این هم توشه امسال ما

۱: واپسین روزها، بلکه آخرین ساعات محرم و صفر است. اینک با رحلت آخرین رسول خدا «سمفونی عزا» کامل می شود. در محرم، آن همه «حسین حسین» گفتیم، که حالا در صفر به «محمد (ص)» برسیم… و مگر سیدالشهدا جز برای احیای دین جدش به شهادت رسید؟! الحق که صفر، ماه سنگینی است. در فراق «رحمه للعالمین» هنوز بلند است آه عالم. «محمد»، «امین بشریت» بود. هست… که این همه غمش سنگین است. از سویی رحلت آقا رسول الله، از سویی شهادت امام حسن مجتبی (ع)، از سویی شهادت امام علی بن موسی الرضا (ع). باری خطاب به پدر بزرگوار «احلی من العسل»، آن پهلوان جنگ جمل، نوشتم؛ «تو آنقدر کریمی، کربلا را هم به حسین (ع) بخشیدی»… و عاشورا و عباس و زینب را… عبدالله و قاسم را… مقام سیدالشهدایی را. به لحاظ سن، امام حسن و امام حسین چندان فاصله ای با هم نداشتند، لیکن، ارباب بی کفن، جز «مولا» صدا نمی زد کریم اهل بیت را. گمانم ابالفضل، مولا خطاب کردن برادر را از سیدالشهدا آموخته باشد… و شاید، شاید آن دم آخر که جگر امام حسن داشت می سوخت، برادرش حسین  را خواسته باشد؛ «یا اخی! مرا یک بار به جای «مولا»، «برادر» صدا کن، دوست دارم…». آری! عاشورا با همه عظمتش، نزد حسن بن علی شاگردی کرده است. و ما هر وقت می گوییم «حسین»، «حسن» نیز مرادمان هست؛ در لفظ و در معنی. «حسین» که اسم اعظم خداست، اسم مصغر «حسن» است. «حسین» که خون خداست، این روزها ذکرش «حسن» است. علاقه ای دارد خانم فاطمه زهرا (س) به امام حسن. علاقه ای! عشقی! علقه ای! یا کریم آل طاها! شرمنده مادرتان هستیم اگر که امشب، باز هم بقیع، خاموش است… داغ این شرمندگی، بد آزار می دهد قلب شیعه را. کاش «بقیه الله» زودتر بیاید… زخم جگرسوزی است!

۲: از محرم تا صفر، اما چه خوب که آخرین منزل، «مشهد» است. قربان امام رضا، که زود «ربیع الاول» می کند حال ما را. گاهی فکر می کنم؛ اگر بهشت، شبیه صحن و سرای رضوی باشد، عجب جای باشکوهی خواهد بود. خدا خودش هم می داند؛ یک ماییم و یک امام رضا… از پنجره قطار، گنبد را نگاه کن! السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی، الامام التقی النقی  و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری، الصدیق الشهید، صلوه کثیره تامه زاکیه متواصله متواتره مترادفه، کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک.

۳: یادم نیست کدام سخنران بود، کدام مداح، کدام عزیز، که می گفت: «آخرای صفر، اشک تان را، سینه زدن تان را، عزاداری تان را، امانت بسپرید دست بی بی دو عالم». خانم جان! عشق، دوباره از ما اشک گرفت… این هم توشه امسال ما.

۴: این را هم نمی دانم، حرف دل است یا برخاسته از مقاتل، لیکن روضه نابی است برای خود… چرا سیدالشهدا، حضرت عباس را به خیمه برنگرداند؟! راستی چرا؟! شاید ابوفاضل، آن دم که مولا را برای بار اول و آخر، «برادر» صدا زد، گفته باشد؛ قول آب دادم به بچه ها… به همه یتیمان… همه اهل حرم، همه زنان… با این بدن بی دست، این مشک پاره، نای دیدن «سکینه» را ندارم…

گفت: «ای اهل حرم! میر و علمدار نیامد، سقای حسین، سید و سالار نیامد؛ علمدار نیامد، علمدار نیامد».

***** ***

حال که روضه عمو عباس خواندیم، وقت این سخن است؛ آجرک الله یا امام زمان…

جوان/ ۲۱ دی ۱۳۹۱

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    این هم توشه امسال ما… آجرک الله یا امام زمان…

  3. صاعقه گمنام می‌گوید:

    سخنی با حضرت خورشید(عج):
    آقا جان شما کربلا نبودی و علمدار…
    اما الان هستی پس هرگز نمی گذاری علمدار…
    آجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

  4. برف و آفتاب می‌گوید:

    این عزاداری‌ها اگه نبود روح ما می‌مرد. خدا رو شکر که زود به زود عزاداری داریم. روضه داریم.
    عزاداری هم اگه نباشه؛ روضه‌های قطعه‌ای داریم. واقعا خدا رو شکر.

  5. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
    نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو
    نسیم پنجره ی وحی! صبح زود بهشت
    “اذا تنفس ِ” باران هوای شبنم تو
    تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد
    شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو

    توئی دوباره پیمبر، محمدی دیگر
    چنان که عایشه ی دیگری است مَحرم تو
    به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟
    به راز عِزّةُ لله نقش خاتم تو
    من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم
    که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو

    تو کربلای سکوتی و چارده قرن است
    نشسته ایم سر سفره ی مُحرم تو
    چقدر جمله ی”احلی من العسل ” زیباست
    و سالهاست همین جمله است مرهم تو
    هوای روضه ندارم، ولی کسی انگار
    میان دفتر من می نویسد از غم تو
    گریز می زند از ماتمت به عاشورا
    گریز می زند از کربلا به ماتم تو
    فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت
    نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو…

    “سید حمیدرضا برقعی”

  6. زهرا می‌گوید:

    سلام. نقل ۷ صفر برای شهادت امام حسن علیه السلام خیلی قوی تر از ۲۸ است. برخی مراجع و علما و شیعیان دیگر کشورها ۷ صفر را اقامه عزا می کنند. به نقل از آیت الله مجتهدی تهرانی: چون ناصرالدین شاه تولدش در این روز بود (۶ صفر) و برای اینکه روز تولدش مصادف با شب شهادت امام مجتبی نباشد، این دستکاری را در تقویم کرده اند!

    برای توضیحات بیشتر: یادداشت روز شهادت یک غریب < shahab moradi.ir

  7. زهرا می‌گوید:

    ……………..

  8. دلخون می‌گوید:

    گل مطالب امشبتون همین پست بود…
    جمله جمله این متن روضه بود…

  9. سیداحمد می‌گوید:

    گرامی باد یاد مصطفای شهید…

    http://www.ghadiany.ir/?p=11210
    http://www.ghadiany.ir/?p=11450
    http://www.ghadiany.ir/?p=11726
    http://www.ghadiany.ir/?p=12718

    اللهم صل علی محمد آل محمد و عجل فرجهم…

  10. علی می‌گوید:

    بدون شرح…
    http://ingholt.ir/?p=598

  11. دلخون می‌گوید:

    مولای من!
    هنوز عطر خاک چادر مادر از سجاده تو به مشام می‏رسد؛ بوی خون‏آلود کوچه‏هایی که به صورت کبود مادر و سکوت دیرینه تو امتداد یافت…
    تا کی بر این سکوت و خاموشی، پایدار خواهی ماند؟
    تا آنجا که حسین علیه‏السلام با قامت خمیده، تیرهای خونین را از کفنت به درآورد و عباس علیه‏السلام، با غیرت فروخورده‏اش، در گوشه غربت بقیع برایت قبر بکند؟

  12. نسیم می‌گوید:

    حالا که روضه ی سکینه و عباس خوندین منم با اجازه میخوام روضه مو اینجا دوباره بخونم:

    کوتاه سروده ام تا برایت بلند بگریم

    امام می رود

    تو می روی عمو

    علی اکبر و امام زادگان عشق می روند!

    ومن چقدر ساده ام

    که دل به کاروان رفته بسته ام هنوز

    دل از عمو و مشک پاره اش نکنده ام هنوز

    چقدر ساده نه…

    چقدر داغدار و خسته ام

    که نیزه های روبرو مرا نگاه می کنند

    سر عمو به شام بی ستاره ماهتاب من!

    دو چشم شرمگین او هنوز هم

    مرا نگاه می کند…

    هنوز کربلا مرا رها نکرده است

    اگر چه از غروب علغمه گذشته ام ولی…

    دو دست بر زمین فتاده دامن مرا رها نکرده است

    نه… دل مرا جدا نکرده است!

    دلم کنار قتلگاه…

    دلم به روی نیزه هاست

    و من چقدر ساکتم که بی قرار و روضه خوان

    به خیمه های سوخته

    به پیکر غریب خفته بر لب فرات

    هنوز هم شبانه تکیه داده ام!

    چقدر نوحه خوانده ام به یاد آخرین شب وداع

    پس از پدر،علی! و بعد عمه و رباب!!

    و بعد تو عموی اولین و آخرین من

    عموی بی نظیر نازنین من

    «چقدر ساده ام که سالهای سال زنده مانده ام!»

    روضه ای دلشکسته برای تو سکینه جان

  13. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    کریم اهل‏بیت!
    دست سخاوتت، زبانزد است. چه شب‏ها که انبان به دوش، چراغ خانه یتیمان را روشن می‏کردی.
    آفتاب نیمه شب‏ها!
    آنقدر سخاوت داشتی که چنین فرمودی: «آنچه را که از امور دنیا طلب کردی و به دست نیاوردی، چنان انگار که به آن هرگز فکر نکرده‏ای».
    کدام کلمه می‏تواند این همه دل بریدن از دنیا را وصف کند؟! مگر غیر از تو کسی می‏تواند چنین از دنیا دل ببرد؟! دل می‏کنی از دنیا؛ همان‏گونه که از سربازان بی‏وفایت…
    زهر از دست نزدیک‏ترین همسایه حرف‏هایت…
    بغض تنهایی و غربتی که دارد دامنگیر دنیا می‏شود، گریبانت را می‏فشارد. پیراهن دلتنگی‏ات را بر غربت دنیا می‏پوشانی. نزدیک‏ترین همسایه حرف‏هایت، کاسه‏ای زهر تعارف می‏کند. پیراهن سفیدت، باغچه گل سرخ می‏شود، لخته‏های جگر خونت گل می‏کنند تا تو پرواز را آغاز کنی.
    پرنده تنهای امامت!
    کلمات، کبودی گلوی گرامی‏ات می‏شوند تا غربت تو را بسرایند.

  14. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    حتما قرار شاه و گدا هست یادتان؛
    آری همان شبی که زدم دل به نامتان؛

    مشهد، حرم، ورودی باب الجوادتان؛
    آقا؛ دلم عجیب گرفته برایتان…

  15. زهرا می‌گوید:

    چند روزی ست که ظرف نبات مان خالی ست و چای می خورم و حسرت خراسان را

  16. چشم انتظار می‌گوید:

    به برکت این پست، اگر توفیق پابوسی نصیب شد، به یاد همه ی عاشقان صحن و سرای بهشتی امام رئوف، (بچه های قطعه ی مقدس ۲۶) هستم انشاء الله…

  17. مجنون می‌گوید:

    التماس دعا

  18. سیداحمد می‌گوید:

    السلام علیک یا رسول الله…
    http://uploadpa.com/beta/12/5yj4du4j00vepqmzl7qj.mp3

    صل الله علیک یابن فاطمه الزهرا…
    http://uploadpa.com/beta/12/awbco3rz6velu6cm0lte.mp3

    آجرک الله یا بقیه الله…

  19. جامانده می‌گوید:

    خدایا این ربیع را با ظهورش به بهاری ابدی مبدل کن.
    اللهم عجل لولیک الفرج

  20. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    در دهه های اول سال هجری قمری، مقارن با زمان زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام، حاکمی در یکی از مناطق چین حکومت می کرد. پسر صدر اعظم عاشق دختر حاکم بود که هر چه وزیر برای خواستگاری پسرش به شاه اصرار می کرد؛ او می گفت؛ من می خواهم دخترم را به یکی از شاهزادگان دنیا بدهم که بعد از من سلطنتم باقی بماند، چون غیر از این دختر وارثی ندارم.
    آن پسر و دختر پنهانی ازدواج کردند. پس از چندی حاکم متوجه شد و پس از داد و فریاد زیاد، دستور داد؛ سر از بدن هر دو جدا کنند، لکن پس از ساعتی پشیمان شد و بنای داد و فریاد گذاشت و به حاضرین مجلس گفت؛ اگر پزشکی پیدا نکنید که این دو نفر را به حال خود بازگرداند، همه را قتل عام می کنم. حاکم مثل دیوانه ها فریاد می زد و پا بر زمین می کوبید. وزرا گفتند؛ این چه حرفی است، سری که از بدن جدا شده، چگونه ممکن است به حال اول بازگردد؟! گفت؛ من نمی دانم! اگر این ها زنده نشوند، همه را به خاک و خون می کشم. جوان مسلمانی در مجلس حاضر بود. (عده ای از مسلمانها از زمان پیامبر که فرموده بود «اطلب العلم ولو بالصّین» به کشور چین سفر کرده بودند که برای مدینه کاغذ و باروت می خریدند) گفت؛ قربان! زنده شدن این دو نفر محال است، مگر اینکه عیسی مسیح از آسمان و یا امام حسن مجتبی از مدینه بیاید. تا این جمله را گفت، حاکم گفت؛ باید بروی به هر قیمتی شده است، این شخص را بیاوری والا تو را و اهل و عیالت و تمام مسلمانها را قتل عام خواهم کرد.
    حاکم دستور داد، اسبی و آب و نانی فراهم کردند و آن جوان مسلمان را تهدید کرد که هم الساعه باید حرکت کنی و حسن مجتبی علیه السلام را به اینجا بیاوری والا همه بستگانت را گردن می زنم. جوان بیچاره از شهر خارج شد، مقداری راه را طی کرد،
    در همین حال به یاد سخن امام حسن علیه السلام افتاد که فرموده بود: “اگر دچار درماندگی شدید؛ دو رکعت نماز استغاثه بخوانید و بعد از نماز از من کمک بخواهید، من مشکل تان را حل می نمایم.” نماز خواند و سر بر سجده گذاشت و بسیار گریست و گفت؛
    ای امام مجتبی! ای کریم اهل بیت! من از جیب شما خرج کردم، جان عده ای از مسلمانان در خطر است. می دانم که تو امام زمانی و صدای مرا می شنوی، به حق مادرت زهرا عنایتی کن! به فریادم برس!
    آنقدر ضجه زد و التماس کرد که حالش دگرگون شد. ناگهان صدای سم اسبی او را به خود آورد، سر بلند کرد و دید حضرت امام مجتبی بالای سرش ایستاده است. فرمود؛ چه خبر است؟ چرا چنین نگرانی؟ عرض کرد که شما بهتر از من می دانید که هم ننوشته می خوانید و هم ناگفته می دانید. قربان قدمهای شما هر چه زودتر به شهر برویم. فرموند؛ تا اینجا را من آمده ام، بقیه را باید حاکم و وزرا بیایند تا به اذن خدا با شرطی که می کنم، مرده ها زنده شوند. جوان مسلمان با شتاب به شهر برگشت. حاکم فریاد زد؛ هان! چی شد؟ پس کو این طبیبی که گفتی؟ او را آوردی؟ مرد شیعه گفت؛ آری! بیرون شهر است. فرموده مردگان را بیاورید تا به اذن خدا زنده شوند. حاکم و وزرا با جمعیتی زیاد از درباریان و غیره به سرعت حرکت کردند. حاکم به امام گفت: اگر این دو نفر را به حال اول برگردانی؛ هر چه بخواهی می دهم. حضرت فرمود؛ ما را نیازی به مال شما نیست. شرط من این است که اگر بخواهید این دو نفر زنده شوند؛ باید مسلمان شوید، زیرا شفاعت ما شامل موحدین و مسلمانان است نه کفار. حاکم گفت؛ قبول می کنیم. آن گاه امام رو به قبله دو رکعت نماز خواند، سرهای بریده را به بدن محلق کرد و دست به سوی آسمان برداشت و عرض کرد؛ “الهی! به حق امّی فاطمه یا محیی الموتی احییهما” ناگهان هر دو جوان برخاستند و رو به حضرت نموده گفتند؛ “السلام علیک یا حجه الله، یابن رسول الله” حاکم از آن دو نفر سوال کرد که شما برای اولین بار است که این آقا را می بینید. چگونه گفتید؛ یا حجه الله، یابن رسول الله! گفتند؛ روح ما را به آسمانها می بردند، دیدیم آقایی به آن فرشتگان فرمود؛ روح این دو نفر را به بدن برگردانید. آنها هم با ادب و احترام اطاعت کردند. وقتی چشم باز کردیم، دیدیم؛ همین آقا بود که روح ما را به بدن برگردانید. به برکت دعا و مقدم کریم اهل بیت، همه جمعیت آن استان و درباریان مسلمان و شیعه شدند و هم اکنون هم مردم آن منطقه در یکی از استان های چین، شیعه اند…

  21. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    کوتاه‌ترین دعا برای طولانی‌ترین آرزو؛
    اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

  22. دلخون می‌گوید:

    زیارت امام حسن مجتبی(ع)
    بسم الله الرحمن الرحیم

    اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمینَ

    سلام بر تو اى فرزند پیامبر (خدا) پروردگار جهانیان

    اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَهَ الزَّهْراَّءِ

    سلام بر تو اى فرزند امیرمؤ منان سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهرا

    اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَبیبَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِفْوَهَ اللّهِ

    سلام بر تو اى حبیب خدا سلام بر تو اى برگزیده خاص خدا

    اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمینَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللّهِ

    سلام بر تو اى امین (وحى) خدا سلام بر تو اى حجت خدا سلام بر تو اى نور خدا

    اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِراطَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَیانَ حُکْمِ اللّهِ

    سلام بر تو اى راه (مستقیم) خدا سلام بر تو اى بیان (کننده) حکم خدا

    اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دینِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّیِدُ الزَّکِىُّ

    سلام بر تو اى یاور دین خدا سلام بر تو اى آقاى پاک (و منزه از هر عیب)

    اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْقاَّئِمُ الاْمینُ

    سلام بر تو اى نیکوکردار وفادار سلام بر تو اى قیام کننده (به امر خدا) و امین

    اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأویلِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْهادِى الْمَهْدِىُّ

    سلام بر تو اى داناى به تاءویل (قرآن) سلام بر تو اى راهنماى راه یافته

    اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الطّاهِرُ الزَّکِىُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا التَّقِِیُّ النَّقِىُّ

    سلام بر تو اى پاکیزه منزه سلام بر تو اى پرهیزکار پاکدامن

    السَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقیقُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الشَّهیدُ الصِّدّیقُ

    سلام بر تو اى حق سزاوار بدان سلام بر تو اى شهید راست گفتار

    اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ

    سلام بر تو اى ابا محمد حسن بن على و رحمت خدا و برکات او

  23. قاصدک منتظر می‌گوید:

    ۱_ ” واپسین روزها، بلکه آخرین ساعات محرم و صفر است.”
    و من
    برای کوتاهی کردن در ادای حق پیامبر خوبی ها، برای مظلومیت کریم اهل بیت، برای تمام شدن دو ماه عشق و عاشقی…
    برای دل خودم می گریم.
    ۲_ “از محرم تا صفر، اما چه خوب که آخرین منزل، «مشهد» است.”
    و من
    امشب پشت پنجره فولادش ناز می کنم تا گره نیازم را با لطف خود باز کند.
    ۳_ “خانم جان! عشق، دوباره از ما اشک گرفت… این هم توشه امسال ما.”
    و من
    برات کرببلا می خواهم…
    راستی! تا فاطمیه راهی نیست.
    ۴_ “حال که روضه عمو عباس خواندیم…”
    و من
    در حیرتم که چه رمز و رازی در وجود ماه ام البنین نهفته است که هر جا روضه اوست یوسف زهرا حضور دارد.
    ***********************
    از دو چشم یاس می خوانم بیا
    شعری از احساس می خوانم بیا
    نیستم لایق به دیدارت ولی
    روضه عباس می خوانم بیا

  24. آزاد اندیش می‌گوید:

    التماس دعا…

  25. سیداحمد می‌گوید:

    السلام علیک یا علی بن موسی الرضا…

    شهادت آقا امام رضا (ع) بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ تسلیت باد!

    http://uploadpa.com/beta/12/4tbksar9qntu9q6kfb4.mp3

  26. آزاد اندیش می‌گوید:

    چقدر کوچک شده ام در برابر خود، و چقدر بزرگ شده ای در برابر من…
    سکوت بر قفسه سینه ام سنگین است…
    باید بیشتر شد…
    بیشتر…
    ا.ع

  27. دلخون می‌گوید:

    بی بط:

    نمازی خواندم قلبم سبک از قید غم
    آزاد رها همچون کبوتر آمدم تا صحن گوهرشاد
    کنار حوض بین صحن قدری آب نوشیدم
    فضای صحن ساکت بود عکس گنبدش را بین آب میدیدم
    که ناگه یک کبوتر بال زد آرام نزدیکم نشست
    با صدای بالهای خود سکوتم را شکست
    کبوتر تشنه بود و آب می خورد دل من ببین سینه تاب میخورد
    به او گفتم کبوتر خوش به حالت
    چه جایی میزنی پر خوش به حالت
    دلم میخواد من هم مثل تو پرواز میکردم
    به روی گنبد زردش پرم را باز میکردم
    و با بال هایم پرچم سبز حرم را ناز میکرد
    دلم میخواست آقا مثل تو اینجا به من هم لانه میداد
    خودش با دست های مهربانش دانه میداد
    کبوتر راستی دارم سوالی
    راستی جایی جز این صحن و سرا رفتی کبوتر
    بگو اگر رفتی بگو که تا کجا رفتی
    آخه چه میدانی که دردم چیست
    اصلا تا به حالا تا به عمرت کربلا رفتی
    کبوتر از سر شب تا کنون در فکر آنجایم
    اگر که جان ندادم تا کنون چون پیش آقایم
    کبوتر تویی که لانه ات بر عرش دنیاست
    تویی که صاحبت فرزند زهراست
    کبوتر درد من دوری از آنجاست
    تویی که صاحبت فرزند زهرا است
    برو پیشش بگو آقا گدایت بی قرار است
    از آن سالی که رفته کربلا چشم انتظار است
    برو پیشش بگو آقا گدایت غرق اندر شور و شین است
    برو پیشش بگو آقا گدایت سخت دلتنگ حسین است
    کبوتر تا شنید اسم حسین آمد
    نوکش را از میان آب برداشت
    چه میدانم چه فکری او به سر داشت
    ولی گویا کبوتر هم خبر داشت کبوتر خوب می دانست
    که ارباب زبانش تا دم آخر خشک بود از دوری آب
    گفتم کبوتر علاج فراقش چیست
    کبوتر در همان حال که از آب می کشید نوکش را
    به یکباره به روی زمین افتاد و جان داد
    و ناگه بغض من ترکید و زار زار گریه
    که او راه درمان فراغ را فهمید و من نه و من نه و من نه…

    http://hajati.org/wp-content/uploads/2012/01/215645_1702680447405_1249791646_31517067_884269_n.jpg

  28. م.طاهری می‌گوید:

    “اگر بهشت، شبیه صحن و سرای رضوی باشد، عجب جای باشکوهی خواهد بود. خدا خودش هم می داند؛ یک ماییم و یک امام رضا… از پنجره قطار، گنبد را نگاه کن! السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی، الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری، الصدیق الشهید، صلوه کثیره تامه زاکیه متواصله متواتره مترادفه، کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک.”

  29. آزاد اندیش می‌گوید:

    وظیفه‌ی دانشجویان و فعالان مجازی در دانشگاه‌ها چیست؟
    http://iusnews.ir/?pageid=171876

  30. فطرس می‌گوید:

    باشد که در این محرم،
    محرم شده باشیم
    همچو سلمان
    “سلمان منا اهل البیت”…

  31. سربازگمنام می‌گوید:

    با سلام و تشکر از مطالب خوبتون.
    لطفا از وب منم دیدن کنید و لینک بفرمایید.
    باتشکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.