الله، «بقیه الله» را فرستاد

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: علی اکبر بهشتی

یک: در حرفه روزنامه نگاری، اینقدرش را می دانم که نباید «آرزو» را برداری و «خبر» کنی. آرزو، آرزوست؛ هنوز به تحقق نپیوسته که بخواهد به عنوان خبر کار شود. تو وقتی آرزویت را در پوشش خبر به خورد مخاطب می دهی، هم داری دروغ می گویی، هم داری کاری غیر حرفه ای در حوزه روزنامه نگاری انجام می دهی.

دو: بله خب! کدام روزنامه نگار است که بدش بیاید آرزوهایش، تبدیل به خبر شود؟ اصلا صحبت روزنامه و روزنامه نگاری نیست. اصولا آدمی زنده به آرزوهایش است و بی آرزو به کدام فردا می خواهد امید و ایمان داشته باشد؟ نوعی «شیطنت مقدس»(خدایی ترکیب از این متناقض تر؟!) هر آدمی را به ورطه عملی دیدن رویاهایش می کشاند. گویی نه دروغ است و نه کاری خلاف اصول حرفه ای. من حالا نمی خواهم تخس بازی دربیاورم و جفت پا بپرم روی نکته بند بالا و به اصول روزنامه نگاری حرفه ای گند بزنم و بگویم: اصلا چه اشکالی دارد یک روزنامه نگار، گاهی آرزوهای خود را در لباس خبر کار کند؟! اما آمدیم و فردایی دیگر، آرزوی مطهری،(بخوان مطهرترین آرزو) جنبه عملی به خود گرفت؛ روزنامه نگار بینوا یک جا باید تمرین کرده باشد یا نه؟! آمدیم و تا ساعاتی دیگر «یوسف زهرا» از پرده غیبت خارج شد. اشک شوق که برای روزنامه تیتر یک نمی شود. در آن صورت(اما چه صورت زیبایی!) نکند می خواهیم دست پاچه شویم و خودمان را گم کنیم و روزنامه را یک هفته تعطیل کنیم به یمن ظهور؟! آیا با این همه رسانه، و در عصری که هر آدمی خود یک رسانه است، و روزنامه کلا در حال خبر خوردن است، می خواهیم بزرگ ترین خبر ممکن را به بدترین شکل ممکن بخوریم؟! اینکه نمی شود. جمعه ای که مهدی فاطمه بیاید، تازه روزنامه معنای «تیتر یک» را می فهمد. بعد از جمعه ظهور، شنبه تازه می شود شنبه. الان شنبه، شنبه نیست و گمانم هنوز روز آغاز کار بشریت آغاز نشده. انگار تا الان هر چه خبر بوده، دست گرمی بوده! یا خبر مهمی نبوده! خبر باید داغ باشد. خیلی داغ. نه! تا الان هیچ روزنامه ای در هیچ کجای جهان، حتی هیچ رسانه ای، خبر داغی کار نکرده. خبر داغ به این می گویند: «الله، بقیه الله را فرستاد». باید بلرزاند خبر داغ، کسرای سفید را. فقط با دیدن خبر، درجا بخشی از نظام سلطه باید کن فیکون شود. خبر یعنی این. تا الان هر چه خبر بوده، خبر مرگ بوده. خبر مرگ و میر و گرانی و انفجار و قهرمان یورو و چه و چه. به اینها خبر می گویند؟! خبر مرگ رسانه، با این اخبارش! خبر اما یعنی این: «الله، بقیه الله را فرستاد».

سه: دگر بار «یک» و «دو» را بخوانید. به نظر شما جمع این ۲ با هم ممکن است؟! من خودم می گویم؛ ممکن نیست، اما مگر نه این است که امروزه روز، رسانه در خدمت نظام سلطه است؟! مگر با جادوی پروپاگاندا نمی برند و نمی دوزند؟! چطور دشمنان ما برای رسانه به ویژه رسانه روزنامه، اصول حرفه ای وضع کرده اند، لیکن خود به این اصول، ذره ای پایبند نیستند؟! اگر آرزو را نباید خبر کرد، پس چیست خبر کردن ۳۰ ساله این آرزو که هفته بعد نظام مقدس جمهوری اسلامی سقوط می کند؟! آیا اصول حرفه ای رسانه، فقط برای ما اصول حرفه ای است؟! چطور ناشی از ترور و قومیت گرایی، جمهوری اسلامی از همان روز اول، قرار است هفته بعد سقوط کند و این آرزو، به عنوان خبر، و نه حتی پیش بینی و پیش گویی، کار می شود؟! چطور در جریان ۸ سال دفاع مقدس یا ۸ ماه دفاع مقدس، می توان از دل یک رویای خام، خبر ساخت، اما وقتی نوبت به «بقیه الله» می رسد، آرزو فقط باید آرزو بماند؟! «الله، بقیه الله را فرستاد» اما فقط آرزوی ما نیست. به زودی خبر ما می شود. ما داریم به «عکس یک» این تیتر فکر می کنیم. به اینکه چند ستونی کار کنیم تا ۴ ستون نظام سلطه را بلرزانیم. ما با صفحه بند روزنامه قرارمان را گذاشته ایم. صحبت آرزو نیست. اصلا صحبت آرزو نیست. آرزو کدام است، وقتی حتی به نام کودکانی که مهدی اند، حساس شده اند شیاطین؟! آرزو کدام است وقتی کعبه را رسما دوربین و اسلحه نظام سلطه می گرداند؟! آرزو کدام است وقتی جهان بوی ظهور می دهد؟! آرزو کدام است وقتی خبر مرگ ملک عبدالله، عن قریب تر از عن قریب به نظر می رسد؟! آرزو کدام است وقتی در مصر، فرعون را در قفس نگهداری می کنند؟! آرزو کدام است وقتی دنیای عرب به پاخاسته؟! آرزو کدام است وقتی شام آبستن تحولات بزرگ است؟! آرزو کدام است وقتی سیدعلی حسینی خامنه ای خبر از فردای روشن تر می دهد؟! آرزو کدام است وقتی خدای سیدعلی، وعده به فتح حزب الله داده است؟! این همه، «مقدمات خبر» است؛ آرزو نیست. آری! آرزو را نباید خبر کرد و نباید گمان کرد که با تحریم اقتصادی، جمهوری اسلامی از هم می پاشد. این، هم دروغ است و هم خلاف اصول حرفه ای. تا ظهور، باید تحمل کند نظام سلطه، جمهوری اسلامی را. خمینی و خامنه ای به عنوان «مقدمه» آمده اند تا «مقدم مهدی» را گرامی بدارند. جهانی که فرزندان فاطمه را دیده است، حتما یوسف زهرا را هم خواهد دید. ترس نظام سلطه از یوسف زهرا، دیگر یک آرزو نیست. ما با چشمان خود داریم می بینیم که از امام جمکران می ترسند. پس آرزو را نباید خبر کرد، اما خبر را چرا. «الله، بقیه الله را فرستاد»، آرزوی ما نیست. ما حرفه ای تر از آن هستیم که به فکر فردای خود نباشیم. دوربین و اسلحه بر بلندای کعبه، با نظام سلطه، اما «الله، بقیه الله را فرستاد»، با ما. خبر ما هم کار دوربین را می کند، هم کار اسلحه را.

چهار: زیرک اگر باشی و کمی رندتر، حتی از دل آرزو هم می توانی خبر بسازی. هنر بزرگ تر روزنامه نگار متعهد در هر گوشه ای از جهان، آنجاست که نه دروغ بگوید و نه اصول حرفه ای را پایمال کند، اما مخاطب را برای دیدن و شنیدن خبر داغ، آماده کند. ما از سلاطین پروپاگاندا تخس تریم. خبر داغ ما از بمب اتم بیشتر «برد» دارد. دشمن از «ایران امام زمانی» می ترسد، نه از «ایران هسته ای». اتفاقا دوربین و اسلحه را خوب جایی کار گذاشته اند. کعبه و رکن یمانی و یوسف زهرا و ظهور و «انا بقیه الله» و «الله، بقیه الله را فرستاد»، اگر یک آرزو بود، که این همه دوربین و اسلحه نمی خواست! خبری که دشمن به خبر بودنش اعتقاد عملی(!) دارد، چرا مای دوست نداشته باشیم؟! پس مهدی می آید و این اصلا آرزو نیست. گیرم هم باشد؛ گویی این «آرزو» تبدیل به «خبر» شده که اینچنین اساس هر تصمیمی به زلف ظهور گره خورده است. ما راستگوتر از آنیم که دروغ بگوییم و حرفه ای تر از آن، که ناراستی کنیم، اما الله، بقیه الله دارد و بقیه الله، خمینی و خامنه ای. دنیایی که «ماه» را دیده است، به «آفتاب» هم سلام خواهد کرد. آرزوی ما، کلا از جنس خبر است. پله ای رفته و پله ای مانده. قله در دسترس است. دشمن به بیم و دوست به امید، می بیندش. این خبر است، نه آرزو. دوربین و اسلحه و تیتر یک، خبر است، نه آرزو. آرزو به هفته بعد می گویند که ۳۰ سال قرار است جمهوری اسلامی سقوط کند! خبر اما به این می گویند: «الله، بقیه الله را فرستاد».

پنج: امام مهدی… امام مهدی… امام مهدی… هیچ فکر کرده اید چقدر قشنگ است گفتن «امام مهدی»؟! اووووه! خیلی چیزها را باید تمرین کنیم. خوش به حال آن روزنامه که بعد از ظهر ظهور، فوق العاده بزند یا چاپ دوم، با این روتیتر: «اولین سخنرانی امام مهدی بعد از ظهور». برای تیتر، کمی باید صبر کنیم. باید آماده باشیم. آماده «یادداشت روز»، «گزارش خبرنگار اعزامی»، «عکس اختصاصی از مکه مکرمه».

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

اما مهدی جان! شعبانی دیگر از نیمه گذشت و شما باز هم نیامدی. اگر مشغول امتحان پس دادنیم، امتحان سختی است. دوربین و اسلحه را حریف می شویم، اما حریف این دل نمی شویم. زخم زبان و زخم زمان را یارای مان هست؛ آنچه دارد می کشد ما را، دوری شماست. ای امام زمان! زمان می داند شما کجایی، زمین نیز. شما اما بیش از این ۲، امام مایی. امام بشریتی که نمی داند کجایی. مهدی جان! غیبت همین اندازه که تا کنون طول کشیده است، طول بکشد، نه ذره ای از امید دوست کم می شود و نه ذره ای از بیم دشمن. آمدنت گره به تار و پود هستی خورده است. آمدنت، خبر است، نه آرزو. همه ایمان دارند به آمدنت، حتی اهالی دوربین و اسلحه. شنیده ام آن روز می آیی که جهان پر از ظلم و ستم شده باشد. از حلقوم آدم، کجا این همه فریاد درد برخاسته است؟! نگار آشنا! این روزها اما در حال و هوایی دگر «عهد» می خوانم. نوشتم؛ «غیبت همین اندازه که تا کنون…»، نه! نه! فی الحال وقت سخن گفتن از «غیبت» نیست. باید از «ظهور» سخن گفت. مهدی جان! بی شما عهد می خوانیم… با شما عهد می بندیم… یوسف زهرا! حتی پیران روزگار نیز به دیدنت امیدها بسته اند. بگذار جوانی کنم و سئوالات خام بپرسم. شما کجایی الان؟! چند سال تان است؟! خانه تان کجاست؟!… و آخرین بار کی و کجای «روضه عباس» بوده ای؟! «علقمه» بگویم، بنویسم «کف العباس»، آیا اجازه می دهی به اذن عموی تان ابالفضل، سلامی کنم شما را؟! آقاجان! سطح ما بالاست، پائین است؛ نمی دانم! فقط یک چیز می دانم: «سقای دشت کربلا؛ ابالفضل». یوسف زهرا! آمدن… آمدن که حتما می آیی، اما یک روز با شما سینه زدن، آرزوی ماست. یعنی می شود یک لیله القدر بدانیم شما کجایی؟! یا اصلا یک آرزوی دیگر! یک محرم با شما بگوییم حسین حسین؟! راستی! برای شما چه کسی اولین نفر شهید می شود؟! اگر از بچه های دوکوهه باشد، خوش به حال حسینیه حاج همت… با امامی مثل شما، خوش به حال ما، خوش به حال روزگار. خوش به حال آن دوربین که لحظه ظهور را شکار کند، و آن اسلحه، که عشق ما را به شما آشکار کند. در رکاب شما، مرگ، سرآغاز زندگی است. شهادت. شهادت. شهادت. گفت: شهادت… همه آرزومه! وطن امروز/ ۱۷ تیر ۱۳۹۱

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    “تا الان هیچ روزنامه ای در هیچ کجای جهان، حتی هیچ رسانه ای، خبر داغی کار نکرده اند. خبر داغ به این می گویند: «الله، بقیه الله را فرستاد». باید بلرزاند خبر داغ، کسرای سفید را. درجا بخشی از نظام سلطه باید کن فیکون شود؛ فقط با دیدن خبر!”

    تصورش هم شیرین است!

    بگو داداش حسین… بگو…
    از آرزویمان بگو به این امید که به زودی تیتر یک بزنید:

    «الله، بقیه الله را فرستاد»

  3. آذرخش می‌گوید:

    وای همین مطلب هم دل آدم رو می لرزونه. چه برسه به اینکه حقیقت پیدا کنه.
    ایشالا که به همین زودی ها این تیتر رو توی همه روزنامه های دنیا می بینیم.
    اللهم عجل لولیک الفرج…

  4. فاطمه ف می‌گوید:

    چقدر قشنگ بود داداش… مثل همیشه با دلمون حرف زدی.
    اما می ترسم؛ می ترسم از اینکه اسم ما تو لیست انتظار نباشه! می ترسم از اینکه خوابم برده باشه…

    خدایا! ما را منتظران واقعی قرار بده…
    *** آمین***

  5. سیداحمد می‌گوید:

    “دوربین و اسلحه بر بلندای کعبه، با نظام سلطه، اما «الله، بقیه الله را فرستاد»، با ما. خبر ما هم کار دوربین را می کند، هم کار اسلحه را.”

    الله اکبر…

  6. ستاره خرازی می‌گوید:

    اگر طلب مغفرت و آمرزش برخی از شما برای یکدیگر نبود، تمام اهل زمین هلاک می گشتند.
    امام زمان (عج)

  7. برف و آفتاب می‌گوید:

    خبر آمد خبری در راه نیست… مردی در راه است…

    اللهم اشف صدر الحسین بظهور الحجه…

  8. خادم فرهنگی بارگاه ملکوتی جد اعلای مقام معظم رهبری می‌گوید:

    مراسم وداع با شعبان و استقبال از ماه مبارک رمضان
    در جوار بارگاه ملکوتی جد اعلای مقام معظم رهبری
    http://faupload.com/upload/91/Khordad/R-1-1.jpg

  9. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    می نویسم که شب تار، سحر می گردد
    یک نفر مانده از این قوم، که برمی گردد…

  10. دلخون می‌گوید:

    به به…
    ارزش انتظار را داشت.
    “هیچ فکر کرده اید چقدر قشنگ است گفتن «امام مهدی»؟!”

  11. دلخون می‌گوید:

    یک عمر خیال کردیم که به آقا سلام می کنیم؛ افسوس که ما فقط جواب سلام آقا را می دهیم…

  12. دلخون می‌گوید:

    یا ابا صالح المهدی، یا حجت الله علی خلقه!

    قیام روح خدا خمینی کبیر، سراج انقلاب اسلامی ما افروخت تا روشنای راهی

    باشد که فراروی مستضعفان برای نیل به نور نهضت نورآگین توست.

    لوای انقلاب، اینک به دست طلایه دار ایثار و حماسه، زعیم منتظران ولی عصر و

    صاحب نصر، رونق باغ ولایت، خامنه ای عزیز است که عاشقانه، عرصه ی عشق و

    انتظار را علمداری کند.

  13. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    می گویند در روایات و ادعیه ما، دو آرزو، مورد توجه قرار گرفته؛ یکی، بودن در کربلا و شهادت در رکاب سیدالشهدا علیه السلام “یا لیتنى کنت معکم فافوز فوزا عظیما” و دیگری، جهاد و شهادت در رکاب حضرت مهدى عج الله ” اللهم اجعلنى من انصاره….. و المستشهدین بین یدیه…”

    {در رکاب شما، مرگ، سرآغاز زندگی است. شهادت. شهادت. شهادت. گفت: شهادت… همه آرزومه!}

  14. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:
    دستت که بلرزد، اشتباه مینویسی/ پایت که بلرزد، اشتباه میروی/ دلت که بلرزد…/ وامصیبتا…!

  15. دلخون می‌گوید:

    آقای قدیانی؛

    نکنه شما هم مثل من نکات ویرایشی رو رعایت نمی کنید که کامنت هاتون تایید نمیشه.

  16. پیرمرد می‌گوید:

    یوسف زهرا! حتی پیران روزگار نیز به دیدنت امیدها بسته اند. جانم حسین.

    این آخر خط من است.

    احسنت داداش حسین، ما را به معراج بردی. اجرت با علمدار حسین

  17. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “و آخرین بار کی و کجای «روضه عباس» بوده ای؟! «علقمه» بگویم، بنویسم «کف العباس»، آیا اجازه می دهی به اذن عموی تان ابالفضل، سلامی کنم شما را؟! ”

    عمو جان!
    برو برای بچه ها آب بیاور. برو که این بار نه یتیمان حسین، که “مهدی فاطمه” تشنه جرعه ای از زلال ظهور است. نه مشکی آب، که مشتی نور.
    ما منتظر می مانیم تا تو برگردی. تا تو با ماه، با خورشید برگردی.
    نذر کرده ام ای قمر بنی هاشم، این بار اگر سالم برگشتی، بوسه زنم بر دستان بریده ات ای خوش قد و بالا.
    ***
    یعنی “شمس”، بدون “قمر” می آید؟ … من که آسمانی ام، باورم نمی شود.

    “قطعه ۲۶”

  18. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    “دنیایی که «ماه» را دیده است، به «آفتاب» هم سلام خواهد کرد.”

  19. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم**

  20. ف. طباطبائی می‌گوید:

    “مهدی جان! بی شما عهد می خوانیم… با شما عهد می بندیم…”

    در انتظارِ خبر شدنِ این آرزو، لحظه شماری می کنیم…

  21. سیداحمد می‌گوید:

    به جملات متن که فکر می کنم، یک هیجان و نگرانی به همراه دنیایی از امید و آرزو، وجودم را در بر می گیرد!
    فکر کردن به بعضی از آرزوها خیلی دلچسب است؛ خصوصا آرزویی که فقط یک رویا و خیال نیست!
    متن را از نگاه زیبایی نوشتید و چه کیفی دارد جملاتتان را تصور کردن!

    “یوسف زهرا! آمدن… آمدن که حتما می آیی، اما یک روز با شما سینه زدن، آرزوی ماست. یعنی می شود یک لیله القدر بدانیم شما کجایی؟! یا اصلا یک آرزوی دیگر! یک محرم با شما بگوییم حسین حسین؟! راستی! برای شما چه کسی اولین نفر شهید می شود؟!”

    اما آقاجان…!
    ترسم تو بیایی و من آن روز نباشم…

  22. جماران می‌گوید:

    اى شادى من، غصّه من، اى غم من… اى زخم درون من و اى مرهم من
    بنمـــا نظـــــرى، به ذرّه اى بى‏مقدار… تــــا بـــر سر آفاق رود، پرچم من

    {امام روح الله}

  23. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    اووووه!…
    خیلی چیزها را باید تمرین کنیم…
    … امام مهدی… امام مهدی… امام مهدی…
    هیچ فکر کرده اید چقدر قشنگ است گفتن «امام مهدی»؟!
    .
    خوش به حال ما…
    خوش به حال آن روزگار…
    و آن اسلحه، که عشق ما را آشکار کند…
    خوش به حال آن دوربین که لحظه ظهور را شکار کند…
    .
    خوش به حال آن روزنامه…
    بعد از ظهر ظهور، فوق العاده بزند یا چاپ دوم…
    با این روتیتر: «اولین سخنرانی امام مهدی بعد از ظهور»…
    .
    باید آماده باشیم…
    آماده «یادداشت روز»…
    «گزارش خبرنگار اعزامی»…
    «عکس اختصاصی از مکه مکرمه»…
    .
    .
    .
    کمی باید صبر کنیم…

  24. پاییز می‌گوید:

    تا ظهور، باید تحمل کند نظام سلطه، جمهوری اسلامی را. خمینی و خامنه ای به عنوان «مقدمه» آمده اند تا «مقدم مهدی» را گرامی بدارند. جهانی که فرزندان فاطمه را دیده است، حتما یوسف زهرا را هم خواهد دید.
    در رکاب شما، مرگ، سرآغاز زندگی است. شهادت. شهادت. شهادت. گفت: شهادت… همه آرزومه!
    .
    بی نهایت عالی بود. اَجرِ دلنوشته های زیباتون با امام خوبی ها.
    .
    کاش ما هم جزء منتظران واقعی حضرت باشیم.
    کاش دل امامِ زمانمون از ما راضی و خوشنود باشه.
    .
    اللهم عجل لولیک الفرج

  25. دلخون می‌گوید:

    اى یادگار پیغمبر!
    ز هر کسى که گرفتم سراغ خانه تو، ز من گرفت نشان از تو و خانه تو…

    یوسف گمشده فاطمه!
    به هر کى گفتم خانه مولام کجاست؟
    گفت: تو میگى من غلام مهدى هستم، آدرس خانه اربابت رو ندارى؟!

    نگاره من!
    این درد فراغ را دوا کن…

    مولاى غریبم!
    دلم به حال دلم سوخت، بس که هر شب و روز گرفت این دل غرق به خون، بهانه تو…
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    آقاى من!
    نوکر رخ ارباب نبیند، سخت است…
    شب گر رخ مهتاب نبیند، سخت است…
    لب تشنه اگر آب نبیند، سخت است…

  26. دلخون می‌گوید:

    مولا جان!
    صبح، دعاى ندبه خیلى منتظرت شدم؛ نیومدى آقا…
    بیا که وقت آمدنت دیر شد…

    آقا جونم!
    هر شب به یاد خال لبت گریه میکنم…
    تو دفترم به یاد تو نرگس کشیده ام، نرگس هم از فراغ تو دلگیر شد…
    بیا امام من… بیا دردت به جونم… بیا عزیزم مادرت چشم انتظاره…

  27. مجاهد می‌گوید:

    با عرض سلام و خسته نباشید!
    تیم جهاد مجازی مجاهد با فرارسیدن سالروز میلاد با سعادت حضرت صاحب الزمان (عجل اله تعالی فرجه الشریف) پا به عرصه سایبری نهاد.
    در همین راستا از تمامی دوستان گرافیست عزیز دعوت به عمل می آید تا در مسابقه طراحی لوگو تیم شرکت کنید.
    به لوگو برگزیده مبلغ ۱۰۰ هزار تومان کمک هزینه سفر به مشهد مقدس اهدا می گردد.
    tjm.ir
    ——————————–
    مطلب شما در وبسایت تیم جهاد مجازی مجاهد منتشر شد.
    با درج لینک و لوگو ما را یاری کنید.

  28. ای دل شیدای ما گرم تمنای تو
    کی شود آخر عیان طلعت زیبای تو
    نیمه شعبان بود روز امید بشر
    شادی امروز ماست نهضت فردای تو

    اللهم عجل لولیک الفرج

  29. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    “مهدی جان! شعبانی دیگر از نیمه گذشت و شما باز هم نیامدی.”
    آقاجان!
    جمعه ای دیگر هم گذشت و نیامدی و ما همچنان چشم به راه و منتظریم….

  30. یا سیدالشهداء می‌گوید:

    “بی شما عهد می خوانیم… با شما عهد می بندیم…”
    به به از این پست و به به از این کامنت ها.

    اللهم عجل لولیک الفرج

  31. حنظله می‌گوید:

    “راستی! برای شما چه کسی اولین نفر شهید می شود؟! اگر از بچه های دوکوهه باشد، خوش به حال حسینیه حاج همت… با امامی مثل شما، خوش به حال ما، خوش به حال روزگار.”

    زیباست؛ ممنون!

  32. سیداحمد می‌گوید:

    “مهدی جان!

    اگر مشغول امتحان پس دادنیم، امتحان سختی است. دوربین و اسلحه را حریف می شویم، اما حریف این دل نمی شویم. زخم زبان و زخم زمان را یارای مان هست؛ آنچه دارد می کشد ما را، دوری شماست.”

    امان از این هجران و دوری…

  33. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    “خوش به حال آن دوربین که لحظه ظهور را شکار کند، و آن اسلحه، که عشق ما را به شما آشکار کند. در رکاب شما، مرگ، سرآغاز زندگی است. شهادت. شهادت. شهادت. گفت: شهادت… همه آرزومه!”

    اللهم الرزقنا…

  34. سکوت می‌گوید:

    هر چه تمرین میکنم نمیتونم بگم امام مهدی… درسته که هیچ سنخیتی با منتظر واقعی ندارم ولی بغضم را شکستی حسین آقا… یعنی می شود حتی شده یک روز نمازمان را به او اقتدا کنیم؟ نمیدانم اگر نمردم و او را دیدم چه خطابشان کنم… “آقا؟” نه نه زبانم به هیچ واژه ای نخواهد چرخید! من فقط نگاهشان خواهم کرد…
    دعایمان کنید دوستان…

  35. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    یک نماز جماعت، مسجد کوفه!
    دو رکعت نماز صبح می خوانم اقتدا می کنم
    به پیش نماز حاضر “محمد المهدی علیه السلام” قربة الی الله…

    همیشه فکر کردن به روزهای با او بودن… شیرین ترین اتفاق این روزها
    بی قرار نیستیم… عاشقی لافی بیش نیست.
    عاشق مجنون می شود و به خود رنگ معشوق میگیرد.
    ما فقط ادعای عشق داریم و گر نه از دوریش می مردیم.
    یا آنقدر بی قرار می شدیم که آواره کوه و صحرا می شدیم

    لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
    عشقبازان چنین مستحق هجرانند

  36. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    سلام…

  37. ستاره خرازی می‌گوید:

    فیلم کوتاه “کوچه‏ های انتظار” از منتخبین جشنواره عمار به کارگردانی “حمیدرضا مجیدی”
    http://rajanews.com/detail.asp?id=131019

    گزیده بیانات مقام معظم رهبری در مورد مستضعفین
    http://rajanews.com/detail.asp?id=131006

  38. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۶۲* حضرت امام مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف:

    حضرت زکریا علیه السلام از خدا خواست تا نام هاى “پنج تن” را به او بیاموزد، پس خدا جبرئیل را بر او نازل کرد و آموخت. پس از آن، هنگامى که نام محمد و على و فاطمه و حسن را یاد آور می ‏شد؛ غم و اندوهش برطرف می گشت، ولى هنگامى که امام حسین را به یاد می ‏آورد؛ گریه گلویش را می ‏فشرد و نفس هایش به شماره می ‏افتاد…

    (بحارالانوار، ج۵۲، ص۸۴)

    *این طالب بدم المقتول بکربلا؟*

  39. سلام؛
    فقط اشک هایم را با دستانم پاک می کنم و صورتم را پنهان، که در این جمع جوانان ایرانی مشغول علم آموزی در سالن مطالعه، کسی نگوید که درس می خواند یا گریه می کند!!
    اما من هم درس می خوانم و هم گریه می کنم تا درسم با این اشک ها آبیاری شود و شاید از درونش انرژی هسته ای از نوع بمبش بیرون آمد!
    همان بمبی که آنها می ترسند اما رویشان نمی شود بگویند این همان بمبی است که ما می گوییم! شاید این اشک ها روزی بقیه الله را رساند تا راهنمای علممان باشد!
    مرحبا… متن زیبایی بود.

  40. دلخون می‌گوید:

    اى آخرین مسافر دنیا کجایى؟
    اى یوسف صحرایى زهرا کجایى؟
    شاها نظر به ما کن… لطفى بر این گدا کن…
    در یک قنوت وترت، آقا ما رو دعا کن…

    منتقم خون حسین!
    کى مى شود بى پرده بر دنیا بتابى…

    اى آرامش دل رباب!
    به حق على اصغر بیا…

  41. محیا می‌گوید:

    آب زنید راه را هین که نگار می رسد…
    پر از امید بود، ممنون.

  42. قاصدک منتظر می‌گوید:

    “مهدی جان! شعبانی دیگر از نیمه گذشت و شما باز هم نیامدی.”
    و جمعه ای دیگر…
    دلتنگم…
    دلتنگ چشمان عباسیت…
    دلتنگ دم مسیحائیت…
    دلتنگ سیرت زهرائیت…
    گفتم زهرا!
    راستی مدتهاست دلم گم می شود…
    به دنبالش که می گردم…
    می بینم قاصدک دلم، حیران و سرگردان، در کوچه بنی هاشم دنبال مزار یاسی می گردد تا سر بر تربتش نهد و عقده دل باز کند…
    “کعبه و رکن یمانی و یوسف زهرا و ظهور و «انا بقیه الله»”…
    و طواف قامت دلربایت و سعی در دیدن صفای رویت و آنگاه عید قربانی برپا کنیم ما…
    که “در رکاب شما، مرگ، سرآغاز زندگی است.”
    گوش کن…
    صدای ثانیه های ساعت را…
    اشک زمان است که از دوری تو چکه چکه بر زمین می ریزد…
    آقا جان!
    آنقدر کلاف سردرگم دلم پیچیده شده که از آن سدی ساخته ام برای اشک های انتظارم…
    یوسف زهرا!
    بگو دلم را چراغانی کنم یا نه؟!!!…
    ای اعتبار دلم!
    به امید ظهورت و درک حضورت و حس عطر وجودت به خدای کعبه می سپارمت.

  43. سیداحمد می‌گوید:

    ۱۴ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  44. زیارت وزیر ارشاد از امامزاده سیداحمد(ع) جد اعلای مقام معظم رهبری در هزاوه می‌گوید:

    به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا) شعبه مرکزی، سیدمحمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در جمع اعضای هیئت امنای امامزاده و مسئولان استانی گفت: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبت به گسترش مباحث عمرانی وفرهنگی اهتمام ویژه‌ای دارد.

    وی با اشاره به سفر مقام معظم رهبری در بیست وهفت آبان ۱۳۷۹ و زیارت مرقد امامزاده سلطان سید احمد(ع) جد اعلای ایشان بر مرمت، توسعه و بازسازی این بقعه متبرکه تاکید کرد.

    حسینی اظهار کرد: زیباسازی این امامزاده برای جذب بیشتر افراد به‌ویژه جوانان به پایگاه‌های فرهنگی و مذهبی موثر است.

    وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین از نزدیک در جریان تجهیز، راه‌اندازی کتابخانه و بازسازی این بقعه متبرکه قرار گرفت.

    یادآور می‌شود؛ روستای هزاوه در ۱۸ کیلومتری غرب شهر اراک با ارتفاع ۲۰۶۰ سطح دریا با قدمتی ۱۰۰۰ساله واقع شده است و زادگاه میرزا تقی‌خان امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمارگران است.

  45. به جای امیر می‌گوید:

    تاکسی (گفت و شنود)

    گفت: یک هفته نامه آمریکایی نوشته است اجلاس ژنو درباره بحران سوریه اجلاس آدم کش ها بود.
    گفتم: چرا؟!
    گفت: نوشته است؛ چه کسی باور می کند که بشار اسد در حالی که دولتش را به خونریزی متهم کرده اند، دست به قتل عام کودکان بزند؟
    گفتم: خب! دیگه چی؟!
    گفت: این هفته نامه می نویسد؛ وقتی ترکیه و عربستان و اسرائیل به ارسال اسلحه برای مخالفان دولت سوریه اعتراف می کنند، باید مسئولیت قتل عام ها را برعهده آنها دانست.
    گفتم: بعدش چی؟!
    گفت: نوشته است، با دقت در عملکرد کشورهای شرکت کننده در اجلاس ژنو می توان نتیجه گرفت که همه آنها به یک اندازه در قتل عام مردم سوریه سهیم هستند.
    گفتم: یارو در ژاپن راننده تاکسی شده بود. هر کی دست بلند می کرد، با تعجب بهش می گفت؛ من که همین الان شما را به مقصد رسانده بودم!

  46. مرتضی رضایی می‌گوید:

    به معنای واقعی کلمه اشک داشت این متنت حاجی!
    چقدر کارت درسته.
    آشوب به پا شده تو قلبم از وقتی خوندم متنتو.
    یعنی ما می بینیم چنین روزی رو؟

  47. چمبه می‌گوید:

    یه دونه ای داداش حسین!

  48. فاطمه می‌گوید:

    دلم میخواهد
    همین جمعه
    عصر که شد
    تو باشی و
    دل
    زیر سایه ات بنشیند
    و یک عمر خستگی نبودنت را
    با یک فنجان چای قند پهلو
    نان تازه
    و کمی پنیر و سبزی
    در کند.

    اللهم عجل لولیک الفرج

  49. ناشناس می‌گوید:

    ای کاش یه خورده هم از گرونی ها که پدر ما بدبخت بیچاره ها رو در آورده بنویسی…

  50. در عطش عدالت مهدوی می‌گوید:

    سلام
    اصلا دوست نداشتم برای این متن زیبا، اینجوری کامنت بذارم اما اگه نگم خفه میشم!
    اینهمه آقای قدیانی تبلیغات کردن که کتاب “بارون درخت نشین” چنین و چنان است! بخرید و بخوانید، این تنها کتابیه که با خوندن دوباره اون لذت می برم و…!!!!!!!!!!
    ما هم خریدیم و خواندیم اما به شدت پشیمانم از پولی که خرج این کتاب کردم. مزخرفترین کتابی بود که به عمرم دیدم. محتوایی که جناب قدیانی تعریفش میکردن همه حاشیه بود و اصل موضوع همون مسائل … بود که نویسنده با مهارت فوق العاده به تصویر کشیده!!!
    نه مایلم کتاب تو کتابخونه ام بمونه و نه میتونم به کسی یا جایی هدیه بدم.

  51. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    ……………………………………..

    کی میشود راحت راجع به دنیای پس از ظهور و وظایف مومنان در آن زمان صحبت کنیم؟!

  52. victory of blood می‌گوید:

    سلام

    ای آنکه در نگاهت حجمی ز نور… داری کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
    امام مهدی… امام مهدی… امام مهدی…

    در حین خوندن این متن اون دو حس رو بیشتر احساس کردم… شوق برای ظهور و نگرانی برای قصور…
    ای خدا…

    اللهم عجل لولیک الفرج والعافیِة والنصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته والمستشهدین بین یدیه…

  53. victory of blood می‌گوید:

    شما مردم عزیز- بخصوص شما جوانها- هرچه که در صلاح خود، در معرفت و اخلاق و رفتار و کسب صلاحیتها در وجود خودتان بیشتر تلاش کنید، این آینده(ظهور) را نزدیکتر خواهید کرد؛ اینها دست خود ماست اگر ما خودمان را به صلاح نزدیک کنیم، آن روز نزدیک خواهد شد؛ همچنان که شهدای ما با فدا کردن جان خودشان آن روز را نزدیک کردند، آن نسلی که برای انقلاب آن فداکاریها را کردند، با فداکاریهای خودشان آن آینده را نزدیکتر کردند…

    امام خامنه ای(مدظله العالی)

  54. یاسر می‌گوید:

    سلام …..
    نزدیک شدن به رمضان بر شما مبارک……

  55. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا رب العالمین**

  56. ف. طباطبائی می‌گوید:

    جشن تولد شهید مسلم فراهانی

    http://rajanews.com/detail.asp?id=131082

  57. دلخون می‌گوید:

    می دونم که هستی…

    اما همیشه از جمکران که برمی گردم؛ دلم می خواد روی در بنویسم:

    آمدیم… نبودید… رفتیم…
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    بى ربط:
    عمو حالش خرابه… فکر یه قطره آبه… براى بچه اى که تشنه شبا میخوابه…
    عمو حالش گرفته… بابا رو تشنه دیده… صداى آه و ناله امونشو بریده…
    عمو چرا نیومد؟ برام نمونده طاقت… آب نتونست بیاره… آب شده از خجالت…
    دست عمو هیبته… عمو پر از غیرته…
    دستى براش نذاشتن… یادش نرفت تشنته…

  58. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    در ادامه کامنت “ف. طباطبائی”

    سال هاست که برایت به جای سالگرد شهادت، جشن تولد می گیرد.

    مادرت هر شب به این آرزو می خوابد که خواب تو را ببیند و با این امید از خواب بر می خیزد که تو دستش را بگیری. روزی به تو شیر داد که شیر بچه اش باشی. عصای دستش باشی. تو را در لباس دامادی ببیند. برایت اسپند دود کند اما همه آرزوهایش بر باد رفت وقتی پیکر تو را غرق در خون دید. شهادت افتخار است ولی می شکند کمر مادر را…..

    http://www.ghadiany.ir/?p=802

  59. قطره می‌گوید:

    دوربین و اسلحه را حریف می شویم، اما حریف این دل نمی شویم. زخم زبان و زخم زمان را یارای مان هست؛ آنچه دارد می کشد ما را، دوری شماست.

  60. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    دوره ی غربت دلم سر شد
    آسمان و زمین منور شد

    حال و روز خراب دیروزم
    با کرامات عشق بهتر شد

    دام و دانه نشان من دادند
    خود به خود این دلم کبوتر شد

    مثل یک آسمان بارانی
    چشمم از شوق مقدمی تر شد

    بار دیگر حسین بابا شد
    و عروس مدینه مادر شد

    دختری را که عمه بوسیده
    روی دست حسین خوابیده

    آمده دختری که باباییست
    خنده های پدر تماشاییست

    چقدر کودکانه تا دم صبح
    عمه گرم نوای لالاییست

    بین گهواره ی دو دست عمو
    چه پری قشنگُ زیباییست

    بی جهت دل نبرده از بابا
    چقدر خنده هاش رویاییست

    حضرت فاطمه دوباره رسید
    قد و بالای او چه زهراییست

    باید این ناز را عمو بخرد
    دخترک آمده که دل ببرد

    ماه شبهای خانه رویش بود
    عطر یاسی میان مویش بود

    گل سر داشت از ستاره ی شب
    عالمی مست های و هویش بود

    هر زمانی که میل بازی داشت
    جای او شانه ی عمویش بود

    علی اکبر شبانه می آمد
    پیش خواهر و قصه گویش بود

    چادرش چه ناز سر می کرد
    بوسه های پدر به رویش بود

    رشته ی جان عمه گیسویش
    هدیه های عمو النگویش

    دختری که نگار بابا بود
    در نگاهش هزار دریا بود

    صورتش را نسیم می بوسید
    صورتی را که مثل زهرا بود

    گیسوانش به دست شانه ی عشق
    هر زمانی که پیش بابا بود

    ساعتی را که با عمویش بود
    چقدر لحظه هاش زیبا بود

    کس ندیدست که زمین بخورد
    جایگاهش همیشه بالا بود

    غصه با بی کسی تبانی کرد
    آرزوهاش را خزانی کرد…

    میلاد ۳ساله کربلا، رقیه خاتون مبارک.

  61. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    رمضان، ماه رحمت و نزول قرآن و گشایش درهای بهشت و بخشایش گناه، در راه است…

  62. م.طاهری می‌گوید:

    «اولین سخنرانی امام مهدی بعد از ظهور».

    چه روزهایی بشوند آن روزها.

  63. دلخون می‌گوید:

    میدانم که هر روز جمعه که می رسد و اعمال ما را می بینید برای ما گریه می کنید که چرا شیعه های من انقدر بد شده اند که راحت گناه می کنند؟!
    و خدای تو چقدر بزرگه که به روم نمیاره….

  64. سیداحمد می‌گوید:

    ۱۳ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  65. به جای امیر می‌گوید:

    دمپایی (گفت و شنود)

    گفت: شیرین عبادی به خاتمی اعتراض کرده است که با وجود در اختیار داشتن دولت چرا اجازه داده است اصولگرایان در مجلس هفتم و انتخابات ریاست جمهوری پیروز شوند!
    گفتم: یعنی می گوید چرا خاتمی در انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم تقلب نکرده است؟!
    گفت: مگر اظهارات وی غیر از این هم معنی دیگری دارد؟!
    گفتم: این پیرزن بیچاره مثل این که آخر عمری بدجوری به سرش زده که درون سیاه و دیکتاتورمآب خود را بیرون ریخته است.
    گفت: اتفاقاً یک سایت وابسته به اپوزیسیون هم خطاب به او نوشته است؛ خانم عبادی! اصلا می دانی دیکتاتوری و دموکراسی چه تفاوتی با هم دارند؟!
    گفتم: به یارو گفتند با «دمپایی» جمله بساز! پرسید با کدوم لنگه اش؟!

  66. سیداحمد می‌گوید:

    یه “پیام بی زگانی”

    ساعت ۱:۰۱
    تعداد افراد آنلاین: ۲۰ نفر

    ماشالله…
    داداش حسین عزیز بسیجی ها فــــــــدایی داری…

  67. سید علی می‌گوید:

    سلام!

    دکتر علی شریعتی خوب است، چرا؟ بد است، چرا؟ قبولش داری، چرا؟ قبولش نداشت امام خمینی(ره) چرا؟

  68. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا ذالجلال و الاکرام**

  69. عمار می‌گوید:

    امام مهدی…طبق شواهد و قرائن، ظهور خیلی خیلی نزدیک است!
    خدا به داد ما برسد. یعنی کجای کاریم؟؟؟

  70. شمیم می‌گوید:

    گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
    چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی…

  71. سلام و خداقوت.
    دورادور با وبلاگتون آشنا بودم اما بطور جدی مطالبتونو نخونده بودم.
    عالی بود، ممنون.
    به امید پخش زنده از مکه مکرمه، وقت ظهور…
    تا امرفرج شود محیا صلوات…

  72. http://www.598.ir/fa/news/65897
    لینک مصاحبه ذوالنور درباره مجلس نهم

    وقتی خوندم فقط افسوس خوردم از اینکه تنها یک صفت ساده زیستی و توانایی ساده ماندن در اوج قدرت برای حمایت ما و قدر شناسی بس! که کسانی در سطح یک نماینده مجلس هم نتوانستند ذره ای بر لذات مادی خودشون غالب بشن!!!!!!
    بدی ها را اونقدر بزرگ می کنیم که خوبی ها را نمی بینیم و افسوس که چنین ملتی حتما یقه هایشان به دست انسان نماها خواهد افتاد. افسوس و صد افسوس…

  73. . می‌گوید:

    شعبان را دعا می کردم کاش پا برهنه هایی ک ِ می روند ب ِ مقصد برسند!
    – بوی ِ پیراهن َ ت را باد دارد می آورد!
    دعا می کنم طوفان بوزد…

  74. . می‌گوید:

    این جشن ها برای ِ ما آقا نمی شود…

    سلام داداش حسین!

  75. به جای امیر می‌گوید:

    مخ ! (گفت و شنود)

    گفت: روزنامه آمریکایی «یو.اس.ای.تودی» با اشاره به افزایش قیمت نفت به اوباما و اتحادیه اروپا اعتراض کرده و نوشته: مگر قول نداده بودید که با تحریم جدید ایران قیمت نفت افزایش پیدا نمی کند؟!
    گفتم: نه فقط قول داده بودند بلکه رسانه های آمریکایی و اروپایی چند هفته رجز می خواندند که با وجود تحریم نفتی ایران، قیمت نفت رو به کاهش است!
    گفت: واشنگتن پست، یک روزنامه آمریکایی دیگر نوشته؛ متاسفانه آمریکا و اتحادیه اروپا در آزمایش اثر تحریم نفت ایران موفق نبوده اند و باید راه های دیگر را هم آزمایش کنند!
    گفتم: یارو در یک رزمایش با چتر از هواپیما بیرون پرید ولی چترش باز نشد، و در حالی که داشت با مخ به زمین فرود می آمد برای دلداری خودش گفت؛ حالا شانس آوردم که «مانوره»!

  76. آذرخش می‌گوید:

    داداش حسین و سیداحمد اخیرا با چه کامنت هایی مواجه میشن!
    طرف تو متن “پیپ پپ، کجا دود می شود؟!” کامنت گذاشته و از “به جای امیر” تقدیر و انتقاد کرده به خاطر محتوای کامنتاش!!!!!!!!!

    خدا به دور!
    چه صبری داری شما داداش حسین…

  77. سیداحمد می‌گوید:

    آذرخش؛

    تازه کجاشو دیدید؟!
    این فقط بخشی از حقایق بود که قابل انتشار است!!! 🙂

  78. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    توسل به حضرت مهدی “عجل الله تعالی فرجه” کنید و بخواهید که مشکلات دنیا و آخرت و سیر و سلوک شما را بر طرف کنند، چون حضرت، ولی عصر است و اختیار ما با اوست…

    آیت الله انصاری همدانی (ره)

  79. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا قاضی الحاجات**

  80. silver price می‌گوید:

    گاهی ممکن است احساس کنید که دیگر نمی‌توانید به فرزندتان کمک کنید، روشهای تربیتی که قبلاً استفاده می‌کردید دیگر نمی‌تواند جوابگو باشد و هر چه می‌کنید احساس می‌کنید بر حل مشکلات فرزندتان موثر نیست. گاهی احساس می‌کنید زندگی از کنترل شما خارج شده و نمی‌توانید برای ارتباطات خود با فرزندتان کاری بکنید. احساس می‌کنید شما و فرزندتان حرف همدیگر را نمی‌فهمید و به بن بست رسیده‌اید. در این زمان برای اینکه از احساس گناه و ناتوانی خارج شوید و بتوانید گامهای موثری در تربیت فرزندانتان بردارید نیاز دارید که به روانشناس یا روانپزشک مراجعه کنید.

  81. سلام. بسیار عالی بود؛ اگر وقت کردی حسین جان به ما سری بزن و نظری بده. منتظر نگاه زیباتم.

  82. علی آشنا می‌گوید:

    ممنون بابت همه زحمات آقای سیداحمد. واقعا کامنتها نسبت به گذشته عالی شده و پر از نکته های جورواجور…

  83. سیدحمزه می‌گوید:

    اگر توانستید جناره‌ام را بدست آورید، آن را به روی مین‌های دشمن بیاندازید تا جنازه من کمکی به حاکمیت اسلام کرده باشد… انشاءالله.

    قسمتی از دست‌نوشته‌های شهید محسن وزوایی

    حاجی با این جمله خیلی حال کردم. در ضمن پوستر شهادت شما رو هم ساختم. البته انشاءالله بعد از ظهور آقا.

    http://up.vatandownload.com/images/kll9nw10ndlwwi8hdyb.jpg

  84. یوسف می‌گوید:

    بهلول کیست؟!
    http://ingholt.ir/?p=238

  85. سیداحمد می‌گوید:

    سیدحمزه؛

    ممنون از طرحی که کار کردید.
    البته همانطور که اشاره کردید، انشالله در رکاب امام زمان!
    {آخرش هم ما متوجه نشدیم عکس آواتارت متعلق به کیست!}

  86. سیداحمد می‌گوید:

    این یادداشت روز حاج حسین را درباره گرانی ها از دست ندهید؛

    http://www.kayhannews.ir/910420/2.htm#other200

  87. سیداحمد می‌گوید:

    مسابقه ۲۸ سوالی!

    “هر کسی که برنده این انتخابات باشد، باید با برنامه ریزی صحیح اقتصادی در جهت رفاه حال مردم به ویژه قشر آسیب پذیر جامعه حرکت کند، محرومان را از یاد نبرد و به فکر معیشت حاشیه نشین ها هم باشد.”
    این جمله حکیمانه را فکر می کنید کدام یک از صاحب نظران و اهل فن بر زبان جاری کرده؟

    *رئیس جمهور: دکتر محمود احمدی نژاد؟
    -نه، اشتباه کردید.

    *سخنگوی دولت، دکتر غلامحسین الهام؟
    -نه، باز هم اشتباه کردید.

    *روح الله حسینیان؟
    -نه.

    *مهدی کروبی؟
    -نچ.

    *حبیب الله عسگر اولادی؟
    -نچ

    *اسماعیل ططری؟
    -باز هم نچ.

    *هوگو چاوز؟
    -نچ، یک راهنمایی می کنم، خارجی نیست.

    *لاریجانی؟
    -بیشتر دقت کنید.

    *حسین شریعتمداری؟
    -باز هم نه.

    *حسین صفار هرندی؟
    -نچ.

    *معصومه ابتکار؟
    -نه، یک راهنمایی می کنم، خانم نیست.

    *احمدصدرکربلایی حاج سید شیخ جوادی؟
    -باز هم نه. راهنمایی می کنم که گوینده این جمله یک نفر است!!

    *لوکابوناچیچ؟
    -گفتم که خارجی نیست.

    *افشین قطبی؟
    -خیر.

    *افشین پیروانی؟
    -اصلا اسمش افشین نیست.

    *رجبعلی مزروعی؟
    -نه.

    *آمونهوتب سوم؟
    -نه.

    *آخن آتون؟
    -نه.

    *کاریماما؟
    -گفتم که زن نیست.

    *اونی که در راه دفاع از یوزارسیف، جانش را به خطر انداخت… اسمش خوب بودها!
    -نه.

    *بازیگر نقش “کریم سوسکه” تو اخراجی ها؟
    -خیر. یک راهنمایی دیگر، گوینده جمله فوق اصلا بازیگر نیست.

    *سیاسی است؟
    -آره.

    *تو حزب مشارکته؟
    -نه.

    *کارگزاران؟
    -بله.

    *هدایت الله آقایی؟
    -نه.

    *عطریانفر؟
    -نه. فقط ۲ سوال دیگر جا دارین.

    *غلامحسین کرباسچی؟
    -نه.

    -فهمیدم، محمد هاشمی!

    شرمنده، مسابقه ما برنده ای نداشت. جمله فوق را “حسین مرعشی” سخنگوی کارگزاران گفته. شاید منظور ایشان از اقشار آسیب پذیر، مدیرعامل یک بانک خصوصی بود که در حاشیه فرمانیه و دورترین نواحی شمیرانات در اوج محرومیت در خانه ای که فقط ۵۰۰۰ متر زیربنا دارد، زندگی می کند.

    {۲۲ دی ۱۳۸۷؛ آرکیو ۸۸….. صفحه ۷۱}

  88. به جای امیر می‌گوید:

    علاقه! (گفت و شنود)

    گفت: اظهارات یکی از مقامات وزارت خارجه انگلیس در مصاحبه با یک شبکه تلویزیونی محلی در منچستر انگلستان، بدجوری گروه های اپوزیسیون را کلافه کرده است.
    گفتم: مگه چی گفته؟!
    گفت: در این مصاحبه گفته است؛ انگیزه دولت انگلیس در حمایت از گروه های اپوزیسیون ایرانی ترحم نسبت به آنها بوده و توضیح داده مقامات انگلیسی از ابتدا هم می دانستند که این گروه ها، جایگاه و پایگاهی در میان مردم ایران ندارند.
    گفتم: خب! حرف حساب زده! وقتی آمریکا با اون همه اهن و تلپ نمی تونه هیچ غلطی بکنه، معلومه که از چندتا اجق وجق فراری کاری ساخته نیست.
    گفت: گروه های اپوزیسیون اعتراض دارند که چرا به شخصیت آنها اهانت شده است!
    گفتم: اگر شخصیت داشتند که برای آمریکا و انگلیس و اسرائیل کاسه لیسی نمی کردند.
    گفت: چه عرض کنم؟! پس با این حساب باید از این مقام وزارت خارجه انگلیس تشکر هم بکنند!
    گفتم: آره که باید تشکر کنند! یارو به نامزدش گفت؛ از کجا بدونم که منو به خاطر خودم دوست داری؟ و نامزدش گفت؛ آخه قیافه میافه که نداری، از نظر سواد مواد هم که مرخصی، بچه مایه دار هم که نیستی، اخلاقت هم که گنده، بنابراین به غیر از خودت چیزی واسه دوست داشتن نمی مونه!

  89. دلخون می‌گوید:

    کتاب “آرکیو ۸۸” با اینکه به صورت طنز نوشته شده اما واقعا یه جاهاش تلخه.

  90. سیداحمد می‌گوید:

    ۱۱ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  91. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۶۵* حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام:

    وعده اى نده که از وفاى به آن، اطمینان ندارى…

    (غررالحکم، ج۶، ص۲۹۲)

  92. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    تشنه ایم داداش حسین؛ اما آب نمی خواهیم!
    بی «فونت درشت» دیگر، ما آپ نمی خواهیم!!
    .
    .
    سلام بر حسین*

  93. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    مـــرد جنگی که لباس گل‌دار نمی‌پوشد، زشت است جلوی مردم!

    هر روز لباس تمیز تنت می کنم؛ ولی یک ‏بار که می‌پوشی باز گُل‌گُلی می‌شود…

    حالا یعنی چی رفتی نشستی آنجا به من می‌خندی؟!

    و دست‌های چروکیده زن، شیشه گلاب را روی سنگ خالی کرد. . .

    http://charghad.ir/images/old/safa/uploads/b01382f11674e5decc76bf8657d0817b.jpg

  94. کاش عاشق اینقدر تنها نبود
    کاش دلبستن فقط رویا نبود

    کاش لیلی دست مجنون می گرفت
    تا که مجنون در پی صحرا نبود…

    چه جمعه ها که یک به یک غروب شد، نیامدی…
    چه بغضها که در گلو رسوب شد، نیامدی …
    خلیل آتشین سخن؛ تبر به دوش بت شکن …
    خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی …
    برای ما که خسته ایم نه؛ ولی …
    برای عده ای چه خوب شد نیامدی …
    تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام …
    دوباره صبح، ظهر، نه غروب شد… نیامدی…

  95. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    گفتم: خسته ام …
    گفت: لا تقنطوا من رحمة الله
    “از رحمت خدا ناامید نشوید.” (زمر/۵۳)

    گفتم: انگار مرا فراموش کرده ای؟
    گفت: فاذ کرونی اذکرکم
    “مرا یاد کنیر تا شما را یاد کنم.” (بقرة/۱۵۲)

    گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
    گفت: وما یدریک لعل الساعة تکون قریبآ
    “تو چه می دانی! شاید موعدش نزدیک باشد” (احزاب/۶۳)

    گفتم: تو بزرگی ونزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چکار کنم؟
    گفت: و اتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
    “کارهایی را که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند.” (یونس/۱۰۹)

    گفتم: تو خدایی وصبور! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچک است… یک اشاره کنی تمامه!
    گفت: عسی ان تحبوا شیئآ وهو شرّ لکم
    “شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشد!.” (بقرة/۲۱۶)

    گفتم: انا عبدک الذلیل الضعیف… اصلآ چطور دلت میاد؟
    گفت: ان الله باالناس لرئوف الرحیم
    “خدا نسبت به همه ی مردم مهربان است”

    گفتم: دلم گرفته…
    گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
    “مردم به چی دلخوش کردن؟ باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند” (یونس/۵۸)

    گفتم: اصلآ بی خیال! توکلت علی الله
    گفت: ان الله یحب المتوکلین
    “خدا آنهایی را که توکل می کنند دوست دارد.” (آل عمران /۱۵۹)

    گفتم: ولی این بار انگار گفتی که حواست رو خوب جمع کن یادت باشه!
    گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمان به و ران اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخرة
    “بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می کنند. اگر خیری به آنها برسد آرامش پیدا می کنند واگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان شوند رو گردان می شوند. به خودشان در دنیا وآخرت ضرر می رسانند.” (حج/۱۱)

    گفتم:چقدر احساس تنهایی می کنم…
    گفت: فانی قریب
    ” من که نزدیکم” (بقره/۱۸۶)

    گفتم: تو همیشه نزدیکی من دورم کاش می شد به تو نزدیک شوم…
    گفت: واذکر ربک فی نفسک تضرعآ وخیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال
    “هر صبح و عصر پروردگارت را پیش خودت با تضرع و خوف و با صدای آهسته یاد کن” (اعراف/؟؟؟)

    نا خواسته گفتم: الهی وربی من لی غیرک
    گفت: الیس الله بکاف عبده
    “خدا برای بنده اش کافیست” (زمر/؟؟)

    گفتم در برابر این همه مهربانیت چه کنم؟
    گفت: یا ایها الذین آمنوا اذکرو الله ذکرآ کثیرآ و سبحوه بکرة واصیلآ هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمومنین رحیمآ
    “ای مومنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید او کسی است که خودش و فرشته هایش برشما درود می فرستند تا شما را از تاریکی ها به سوی نور بیرون برند خدا نسبت به مومنین مهربان است.”(احزاب/؟-؟)

    گفتم:غیر از تو کسی را ندارم…
    گفت: نحن اقرب الیه من حبل الورید
    “از رگ گردن به انسان نزدیکترم.” (ق/۱۶)

    http://caramel.persiangig.com/image/Falagh.jpg

  96. آزاد اندیش می‌گوید:

    سلام بر اهالی قطعه،
    بعد از این تاخیر به جا فهمیدم مسلمان نیستم!
    یا به عبارتی من کجا مسلمان زیر تیغ ظلم کجا؟
    از خودم می پرسم در شرایط سخت هم مدعی هستم یا نه؟!

  97. سیداحمد می‌گوید:

    ۱۰ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  98. چمبه می‌گوید:

    داداش! متن جدید خبری نیست؟ دلمون برات تنگ شده.

  99. به جای امیر می‌گوید:

    بازنشستگی! (گفت و شنود)

    گفت: مشاور فراری کروبی که به آمریکا پناهنده شده و به استخدام رادیو آمریکا درآمده بود، اعلام کرده قصد دارد از عرصه سیاست بازنشسته شود و نوشته که رسانه های داخلی نباید از این خبر ذوق زده شوند!
    گفتم: اتفاقا رسانه های داخلی از بازنشستگی او خیلی هم غمزده می شوند چون یکی از خنده دارترین سوژه ها برای اوقات فراغت خوانندگان کیهان بود.
    گفت: سایت بالاترین فاش کرده که مدیریت رادیو آمریکا به خاطر کم مایه بودن مجتبی واحدی قصد اخراج او را داشته ولی مشاور کروبی قول داده در یک فرجه چند ماهه با مطالعه سایت ها و خبرها خود را به سطح قابل قبول مدیریت این رادیو برساند.
    گفتم: پس بگو که چرا در اعلام بازنشستگی خود گفته است؛ فعلا چند ماهی را به مطالعه سایت ها و خبرها می گذرانم!
    گفت: چه عرض کنم؟! تازه طوری وانمود کرده که انگار رادیو آمریکا از بازنشستگی ۶ماهه وی ناراحت شده است!
    گفتم: از یارو پرسیدند چرا سر و کله ات شکسته و باندپیچی شده؟ گفت؛ نامزدم برام گل پرتاب کرد. گفتند؛ گل که کله را نمی شکند؟ و یارو یواشکی گفت؛ آخه با گلدون پرتاب کرد!

  100. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم؛

    لطفا کامنت های خصوصیِ غیر ضروری و بی دلیل نگذارید!

  101. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    امروز پیامکی برایم آمد که در ذهنم این متن تداعی شد، انگار با غرض و مرض است ارسال این قبیل پیامک ها….

    “چند سالی است، همین که در آستانه ماه مبارک، قرار می گیریم، یعنی درست از اواسط شعبان، ناگهان تورهای گردش گری و مسافرتی، به ویژه آنها که بیشتر با آنتالیا و تایلند و قبرس و… صفا می کنند، نه فقط تشویق به گردش گری می کنند، که کلی هم تخفیف می دهند و جایزه و امکانات ویژه و چه و چه. این همه تبلیغ اما فقط در آگهی رسانه های خالی از آگاهی، تجلی ندارد، بلکه کافی است نیم نگاهی به پیامک های تبلیغاتی موبایلت بیاندازی، تا متوجه عمق ماجرا، یعنی عمق دقیق دریاچه هایی شوی که ابتذال و بی بند و باری و حتی لخت گشتن، شرط ورود به این اماکن تفریحی در فلان جای دنیاست. نمی دانم آیا مسئولین محترم، میان این همه تبلیغ به ابتذال گردی و فرا رسیدن ماه مبارک، ارتباطی کشف کرده اند، یا نه، اما گمانم بعضی ها برای زدن ریشه دین داری و روزه داری و دین و باور و ایمان نسل جوان، از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند…

    http://www.ghadiany.ir/?p=8292

  102. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۶۶* حضرت امام مهدی علیه السلام:

    از خدا بترسید و تسلیم ما باشید و امور خود را به ما واگذار کنید، چون وظیفه ما است که شما را بى نیاز و سیراب نمائیم؛ همان طورى که ورود شما بر چشمه معرفت به وسیله ما مى باشد…

    (بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۹۱)

  103. روابط عمومی می‌گوید:

    سلام
    ……………….

  104. بازتاب: جهانی که ماه را دیده ، به خورشید هم سلام خواهد کرد | شجره طیبه صالحین

  105. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا حی و یا قیوم**

  106. ف. طباطبائی می‌گوید:

    با اجازه مسئول مربوطه!!

    افراد آنلاین: ۲۴ نفر

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

  107. آزاد اندیش می‌گوید:

    سلام
    با اجازتون به روز شدیم، 🙂

  108. ف. طباطبائی می‌گوید:

    یه کلیپ پخش کردن قبل از اخبار ساعت ۲، به اسم “غنچه های گل سرخ”.
    خیلی جالب و دلنشین بود. امیدوارم ادامه پیدا کنه چنین کارهایی.
    مطمئنا تاثیر خوبی داره.

  109. مرتضی رضایی می‌گوید:

    داداش حسین جون! خدمت رسیدم فقط جهت اعلام حضور و عرض ارادت. فکر نکنی اگر آپ نکنی ما به یادت نیستم.

  110. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    خوب یادم هست…

    شب جمعه ی صحن اسماعیل طلایی امام رئوف را، تابستان ۸۹…

    و مریم… آن دختر باصفای تهرانی که نمی دانم چرا، حتی یادم رفت شماره ی تلفنی از او بگیرم!!!

    شروع کرد برایم از کربلا گفتن و حسابی بارانی مان کرد با آن لحن گرم و بیان سوزناکش …

    بعد گفت: خیلی دلت کربلا می خواد؟؟

    زل زد توی چشمهام و انگشتش رو گرفت سمت گنبد طلا و گفت: این آقا کربلا میده ها!!

    گفتم: انشاءلله! البته! اما ما کجا کربلا کجا!!

    با تحکم گفت: چرا شک می کنی؟؟!!

    با تعجب نگاهش کردم…

    تمام جدیتش را ریخت توی نگاهش و محکم تر گفت: وقتی بهت می گم میده، یعنی میده!! چرا شک می کنی؟؟؟؟ میده! شک نکن!! برو امشب ازش بگیر!!

    یخ کرده بودم انگار! چه اطمینانی داشت!

    بعد از من قول گرفت: اگر قسمتت شد، دو جا منو یاد کن! گفت: بدون! این جور جاها نه به پوله، نه به ثبت نامه، نه به برنامه ریزیه، نه…

    هنوز هم صدایش توی گوشم است… و حسرتش بر دلم که ای کاش نشانی از او می گرفتم…

    ای حاجت محتاج ترین ها آقا…
    ای ذکر دخیل بستنم ای آقا…
    یک لال کنار پنجره فولادت
    یکدفعه داد میزند آقا… آقا

    http://baregheh.persiangig.com/image/ImamReza.jpg

  111. آزاد اندیش می‌گوید:

    این کلیپ رو کجا میتونم پیدا کنم؟

  112. آقاموسی می‌گوید:

    «خیزش دانشجویی محاکمه جاسبی»

    وبلاگ “خیزش دانشجویی محاکمه جاسبی” با اعلام اینکه “جاسبی باید در دادگاه صالحه پاسخگو باشد”، توسط دو اتحادیه بزرگ دانشجویی کشور راه‌اندازی شد.

    http://www.jasbi.blogfa.com/

    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910421000911

  113. سیداحمد می‌گوید:

    ۹ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  114. به جای امیر می‌گوید:

    دورخیز (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: یک ایرانی مقیم انگلیس در صفحه فیس بوک خود خطاب به بهنود نوشته است؛ «اگر شما ایرانی بودید، من از خجالت آب می شدم».
    گفت: بهنود در ایران که بود عضو ساواک و همکار افتخاری «شاخه زیتون»، یعنی شعبه موساد در ایران بود. و از اولش هم ایرانی نبود.
    گفتم: ایرانی مقیم انگلیس با اشاره به مقاله بهنود که در آن از تحریم های آمریکا و اروپا علیه ایران ابراز خوشحالی کرده بود، نوشته؛ برخلاف آرزوی شما، تحریم ها بی اثر بوده.
    گفت: این آقای مسعود بهنود، قبل از انقلاب که عضو ساواک و همکار شاخه زیتون بود. بعد از انقلاب هم ۳۰ سال در آرزوی بازگشت سلطه از دست رفته آمریکا به هر خیانتی تن داد و حالا هم مجبوره با آرزوهای برباد رفته اش زندگی کنه!
    گفتم: یارو بعد از کلی تمرین، دورخیز کرد که روی زین اسب بپره ولی با مخ زمین خورد و دوستش گفت؛ احسنت! یارو پرسید؛ از چی خوشت اومد؟ از دورخیزم؟ یا از پرشم؟ و دوستش گفت؛ هیچکدوم، از اعتماد به نفست!

  115. ساحل هدایت می‌گوید:

    بسم رب المهدی
    ارباب زمین، امیر مریخ، بیا

    تا نخل ستم برکنی از بیخ بیا

    از قول همه منتظران می گویم

    ای پیرترین جوان تاریخ بیا

    الهم عجل لویک الفرج

    .

  116. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۶۷*
    مردی به حضور مبارک امیرالمومنین علی علیه السلام رسید و عرض کرد: یا امیرالمومنین! چهار سوال دارم؛ واجب چیست و واجب تر کدام است؟ نزدیک چیست و نزدیک تر کدام است؟ عجیب چیست و عجیب تر کدام است؟ سخت چیست و سخت تر کدام است؟

    امیرالمومنین فرمودند: واجب اطاعت از خدای متعال و انجام واجبات است؛ واجب تر ترک گناهان و محرمات است، نزدیک قیام قیامت است و نزدیک تر مرگ است، عجیب دنیا (با تغییر و دگرگونی هایی که در اوست) عجیب تر علاقه و محبت به دنیاست، سخت ساعت ورود به قبر است و سخت تر از آن دخول در قبر بدون زاد و توشه است…

    (مجموعه الاخبار)

  117. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **لا اله الا الله الملک الحق المبین**

  118. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    خواب دیدم که شبی نوبت مرگ من شد…
    لحظه‌ی پر تب و تابِ من و جان کندن شد…
    لرزه بر جان من افتاد و چنان ترسیدم…
    که تمامِ گنه کرده به یک دم دیدم…
    چشمِ بی نورِ من از مرگ به هم می‌افتاد…
    ضربه‌ی قلب من هر لحظه به کم می‌افتاد…
    لب من او که به کلِ بدنم می‌ارزید…
    همره سینه و دندان و زبان می‌لرزید…
    هر دو گوشم که همه عمر خطا کارش بود…
    فصل تلخ نشنیدن غم و غمخوارش بود…
    آن دو پایی که به هر بزم گنه پا بنهاد…
    از سرانگشت، برون جان شد و خود را بنهاد…
    بند بند بدنم روح ز کف می‌دادند…
    همچو تیری که رها سوی هدف می‌دادند…
    نوبت آمد که ز دستم بربایند احساس…
    زیر لب خواندم حدیثی «مددی یا عباس»

  119. ستاره خرازی می‌گوید:

    پنج روایت معتبر از حجابی که به‌همین آسانی به دست نیامد
    http://rajanews.com/Detail.asp?id=131610

  120. ستاره خرازی می‌گوید:

    نمی دونم اجازه دارم همونطور که وقتی از فیلمی لذت می برم و تعریف می کنم، الان درباره این فیلم چیزی بنویسم یا نه.
    دلمو میزنم به دریا مینویسم یا تایید میشم یا سه نقطه.
    ****
    مثلا قراره بریم کتاب بخریم، میگه بریم سینما، شور شیرین.
    *میگم خوب بریم، از کدوم سینما شروع کنیم؟
    -آفریقا
    آفریقا: خوابم میاد، استقلال: آزمایشگاه، قدس: پس کوچه های شمرون.
    *این دیگه چه فیلمیه؟
    -تبلیغشو ندیدی؟
    * نه، حالا چه کار کنیم؟
    -میریم فلسطین
    به به سه تا فیلم داره که یکی ش هم شور شیرینه.
    به سانس هاش نگاه می کنیم جفتمون کپ می کنیم: ساعت ۱۰ و ۱۲:۳۰!!!!
    میگه بدبخت تهیه کنندش!
    سوار اتوبوس میشیم میریم انقلاب، تو این همه پرده هیچکدومش شور شیرین نیست.
    میگه بریم این فیلم رو ببینیم، توش بهداد روحانیه، منظورش کیمیا و خاکه.
    اگه نمی شناختمش فکر میکردم به خاطر بهداد داریم این فیلم رو می بینیم.
    بالاخره چهار تومن میدیم و می ریم تو.
    میگه کارگردانش گفته دارم تو این فیلم آدمهای سال ۵۷ رو نشون میدم.
    یعنی من هر کار می کنم بشینم پای فیلم نمی تونم، دارم از عصبانیت منفجر میشم.
    یکی از شخصیت های فیلم تیر خورده خانمش اومده پیشش.
    میگه خانمه تو بغلشه.
    هیچی نمی گم.
    واقعا نمی تونم تحمل کنم، میگم: ساعت چنده؟ میگه: نیم ساعتش مونده.
    انگار برداشته چندتا فیلمو زده تنگ هم و فرستاده بیرون، تابلوترین فیلمش هم نفوذی.
    آخرِ فیلم، جناب آقای امیری تو فرودگاه رسما و به طور کاملا واضح دستش رو میگذاره رو شونه خانم حاجیان، به به، به به، اینم سورپریز آخر فیلم.
    انگار قراره تابو شکنی با فیلم انقلابی شروع بشه و به کجا برسه دیگه عاقلان دانند.
    فیلم تموم میشه و ما داریم میریم طرف کتاب فروشی.
    من از عصبانیت دهنم باز نمیشه، میگه آهنگش خوب بود، یعنی می خوام با کله برم تو شیشه سینما.
    میگم کاش فیلمش ضعیف بود لااقل میگفتم عیب نداره یه قدمی برداشته، ولی به خدا حیف اون دو تومن، تازه اگه روز قیامت نگن چرا رفتی این فیلمو دیدی؟
    کاش رفته بودم آزمایشگاه رو دیده بودم پولم تو جیب حمید امجد می ریخت راضی تر بودم.

  121. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    تصاویر منتشر نشده دلجویی رهبر انقلاب از دانشجویان کوی دانشگاه
    http://jahannews.com/vdchwxniv23nxxd.tft2.html
    _________
    هیچ مسؤولی اندازه «آقا» از ۹ دی ۸۸ و ۲۳ تیر ۷۸ ما ملت، تجلیل نکرده است. تحلیل «آقا» از این ۲ یوم‌الله، یعنی تجلیل فرمانده کل قوا از سربازانش. دهه فجر ما ۱۰ سال است، نه ۱۰ روز. ما زخم برداشتیم، سوختیم در این دهه‌های طولانی، اما می‌ارزید به اوضاع کنونی «بیداری اسلامی». دنیا دیگر جای امنی برای خفاشان شب‌پرست نیست. شاه رفت و جایش‌ ماه آمد و یک دهه امام ما بود روح‌الله. بیم داشتیم که امام فقط یک دهه امام ما باشد، اما از نیمه خرداد ۶۸ تا سال ۷۸ خامنه‌ای یک دهه دیگر برای ما همان خمینی بود؛ نشان به نشان ۲۳ تیر. از ۷۸ تا ۸۸ باز هم خامنه‌ای، خمینی دیگر بود؛ نشان به نشان ۹ دی.
    “قطعه مقدس ۲۶”

    یاد حماسه ۲۳ تیر ۷۸ گرامی….

  122. دغدغه می‌گوید:

    من خیلی وقته که میان وبتون اما هیچ وقت کامنت نمیذاشتم. امروز هم که اومدم از بس که حالم خراب بود به دلیل خبر شهادتت یکی از جوانان این سرزمین… خیلی خوشحال میشم که به وبم سر بزنید و راجع به آخرین پستم با همین موضوع نظر بدین، برام مهمه.

  123. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ستاره خرازی!
    لینکی که درباره حجاب گذاشتید؛ خیلی زیبا بود، ممنون!

  124. چوک دیریا می‌گوید:

    حال تازه می دانم که وقتی حضرت امیر فرمودند: حاضرم تمامی مقامات مادی و معنوی را از من بگیرند و آدم ساده ای باشم در وقت ظهور مهدی (نقل به مضمون)؛ یعنی چه!
    آخر در روزگاری که ما هستیم وقت آن فرا رسیده که گفتن لا اله الا الله با نوای رسول گرامی اسلام و مشاهده ی شکسته شدن غربت و خانه نشینی حضرت امیر را و لمس کردن سرداران واقعی، نه مثل سرداران حسن مجتبی علیه السلام و شنیدن هل من ناصر ینصرنی حسینی از جنس امام مهدی و بوی خوش حضرت زهرا از کربلا برخاسته در جهان پیچیده و خوشا به حال امام خامنه ای که شنیده و ندا می دهد مردم را.
    آقا جان با اینکه جهان پر است از شما، ولی جای شما خالیست بین ما.
    آب زنید دل را حین که نگار می رسد… مژده دهید جان را بوی زهرا می رسد

    سلام بر دوستان و صاحب قطعه و مبصرش؛
    راستی این از اون متن هایی بود که رفتم تو فکر و زیادی چسبید!

  125. سیداحمد می‌گوید:

    ۸ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  126. سیداحمد می‌گوید:

    السلام علی الحسین و علی عباس الحسین…

    امام صادق (ع) فرمود:
    هر کس که خدا خیر خواه او باشد محبت حسین (ع) و زیارتش را در دل او می اندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد کینه و خشم حسین (ع) و خشم زیارتش را در دل او می اندازد.
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    هر کسی دلبستگی دارد به عشقی در جهان
    این دل ما بـستگی دارد به عـبـاس و حسیــن…

  127. ستاره خرازی می‌گوید:

    از همه کسانی که برای توضیح و تفهیم اوضاع سوریه تلاش کردند و این همایش خوب رو امروز در تالار فرهنگی سیدالشهدا ع تدارک دیدند، تشکر می کنم.
    (البته من ساعت ۶:۳۰ رسیدم ولی خیلی لذت بردم).
    موفق و در پناه خدا باشید.

  128. صبا می‌گوید:

    اگر بدست من افتد فراق را بکشم/ که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق

  129. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ای منتظر! غمگین مشو؛ قدری تحمل بیشتر
    گردی به پا شد از افق؛ گویی سواری می رسد…

  130. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۶۸* حضرت امام محمد باقر علیه السلام:

    هنگامی که حضرت سیدالشهدا علیه السلام کشته شد، ملائکه شیون و زاری کرده و گفتند: ای خدا و مولای ما! آیا از کسی که برگزیده ی تو و فرزند برگزیده ی تو را کشته، غفلت می کنی؟ از جانب خداوند وحی آمد: ای ملائکه ی من! خوشحال باشید؛ قسم به عزت و جلالم، من از قاتلین حسین (ع) انتقام خواهم کشید… پس پرده ی غیبی کنار رفت و ملائکه، امامانی را که از صلب حسین (ع) بودند؛ دیدند و خوشحال شدند و دیدند که یکی از آنها برخاسته، پس خداوند فرمود: من با این قائمم انتقام خون حسین (ع) را خواهم گرفت…

    (لهوف سیدبن طاووس)

  131. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    شب و روزم گذشت به هزار آرزو
    نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او

    نه سلامم سلام، نه قیامم قیام
    نه نمازم نماز، نه وضویم وضو

    دل اگر نشکند به چه ارزد نماز
    نه بریز اشک چشم، نه ببر آبرو

    نه به جانم شرر، نه به حالم نظر
    نه یکی حسب‌حال، نه یکی گفت‌وگو

    نه به خود آمدم، نه ز خود می‌روم
    نه شدم سربلند، نه شدم سرفرو

    همه جا زمزمه است، همه جا همهمه است
    همه جا «لاشریک… »، همه جا «وحده… »

    نبرد غیر اشک، دل ما را به راه
    نکند غیر آه، دل ما را رفو

    نشوی تا حزین هله با مِی نشین
    هله سر کن غزل، هله تر کن گلو

    به سر آمد اجل، نسرودم غزل
    همه‌اش هوی و های، همه‌اش های و هو

    هله امشب ببر به حبیبم خبر
    که غمش مال من، که دلم مال او

    هله از جانِ جان، چه نوشتی؟ بخوان!
    هله گوش گران! چه شنیدی؟ بگو!

    بِبَریدم به دوش، به کوی می‌فروش
    که شرابم شراب، که سبویم سبو

    شب و روزم گذشت به هزار آرزو
    نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او

    ع.قزوه

  132. یه بیست و شیشی مضطرب!! می‌گوید:

    سید! یه داداش حسین داشتیم ما، کجاست ایشون؟
    مشکلی هست؟
    نه مطلب می خوایم و نه فونت درشت ولی داداش حسینو می خوایم. خواهش می کنم یه حرفی بزن سید و ما رو از این حال و هوا خارج کن.

  133. چمبه می‌گوید:

    داداش! خوبی؟
    سید! اونجا چه خبره؟ داداش کجاس؟

  134. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم؛

    تا دقایقی دیگر قطعه ۲۶ به روز می شود!
    متن جدید بی ارتباط با این دو متن نیست:

    http://www.ghadiany.ir/?p=9738
    http://www.ghadiany.ir/?p=12644

  135. 1طلبه می‌گوید:

    سلام؛ خدا قوت.

    حجره ی یک طلبه: ۸۰ کار نکرده داریم و هی میگوییم آقا بیا…
    ممنون میشم تشریف بیارید.

  136. گمنام می‌گوید:

    سرشار از زیبایی بود…

  137. gold price می‌گوید:

    ………………

  138. silver account می‌گوید:

    نظراتی که به تعمیق و گسترش بحث کمک کنند، پس از مدت کوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت دیگر بینندگان قرار می گیرد. نظرات حاوی توهین، افترا، تهمت و نیش به دیگران منتشر نمی شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.