شهر کدام کتاب؟!

هنوز گرمای «بهار» را ندیده، دلم برای سرمای «زمستان» گرفته؛ حرف دارم با برف…

از سال سرمایه ایرانی ۵ روز گذشته بود، درست ۵ روز که برای تهیه یکی دو قلم لوازم التحریر، تعطیلی اغلب مغازه ها، مرا کشاند به یکی از ۲ شهر کتاب شعبه نیاوران، آنکه بزرگتر است. شاید بی حسن هم نبود؛ می توانستم به جز خرید لوازم التحریر مورد نظر، گشتی هم در قفسه کتاب شهر کتاب بزنم و احیانا کتابی بخرم. شاید حتی فیلمی، موزیکی، کاغذکادویی، و عروسکی به عنوان عیدی برای «صالحه» دختر همشیره که خدا می داند این بچه چقدر شیرین است! وقتی زمین می گذاریش، سرش را روی زمین نمی گذارد و آنقدر به گردنش زور می دهد تا سرش بالا بماند و همه جا را ببیند؛ آنقدر که خسته شود! ۲ دقیقه و ۱۲ ثانیه رکوردش است! حلال زاده، به دایی اش رفته! قبلا از «نورالدین پسر ایران» ۲ نسخه خریده بودم که عید، هر ۲ تایش شوهر رفت! اولی را خودم عیدی دادم به «عموحبیب»، اما دومی را «محسن پسرخاله» از من گرفت که بخواند و بعد بیاورد. عمرا بیاورد! اخلاقش دستم است! عاشق کتاب است، به آن شرط که پولش را یکی دیگر بدهد ناقلا! تجربه اش را داشتم که شهر کتاب، هیچ وقت روی خوش نشان نداده به کتب این طرفی، اما «نورالدین پسر ایران» یعنی کتاب خاطرات یک جانباز که این طرفی و آن طرفی و چپ و راست نیست! مال همه است؛ هر آنکس که ایرانی است. وانگهی! آیا از خاطرات یک جانباز که حتی از زیبایی صورتش هم برای این آبادی گذشته، کتابی فراجناحی تر، فرهنگی تر و سالم تر پیدا می شود؟!… اما نمی دانم چه شد که برای این سئوال، انگار دلم را باید به دریا می زدم و بخت خود را به بوته نقد می گذاشتم و از فروشنده می پرسیدم: می بخشین جناب! شما احیانا کتاب «نورالدین» را دارین؟! با چشمانش جوری نگاهم کرد که فهمیدم نباید این سئوال را از فروشنده هیچ شهر کتابی بپرسم! یعنی از اساس، خطا کرده ام! هم من تغییر حالتش را خوب فهمیدم و هم او تغییر حالم را خوب فهمید. خوب فهمید و برای آنکه مشتری اش را بیش از این آزرده نکرده باشد، به من گفت: گفتی چه کتابی؟! گفتم: «نورالدین پسر ایران». گفت: نداریم! اخلاق شهر کتابی ها دستم هست. این جور مواقع، می گویند؛ «متاسفانه نداریم»، اما این بار مثل اینکه جای هیچ تاسفی نبود! بدقلق نشدم و مایحتاجم را خریدم و برگشتم خانه، البته سر راه به تره بار شهرداری رفتم و دیدم «شهر کتاب» به عبارتی مثل مرکز «میوه و تره بار» می ماند و تو می توانی مسرور باشی که اقلام فرهنگی مورد نیازت را بی فوت وقت، از یک جا بخری، گیرم حتی «نورالدین پسر ایران» نداشته باشد!

۳ روز از این روز گذشت و با فلان حبیب خدای اهل فرهنگ و کتاب که میهمان عیدمان شده بود، قصه پنجم فروردین ۹۱ را در میان گذاشتم. چیزهایی گفتم و چیزهایی شنفتم. ظهر بود. ناهار را که خوردند رفتند، اما غروب، زنگ زد و گفت: هم الان شهر کتاب بودم و به فروشنده گفتم: می بخشین جناب! شما کتاب «نورالدین…» را ندارین؟! جواب داد: فقط یکی آورده بودیم!! به فروشنده که خانمی بود، گفتم: اما تا آنجایی که من می دانم، جایی مثل شهر کتاب، از هر کتاب، قطعا خیلی بیشتر از یک نسخه باید بیاورد؟!

نمی دانم «شهر کتاب» را باید «شهر فرهنگ» بخوانم، یا یکی هم به خاطر «یونیسف»، «شهر فرنگ»، اما بزرگان این شهر خوش خط و خال و شیک و تر تمیز، هر چه گفت و گو کرده اند و هر آنچه داعیه شان بوده، جز این نبوده که اولا استقلال دارند و ثانیا کاری به کار سیاست ندارند. معنای استقلال شان، عدم وابستگی به جمهوری اسلامی است. اینکه جمهوری اسلامی، خوب یا بد، «شهر کتاب» مستقل است از نظام. نه دولتی است و نه حکومتی و نه وابسته به هیچ جای دیگری از نظام. یعنی که مثلا خصوصی است و مردمی و از این حرفها و از این پزها. من اما نمی دانم مستقل بودن از جمهوری اسلامی، واقعا چقدر افتخار دارد، لیکن اگر کوبیدن بر طبل این فخر، کار لازمی باشد، منِ حسین قدیانیِ نویسنده حکومتی، حتما بیش از «شهر کتاب» می توانم پز عدم وابستگی به جمهوری اسلامی، حتی انقلاب اسلامی بدهم! چرا که من، یعنی منِ نوعی، بر خلاف «شهر کتاب»، ملک و املاک نداشته مان، مال شهرداری تهران نیست!! و برای تاسیس، و ادامه حیات خود، از نهاد شهرداری جمهوری اسلامی ارتزاق نمی کنیم!! از هیچ نهاد جمهوری اسلامی ارتزاق نمی کنیم. حق التالیف آثارمان را از دست خرید فرهنگی مردم می گیریم. گمانم طنز بی مزه ای باشد جایی مثل «شهر کتاب» ادعا کند که به جمهوری اسلامی وابسته نیست! این ماییم که به یک معنی، نه به جمهوری اسلامی وابسته ایم و نه صدالبته به یونیسف! اما دومین ادعای بزرگان «شهر کتاب»، سیاسی نبودن است. سیاسی نبودن، یعنی اینکه توی مشتری شهر کتاب، در این فروشگاه که به دست و زبان و پول و رانت مادی و معنوی شهرداری جمهوری اسلامی تاسیس شده، اگر می توانی کتب حسین بشیریه را تهیه کنی، در عوض باید بتوانی کتب «مطهری» و «مصباح» را هم بیابی!! «نورالدین پسر ایران» که جای خود دارد!! تو اما آیا اصلا جرئت می کنی از فروشنده شهر کتاب بپرسی که؛ می بخشین آقا! شما احیانا کتاب «آموزش عقاید» را دارین؟!! چه گستاخی ها! چه نفهمی ها! می بخشین خانوم! شما احیانا کتاب «حلزون های خانه به دوش» سید شهیدان اهل قلم را دارین؟!! می بخشین سرکار! شما احیانا مجموعه کتب «قدر ولایت» را نمی گویم، کتاب «صحیفه نور» را دارین؟!!… باز هم می گویم که؛ چه گستاخی ها! چه نفهمی ها!

من خیلی دوست داشتم باور کنم که «شهر کتاب» در ادعای سیاسی نبودن و مستقل بودن، بر مناط راست گویی می رفت، اما نمی توانم باور کنم! من باورم آمده «شهر کتاب» به شدت سیاسی است، تا آنجا که حتی تاب «نورالدین پسر ایران» را ندارد! و خیلی خوب می دانم که «شهر کتاب» به شدت وابسته به شهرداری جمهوری اسلامی است! شاید از اولین متر نخستین ملکش تا خرخره آخرین شعبه! اما چه خوب حالا که جناب شهردار، در سر سوداهای رنگارنگ دارد، اجازه تاسیس شهر کتابی دهد که در آن جرم نباشد سئوال پرسیدن درباره کتابی در مایه های «نورالدین پسر ایران»!! می بینید؛ ما در مقام عمل، اپوزیسیون فرهنگی و نجیب جمهوری اسلامی هستیم!! سطح توقعات مان خیلی پایین است!! اصلا کاری به نیت شهرداری نداریم. همین که برای مان شهر کتابی درست کند که در آن بشود از کتب خمینی و خامنه ای سراغ بگیریم و تحقیر نشویم، منت سرمان گذاشته!!

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

راستی جناب مهدی فیروزان! پول و ملک و املاک جمهوری اسلامی برای شما، دفاع از انقلاب اسلامی برای ما! ما به این تقسیم کار، گله ای نداریم، فقط شما لطف کن در برخی ادعاهای خود تجدید نظر کن!!

  وطن امروز/ ۱۴ فروردین ۱۳۹۱

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. باران می‌گوید:

    بسم الله …

  2. باران می‌گوید:

    پست قبلی چی شد؟!
    حسین قدیانی: شرمنده! شما از قرار اول هم شده بودی توی آن پست! مشکلی داشت که برش داشتم. به زودی آپش می کنم…

  3. میلاد پسندیده می‌گوید:

    چه بی شرم! چه بی حیا! خجالت از این قباحت!
    تند و تیز نوشتی ها… صیاد شیرازی را هم یک رفتگر ترور کرد!!!

  4. بانو می‌گوید:

    حرفهایتان مثل همیشه دلچسب بود و حرف نا گفته ی ما.
    قصه ماجرا گاهی اوقات بدتر هم می شود؛ آنجا که با افتخار در کتاب فروشی ها می ایستند و در مورد فلان نویسنده ی ضد انقلاب حرف می زنند و مباحثه می کنند و لذت می برند، حال اگر کتابی را بخواهی که رنگ و بوی انقلابی داشته باشد، چپ چپ نگاهت می کنند.
    روزگاری داریم ما…

  5. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    بسیار خوب توصیف کردید “شهر کتاب” و وضعیت بدش را.

  6. حنظله می‌گوید:

    به به! الوعده وفا!

    گفته بودید افشاگری می کنید در این باره، بروم این متن را بخوانم!

  7. میلاد پسندیده می‌گوید:

    حقاً جا ندارد اینجا دوباره این جمله را به یاد بیاوریم که: «نگذارید این انقلاب، به دست نااهلان و نامحرمان بیافتد»؟!

  8. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    خدا را شکر تا حالا یه تک تومنی هم تو جیب این شهر کتابی ها نذاشتم، چندین بار هم رفتم ولی وسیله مورد نیازمو که خوب باشه اونجا پیدا نکردم.

  9. میلاد پسندیده می‌گوید:

    البته حالا خود انقلاب که نه… ولی مدیریت و مسئولیت میانی اش، دست آنهایی افتاده که نباید… بالاش خوبه… پایینش خوبه… وسطاش مورد داره!

  10. فاران(نه وبلاگ فاران) می‌گوید:

    دیروز قلاده های طلا را دیدم… تیتراژ پایانی اسم داداش حسین بسیجیها را هم نوشته بود…
    نکنه صحنه سنگ زدن به سر داداش را هم بازسازی کرده اما پخش نکرده؟!

    من زیاد هنر سینما سرم نمیشه ولی یادمه استاد رحیم پور در یک سخنرانی میگفت کارگردانی که نمیتواند با وجود محدودیتها فیلم بسازد در حقیقت بی هنر و بی استعداد است نه چیز دیگر. صحنه ای که سفیر انگلیس شال سر دختر مترجم را درآورد و گفت: “این پرچم ایران را دربیاور، اینجا خاک بریتانیاس” بسیار هنرمندانه بود با رعایت تمام موازین…
    به هرحال داداش! دست همگی درد نکنه… خداقوت…
    حسین قدیانی: ابالقاسم طالبی عزیز، همیشه به من لطف داشته. لطف زیاد… من فقط این فیلم را ۲ بار قبل از اکران عمومی دیده ام. همین! این هم باز لطف ایشان بوده به من، که اصولا سینمایی نیستم. اخلاق و صبر این کارگردان، چه خوب که جاری و ساری شود در کوی فرهنگ…

  11. حنظله می‌گوید:

    “توی جمهوری اسلامی همه آزادن الا حزب اللهی ها!”
    خدا درجاتت را زیاد کند “سید شهید”!

    به خدا گاهی وقت ها از زیادی غصه بدجوری بغض گلوگیرمان می شود.
    آی “حاج احمد”! کجایی که یادت بخیر.

  12. حنظله می‌گوید:

    “تند و تیز نوشتی ها… صیاد شیرازی را هم یک رفتگر ترور کرد!!!”

    خیلی باحال گفتی آقا میلاد؛ خیلی لطیف است این جمله کامنتت.
    حسین قدیانی: متاسفانه یک دیکتاتوری خیلی زمختی راه انداخته اند این مثلا اپوزیسیون فرهنگی که جرئت نکند کسی «تو» به ایشان بگوید.

  13. میلاد پسندیده می‌گوید:

    کلاً به شما که عرض کنم، این آقای طالبی همچین خلق و خوی خوشمزه ای دارد!

  14. چای پولکی می‌گوید:

    سلام.

    وقتی از کل بازار کتاب میدان انقلاب، تنها یک کتابفروشی،

    آن هم ته بازارچه کتاب، کتب نسبتاً مذهبی داره،

    چه انتظاری دارید از سیستمی که به همه چیز نگاه “سوپرمارکتی” داره

    آن هم به سبک و سیاق “هایپراستار”؟!

  15. میلاد پسندیده می‌گوید:

    داداش حسین؛ اگر واقعاً شما دخالتی نکرده ای در این فیلم، پس جناب طالبی خیلی خوب رصد کرده وبلاگت را با کامنت هایش… نمی دانم کجای فیلم بود که همچین حسی به من دست داد… فردا می روم دوباره ببینم تا یادم بیاید!

  16. سیداحمد می‌گوید:

    مبصرِ جامونده منم من!!!

  17. طه می‌گوید:

    خوب بود و زیبا حسین آقا، فقط خیلی فکر کنم تند بود، مخصوصا اونجایی که درباره شهردار بود، فکر کنم میشه یه کم خوش انصافانه تر هم به شهرداری نگاه کرد.
    حسین قدیانی: چه خوب! آخه گاهی عده ای با استناد به بعضی نوشته های دیگر من، می گویند؛ قالیباف چقدر بهت پول داده؟!

  18. میلاد پسندیده می‌گوید:

    اما خداییش از این متنتان آنچه بیشتر در ذهن می ماند، تعریف و تمجید و تقلا برای “نورالدین پسر ایران” است، تا کوبیدن جناب خالیباف.
    کتاب قشنگی است و خوراک سریال سازی البته توسط اهل و محرمش… نه مثل “دا” که دادند به آن یاروها که زیر شانه تخم مرغ پخش شود… تازه اگر بشود! می شود؟ عمراً!

  19. فاران(نه وبلاگ فاران) می‌گوید:

    داداش! شکسته نفسی می کنیدها! اما من وقتی داشتم فیلم را می دیدم انگار گعده های خودمون بود تو قطعه!!!! حتی وقتی سبزها حرف می زدند یا درباره اونها حرف زده می شد! من فکر می کنم از قطعه الهاماتی گرفته اند و بعد هم از شما تشکر کردن! خوب چه عیب داره؟!
    حسین قدیانی: عیبش این است که من از ابالقاسم طالبی و طالبی ها الگو و الهام می گیرم. بس کنید این بحث را که اصولا و اساسا هر آنچه من می نویسم، مورد تایید طالبی نیست و هر آنچه او می سازد، از صدر تا ذیل، مورد پسند من نیست. در ضمن، به «قلاده های طلا» نقدی هم دارم که شاید نوشتمش. قبلا تعریفم را کرده بودم، اما حیف که این فضای ۲ قطبی، باعث شده تا کنون این نقد را ننویسم! این نقد، هر چه هست، مخل تعاریف قبلی ام نیست، مکمل آن است…

  20. سیداحمد می‌گوید:

    منصفانه بود و حرف حق!
    ممنون داداش حسین.

    شهر کتابی ها فقط “دا” را آوردند و فکر کردند که شاهکار کردند!
    اینجا هم مثل خیلی سازمان ها و نهادها، مشکل عدم نظارت انقلابی داریم!

  21. یاور صاحب الزمان روحی فداه می‌گوید:

    این است مظلومیت انقلاب ما؛ توی شهرکتاب زیادی به روشنفکران تاریک فکر خوش می گذره…

  22. سیداحمد می‌گوید:

    ادعای عدم وابستگی به جمهوری اسلامی و سیاسی نبودن، ترفندی است که خیلی ها با استفاده از آن روزگار می گذرانند و نان در می آورند!

    یکی نیست که به اینها بگوید اگر حمایت های همه جانبۀ بعضی ها نبود، چه طور می توانستید گرانقیمت ترین فروشگاه های شهر را در اختیار بگیرید؟!

  23. سیداحمد می‌گوید:

    تصاویر زیبائی بود؛
    ممنون داداش!

  24. پاییز می‌گوید:

    سلام
    ممنون بابت روشنگری در این مورد، البته قبلا یه اشاره ای کرده بودید، منم همون موقع بعد از گفتنِ شما متوجه پشت پرده شهرکتاب شدم. تو شهر ما تقریبا دو سه سالی میشه که شهر کتاب باز شده، من هیچوقت از اونجا خرید نمیکردم، آخه از یه جای ثابت خرید میکنم و اشتراک دارم. چندین ماهِ پیش بخاطر خرید “نه ده” و یه سری کتابِ دیگه مجبور شدم کل کتابفروشیهای شهر و چند شهر اطرافو بگردم منجمله شهر کتاب.
    چقدر هم شیک و بزرگ و باکلاس بودن، همه چی هم توش پیدا میشد از شیر مرغ تا جونِ آدمیزاد!
    یک لیست بلند بالا از اسم کتابایی که میدونستم و کتابهایِ مذهبی و شعر و تاریخی و… را گفتم. باورتون نمیشه هیچکدوم رو نداشت، ولی فروشنده اصلا بد برخورد نکرد کلی هم شرمنده شد و عذرخواهی کرد که چرا این کتابهایی که من اسم بردم بین اون همه کتاب موجود نیست، منم گفتم حالا یه کتاب پیدا کنم بخرم این همه راه اومدم، یکی خریدم از انتشارات چشمه بود، فروشنده گفته بود انتشارات چشمه معمولا داستانهایی رو که برگزیده جشنواره یا جایی هست رو منتشر میکنه، منم یکیشو خریدم، حیفِ اون پولی که بابتِ اون کتاب دادم، واقعا چه جوری مجوز برای چاپ گرفت، آنقدر مبتذل بود که تا آخرش نخوندم… دیگه هم پا تو اون کتابفروشی نذاشتم.
    ببخشید چقدر حرف زدم، حالا خوبه سانسورش کردم!

  25. به جای امیر می‌گوید:

    ملاقات ! (گفت و شنود)

    گفت: یک سایت ضدانقلابی به مهاجرانی اعتراض کرده است که چرا به عربستان رفته و با ملک عبدالله ملاقات کرده است؟!
    گفتم: ای بابا! چرا در زندگی خصوصی افراد دخالت می کنند؟!
    گفت: همین سایت نوشته؛ آقای مهاجرانی! شما برای زیارت که به عربستان نرفته بودی، پس آنجا چه کاری داشتی؟!
    گفتم: شاید برای زیارت رفته بود!
    گفت: خونه خرس و بادیه مس؟! پس چرا در مصاحبه خود اشاره ای به زیارت نکرده است!
    گفتم: خب! برای زیارت شیطان رفته بود که موفق هم شد!
    گفت: چه عرض کنم؟! از یارو پرسیدند؛ در سفر مکه، برای رمی جمرات هم رفتی؟ و طرف گفت؛ بعله که رفتم! البته، خیلی سنگ به سر و صورتم خورد ولی هر طوری بود خودم رو بهش رسوندم و بوسیدمش!

  26. سیداحمد می‌گوید:

    “راستی جناب مهدی فیروزان!
    …فقط شما لطف کن در برخی ادعاهای خود تجدید نظر کن!!”

    جناب فیروزان در خیلی از ادعاهای خود باید تجدید نظر کند!
    ایشان کلا منکر معایب شهرکتاب است و هیچ انتقادی راجع به وضعیت نامناسب مجموعه را نمی پذیرد.

  27. محمدرضا می‌گوید:

    دوره حضرت ماه بهبهان

    http://mah-beh.blogfa.com/

    حتما سر بزنید.

  28. سلاله 9 دی می‌گوید:

    خیلی شیرین و زیبا شروع کردید، دو بند ابتدایی متن را می گویم.

    بی عقل اند چه قدر بعضی ها!
    به نظام مقدس جمهوری اسلامی وابسته نباشی، خاک دو عالم بر سرت است! بی ریشگی، کجایش افتخار کردن و پز دادن دارد؟! چه قدر بدم می آید از این قبیل کلاس گذاشتن های مسخره!! خصوصی و مردمی هستی، باش (حالا خوب است که همین هم نیستند.) اما مجزای از این نظام که نیستید! سرمایه این نظام را می گیرند و به جای این که باری از دوش اش بردارند و کاری کنند، غش می کنند آن طرف.

  29. سلاله 9 دی می‌گوید:

    ۱۸۶*

    مردى به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کرد: به من اخلاقى بیاموزید که خیر دنیا و آخرت در آن جمع باشد، حضرت فرمودند: دروغ نگو…

    (بحارالأنوار، ج۷۲، ص۲۶۲)

  30. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    سلام
    حالا بگذارید کنار همه اینها که گفتید سازمان فرهنگی هنری شهرداری را با آن مصیبت شبهای تابستانش در پارک ها و شبهای رمضانش …………

    همون سال فتنه، قبل از انتخابات داشتیم با قطار می رفتیم مشهد. تو کوپه یه روزنامه همشهری بود که یکی از مطالبش راجع به کنکور و این حرفها بود ولی عکسی تامل برانگیز داشت.
    عکس روی صفحه اول، دست خانمی خودکار به دست بود با “لاک سبز”
    از همون موقع حال و احوال شهرداری برایم معلوم شد.

    فکر کنم اگه از خدا طلب صبر کنیم، بد نباشه!

  31. محمد تقی می‌گوید:

    سلام خدایا حفظ بفرما امام خامنه ای را.
    و اما بعد… آقای قدیانی! مثل همیشه دقت نظر و نکته سنجی شما را تحسین میکنم و خدا قوت می گویم.
    و به آقای قالیباف و مسئولین محترم از این دست توصیه میکنم اگر نان جمهوری اسلامی را میخورید که میخورید کمی احساس دین داشته باشید و به امت شهید پرور متعهد…

  32. برف و آفتاب می‌گوید:

    درسته ما تو شهر فسقلی‌مون سینما نداریم؛ اما شهر کتاب هم نداریم!!

  33. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین؛
    خیلی از نمایشگاه ها و فروشگاه های کتاب، با این وضع اداره می شوند. و سر خط این جریان، به کجا می رسد خدا می داند! یکی اش شهرداری است. ما یک کتاب فروشی در شهرمان داریم به اسم انتشارات امام، چهار راه دکترا. که تقریبا” اکثر کتاب های خاص، چه مسأله دار، چه بی مسأله! را دارد. هر چند آنجا جرأت می کنی بپرسی؛ مثلا” کتاب نورالدین را داری یا نه؟! ولی اولا” باید کمی سِیر کنی، چند تا کتاب مثل خاطرات خاتمی … تورق کنی، تا به فضای سنگین آنجا مسلط شوی! ثانیا” باید آرام بپرسی تا از نگاه معنا دار سایر مشتریان، در امان بمانی! دنیایی شده بخدا…

  34. چشم انتظار می‌گوید:

    خیلی دوست دارم نقدی که مد نظرتونه، بخونم. البته اگه صلاح دونستید، بعد از اتمام دوره ی اکران.

  35. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا قاضی الحاجات**

  36. ف. طباطبائی می‌گوید:

    حرف حساب که جواب نداره، داره؟
    شهر کتابی ها معمولا سعی می کنن ژست های روشنفکری بگیرن و خودشونو خیلی خاص نشون بدن.
    رمان های زرد و مستهجن، خیلی راحت تر تو شهر کتاب پیدا میشه تا کتابی مثل “نورالدین…”!
    شهر کتاب اول و آخر فقط به درد خرید لوازم التحریر زیبا و تقویم و بازی های فکری شیک و زیبا می خوره.

  37. لجمن می‌گوید:

    یکی از چیزهایی که همیشه حسرتش را می‌خورم و به خاطر اقتضائات رهبری نمی‌توانم به سراغش بروم، قدم زدن در همین راسته کتاب‌فروشی‌هاست! کاش می‌شد…
    امام خامنه ای جان.
    ———-
    راستی سلام

  38. ردپاکلیپ می‌گوید:

    درباره پوریم و نسل کشی ایرانیان در زمان باستان مطالب و کلیپ های بسیاری در این سال ها در اینترنت وجود دارد اما موسسه فرهنگی باقرالعلوم بهبهان در نوروز ۹۱ ابتکار جالبی انجام داد و از بین چند فیلم سینمایی که مستقیم یا غیر مستقیم به این ماجرا می پرداخت فیلم “یک شب با پادشاه” که بر اساس روایت مردخای و کتاب استر(از عهد عتیق) ساخته شده را محور قرار داد و با شرح سینمایی آن توضیحات را کامل کرد.
    شما را به دیدن این محصول هنری و سبک جدید کار فرهنگی دعوت می نمائیم.

    http://www.radepaclip.com/?p=6805

  39. میلاد پسندیده می‌گوید:

    اولین تصاویر از «فتنه شام» مستند در دست ساخت سهیل کریمی درباره تحولات سوریه:
    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910114000183

  40. بهنام می‌گوید:

    کتاب های شما هم تو اکثر شهر کتاب ها همین حکایت را دارد

    کلیپ صوتی از فیلم سیزده۵۹
    http://s2.picofile.com/file/7341796234/madahiclip1359.mp3.html

  41. مسلمان ایرانی می‌گوید:

    نوشته ای از جنس حرفهای دل خیلی هاست.

    حالا خود سرکار یا جناب فروشنده به کنار؛ مثلا شب اول مهر بلند شوی بروی شهر کتاب
    و میان آن وضعیت و جلوی چشم کلی آدم “شجاعت” کنی و سراغ کتابی مثل “نورالدین” را بگیری، فروشنده که هیچ همان دور و بری هایت هم طوری نگاهت می کنند که انگار وسط کفاشی ایستادی و داری سراغ اینها را میگیری!
    چه بگوییم؟ گفتی دیگر:
    ((همین که برای مان شهر کتابی درست کند که در آن بشود از کتب خمینی و خامنه ای سراغ بگیریم و تحقیر نشویم، منت سرمان گذاشته!))

    یا علی

  42. به جای امیر می‌گوید:

    تیر (گفت و شنود)

    گفت: ماجرای شرکت خاتمی در انتخاباتی که خودش آن را تحریم کرده بود، هنوز سوژه داغ در میان گروههای اپوزیسیون است و هر روز هم بحث درباره آن داغ تر می شود.
    گفتم: حیوونکی ها چه تقصیری دارند؟! بالاخره یک جوری باید اوقات فراغت خودشان را سپری کنند!
    گفت: سایت ضدانقلابی اخبار روز با عصبانیت و فحاشی خطاب به خاتمی نوشته است؛ رأی دادن تو یک لگد محکم به اپوزیسیون بود.
    گفتم: خب! حرف حساب زده! دیگه چی؟!
    گفت: نوشته است؛ این لگد اگرچه ضربه ای کاری به اپوزیسیون بود ولی باعث هوشیاری ما شد تا به هر کسی اعتماد نکنیم!
    گفتم: به یارو خبر دادند که تیر توی کله پدرت خورده و مرده. یارو گفت؛ جان من؟! خوب شد توی چشمش نخورد وگرنه کور می شد!!

  43. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    نورالدین، پسر ایران/ حسین قدیانی، پسر شجاع!
    یک بار رفته بودم طبقه پائین شهر کتاب کذائی، قسمت کتب خارجکی!
    چه کتبی! اورجینال اورجینال! همه عکسا بدون سانسور!
    هر از گاهی که دلم میگیره یه سر میزنم!
    این فیلم قلاده هم دیدیم، خوشمان آمد. فقط ۲ تا اشکال داشت.
    یکی اینکه ” آی کیو”ی تروریستهای خانه تیمی، در حد جلبک بود!
    دوم اینکه به قول یه پسر شجاعی، اگه به نیروی انتظامی بود
    الان به شیخ بیسواد باید میگفتیم: مقام معظم!
    پس اون بچه بسیجیهایی که توی خیابونهای تهران، تیکه پاره شدن کو؟؟
    یکی از رفقا تعریف میکرد، در یکی از اولین شبهای درگیری، ۲۰۰-۳۰۰ تا
    مامور نیروی انتظامی مثل چی! زیر پل پارک وی پناه گرفته بودن و اراذل و اوباش
    از بالای پل روی سر و کلشون، سنگ و شیشه مینداختن. ۳۰ تا بچه بسیجی
    با چوب و کابل و کمربند! پل رو خالی کرده بودن.
    هنوز مونده تا “سیاسی ترین فیلم تاریخ سینمای ایران” ساخته بشه.

  44. افق می‌گوید:

    سلام.
    خدا قوت!
    پس خودمانیم. من با کفشهای میخ دار، چقدر دویده ام روی مخ فروشنده شهر کتاب ساعی، آن زمانی که یک روز در میان می رفتم می پرسیدم: آقا! «نه ده» دارید؟!

  45. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا ارحم الراحمین**

  46. بیننده قطعه 26 می‌گوید:

    لطفا سمت و سوی فرهنگی قلم تان را بیش از پیش کنید. لطفا نقد نهادهای فرهنگی را بیش از پیش کنید. چه بسا اهالی شهرستان ها آنقدر که سیاسی می اندیشند فرهنگی فکر نکرده اند به چالش های فراروی انقلاب.

  47. پیرمرد می‌گوید:

    جناب قدیانی، خدا قوت!

    کجای فضاها و ارگان‌های فرهنگی‌ ما بر اساس صحیح استوار می‌باشد که این یکی باشد؟ اصلا نمی‌دانم این چه موضوع است که تا یکی‌ مسول فرهنگی‌ میشود بایستی ادای روشنفکری، آن هم از نوع غرب زده آن را در بیاورد.

  48. بیننده قطعه 26 می‌گوید:

    خصوصی
    ………………………

  49. مصطفی می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی این طنز را برای بار اول در زندگی ام در حالی که ۲۰ سال دارم نوشته ام.
    لطف بفرمایید نظر خودرا بیان بفرمایید.
    متن:
    چند نکته جالب درمورد ارتباط میان دوران نامزدی زوج ها و نمایندگی مجلس:

    ۱- نمایندگان مجلس قبل از حضور در مجلس می گویند هر چه مردم بگویند، نامزد ها قبل از ازدواج به هم می گویند هر چه شما بگویید.

    ۲- نمایندگان قبل از ورود به مجلس در ظاهر الصلاح نشان دادن خود از هیچ کوششی دریغ نمی کنند، نامزدها (در خانوده های مذهبی) عموما سعی می کنند در هنگام نامزدی اصطلاحا جانماز آب بکشند. (اگر خانم مذهبی باشه آقا به تطهیر جانماز مشغول می شود، اگر آقا مذهبی باشه خانم بدون تسبیح تلویزیون هم نگاه نمیکند.)

    ۳- عموما نمایندگان با بسم الله الرحمن الرحیم وارد مجلس می شوند و با اذهب الی فرعون انه طغی از آن خارج می شوند، عموم نامزدها با خواندن کلام الله وارد زندگی می شوند و با ول کن تا ول کنم طلاق می گیرند.(گیسم رو ول کن تا یقتو ول کنم)

    ۴- عموم نماینده ها می گویند به حقوق در یافتی مجلس اهمیت نمی دهند اما همین که وارد مجلس می شوند می گویند اگر مادالعمر نشود همه ی زحمت هامون پشم، قبل از ازدواج نامزد(خانم) و خانواده ی محترمشون متفق القول می گویند مهریه رو ۱۳۵۷ تا به مناسبت پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و اگر بگویید زیاده میگویند کی داده کی گرفته؟ بعد روز بعد یقولون الوعده الوفا.

    ۵- نمایندگان عموما در زمان انتخابات لباس ساده می پوشند و اظهار فقر و درک مردم می کنند، همین که انتخاب می شوند انه کان توابا. نامزدها عموما قبل از ازدواج دم از خواسته های کم هزینه و زندگی ای که مبناش عشق و دوستی و نون پنیره می زنند همین که ازدواج میکنند قل من حرم زینت الله علیکم…

    ۶- عموم نماینده ها قبل از ورود به مجلس شعار بیگانه ستیزی میدهند اما همین که میرن مجلس “در پی آن آشنا از همه بیگانه شد”(آشنا=$) و متقابلا حضرات نامزد قبل از عروسی میگویند بی تو بهشت هم نمی روم اما خانم به محض مفارقت از مجلس با شکوه عروسی میگویند: بی طلا هرگز!

    ۷- عموما نمایندگان قبل از انتخابات می گویند ما به کانون های ثروت و قدرت وابسته نیستیم، و اذا خلو الی شیاطینهم قالو انا معکم انما نحن…، عموما نامزد ها قبل از ازدواج دم از استقلال در تصمیم گیری می زنند اما همین که ازدواج می کنند…

    این اولین متن طنز سیاسی ام بود که نوشته ام.

    احتمالا ادامه دارد…

  50. پیروزپیمان می‌گوید:

    سلام حاج حسین آقای قدیانی…به روزترین مطلب در مورد سردار شهید ناصر بهداشت فرمانده گردان حمزه لشکر۲۵کربلا، با عنوان: سردار چنگوله، فرمانده ای که امام سرش را بوسید…
    در وبلاگ: lashkar25.blogfa.com مشاهده کنید… اگه خوشتون اومد استفاده یا اطلاع رسانی کنید… خوشحال میشم… دوستدار شما از شمال… به قول شمالیها: تی فدا!

  51. لشگر 27 می‌گوید:

    حالا دیگر ۵۹ ساله شده و سالهای بی نشانی اش به ۳۰ سال رسیده است.
    سالروز تولد حاج احمد متوسلیان را به مادر رنج دیده اش تبریک می گوییم.

  52. شرید حسامی می‌گوید:

    اللهم وشف موجانا…

  53. مسلم حسینی می‌گوید:

    سلام – خدا قوت
    در این حوالی، شما همسایه ای دارید… از احوالش خبر دارید!؟
    علاقه مندم شما را در وبلاگم ملاقات کنم و از نظرات ارزشمندتون استفاده ببرم.
    منت بگذارید و سری بزنید به این همسایه، اگر مفید بود از طریق لوگو حامی باشید.
    مشتاق دیدار
    http://adamsshic.blogfa.com

  54. احمد می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    قل هاتو برهانکم ان کنتم صادقین
    کیهانی ها اگر راست می گویید برهان خود را ارائه کنید:
    Nedaiedaroun.com
    مقاله ای درباره رذالت کیهانی ها
    کیهانی ها جواب بدهند اگر می توانند

  55. سلام
    به تو رای می دهم ای قطعه پاک شهدا تا از جمله زایرین شهدا محسوب شوم. خدا قبول کند.

  56. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت ۲۲:۵۷
    تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر

    ماشالله حزب الله…
    داداش حسین عزیز بسیجیها فـــــــــــدائی داری…

  57. کبک سیاسی می‌گوید:

    در کبک سیاسی بخوانید:
    همیشه پای یک ربط در میان است یا، دیالکتیک خودمانی! [گل]

  58. سیداحمد می‌گوید:

    آقای هاشمی! حاضرید که…؟! (یادداشت روز)

    http://www.kayhannews.ir/910116/2.htm#other200

  59. به جای امیر می‌گوید:

    مرده (گفت و شنود)

    گفت: یکی از اصلاح طلبان فراری که به آمریکا پناهنده شده در مصاحبه با رادیو فردا به گردانندگان سایت جرس اعتراض کرده و می گوید «مگر مرده اید که دیگر هیچ مطلب و گزارش بدردبخوری در حمایت از جنبش سبز ندارید»!
    گفتم: خب! راست میگه! حالا سایت جرس چه جوابی داده؟!
    گفت: سایت جرس در پاسخ نوشته است «وقتی خود جنبش سبز مرده است از ما چه انتظاری دارید که درباره آن خبر و گزارش داشته باشیم»!
    گفتم: این حیوونکی هم راست میگه!
    گفت: سایت ضدانقلابی بالاترین وابسته به منوشه امیر هم خطاب به آنها نوشته است؛ دعوا بر سر چیست؟ هر دوی شما مرده اید ولی خودتان متوجه نیستید.
    گفتم: این یکی هم راست میگه! به یارو گفتند؛ چی شده که زیر چشمت کبوده؟ یارو گفت؛ جون من! درد هم می کنه؟!

  60. فروتن می‌گوید:

    ﺳﻼﻡ.
    ﺳﺎﻝ ﻧﻮ ﺑﺮ ﻫﻤﮕﯽ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﺎﺷﺪ. ﺳﺎﻟﯽ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻭ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ. ﺳﻼﻣﺘﯽ. ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺍﺳﺖ. ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ.
    ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﭼﻪ ﺳﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﻗﺪﯾﺎﻧﯽ ﺩﻭ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺣﺴﯿﻦ ﻗﺪﯾﺎﻧﯽ ﺩﻭ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﻫﺮ ﭘﺴﺖ ﻣﺰﻩ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ!
    ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ. ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺏ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﺮﺩﯾﺪ.

  61. سیداحمد می‌گوید:

    آجرک الله یا بقیة الله…
    شهادت حضرت زهرا و ایام فاطمیه بر اهالی قطعه مقدس۲۶ تسلیت باد.

    http://upload20.ir/upload/1333391889216158807.wma

  62. محمد می‌گوید:

    العاقل یکفیه الاشاره!
    امسال نیز به روال سالهای قبل رهبری عزیز انقلاب در اولین روز بهار طبیعت و در جوار امام هشتم بذر امید را در دل هزاران هزار مشتاق آبیاری نمودند (بر خلاف جریانی که جز تلقین نا امیدی کاری ندارد)

    در فرمایشات رهبری عزیز نه خبری از جن و رمال بود!

    نه حرفی از سحر و جادو بود!

    نه اشاره ای به طلسم شدن وجود داشت!

    نه حرفی از جریان انحرافی بود!

    نه حرفی از مشائی بود!(به زعم برخی مسئله اصلی کشور است)

    نه اشاره ای به عدم ولایت پذیری دولت مردان بود!

    نه دستور هجمه به رئیس جمهور پرتلاش وولائی بود!

    نه (به زعم برخی ها) نه خبری از قانون شکن ترین دولت !!!! بود!

    نه حرفی از به زیر سئوال بردن آمارهای رسمی بود!

    نه سخنی از عدم کفایت رئیس جمهور بود!

    آنچه در سخنان گهر بار رهبر انقلاب موج می زد:

    سخن از پیشرفت بود نه پس رفت!

    سخن از همت مسئولین بود نه تنبلی!

    سخن از طرحهائی بود که اجرای آنها حکایت از شعار ما می توانیم داشت ،

    سخن از برنامه های بلندی بود که تاکنون هیچ کس جراءت انجام آن را نداشت !

    سخن از تائید هدفمندی یارانه ها بود

    سخن از بهبود زندگی به واسطه هدفمندی یارانه ها بود

    سخن از خدمت رسانی بود

    سخن از اجرای عدالت بود (نه توزیع فقر!)

    سخن از تامین مسکن قشر آسیب پذیر بود

    سخن از ساخت جاده ها بود

    سخن از ساخت بزرگراهها وآزاد راهها بود

    سخن از تائید آمار های انجام شده بود

    سخن از توسعه علم و فناوری بود

    سخن از نانو فناوری بود

    سخن از ماهواره نوید بود

    سخن از صنعت هوا فضا بود

    سخن از غنی سازی بیست درصدی بود

    سخن از دستاوردهای سال نود بود

    جملاتی از نائب امام زمان که بیان کننده افتخارات نظام جمهوری اسلامی در سال ۱۳۹۰ می باشد:

    تحرک اقتصادی مسئولین کشور با همراهی مثال زدنی وتحسین بر انگیز مردم در طول سال ۹۰ قابل ذکر است

    با هدفمندى یارانه‌ها، در واقع یک تعادلى، یک اجراى عدالتى در تقسیم و توزیع یارانه‌ها وجود پیدا کرده است . و من خبرهاى موثقى از سراسر کشور دارم که حاکى از آن است که این کار در بهبود زندگى طبقات ضعیف نقش مؤثر داشته است. این یکى از هدفهاست، که مهمترین هدف و مقصد از این قانون هم همین است

    سال ۹۰ ما در زیست‌فناورى پیشرفت کردیم، در نانوفناورى پیشرفت کردیم، در هوافضا پیشرفت کردیم – که ماهواره‌ى نوید پرتاب شد – در صنعت هسته‌اى پیشرفت کردیم، که غنى‌سازى بیست درصد محصول سال ۹۰ است.

    افزایش شش برابرى داروهاى نوترکیب، افزایش صادرات کالا و خدمات دانش‌بنیان؛ اینها همه مربوط به سال ۹۰ است.

    من در پایان سال ۹۰ – در همین هفته‌ى گذشته – بازدیدى داشتم از پژوهشگاه صنعت نفت. انسان در آنجا چیزهائى را مشاهده میکند که نظائر آن را در بعضى از بازدیدهاى دیگر، در پژوهشگاه‌هاى گوناگون علمى کشور مى‌بیند

    در زمینه‌ى خدمات اقتصادى، ده‌ها هزار خانه و مسکن ساخته شد و در اختیار مردم قرار گرفت. این آمارها، آمارهاى بزرگى است؛ آمارهاى مهمى است.

    مسکن روستائى ساخته شد، جاده‌ها ساخته شد، بزرگراه‌ها و آزادراه‌ها ساخته شد. اینها طلیعه‌ى دهه‌ى پیشرفت و عدالت است.

    یک قلم بزرگ از حرکتهاى تحسین‌برانگیز ملت ایران در سال ۹۰، همین انتخابات دوازدهم اسفند بود.

    اینها بخشى از دستاوردهاى سال ۹۰ است.

    در مقابل تهاجم دشمنان – چه آمریکا و چه رژیم صهیونیستى – براى دفاع از خودمان در همان سطحى که دشمن حمله کند، به آنها حمله خواهیم کرد
    برگرفته از: http://seyedkamaltabatabai.blogfa.com/
    یادته سال پیش میگفتی که رییس جمهور کار نمیکنه و فقط شو سفر استانی راه انداخته!!! یادته هر چی لایق خودتو استادت صفار بود رو نثار دکتر کردی!!!
    چی شده خودت رو به نشنیدن زدی؟؟؟یا رییست صفار گفته که این حرف های آقا رو به نشنیدن بگیر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  63. خادم شهداء می‌گوید:

    نبودنت، راز برون افتاده ای ست که هر جمعه در حنجره ام بغض می شود
    وقتی غروب می شود، و من هنوز چشم در راهم…
    اللهم عجل لولیک الفرج

  64. ستاره خرازی می‌گوید:

    فیلم آیت الله حسن زاده آملی رو حتما ببینید!
    http://rajanews.com/detail.asp?id=121428

  65. سیداحمد می‌گوید:

    مادر هر کاری کند، بچه ها یاد می گیرند… مثل شهادت!

    یا فاطمة الزهرا…

  66. خداحافظ رفیق می‌گوید:

    سلام و تسلیت ایام اندوه بار فاطمیه
    به پیشنهاد یک فرزند شهید اینجا آمدم!
    خیلی توصیف خوبی کردید از شهر کتاب ها که شهر نیستند، چون از هر مردمی توی این شهر نیست…
    التماس دعا
    یا علی مدد
    حسین قدیانی: توصیف قشنگی کردید؛ شهر کتاب اصلا «شهر» نیست! و اما چه فرزند شهید خوبی!!

  67. به جای امیر می‌گوید:

    گل همیشه بهار (به جای گفت و شنود)

    در سالروز شهادت ریحانه رسول(ص) و بزرگ بانوی از آغاز تا پایان جهان، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، این ستون را به گزیده ای از ترکیب بند زهرایی(س) علیرضا قزوه، شاعر متعهد و بلندآوازه انقلاب، اختصاص می دهیم؛
    شوق عراق و شور حجاز است در دلم
    جامه دران و سوز و گداز است در دلم
    پل می زنم به خویش مگو از کدام راه
    راهی که رو به آینه باز است در دلم
    قد قامت الصلاه من از جای دیگر است
    قد قامت کدام نماز است در دلم
    شب را چراغ گم شدن روز کرده ام
    ذکرت چراغ راز و نیاز است در دلم
    تشبیه نارساست، حقیقت کلام توست
    ابهام و استعاره، مجاز است در دلم
    مجموعه نیاز تویی ای نماز ناب
    دیگر چه حاجتی به نیاز است در دلم
    یاس کبود پیش تو خار است فاطمه(س)
    نامت گل همیشه بهار است فاطمه(س)
    شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
    خورشید را ز شعله آه تو آفرید
    شمسی تر از نگاه تو منظومه ای نبود
    صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید
    آه ای شهیده ای که شهادت سپاه توست
    جان را خدا شهید سپاه تو آفرید
    هر جا که نور بود به گرد تو چرخ زد
    ما را چو گرد بر سر راه تو آفرید
    ای پشتوانه دو جهان، عشق را خدا
    با جلوه و جلالت و جاه تو آفرید
    تقوای محض، عصمت خالص، گل خدا!
    آخر چگونه شعر کنم قصه تو را؟
    تو آمدی و زن به جمال خدا رسید
    انسان دردمند به درک دعا رسید
    تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد
    تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید
    هاجر هر آن چه هروله کرد از پی تو کرد
    آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید
    احمد(ص) اگر به عرش فرا رفت با تو رفت
    مولا اگر رسید به حق با شما رسید
    داغ پدر سکوت علی(ع)، غربت حسن(ع)
    شعری شد و به حنجره کربلا رسید
    در تل زینبیه غروبت طلوع کرد
    با داغ تو قیامت زینب(س) فرا رسید
    با محتشم به ساحل عمان رسید اشک
    داغ تو بود بار امانت به ما رسید
    تسبیح توست رشته تعقیب واجبات
    قد قامت الصلاتی و حی علی الصلاه

  68. مسلمان ایرانی می‌گوید:

    گویا به کامنت مان اصلاحیه خورد…!

  69. سلام بر مرد کابوس های شبانه روز خانواده حجت الاسلام دامت برکاته. این کتاب”نورالدین پسر ایران” عجب کتابی است. ممنون از اشاره به این کتاب!

  70. سرباز سید علی حسینی خامنه ای می‌گوید:

    آقای قدیانی! شما چقدر از قالیباف پول گرفتید؟!

  71. محسن رحیمی می‌گوید:

    سلام حسین آقا؛
    انگار شما فقط چند تا از نظراتی رو که اول فرستاده میشه جواب می دید و بعد مابقی رو همینجوری تأیید می کنید.
    حسین قدیانی: خداوکیلی اینطوری نیست برادر!

  72. الزهرا می‌گوید:

    باز هم دلمان خنک می شود با نوشته های داغتان

    و اما شهر فرهنگ… شهر؟؟!!… فرهنگ؟؟!!… همگی با هم برویم خدا را شکر کنیم که سی دی های سامی یوسف را دارند!
    تعجب نکنید؛ به خدا دارند! من خودم دیده ام…

  73. الزهرا می‌گوید:

    لحظه ای درنگ کن… حالت هیچ خوب نیست…
    انگار همه سنگ شده اند… انگار همه چیز سنگ شده…
    حتی سخت تر و سنگی تر از این دیوار…
    کجا می روی؟ اینان حرمت علی را نگاه نمی دارند… چه رسد حرمت پسرش را… محسنش را…
    فاطمه جان! لحظه ای درنگ کن… خون میرود از پهلویت… خون می رود از نگاه علی…
    محسن اما انگار آرام گرفته…
    انگار برای همیشه آرام گرفته… و تو خود این را خوب می دانی…
    دیوار های کوچه تکیه گاه جسمت شده اند و کودکی می دود از پشت سرت…
    مادر…
    و تو این صدا را خوی می شناسی… صدا در گلو می جوشد و هراسان است…
    غیرت و مردانگی حسنت تو را وامی دارد که دستانش را بگیری و مردت را… این مرد کوچکت را با خود ببری… زیر نگاه سرد بی روح این نا اهلان بی خرد تمام امیدت یکباره منجمد می شود… یخ می زند و می شکند و تو برای همیشه ترک تعلق می کنی از هل این شهر… از اهل این کوچه…
    سلامتی حضرت امام خامنه ای صلوات…
    التماس دعا…

  74. عمار می‌گوید:

    “راستی جناب مهدی فیروزان! پول و ملک و املاک جمهوری اسلامی برای شما، دفاع از انقلاب اسلامی برای ما! ما به این تقسیم کار، گله ای نداریم، فقط شما لطف کن در برخی ادعاهای خود تجدید نظر کن!!”

  75. مسلمان می‌گوید:

    آخر نیاوران هم جا بود شما رفتی حسین آقا؟! افت داره واسه شما!
    نیاوران رو دوست ندارم. تلخه… مرفهین بی درد غصبش کردند. گر چه چند سال یک بار مجبوریم بریم دیدن فامیل…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.