به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
۱۲ روز تا اربعین ارباب
السلام علیک یا ابن فاطمه الزهرا
سلام
خیلی قشنگ نوشتی دست مریزاد خدا خیرت بدهد واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم.
– به گزارش سازمان هواشناسی الان هوای عرش بارانی است.
– چرا؟
– فاطمه با همان پهلوی شکسته می خواهد به فرزندش حسین اقتدا کند. عباس هم هست. فعلا خداحافظ!
یازهرا یازهرا
سلا داداشی.
دلم برای شما و سمفونی مورچه ها تنگ شده بود.
ایشالله خدا بهتون یه قلم با مغزی پر از بصیرت بده.
خداحاقظ
فاطمه با همان پهلوی شکسته می خواهد به فرزندش حسین اقتدا کند. عباس هم هست. فعلا خداحافظ!
سلام
خوش به حال آسینتامن
خوش به حال شما
التماس دعا
سلام
دلم گرفته بود این نوشته بیش تر هواییم کرد.
دو تا از دوستانم که حاضر بودم روی ستاره بودنشون قسم بخورم رفتن تو فعالیت هرمی و دارن قدم به قدم خودشونو بیشتر غرق میکنن. بدتر از همه این که با این کارا و گرفتاریاشون دارن تمام اون محاسن رو تبدیل به عیب میکنن. عادتشون به دروغ یا ایجاد ضرر به مملکت اونم از کسانی که گوش به حرف رهبری بودن برام خیلی عجیبه.
با دوستانم تمام تلاشمونو می کنیم که برشون گردونیم، شما هم دعا کنید به توفیقمون و اگه پیشنهادی دارین بهم بدین.
یا کاشف اکرب عم وجه الحسین، اکشف کروبنا بحق اخیک الحسین
کاش مورچه ی سر به راه باشم ولی رفیق نیمه راه نباشم!
فردا روز نهم صفر شهادت عمار یاسر در سال ۳۷ هجری در جنگ صفین است.آقایمان علی(ع) بدون عمار با قرآن های سر نیزه و جماعت هفت رنگ کوفی چه کند؟ یا مولا علی
سلام داداش حسین… تا سمفونی مورچه ها رو دیدم بینهایت خوشحال شدم گفتم اول یه تشکر ویژه بکنم و بعد برم بخونمش! دوست ندارم به این زودی تموم بشه دوست دارم هر خطش رو چندبار بخونم… خیلی ممنون از اینکه بریده ای از این سمفونی رو برای دل تنگ ما نواختید! یاعلی
سلام علیکم
چند روزی بود به قطعه سر نزده بودم
ولی الان تونستم بیام و سری بزنم
تو این چند روز درگیر نمایشگاه کتاب اهواز بودم که ما غرفه تخصصی جنگ نرم داشتیم و کتاب نه ده هم موجود بود ولی بود چون الان دو روزه تمام شده و سفارش دادیم بیاد حتی کتاب های غرفه خود مرکز اسناد رو هم ما فروختیم.واقعا گل کاشتی داداش
سلامی مجدد داشتم در سخنرانی آقا در جمع مردم قم که تو این هفته بود رو میخوندم یک چیزی میخکوبم کرد!!!!!!!!!!!! و آن هم اینکه آقا گفتند:::::::::::::::: فتنه هنوز تمام نشده است..!!!!!!!!!!الله اکبر-بسیجیان بیدار باشید
خداقوت،متن زیبایی بود…
وقتی به اینجا رسیدم که ” حالا از دست من ناراحت نباش. خودت گفتی بگو، من هم گفتم. خودت اصرار کردی. هنوز وقت هست برای جبران. تا قیامت چند صباحی وقت باقی مانده. تو لااقل برای خدا در این وقت کمی که از هستی باقی است، خلیفه خوبی باش… الان هم وقت نماز است. دارند اذان می گویند. ” واقعا حس کردم با من صحبت میکنه! ممنون ممنون خدا قوت و قلمتون پر طپش یا علی
سلامتی آقامون امام زمان(عج) و نایب بر حق ایشان امام خامنه ای صلوات
“آسینتامن به عرش رسیده است. با ارباب کاری نداری؟”
شهید آینده:
چرا به ارباب بگو غلط کردم!
زرشک اولی که نوشته اید قبلش نقطه دارد یا بعدش؟؟
درود بنده جان.
نمیدونم چه لغتی برای مطلبی که گذاشتی بنویسم تا معنای زیبایی بده اما نوشتتون به اندازه ی
همون تفکراتی که اون مورچه داشت زیبا بود.
خداوند بهتون قوت بده و همیشه در زندگی حر گونه زندگی کنید
در پناه همیشه بیدار
راست میگه خب!
ضمنا اگه زحمتی نیست درباره اسم این کوچولو، “آسینتامن”، توضیح بدین.
ممنون
سلام به شما
تازه با اینجا آشنا شدم
خیلی جالب بود
۷۰ میلیارد آدم گند میزنن به همه چی
چندتا بزرگوار جور همشونو میکشن
عاشقان هر چه میخواهید بخواهید وقت نماز است اذان میگوید خجالت نکشید
بدرود تا درودی دیگر
سلام
دنبال مطلبی برای مقاله جدیدم می گشتم که به طور اتفاقی با وبتان آشنا شدم .وب خوب و پر محتویی دارید هر چند ایراداتی هم دارد(البته قصد جسارت ندارم چون خودم بارها مورد حمله به خاطر مطالب و مقالاتم قرار گرفتم خواستم این اتفاق واسه شما..)
وقتی مطالبتون رو می خوندم احساس کردم شباهتهای داریم کمترینشم اینکه هردو ایرانی ،مسلمان،و به نظرم عقاید سیاسی نزدیک به همی هم داریم.
راستی مهمتر از همه اش اینکه هر دو وبلاگ نویسیم[چشمک]
من هم وبلاگ نویسم هم مطبوعاتی واسه بعضی روزنامه ها مطلب می نویسم(بیشتر تحلیلی- سیاسی)
به هر حال از آشنایی با وبتون و همچنین شخص خودتون بسیار خرسند شدم
به دیدنت آمدم به دیدنم بیا.
اگر با تبادل لینک موافقید بفرمایید تا لینکتون کنم و اگر دوست داشتیت من رو هم لینک کنید.
اهل ایرانم
روزگارم بد نیست
نان داریم آب داریم برق داریم….. آری ما همگی باهوشیم ….. همه مان پر ذوقیم
مادران ایران جملگی بهترند از برگ درخت
دوستی ها اما …
من نگویم بهتر
و خدایی که در این نزدیکیست
توی این کوچه ها
همره ما تو ترافیک بلند
من مسلمانم…
قبله ام کرببلاست
جانمازم خاک است
مهرم اما تربت
همه جای ایرانم سجاده
من وضو را با خون خود می گیرم
در نمازم حق دعا دارد ماه
سنگر از پشت نمازم پیداست
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را دوست شهیدم گفته باشد سر گلدسته خاکریز
من نماز را پی تکبره الاحرام امام میخوانم
پی قد قامت خود
سلام علیکم
پست جدید نور مبین: غیرخودی ها محرم نیستند
به به
احسنت داداش جانم؛
ای نامه که میروی به سوی حسین/ از جانب من ببوس روی حسین….
http://islamupload.ir/images/yu1o6wn1raglgt75y.mp3
قطعه قطعه مهره
سلام
راست میگه این مورچه هبنده خداهااا!!!
خرس گنده شدیم هم از خاک می ترسیم هم ب افلاک دستی نداریم !!!
شادی اموات و افزایش درجات شهدا ب خصوص بابا اکبر داداش حسین صلوات
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
ممنون ک هستین
خوب کمه باید عالی باشیم همه
سلام
داداش چرا آدم ها رو جمع می بندی ؟!
یادمون باشه که اولین اشتباه رو جد خودمون کرد پس در واقع یه جورایی پیامبرانی که خطا یا اشتباهی داشتند رو مخاطب قرار دادید
البته میدونم که منظور شما این نبوده و نیست ولی خوب این جوری از نوشته هاتون برداشت میشه دیگه
و باید بگیم که خدا در اصل هستی رو برا ائمه (س) آفرید و نمیتونیم بگیم که همه ما انسان ها خلیفه خدا روی زمین هستیم البته از این خلیفه بودن برداشت های متفاوتی وجود داره پس اون خلیفه ای که مد نطر شما بوده در واقع نمیتونسته به اون آدم هایی که سرزنششون می کنید نسبت داده بشه
البته نباید جلوی کسی از اون تعریف کرد ولی چون این نظرات رو خودتون نمیخونید ، نوشتتون جالب بود و جای تحسین داره
التماس دعا
سلام
این نوشته همچین چنگی به دل نمی زد.
نمی دونم در مورد این مطلب چطور احساساتم رو بیان کنم چون واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم.بسیار عالی بود
سلام دوستان عزیز و دوست داشتنی!
امروز یک مثال تاریخی از بی بصیرتی خواص رو از زبان حضرت ماه براتون گذاشتم.
راستی! هر دوتا صوت رو دانلود کنید.اگه هر کدوم رو شنیدید و لذت نبردید، هرچی نثارم کردید، نوش جونم. ولی اگه حال کردید ما رو هم دعا کنید.
این هم رپرتاژ آگهی ما!!!!!!
(با دلنوازه های حضرت ماه به اضافه یک صدای شنیدنی و یک مداحی خارق العاده به روزیم . در انتظار مشت های محکم شما به دهان سران فتنه.
هر نظر یک مشت…)
سلام خدا قوت
مگر شیطان فرشته بود؟ خدا به خاطر شما آدم ها قید فرشته خود را زد.
شیطان از اجنه بوده نه؟
منتظر جوابت هستم داداش حسین
السلام علی الحسین(ع)
سلام علیکم
دمت گرم حاجی!
استفاده کردیم
یا علی…
راستی راسته که میگن شما رئیس بسیج دانشجویی کل هستید؟؟؟
پس بسم ا…
این قطعه و این خاک مقدسش
تیممی کن و بشتاب که یار در انتظار است و مشتاق تر از هرکس و هر چیز به تو و بندگی توست
بشتاب و حسین را واسطه کن که بی جواب نخواهی ماند.
فکر کنم در عرش هم باید سراغ از چاه گرفت، از بس که شما آدم ها نامردید
این جمله دارد دیوانه ام می کند.وقتی این جمله را خواندم تا چند دقیقه نتوانستم چشمانم را از روی مانیتور بردارم این جمله مرا مات ومبهوت کرد.
خدایا شرمنده ام.
با سلام مثل همیشه موضوعی غیر منتظره
اما وقتی نوشته بودید یک حسین کافی . . .
یا اعتقاد مسیحیت افتادم که می گن خدا مسیح رو فرستاد تا گناه آدم رو با قربونی کردنش پاک
کنه . . . نمی دونم چی باید بگم شما اگه چیزی دارید بگید
وبلاگ من:
یک سرباز…آمده بود تا دم در خیمه امام. نامه آورده بود از عمر سعد. گفتند:
“سلاحت را بده و داخل شو “…نداد و بازگشت.
سرباز دوم…شمشیرش را داد و داخل شد…
خواستین ادامه اش رو بخونین در
http://www.afsare-binam.blogfa.com
عالی…نمیدونم چه تعریفی بکنم…محشر بود…بعد از این همه مدت چی گذاشتید!…شاید بشه گفت باشکوه بود…نمیدونم……..خیلی ممنون…خیلی خیلی ممنون.
ماشاالله لا حول و لا قوة الا باالله!
.
…..تف بر معرفت تان
شما انسان ها بدت نیایدها، زیادی درازید! یعنی اگر شیر و گربه و پلنگ، بدن شان هم عرض خاک کشیده شده، اما شما آدم ها عمود بر خاک هستید. بدن تان عمود بر خاک است. شما انسان ها هر چقدر قد می کشید، بیشتر از خاک، دور می شوید. قدتان که درازتر می شود، فاصله تان با خاک بیشتر می شود.
شما آدم ها با این قد درازتان از خاک دور هستید اما بدبختی، دستی هم به افلاک ندارید.
هنوز وقت هست برای جبران. تا قیامت چند صباحی وقت باقی مانده. تو لااقل برای خدا در این وقت کمی که از هستی باقی است، خلیفه خوبی باش…
یک “حسین” در جمع شما آدم ها کافی است تا خدا خیلی از اعمال بد شما آدم ها را ندیده بگیرد
– به گزارش سازمان هواشناسی الان هوای عرش بارانی است.
– چرا؟
– فاطمه با همان پهلوی شکسته می خواهد به فرزندش حسین اقتدا کند. عباس هم هست. فعلا خداحافظ!
آتش می زند درونم را این جمله نائب امام زمان(عج):
اگر عرصه را بر ما تنگ کنید، عاشورا را تکرار خواهیم کرد!
آقا؛ هر چند که چون یاران حسین نباشیم…
ولی اهل کوفه هم نیستیم که تنها بمانید… در نبرد پیشرو
خدا لعنتم کند… خدا لعنتم کند اگر و اگر
بخواهم پشت رهبرم سنگر بگیرم یا
بعد از رهبرم وارد میدان شوم
سر به دار می دهیم و تن به ذلت هرگز
چرا که رهبرمان می گوید:
هیهات من الذله
دوست دارم که یک شب جمعه/ صبح گردد به رسم خوش عهدی
ناگهان بشنوم زسمت حجاز/ نغمه ی دلخوش انا المهدی
ابلیس هیچوقت فرشته نبود.
ابلیس روزی جنِّ خوب خدا بود.
سلام،انشالله سریعتر سمفونی مورچه ها بیاد و تا عید یه لذتی ببریم.
داداش،این ردیف کنار کوتاهتر بشه بهتر نیست؟
همون آخرین پست رو بذارید.
التماس دعا
فکر می کردم این آسینتامن شما که به عرش برو بیا دارد، باید برخی چیزها را خوب بداند… آن مورچه ی پدر سه نقطه با کمال پررویی به خلیفة الله حضرت بنی بشر، هرچه دلش خواست گفت و شما دراز به دراز افتادی و هیچی جوابش را ندادی! حداقل اشکالات تاریخی نطقش را می گرفتی
آن کسی که سجده نکرد جنّی بود به نام عزازیل که رانده شد و ابلیس نام گرفت… نه ربطی به فرشته دارد و نه شیطان.
کلاً گارد عجیبی نسبت به «سمفونی مورچه ها» دارم… عفو بفرمایید
سلام
محض اطلاعتون عرض کنم
شیطان که مامور شد سجده کند چون نور ۱۴ معصوم علیهم السلام در صلب آدم علیه السلام بود نه چیز دیگه
یک نکته دیگه این که چرا به هیچ پستی جواب نمیدید؟؟؟؟؟؟؟؟/
من عاشق رمان سمفونی مورچه هام … خدایی انتظار می کشم هر چه زودتر بیاد بیرون
جناب مجنون المهدی!
اون حسین قدیانی که رئیس بسیج دانشجویی کل است، فردی میانسال است و این تنها یک تشابه اسمی است.
مدتها پیش آقای قدیانیِ خودمان، پستی در این رابطه نوشته بودند و توضیح داده بودند. در آرشیو بگردید پیدایش می کنید.
عزت زیاد.
خدا خودش کمک کند که این رمان زودتر تمام شود
یاراحم العبرات…
کاش محرم تموم نمیشد…
اباصالح التماس دعا هرکجارفتی..التماس دعا
داداش خسته نباشی
روزها روزنامه ها را ورق می زنیم ، و شب ها از این شبکه به آن شبکه می پریم. دنبال این می گردیم که چه وقت حسابمان پر می شود از یارانه ها و نمی دانیم واریز یارانه ی یــاری تو را نقدا ، خیلی وقت است که عقب انداخته ایم …
…
آقا حسین، کتاب رو بده بیرون دیگه! دلمون خون شد!!!
ای نامه که می روی به سوی حسین، از جانب من ببوس روی حسین!
اکثر نامه های این بنده ی حقیر به علت اشتباه در نوشتن آدرس گیرنده برگشت خورده !!!
شما را نمی دانم.
کاش بشه مولا بیاد دردا رو درمون کنه
این حیوونای پست و از اینجا بیرون کنه
کاش بشه مولا بیاد سبزا رو رسوا کنه
لباس مظلومی رو از گرگ وا کنه
کاش بشه مولا بیاد سبز بشه رنگ عشق
نه رنگ دسمال سر و کفش و لباس لنز چشم
کاش بشه مولا بیاد سید و خندون کنه
فدای خندش بشم یکی اونو دزدیده
مولا بیا فدات شیم این جمعه هم که اومد
باراک اوباما میگه:اون اقاتون نیومد؟
مولا بیا جون من تو پر سبزا بزن
ادعاشون نشه که نواده ی فاطمه ان
داداش حسین از سمفونی مورچه ها بیشتربنویسید لطفا
خیلی زیباس
در ضمن می خواستم بگم اگه ممکنه آرشیو فایلهاتون رو برای دانلود بذارید
با سلام و درود بر شما
حالتون چطوره؟ خدا قوت برادر
امیدوارم در پناه مولا صاحب الزمان (عج) موفق و موید باشید.
اجرکم عندالله
یا علی
سلام
حاج حسین میتونی بگی تقریبا کی این کتاب سمفونی مورچه ها وارد بازار میشه؟
آدم آزاده ولو در لشکر عمرسعد باشد، عاقبت به خیمه حسین برمی گردد اما آدمی که آزاده نباشد، هر روز گرد سفیر حسین را خالی تر از قبل می کند.
خیلی زیبا بود و فوق العاده
آسینتامن … آسینتامن
مطلبی نوشته ام با این عنوان: “عمار، آفتابپرست نبود آقای مطهری …”
میخوام نظرتون رو بدونم آقای قدیانی اگه ممکنه!
ممنون
سلام
سوالی داشتم که ای کاش جواب بدهید …. من آثار زیادی نوشته ام . ولی نمیدانم چگونهدر مطبوعات به چاپ برسانم . لطفا من را راهنمایی کنید .
سخنان مهم حاج سعید حدادیان در رابطه با فتنه ۸۸ در دانشگاه تبریز
حتما بخوانید
سلام
من چشمم پشت مانیتور اذیت میشه و نمیتونم متنهای همیشه زیبایت را بخوانم
پس کی این سمفونی چاپ میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟رحمی نما بر چشمان من داداش.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله):
فأبشِر یا أبا الیَقظانِ؛ فإنَّکَ أخُو عَلیٍّ فی دِیانَتِه، ومِن أفاضِلِ أهلِ وِلایَتِهِ، ومِنَ المَقتُولِینَ فی مَحَبَّتِهِ.
مژده باد تو را ای ابویقظان (عمّار)! که تو برادر علی در دیانتش و از برترینهای اهل ولایتش هستی، و در راه محبت او کشته میشوی.
Enunciate be to you, ‘Abu Yaqzān (‘Ammār)! Because you are Ali’s brother in his religion
and of his best followers and you will be martyred in his way.
بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۳۳۴
سلام حاج حسین ! خدا قوت !
بسم الله
” مه شکنان” آمد
منتظر نگاههای گرم شماست
با سلام خدمت تمامی قطعه ۲۶ ی ها.
اضافه می کنم :
ما مورچه ها هرچه باشیم نمک به حرام نیستیم.
میدونین نمک به حروم یعنی چی؟
یعنی نمک بخورن، نمکدون بشکنن ، تازه نمک های ریخته شده رو هم باز لیس بزنن و به ریش همه ی نمکی ها بخندن .
جوونیم به فدای صاحب نمک انقلاب حضرت سید علی خامنه ای (حفظه الله)
به نظر من سبک نوشته شما باب جدیدی را در رمان نویسی باز میکند (البته اگر از رمان اقبال شود) با آرزوی موفقیت
ابلیس به خدا می گوید: این بود خلیفه ات؟
جمله بیدار کننده ای بود…
غیرت آدمو بیدار می کنه
ممنون
سلام
یک هفته پیش رفتم نمایشگاه بین المللی اهواز ، نمایشگاه کتاب بود . مرکز اسناد کتاب شما رو گذاشته بودن ، پرسیدم رفیق کسی اعتراض نکرده در غرفه رو تخته کنن ؟!!! نگرفت چی میگم ! گفتم این کتاب و الباقی کتاب ها ، روح الله حسینیان هم فکر میکنم جزو عناصر … باشه ! چطوری هنوز فعال موندی ؟ گفت چه عرض کنم ، برای چاپ همین کتاب هم هفت خان رستم رو گذروندیم و شانس آوردیم که اوضاع جوریه که نمیتونن بهش گیر بدن وگرنه تو خواب هم چاپ این و امثال این ممکن نبود ! دیروز دوباره رفتم پیشش گفتم هنوز هستی ؟!! گفت تموم شد کتاب های مورد نظر . . .!
به نظر شما حق نبود توی غرفه ای که به اسم جنگ نرم درست کردن چند تا کتاب رایگان بدن دست مردم ، حتا سی دی ها رو هم میفروختن ، بالاتر از قیمت بازار !!!!
موفق باشید
پس کی سمفونی مورچه هارو چاپ میکنین؟
منتظریم ها.
سلام.
یه انتقاد به سایتتون دارم.
چرا همه ی مطالبو توی صفحه ی اصلی سایت میذارید؟
این باعث میشه تا خواننده از این همه بالا و پایین رفتن خسته بشه و اگر اولین بازدیدشه آخرینش هم بشه.
خواستم آیینه ی برادرم باشم.
یاعلی.
سلام برادر،واقعا دست مریضاد.قلم برنده و اثر گذاری داری .اگه بگم تا یه هفته پیش فقط چند باری اسم شما رو شنیده بودم ولی نمی دونستم اصلا کدوم طرفی هستید یا اصلا کجا اسمتونو شنیدم، شاید تعجب کنید .ولی هفته پیش که بازم اتفاقی اسمتونو شنیدم گفتم یه سرچی تو اینترنت درموردتون بکنم که از اونجا با جناح و وبلاگتون آشنا شدم،که به خاطر اون بازم به بدهی های شکرانه ام به خدا افزونتر شد.الحمدلله…
برادرم ، دو تا ایراد کوچولو داشتید در این مطلب چرا که شیطان اصلا فرشته نبود او جز جن سرکش چیز دیگری نبود.
و ثانیا” ثارالله ” یعنی خدا منتقم خون حسین است نه اینکه حسین خون خدا باشد.
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین، اکشف کروبنا بحق اخیک الحسین
به نظر من روحانیون ما باید روضه خدا رو پشت منبرا بخونن چرا که همه تو این زمونه خدا رو فراموش کردن و اینکه خدا هر روز میبینه ما گناه می کنیم اما ازمون خسته نمیشه و میگه شاید روز بعد به سمت من بیاد. وای از روزی که خدا غیوریشو نشونمون بده.
خدا قوت برادر همسنگر جنگ نرمم
سلام. قضای سایت را خیلی سنگین کرده اید و من با اینترنت پر سرعت کم میارم. یه مقدار از بار گرافیکی اش بکاهید. خدا قوت
نمی دونم دارم کامنت بدی میذارم که چند مدته کامنتام تایید نمیشه؟؟؟
ملاک تایید چیه؟؟
شما هم آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای نامه که می روی به سوی حسین، از جانب من ببوس روی حسین!
سلام وقت بخیر.
ببخشید اگر دیر کامنت می گذارم. این روزها به شدت مشغولم.کلیت این تکه از رمان خوب بود. اما کاش در پرداخت به آن دقت میشد. میدانم که دلنوشت، دلنوشت است و……… ولی خب یک رمان خوب شیعی و حزب اللهی باید در قالب همان دلنوشت مفاهیم والا را ارائه کند و حداقل خلاف آن را نشان ندهد.
آنچه که ابلیس به آن سجده نکرد مقام والای انسانیت بود. همان انسان بالفعل که چهارده معصوم کاملترین نمونه آن است نه شخص خاصی و نه انسانی که گناه میکند و تکبر. پس اینکه ابلیس بگوید به دروغگو سجده نکردم نه به آدمی، با معارف دینی سازگار نیست. ببخشید صراحتم را. اما وقتی آسینتامن مورچه ای فرشته ای میشود و خواننده حرفش را باور میکند، باید و باید حرفهایش مطابق با واقع باشد و البته اشکالی ندارد این مطلب واقعی به نحوی زیبا نوشته شود و نه خشک چون کامنت من.
آنچه شیطان را به این تمرد واداشت طبق فرموده قرآن و تفاسیر، تکبر نهانی خود وی بود که در هنگام صدور این امر بروز یافت. و در ضمن ابلیس فرشته خوب خدا نبود. جنی بود که به مقام قدس فرشتگان رسیده بود.
بازهم به شدت عذرخواهی میکنم. ولی به نظرم اینچنین مواردی باید در نوشته هایمان لحاظ شود. اگر صلاح ندیدید تایید نفرمایید ولی خواهش میکنم کامنتم را مطالعه کرده، اگر شد اصلاح فرمایید این قسمت را.
یا حق
من هر روز سر میزنم .
داداش نمی نویسی ولی وقتی مینویسی اون قدر طولانیه که …..
مثل اینه که دو روز چیزی نخوری و یه دفعه…..
این رو گفتم چون دوست دارم مطالب رو با دقت بخونم و وقتی می بینم خیلی باید وقت بذارم مجبور میشم از خیرش بگذرم.
سلام………..قضیه ی این قطعه ی ۲۶ چیه؟!!! چرا یه مدته همه جا اسم این قطعه رو می شنوم …..چه اتفاقی اونجاست…….
۴R3ph2 eetdxgbdawnh, [url=http://zwebacblvqpr.com/]zwebacblvqpr[/url], [link=http://teymcxpvrmmi.com/]teymcxpvrmmi[/link], http://ghbxncdjpnjl.com/
سلام آقای قدیانی
خیلی متنای قشنگی بود فقط لطفا سوژه های مورد خطابتونو یه کم بیشترش کنین!
ممنوم-یاعلی
بارها خوانده ام اما باز هم می خوانم.
سلام.
شما انسان ها بدت نیایدها، زیادی درازید! یعنی اگر شیر و گربه و پلنگ، بدن شان هم عرض خاک کشیده شده، اما شما آدم ها عمود بر خاک هستید. بدن تان عمود بر خاک است. شما انسان ها هر چقدر قد می کشید، بیشتر از خاک، دور می شوید.
تو لااقل برای خدا در این وقت کمی که از هستی باقی است، خلیفه خوبی باش…
– به گزارش سازمان هواشناسی الان هوای عرش بارانی است.
– چرا؟
– فاطمه با همان پهلوی شکسته می خواهد به فرزندش حسین اقتدا کند. عباس هم هست…
یا حسین…