خوبه ولی مثل همیشه نیش داره. به نظرم یه خورده هم خودخواهی.
    انشاالله که اصلاح می شی
    موفق باشی
    حسین قدیانی: برای الله و ماه، خودم را زیاد می خواهم، نه یک خورده!

  62. مصاف(بچه مثبت) می‌گوید:

    سلام داداش حسین…
    تم جدید مبارک..خیلی عالی شده البته با قلم قشنگ تو این قالب دیدنی است….

  63. چای پولکی می‌گوید:

    با عرض معذرت! لوگوی قبلی قشنگ تر بود!

    *****************************
    لعن علی عدوک یا حسین
    خاتمی و کروبی و میرحسین (بشمااااااااااار)

  64. مصاف(بچه مثبت) می‌گوید:

    داداش حسین کاری به اراجیف این از خدا بی خبرا نداشته باش ..
    شهید بهشتی: ان الله یدافع عن الذین امنوا…. ما یه وظیفه داریم اون ایمان آوردنه خدا هم وظیفه خودشو خوب بلده…ما وظیفه خودمونو خوب انجام بدیم….
    خوش بحالت که چنین ستاره ای هستی برای چنان ماهی….

  65. فرص الخیر می‌گوید:

    سلاممم
    کاری به هیچ کدوم از قسمت های حرف “سام” ندارم. حتی قصد ندارم که جواب بدهم. فقط یک چیز را بدان جناب “سام”: اگر ما ستاره ها به اینجا زیاد سر میزنیم و من شخصا اینجا همیشه و همیشه احساس شاگردی میکنم تنها و تنها یک علت دارد و آن هم اینکه جناب حسین قدیانی نه فقط به اسم پدر بلکه به رسم ایشان عمل می کنند( بسیار دیده ایم فرزندان شهدایی که رسم پدر را فراموش کرده اند)/ من فکر می کنم اگر همه امکانات رفاهی حتی چزئی ترینش را هم در اختیار خانواده های شهدا قرار دهند باز هم کم است و جبران حتی لحظه ای دلتنگی را نمیکند

    همه این ها را گفتم که بدانی چنین نیست که بیایی و هر چه میخواهی بگویی و ما هم ساکت باشیم

    یک چیز را هم بدان: به فرموده حضرت روح الله ملتی که شهادت را افتخار خود بداند هرگز شکست نمیخورد.
    نمیدنم چرا یادم افتاد به حرف یکی از این خارج نشینان سوخت شده که میگفت: ما نتوانستیم بچه هایمان را طوری تربیت کنیم که برای اصلاحات خون دهند/ بدان که نازپرورد تنعم راه به جایی نخواهد برد

    +++++
    جناب آقای قدیانی
    شکر که در دفاع از ولایت سرشناس و سربلندید

  66. سرباز می‌گوید:

    این هفته ها که ختم به مختار می شود

    تاریخ عصر ماست که تکرار می شود!

    ای بی بصیرتی که انکار میکنی

    فردا وجود توست که انکار می شود

    سرباز رهبرم، در بیعت علی(ع)

    سرباز آن سری که بر دار می شود

    در دست من ببین شمشیر انتقام

    دستی که با شما(!) به پیکار می شود

    شعر از: امیر محرمی

    ——————————————————————————–

    استقبال از: “این جمعه ها که ختم به مختار میشود…”

    تقدیم به داداش حسین قدیانی و “نوش جون” هر کی چشم نداره ببینه سینه ی ما سپر حضرت ماه آیت الله العظمی امام خامنه ای هست…
    یا علی مدد بی حد و عدد

  67. یگان می‌گوید:

    چشمانمان سرویس شدنر همی..
    آقایی

  68. عباس می‌گوید:

    وصیتنامه شهید سیدمجتبی نواب صفوی – الاسلام یعلو و لا یعلی علیه ، اسلام برتـر از همه چیز و هیچ چیز بـرتـر از اسلام نیست + تصاویری از نواب صفوی

    http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=91&catid=54

  69. آیدا... می‌گوید:

    یاراحم العبرات…

    heder نورسیده مبارک…
    متن فوق العاده خوندنی تون یه طرف..کامنتهاوجوابهاتون یه طرف..

    تقدس این قطعه به همین چیزهاست که خیلی ها هنوز نمیفمندونخواهندفهمید

    خدای شهیدان پشت وپناهتون

  70. محمدرضا نوری می‌گوید:

    هدر جدید مبارک
    قشنگه

  71. صبح روز نهم می‌گوید:

    سلام داداش حسین.
    متنت که مثل همیشه حرف نداشت.
    بنر جدیدت هم که بی نظیر و آسمونی بود.
    یه دنیا عاقبت به خیری برای خودت خریدی.
    درود بر تو و همه بچه های حزب خدا که هم دنیا واقع رو به تصرف قدمهاشون در آوردن و هم دنیای مجازی رو جولانگاه خودشون.

  72. yotla می‌گوید:

    سلام
    طرحتون قشنگه اگه توش نقشی از ولایت هم بود بهتر بود،
    وتوی طراحی سایتتون لینکهای جوابهاتون رو یه طوری کنید که تو یه صفحه جدید باز بشه.

    دسترسی به مطالب قبلی قطعه چه جوری ممکنه.
    باتشکر

  73. مبارز می‌گوید:

    آقای قدیانی سلام
    وبلاگی راه انداختیم برای تلاش برای دستگیری سران فتنه خوشحال میشیم اگه به ما سری بزنید و از نظراتتون ما رو بهرمند کنید….اگر نکته ای دارید حتما بگویید ما کم تجربه ایم واحتمال ختایمان زیاد..
    http://www.saranefetneh.blogfa.com

  74. یار علی می‌گوید:

    سلام مرد خدا.خدا قوت.انشاالله به واسطه دل و نیت پاکی که داری خدا شر همه بدخواهان رو از سر انقلاب و امام و ماه ،کوتاه کنه.یا علی

  75. آقای قدیانی سلام
    وبلاگی راه انداختیم برای تلاش برای دستگیری سران فتنه خوشحال می شیم اگه به ما سری بزنید و از نظراتتون ما رو بهرمند کنید….اگر نکته ای دارید حتما بگویید ما کم تجربه ایم واحتمال خطایمان زیاد..
    http://www.saranefetneh.blogfa.com

  76. طاهره فتاحی می‌گوید:

    سلام.
    وااااااااااااااااااااااای.
    این بالا رو. چه خوشگل شده. بسی بسیار تبریک عرض می کنم.
    .
    .
    .
    .
    نمی توانم خوشحالی و هیجانم را از حضور شما در کامنتدونی قطعه ابراز نکنم…

  77. Ali P1 می‌گوید:

    سلام.
    خسته نباشید.
    بسیار عالی
    سلامتی حضرت ماه صلوات.

  78. 9دی می‌گوید:

    تورو خدا تورو به امام زمان این بحث ادبیات دفاع مقدس وفراموشی آن را ادامه بدید تورو خدا رهاش نکنید فراموشی ادبیات سید مرتضی آوینی سیدشهیدان اهل قلم روبگیدتوروجان شیرین حضرت صاحب الزمان این بحثوادامه بدید انقلاب مابه دفاع مقدس بستست نظام مابه شهدابه همین ادبیات انقلاب بستست مملکت ما اسلام ما به شرح ادبیات دفاع مقدس به شرح امدادهای غیبی دفاع مقدس وابستست اینوبی بی سی فهمیده داره تخت گاز به دفاع مقدس والهی مامیتازه توروخدا پاپس نکشید
    سردارحاج سعید قاسمی رویادتون نره این عزیزدلو یادتون نره باایشان صحبت کنیدو…

  79. آذرخش می‌گوید:

    سلام
    خیلی دوست داشتم دوباره فونت درشت رو زیر کامنت ها ببینم. ممنون از شما.
    هدر جدید سایت هم مبارک.
    مثل قبلی زیباست.

  80. عبدالله می‌گوید:

    یا وارث
    سلام.
    حسابی خدا قوت.
    چه قدر عالی و ظریف هستند تک تک کلمات متن.
    چه قدر در روز چنین جملاتی به کار می آید!رسما کوتاهی جملات بیهودگی و بلندی حرف های بعضی ها را به باد فنا می دهد.
    سپاسمند برای آوردن دلیل در اوج شور و حماسه در اوج شعور.
    سلامت و پیروز باشید.
    یا حق

  81. حیدری ام می‌گوید:

    به به به !!!
    *بنر جدید مبارکه*

  82. مهره اضافه می‌گوید:

    قطعه قطعه مهره
    سلام
    هدر خیلی قشنگ شده
    ممنون ک تغییر تحول ایجاد می کنید (:

  83. مه شکنان می‌گوید:

    “با وضو وارد شوید”

    اینجا قطعه ای از بهشت

  84. سحر می‌گوید:

    سلام
    چه سر در خوشگلی شده…عکس بابا اکبر هم که اضافه شد…به به…به به…فونت درشت هم که دیدیم …بازم به به………..

  85. ایمان می‌گوید:

    بسم الله
    سلام
    تبریک بابت سر در قطعه
    ماشاالله هر روز غیر از متن ها یک چیز جدید هم شگفت زده مان می کند. دست شما درد نکنه.
    اللهم وفقنا لما تحب و ترضی.

  86. amir می‌گوید:

    خرما (گفت و شنود)

    گفت: دیروز دیکتاتور تونس که یکی از حاکمان وابسته به آمریکا و از دشمنان جمهوری اسلامی ایران بود در مقابل اعتراض گسترده مردم مسلمان تونس مجبور به فرار از کشور شد.
    گفتم: جل الخالق! سی و دو سال پیش در همین روزها، محمدرضا شاه، عامل دست نشانده آمریکا هم در مقابل خروش مردم مسلمان ایران ناچار به فرار شد.
    گفت: چند روز پیش دولت لبنان هم به خاطر زد و بند نخست وزیر این کشور با آمریکا و فرانسه، توسط حزب الله لبنان سقوط کرد.
    گفتم: حیوونکی ها، آمریکا و اسرائیل و اتحادیه اروپا و دنباله های اجق وجق آنها در منطقه مثل سران فتنه را بگو که هر روز با یک مصیبت جدید روبرو می شوند.
    گفت: آخه این سران فتنه عقلشون کجا رفته بود که خودشان را به آمریکای بدبخت و بیچاره فروختند که حالا کارشون به اینجا بکشه؟!
    گفتم: چه عرض کنم؟! دو تا خرما با هم ازدواج کرده بودند، ماه عسل رفتند مجلس ختم!

  87. ناشناس می‌گوید:

    امروز وقتی سایت رجا نیوز رو مطالعه می کردم به مطلبی برخوردم که در خصوص مطالب مندرج در سایت شخصی هاشمی رفسنجانی بود ، هاشمی برای نامه بدون سلام و السلامش مثل بچه ها که در توجیه خطاهاشون پی مطرح کردن خطاهای دیگران میرن ، سعی کرده احمدی نژاد رو مخالف رهبری و روحانیت جلوه بده ، حالا پشت سر این نامه ها و نوشته ها چه سناریویی پنهانه خدا عالمه و …

    البته جای چندتا نقطه چین رو انشاءالله بعد از خنثی سازی سناریوها پر میکنیم

    و مکرو و مکرالله ، ان الله خیر الماکرین

    اینجا باز لازمه به آقای هاشمی چند نکته رو یادآور بشیم

    اول اینکه نگارش نامه بدون سلام والسلامتون و انتشارش توی رسانه ها و اطلاعاتی رو که معاون وزارت اطلاعات آقای شکری در خصوص نامه شما گفتند (مراجعه شود به سایت نشریه ۹ دی) جای هیچ توجیهی باقی نگذاشته و اگر نبود رفاقت سابق شما با رهبری ، مردم خوب میدونستن که جواب نامه شما رو چطور بدن

    دوم اینکه بقول امام، ملاک؛ حال افراده نه سابقه افراد و شما با عملکرد فعلیتون سابقتون رو خراب کردید همونطوری که طلحه و زبیر خراب کردند

    سوم اینکه تأییدات مکرر مقام عظمای ولایت بر عملکرد ریاست محترم جمهور بعد از انتخابات خودش مؤید عملکرد و جهت گیری های ایشونه ، پس تلاش شما بی فایده تر از همیشه خواهد بود

    چهارم اینکه توی نامه خودتون و نوشته های سایت خودتون ضد و نقیض دارید ، شما رو بخدا برید و درستش کنید چون جوونای امروز مثل من اهل تفکر و تحلیلند ، نوشتید که رهبری فرمودند (در خطبه های نماز جمعه) بنده بعد از مناظره به احمدی نژاد تذکر دادم چون میدونستم ترتیب اثر می دهند ، این یعنی آقا ایشون رو ولایتمدار می دونن ، ضمناً خانواده هاشمی و شخص اون مساوی با مرجعیت و روحانیت نیست ، اگر شک دارید مراجعه کنید به عکس های دخترتون فائزه خانم در زمان ریاست جمهوری شما (دوره دوم) در جزیره کیش و ترویج دوچرخه سواری بانوان و مراجعه کنید به سوابق آقازادتون (مهدی) در این مدت اغتشاشات ، شنیدم عده ای به امام گزارشی رو دادن که صحت داشت مبنی بر اینکه یک روحانی دزدی کرده ، امام به اونها گفت دزدی آمده و لباس روحانیت رو پوشیده ، لذا هرکه لباس روحانی داره و منش ضد روحانی، اون خودشه که به روحانیت ضربه می زنه البته با عملکردش، با عملکرد خودش و اهل و عیالش

    پنجم اینکه اشاره نکردید آقا در اون خطبه فرمودند که نظراتشون در خصوص عدالت اجتماعی و توزیع ثروت به احمدی نژاد نزدیکتره ، این یعنی نظر شما با نظر اصل دین و اصل نظام یعنی مقام عظمای ولایت نزدیک نیست

    ششم اینکه سعی نکنید بعضی چیزها رو هم بزنید چون….

    والعاقبه للمتقین

  88. ... می‌گوید:

    با سلام و عرض ارادت. خصوصی چجوری میشه پیام گذاشت؟

  89. روشنگر می‌گوید:

    با سلام
    کسی که جلوی بسیج و بسیجی علامت سوال می ذاره، همون سانسور بشه بهتره. بسیجی دیگه باید چه کار کنه که بعضی راضی بشند؟! خب شاید اون بعضی نخوان راضی بشند! این همه شهید و جانباز و فداکاری هم به نظر اونا دلیل حقانیت بسیجیان نیست؟! اصلا مگه اینجا وبلاگ خوارج هستش که بیان بخونند و ادعای تخفیف هم داشته باشند؟ این وبلاگ مال بسیجی هاست و باید اون جوری که بسیجی ها می خوان توش نوشته بشه و کامنت ها هم مال بسیجی هاست. لازم به یادآوری هستش که بیشتر این مطالب تو روزنامه ها هم درج میشه. لطفا برین نقدتون رو اونجا بکنین. اینجا قطعه ای از بهشته… جای هر کسی نیست. بسیجی اونی نیست که شک بکنه. اگه حاج حسین رو قبول نداری برو عزیزم …برو…. عبدالله زبیر پشت و پناهت …برو

  90. سید محسنی می‌گوید:

    بی روح سوار بر کشتی عشق از راهی دور خیره بر قطعه ۲۶

  91. عباس می‌گوید:

    سلام داداش حسین
    سلام برادرم
    خیلی عالی بود
    ممنونم. آقا من امسال محرم از خداوند شجاعت و توفیق امر به معروف خواستم. برام دعا کنید که انشالله سرباز امام زمانم باشم انشالله

  92. محسن می‌گوید:

    وبلاگ ارزشی چهارنما بعد از نوشتن مطلبی با عنوان از “الف فتنه” تا “فتنه الف” فیلتر شد.
    متاسفانه هیچ کسی هم این قضیه رو پی گیری نکرده است.

  93. افق می‌گوید:

    سلام
    خدا قوت
    بی نهایت ممنون به خاطر این متن عالی. چه دعایی کنیم برای شما که ذره ای جبران کند اینهمه تلاش و دقت وتوجه و همت شما را؟ نوشته عجیبی بود، گریه داشت، خنده داشت به علاوه یک دنیا حرف برای خواندن، شنیدن، فکر کردن، تحلیل کردن، یاد گرفتن، به ذهن سپردن، گفتن و یاد دادن. ممنون.
    عکس شهید بزرگوار قدیانی روح این فضای مقدس را، پرابهت تر کرد. بسیار ممنون.
    و سر برگ هم با تصویر این روزهای شما، شاید بهانه ای باشد برای اینکه فراموش نکنیم که همه ما با قطعه مقدس ۲۶ بزرگ تر شدیم.
    ممنون که با وجود تمام مشغله ها یتان، همچنان قطعه ای از بهشت را سرحال و سرپا و پراز انرژی نگه داشته اید. واقعا ممنون.

  94. 255815 می‌گوید:

    سلام علیک

  95. سربازی بی نام می‌گوید:

    ۱۴ متر،۱۳ متر ، ۱۲ متر ،۱۱ متر ، ۱۰ متر ،۹ متر ،۸ متر ،۷ متر ،۶ متر ،۵ متر ، مات و مبهوت خشکش زد ،۴ متر ،۳ متر ، نفسش را تماما داد بیرون…

    ادامه در وبلاگ
    http://www.afsare-binam.blogfa.com

  96. مهدی می‌گوید:

    ما داداش حسین خودخواه اما با بصیرت را میخواهیم ،
    چرا این خودخواهی به مذاق بعضی خوش نیامده ؟
    شما بروید و در وبتان از تواضع بنویسید،
    کل حزب بما لدیهم فرحون

  97. m می‌گوید:

    قابل توجه آقای قدیانی :
    که یک تنه برای آبروریزی مومنین قیام کرده وچون ازتربیت ونصایح پدری دلسوز محروم بوده خود را کاملا آزاد ورها می بیند .ازسوی دیگر حکومت نیز به خاطر این مطالب جنابعالی وامثالهم رانه تنها مجازات نمی کند بلکه مدال افتخار ومبالغ مناسب نیز اعطا می کندبنابراین میدان تاختن باز است .بدیهی است اگرتنها یک هزارم را به سایرین می گفتید ؛اکنون با آقای نوری زاد هم بند بودید

    تاریخ گواهی می‌دهد که اگر در انقلاب فرانسه «روبسپیر»، «دانتون» را که همچنان بر اصول اولیه انقلاب و آزادی‌ها ی موعودبه مردم پافشاری می‌کرد، به شورای گیوتین سپرد تابه عنوان ضد انقلاب سرش را تیغه‌های بی‌رحم گیوتین از تن جدا کند، به نظر می‌رسد که امروز شورای نگهبان و حامیان آشکار و نهانش چون جنابعالی این مسئولیت را بر عهده گرفته‌اند تا نیروهای اصیل و وفادار انقلاب را که به تحقق نظام معهود اصرار می‌ورزند با برچسب ناچسب مخالف اسلام و نظام وفتنه گر از صحنه خارج نمایند!

  98. کمیل می‌گوید:

    کبوتر با کبوتر باز با باز؛ کند “نواب” با “عمار” پرواز… کولاکترین جمله همینه داش حسین
    این نواب رضوان الله علیه انصافا غریبه، نه داش حسین.
    امیدوارم از این به بعد نواب بیشتر وارد نوشته هات بشه.
    درگیرتم….

  99. برادرحسین می‌گوید:

    به به !
    چه عکسی !!!

  100. gomnam می‌گوید:

    بسم الله
    در شیوایی سخن عمارهای حضرت ماه شکی نیست و در رسایی سخن نامی ترین افسرش بی تردید باید گفت تبارک الله احسن الخالقین…
    قصد تملق نیست و تنها زبان بر روی تحسین میچرخد و خوشحال میشوم اگر قدم رنجه کنید و بر نگاره های کوچک ترین این دنیا نظری انداخته و مکتوبی بگذارید…
    با”نامه ای از غریب به حبیب ” به روزیم..
    التماس دعا یاعلی

  101. رضا می‌گوید:

    سلام جناب قدیانی

    من دقیقا متوجه نشدم . متاسفانه من هنوز نه ده را تهیه نکرده ام و نمیدانم دقیقا مظمونش چیست ولی از گفته های بعضی دوستان و شما احساس کردم متن نه ده و کتاب قطعه ۲۶ که گفتید به زودی انتشار خواهد یافت گزیده ای از متن های این وبلاگ است . اگر این حرف من نادرست است که هیچ اما اگر درست است پس متن این دو کتاب بارها در وبلاگ خوانده شده و در وطن امروز هم اکثرا چاپ شده !

  102. میلاد پسندیده می‌گوید:

    خیلی ممنون که این قدر خوب تشریف دارید… و هربار تذکر می دهید… با اشاره یا با “,”… باز هم به روی چشم… و اینکه امیدوارم همین که کتاب “قطعه ۲۶” از زیر چاپ در آمد، شماره تماسی برای خریدش در همین مکان بگذارید تا برای خرید به موقع اش توسط ما شهرستانی ها مشکلی نباشد… داغ داغ کیف دارد

    و اینکه اگر جواب دادن به کامنت ها از روی ناراحتی آن کامنت کذایی است، خودتان را ناراحت نکنید… من یکی راضی نیستم داداش حاجی حسین گلمان به زحمت بیافتد.

    و اینکه متن طولانی بود… کمی دیشب خواندم، کمی الان ولی هنوز پاراگرافهایی باقی مانده است… تا اینجا که واقعا دلنشین بود… و به جوش آورد غیرت را در رگ و مغز… دستت درست

  103. مجاهد می‌گوید:

    ای جونمی. تشکر. ….م تو روح بدخات

  104. فطزس می‌گوید:

    سلام بر داش حسین عزیز
    یزیدیان بدانند رهبر من حسینی است.
    یاعلی مدد
    سلامتی حضرت ماه صلوات

  105. جعفری می‌گوید:

    به ابواسحاق:

    مریم رجوی هم اون وقتی که توی بیمارستان روانی بستری بود می گفت من رئیس جمهور ایرانم. توهم دیگه کاریش نمیشه کرده. حالا شما هم مثل ایشون.

  106. گاله92 می‌گوید:

    الهی وربی من لی غیرک

  107. دوست می‌گوید:

    سلسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسلام.با عرض خسته نباشید.من انتقادی به شما دارم .من مثل شما فکر نمیکنم ول از جسارت شما خوشم میاد.اما انتقاد من اینه که چند درصد احتمال اشتباه نسبت به نظریات خودت میدی؟مطمئنا ادعای معصومیت نداری .خواهشا خودتو به رهبری و متابعت از او وصل نکن.گیرم شما راست گفتید که به قول شریعتمداری نگفتیدآیا این اشتباه رو باید با مرگ پس بدهیم.؟زمان جنگ شما به قول امام ره قادر به اداره یک نانوایی نبودید ولی حذفتان نکردیم حالا شما انتقام آن روز رو میگیرید؟سران شما زمان جنگ داستان پوزبند رو پیش کشیدند ولی امام با مهربانی بخشیدند ولی الان تا اعدام مان نکنید ول کن نیستید..خدا جای حقه اگر ایمان ندارید که دارید لااقل جوانمرد باشید که نیستید.

  108. ///// می‌گوید:

    وای چقد درازه!!!نمیشه یه کم مجیزتر بنویسن استاد؟؟
    من نمیدونم شما این حرفا رو از کجاتون در میارین؟

  109. حیدری ام می‌گوید:

    نکاتی در مورد بنر جدید وبلاگ قطعه ۲۶:
    ………………..
    شرمنده که فضولی کردم.

  110. یک بنده خدا می‌گوید:

    خواهران محترم لطف کنند و با اسم کوچک پیام نگذارند.

  111. سیده نورا می‌گوید:

    فضای این وبلاگ روز به روز داره… تر میشه! نمی دونم چی چی تر میشه! قبلا با صفا تر بود… “یه دوست” طفلکی یه کمی حق داشت… این وبلاگ علی رغم همه ی خوبی هاش کم و کاستی هایی هم داره.. آقای سید احمد!من خیلی خیلی وقته که هر روز به این وبلاگ سر میزنم شاید از شما هم بیشتر… همین داداش حسین برای نوشتن بعضی متن ها از منم یه سوالاتی میکرد.. من به این وبلاگ وابسته شده بودم… مدت ها… اما تمام این مدت شاید فقط چند تا نظر گذاشتم… چرا که تو این وبلاگ جایی برای انتقاد نیست…و آقا حسین بچه بسیجی ها! این وبلاگ خیلی خیلی بیشتر جای رشد داره.. خیلی بیشتر… چرا که توانایی شما فراتر از این وبلاگه… وشما با وجود دوستانی که سینه سپر میکنن جلوی هر انتقاد دوستانه و غیر دوستانه ایی، هرگز نمی تونین این وبلاگ رو هر روز بهتر کنین! هر کاری قاعدتا نقاط قوت و ضعف داره اما دوستان سینه چاک شما بیشتر از اینکه به “حق و حقیقت” غیرت داشته باشن به شما و نوشته هاتون غیرت دارن… حق نگهدار همه ی برو بچه های قطعه!

  112. سام می‌گوید:

    اول از همه یه تشکر خیلی مردونه بابت انتشار کامل کامنتم توی وبسایتت که بدون سانسور آوردیش!
    بعد هم جوابت:
    یعنی رسما زدی به سیم آخر و میگی هرکی زورش بیشتره اون حکومت میکنه دیگه؟
    این معنی دموکراسی و میزان رای ملتی بود که آقای خمینی میگفت؟
    این معنی مردم سالاری بود دیگه؟
    باشه جناب وبلاگ نویس ممنون که اندیشه های امام راحل رو فهموندی….
    و ضمنا اگر کیلومتر ۲۰ جاده قلعه حسن خان رو هم گفتم، واسه اینکه میدونستم حتی جرئت ندارید بذارید اونجا هم ماها، جمع بشیم چه برسه تو خود شهر ولی گله گله اوباش بسیج میتونن برن جلو مجلس هر دری وری خواستن بگن به رییس مجلس فحش بدن؟

  113. س ی د ع ب ا س می‌گوید:

    متأسفم برات …

  114. ارمیا ایرانی می‌گوید:

    سلام اخوی
    راستش چند وقتی توفیق سر زدن به قطعه ۲۶ رو نداشتم الان که اومدم گفتم ۲ تا چیز! بگم اول اینکه مثل همیشه متن های شما بسیار زیبا و دل نشین است دوم عکس بالای سایتتون خیلی قشنگ شده.
    خدا قوت همسنگر

  115. مهدی می‌گوید:

    در أیام امتحانات هم داداش حسین را تنها نمیگذاریم .

  116. لجمن می‌گوید:

    “یادگار امام کیست ؟” را بخوانید : http://lajman.blogsky.com/1389/10/26/post-37/

  117. علیرضا می‌گوید:

    سلام،
    قبل از اینکه این متن رابخوانم .
    مانده بودم که چگونه ممکن است.تشخیص یک نماینده انقلابی اصول گرای مجلس این باشد که خطر یک مدیر دولتی که حداکثر اتهامش اخنلاس است از خطر یک آقا زاده فتنه گر که حداقل اتهامش تضعیف جمهوری اسلامی و به خطر انداختن امنیت ملی است بیشتر است. تا متن را خواندم و مصلحت این تشخیص را از جانب این نماینده مصلحت گرا فهمیدم .

  118. احمد می‌گوید:

    داداش حسین عزیزمدتیه که درخصوص ماه مملوازغم وغصه صفرمطلب نمی دی بدجوری دلمون هوای غریبی ویتیمی آل الله روکرده چقدرخوبه چهارپنج تامتن باحال داشته باشی ممنون

  119. اسماعیل هستم .اما تو باور مکن می‌گوید:

    خوب افسار در دست گرفته ای و میتازانی ..
    متوانم درک کنم و حس که چرا اینگونه تند میروی . اینگونه میگنی تا افسار آمار شهیدان که بر فراز فرششان همچو همتها و خانواده اشان شدند تو اینگونه نشوی … میفهمم که چه شده که اینگونه خود و مقاله ات را در باب معاون اول خوب میخوانی و دیگران را تقلید . میشود به همان نظر رسید که اگر اینگونه خودت را بالا فرض نکنی و در بوق رسانه ای که میگوئی داری اش و صرفا برای تو و یک طرفه است برای چیست .. اری نگهدار .. سفت . محکم . که بی شک روزگاری زبانم لال لا اقل بر تو و یادگاران پدر سر فرازت آنگونه نکنند که امروز بر همتها و با کریها و خانواده اش روا کردند . او هم شهید بود . خانواده اش خانواده شهید بودند . درجه بندی شدند .. لااق تو نگذار روی تو را هخم نسبی و امثالهم خطاب کنند . والله دوستت دارم . خودت را خانواده ات را . اما برو و خواهشا تند نرو . دلم نمیخواهد روزی شاهد باشم با آنها و آنگونه برخوردها را که اینبار خون میگریم …. نمیخواهم اگر تائیدی در کار است برای متنم تائیدش کنی . خواستم درد و دلی با تو ای عزیز کنم که مراقب باش که آنگونه نشود که آینچنین شذ . من که دیگر دلم مرد . عزیز دل منهم یک یادگار جنگم . غزیبه نیستم از سلاله آزادگانم اگر اینگونه بمانم و مانده باشم حق شده ام . اما از این آزادگی در گمنامی نام سیرمیکنم … دیگر آرزوی شهادت نمیکنم . چون میترسم … فقط آرزوی مرگ میکنم . برای خودم . ضعیف نیستم . اما برای خانواده ام میترسم . میترسم . آهسته ران . پیوسته ران عزیز امروز و دیروز و فردا ی همه .سرفراز باشی حسین عزیز که یادگار عزیز پدرت هستی .. تقدیم به تو با اشک و آه علی ام .. یاعلی ..

  120. رز می‌گوید:

    نواب آرمانی ترین شخصیت تاریخ مااست . همیشه از مظلومیت این مرد رنج برده ام . خدا مثال امثال شما را فراوان نماید که نام این بزرگ منادی حکومت اسلام را زنده نگه می دارید.

  121. وارث می‌گوید:

    سلام داداش حسین و سید احمد
    حاجی کلی لذت بردیم از این متنتون مخصوصا از ضرب المثلهایی که اختراع کردید خیلی لذت بردیم.
    فقط حاجی خواهشا یه خورده کوتاه بنویسید نفسمون بند میاد موقع خوندن.

  122. داش سجاد می‌گوید:

    سلام داش حسین !
    خیلی میخوامت !

  123. سعیدی سایبر می‌گوید:

    سلام همسنگر.. احوالتون؟
    خدا قوت…
    “سعیدی سایبر” از یکسالگی گذشت.
    به روزم. سر بزنید!
    یا علی

  124. مثل تو باشیم یعنی شلاق عدالت، مثل آقازاده ها باشیم یعنی داغ مصلحت.
    طیب الله انفاسکم! خیلی قشنگ و ظریف “عمّار” و “نوّاب” را به هم ربط دادی، لبته این دو عین هم بودند و ما غافل بودیم

  125. ستاره خرازی می‌گوید:

    (۵)
    اولین روزهای آشنایی با حاج حسین، یعنی نوروز۱۳۵۸، دورانی بود پر از کار و تلاش وجنب وجوش انقلابی.
    برای جوانانی که می خواستند با چنگ و دندان از انقلاب نو پای امام خمینی ره حراست کنند، جالب بود با جوانی خوش سیما آشنا شوند که با لبخندی بر لب و بیشتر، قرآنی در دست، برای کارهای سخت پیشقدم می شود. اگر در اولین روزهای سلام و علیکی که با حسین پیدا کردم به من می گفتند که این آدم سر به زیر و بی آلایش با آن دوچرخه فکسنی، خیلی زود فرمانده ای
    بزرگ درعرصه نبردی مقدس می شود، معلوم بود که باور نمی کردم.
    البته این از معجزات انقلاب اسلامی ایران بود. اگر بخواهیم آن تحول عظیمی که امام راحل ره در جوانان بوجود آورد را بشناسیم، مصداق خیلی خوب آن حسین خرازی بود. حسین نتیجه آن دم مسیحایی، و البته یکی یکدانه بود.

  126. مبارزه با دجال می‌گوید:

    باز یه فتنه جدید در راه است!
    باز هدف این فتنه ضربه زدن به ولایت فقیه است!
    این عمار؟
    این عمار؟
    این عمار؟
    دوستان دادگاه ترور رفیق حریری جرقه این فتنه رو خواهد زد!
    این عمار؟

  127. سیداحمد می‌گوید:

    خانم سیده نورا !
    بچه هائی که منو میشناسن میدونن که اهل کل کل کردن بی جا نیستم اما باید عرض کنم خدمتتون که:
    ۱) عمرا بیشتر از من به اینجا سر زده باشید!
    ۲) ۲۰ امتیاز برای شما که داداش حسینم برای نوشتن متنهاش از شما سوال میکرده!!! 🙂
    حسین قدیانی: ممنون از زحمات شما مبصر محترم و محبوب قطعه.

  128. مریم سادات می‌گوید:

    آقای قدیانی هرجا که در مورد مصلحت می نویسی آنقدر زیبا و موثر و درست می نویسی که دل آدم خنک می شود مثل جمله زیر ….کاش جناب تشخیص مصلحت نیز خودشان این نوشته ها را بخوانند
    بلکه مایه روشنگری و بصیرت برایشان باشد….

    ما علیه مصلحتی که به جای “تعیین”، فقط “تشخیص” می دهد، البته که یک جریان سازماندهی شده هستیم.

    بسیار عالی بود

  129. takay313 می‌گوید:

    سلام داداش
    این تیتر وبلاگم است خوشحال میشوم از نظرت
    http://takay.mihanblog.com/post/79
    alirangbar313: نمایش+گاه خوزستان + عکس

  130. سیداحمد می‌گوید:

    سیداحمد هستم! نوکر شما، ارادتمند همه ستاره های حضرت ماه و سوهان روح دشمن!!!

  131. عبدالله می‌گوید:

    کبوتر با کبوتر باز گردد

  132. آذرخش می‌گوید:

    سلام داداش حسین
    سلام سیداحمد

    🙂
    حسین قدیانی و سیداحمد: سلام از ماست!

  133. مه شکنان می‌گوید:

    قابل توجه همه ستاره ها

    /*”کلاس اخلاق حضرت ماه”*\

    (زین پس در قطعه ۲۶)
    ————————————–
    اولین چیزى که موجب میشود که انسان بتواند در مقابل دشمنش – که مراد، شیطان است – ایستادگى کند و مانع بشود از تصرف دشمن و تسلط دشمن، [این است که:] «واعظ من قلبه»؛ از قلب خود واعظى براى خود داشته باشد.
    قلب متذکر بیدار، انسان را نصیحت میکند، موعظه میکند. یکى از بهترین وسائلِ اینکه انسان قلب را وادار کند به موعظه‌ى خود و فعال کند در موعظه‌ى خود، همین دعاهاست، دعاهاى مأثور – صحیفه‌ى سجادیه و سایر دعاها – و سحرخیزى؛ اینها دل انسان را به عنوان یک ناصح براى انسان قرار میدهد. اول این است: «واعظ من قلبه».

    [دوم اینکه:] «و زاجر من نفسه»؛ از درونِ خود یک زجرکننده‌اى، منع‌کننده‌اى، هشداردهنده‌اى داشته باشد. اگر این دو تا نبود، «و لم یکن له قرین مرشد»، یک دوستى، همراهى که او را ارشاد کند، به او کمک کند، راهنمائى کند، این را هم نداشته باشد

    – که این، سومى است – که اگر چنانچه از درون، انسان نتوانست خودش را هدایت کند و مهار نفسِ خودش را در دست بگیرد، [باید] دوستى داشته باشد، همراهى داشته باشد، همینى که فرمودند: «من یذکّرکم اللَّه رؤیته»، که دیدار او شما را به یاد خدا بیندازد؛ اگر این هم نبود،
    «استمکن عدوّه من عنقه»؛ خود را در مقابل دشمنِ خود مطیع کرده است؛ دشمنِ خود را مسلط کرده است بر خود و بر گردن خود، که سوار بشود. که [منظور از] دشمن، همان شیطان است. اینها لازم است.
    حسین قدیانی: ممنون از شما. کار خوبی است. آفرین!

  134. زهرایی می‌گوید:

    سلام مومن
    من رو لینک کن
    rozatolzahra.mihanblog.com

  135. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت ۲۳:۳۷
    تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر

    ماشالله….
    داداش حسین عزیز و بی همتای بسیجیها فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری…..

  136. سحر می‌گوید:

    سلام
    این همه نوشتم که حذف بشه؟!!!…اصلا من دیگه داره گریم در میاد…پس چطوری آدم باید حرصشو خالی کنه و جواب بده به اینا؟؟؟؟؟؟؟

  137. حیدری ام می‌گوید:

    داداش متن نظرم رو حذف کردی حداقل دو کلمه زیرش یه چیز برا دلخوش کنکم می نوشتی . .

  138. سیدحمید می‌گوید:

    آقای قدیانی یکی از دلایلی که من دوست دارم نوشته هاتو بخونم اما نمی خونم می دونی چیه؟ اینکه وقتی اسکرول می کنم و میام پایین تخمین می زنم که نیم ساعت باید وقت بگذارم تا بخونمش . و با اینکه دوست دارم اما وقتشو ندارم که بخونم . پس یک لطفی کن رو نوشته های کوتاه تر هم یک فکری بکن .

  139. نسترن می‌گوید:

    وای طرح جدید عالیه.ممنون

  140. سر به هوا می‌گوید:

    همه چیز خوب و جزئی و مو شکافانه
    مثل همیشه عالی بود.
    ممنون که حرف دل خیلیارو می زنید.

  141. علی می‌گوید:

    من هر روز سر میزنم .
    داداش نمی نویسی ولی وقتی مینویسی اون قدر طولانیه که …..
    مثل اینه که دو روز چیزی نخوری و یه دفعه…..
    این رو گفتم چون دوست دارم مطالب رو با دقت بخونم و وقتی می بینم خیلی باید وقت بذارم مجبور میشم از خیرش بگذرم.

  142. نسیم می‌گوید:

    من خون خودم را به توده های گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم می کنم …. شما ایمان داشته باشید که از هر قطره خون ما صدها فدایی برمی خیزد و روزی قلب همه شما را خواهد شکافت .

    قسمتی از وصیت نامه شهید گلسرخی

  143. سیده نورا می‌گوید:

    سلام سید احمد! منم اصلا خیال نکردم که شما اهل کل کل کردن باشی و اصلا این متن رو ننوشته بودم که بخوام کری بخونم. جوابی که دادین خیلی دور از انتظارم بود.. فکر میکردم متنی که نوشته بودم رو درک می کنید… ناسلامتی اینجا همه بسیجی اند. و دغدغه های اهالی این قطعه حق و دفاع از حقیقته نه این همه حواشی… تو خیالم هم نمی گنجید هم چین جوابی بدید جوابی که هیچ ربطی به اصل موضوع نداشت… کاش یه کم فکر می کردین به اون جمله که گفتم “دوستان سینه چاک داداش حسین به جای این که به حق و حقیقت غیرت داشته باشن؛ به داداش حسین و نوشته هاش غیرت دارن”… داداش حسین بسیجی خدا قوت و حق پشت و پناهت…

  144. سیداحمد می‌گوید:

    سلام سیده نورا!

    گفتید:
    “دوستان سینه چاک داداش حسین به جای این که به حق و حقیقت غیرت داشته باشن؛ به داداش حسین و نوشته هاش غیرت دارن”

    بنده داداش حسین را بر خلاف حق و حقیقت نمیبینم.
    دلیل ارادت بنده به ایشان بیان حقیقت است، حقیقتی که خیلی ها جرئت بیانش را ندارند.

    ضمنا “داداش حسین بسیجیها” خیلی زیباتر از “آقا حسین بسیجیها” است.

    موفق باشید!

  145. رضا می‌گوید:

    سلام جناب قدیانی

    من دقیقا متوجه نشدم . متاسفانه من هنوز نه ده را تهیه نکرده ام و نمیدانم دقیقا مظمونش چیست ولی از گفته های بعضی دوستان و شما احساس کردم متن نه ده و کتاب قطعه ۲۶ که گفتید به زودی انتشار خواهد یافت گزیده ای از متن های این وبلاگ است . اگر این حرف من نادرست است که هیچ اما اگر درست است پس متن این دو کتاب بارها در وبلاگ خوانده شده و در وطن امروز هم اکثرا چاپ شده !
    من هنوز منتظر جوابم .

  146. احمد می‌گوید:

    دستت طلا!
    قدرت را خوب می دانم!

  147. شب سوار می‌گوید:

    … اما گاهی شعاعی از نور ماه می بینم که:
    – این متن که نوشتی؟
    * کدام؟
    – همان که طولانی بود!
    * خب!
    – خواندند و گفتند عالی بود. گفتند؛ “این نواب” درد دل ما بود.

    دیگه چی میشه گفت؟!

  148. سیده نورا می‌گوید:

    سلام سید احمد ! من هم آقا حسین را خلاف حقیقت نمی بینم اما گاهی اشتباهی اشتباهاتی میکنن که در مرتبه ی اول از شما دوستان نزدیک وبلاگی انتظار میره که اشتباهات رو تذکر بدین و پی گیر شین…
    داداش حسین بچه بسیجی ها یا آقا حسین بچه بسیجی ها…؟ از نظر من هم داداش حسین قشنگ تر از آقا حسینه! اما بچه بسیجی ها مدتیه که به داداش حسین میگن آقا حسین… از همون وقتی که اشتباهاتی از داداش حسین سر زد و هر کسی که به ایشون انتقاد کرد مورد حمله ی طرفداران داداش حسین قرار گرفت(همون هایی که به داداش حسین بیشتر غیرت داشتن تا حقیقت) و داداش حسین با کمال ناباوری در مقابل این برخورد سکوت کرد… از اون موقع بعضی بچه بسیجی ها کفتند “آقا حسین بچه بسیجی ها”… اما داداش حسین یا آقا حسین در هر صورت جنگ جوی موفق و پیروز سایبره… دست علی یار همه مون…

  149. سیداحمد می‌گوید:

    خانم “سیده نورا” سلام.

    ببخشید اگر داداش حسین اشتباه نداشته باشد که ۱۴ معصوم میشد ۱۵ معصوم!
    اینکه هر انسانی اشتباهاتی داشته باشد کاملا طبیعی است.

    اما اینکه میگوئید ایشان انتقاد پذیر نیستند، صد در صد رد میکنم،
    انتقاد پذیری و صبر و شعور “داداش حسین بسیجیها” را بنده بارها و بارها و بارها تجربه کردم.

    اگر به من باشد ساعتها مینشنم و آنقدر از مصادیق انتقاد پذیری ایشان برایتان مثال میزنم تا خیالتان راحت شود!

    آنهائی هم که میگویند “آقا حسین بسیجیها” مطمئنم هیچ وقت نمیگفتند
    “داداش حسین بسیجیها”.
    از بی منطقی و آسمون ریسمون بافتن بدم میاد.
    حسین قدیانی: دیگر کامنت هایی از آن دست را تایید نکن! مباحث حاشیه ای تولید می شود. این خواهر هم عوض کمک کردن، مسئله اش به چه نام صدا کردن من توسط این و آن است! واقعا که!

  150. فاطمه می‌گوید:

    سلام داداشی.
    ایام امتحاناتمونه و وقت نکردم به قطعه ۲۶ سز بزنم.
    الان که اومدم نمرمو ببینم دیدم کلی اپ کردید.دلم میسوزه ولی وقت ندارم مطالبو بخونم

  151. سید مهدی شاه محمد قاسمی می‌گوید:

    حاج حسین قدیانی لطفا بخوانید!!!!
    متنی از وصیت نامه یک طلبه شهید که قانون اساسی ماست به شر طی که قاضی القضات نگویید غلط کردی!!!!!!!!!!
    ما باید آن ایمان راپیدا کنیم که اگر ولی امر مسلمین-که نایب امام زمان (عج)است-به ما امر کند که در اتش رویم “برویم”وبه قول معروف برای خود توجیه المسائل درست نکنیم

  152. بی.سیم.چی می‌گوید:

    ¸این جزوه را دریافت کنید و بخوانید ۵۰ سال عبادت است! ɾɾ

    من به سوی شهادت می روم در حالی که نگران فردا هستم….گل تقدیم شما

  153. ناشناس می‌گوید:

    ۱۳۴۸

    بامداد سرد بهمن ماه بدنیا می آیم.. پنج خواهر و یک برادر ۱۴ ساله، در خانه منتظر و به گوش مانده اند و تا خبر تولدم را می شنوند، هلهله می کنند. برادرم قلک کوچکش را می شکند و همان شبانه پولهایش را بر می دارد و به امامزاده «معطوک» خرمشهر می برد و نذرش را در ضریح می اندازد. خدا به او یک «برادر» داده.

    در آن روزها «برادری» هنوز قیمت داشت!

    ۱۳۵۷

    انقلاب است. کوچه ها را می دَوَم. وقتی به خانه می رسم، کسی نیست. همه رفته اند خانه «خدیجه خانم» پای تلویزیون نشسته اند:«هیس! بیا امام رو ببین! امام اومد!» زنها و بچه ها، یکی یکی «صورت امام» را بر صفحه تلویزیون می بوسند. مادرم که زن سّیده و معتقدی است، دستی بر صفحه تلویزیون می کشد و «قل هوالله» می خواند و مرا فرا می خواند. جلو می روم. دستش را مسح می کشد روی صورتم.

    در آن روزها «ایمان» هنوزقیمت داشت!

    ۱۳۶۳

    بحبوحه جنگ است. مادرم چادر به سر از دور می آید. نگاهش ناامید اما مهربان است. کتابهایم را به او میدهم تا پولش را از دستش بگیرم و بروم برای ناهار، نان بخرم. اما می بینم آن کاغذ، پول نیست! «کوپن» است. کوپن روغن یا قند یا برنج. دارد می رود آن را به «محمودآقای بقال» بفروشد و با پولش، نان و پنیر بخرد! پدرم از یک وانت پیاده می شود، زیرلب به راننده غُر میزند که کرایه اضافه گرفته. راننده کرایه اش را به پدرم پس می دهد و هر دو می خندند.

    «همدلی» هنوز قیمت داشت.

    پدر ۴۰ تومان به مادر می دهد. مادرم می گوید: «با این که نمی شود چیزی خرید!» پدرم می گوید:«توکل برخدا! فردا هم خدا کریمه!»

    در آن روزها «امید» هنوز قیمت داشت.

    ۱۳۶۵

    بمباران های دشمن بعثی به شیراز هم رسیده.. پدرم سالهاست «عزادار» شهر دوست داشتنی مان «خرمشهر» است. اینجا و آنجا مردم می گویند باید کاری برای وطن بکنیم.

    آن روزها «وطن» هنوز قیمت داشت!

    یک شب تابستانی سر شام می گویم:«من با حسن میخواهم بریم جبهه!» زبان مادرم بند می آید! «حسن» همکلاسی ام به «شوخی و جدی» به من می گوید تصمیم گرفته «شهید» شود تا خانواده فقیرش «بیمه» شوند! جایی شنیده ام:«نگویید انقلاب برای من چه کرده؟ بگویید من برای انقلاب چه کرده ام؟» فکر می کنم. اما معنایش را نمی فهمم. من هم می خواهم همراه حسن به جبهه بروم تا وقتی کسی پرسید:«تو برای انقلاب چه کاری کرده ای؟» جوابی داشته باشم! چون هنوز انقلاب برای خانواده فقیر ما کاری نکرده و نمی توانی این سئوال را بپرسی؛ مگر آنکه به سئوال دومی، جواب داده باشی!

    از طرفی به قول «حسن» در آن شرایط سخت، «یک نان خور» هم کمتر، بهتر! «حسن» را بعد از «شبیخون انبردستی» ستون پنجم در جزیره مجنون هرگز نمی بینم! مفقودالاثر شده و جز پلاکش چیزی از او باقی نمانده است! در برگشت، حجله اش را سر خیابان شان می بینم. می شنوم خانواده اش، پول اهدایی «بنیاد شهید» را قبول نکرده و گفته اند:«حسن جانش را برای اسلام و وطنمان داده، نه برای پول!» هنوز هم وقتی فاتحه می خوانم، یاد«حسن» هستم و به یاد «مرام» خانواده فقیرش.

    آن روزها «مرام» هنوز قیمت داشت.

    ۱۳۶۸

    یک سال بعد از جنگ، «کار» کم است. اما هنوز «امید» هست. پول نیست، اما هنوز «توکل» هست. «خوشبختی» نیست، ولی هنوز «خنده» در خانه ها هست. «پدر» چندماهی است «رفته» و بین ما نیست، ولی «وطن» همچنان هست.ما هرچه توانستیم برای انقلاب کرده ایم، ولی انقلاب هنوز کاری از دستش برنیامده! خانواده هنوز در فقر است.آن روزها هنوز «فقر» زینت مؤمنان است و مسابقه ثروت اندوزی شروع نشده!

    پدرم در خاک سوخته خرمشهر «جان» داده و من از اینکه جنازه اش را از شهرش انتقال دادیم و در شیراز دفن کردیم، هنوز احساس گناه می کنم. می گویم خرمشهری که ما رفتیم و دیدیم، نه گورستان داشت.نه غسالخانه داشت و نه حتی «قبرکن»! چاره ای نداشتیم مادرم می گوید اینجا هم جزو خاک وطنشه. «خاک پاک» ایرانه. فرقی نداره!

    آن روزها هنوز «خاک» قیمت داشت.

    در خرمشهر، آن قدر «بیکاری» هست که راننده ماشینی که کنُترات می کند تا ما و جنازه پدر را به شیراز ببرد، تا خود شیراز سرخوش است که مسافری گیر آورده و با صدای کم،ترانه های «آغاسی» را زمزمه می کند! بعد به خود می آید و آهی می کشد و زیرلب فاتحه ای می خواند. دست آخر «نصف» پولش را بابت شرمندگی یا همدردی نمی گیرد.

    آن روزها هنوز «معرفت و همدردی» قیمت داشت!

    ۱۳۷۱

    می آیم تهران.روزنامه «سلام» و خبرنگاری می کنم و در اتاقی در طبقه آخرش، شبها می خوابم و روزها می نویسم. اما کم خوابی همیشگی را دارم. هنوز هم می نویسم و هنوز هم کم می خوابم. با خودم می گویم باید کاری بکنیم. هنوز می دانم باید کاری برای «ایران» بکنیم.تا روزی که ایران برای ما «کاری» بکند! با این حال؛

    ایران» هنوز قیمت داشت.

    «تکه نانی» داشتیم. «خرده هوشی»، ایمانی، دینی،… و صدای اذان مرحوم مؤذن زاده، همیشه به یادمان می انداخت که هرچه نباشد، آن بالاها یک «خدایی»هست! خدایی که خیلی کارها برایمان کرده، بی آنکه پرسیده باشد:«تو برای خدای خود چه کرده ای؟»

    … واکنون؛ خردادماه ۱۳۸۸

    می نویسم: در دوره انقلاب و جنگ و بعد از آن، از بمباران و گرسنگی وسختی ها عبور کردیم و با «زردی فقر» ساختیم و زنده ماندیم. «امید»داشتیم. می دانستیم روزی ایران «ساخته» خواهد شد. حالا گویا سالهاست مُرده ایم و دیگر زندگی نمی کنیم. فقط زنده ایم. یکی آمده و زده به سیم آخر و می گوید همه آنها که در این سالها معتمدان ما و رهبران کشور بودند، مشتی «دزد» بوده اند. رهبران کشور می گفتند «مسئولان» دارند ما را به سمت «ارزشها» می برند! و کشور را به «بهشت» تبدیل خواهند کرد! اما حالا یکی آمده و می گوید از همه این سی سال، ۲۷ سالش را ما توسط «منتخبین مردم» و «معتمدین امام و رهبری»، «چاپیده» شده ایم! «چپاول» شده ایم! او مسئولان قبل از خود را به «فساد و دزدی» متهّم می کند و ما را برای «حماقت» انتخاب مشتی دزد و فاسد! سرزنش می کند و رأی می خواهد! در مناظره تلویزیونی، روبروی نخست وزیر سالهای جنگ می نشیند و با تهدید می پرسد:«بگم؟ بگم؟» و عکس همسر او را نشان می دهد تا «پرده از تخلف تحصیلی!» او بردارد! ولی فراموش کرده تا همین چندماه قبل یک «دکتر جعلی» را وزیر کشور کرده بود و تا آخر از او حمایت کرد تا همین انتخابات را آن دکتر فریبکار برگزار کند! او به جز همین «اتهامات کلی» و افشای مافیاهای خیالی، چیزی ندارد که بگوید.اما ما را «بهت زده» می کند!

    به آن ۲۷ سال و ادعای دزدی های میلیاردی و صحت و سقم این افتراها کاری نداریم. اما به چیزهایی فکر می کنم که اکنون سالهاست مُرده اند. در همین چهارسال، ما چند فقره «تلفات ارزشی» داده باشیم کافی است؟ مایی که در آغوش بمباران و گرسنگی و فقر، «زندگی» می کردیم. در کنار «نفرت از دشمن» به وطن و خانواده و خدا عشق داشتیم وعاشقی می کردیم. در اوج مشکلات، «گذشت» را می شناختیم و فداکاری می کردیم. در بحبوحه بی نانی، ما دین داشتیم. مسجد و زیارتگاه و امامزاده می رفتیم. نذر می کردیم. اخلاق داشتیم.. برادری داشتیم.. مرام داشتیم. در تمام آن ۲۷ سال ما «دل» داشتیم.. در دل مان، عشق به «ایران» داشتیم.و در ایران مان، یک دنیا اخلاق و «ایمان» داشتیم! و حالا یکی آمده و در پایان چهارسال دولتش، سکوتش را شکسته تا به زعم خودش دوباره افشاگری کند! چون «ترس از شکست» در انتخابات را به طور جدی تری لمس کرده است! حالا او، بعد از چهارسال،دوباره با جذابیت های «افشاگری» آمده و به ما خبر می دهد که ما ملتی «دزد زده ایم».«چپاول شده ایم». اما نمی گوید بزرگترین چیزهای ما را در دوره «خود او» دزدیده اند! نمی گوید در دوران خود او، «اعتماد» ما را دزدیدند. «ایمان» ما را ربودند. «اخلاق» ما را چاپیدند.. «برادری» را در دل برادرانمان کشتند. «وطن پرستی» را به سُخره گرفتند! غرورملی ما را پایمال کردند! ایثار را در دل ما کشتند! و عاشقی را، غارت کردند! دین و دنیا و آخرتمان را که از روز ازل «قیّم» بودند! بعد از اینهمه «تلفات» که داده ایم، با خود می اندیشم:«ما را به سخت جانی خود، این گمان نبود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.