AK-C061-9GH

با هم همکلاس بودیم در مدرسه شاهد از سال سوم دبستان تا سال اول دبیرستان. از همان بچگی چپ می زد. بعد از دیپلم به خارج رفت و چند سال بعد برگشت به ایران. تا سال ۸۲ آمارش را داشتم و گاهی همدیگر را می دیدیم. بعد به طور کلی غیبش زد. روزی مادرش را در قطعه ۲۶ دیدم. گفت: محسن دوباره رفته آلمان. برای مدرک دکترا و کار و ازدواج با دختر یک تاجر ایرانی. دیگر از محسن خبری نداشتم تا همین چند وقت پیش که داشتم نظرات وبلاگ را تایید می کردم که به نظری رسیدم که شخصی به نام محسن برایم فرستاده بود. همان چند خط اول محسن خودش را لو داد و بی معرفت گفت؛ پس فردا برمی گردم ایران. شرمنده این مدت بی خبر گذاشتمت.
پس فردا رفتم فرودگاه استقبالش. وقتی که همدیگر را دیدیم به یاد آن همه خاطره به یاد همشاگردی بودن به یاد نشستن در یک نیمکت به یاد زنگ انشاء به یاد جیم زدن از مدرسه و به یاد همه چی سینه به سینه شروع کردیم اشک ریختن. تا حالا کجا بودی نامرد؟
اولین قرار من و محسن را خودش پیشنهاد داد که بهشت زهرا باشد. باورم نمی شد. اصلا اهل این حرفها نبود. من که فکر کنم ۲۰ سالی می شد نرفته بود سر مزار پدرش. خودش گفت: درست ۲۱ سال است که بهشت زهرا نرفته ام. هر وقت هم به ایران آمدم اصلا انگار نه انگار که ما هم یک پدری داریم. هی روزگار، چرا تو؟ تف بر ما.
خلاصه رفتیم. همین ۵ شنبه ای که گذشت. پدر محسن هم در قطعه ۲۶ است. بچه تر که بودیم می دانستم مزارش کجاست و چشم بسته هم می توانستم بروم سر مزارش اما سالها بعد من که دیدم محسن خودش پدرش را بی خیال شده، ما هم زدیم به بی خیالی.
دم دمای غروب بود که رسیدیم بهشت زهرا. اول رفتیم سر مزار بابا اکبر و بعد بی اغراق هر چه گشتیم مزار شهید یوسفی را پیدا کنیم، نکردیم که نکردیم. به شوخی به محسن گفتم: پدرت دیده تو خیلی هوایش را داری، بهتر دیده از اینجا برود. بی معرفت! تو قبر پدرت را نمی دانی کجاست؟ بچه شهیدی که نداند قبر پدرش کجاست، ناراحت نشوی ها اما خاک بر سرش!
رفتیم “خانه شهید” و محسن گفت: مزار شهید یوسفی را می خواهم. طرف یک سرچ کوتاهی در رایانه کرد و گفت: قطعه ۲۶ ردیف فلان شماره بهمان. این فلان و بهمان را محسن راضی نشد بنویسم و الا الان از برم.
دیگر اذان را داده بودند. در ایستگاه صلواتی “حاج داود” چای و خرمایی خوردیم و این بار با کمک نشانی راحت مزار شهید یوسفی را پیدا کردیم. یک من خاک نشسته بود روی تصویر این شهید در قاب آلومنیومی. تاریک بود اما نه آنقدر که گرد و خاک، خس و خاشاک به چشم نیاید. محسن به من گفت: حسین! می شود مرا تنها بگذاری؟
***
سه شب بعد محسن زنگ زد و گفت: می آیم با ماشین دنبالت. یک چیزی از بیرون می گیریم. افطار بیا برویم بهشت زهرا. وسط هفته خلوت تر است. بیشتر می چسبد. نتوانستم نه بگویم. آمد دنبالم و رفتیم. به قطعه ۲۶ که رسیدیم، محسن گفت: راستش من از ۵ شنبه به این طرف هر روز دارم می آیم اینجا. ببین! این سربند پدرم است. سربند سبز یاحسین. این چند لکه هم که می بینی خون سرخ پدرم است. گفتم: یادم رفته بود. راست می گویی. تیر درست خورده بود به پیشانی پدرت. پدر تو درست یک هفته بعد از بابااکبر به شهادت رسید. گفت: یک هفته نه، ۱۰ روز. گفتم: چه عجب، لااقل تاریخ شهادت پدرت را می دانی!
محسن گفت: حسین! بیا و این سربند را محکم ببند روی چشمم. گفتم: که چی؟ گفت: می خواهم ببینم چشم بسته یاد گرفتم مزار بابا را پیدا کنم یا نه.
سربند را بستم؛ آنقدر سفت که جایی را نتواند ببیند. گفتم: اگر دیدم داری اشتباه می روی، آرام دست می زنم اما اگر دیدم درست داری می روی، محکم دست می زنم.
محسن کل مسیر را درست رفت. معلوم بود این چند روز می آمد اینجا و حسابی تمرین می کرد! سربند را هم وقتی از چشمانش برداشت که درست رسیده بود سر مزار پدرش. گفتم: “هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش”. گفت: چیزی گفتی. گفتم: آره. داشتم می گفتم؛ “هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش”.
محکم برایش دست زدم؛ “یه کف مرتب” و بعد دیدم چه قشنگ شده مزار شهید یوسفی. عکس را ظاهرا داده درست کردند و چه قاب خوشگلی. پلاک پدرش هم هست. پلاکی که زنگ نزده. سرخی اش برای خونی است که از پیشانی این شهید همین طور چکه کرده روی پلاک. گفت: می خواهی ندید، بگویم شماره پلاک پدرم چند است؟ گفتم: بگو. گفت: “AK-C061-9GH” و بعد گفت: حسین! می شود مرا تنها بگذاری؟ گفتم: نه، با پدرت صحبت کن. دلم درد دارد. می خواهم بشنوم. می خواهم گریه کنم.

سخنی صمیمانه با دوستان:

این روزها درباره نظرات شما خوبان و حتی نامی که با آن کامنت می گذارید و یا تعداد نظرات، چه در همین فضای مجازی و چه در فضای واقعی زیاد به من تذکر داده می شود. عده ای از انتقادات برای من پشیزی ارزش ندارد و به غرض و مرض افراد برمی گردد ولی وقتی شماری از دلسوزان من و شما هم درباره  پاره ای مسائل، تامل دارند و تحمل برخی چیزها را ندارند باید به ایشان حق داد. من معتقدم کتک معلم گل است و هر کسی آن را نخورد، خل. حرف حساب را باید قبول کرد. قطعه ۲۶ اگر تا به امروز موفقیتی داشته یکی هم برای این بوده که من وقتی از دوستی، همسنگری، استادی حرف حساب شنیده ام، آن را به دیده منت گذاشته و پذیرفته ام. بگذار رک بگویم؛ از همه دوستان و به خصوص از خواهران خودم تقاضا دارم در نظراتی که می گذارند و احیانا نامی که برای خود انتخاب می کنند مراقب حدود شرعی و مرزهای اخلاقی باشند. من در نیت خیر شما دوستان هیچ شکی ندارم اما این دلیل نمی شود که ما مراعات برخی نکات ظریف و در عین حال مهم را نکنیم. برای من یک راه دم دست و آسان بستن قسمت نظرات است که این پاک کردن صورت مسئله است. من عادت به خودکشی از ترس مرگ ندارم. راه دیگر اما این است که همه ما مراقب فضای معنوی و صد البته اخلاقی اینجا باشیم؛ چه در نظری که می گذاریم و چه در نامی که برای نظر خود در نظر می گیریم. پوسف کلفتی و مغرور بودن و غلط کردید بیشمارید و کم آوردید سوت بزنید و بچه بسیجی زیر برف می ماند اما زیر حرف نمی ماند و داداش حسین، فدایی داری، همه اینها درست اما گوش دادن به حرف بزرگتر و پذیرفتن پند استاد و دل دادن به تذکر همسنگر دلسوز هم صد البته درست و منطقی است.  مهمترین نقطه قوت من این است که وقتی می بینم کسی دلسوزانه دارد مرا نقد می کند، به جای بحث با او، حرفش را قبول می کنم.  پررویی و زبان دراز ما در برابر دشمن است؛ وقتی کسی از روی خیرخواهی حرفی می زند باید متواضع بود و به جای ناراحت شدن، مسیر غلط را اصلاح کرد. از یاد نبرید؛ روزی که فهمیدم عده ای برای من و شما حرف مفت درآوردند، موضع گیری کردم اما بیم ندارم از پذیرش حرف حساب. بیش از این ریز نمی شوم که در خانه اگر کس است یک حرف بس است.

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. یاس رهبری می‌گوید:

    بسم الله

    با پدرت صحبت کن. دلم درد دارد. می خواهم بشنوم. می خواهم گریه کنم………….

    یا زهرا به داد دلمان برس

  2. دیوونه داداشی می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  3. منتظر خورشید می‌گوید:

    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه و احفظ قائدنا امام خامنه ای

  4. ناشناس می‌گوید:

    تقدیم به حضرت ماه، امام خامنه ای؛

    ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
    دلم از عشوه ی شیرین شکرخای تو خوش

  5. یک نفر می‌گوید:

    بخشی از دست نوشته ای از یک شهید:
    …من روحی آواره ام در کویری غریب؛ تنهای تنها و مشحون از درد؛ غریبانه خواهد سوخت تا اصالت انسان را پاس دارم. بدون ذره ای شک، بر درستی راهم ایمان دارم و این ایمان تجربه ای است که از تماشای سوختن روح خویش آموخته ام.

  6. رحیل می‌گوید:

    خوش به حالتون بهشت زهرا هنوز رنگ و بوی قدیم رو داره. قاب عکس و پلاک و چفیه و گل و….
    باور کنید مدتهاست سر مزار شهدا نرفتم دوست ندارم ببینم به اسم بازسازی مزار شهدا رو باخاک یکسان کردن. دلم تنگ شده واسه نشستن سر مزار شهید گمنام و زیارت عاشورا خوندن.
    نامردا یه جوری هم درستش کردن که نتونی بیشتر از یک دقیقه کنار قبر وایسی، خسته میشی و میری.
    اگه بگم خدا لعنت کنه باعث و بانی این بازسازی رو نگید نگو…
    ……………………..

  7. محمد اسلامی ایرانی می‌گوید:

    جالب بود. ولی خیلی نامردیه ۲۱ سال آدم به مزار پدرش سر نزنه.
    نمیدونم تونسته از دل باباش در بیاره یا نه

  8. سید یاسین می‌گوید:

    سلام برادر
    انشالله که شهید شی
    با مطلب
    “مشایی های اصلاحات” در خدمتم

  9. مسعودساس می‌گوید:

    AK-C061-9GH
    چه حروف دوست داشتنی
    شادی روح بابا اکبر و شهید یوسفی صلوات
    شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات

  10. عزیز می‌گوید:

    داداش حسین سلام
    “هر که کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش”
    باز هم مثل همیشه زیبا گرم و دلنشین نوشتی
    دست حق یار و نگهدارت فرزند بابااکبر

  11. محمد123 می‌گوید:

    ای خدا….

  12. پسرشهید می‌گوید:

    همیشه به پدرم که یک ماه (ماه ماه)بعدش به دنیا امدم افتخار میکردم
    ولی الان به لطف قلم حسین قدیانی به خودم می بالم و لذت می برم که پدرم شهید شده

  13. ستوده می‌گوید:

    (گریه)خوشبحالش…
    التماس دعا
    بهشتی باشید

  14. حاج مرتضی می‌گوید:

    سلام
    سلامتی میاره
    سلام
    سلامتی میده
    سلام
    سلام گرم
    سلام
    سلام با عشق
    سلام
    سلام با حال
    سلام
    سلام به داداش
    سلام
    سلام به قطعه۲۶
    سلام
    سلام بر بابا اکبر
    سلام
    سلام بر ماه پاره
    وحالا
    خداحافظ
    ———————————
    بازدید امروز: ۲۰۹۶
    بازدید دیروز: ۵۱۳۲
    افراد آنلاین: ۲۹
    بازدید کل: ۵۹۸۳۳۰
    ———————————

  15. امیرعلی (آینده از آن حزب الله) می‌گوید:

    بسم رب الزهراء

    سلام داداش حسین
    فقط می تونم بگم خوش به حال دلت …… آه

  16. الامان می‌گوید:

    آقای قدیانی سلام.
    نگارش عجیبی دارید.انگار مطالب و با یه درد و جگر سوخته ای مینویسید.یه بغضی شاید هم استخوانی در گلو.در موضوع شهدا خودم چندین مجموعه کار کردم .باید جگری سوخته باشد که یکه تازی کند.
    در ضمن سه شنبه ، منزل سید خراسانی ، با حضور شما و میثم نماز خواندم.
    در پایان به امید ظهور امام زمان :
    ما بچه های شیعه این روزگاریم جز حضرت مهدی به کس کار نداریم
    هر لحظه و هر ثانیه در امتحانیم روی زمینیمو به یاد آسمانیم
    اهل شفاعتخانه در الامانیم خاری به چشم بد نگاه دشمنانیم
    قول شرف دادیم با مولا بمانیم ما نوکران مهدی صاحب الزمانیم

  17. علیکمال می‌گوید:

    خداوند تمام شهدای دفاع مقدس را با امام حسین(ع) محشور کند.
    عزت زیاد

  18. امین 2060 می‌گوید:

    سلام
    داداش حسین گل
    سخن صمیمانت رو صمیمانه روی چشم می ذاریم
    فکر می کنم این حرف بقیه بچه ها هم هست
    “در خانه اگر کس است یک حرف بس است”
    یا علی

  19. پلاک شهادت می‌گوید:

    سلام بر داداش حسین و ستاره ها
    متن رو خوندم داداش . خیلی ساده و پرمفهوم بود . اینکه کسی که سعی کرده از گذشته اش و مهمترین شخصی که توی زندگیش هست یعنی پدر شهیدش بگذره اما بعد از چند سال از اون ور دنیا باز هم برگشته به روزهای خوب گذشته خیلی پرمفهوم هست . مهمترینش اینه که شاید ما بعضی وقت ها شهدا رو فراموش کنیم ولی شهدا به قدری با معرفت هستند که یادشون نمیره یه زمانی ما باهاشون دست رفاقت دادیم . به این راحتی ها تنهامون نمیذارن . نمی ذارن راه رو به خطا بریم . دستمون رو میگیرن .
    در مورد دوستتون محسن که دیگه پدرش بود و جدا از حق شهدا خون پدری کشیده بودش به قطعه ی ۲۶ و سر مزار باباش .
    اینکه پدرش اول خودش رو نشون نداده بود هم حکمتی داره . میخواسته بهش بگه ازش دلگیره .
    خدا بیامرزه پدر هر کسی رو که مسافرملکوت شده .

    اما در مورد صحبت هاتون کاملا با شما موافقم داداش . همیشه و در همه حال باید روی خط راه رفت . هرچند نیت خیر باشه اما باید رعایت خیلی چیزها رو کرد . نباید اجازه بدیم دشمن از کوچکترین حرف ما رو دست آویزی برای خودش قرار بده .

    ستاره ها
    اینبار برای شادی روح بابا اکبر و بابای محسن صلوات بفرستید .
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  20. رحیل می‌گوید:

    مطلب سخنی با دوستان رو خوندم. کارتان درست است. یا حق

  21. میثاق می‌گوید:

    خدا قوت

  22. صحابه ای از صدر اسلام می‌گوید:

    سلام جناب قدیانی
    این روحیه برخورد با نقدهایِ دلسوزانه یِ اساتیدتون قابلِ تحسینه.
    بابتش همیشه خدا رو شکر کنید، و ما هم شکر میکنیم.
    عباداتتون قبول

  23. سلام
    خوشحال میشم یه سری به ما بزنید
    اسرائیل غده سرطانی است.
    اسرائیل باید از جهان حذف شود.
    التماس دعا
    حاج عمار-افسر جنگ نرم

  24. علی می‌گوید:

    خصوصی. سلام داداش حسین. این زهرا قدیانی که در وطن امروز مطلب می نویسد با شما نسبتی دارد؟ آخر از وقتی ایشان در وطن می نویسد شما نمی نویسید.
    قطعه ۲۶: نخیر، هیچ نسبتی به جز تشابه اسمی ندارد. این نظر را عمومی کردم چون زیاد از من در این باره سئوال می شود. من فقط یک خواهر دارم که هرگز راضی نمی شود عکسش در روزنامه ای کار شود. بچه بسیجی را به ناموس پرستی اش باید شناخت. این را هم بگویم؛ از بچه های “وطن امروز” نه بابت کار کردن مطالب این خانم که بابت گذاشتن عکس ایشان در روزنامه ناراحتم. به هر حال فکر می کنم نام “حسین قدیانی” در وطن امروز بعد از آن همه روزخند و دل نوشت، آنقدر حق آب و گل دارد که به خاطر احترام ما لااقل عکس این خواهر محترم را در روزنامه کار نمی کردند و این حرف و حدیثها را پیش نمی آوردند.

  25. عارفه می‌گوید:

    ســـــــلام
    عالی بود 🙁
    در مورد سخن صمیمانه هم چشم

  26. مصباح می‌گوید:

    سلام به همگی
    من که خیالم راحته تا حالا بد جوری رعایت کردم اما چشم هر چه بزرگترا میگن همه ما با دیده منت مپذیریم
    اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان واحفظ نائب المهدی امامنا الخامنه ای
    اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان واحفظ نائب المهدی امامنا الخامنه ای
    اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان واحفظ نائب المهدی امامنا الخامنه ای

  27. مصباح می‌گوید:

    راستی یه داستان نوشتم با عنوان شهر من شهر خمینی اگه قابل می دونید یه سری به خاک زیر پاتون بزنید نقدمان کنید
    تازه کاریم و محتاج نصیحت

  28. فاران (نه وبلاگ فاران) می‌گوید:

    خشنودی حضرت ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف )صلوات….

  29. دیوونه داداشی می‌گوید:

    “دلم درد دارد. می خواهم بشنوم. می خواهم گریه کنم.”
    “دلم درد دارد. می خواهم بشنوم. می خواهم گریه کنم.”
    “دلم درد دارد. می خواهم بشنوم. می خواهم گریه کنم.”
    “دلم درد دارد. می خواهم بشنوم. می خواهم گریه کنم.”
    “دلم درد دارد. می خواهم بشنوم. می خواهم گریه کنم.”
    “دلم درد دارد. می خواهم بشنوم. می خواهم گریه کنم.”
    “دلم درد دارد. می خواهم بشنوم. می خواهم گریه کنم.”
    “دلم درد دارد. می خواهم بشنوم. می خواهم گریه کنم.”
    “دلم درد دارد. می خواهم بشنوم. می خواهم گریه کنم.”
    “دلم درد دارد. می خواهم بشنوم. می خواهم گریه کنم.”

  30. قسمتی از وصیت یک شهید بعد از شهادتش
    مهدی را دریاب ایشان غریب هستند…

  31. مسعودساس می‌گوید:

    به روی چشم
    شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات

  32. فاران (نه وبلاگ فاران) می‌گوید:

    فان الذکری تنفع المومنین…..چشم داداش بسیجیها….

  33. ÷ می‌گوید:

    بچه بسیجی را به ناموس پرستی اش باید شناخت.

    احسنت
    منم چند وقت بود از این مساله خیلی ناراحت بودم

  34. گل می‌گوید:

    😀
    😀
    😀
    😀
    😀
    😀
    😀
    😀
    😀
    😀
    😀
    😀
    از جناح فساد طلب چه خبر؟

  35. amir می‌گوید:

    “هر که کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش

  36. مسعود می‌گوید:

    سلام برادر

    عالی بود
    اجرت با امام حسین علیه السلام

  37. کوچکترین بسیجی می‌گوید:

    سلام
    مطلب تامل برانگیزی بود

    التماس دعا

  38. کوچکترین بسیجی می‌گوید:

    نام: اسفندیار جون

    نام خانوادگی: رحیم مشایی

    سن: خیلی زیاد

    مسئولیت ها: رییس دفتر رئیس جمهور- سرپرست نهاد ریاست جمهوری- نمایندگی ویژه رئیس جمهور جهت تصمیم‌گیری در مورد نحوه اجرای اختیارات هیات وزیران در امور نفت- ریاست شورای هماهنگی مناطق آزاد و ویژه اقتصادی- دبیر کمیسیون فرهنگی دولت- ریاست گروه مشاوران جوان ریاست جمهوری- مسئولیت انتصاب مدیر عامل صندوق مهر امام رضا- مسئولیت کنترل و نظارت مرکز امور حقوقی بین‌المللی ریاست جمهوری- نماینده تام الاختیار رئیس جمهور در ستاد مرکزی راهیان نور- رئیس کارگروه زیارت و فرهنگ رضوی- عضویت در شورای فرهنگی دولت با حکم رئیس جمهور- رییس کمیته ‏عالی در مورد طرح خط لوله گاز ایران ،پاکستان ، هند- نماینده رییس‌جمهور در شورای نظارت بر صدا و سیما- جانشین رییس جمهور در شورای عالی ایرانیان خارج از کشور – رییس مرکز مطالعات جهانی شدن- عضو کمیسیون اقتصادی دولت- نظارت برکار سخنگوهای دولت و رئیس شورای اطلاع رسانی دولت-(( رییس سازمان دخالت در امور نامربوط- رییس اداره رسیدگی به امور بازیگران متعهد- رییس سازمان بهینه سازی قلوب دشمنان- رییس بنیاد دوستی با مردم خداجوی اسرائیل- رییس موسسه خیریه وام داران جهت دادن وام به هدیه ها- رییس مرکز مبارزه با راهیان نور!!!(از بچه های خادم الشهدای پارسال سوال کنید)- و چند شغل دیگر که هنوز معلوم نشده اند.))

    من موندم چه جور می تونه به همه اینها رسیدگی کنه؟

    شخصیت های مورد علاقه: هدیه تهرانی- محمد رضا گلزار- هوشنگ امیر احمدی- مردم اسرائیل- پسر حضرت نوح که با بدان بنشست- … های دف زن و باز هم چند نفر که نخواستند نامشان فاش شود.

    کارهای مورد علاقه: حرف زدن در مورد چیزهایی که به ایشان مربوط نیست- حرف زدن در مورد چیزهایی که ازشون سر در نمیاره- کلاً زیاد حرف زدن- دشمن رو شاد کردن- دل امت حزب الله رو به درد آوردن- دیدار کردن با …- بازدید از نمایشگاه عکس هدیه خانوم- معرفی مکتب ایران به جای مکتب اسلام به دنیا- شکایت کردن از کیهان- اظهار نظر در مورد چرایی خلقت انسان و تعدد خدایان-زیر سوال بردن عدالت حضرت نوح- ادغام سازمان های نامربوط به هم به نفع اقتصاد کشور- رییس جمهور شدن(زرررررشششککک)

    کارهای در دست اقدام: به دست آوردن دل تمامی بازیگران خوشتیپ(!!!)- خواندن عقد اخوت با …- هنرنمایی در فیلم اخراجی های ۳ در نقش مادر عروس- نوشتن کتاب خاطرات شخصی خود با نام سوتی های من- اظهار نظر کردن در مورد آنتی بادی منو کلونال ضد مولکولی Her2 – دادن وام به گلشیفته فراهانی جهت …- ادغام ریاست دفتری رییس جمور با ریاست جمهوری- و کارهای مرموزانه دیگر

    **********************

    برادر محمود تا کی می خواید هزینه های اضافی به کشور وارد کنید؟ تا کی می خواید کارهای ایشون رو توجیه کنید؟ تا کی می خواید حرف های دلسوزان این انقلاب رو نشنیده بگیرید؟ تا کی می خواید این وصلهء ناجور رو روز به روز پررو تر کنید؟ تا کی؟

    برادر محمود بشین یه کم با خودت فکر کن. ببین این ۲۴ میلیون رأی برای چی به شما داده شده. ما نمی خوایم احمدی نژاد هایی که روی برگه رأی نوشتیم مشایی خونده شه. ما هیچ وقت خدمات و کارهای بسیار خوبت رو فراموش نمی کنیم. الآن هم دوستت داریم که این چیزها رو بهت می گیم ولی:

    تا با مشایی هستی/ احمدی ما نیستی

    ..
    ممنون از مسعود ساس با مطالب زیباش

  39. هیئت گرافیک می‌گوید:

    السلام علیکم و رحمه الله و برکاته……………..

  40. تازه وارد می‌گوید:

    سلام. دلم خیلی هوای بهشت زهرا رو کرد.
    اجرکم عند الله
    نفستون حق،قلمتون پرشور
    یا علی

  41. ya zeinab می‌گوید:

    سلام… دلنوشته زیبایی بود! تذکرتون هم کاملا بجا بود ممنون. التماس دعا و یاعلی

  42. amir می‌گوید:

    دعاى روز هفتم ماه مبارک رمضان

    اللهمّ أعنّی فیهِ على صِیامِهِ و قیامِهِ و جَنّبنی فیهِ من هَفَواتِهِ وآثامِهِ وارْزُقْنی فیهِ ذِکْرَکَ بِدوامِهِ بتوفیقِکَ یا هادیَ المُضِلّین.

    خدایا مرا در این روز بر روزه و عبـادت یارى کن و از رفتارهای بیهوده و گناهان برکنارم دار و در آن، یادت را روزیم کن و مداومت بخش، به توفیق خودت اى راهنماى گمراهان.

    نظرات کاربران

  43. amir می‌گوید:

    رمضان کشتی نوح است نمانید شما

    ترسم آن است که خود را نرسانید شما

    بادبان های شب قدر چنین می گویند

    این زمان جانب خورشید برانید شما

    همه رفتند، همه جانب خورشید شدند

    هان بیایید اگر سوخته جانید شما

    سوی آن گنبد و گلدسته سبز ازلی

    چون کبوتر همگی دل بپرانید شما

    دل من مرده هلا زنده دلان شب قدر

    بر دلم فاتحه ای تازه بخوانید شما

    شب هجران است اشکی بفشانید ز دل

    روز میدان است اسبی بدوانید شما

    وقت آن است که جانی بکشانید به اوج

    دم آن است که روحی بدمانید شما

    از جوان پیری ما هیچ مگیرید سراغ

    دمتان گرم که پیران جوانید شما

    مرحباتان که در این دور هدرها و هبا

    گرد خورشید ازل در دورانید شما

    درد ما دلشدگان را بسرایید به شعر

    داد ما سوختگان را بستانید شما

    گاه افطار و سحر سفره نورید و دعا

    چون سحرگاه رسد بانگ اذانید شما

    تا نمانیم در این غمکده جز با غم هم

    شب افتادن جان است بمانید شما

    هفت پشتم همه از تیره باران بودند

    همم از طایفه اشک بدانید شما

    پدرم بود یکی آتش دلتنگ و غریب

    چون سیاووش پدر را پسرانید شما

    مادری دارم از خاک که بر زانوی او

    دم مردن سر من را بنشانید شما

    خواهری دارم از رود که هنگام وداع

    در پی اش یک چند اشکی بفشانید شما

    بادها با من دلتنگ برادر بودند

    ای همه ابر که در باد نهانید شما

    همسری دارم از آیینه دلش روشن تر

    مثل آیینه پر از نور بمانید شما

    دختری دارم از جنس غزل، عطر عسل

    زنده باشید اگر دخترکانید شما

    ما در این غمکده ها دست به کاری نزدیم

    کاش و ای کاش که کاری بتوانید شما

    ***

    روزهایی که گذشتند دلم غلغله بود

    ای که فردای زمین را نگرانید شما

    تن یاران وطن پر شده از شعله و زخم

    باز بر زخم چرا زخم زبانید شما

    گوسپندید؟ نه! گرگید؟ نه! ماندم که که اید

    نه امیرید شمایان، نه شبانید شما

    آه و صد آه یکی قصه نخواندید ز درد

    حیف و صد حیف یکی نکته ندانید شما

    ای فسوسا که به دنبال مقام افتادید

    ای دریغا که پی نام و نشانید شما

    حاجتی هست اگر مردن ایمان شماست

    چه کسی گفته که محتاج به نانید شما

    هان ببینید در آیینه که تصویر که اید؟

    هم از آیینه بپرسید کیانید شما

    از هیاهوی شما چشم وطن آب نخورد

    ما شنیدیم که صاحب نظرانید شما!!

    این و آن راه به فردای هدایت بردند

    ای دریغا که نه اینید و نه آنید شما

    نکند گم شده از دست شما خاتم عمر

    بر چه عهدید شما در چه زمانید شما

    ظاهرا گرچه به دل غصه غیبت دارید

    در پس پرده تزویر نهانید شما

    گرچه گفتید به دشنام مرا ابن فلان

    من نگویم که فلان ابن فلانید شما

    همزبانید ولی محرم بیگانه شدید

    مهربانید ولی تلخ دهانید شما

    شاعرانید ولی از غم مردم دورید

    نه بدیع و نه معانی نه بیانید شما

    نیست در شعر شما هیچ امیدی به فروغ

    بی خبر از غم و درد اخوانید شما

    بیش از این از ستم خلق خدا دم مزنید

    با همه همهمه ها بی همگانید شما

    ما اگر بار گران بود گذشتیم و گذشت

    ای دریغا که همه بار گرانید شما

    خاک ایران نسب از خون سیاوش دارد

    آتش افروزانا در چه گمانید شما

    نکند راز دل سوختگان فاش شود

    نکند نامه به بیگانه رسانید شما

    مهره نرد هوس، بازی تان خواهد داد

    تا به کی مضحکه هرهیجانید شما

    یا از این دمدمه خود را به کناری بکشید

    یا از این وسوسه خود را برهانید شما

    خاکریزی ست که یکباره فرو می ریزد

    بازگردید که در خط امانید شما

    ***

    هله یاران منا دشمن جانی نشوید

    خصم را بر سر جایش بنشانید شما

    هین بهار رمضان است به دل پردازید

    گردی از جان و دل خود بتکانید شما

    کاش صافی شود از دُرد، دل و دین شما

    رمضان آمده عین رمضانید شما

    صبح اگر کشتی این قوم به جودی بنشست

    از منش نیز سلامی برسانید شما

    علی رضا قزوه شهریور ماه ۱۳۸۸

  44. علی می‌گوید:

    حاجی درباره حجاب چیزی نمی نویسی

    خواهرم دیگر تو کودک نیستی

    فاش تر گویم عروسک نیستی

    خواهرم ای دختر ایران زمین

    یک نظر عکس شهیدان را ببین

    خواهر من این لباس تنگ چیست

    پوشش چسبان رنگارنگ چیست

  45. ابوجهاد می‌گوید:

    سلام داداش حسین
    …………اللهم احفظ و انصر قائدنا الامام خامنه ای……..

  46. ترگل می‌گوید:

    عجیب بود.

  47. ترگل می‌گوید:

    یه حس غریب دارم نسبت به این نوشته

    احساس می کنم روزگار جبهه ها توی تاریخ منجمده حتی اون هایی هم که موندن چه آزاده چه جانباز و … هرگز نمی تونن دوباره اون حس ها رو تجربه کنن

    نمی دونم که بازماندگان جنگ چه حالی نسبت به دوستان شهیدشون دارن اما من اگه بودم نمی تونستم تحمل کنم اون ها شهید شن و من نه احساس می کردم جام اینجا نیست

  48. ****** می‌گوید:

    سلام
    التماس دعا.
    شنیدم می گن اگه دیدی پشتت حرف زیاده بدون خیلی موفقی و چشم بعضیا داره از حسودی در میاد!!!
    ما هم تذکر و پند بزرگان رو به جان خریداریم ولی به بیگانه اجازه ی دخالت در کارامون رو نمی دیم.
    و این از بزرگی و حسن خلق شماست که قبل از پاک کردن صورت مسئله و برداشتن نظرات ، ستاره های دور و برتون رو از این مسائل مطلع میکنید! امیدوارم قلمتون همیشه سرخ باشه، به سرخی خون بابا اکبر.

    دست حق، دعای بابا اکبر و گوشه چشم حضرت خورشید همیشه پشت و پناهتان

  49. ترگل می‌گوید:

    مثل سنگ بی احساسم اما وقتی از زمان جنگ می بینم و می شنوم هنگ می کنم
    جلوی اشکم و می گیرم به سختی اما بغض توی گلوم می مونه خفم می کنه
    ازین که من هیچ کاری نکردم برای اعتقاداتم از خودم بدم می اد

  50. میلاد پ س 3 می‌گوید:

    صد آفرین به آقا محسن که فهمید … کاش من هم بفهمم
    و چشم به خاطر سخن صمیمانه تان
    داداش حسین: این حس همکاری شما و بینش و منطق ستودنی همه دوستان، برای من باعث افتخار است.

  51. صحابه ای از صدر اسلام می‌گوید:

    یادی که در دلها
    هرگز نمی میرد
    یاد شهیدان است
    داغی بر دلها
    ماندست و ای یاران
    داغ شهیدان است…
    شهدا رو با یک صلوات یاد کنید
    اللــــــــهم صل علی محمد و آل محمد

  52. ترگل می‌گوید:

    شکنجه‌ی مرغی
    در اینجا خندیدن یعنی زنده بودن، یعنی گفتن به سرباز عراقی که من هنوز یک کالبد نشده‌ام. در چنین شرایطی حتی اسیر ایرانی اراده می‌کند که بخندد و این یک تقابل جدی با عراقی‌ها است

    در زمان اسارت، چهارشنبه‌ها در اردوگاه بعضی اوقات شام به ما مرغ می‌دادند. یکی از برادران آزاده اصولاً مرغ نمی‌خورد و به تدریج شایع شد که او از مرغ بدش می‌آید. به همین خاطر اسم او را «حاجی مرغی» گذاشتند. یک روز یک درجه‌دار عراقی به نام عبدالرحمن برای شکنجه روحی، دستور داد یک مرغ بزرگ سرخ کرده آوردند و حاجی مرغی را وادار کرد تا آن را بخورد. حاجی مرغی هم جبراً و با اشتهای تمام مرغ را خورد! عبدالرحمن که تعجّب کرده بود، پرسید: مگر تو از مرغ بدت نمی‌آید؟! حاجی مرغی هم گفت: لا سیدی (نه آقا)، من از مرغِ کم بدم می‌آید نه از زیاد آن! مگر می‌شود آدم با شکم گرسنه از مرغ بدش بیاید؟!

  53. سید می‌گوید:

    سلام اجرت با شهدا حاج حسین
    نمیدونم عنایت شهداست یا… حتما عنایت شهداست که قطعه ۲۶ رو دیدم
    التماس دعا

  54. رواق می‌گوید:

    می گویند هر وقت آب می نوشی بگو:

    یا حسین(ع)….

    این روزها که آب می بینی و نمی نوشی آرام بگو:

    یا اباالفضل(ع)….
    وقت افطار و سحر التماس دعا

  55. دوست می‌گوید:

    سلام
    نپرسیدین از دوستتون که چرا بعد ۲۱ سال دلش تنگ شده؟ این بخش خیلی مبهمه

  56. امین می‌گوید:

    حسین آقا این همه توضیح دادی بعد آخرش گفتی دیگه ریز نمی شم !

    خیلی گلی ؛

  57. ریحانه می‌گوید:

    سلام متن زیبایی بود خداقوت
    در مورد سخن صمیمانه هم به روی چشم منطقی و به جابود
    اللهم عجل لولیک الفرج

  58. سیداحمد می‌گوید:

    سلام و عرض ادب خدمت بهترین داداش دنیا.
    ممنون از متن زیبا و مثل همیشه دلنشینتون.
    ما ارادتمندیم حاجی.

    (در خانه اگر کس است/یک حرف بس است!)

    “”پوسف کلفتی و مغرور بودن …………………………………………، >فدایی داری<،
    …………………………………… دل دادن به تذکر همسنگر دلسوز هم صد البته درست و منطقی است""

  59. صحابه ای از صدر اسلام می‌گوید:

    نمیدونم هنوز اجازه داریم بگیم:
    “خودتون بخونید فقط” یا نه؟

    دارم میرم سراغ برادرم؛حسین آقا!
    داداش شهیدم.
    اونجا تنها جاییِ که هیچ کس جرأت نداره بهم چپ نیگا کنه…
    تنها جایی که نگران هیچی نیستم،
    همه ی ملاطفتش مال منه، همه ی سخت بودنش واسه بقیه…
    شاید آقا محسنِ پستتون تازه این حس شهید رو نسبت به خودش درک کرده و معلومه که حاضر نمیشه با هیچی عوضش کنه.

    اگه این قسمت هم جزء تحریم محسوب میشه نظرم رو عمومی کنید لطفاً ، تا متوجه بشم.
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  60. مرتضی می‌گوید:

    خیلی جالبه!

  61. آیدا می‌گوید:

    یاراحم العبرات…

    ازمدرسه ی شاهدگفتید …دلم هوس اون روزا روکرد…هنوزم دلم میخواد به جای اینکه همه بپرسن کدوم دانشگاه میری..بگن کدوم مدرسه میرفتی..ومن مثل همیشه باافتخاربگم شاهد…دلم عجیب تنگ شده..درمانی هم نیست برای این دلتنگی..

  62. امین می‌گوید:

    تاریخ تشکیل کشور های جهان

    خالی از لطف نیست ببینی :
    http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_countries_by_statehood#Historical_kingdoms_and_dynasties

  63. سجاد می‌گوید:

    چشم حاج حسین ، از این نصیحت داداشانه ! ممنون.به نظر من خیلی به جا بود.

  64. شعله می‌گوید:

    خصوصی. این کامنت فقط برای شماست. سلام و نماز و روزه هاتان قبول. شما مرا از خواندن مطالبتان منع کردید، اما نمی دانم چی شد این مطلب را خواندم. گفتم تا راضی باشید. خدانگهدار.
    حسین قدیانی: عمومی؛ من راضی هستم و اگر شما را از خودم رنجاندم عذر می خواهم. ماه رمضان ماه خوبی برای پاک کردن دلها از آلودگی ها و کدورتهاست. امیدوارم همه ما مثل همیشه از مطالب همدیگر استفاده کنیم.

  65. زهرا . . . می‌گوید:

    طیب الله انفسکم . . . طیب الله انفسکم ! چقدر دلم برای طیب الله انفسکم آقا تنگ شده !

  66. شهاب سنگ می‌گوید:

    سلام داداشی.
    خیییییییییلی قشنگ بود.

    تذکرتون هم کاملا بجا بود. اطاعت قربان.

  67. فرص الخیر می‌گوید:

    سلام اخوی
    خوبید؟ طاعات قبول
    به نظرم صحبت کردن من راجع به فرزندان شهدا محلی از اعرب نداره، پس فقط به عرض سلام بسنده میکنم
    التماس دعا
    =====

  68. یاس می‌گوید:

    به معرفت آقا محسن که با عنایت باباشون بعد ۲۱ سال یاد شهدا کردن،تو این دورو زمونه خیلیا برعکس کار میکنن.
    منم دلم بهشت زهرا میخاد:-( خیلی وقته دلم تنگه اونجاست.دانشجوی تهرانم،همین که اومدم اولین هفته میرم ایشالله.
    خدا خودتونو قلمتونو برا ما حفظ کنه
    تذکر درستو به جاتونم به روی چشم

  69. عتید می‌گوید:

    سلام
    احسنتم فرزند شهید.
    خوب حرفی رو متذکر شدید به بچه. ان شاءالله همه ستاره های حضرت ماه هم خیلی راحت منطق صحبتتون رو میفهمند.
    ان شاءالله شفاعت جدم اباعبدالله هم تو دنیا و هم تو عقبی شامل حال خودتون و استاد و راهنماتون بشه.

  70. پیام فضلی می‌گوید:

    دلم برای “رفـیق” تنگ شد.

  71. mirahmadi می‌گوید:

    هیییی روزگار

  72. شهاب می‌گوید:

    نوشتم: درباره نقطه عطف

  73. مرتضی می‌گوید:

    سلام داداش. لذت بردم از متنت.

  74. amir می‌گوید:

    در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
    حرف درستی زدی داداش

  75. یه نفر می‌گوید:

    ینی خواهرا دیگه با اسم کوچیک کامنت نذارن؟؟؟؟؟؟
    قطعه ۲۶: یک چیزی در همین مایه ها.

  76. amir می‌گوید:

    می دونی ۴۰۰تا دیگه مونده که از ۶۰۰ هزار رد کنه این امار کل
    خیلی مخلصیم داداش التماس دعا

  77. محمد می‌گوید:

    سلام
    حاجی دلمون واسه سمفونی مورچه ها تنگ شد.یکم دیگشو واسمون بذار
    دعا بفرمایید
    سلامتی امام خامنه ای صلوات

  78. سلام!

    فوری .._…__.._ فوری

    با مطلبی با عنوان
    وقتی بالاترین به “خدایی کرببلات بهشته” لینک میدهد.

    بروزم

    یاعلی ع

  79. نازنین می‌گوید:

    روایت کرده اند که روزی سایت حرام زاده ی بالاترین :

    چنین گفت بر پور پاک شهید که گشته است وبلاگ ایشان سعید

    کای حسین!ای یل ضد بوش ملقب به دانیال میدان شوش

    ببندم تورا به رگبار فحش و چنگ که دیگر نگویی تو”آخ جون جنگ”

    و ناگه شیخ التعرض پرید “ایزی لایف”در دستش و او غرید:

    چه می خواهی اکنون تو از جان ما که قفل کرده ای روی نن جان ما

    در آندم که چرت منم پاره شد خیال تجاوز به تو چیره شد؟

    بیامد همانگه مهندس فرود کنارش زهرا و اسپند و عود

    خروشید زهرای بی آبرو بر سرش بریخت خاک را بر سر شوهرش

    بزد بانگ میر عمر کای حسین! اگر تو یلی؛این منم،میر حسین!

    نشینم روزی دوبار پای منقل جیز با رفقای زندانی و گوییم چیز

    بیاوردم هوادار بسیار پدید ز مجمع گرفته تا کاخ سفید

    دکترای “مکتب ایران”بدارد همسرم (رهنورد):پس چه فکر کردی؟ز کروبی من هم خرترم

    به ناگه ز خودکار،خونی چکید حسین،خون بابا اکبر را که دید

    بخورد کیک و ساندیس و نیرومند شد مهندس به عمامه کروبی بند شد

    بلرزید زهرا همانند برگ همی کرد آرزو و کام مرگ

    بزد داش حسین با قلم بر سرش که تار شد اشیاء دور و برش

    آفرین بر تو ای مرد دلاور رشید که حسین قدیانی،دل فتنه را درید

    امیدوارم این برگ سبز”نه سبز اموی”را که تحفه درویش است از من قبول کنید!

    تقدیم به برادر خوبم حسین قدیانی و همه ستارگان حضرت ماه.
    حسین قدیانی: ممنون از شما و این ذوق تان.

  80. زهرا رمضانپور می‌گوید:

    سلام.
    نماز و روزه هاتون قبول حق.
    محبّت پدری، اونم پدری که شهیده، هیچ وقت از دل آدم بیرون نمی ره. ممکنه حسب اتّفاقی یا گذر زمانی چیزی اونو کمرنگ کنه، ولی از بین نمی ره تا روزی که دوباره «بازجوید روزگار وصل خویش». تو تمام این مدّت هم که آقا محسن شما ظاهراً از پدرش دور بود، پدرش همیشه همراهش بوده. شکّی نیست.
    در مورد سخن صمیمانه تون و اینا به روی چشم. حتماً. ما هم حرف حساب رو پذیرا هستیم.
    التماس دعا

  81. سلام
    هرچند کم و بی غرض اما خوب دیگه لعنت بر شیطان که تا هست باید مراعات همه نکات ظریف رو داشته باشیم

  82. قول سدید می‌گوید:

    باسمه تعالی
    سلام حسین آقا
    مدتی است این قطعه رو زیارت (این کلمه رو با تامل می نویسم) می کنم. تند نوشتنت را دوست دارم. از غیرت و حرف شنوی ات هم خوشحال شدم. یه کم متواضع تر باشی بهتره. عدم تواضع خیلی بده. آقای پناهیان زیاد می گه. غرور نگرفتن حضرت اباالفضل واجب تر از اینه که بخواد علمداری کنه (از روضه های آقای پناهیان). البته من خیلی روسیاه تر از اینم که بخوام این حرفا رو بهت بزنم.

  83. امیر می‌گوید:

    حرف حساب جواب نداره چشم

  84. این کارتون یعنی اینکه دیگه خیلی خیلی باید پاستوریزه حرف بزنیم!درست فهمیدم ؟؟؟
    آخه منکه چیزبدی نگفتم نصف پیامم پروندید؟!!!!
    حسین قدیانی: اجازه بدهید مسئولیت تایید و یا حذف کامل و یا بخشی از یک نظر بر عهده بنده باشد. یا باید این کار را کنم و یا نظرات را ببندم. امیدوارم دیگر هیچ یک از دوستان وارد بحث سخن صمیمانه نشوند. صلاح بدانم حتی نام یک نظر را هم عوض کنم، این کار را خواهم کرد. این جای ناراحتی ندارد. جای هوشیاری دارد. امیدوارم مرا درک کنید و به این همسنگرتان کمک کنید. شما از خواندن مطالب من آنطور که خودتان ادعا می کنید( فقط شخص شما را نمی گویم؛ همه اهالی اینجا را می گویم) روحیه می گیرید. این کمترین توقع من از شماست که مرا وارد حاشیه و احیانا اینکه چرا نظرم همچین شد و یا نامم عوض شد نکنید. التماس دعا.

  85. چشم
    حق با شماست
    التماس دعا

  86. راه حقیقت می‌گوید:

    حاج هسین دل من هم در داره….اونم چه دردی…. بعضی شب ها بابام درباره اون روزا می گه من با دقت گوش می کنم از بیت المقدس میگه از والفجر ها میگه از از خاکریز زدن های عملیات رمضان می گه وقتی لودر ۲ دقیقه کار می کرد شهیدشو می اورد پایین و دوباره یک جوان ۱۷ ،۱۸ ساله میره بالا تنم می لرزه از این شجاعات ناگهان صدای پدرم قطع شده می بینم داره می لرزه مثل من بهش به شوخی می گم تو که اتیش بیار بودی تو چرا می گه هیج وقت نزاشتن برم جلو ناگهان اشک هایم جاری میشه می بینم حالش بدتر شده میرم جعبه قرص هاش میارم فوری بهش می خوام بدم که می شنوم روزه گرفت……… یک لحظه عصبانی میشم ولی بعد گریه می کنم هنگام گریه کردن به من می گه نمی دونم چی شد چطور من جا موندم اخه منم دوست داشتم برم
    اسم تک تک رفیق و دوستاش صدا می کنه همشون شهید شدند التماسشون می کنه من فقط زل زدم به پدرم که یکهو می بینم بیهوش شده …………………
    حاج حسین فدای قلمت که برای شهدا می نویست با این قلم توانمندت خواهش می کنم از رزمندگانی بنویس که مجبور بودند به خاطر اینکه بچه ها رو قیچی نکنند و بچها پر پر نشند
    سمت راست توپ می شستند و تناب ۱۱ متری از ۲۰ سانتی می کشیدند از عزیزانی بگو
    که مویگرهای مغزشون دیگه تو هیچ ازمایشی تو هیچی سی تی اکسنی نمی تونی ببینی
    مویرگ هایی که از هر عکسی فراری اند دلم گرفته امروز یکی از همون عزیزان روی تخت بیمارستان برایش دعا کنید سر سفره ماه مبارک رمضان تو رو به خدا قسم برایشون دعا کنید برای همه جانبازان …. التماس دعا….
    مایم و نوای بی نوای بسم الله اگر حریف مایی
    مثل اینکه دل دردم یکم اروم شده من برم سرت درد اوردم حاج حسین ببخش قلم من مثل شما توانمند و زیبا نیست فعلا خدانگهدار التماس دعا …

  87. خط شکن می‌گوید:

    داداشی سلام.

    فقط یه کلمه در مرد متنت در مورد اسفندیار رحیم مشایی:

    جانا سخن از زبان ما می گویی…

    دکتر با آمدن شما زمان خون دل خودرن بر سر اعتقادات محکوم به پایان رسید. بیا و مردی کن و عقب گرد نکن.

    یا حق

  88. علیرضا کیانی می‌گوید:

    عجب متن عجیبی بود حسین…
    یادگاری تو ذهن ما موند

  89. طهورا می‌گوید:

    السلام علی من التبع الهدی
    و
    سلام بر محسن و پدرپاکش
    و
    سلام برحسین و بابا اکبرش

    یا حسین…. کربلا

  90. خان باجی می‌گوید:

    سلام علیکم
    به کف مرتب برای جناب محسن .
    حسین قدیانی: این آقا محسن ما الان نشسته کنارم و دارم تعریف قطعه ۲۶ و کامنتهای شما را برایش می کنم. خیلی برایش این فضا عجیب است؛ خیلی زیاد.

  91. م.طاهری(ظهور منجی نزدیک است) می‌گوید:

    شهدا را یاد کنید ولو با یک صلوات

  92. هادی می‌گوید:

    سلام بعد از اون انتقاد که مطالب صحیحی هم داشت با … بحثم شد سر این که شما بطور منطقی قبول می کنید یا نه.
    خوشحالم که به حق ازتون طرفداری کردم.

  93. آذرخش می‌گوید:

    سلام
    خسته نباشید
    خواسته شما رو به دیده منت می ذاریم.
    چشم از این به بعد بیشتر رعایت می کنیم تا هم برای شما که شخص شناخته شده ای هستید مشکلی پیش نیاد هم شان برخی مسائل حفظ بشه.
    ایشالا که اشتباهی از هیچ کدوم از ماها سر نزنه.
    خدا حفظتون کنه
    یا علی
    داداش حسین: اینجا از هیچ کس اشتباهی سر نزده اما گاهی باید ما خودمان را قبل از وقوع اشتباه متنبه کنیم و اما شخص شما بارها و بارها در کارهای مختلف این وبلاگ به من کمک کرده اید که هرگز فراموش نخواهم کرد.

  94. آذرخش می‌گوید:

    من همیشه ارادتمند شما و همه ستاره ها بوده و هستم.
    از این به بعد هم اگه لایق باشم هر کمکی از دستم بر بیاد در خدمتم.
    و اما در مورد پیشگیری بهتر از درمان به شدت باهاتون موافقم و ایشالا همه به این توصیه عمل می کنیم.
    راستی آقا محسن شما رو هم خدا حفظشون کنه. بچه های اینجوری گمونم زیاد پیدا نمی شن.

  95. صبا می‌گوید:

    سلام و خسته نباشید
    خوش به حال محسن که به اصل خودش برگشت.چه قشنگ نوشتید از قطعه ۲۶ و شهید یوسفی…

    یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

    در میان لاله و گل آشیانی داشتم

    گرد آن شمع طرب می‌سوختم پروانه‌وار

    پای آن سرو روان اشک روانی داشتم

    آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود

    عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم

    چون سرشک از شوق بودم خاکبوس در گهی

    چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم

    در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود

    در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم

    درد بی عشقی زجانم برده طاقت ورنه من

    داشتم آرام تا آرام جانی داشتم

    بلبل طبعم «رهی» باشد زتنهایی خموش

    نغمه‌ها بودی مرا تا هم زبانی داشتم

  96. یک بنده خدا می‌گوید:

    سلام اقا قدیانی

    “این روزها حرم علی ابن موسی الرضا(ع) عطر سنگینی دارد …عطری که در عمق جان ادم مینشیند و خدا توفیق میدهد ادمی بتواند برخورد پر ملائک با تن را حس کند…ارامش عجیبی است که کمترین لطف این ارامش به ما هوشیاری است و بعد اگر ادم لیاقت داشته باشد انشالله استشمام عطر امام رئوف…ضامن اهو…اینجا مشهد است…سرزمین نور و محل شهادت !”
    انشالله شما را مشهدم ببینیم.

  97. سحر می‌گوید:

    سلام
    مثل یه داستان بود.از نظر جذاب بودن.خوش حال شدم.بابای آقا محسن خواسته که الان ایشون اینجا هستن و تو این فضا.بهشون نگاه شده.

  98. صبا می‌گوید:

    خوب نه یوزر من عوض شد و نه کامنتم که شعر رهی توش بود.پس نتیجه می گیریم که با همین یوزر ادامه میدهیم!

  99. خان باجی می‌گوید:

    سلام علیکم
    از اینکه آقا محسن هم به جمع برادران بزرگوارم پیوستند خوشحالم . امیدوارم ایشون در ردیف ستاره های پر نور این قطعه قرار بگیرن و شاهد حضور پر رنگشون باشیم .

  100. سحر می‌گوید:

    شما چرا اینطوری هستی؟! من صادقانه یه سوال پرسیدم.
    خداحافظ شما و قطعه ۲۶

  101. سحر می‌گوید:

    چرا ورد پرس قاطی کرده!
    البته اینم بگم من هیچوقت با قطعه خداحافظی نمیکنم.چون اینجور جاها و کلا نت تنها منبع اطلاعاتیه منه.از خدا میخوام حافظ خودش و صاحبش باشه ولی خداحافظی به اون معنا نه.

  102. amir می‌گوید:

    دیدم نوشته ۹۹ نظر
    صدم ایا؟

  103. شقایق می‌گوید:

    گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
    همه دردم مدوا میشد ای کاش
    به هرکس قسمتی دادی خدایا
    شهادت قسمت ما میشد ای کاش

  104. میر سِدعلی می‌گوید:

    داش حسین ما هم توی شهرمون یه حاج حمید داریم که نفسش عین حاج منصور گرمه. شبای جمعه، شب زنده داری اباصالح به ما حال مبده. و این شبا برای دعای ابوحمزه. دعای ابوحمزه، بعضی از قسمتاش اشاره داره به اون موقعی که بی جان روی رختخواب افتادی این طرف اون طرف می برنت و کاری از دستت برنمیاد. یا اون موقعی که غسال تو رو این طرف اون طرف می چرخونه برای غسل. عجب دعاییه. جان ما به فدای آن عزادار کربلا …
    ولی من به این قسمت ها که میرسم، گذشته از قسمت های فشار قبر و داخل قبر، به این فکر می کنم که یعنی میشه ما شهید بشیم در یاری مولامون تکه تکه بشیم تا دیگه لازم نباشه ما رو این طرف بچرخونن. تکه های گوشتمون توی هوا به پرواز دربیاد و …
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر. واجعلنا من انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه …

  105. shiner می‌گوید:

    قلمت طلاییه داداش. خدا شما رو واسه ما نگهداره انشاالله.
    اون مسئله ی “صمیمانه” هم به روی چشم! هرچی فرمانده بگه!
    دعای حضرت ماه (روحی له الفداه) و تایید حضرت خورشید (روحی لتراب مقدمه الفداه) همیشه یارت.

  106. فدایی حضرت ماه می‌گوید:

    سلام داداش حسین
    من همیشه توی نظراتی که می دادم به این فکر بودم که نکنه یه وقت مطلبی بنویسم یا چیزی بگم که باعث ضربه به شما و یا قطعه ۲۶ بشه و همیشه دوست داشتم که شما هم نظرتون رو در رابطه با نوع نوشته ها بیان کنید . انشاءالله از این به بعد در گذاشتن نظرات با دقت بیشتری عمل خواهم کرد .
    راستی امروز پنج شنبه است ، سر مزار بابا اکبر که رفتید توی زیارت عاشورا ما رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنید .

    خداوند حافظ و نگهدارتون باشه .

  107. کمیل می‌گوید:

    داداش حسین سلام
    این متنت هم مثل همیشه…
    راستی تا یادم نرفته سلام ما رو به آقا محسن برسون
    بگو دعامون کنه

  108. گمنام می‌گوید:

    سلام
    من اهل شهرستان شهرضا هستم. نمیدونم اسمشو شنیدید یا نه. ولی حتما حتما اسم شهید همت رو شنیدید. با افتخار تمام، شهید حاج ابراهیم همت همشهری ماست. یه وقتایی که دلم می گیره میرم سر مزارش و کلی سبک می شم. ولی نمیدونم چرا اینقدر دوست دارم بهشت زهرای شما رو هم ببینم. می دونم حس خیلی خوبی داره. از همین جا می تونم حسش کنم.
    مطلبتون خیلی قشنگ بود. مثل همیشه…
    راستی بابت اوامرتون هم به چشم. انشاالله که از ما راضی باشی.

    دعا می کنم غرق باران شوی
    چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
    چو یاران مهدی شمارش کنند
    دعا می کنم جزء یاران شوی….
    انشاالله

  109. خودم می‌گوید:

    سلام. خیلی زیبا بود. اما چی شد که آقا محسن برگشت ایران؟؟ چی شد که یاد باباش افتاد؟؟

  110. سلام حاج حسین،یک سوال دارم ممنون میشم که کمکم کنی
    داش حسین من اسم وبم را گذاشتم چماق به دستها گوشه وبم هم توضیح دادم ولی چند روز یکی با انتقاد سیل انتقادات را رو به وب ما باز کرد
    خواهشا شما نظرت را در مورد این نام وب بگو
    یا علی
    التماس دعا

  111. داش سجاد می‌گوید:

    خدا رو شکر من که پاستوریزه ام !

  112. (زلال) می‌گوید:

    سلام.از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن،فقط به خاطره اینکه ستاره حضرت ماه هستین.
    چشم تاحالا رعایت کردیم از این به بعد بیشتر رعایت میکنیم.
    فقط شما از ما راضی باشین.زیر پرچم حضرت ماه باشین.یا علی.التم۳ ۲آ

  113. یکی از پروانه ها می‌گوید:

    سلام حاجی حسین
    مطلبتان که خواندم یاد آن قسمت از اخراجی ها افتادم که اسیرمی گفت :مسلمان که نیستم ولی ایرانی که هستم وتکبیرها نمی دانم ربطی داشت یا نه راستی امشب قسمتی از سمفونی مورچه ها را نمی گذاری؟ داداش امشب امام جمعه شهرمان راجع به احترام به علما می گفت واینکه جامعه ما روال بدی را در این موضوع پیش می رود ایشان در جایی دست یکی از معلمانشان را بوس کرده بودند ظاهرا خیلی ها با تعجب و حیرت به این مسئله نگاه می کردندواین برایشان سنگین آمده بود. ودربزرگی این مسئله همین بس که حتی وقتی میخواهی بگویی مجلس فلان عالم می روم برایت فرق کند با جای دیگر با احترام وعزت یاد کنی
    اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم والعن علی عدوهم

  114. فطرس ملک می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی
    من بعد از چند روز امروز فرصت کردم خدمت برسم
    ممنون از تذکر به جای شما
    .
    مومن هیچگاه خود را در مظان اتهام قرار نمی دهد
    .
    التماس دعا
    یا علی مدد

  115. حنظله می‌گوید:

    چه حکایت دوست داشتنی است؛
    خداوند هر کس را بخواهد هدایت می کند.
    چه خدای نازنینی داریم ما.
    مطلب بسیار خواندنی بود، آقا محسن! نظر کرده ای به خدا.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.