از نقش «آرمات» تا نقاشی «آرمیتا»

تقدیم به مادر محترمه سردار حاج احمد متوسلیان

حسین قدیانی: از شهدای دفاع مقدس، هر وقت یاد نحوه شهادت شهید علیرضا آرمات می افتم، دلم آتش می گیرد. دل من، دل نیست؛ سنگ خاراست اما عظمت ایمان شهدای جنگ تحمیلی، حتی دل سنگ را هم آب می کند.

گاه هست که برای شناخت یک شهید، چاره ای نیست الا فهم این مهم که اصلا چرا اسلحه آر. پی. جی ساخته شد؟ آر. پی. جی ساخته شد تا برای از کار انداختن غولی به نام تانک در نبردهای زمینی، سلاحی تمام و کمال وجود داشته باشد. تا پیش از ساخت این سلاح، رزمنده مستقر در زمین، اسلحه مناسبی نداشت تا با گلوله اش، تانک را از کار بیندازد. آر. پی. جی اسلحه ای است که با گلوله آن می توان تانک را شکار کرد و از این ماشین حجیم، تلی از خاکستر ساخت.

در جنگ، هر سلاحی، کاربردی دارد. تو اگر جوانمردانه بجنگی، هرگز تیر ۳ شعبه را رهسپار گلوی طفل ۶ ماهه نمی کنی. علی اصغر امام حسین (ع) آنقدر طفل بود که بی آب هم به شهادت می رسید. تشنگی کافی بود. تیر ۳ شعبه لازم نداشت.

سوم مهر ۶۴ منطقه عملیاتی هورالعظیم، عاشورا بود. گلوله ای که با هرم وحشتناک آتشش باید تانک از پا درمی آمد، ناجوانمردانه، روانه سینه علیرضا آرمات شد. گلوله آر. پی. جی سینه این جوان ۱۹ ساله را شکافت، از بدنش رد شد، اما همرزمانش شاهد بودند که گلوله هنگام تماس با بدن این شهید، عمل نکرد و آتش نگرفت! فقط سوراخ کرد قفسه سینه اش را، و به طرفه العینی از این جوان جنوبی، شهید ساخت. آنی همه پیکرش سوخت.

بدن یک جوان ۱۹ ساله، اصلا محل مناسبی برای عمل کردن خرج آر. پی. جی نیست. محل خرج، همان بهتر که به جای بدن نحیف آدمی، ماشینی به غول پیکری تانک باشد. در این قبیل مواقع، هر چند آر. پی. جی به راحتی سینه انسان را می شکافد، لیکن بعد از رد شدن از دل و قلب شهید، به راه خود ادامه می دهد تا به جایی خیلی محکم تر از قفسه سینه آدمیزاد بخورد و عمل کند و آتش بگیرد و خلاص!

آنها که مقتل عاشورا را دقیق تر نوشته اند، گفته اند؛ تیر ۳ شعبه بعد از اصابت به گلوی طفل شیرخوار سیدالشهداء به راهش ادامه داد! یعنی؛ گلوی کوچک یک نوزاد، جای مناسبی برای فرود تیر ۳ شعبه نیست. و یعنی؛ قلب شهید علیرضا آرمات کجا یارای گلوله زمخت و بی رحم آر. پی. جی را دارد؟!

اصلا کار سختی نیست. هم الان می توانی جست و جو کنی نام این شهید را در فضای مجازی. هنگام تماشای عکس علیرضای ۱۹ ساله از بندر عباس، قرائت فاتحه کمترین سهم ماست.

از دوستان، عزیزانی سال گذشته، در حاشیه سفر استانی هیئت دولت، رفتند دیدار خانواده این شهید. همسایه ها می گفتند: علیرضا وقتی زنده هم بود، محل مراجعه ما بود. امن و امان ما بود. می رفتیم پیش او و ازش می خواستیم دعای مان کند، از بس نورانی بود چشمان صورت آسمانی اش. معلوم بود اهل این دنیا نیست. معلوم بود مال جای دیگری است. معلوم بود سه پنج روزی امانت خداست دست ما. و معلوم بود هنوز به سن تکلیف نرسیده، گاهی نیمه شبی از رخت آسایش برمی خاست؛ نماز شب می خواند و بعد هم زیارت عاشورا.

جنگ که شد، همیشه می گفت: دوست دارم عاشورایی شهید شوم. جوری که شرمنده نباشم پیش پیر جماران. برای خمینی، دوست دارم همه بدنم بسوزد و هیچ عضوی در بدنم نباشد، الا اینکه سوخته باشد.

الحمدلله هنوز هستند مادر و پدر شهید. اما نه، برای شناخت علیرضا آرمات، فقط شناخت آر. پی. جی کافی نیست. هر که می خواهد شهدای بسیج را بشناسد، باید مقتل کربلا را دلسوخته بخواند. باید قدم بگذارد در کوچه های پرشهید.

بیا بخوانیم از چشمان مادران شهدا، درس عاشقی را. هنوز هست مادر حاج احمد متوسلیان. هنوز هست مادر حاج همت. باری چند سال پیش، مادر حاج احمد به جمع ما گفت: «احمد من که رفته… دیگه چی می خواین بدونین؟!» و آتش زد دل ما را. از «احمد من که رفته… دیگه چی می خواین بدونین؟!» باید بارها مشق عشق نوشت، تا مبادا از یاد ببریم این نفسی که می کشیم، از صدقه سر چیست.

بیا بخوانیم… بلکه پیر جماران، آرام مان کند. این سطور آخر، واپسین پیام امام است به مناسبت هفته دفاع مقدس. یعنی مهر سال ۶۷ که الحق چقدر گریه دار است و چقدر امیدبخش و چقدر خمینی وار…

بسم الله الرحمن الرحیم

خداوندا، همه چیز تویی و غیر از تو همه هیچ. خداوندا، تو عزیزی و غیر از تو همه ذلیل. خداوندا، تو غنی‌ای و غیر از تو همه فقیر. هفته‌ جنگ امسال حال و هوای دیگری دارد. پس از سال‌ها دفاع مقدس، یاری دین خدا صورت دیگری به خود گرفته است. آمادگی جنگی ضرورت بیشتری یافته است و دشمنان خدا و خلق خدا آنی غافل نیستند و در کمین نشسته‌اند تا آن‌چه را خدایی است نابود کنند. خانواده‌های شهدا، تا همیشه‌‌ تاریخ، این مشعل‌داران راه اولیاء، افتخار روشنایی طرق الی الله را به عهده گرفته‌اند. مجروحین و معلولین، خود چراغ هدایتی شده‌اند که در گوشه گوشه این مرز و بوم به دین‌باوران راه رسیدن به سعادت آخرت را نشان می‌دهند؛ راه رسیدن به خدای کعبه را. اسرا در چنگال دژخیمان، خود سرود آزادی اند، و احرار جهان، آنان را زمزمه می‌کنند. مفقودین عزیز محور دریای بیکران خداوندی اند و فقرای ذاتی دنیای دون در حسرت مقام والایشان در حیرتند. از شهدا که نمی‌شود چیزی گفت. شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهه‌ مستانه‌شان و در شادی وصولشان «عند ربهم یرزقون» ‌اند، و از نفوس مطمئنه‌ای هستند که مورد خطاب «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» پروردگارند. اینجا صحبت عشق است و عشق، و قلم در ترسیمش بر خود می‌شکافد. والسلام.

روح الله الموسوی الخمینی/ ۱ مهر ۱۳۶۷

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

خواهرم! برادرم! در همین کوچه ای که داریم زندگی می کنیم، مثل علیرضا آرمات، نکند شهیدی باشد، مادر و پدر شهیدی باشد و ما غافل باشیم ازشان. تو تا به حال آر. پی. جی را از نزدیک دیده ای؟! و هیچ می دانی هورالعظیم، همچنان قطعه ای از خاک کربلاست؟! ای بسا پیرزنی فقط چشم به راه ۴ تکه استخوان باشدها… اما من هنوز به یک جمله فکر می کنم: «احمد من که رفته… دیگه چی می خواین بدونین؟!»

ما که مادر شهید نیستیم، فقط خیال می کنیم شهدا را دوست داریم… نبودی ببینی اشک هایش را در فراق حاج احمد! و نبودیم ببینیم که در خانه شهید علیرضا آرمات، یک پرستو کنجی لانه کرده و پرستویی دیگر، کنج دیگری!

برای عبور و مرور فرشته ها، خانه هایی هستند که هنوز سقف چوبی دارند. ما همان نسل ایم. حضرت آقا! بر بوم سفید، مداد رنگی های «آرمیتا» کفاف ۲ پرستوی خانه شهید «آرمات» را می دهد.

جوان/ ۳۰ شهریور ۱۳۹۱

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    شهید آرمات

    http://uploadtak.com/images/a8132_215882.jpg

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

  3. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    “«احمد من که رفته… دیگه چی می خواین بدونین؟!»”

    خداییش آتش زد دل ما را…

  4. ف. طباطبائی می‌گوید:

    تکان دهنده بود.
    پیام امام رو چقدر خوب انتخاب کردید.
    “چقدر گریه دار است و چقدر امیدبخش و چقدر خمینی وار…”

  5. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    هفته دفاع مقدس و آقای قدیانی مثل همیشه خاص و متفاوت.

  6. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    “بدن یک جوان ۱۹ ساله، اصلا محل مناسبی برای عمل کردن خرج آر. پی. جی نیست.”

    “اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ

    “خدایا! لعنت کن نخستین ستمگرى را که به زور گرفت حق محمد و آل محمد را و آخرین کسى که او را در این زور و ستم پیروى کرد”.

  7. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    “هورالعظیم، همچنان قطعه ای از خاک کربلاست؟!”

    یا اباعبدالله…

  8. سیداحمد می‌گوید:

    “آنی همه پیکرش سوخت.”
    .
    .
    عکسش هست…

  9. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    خیلی غم داشت.

    بدن شهید علیرضا آرمات، طفل ۶ماهه امام حسین(ع)، مادر حاج احمد و…..

    انشاالله خدا کمکمون کنه تا شرمنده شهدا و خانواده هاشون نباشیم.

  10. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    آخ عکسش رو دیدم، چقدر دردناک بود، قربون دل پدر و مادرش، خداییش وجودم آتیش گرفت…

    یا زینب(س)، یا مادر سادات.

  11. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم؛

    احتمالا داداش حسین شنبه می رود سازمان ملل… اگر وقتی شد، “قطعه ۲۶” تا شنبه به روز می شود، اگر هم که نه، این آخرین متن وبلاگ تا سفر ایشان است…

  12. . می‌گوید:

    به روز نمیشه؟
    حیف من عاشق اینجام

  13. . می‌گوید:

    ای بســــیجـــــی! هــــرگـــــاه پـــــرچــــــم مــــحمــــد رســــول الله را بــــر افـــــق عــــالــــم زدی حــــق داری استـــــراحـــــت کنــــــی
    (جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان)

  14. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    دانش آموز بودم و عادت داشتم شبها برای درس خواندن بیدار باشم، یک شب که از خواب بیدار شدم؛ صدای زمزمه ای از اتاق بغلی شنیده می شد، کنجکاو شدم و رفتم آرام در را باز کردم، دیدم علیرضا با همان زبان شیرین کودکانه دارد راز و نیاز می کند. داشتم از تعجب شاخ در می آوردم، گفتم: مگر تو چند سالت است که این جور استغاثه می کنی؟
    با تعجب پرسید: خواهر! استغاثه یعنی چی؟!
    علیرضا هنوز معنی استغاثه را نمی دانست…

    “خواهر شهید علیرضا آرمات”

  15. م. رشیدیان می‌گوید:

    چقدر زیبا نوشتید. غم داشت…

  16. احمد می‌گوید:

    سلام. این مطلب رو که پایین لینکشو میزارم وقتی خوندم دیوونه شدم. شنیده بودم از پارسال خواننده های زن رواج پیدا کرده نمیدونستم دیگه به این حد رسیده. چکار میکنه این وزارت ارشاد!! اصلا اینوریه اونوریه.
    http://www.jamnews.ir/Fa/Forms/Details/NewsDetail.aspx?NewsId=113882

  17. م. رشیدیان می‌گوید:

    یعنی شنبه چراغ قطعه خاموش میشه تا بیاید؟!

  18. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    با چند نفر از دوستان رفته بودیم گلزار شهدا؛ علیرضا با ما بود، یک دفعه علیرضا غیب شد. دنبالش گشتیم تا رسیدیم به یک قبر خالی، خوابیده بود توی قبر و با خودش می گفت؛ ای بدن من! بدان و آگاه باش که منزل و مأوای همیشگی تو این جاست، این جا کسی تو را نوازش نمی کند. شهید علیرضا آرمات بعد از شهادتش به طور اتفاقی در همان قبر دفن شد…

  19. سیداحمد می‌گوید:

    م. رشیدیان؛

    من در خدمت کامنت های شما هستم حتی المقدور… و البته هرگز چراغ قطعه ۲۶ خاموش نمی شود. چه داداش حسین آمریکا برود، چه نرود؛ چه از آنجا وبلاگ را به روز کند، چه نکند.

    باز هم می گویم: چراغ قطعه ۲۶ هیچگاه خاموش نمی شود؛ هستیم تا داداش برگردد.

  20. برف و آفتاب می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    الحمد لله رب العالمین
    الرحمن الرحیم
    ملک یوم الدین
    ایاک نعبد و ایاک نستعین
    اهدنا الصراط المستقیم
    صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین

  21. برف و آفتاب می‌گوید:

    روضه‌تون قبول باشه…

  22. برف و آفتاب می‌گوید:

    یعنی قرآن و آب و اسپند آماده کنیم؟

  23. فدایی همت می‌گوید:

    فکر نکنم این قطعه بسیجی مبارز و فدایی کم داشته باشه…………………………

  24. دلخون می‌گوید:

    حاج احمد متوسلیان؛

    تو در بیت‌المقدس کاری کرده بودی که امام خامنه‌ای در پادگان امام حسین (ع) فرمودند: « یاد احمد متوسلیان و جای سردار جاویدالاثر بسیار سبز در این نقطه است که اگر نبود، فتح خرمشهر به راحتی امکان پذیر نبود».

  25. به جای امیر می‌گوید:

    خرمن (گفت و شنود)

    گفت: «میت رامنی» نامزد حزب جمهوری خواه در انتخابات آینده آمریکا گفته است، با فلسطینی ها نباید مذاکره کرد. آنها صلح نمی خواهند.
    گفتم: راست میگه؛ مردم فلسطین نابودی کامل اسرائیل را می خواهند.
    گفت: رامنی گفته است؛ همه ما باید به امنیت اسرائیل فکر کنیم!
    گفتم: داره برای سرمایه داران صهیونیست قر و قمبیله میاد.
    گفت: اوباما هم از همین قر و قمبیله ها اومد ولی کاری از دستش ساخته نبود و حالا صهیونیست ها بهش اعتراض دارند. حالا این یکی برای آن روزها که باید مثل اوباما دست از پا درازتر به ناتوانی خود اعتراف کند چه چیزی آماده کرده است؟!
    گفتم: فقیری از یکی از خان ها خیلی تعریف و تمجید کرد، خان گفت؛ سر خرمن بیا جایزه ات را بگیر و فقیر هنگام خرمن به هوای جایزه نزد خان رفت. خان گفت؛ مرد حسابی! کشک چی؟ پشم چی؟ تو یک چیزی گفتی که من خوشم اومد، من هم یک چیزی گفتم که تو خوشت بیاد. این به او در!

  26. آزاد اندیش می‌گوید:

    ای کاش روزی شهد شهادت به کام من ریزند.
    ای کاش درد حنجر آن طفل قلبم را فراگیرد…

  27. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “گاه هست که برای شناخت یک شهید، چاره ای نیست الا فهم این مهم که اصلا چرا اسلحه آر. پی. جی ساخته شد؟”

    “در جنگ، هر سلاحی، کاربردی دارد. تو اگر جوانمردانه بجنگی، هرگز تیر ۳ شعبه را رهسپار گلوی طفل ۶ ماهه نمی کنی.”

    خصوصیات تیر سه شعبه:

    / احتمال اصابتش به هدف حداقل سه برابر است، در نتیجه کمتر به خطا می رود.
    / وسعت زخمی که ایجاد می کند؛ خیلی بیشتر است، در نتیجه سوراخ نمی کند، می دَرَد و می شکافد.
    / فقط با این نوع تیر است که می شود با یک تیر گلویی را گوش تا گوش برید.
    / فقط با این نوع تیر است که می شود با یک تیر هر دو چشم را زد.
    / فقط این نوع تیر است که وقتی از سینه وارد شود و نوک پیکان هایش از کمر بیرون بزند نمی توان آن را از جلو بیرون کشید و باید از کمر آن را درآورد.

    علی جان! گلوی تو کجا، تیر سه شعبه کجا…

  28. سیداحمد می‌گوید:

    ۶۶ روز مانده تا عاشورا
    لبیک یا حسینِ زهرا…

  29. آزاد اندیش می‌گوید:

    این دستهای بی وفای مرا مدار کن

    بر دورِ سنگر جسمت حصار کن

    شاید که تیـــــــــــــر ندَرَد گلوی کودکی

    با مرحمی چو اشک شعله ی غم را مهار کن
    آزاد اندیش

  30. یکی از(پروانه ها) گنهکاران می‌گوید:

    سلام
    با اجازه می خواستم به سلاله ۹ دی بگم تشکر بابت نوشته هاتون در مورد آن شهید.

    اما در مورد حکمت هایی که وجود دارد و آن خدایی که حکیم است؛ این جمله که: شهید

    علیرضا آرمات بعد از شهادتش به طور اتفاقی در همان قبر دفن شد… دیگر به طور اتفاقی

    معنا ندارد در برابر حکمت الهی. و اگر توجهی هم به حکمت الهی و هم به باطن این

    جملاتی که از زبان آن شهید گرانقدر نوشتند کنیم: ای بدن من! بدان و آگاه باش که

    منزل و مأوای همیشگی تو این جاست، اینجا کسی تو را نوازش نمی کند، می توان

    علاوه بر باطن حرفها که اشاره کلی به مرگ می کند به جای گلزار خود هم فکر می کند.

    خدا به همگی مان توفیق دهد تا حکمت ها را دریابیم و با نهج البلاغه که سرشار از

    حکمت الهی است دوستی گیریم. به امید آن روز اللهم صل علی محمد و آل محمد و

    عجل فرجهم.

  31. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    سلام
    ممنون که اشکمونو در میارید…

  32. جماران می‌گوید:

    در مکتب امام

    امان از حب نفس!
    حب نفس،
    تمام عیوب انسان را به خود انسان، می پوشاند. (انسان) هر عیبی که داشته باشد، برای خاطر این حب نفس، آن عیب را نمی بیند. و گاهی هم، آن عیب را حسن می داند!
    صحیفه امام – ج۱۴ – ص ۹

  33. عمار می‌گوید:

    فقط آه……

  34. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۳۱۸* پیامبر خدا صلى ‏الله‏ علیه ‏و ‏آله به جابربن عبدالله‏ انصارى فرمود:
    خداوند با هیچ کس جز از وراى حجاب سخن نگفت، اما با پدر تو روى در روى سخن گفت و به او فرمود؛ از من بخواه تا عطایت کنم! پدرت گفت: از تو می خواهم که مرا به دنیا باز گردانى، تا بار دیگر جهاد کنم و کشته شوم. خداوند فرمود: من کسى را به دنیا باز نمی گردانم، از من چیز دیگرى بخواه! او گفت: زندگان را از ثوابى که شامل حال ماست باخبر ساز تا در جهاد بکوشند، باشد که کشته شوند و به سوى ما آیند. خداوند متعال فرمود: من رساننده پیام تو به مؤمنان هستم. آنگاه آیه «و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله‏ أمواتا» را نازل فرمود…

    (مستدرک الوسائل)

  35. دلخون می‌گوید:

    باز مهر و باز زنگ مدرسه
    همکلاسی‌های بازیگوش من
    باد پاییزی چه آهسته ربود
    خاطرات کودکی ز آغوش من
    صبح‌ها در صف، میان همهمه
    گوش‌ها پر می‌شد از شعر و سرود
    بعد از آن صف‌ها پی هم تا کلاس
    نقش‌هایی بود از آوای رود
    آه یاد کودکی‌هامان بخیر
    قول‌های روز اول در کلاس
    از منظم گشتن تکلیف‌ها
    تا مرتب کردن هوش و حواس
    وای کز آن پندها و درس‌ها
    ناشنیدم، عمرمان بر باد رفت
    آنچه را هم باز دادیم امتحان
    در مسیر خانه‌ها از یاد رفت
    وه چه زود این عمرمان کوتاه شد
    از کی این برف بلا بر سر نشست
    کی کمر خم شد ز باد روزگار
    بندهای زندگی از هم گسست
    خوش به حال همکلاسی‌های مرد
    آن سبکبالان بی‌ریب و ریا
    زنگ انشا می‌نوشتند «یاحسین(ع)»
    آن شهید ناب دشت کربلا
    زنگ جانبازی که شد عازم شدند
    با ندای دلکش تکبیرها
    نوجوان بودند اما «نره شیر»
    از میان بهترین تعبیرها
    صف به صف با عشق ارباب وفا
    یا علی گفتند و بر دشمن زدند
    تا نبیند غم دل اهل حرم
    خواب‌های کوفیان از هم درند
    هم قسم گشتند در دشت جنون
    قول‌هاشون قول بود و ناب بود
    برنگشتند و به حق واصل شدند
    حاصل لبخند آن ارباب بود
    باز مهر و باز زنگ مدرسه
    ای خدا جای رفیقانم چه سبز
    آه ما جا مانده‌ایم از غافله
    نامرادی‌های ما را گیر درز

  36. ستاره خرازی می‌گوید:

    میان خاک سر از آسمان در آوردیم
    چقدر قمری بی آشیان در آوردیم
    وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
    چقدر خاطره نیمه جان در آوردیم
    به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت
    چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم
    چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
    ز خاک تیره ولی استخوان در آوردیم
    شما حماسه سرودید و ما به نام شما
    فقط ترانه سرودیم و نان در آوردیم
    برای اینکه بگوییم با شما بودیم
    چقدر از خودمان داستان در آوردیم
    و آبهای جهان تا از آسیاب افتاد
    قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم
    (زبان حال بعضیا)

  37. دلخون می‌گوید:

    آقای قدیانی،

    تو این مدتی که شما نیستید؛ میشه مطالب گذشته رو با دقت خوند… داشتم الان مطلبی از شما در تاریخ ۲۷ آبان ۹۰ رو میخوندم (اولین کامنت بچه های ۲۶، همون شعری که برای بچه ها گفته شده و توضیحاتی که بعدش دادین) خیلی برام جالب بود…

  38. ستاره خرازی می‌گوید:

    اگر کشتند چرا آبت ندادند
    تو را زان دّر نایابت ندادند
    اگر کشتند چرا خاکت نکردند
    کفن بر جسم صد چاکت نکردند

    صلی الله علیک یا اباعبدالله

  39. شیدا می‌گوید:

    سفرتون به سلامت!
    به انتظار بازگشت پربارتان، مى مانیم و براى همه سربازان فداکار اسلام دعا مى کنیم.

  40. ستاره خرازی می‌گوید:

    بیا بخوانیم… بلکه پیر جماران، آرام مان کند…

  41. سیداحمد می‌گوید:

    ۶۵ روز مانده تا عاشورا
    لبیک یا حسینِ زهرا…

  42. چوک دیریا می‌گوید:

    یکی از همرزمان شهید آرمات که لحظه شهادت با شهید بود به نام حاج محمد دهقانی نقل می کرد:
    علیرضا با تیرباری که مگسک نداشت داشت تیراندازی می کرد و من نوار تیربار می دادم یا به عبارتی کمک تیربارچی بودم، که حرارتی رو حس کردم و کلاه رو سرم سوراخ شد از حرارت آرپی جی که به بدن علیرضا خورد. در این مدت علیرضا زیاد عراقی از پا درآورد.
    بعد از اینکه بردنمون عقب جسد علیرضا مونده بود و نگاه کردیم دیدم بنزین ریختن روی پیکرش و آتش زدند و بعد شروع کردند به هلهله کنان و زدن تیر هوایی.

  43. چوک دیریا می‌گوید:

    مادرش نقل می کرد:
    وقتی بچه بود خانم های بدحجاب رو با گوجه فرنگی مورد نقد قرار می داد و خانم های بدحجاب از او شاکی بودند، بعد من از علیرضا پرسیدم:
    مادر چرا اینکارو می کنی؟ گفت مگه خدا نگفته ما باید سر و وضعمون درست باشه؟

    مادرش می گفت:
    وقتی بزرگ بود وقتی می اومد خونه یا سرش شکسته بود یا دست و پا باند پیچی شده می پرسیدم چی شده؟
    می گفت: بحث کردم با منافقین کم آوردند و گرفتند منو زدند دسته جمعی.

  44. چوک دیریا می‌گوید:

    تا جایی که یادمه داداش حسین یه نقد زد پارسال از اینکه رفتن جناب رئیس جمهور سازمان ملل فایده ندارد.
    پس خودش می رود چکار؟

  45. ستاره خرازی می‌گوید:

    اگه تو این سفر دستتون به مشایی رسید از طرف من دو تا کشیده ی آب نکشیده بزنید تو گوشش که پرده گوشش پاره شه
    بعد اگه این مرحله رو به سلامتی گذروندید و وارد مرحله بعد شدید(به شما تبریک می گم)
    تو این مرحله خفه ش کنید
    همین سوغاتی برای ما کفایت می کنه

  46. سینا می‌گوید:

    اگر “مفید” بودیم برای ما هم نامه می نوشت……

  47. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    سلام برسونید!!

    فی امان الله

  48. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    من می خواهم در آینده شهید بشوم. برای این که…
    معلم که خنده اش گرفته بود، پرید وسط حرف مهدی و گفت: «ببین مهدی جان! موضوع انشاء این بود که در آینده می خواهید چه کاره بشین. باید در مورد یه شغل یا یه کار توضیح می دادی. مثلاً، پدر خودت چه کارست؟

    آقا اجازه! شهید شده…

  49. ستاره خرازی می‌گوید:

    غروب شد
    نیامد…

  50. منادی معرفت می‌گوید:

    سلام خدمت شما.
    قلم خوبی دارید، چند پستی از شما را خواندم. شما را تحسین میکردم برای اینکه اینگونه پای عقایدتان ایستاده اید. چه بسیار فرزندان شهیدی که راه پدر را نشناختند؛ آرمانش را نفهمیدند، اما خب شاید شما کمی راه را پیدا کرده بودید. البته کمی!!!!
    اما حالا نظاره گرم بیراه رفتنتان را. روزی که پست آقا را از هر طرف که آقا بخوانید آقاست را خواندم در دل به شهید قدیانی تبریک گفتم. اما وقتی دو نوشته ی شما را که یکی برای سردار باقرزاده و دیگری نقش آرمات را خواندم به حالتان تاسف خوردم. میخواهم شفاف بگویم جناب قدیانی این تیکه هایی که در این دو نوشته به رهبرمان انداختید بی جواب نخواهد ماند. شما به یه بچه ی ۵ ساله حسادت میکنید و به خود اجازه میدهید که با چنین ادبیاتی با رهبر سخن بگویید. شما چه میدانید علت کار امام بزرگوارمان را. آیا پدر شما را هم جلوی چشمانتان ترور کردند؟ اصلا آیا شما درکی از حس دخترانه دارید یا نه میخواهید بگویید… آیا افتخار فرزند شهید بودن را که خود انتخاب کردید و اجر والایتان را به حسادتی کودکانه میفروشید. افسوس که شما هم درد شهدا را نفهمیدید؟ شایدم هم میخواهید با زبان کنایه طرفداری از عده ای خانواده ی شهید کنید اما مگر همین خانواده ها خود نمیتوانستند با روشی که شما در پیش گرفته اید طلب کار شوند؟ کسی که برایش چیزی مقدر شده باشد همان اتفاق خواهد افتاد. شما میتوانستید جای فرزند شهید بودن فقط درد بی پدری داشته باشید بدون واژه شهید.
    ما بدان دوستت داریم «آقا»، همچنان که پدران مان «خمینی» را دوست داشتند واقعا به این جمله ایمان دارید؟؟؟؟ چه زیبا گفتید که به خود گفتیم «عمار»، اما بی خود گفتیم. اما این جمله… عهد کرده بودیم اینجا کوفه نباشد. اینجا کوفه نیست. شک دارم؟؟؟؟قدر خودتان را بدانید سری به وصیت نامه ی پدر بزنید. ایا شهید ارمات خود خواسته که شما امام را اینگونه خطاب کنید،حضرت آقا!
    اشکالی ندارد سید ما خیلی از این حرفها مظلوم تراست. اما آقا از هر طرف که بخوانی آقاست.
    امانت دار باشید اینها را فقط برای جناب قدیانی نوشتم نه برای بخش نظرات وب.

  51. بیشمار نقطه چین می‌گوید:

    دیروز حاج احمد (پدر شهد علیرضا آرمات) نماز جمعه بود. مثل همیشه آرام، مثل این سال ها خمیده…
    علیرصای من هم رفت حوزه شهید آرمات. دوست داشت بچه شهید آرمات باشه… البته بسیج همه جا یه رنگ و بو رو میده اما علیرضای من دوست داشت بچه شهید آرمات باشه…
    حوزه مقاومت بسیج شهید آرمات – بندرعباس…

  52. سیداحمد می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

    http://rajanews.com/detail.asp?id=138401

  53. ناشناس می‌گوید:

    سلام آقای حسین قدیانی فرزند برومند شهید؛
    برنامه دیروز امروز فردا رو دیدید با حضور فرزندان شهدا؟
    فرزندان شهید کاوه و یزدانی خط فکریشون مشخص بود(اصولگرایی)
    و از رهبر معظم انقلاب صحبت کردند ولی در مورد فررند شهید بروجردی نمیخوام از روی قیافه صحبت کنم ولی حرف چندانی نزد که بگیم این هم خط فکرش اصولگرایی و با شهدا یکی هست و حس کردم دلش با افراد دیگری هست تا همین حد هم که هست به خاطر پدر شهیدش هست
    این برداشته منه

  54. م.طاهری می‌گوید:

    کوچه هایمان را به نامشان کردیم تا یادمان بماند از کدام مسیر به آرامش رسیدیم.

  55. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    ای پیش پرواز کبوترهای زخمی
    بابای مفقودالاثر، بابای زخمی

    دور از تو سهم دختر از این هفته هم پر
    پس کی؟ کی از حال و هوای خانه غم پر؟

    گیرم پدر یک آدم فرضیست، باشد
    تا کی فشار خون مادر بیست باشد؟

    تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی
    یک قاب چوبی روی دست میخ بودی

    توی کتابم هر چه بابا آب می‌داد
    مادر نشانم عکس توی قاب می‌داد

    اینجا کنار قاب عکست جان سپردم
    از بس که از این هفته‌ها سرکوفت خوردم

    من بیست سالم شد هنوزم توی قابی؟!
    خوب یک تکانی لااقل مرد حسابی!

    یک بار هم از گیرودار قاب رد شو
    از سیم‌های خاردار قاب رد شو

    برگرد تنها یک بغل بابای من باش
    ها! یک بغل برگرد تنها جای من باش

    شاید تو هم شرمنده‌ی یک مشت خاکی؟!
    جامانده‌ای در ماجرای بی‌پلاکی

    عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است
    یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است

    ای دست‌هایت آرزوی دست‌هایم
    ناز و ادایم مانده روی دست‌هایم

    تنها تلاشش انتظار است و سکوت است
    پروانه‌ای که توی تار عنکبوت است

    امشب عروسی می‌کنم جای تو خالی
    پای قباله جای امضای تو خالی

    ای عکس‌هایت روی زخم دل نمک‌پاش
    یک بار هم بابای معلوم‌الاثر باش

    عظیم زارع

  56. یوسف حسینی می‌گوید:

    نیاز جامعه از یک کاگردان
    http://ingholt.ir/?p=458

  57. ع ن می‌گوید:

    …………

  58. ع ن می‌گوید:

    آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  59. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    مطالعات تان را زیاد کنید تا آگاهی و شعور سیاسی و مذهبی تان بیشتر شود…

    شهید علیرضا آرمات

  60. سردار بی نشان می‌گوید:

    سلام؛
    من از توجه به حاج احمد فقط در تیر ماه بسیار شاکی ام.
    لطف کنید نظرتان را برایم بنویسید.
    التماس دعا

  61. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    شب شده بود و دلم دوباره غم گرفته بود
    به یاد کربلا برا حرم گرفته بود

    داشتم از غصه می مردم به یاد کربلا
    گفتم امشب و میرم زیارت امام رضا

    رفتم و رو به ضریح باصفاش زانو زدم
    حرفای دلم رو پیش ضامن آهو زدم

    گفتم آی امام رضا تو رو به حق مادرت
    یه نگاه کن به دل سیاه این کبوترت

    من غلامتم تو باید به دلم شاهی کنی
    برای زیارت حسین منو راهی کنی

    میون درد دلام توی همین حال و هوا
    دیدم انگاری نشسته رو به روم امام رضا

    دیدم آقای غریبم داره گریه میکنه
    سر تکون میده ازم داره گلایه میکنه

    میگه آی اونی که حال خودتو خوب میدونی
    تو که صبح تا شب داری دل منو می سوزونی

    با چه رویی اومدی پیش من امام رضا؟
    باچه رویی اومدی میخوای بری کرب و بلا

    به حریم ما تا محرم نشی فایده نداره
    کربلا بری و آدم نشی فایده نداره

    به آقام گفتم یا امام رضا تو رو به حق مادرت
    یه نگاه کن به دل سیاه این کبوترت

    تا که از صدق و صفا عاشق و مبتلا بشم
    اونجوری که تو میخوای زائر کربلا بشم

  62. ترگل شیعه می‌گوید:

    فقط بعضی وقت ها اشک تو چشمام جمع می شه!

    الان یکی ازون بعضی وقت هاست.

  63. تیم جهاد مجازی مجاهد می‌گوید:

    سلام از این پس مطالب خود را در مجاهد منتشر کنید.
    این مطلب شما در وب سایت تیم جهاد مجازی مجاهد منتشر شد.
    با درج لینک ما را یاری کنید.
    جهاد همچنان باقیست
    tjm.ir

  64. بازتاب: از نقش «آرمات» تا نقاشی «آرمیتا» - نورآسمان

  65. ح.آرمات می‌گوید:

    شهید آرامش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.