انقلابا! از همسنوسالهای انقلاب، دفاع کن در برابر بعضی از این پاسداران انقلاب
زیادی که خیال کنی مدافع انقلاب شدهای، ضدانقلاب میشوی
حق: قلاب کردهام خودم را به «قطعهی بیست و شش» در این عکس که مال بیش از ده سال پیش است. هشتاد و هشت، سی سالم بود و اوج جوانی ما مصادف شده بود با فتنهای که کلیدش را پیرمردها را زده بودند. روزها کف خیابان و شبها قلم به دست؛ که چی؟ افسر جنگ نرمی! این شبها خیلی به آن روزها فکر میکنم. نه که پشیمان شده باشمها اما اقلش این است؛ پریشان شدهام. گفت: «با همهی بیسروسامانیام، باز به دنبال پریشانیام». ما دوره افتاده بودیم که به نامزدهای همیشه در صحنهی همهی انتخاباتها ثابت کنیم تقلب نشده و هیچ حواسمان به قلب خودمان نبود که مبادا در مبارزه با این آلودگی، خودش دچار آلودگی شود. کم و بیش شده بود هم. ما همهچیز را سیاه و سفید میدیدیم؛ صفر و صد. طرف مقابل هم. طرف مقابل بدتر از ما. هیچ بینابینی وجود نداشت؛ یا خوب یا بد. سیاست، ما را دچار پیری زودرس کرد اما نامزدهای انتخابات، هنوز هم «نامزد انتخابات» هستند؛ چه آنها که میگفتند تقلب شده، چه آنها که میگفتند تقلب نشده. تقلب در عمر ما شده بود که «کلیدر» را نیمهکاره رها کردیم، چون محمود دولتآبادی را سبز میخواندیم. زمانی که میشد به خواندن رمانی بگذرد، گذشت به نصیحت کسانی که با طیارهی امام، از پاریس به تهران آمده بودند. ما همان کاسههای داغتر از آشی بودیم که توهم زده بودیم «سهراه جمهوری» حکایت «سهراه شهادت» است؛ بچههای کربلای رنج بودیم ما کربلای پنجندیدهها. هشتاد و اشک، همین ایام بود که این وبلاگ را زدم: «قطعهی بیست و شش». روزگاری بود که هیچ موی سفیدی بر سرم نبود اما الان، نمنم برف را روی شقیقههای خود حس میکنم و احساس میکنم دیگر کمتر باید به سیاستمداران، کولی داد. رک بگویم: گاهی لازم است مدعیان انقلاب از تو دفاع کنند؛ بزرگتر از کوچکتر. دریا از ماهی. ساحل از صدف. آسمان از پرنده. وانگهی! زیادی که خیال کنی مدافع انقلاب شدهای، ضدانقلاب میشوی. اغلب کسانی که در جوانی مدافع انقلاب بودند ولی در پیری قید انقلاب را زدند، سر همین بود که انقلاب را بدهکار دفاع گذشتهی خودشان میدانستند. مدیون سیلیهایی که در زندان شاه خورده بودند. بدتر از زندان شاه اما زندان تن است؛ انفرادی نفس. وای بر ما اگر متوجه وجه ممیزهی سیاست از ولایت نشویم. من هنوز هم عاشق ولایتمداریام اما «سیاستمداری» همهجا برابر «ولایتمداری» نیست. هشتاد و هشت اینجور فکر نمیکردم. اینجور فکر میکردم که اگر کسی را اعدام کردند، حتما باید پشتبندش یک متن در وبلاگ بگذارم و ابراز شادمانی کنم ولی این شبها- ده سال بعد از آن روزها- نمیدانم چه مرگم شده که وقتی خبر «اعدام روحالله زم» را میشنوم، به جای ابراز هر گونه مسرتی، غرق در این افکار میشوم که راه روحاللهها دقیقا از کدام روز، از کدام ساعت و از کدام ثانیه، از مسیر «روحالله» جدا شد؟! سهل است که عین این عمارکها، از فرط خودخدابینی، همه چیز را بیندازی گردن لقمهی زم پدر در حوزهی هنری و یک توئیت هم برای محکمکاری در توئیتر بزنی؛ اما من دلم میخواهد اینجور به ماجرا نگاه کنم: پشتکار وحشتناک روحالله زم در «آمدنیوز» ولو آنکه با توهم هم همراه بود، اگر خرج انقلاب میشد، چه میشد؟! بله! طبیعت روزگار است که از درخت، هم برگ بریزد و هم برگ بروید ولی آیا فزونی تعداد برگهای ریخته بر شکوفههای برآمده، جای نگرانی ندارد؟! هشتاد و هشت، سالی بود که گذشت و شاید همان سالی بود که بسیاری از روحاللهها خواستند دیگر کسی آنها را «روحالله» صدا نزند لیکن خوب است اگر دمی هم پای زمزمهی زمهایی بنشینیم که هنوز نرفتهاند، درنرفتهاند. هشتاد و هشت برای من ملاک هست اما خطکش نیست. قسیم خیر و شر نیست. دکان کسب و کار نیست. درست ده سال بعد از هشتاد و هشت و عدل در همین ماه دی، سرداری از سرداران سپاه، شهیدتر شد که اصلا و ابدا نگاه این شکلی نداشت؛ «خانوادهی پاسدارها واکسن کرونای خارجی نزنند!» من اگر هشتاد و هشتی بودم، حتما پای این سخن، لایک میگذاشتم ولی دوستتر میدارم که با همان عینک پنجاه و هفت به امور نگاه کنم؛ عین و عینک یک سال قبل از تولد. تو بیا و عیب و علت واکسن خارجی را بگو و البته درست بگو، نه درشت! نه جوری که همه بخندند! نه طوری که انگار همهی جهانیان خرند و فقط ما میفهمیم و تنها ما آدمیم! واکسن خارجی اگر بد است، برای همهی ملت بد است! برای یک واکسن هم تقسیم میکنی ملت را؟! آنهم در قامت یک سردار سپاه؟! فکر کنید به هزینهی این حرف! به هزینهی تأسفبار این حرفها! ده سال پیش، همینجور فکرنکرده، برای خیلی از حرفها درود میفرستادم ولی الان در چلچلی دوران، دلم میخواهد عوض هیجان کور شبکههای اجتماعی، این حرفها را در وبلاگی بنویسم که شاید جز «خدا» هیچ مخاطب دیگری نداشته باشد. آقای نقدی! بیست سال پیش که از کرباسچی یک مظلوم ساختی، بس نبود که اینک بنا داری- خواسته یا ناخواسته- ظالم نشان بدهی سازندگان واکسن ضدکرونای داخلی را با این حرفهای پر و پوچ؟! کاش اگر دیروز خمینی گفت: «نظامیها حق ورود به انتخابات را ندارند» امروز خامنهای محکمترش را میگفت: «سپاه همان به که پاسدار انقلاب اسلامی بماند و به خطکش جمهوری اسلامی بدل نشود». نه! من انشاءالله هرگز زم نمیشوم اما از زمزمهی حق هم تهی نمیشوم. دلم سپاه سلیمانی میخواهد. سپاه مردی که دستش خطکش نبود. سپاه سرداری که جناحی نبود. سپاه فرماندهای که هوس انتخابات نداشت. سپاه دلاوری که عوض چفیه، اخلاقش را مقلد حضرتآقا کرده بود. انقلابا! رهبر انقلابا! از من و الباقی همسنوسالهای انقلاب، دفاع کن در برابر بعضی از این پاسداران انقلاب…
بسمالله الرحمنالرحیم
باورم نمیشه اینجایید دوباره…
حسم مثل کسی است که براش خبر میآورند عزیز از دسترفته اش زنده بوده و باز برگشته…
سلام بر قطعهی ۲۶ و سلام بر داداشحسین بچهبسیجیها و مبصر بزرگوار که تو این سالها همهاش فکر میکردم شهید شده…
چقدر دلم گرفت… شما خوب مینویسید… اصلا عالی!
یادش به خیر
چقدر با دوستان اینجا متن میخوندیم و با چه هیجانی برای هم بعضی جملات رو گلچین میکردیم…
رفیق پایهی من در خوانش قطعهی ۲۶ حسین قدیانی رحمت خدا رفت و الان که بعد از سالها اومدم اینجا، یادش چقدر زنده شد…
امام جایی نگفتن نظامیها وارد انتخابات نشن…
حرف حق
قدیانی عااالی می نویسی خدا قوت
بچههای کربلای رنج بودیم ما کربلای پنجندیدهها…
چقدر برخی از جملات عمق احساس انسان را نشانه میرود
چه خوب شد که اومدم اینجا سر زدم و دیدم این متن رو که ظاهرا پست اینستا نشده بود… یا من ندیدم!
سلام حسین آقای عزیز. این رشد قلمی و عقلی شما را تبریک عرض کرده و از خداوند بازتولید بیشتر همین خط و مشی را خواهانم.
دفاع کرد دیگه… منتها ازون یکی پاسدارا.. پیش میاد.. اصلا بعیدم نیست که پیش بیاد که به این نتیجه برسی کسانیکه متهم به ضد ولایت فقیه بودن شدن بی استثنا جرمشون این بود زودتر فهمیدن..قبلا خیلی پیش اومده.. بازم پیش میاد.. من چون واقعا سن و سالم از تو بیشتره بااین لحن نوشتم وگرنه از خود عاقل بینی خوشم نمیاد داداش
خدا را شکر بعد از مشاهده جلد دوم قطعه ۲۶ که با تورق آن و مطالعه بخش هایی از آن بسیار دلگیر شدم برای نویسنده خوش ذوقی که سیاه و سفید می بیند برای همین به جستجوی قدیانی امروز به اینجا رسیدم ،جناب قدیانی مطمئن باشید در مسیر درستی قدم گذاشته اید و برای دفاع از ارزشهای واقعی اسلامی و انسانی این پختگی اندیشه لازم و ضروری است .در پناه حضرت حق موفق و پیروز باشید