وطن امروز ۱۳ تیر ۱۳۹۸
حسین قدیانی: «جمهوری اسلامی» نه فقط نخستین، بلکه مهمترین ثمره «انقلاب اسلامی» است! میوهای برآمده از درختی! نظامی متکی به نهضتی! و بیشک اتکای «نظام جمهوری اسلامی» به «نهضت انقلاب اسلامی» ادامه دارد! این نیست که «نهضت» تبدیل به «نظام» شده باشد و رفته باشد پی کارش در موزههای تاریخ! نه! «ادارههای جمهوری اسلامی» و «ارادههای انقلاب اسلامی» هر دو با هم جلو میروند! این درست که گاهی امثال حقیر در عالم مطالبات آرمانخواهانه که سر جای خود مطالبهای کاملا درست هم هست، گاهی از کارشکنی فلان اداره نظام علیه بهمان اراده نهضت، سخن میگوییم لیکن همه باید مراقب باشیم که به بهانه انقلابیگری در زمین ضدانقلاب بازی نکنیم! قبلا هم این را نوشته بودم و مجددا مینویسم که مظلومتر از «انقلاب اسلامی» همانا «جمهوری اسلامی» است، چه اینکه علیالقاعده دفاع از نهضت، آسانتر از دفاع از نظام است! ما همه حججی را یا همین سامانه حماسهآفرین سوم خرداد را و حتی روز سوم خرداد سال ۶۱ را تنها به «ارادههای انقلاب اسلامی» ربط میدهیم و غافل از این نکتهایم که امثال فهمیده و طهرانیمقدم و همت و متوسلیان به «ادارههای جمهوری اسلامی» نیز مرتبط و حتی بعضا از مردان و مدیران نظام بودهاند! مگر شهید مهدی باکری، شهردار همین نظام نبود؟! و مگر شهید مصطفی چمران، نماینده مجلس همین نظام نبود؟! و مگر دیالمهها و قندیها و کچوییها و لاجوردیها و شیرودیها و صیادها نبود که در دفاتر همین ادارههای نظام، میز و صندلی و سمت و پست و مقام داشتند؟! همالان فراوان مدیر و دستاندرکار میشناسم که هم مشی مردمی و مشرب عدالتخواهانه دارند و هم موضع درست سیاسی! اما واحیرتا از این طنز تلخ روزگار که حتی پس از شهادت مطهری هم، قلیلی از فاتحان لانه جاسوسی که صدالبته مدعیتر و بعضا زباندرازتر بودند، رسما مخالفت کردند با نصب تصویر شهید مطهری روی دیوار که «مطهری انقلابی نیست!» اینها همانهایی بودند که از دل اسناد سفارت، حتی دنبال پروندهسازی برای بهشتی مظلوم بودند تا مثلا ثابت کنند سیدالشهدای انقلاب اسلامی که برخلاف مطهری هنوز در قید حیات بود، آمریکایی است، متکبر است، اشرافی است، دیکتاتور است، ضدمردم است و چه و چه! بماند که امام؛ آن ابرمرد حکیم بصیر روشنضمیر، زد در دهان جماعت! و این نیز بماند که تشکیککنندگان در حقانیت مطهری و بهشتی که این ۲ بزرگ را انقلابی یا اقلا انقلابی کامل نمیدانستند، بعدها گدایان پنجرههای اتاق بیضی کاخسفید شدند و رونمایی از گونه نادری از غربزدگی کردند که هرگز زندهیاد جلال آلاحمد فرصت زیارتشان را پیدا نکرد و الا حتما جلد دوم «غربزدگی» خواندنیتر میشد! الغرض! بهشتی و مطهری هم در شمار مسئولان نظام بودند! پرسش بسیار مهم اینجاست؛ آیا ما در راه وزوایی و ورامینی هستیم که هم فاتح لانه جاسوسی بودند و هم فاتح نفسشان یا مثل آن بخش کوچک اما پرادعای بالاروندگان از دیوار سفارت که حتی اندازه یک عکس، برای مطهری؛ مطهری بزرگ، ارزش قائل نبودند و ذرهبین انداخته بودند مگر علیه بهشتی؛ بهشتی بزرگ به سندی برسند؟! لطفا به این جملات دقت کنید! «مسئولان نظام اهل بخوربخورند!» یا «فرزندان مسئولان اکثرا در خارج هستند!» معالاسف، این حرفهای کیلویی را گاه خود ما… آری! من و شما هم میزنیم تا شاهدی باشد بر این ادعا که مظلومتر از بهشتی، نظام جمهوری اسلامی است! شگفتا! حتی از بهشتی هم دفاع میشود اما مدافع نظامی که و جمهوری اسلامیای که بهشتی فقط یکی از رجالش بود، کیست جز خدا؟! قدرمسلم اینکه «ما انقلابی هستیم» هرگز مجوز این نمیشود که در نقد نظام از همان تعابیر بهره ببریم که BBC دلش میخواهد! و بعضا حتی تندتر از رسانههای دشمن! یک جاهایی چنان اخلاقمدار میشویم که حتی به موضعگیری کاملا درست و کاملا بدیهی و کاملا حرفهای دوستانمان در ورای حادثهای، ماجرایی، قتلی، واکنش تند نشان میدهیم اما عین آب خوردن، جوری سخن میگوییم و پست میگذاریم و توئیت میزنیم کأنه همه مسئولان نظام را و همه فرزندان مسئولان جمهوری اسلامی را اهل همهرقم فسادی میدانیم! ما که شهره به نقد این دولتیم اما این شرف و حریت و آزادگی را داریم که بنویسیم؛ «اکثرا بچههایشان را فرستادند خارج» یا «اکثرشان دزدند» حتی در وصف این دولت و توصیف این خیل عظیم از دولتمردان فعلی هم صدق نمیکند! حرفی اگر داریم، سوار میکنیم روی مصداقش، آن هم با سند و بینه، نه اینکه عاری از تقوای الهی، مدعی «فساد سیستماتیک» شویم! اصلش همین که مردمداری، عدالتطلبی، سادهزیستی و رفتن میان تودهها و مراوده با مردم کوچه و بازار «ارزش» تلقی میشود و جز اینها «ضدارزش» یعنی در جمهوری اسلامی «فساد سیستماتیک» امکان بروز ندارد! اگر فساد، سیستمی بود، هرگز با برادر رئیسجمهور مستقر یا آقازادههای عالیجناب در زمان حیات مرحوم هاشمی برخورد نمیشد! فساد، سیستمی نیست که کشف میشود و برخورد میشود! فساد سیستماتیک مال رژیم آن شاهک زپرتی بود که یکطرفش را خودش میچاپید و طرف دیگرش را اشرف! و اصلا معلوم نبود قوه قضائیهای در کار بود یا نه! اینجا رئیس دستگاه قضای ما یعنی رئیس قوه قضائیه نظام جمهوری اسلامی کنار مردم مینشیند و به درددلشان گوش میکند و زندگیاش مثل مردم عادی است. آن دیگری که از السابقون انقلاب اما دارای نگرشی متفاوت با ما است، هنوز سوار پیکان میشود! دیگری با پایی مجروح از جبهه و جنگ، افتخار میکند که عوض خدم و حشم، پراید دارد! یکی دیگر نماینده رهبر است و از شمار زندانرفتههای زمان شاه و همسرش نیز پزشک باسابقه اما هنوز برای خانهاش مبل نخواسته! آن دیگری فرزند رهبر انقلاب است و سوار تیبا میشود! و تو وقتی در پارچه قبای پدرش دقیق میشوی، میفهمی که رهبر توصیهکننده به مصرف کالای تولید داخل، برای خود نیز همین نسخه را تجویز میکند! دههای قبل، رفتم سراغ همرزمان شهید احمد کاظمی تا خاطراتشان را گزارشی کنم برای «کیهان» و جالب اینکه جملگی از دنیاپرهیزی این سردار آسمانی، سخنها گفتند! چرا صیاد که خود بهتر از همه میدانست منافقین تا چه حد به خونش تشنهاند، محافظ نخواست برای خودش؟! نابغهای چون طهرانیمقدم، مگر چند تا صفر داشت فیش حقوقیاش؟! شهریاری مگر چگونه زندگی میکرد؟! و آیا این همه که تنها مشتی از خروار هستند، مسئول جمهوری اسلامی نبوده و نیستند؟! گویا غریب گیر آوردهایم این عبارت «مسئول جمهوری اسلامی» را! و بالاتر؛ خود «جمهوری اسلامی» را! بپرهیزیم از نگاه کاریکاتوری به مقوله عدالت! خانه داشتن در شمال شهر، جرم نیست! صیاد در فرمانیه زندگی میکرد اما حقیقتا از اولیای الهی بود و تمام زندگیاش وقف این مردم بود. امثال بهشتی و مطهری در رژیم قبل هم بالاشهرنشین بودند اما وقف مردم بودند! بله! آن روحانی که اول انقلاب، مستأجر بوده و حالا زندگی آنچنانی دارد، باید توضیح بدهد که این رشد آسانسوری در وضعیت مالی، عادی بوده یا با رانت! اما اجازه دارم از تو هموطن عزیز، سئوالی بپرسم؟ خیلی اگر شاکی از بخوربخوری، پس چرا دقیقا به همین جماعت، رأی میدهی؟! این حضرات، مسئول تو و محصول رأی تو هستند، نه مسئول جمهوری اسلامی! جالب است! اینگونه مواقع که نتیجه رأی بر اساس لجبازی خود را میبینی، گله میکنی که اصلا چرا شورای نگهبان، صلاحیت این جماعت را تأیید میکند! حالا پرسش دوم! بینی و بینالله اگر شورای نگهبان، صلاحیت همین آقای روحانی را رد میکرد، متهمش نمیکردی به بستن فضا؟! و احیانا دیکتاتوری؟! ۷ تیر ۶۰ و فقط در یک جنایت، مگر نه آنکه ۷۲ تن از بهترین مسئولان این نظام به شهادت رسیدند؟! حرفم این است؛ اگر تروری بوده و اگر تحریمی و اگر تهدیدی و حتی اگر جنگی، مسئول جمهوری اسلامی نیز همپای مردم هزینه داده! و کنار مردم بوده! حتی در خط مقدم جبهه و جنگ! بودند ائمه جمعهای که در اوج پیری، لباس رزم پوشیدند زیر عبای خود! این نظام مظلوم، وزیر نفتی داشت که به دل خطر زد و در اوج جنگ، اسیر شد و در اوج اسارت- که شما حتما بخوانید آزادگی!- به شهادت رسید! آیا تندگویان، مسئول جمهوری اسلامی نبود، که اینقدر راحت، همه را از بهشتی بگیر بیا پایین، با یک چوب میرانیم؟! بخوربخور بهشتی، آن پیکر زخمخورده بود که چون پروانه در آتش سوخت اما آخرش هم لب به شکوه نگشود! لیکن «مظلومتر از بهشتی» هم داریم و آن «نظام جمهوری اسلامی» است! نظامی که گویا گناهکار شده به رأی مردم مراجعه دارد! از سویی باید رأی مردم را بخواند و شیخحسن روحانی را تنفیذ کند و از سویی باید پاسخگو و حتی شرمنده از کار و کارنامه منتخب مردم باشد! خوب است به حرمت خون بهشتی و به احترام خوندل این نظام، کمی پای صندوق آرا، عقلمان را بیاوریم جلو، نه سلبریتیهایمان را! امضای سلبریتیها فقط برای یادگاری خوب است؛ اصلا تضمین نیست! و دیدیم که تضمین هیچ چیز نیست! حکایت امضای کری! لذا خیلی اگر شاکی از بخوربخوریم، رأی را بر مدار عقل بدهیم، نه شکم! که نخستین قربانی رأی شکمی، شکم است! این را بنویسم و خلاص! مسئول جمهوری اسلامی «بهشتی» است! و آن روحانی که تو کردیاش رئیسجمهور، مسئول رأی توست، نه مسئول نظام! بپذیر مسئولیت رأیت را! مسئول جمهوری اسلامی، دشت به دشت و صحرا به صحرا و وادی به وادی و آبادی به آبادی و خرابه به خرابه و بیابان به بیابان، تمام این منطقه را دنبال داعش گشت تا پای اجنبی، خاک مقدس وطن را آلوده نکند تا صلح و امنیت، مستدام باشد تا مسئول رأی تو، چنان رونقی به اقتصاد ببخشد که من و شما اصلا به این ۴۵ هزار تومان نیازی نداشته باشیم! این بار دیگر واقعا تمام! خیلی اهل بخوربخوری حاجقاسم!
وطن امروز یکم تیر ۱۳۹۸
حسین قدیانی: گلوبال هاوک! چه اسم ترسناکی! چه شناسنامه وحشتناکی! عجیبترین دستپخت شیطان برای گرفتن آمار انسان! فوق تکنولوژی! مافوق عدد و رقم! رادارگریز! خارج از دسترس! دور از نگاه سامانهها! دور از دیدگاه پدافندها! مخفی از منظر موشکها! فرّار! قلدر! دارای این توان که حالاحالاها پرواز کند و محتاج سوختگیری مجدد نباشد! نزدیک ۳۰ ساعت! ۶ ساعت بیشتر از یک شبانهروز! گرانترین پرنده جاسوسی بدون سرنشین پنتاگون که صفرهایش را با کامیون باید حمل کرد! مجهز به قویترین رصدها! و دوربینها و لنزها! آری! همچین غولی را سپاه زد! مرز این آبادی؛ چه زمینی، چه دریایی و چه هوایی، ناموس سپاه است و متجاوز، فوق و مافوق هر تجهیزاتی هم که باشد، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همان سپاه سوم خرداد است که سیلی را دقیق میزند! دقیق وسط هدف! سر این خاک، شوخی ندارد سپاه با کسی، ولو متجاوز، دردانه آهنی خرس گندههای اتاق بیضی باشد! حالا کشف شناسنامه «سامانه پدافندی سوم خرداد» برای رسانههای دنیا، جالبتر از اعداد و ارقام پهپاد کذایی شده! شلیک به مغز پنتاگون بود گمانم، آنچه سیام خرداد ۹۸ توسط سپاه انجام شد! غول آهنی سوپرمدرن، تجاوز به مرز ما کرد و کتکش را هم سروقت خورد! جوری که ترامپ اصلا نمیداند چه بگوید! و چه بکند! برداشته گفته: «اشتباهی بوده! یکی اشتباهی زده!» نخیر! اولا کاملا درست بوده! ثانیا همه سپاه پشتش بوده، نه فقط یک سپاهی! ثالثا همه ملت پشتش بوده! نگاه کنید! این منفعلانهترین آمریکای تاریخ است! تماشا کنید! این مقتدرترین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است! و بلاشک، فردا سپاه از امروز هم قویتر است! باید هم نتیجه جلسه سران کاخ سفید با امرای پنتاگون، بینتیجه باشد! هیهات! این مرز پرگهر با وجود درّ قابلی چون شهید طهرانیمقدم، هرگز مکان مناسبی برای ماجراجویی هیچ متجاوزی نیست، ولو پهپاد گلوبال هاوک! ثبت این حماسه در واپسین ساعات خرداد ۹۸ ثابت کرد که خرداد ایرانی، بیش از حادثه، حماسه دارد! حالا دیگر «سوم خرداد» برای ما فقط تجلی یک روز حماسی نیست، بلکه سامانه عزت و غیرت هر ایرانی باشرفی است! عالی خواباند مچ گلوبال هاوک را سوم خرداد! بنگرید! این سوم خردادِ گام دوم انقلاب است! سوم خردادِ چله دوم! سوم خرداد ۶۱ در حالی رزمندگان ما موفق به فتح خرمشهر شدند که بعضا حتی برای تهیه سیمخاردار هم مشکل جدی داشتیم! این را از یکی از بیسیمچیهای «الی بیتالمقدس» شنیدم: «بچههای محور ما کلا ۳ تا بیسیم داشتند که یکیاش از همان اول هم خراب بود! دومی ۳ روز پس از ۱۰ اردیبهشت از کار افتاد و سومی هم خدایی فقط با سلام و صلوات کار میکرد! تا این حد دستمان تنگ بود! بودند بچههایی که پوتین بهشان نرسید و با همان کفش و کتانی که در تهران پایشان کرده بودند، تا خرمشهر آمدند! گاهی باید دعادعا میکردیم اسلحه به تمام نفرات برسد! اسلحه و حتی لباس رزم مناسب! واقعا آه در بساط نداشتیم!» آری! آه در بساط نداشتیم لیکن «الله» چرا! «و کفی بالله حسیبا»! دستاورد نهضت انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، بالاتر از فتح خرمشهر، در فتح انسان است! آنجا که رزمنده ما در کوران آن نبرد نابرابر، آن جمله حقیقتا ماندگار را در تاریخ ثبت میکند: «کسی میتواند از سیمخاردار دشمن عبور کند که در سیمخاردار نفس خود گیر نکرده باشد»! بهبه از این نگاه که ما برای تهیه سیمخاردار مشکل داشتیم اما رزمنده ما در فکر عبور از سیمخاردار نفس بود، آن هم وسط جنگ! یعنی جهاد همزمان با شیطان درونی و بیرونی! واضح است آن سوم خردادیها به این سوم خرداد برسند! واضح است آن روز مقدس بدل به این سامانه تاریخی شود! حالا قریب ۴۰ سال بعد از ۳ خرداد ۶۱ و باز هم در ماه خرداد، حماسه دیگری! و سیلی به غولآهنی متجاوز! و چه برقآسا! این اما همان سپاه است! همان سپاه قدیمی که امتحان خود را در خرداد ۶۱ بهخوبی پس داد! آن روز با دستان خالی و امروز با دستان پر! و بهرغم همه تحریمها! حتی تحریم سیمخاردار! فراموش نکنیم که در این سالیان، بیشترین تحریمها متمرکز بر قوای نظامی ما بوده اما ایمان به خدا و اتکا به خودباوری، همیشه جواب میدهد؛ چه خرداد ۶۱ باشد که دستت خالی بود و چه خرداد ۹۸ که ماشاءالله این همه مجهزی! پهپاد یانکیها هرچه میخواهد گران باشد؛ تجاوز کند به مرز ایران عزیز، سیلی حیدری میخورد! کاش دولتمردان ما در وادی اقتصاد، همانگونه عمل کنند که رزمندگان ما در سنگر امنیت! کاش سامانه اقتصادمان هم متکی به خدا بود! و متکی به خودباوری بود! تجربه ۲ سوم خرداد؛ یکی سوم خرداد ۶۱ و دیگری سامانه سوم خرداد، پیش چشم ماست! دشمن آنجایی شکست میخورد که اتکای ما، بعد از خداوند منان، به جوانان خودمان باشد، نه جیب اجنبی! دولت باید سوم خرداد را الگو قرار دهد! در تحریم هم که باشی، اگر غافل از همت و انگیزه و ایمان و پشتکار نباشی، باز هم قادری به اهدافت برسی! مثل سپاه! این مرز پر گهر، ناموس سپاه است و سپاه، فقط پاسدار انقلاب اسلامی نیست! پاسدار وجب به وجب خاک ایران و قطره به قطره آبهای این سرزمین است! دلم میخواهد بنویسم: اللهاکبر! این سیلی در تراز چهلمین سال انقلاب بود! حالا برگرد سطور اول و این متن را با ویرایش موشکی بخوان! دادم خون مطهر شهدای عرصه موشکی، ویرایشش کنند! پس دوباره بخوان! گلوبال هاوک! چه اسم ترسناکی اما نه برای سپاه سوم خرداد! چه شناسنامه وحشتناکی اما نه برای فرزندان غیور ملت ایران! عجیبترین دستپخت شیطان، در پنجه قدرتمند انسان…
وطنامروز ۹ اردیبهشت ۱۳۹۸
حسین قدیانی: درست در روزهایی که نمایندگانی از حوزهها و حجرهها، درس و بحث خود را رها کرده و در مناطق سیلزده مشغول سختترین خدمات به مردم عزیز کشورمان هستند و بعضا بیش از یک ماه است که به شهر خود برنگشتهاند، خبر شهادت مظلومانه #روحانی_همدانی به دست شیطانصفتی که فضای مجازی بویژه اینستاگرام را به مجرایی برای تبلیغ شرارت خود در فضای واقعی بدل کرده بود، سئوالات بسیاری را در افکار عمومی موجب شد؛ یکم‐ آیا حد و اندازه #پلیس_فتا به قدر قد و قواره مجرمان، متجاوزان و بلکه خونآشامان این مجازستان بیدر و پیکر، بزرگ و راهگشا هست؟! و این پلیس مجازی چه میزانی از امکان حقیقی و اختیار واقعی را دارد که بتواند قبل از عملیاتی شدن شرارت اشرار، این #اراذل و #اوباش را که بدترین بهره را از شبکههای اجتماعی میبرند و مدام فربهتر و گستاختر میشوند، سر جای خود بنشاند؟! براستی خون چند بیگناه باید ریخته شود تا متولیان به صرافت توسعه پلیس فتا بیفتند؟! دوم‐ ناظر بر اهمالها و چشمپوشیهای گذشته، این سئوال پیش میآید که دولت و بویژه وزارت ارتباطات، آیا اصلا مسئولیتی متوجه خود میبینند یا شعارهایی مثل «دفاع از حقوق شهروندی» فیالواقع تنها یک افه انتخاباتی است؟! معالاسف کافی است فرض کنیم جای این طلبه همدانی، جان یک روشنفکر دستهچندم تهرانی گرفته میشد که مثلا ۲ تا سخن دگراندیشانه هم در کارنامهاش داشته! آیا همین #حسن_روحانی فغان و فریاد سر نمیداد؟! سوم‐ بیعملی دولت، قبلا هم نوشتیم که فقط مختص حوزه #اقتصاد نیست! به قول وزیر برند همین کابینه، ما با نوعی «بیدولتی» روبهرو هستیم که صدالبته به عالم مجازستان هم سرایت کرده! مدیران اینستاگرام در خوشرقصی محض برای تحریمهای آمریکا، پیج پاسداران خدوم این مرز و بوم را میبندند و #وزارت_ارتباطات گویا اصلا وجود خارجی ندارد! نیز در رابطه با همین موضوع مورد بحث، تا لحظه نگارش این یادداشت! چهارم‐ این هم از نشانههای دیگر بیدولتی در سایبر است که قوه مجریه عریض و طویل ما نمیتواند صفحه یک قاتل در فضای مجازی را مسدود کند! سئوال اینجاست؛ دولتی که از فرط «بیدولتی» نمیتواند یک شبکه اجتماعی را مدیریت کند، چگونه میخواهد یک کشور را اداره کند؟!
▪️▪️▪️
بیل بزن عزیز روحانی! و حتی جان خود را هم تقدیم کن! بگذار #تاریخ شرح زندگانی تو را با #مظلومیت بنویسد و در شرح روحانی دیگری بنویسد؛ «تقریبا هیچ!»
وطن امروز ۱۷ فروردین ۱۳۹۸
حسین قدیانی: یک وقتهایی زندگی، خلاف آن برنامهای که ریختی عمل میکند؛ سوم فروردین به قصد ۳ روز اقامت در مشهد اردهال رفتیم زیارت علی بن محمدباقر که حقیقتا «خورشید کاشان» است و شگفتا! هنوز به تهران برنگشتهایم! البته الان هم مشهدم اما مشهدالرضا! بعد از اردهال، رفتیم سمت اردستان و نائین و اردکان و میبد و یزد و بافق و بهاباد و چادرملو و ساغند و طبس و بشرویه و فردوس و گناباد و فیضآباد و تربت حیدریه و ۲ روز پیش هم که راستش در آخرین شبجمعه ماه رجب، بهشت رضای مشهدالرضا! آنجا با مشاهده مزار شهیدانی چون کاوه و چراغچی که اولی در ۲۵ سالگی و دومی در ۲۷ سالگی به شهادت رسیدند، فهمیدم که بزرگی کردن و بزرگانه زندگی کردن، رسم جوانان کمسن و سال این دیار است! همان عزیزان که در همین روزهای اخیر، در نهادهایی چون هلال احمر و بسیج و ارتش و سپاه و کمیته امداد، سنگ تمام گذاشتند در مقوله خدمت و رسیدگی به امور سیلزدهها! تقریبا در همه شهرهایی که نامش برده شد، مزار امامزادهها شده بود سنگر کمکرسانی به مردم! و پاتوقی برای اعزام نیرو! مثلا اواسط راه بافق به طبس، بعد از معدن چادرملو، مزار امامزادهای هست به نام «قاسم بن فضل بن اباالفضلالعباس» یا در خود طبس، امامزاده «حسین بن موسیالکاظم» که با محوریت جوانان به محل جمعآوری کمکهای مردمی بدل شده بودند! در یکی از چند چادر بقعه باشکوه طبس، جوانی در همان سن و سال شهادت محمود کاوه، عجیب تکاپویی داشت! دوستانش میگفتند؛ «۲ شبانهروز است نخوابیده و ساعاتی بعد هم همراه سایر رفقای هلال احمریاش عازم مناطق سیلزده است!» آمریکا توهم زده که با تحریم هلال احمر ایران میتواند ریشه ایثار و نسل خدمت جهادی را در این دیار بخشکاند! و «مرگ بر آمریکا» دقیقا مرگ بر همین آمریکاست که حتی به هلال احمر هم رحم نمیکند! تا این حد ضد انسان! و تا این حد ضد انسانیت! معلوم شد چرا آمریکا هیچ ابایی از حمایت از کودککشیهای آل صهیون و آل سعود در فلسطین و یمن ندارد! رژیمی که حساب هلال احمر یک کشور را هم مسدود میکند، حقیقتا لایق شعار مرگ است! اما مگر کاوهها و چراغچیها در «روزگار جنگ» از تحریم ترسیدند که در این «جنگ روزگار» نسل برآمده از شهدای دهه ۶۰ از خباثت دشمن بترسند؟! گمانم روزهای اخیر، ما با ۲ سیل روبرو بودیم؛ سیلی که آب میآورد و سیلی که آبرو! بله! اولی غم داشت و هنوز هم دارد اما دومی تداعیگر روزهای مملو از مهر و عطوفت و ایثار جبهه و جنگ بود و هنوز هم هست! لذا حکایت مشهور انساندوستی شهرداری به نام «مهندس مهدی باکری» هرگز در این دیار افسانه نیست! و نهتنها افسانه نیست، بلکه بهوقتش تبدیل میشود به یک الگو! در مسجد جامع یزد، تجلی این الگو را با همین چشم خود دیدم! بسیجیانی بودند؛ روحانی و دانشجو که داشتند کمکهای مردمی را میبردند به مناطقی که باید! همه هم در سنی حدود ۲۵ سال! و صدالبته وسط تعطیلات نوروز! و خوب که نگاه میکنی، این مناظر را هم «فتحالمبین» میبینی! و راستش آن «امید» که مدام ورد زبان رهبر انقلاب است، اتکا به آمادگی همین نسل دارد! که این، امتداد درخشانتر همان نسل کاوهها و چراغچیهاست! نسلی که موسم امتحان، جا نمیزند؛ چه دولت به وظایفش عمل کند، چه نکند! از سویی این نسل جوان است و از سویی هم بزککنندگان آمریکا در جناح افسادات که درست وسط سیل، دغدغهشان عرقخوری است! یا آن مشاور دولتی که در این گیر و دار، دنبال کشف میزان محبوبیت فلان مجری صدا و سیماست! واقعا مردم چه جایگاهی دارند در افکار آلوده بعضیها؟! گویی فقط باید به جماعت رأی بدهند و بعد هم بروند پی غم و غصه خود! امثال تاجزاده و آشنا و حجاریان، واقع امر آن است که مردمی جز سلبریتیها؛ آنهم بدترین گونه سلبریتیها نمیشناسند! اینکه حجاریان میگوید؛ «اصلاحطلبان باید حرف خود را از زبان سلبریتیها بزنند» اصلا حرف جدیدی نیست! اساسا این دولت، دولت برآمده از زبان سلبریتیهاست! که «یا مرگ یا روحانی!» و «اگر روحانی رئیسجمهور نشود، از ایران میروم!» مکرر دیدیم که به انحای مختلف، خواستند خوار و خفیف کنند حضور جوانان جهادی در مناطق سیلزده را! یعنی تخفیف کار قابل تقدیر! یا تلاش همیشگی و نخنما برای تفرقه میان سپاه و ارتش که باز هم با بصیرت سران این ۲ نهاد، سرشان به سنگ خورد البته! کلا جماعت دنبال تمسخر کار و خدمت جهادیاند و هیچ هم فرقی ندارد که جبهه، خانطومان باشد یا گمیشان! بساط چرت و پرت این جمع، همیشه بهراه است! و کیست که نداند اگر شهادت در جبهه شام نبود، الساعه داعش از دروازهقرآن شیراز هم رد شده بود؟! بحث، سر تفاوت انسانهای ۲ مکتب است؛ مکتب خدمت و مکتب قدرت! انسان مکتب قدرت، حتی در اوج سیل هم به فکر شرابخوری جماعتی از اراذل است لیکن سردار عزیز جعفری و همرزمانش در سپاه و ارتش، همچنان که در جزیره مجنون و طلائیه به آب زدند، در آققلا هم! و عنصر مسخرهکن، حتی زمان جنگ هم طعنه میزد! به این شعار، به آن شعار؛ به این کار، به آن کار! صحنه اما به کوری چشم منافقین، هرگز خالی از جوانان جویای خدمت جهادی نیست! در طبس به جوانی که بعید میدانم بیش از ۲۵ سال داشت و تا ساعاتی دیگر عازم لرستان بود، میگفتم؛ «سیل اما عید شما را خراب کرد!» جواب عجیبی داد؛ «اگر سیل هم نبود، برنامه داشتیم برای اردوی جهادی به سیستان!» و همین روحیههاست که خامنهای کاوهدیده و چراغچیدیده و باکریدیده، نسل جوان امروز را حتی جلوتر از نسل باشهامت دهه ۶۰ میداند! برگردم به جمله اول متن؛ «یک وقتهایی زندگی، خلاف آن برنامهای که ریختی عمل میکند»! برنامهها ریخته بود دشمن که حسین فهمیده کلا بمیرد و بهنام محمدی کلا بمیرد و کاوهها و چراغچیها و باکریها کلا بمیرند و نسل جوان ایرانی فقط در پی دغدغههای آشنای تاجزاده باشد اما بنازم برنامه خدا را که چگونه از خون احمد کاظمی، جوان باوجودی چون محسن حججی را میآفریند! خدا قوت همسن و سالان شهید سرجدای وطن! حقا که پر از شکوفه خدمت بود بهارتان! من که بعید میدانم با وجود نسلی چون نسل شما، دل حضرت آقا برای کاوه تنگ شود! همتتان را عشق است! یا علی!
وطن امروز ۱۵ اسفند ۱۳۹۷
حسین قدیانی: عصر پر از رخداد ۸۸ که آن نامه تند و تیز را در وبلاگم خطاب به قاضیالقضات نوشتم، هرگز فکر نمیکردم روزی بنشینم پای این متن! به هر حال ۱۰ سال از آن روزگار گذشته و ما هم بگینگی عوض شدهایم! الان شعور نوشتههایم بیشتر است! اقلا بهزعم خودم! مثالش همین متن! همین متن که در حکم یک خداقوت به آیتالله آملی است! قصه من و آیتالله اما از آن نامه آتشین شروع نشد! القصه! دوران دانشگاه ما در دهه ۷۰ مصادف شده بود با شبههپراکنیهای شاذ در حوزه دین و معارف اسلامی! و آنکه بهتر از همه و علمیتر و عینیتر از همه، جواب این شبهات را میداد، آیتالله آملی بود! مرد میدان معرفت اما خیلی زود ردای قضاوت بر تن کرد! درباره آیتالله آملی بهعنوان «رئیس قوه قضاییه» عدالت آن است که سخن به انصاف بگوییم، آنهم حالا که موسم تودیع است! معتقدم در حوزه عدل و داد، قوه را جلوتر برد ایشان! اینکه در مجمع، مرحوم هاشمی- با آن عظمتی که برای خود قائل بود!- مافوق آیتالله بنشیند لیکن آملی، فرزندان خطاکار رفسنجانی را نهتنها محاکمه کند، بلکه محبس هم بفرستد! این مهم آنقدر نشدنی جلوه میکرد که بعضا گفته شد؛ «اگر فلانی، بهمانی را ۲ ساعت بفرستد زندان، من ریشم را میتراشم!» البته حاجسعید خیلی هم گناهی نداشت! واقعا دور از انتظار به نظر میرسید برخورد با دانهدرشتهای متصل به شماری از حضرات! حسن دیگر آیتالله، عدم واهمه از پوپولیسم جریان منحرف بود! لذا به همان راحتی که علیه «ف. ه» ایستاد، علیه #مشایی و #بقایی نیز ایستاد! آملی حتی پای برادر رئیسجمهور مستقر را هم به دادگاه باز کرد تا نشان دهد شهامتش فقط در برخورد با نزدیکان رؤسای جمهور ماضی نیست! دقت شود! راقم این سطور، الساعه بهعبارتی با #قرار_وثیقه آزاد است؛ لذا در جوهر قلم این متن، هرگز در پی کشف حدیث نفس نباش! حداقل در این متن، آزادهام! و این را نیز از سر حریت مینویسم که حتما به آیتالله آملی نقد هم وارد است! منجمله این نقد که آخرش هم نفهمیدیم برخورد با دروغبافان زنجیرهای که در آن واحد تیر به قلب امنیت ملی ۲ کشور ایران و عراق زدند و در آستانه اربعین، آن خیانت را مرتکب شدند، چه شد! شگفتا! خود قاضیالقضات هم دستوری دادند که آن را هم عاقبت نفهمیدیم دقیقا به کجا انجامید! واقع امر آن است که قوه مجریه در مصاف با روزنامهنگار متعهد، سنگ تمام گذاشت و فقط خود مرا بارها به محکمه فرستاد! دیگر همکاران هم همینطور! اما قوه قضاییه در مصاف با قلمزن مزدور نظام سلطه، بیشتر نمایش مهر بود تا قهر! راحت تیتر زدند که «سرتیپ #حسین_همدانی در سوریه کشته شد» و هیچی به هیچی! مای «وطن امروز» را ولی بهخاطر «خبر مرگش» علیه بشکههای سعودی، به محکمه کشاند دولت! و جالب آنکه انگ حکومتی بودن هم بر پیشانی ماست! صدالبته نه انگ، که فخر ماست! ما تا عمق وجود وابسته به نهضت و نظامیم لیکن در دولت شیخ سرخه، روزهای زیادی بود که آنقدری که دادسرا بودیم، تحریریه نبودیم! و با همین چشم خود اسباب و اثاث اتاق سردبیر را در پیادهرو دیدیم! «خداقوت» نهاد حکومتی به مای حکومتی! بگذریم! بگذاریم و بگذریم! همان به این یادداشت را با سخن در وصف همان عزیز تمام کنم که شروع کردم! اینک آیتالله آملی، عوض #عدالت باید #مصلحت را بسنجد! تشخیص مصلحت، خود از شمول عدالت است! و تجارب آیتالله فراوان! جانی نو به مجمع داده آملی و این مهم، در همین زمان اندک هم قابل رصد است! حالا تا بحث نشود و مخالف و موافق، تا سخن را به انتها نرسانند و تا مر مصلحت، مشخص نشود، تمام نمیشود یک موضوع! مصلحت بر خلاف عدالت، باید حوصله کند! اگر اجرای عدالت، گاه ضربالاجلی میشود لیکن سنجه مصلحت، جز با صبر و تحمل و تدبر میسور نیست! نه! تشخیص مصلحت، عجولانه نمیشود! بعد از یک هاشمی که زیاد رئیس مجمع بود و یک هاشمی که کم، اینک عصر کیفیت جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام است! روز اولی که آیتالله بر مسند قضاوت نشست، هنوز هم میشد ایشان را جوان خواند اما چه خوش فرمود که؛ «موی سفید را فلکم رایگان نداد، این رشته را به نقد جوانی خریدهام»! روزگار، همه را عوض میکند! و این تنها زمستان نیست که در گذر عمر، بدل به بهار میشود! آنچه مذموم است و خارج از سنت طبع و ذات طبیعت، عوضی شدن است! آیا برای بازگشت به عهد کوپنیسم، نظر همه ملت را جویا شدند بعضیها؛ که حالا اینگونه مجمع را میزنند؟! عوض خدا اگر دل به کدخدا بسپاری و حالا هم دل به صدقه نکرههایی از قبیل مکرون، ره به هیچ کجا نخواهی برد! مصلحت را نزن! قصور و تقصیرت را گردن موشکهای فرزندان غیور ملت نینداز! دل به وعده سر خرمن برج ایفل خوش نکن! ادکلنهای شانزهلیزه بوی خون میدهند! خیال نکن دل راین به حال کرخه میسوزد! شرم از شهدای لب شط کن! حیا کن از سر بریده رزمندگان آنسوی خط! بجنب! چیزی از عمر اعتدالت نمانده! دارد زیاد دیر میشود! عنقریب است تمام شود! تکانی به تدبیرت بده! و اگر این تکان «بالمره» باشد؛ که «علی برکت الله»!
وطن امروز ۲۱ بهمن ۱۳۹۷
حسین قدیانی: بیست و دوم بهمنماه سال والفجر ۸ یکی از زنانی که در راهپیمایی باشکوه آن یومالله شرکت کرده بود، مادر زهرا بود که البته آنجور که پزشکان گفته بودند، هنوز چند روز مانده بود به تولد دخترش! پدر زهرا رفته بود جبهه تا در شمار عبورکنندگان از عرض اروند و فاتحان فاو باشد و مادر اما با هر جانکندنی بود، باز هم آمده بود راهپیمایی! تک و تنها! البته خیلی هم تنها نبود! در وجود او، دختری بود به نام «زهرا» که تنها یادگاری آقاکریم بود از یک وصلت ساده و باصفا! القصه! چند ساعت بعد از بازگشتن سمیهخانم از راهپیمایی، نه که داشت فارغ میشد، همسایهها او را بردند «نجمیه» تا «زهرا» دقیقا متولد ۲۲ بهمن ۶۴ باشد! تولد، درست در سالگرد پیروزی انقلاب! مثل پدرش که درست در همین روز به شهادت رسید! این را سمیهخانم فردای تولد زهرا فهمید! فهمید که آقاکریم در عملیاتی با رمز «یا فاطمةالزهرا» شهید شده! فهمید که در ساحل آنسوی اروند شهید شده، در حالی که هنوز اغلب رزمندگان نتوانسته بودند به آب بزنند! ۲۲ بهمن ۶۴ عجب روزی شد برای سمیهخانم! عجب یوماللهی! از سویی تولد زهرا و از سویی شهادت آقاکریم که اسم «زهرا» را خودش بر دخترش گذاشت: «سمیهجان! شاید من هرگز نتوانم دخترم را در آغوش بگیرم و او را از مهر و محبت پدر، سیراب کنم اما به زهرا بگو که چقدر دوستش داشتم و چقدر مشتاق بودم ببینمش!» خیلی زود سال ۶۴ تمام شد و در یکی از روزهای فروردین ۶۵ وقتی سمیهخانم از رادیو، اخبار پیروزیهای فاو را میشنید، این دعا به دلش افتاد؛ «خدایا! چه میشود اگر برکت دهی به این خونهای مطهر و راه کربلا را نیز مثل فاو باز کنی!» – زهراجان! بهار ۶۵ هنوز خیلی از چهلم پدرت نگذشته بود که از خدا خواستم راه کربلا باز شود! از خدا خواستم، ولی حتی در خواب هم نمیدیدم این آرزو محقق شود! خیلی بعید بود! ما کجا، کربلا کجا؟! حالا اما نشستهایم در بینالحرمین! یاد آن روزی افتادم که هنوز چند ساعت مانده بود به تولدت، ولی تو را هم با خودم بردم راهپیمایی! ۲۲ بهمن ۶۴ بود! تو اول راهپیمایی آمدی و بعد به دنیا آمدی! آن هم درست در روز شهادت پدرت! من و تو در خیابان انقلاب بودیم و آقاکریم در اروند! الان هم ما بعد از چند شبانهروز راهپیمایی، گویی دوباره در کربلا متولد شدهایم! باور نمیکنم کربلا باشم! حق داشت پدرت که همیشه میگفت: «تو اشتباه میکنی سمیه! اگر راه کربلا باز شد، چی؟!» زهرا! پای هر عمود، انگار محل قرارم بود با کریم! بویش را میشنیدم! صدایش را! میدیدمش! چقدر حاضر بود! چقدر اینجا حاضر است! خدابیامرز، ناراحت میشد «کریم» صدایش میزدم! باید میگفتم؛ «آقاکریم»! واقعا هم «آقا» بود! ببین! این آخرین عکسش را همیشه همراه دارم! نخلستانهای اروند! خیلی این بادگیر آبی را دوست داشتم! همیشه هم در عکسها دارد میخندد! ببین خودت دیگر!» آقاکریم! سمیهخانم! یا زهرا! نه پس، ما فردا نمیآییم؛ مایی که ۲۲ بهمن ۶۴ را داریم! مایی که مادرمان؛ سمیه و خواهرمان؛ زهرا یومالله ۲۲ بهمن ۶۴ را آنجور آمدند، در حالی که آقاکریم، باز هم مثل همیشه در جبهه بود! و نگاه که میکنم، میبینم این هم «زیارت اربعین» است! شوخی نیست! ۴۰ سال گذشت از انقلابمان! انقلابی که ۴۰ روز هم قرار نبود بماند! بنازم قدرت خدا را که چقدر مافوق قدرت ابرقدرتهاست! الله اکبر! از جزر و مد اروند گذشتیم و سر از آنسوی فرات درآوردیم! هدف عملیاتمان فاو بود اما رسیدیم به کربلا! اگر خدا، قوم موسی را در همان دریا نجات داد، لیکن قوم روحالله را کیلومترها از ساحل اروند، جلوتر برد! محل نبرد والفجر ۸ در حاشیه اروند بود ولی چشم که باز کردیم، خودمان را عوض فاو، در بینالحرمین دیدیم! الله اکبر! چه زود کربلای ۴ بدل به کربلای ۵ شد و کربلای ۵ بدل به خود کربلا! ما در روزهای نبود سیمخاردار، تنها نگذاشتیم انقلاب را؛ حالا تنها بگذاریم که «خرمشهر» و «دزفول» هم نام شهرهای ایران عزیز است و هم نام موشکهای مردم عزیز ایران؟! هیهات! ما را اگر واهمه از جزر و مد روزگار بود، همان اروند باید کم میآوردیم، نه الان که حاجقاسممان الگوی مقاومت همه احرار عالم شده! دقت شود! ما اینجور میگوییم؛ «انقلابمان، اماممان، رهبر انقلابمان»! دشمن خوب بداند که ما جدا از انقلاب اسلامی نیستیم! انقلاب نیز جدا از ما نیست! خودمان را صاحب انقلاب میدانیم ما! از پوست و گوشت و استخوانمان! انقلاب از رگ گردن به ما نزدیکتر است! تپش قلب ما پژواک دائم این سرود است؛ «از تبار حسین شهیدی»! معلوم است که فردا میآییم! متفاوت از قبل! حتی باشکوهتر از ۲۲ بهمن والفجر ۸ که نیک اگر بنگری، زهرا خود مادر شده است؛ مادر پسری به نام «کریم»! کریم همهاش ۳ سال دارد اما وقتی اسمش را از او میپرسی، میگوید؛ «آقاکریم»! چنان قشنگ هم میگوید که مادربزرگش کیف کند؛ «عزیز، فدای تو بشه آقاکریم!» هان ای دشمن! فردا همه میآییم! آقاکریم هم هست! همه شهدا هستند! فردا امام برای ما از بلندای آسمان، آن دست زیبایش را تکان خواهد داد! فردا یومالله دیگری است! گویی هنوز عظمت ملت ایران را ندیدهای، تو که ۲۲ بهمن ۶۴ یا ۲۲ بهمن ۸۸ را دیدهای! آنها را بگذار کنار! فردا را بچسب! فردا بنا داریم با مدد از خدا، در تراز ۴۰ سالگی انقلاب اسلامی، حماسه بیافرینیم! فردا خیابان انقلاب، سر وصال، قرار دارد سمیهخانم با آقاکریم! بله که شهدا زندهاند و فردا آنها هم میآیند! فردا موسم قرار ما با چشمان همت است! فردا بزنگاه بوسه ما بر لب همیشه خندان خرازی است! فردا عشق خواهیم کرد با صدای راوی فتح! فردا صفا خواهیم کرد با بیسیم حاجاحمد! فردا پیدا میکنیم ما متوسلیان را! میبینمش! اگر انقلاب اسلامی به ما شهیدی به نام «علی چیتسازیان» معرفی کرد که وسط معرکه جنگ، در پی عبور از سیمخاردار نفس باشد، فردا نوبت تشکر ما از انقلاب است! تشکر از انقلاب، بابت همه این قابهای ناب! بله که ما فهمیده را و حججی را و چمران را و احمدیروشن را و وزوایی را و بیضایی را و پیچک را و شهریاری را بدهکاریم به امام و انقلاب و رهبر انقلاب! اگر این نهضت نبود و اگر این نظام نبود و اگر نبود که سایه ولیفقیه بر سر ما بلند است، کجا ما این همه ستاره منور داشتیم؟! پس، فردا متفاوت میآییم! متفاوت از همه ۲۲ بهمنهای گذشته! بهمن فردا سنگینتر است! دشمنشکنی فردا بیشتر است! نه! بریده نشد نسل انقلاب! عصر فردا، عصر صدر انقلاب است! فردا آقاکریم با تمثال پدربزرگ شهیدش میآید؛ «آقاکریم»! پدربزرگی که زمان بر او نمیگذرد و همیشه ۴۰ ساله میماند! خودت ببین دیگر تبسم کنار نخلستان را! خودت ببین دیگر حرکت قایق عاشورا را! یا زهرا! یا فاطمةالزهرا! فردا، آمدن از ما و دعا برای آمدن «مهدی فاطمه» در فردایی نزدیک، با شما! اگر دعای شما، دست بچههای نخلستان را گرفت و تا خود کربلا برد، رساندن ما به منجی عالم بشریت را نیز میتواند! و «یا زهرا» آن روز هم رمز عملیات خداوند است! به نام الله؛ پاسدار حرمت خون شهیدان، فردا انقلاب به پا میکنیم در خیابان آزادی، با حضور متحدمان! و با همه عشقمان به ماه و خورشید! آری! فردا قرار بیقراران است! و چشم آسمانیان به قدوم ما! یا علی!
#حسن_روحانی به انتخاب #حسین_قدیانی مرد سال ۹۷ شد!
حسین قدیانی: با وجود شیخحسن که تازگیها #کربلا هم مشرف شده، سال ۹۷ مردی جز روحانی ندارد! در حالی که احدی به خود حتی نمرهی ۱۵ هم نمیتواند بدهد، رئیسجمهور ما ببین چقدر کار کرده که از دادن نمراتی از قبیل ۲۰ و نوزده و نیم هم به خود اندک ترسی ندارد! وانگهی! روحانی دارد با دولت ناهماهنگش، جنم مردم را بالاتر میبرد! واضح است که ارزانی، اشتغال، رفاه، ازدواج آسان و حقوق و مزایای فراوان، تا چه حد سبب دنیازدگی ملت میشود! آیا برای روحانی کاری دارد که مشکلات مردم را حل یا اقلا کم کند؟! معلوم است که نه! روحانی اما به فکر آبدیده کردن آحاد ملت است! مثل یک مربی سختگیر که فحش بازیکنان را به جان میخرد لیکن در تمرینات، پدرشان را درمیآورد! بگذار #حسین_شریعتمداری و #حمید_رسایی و اصلا بگو همگان نفهمند اما خدا که میداند؛ روحانی قصدش این است که مردم در صحرای قیامت، بدون تجربهی سختی و گشنگی و تشنگی نباشند! اگر امروز رکود هست، فیالواقع تمرین قیامت است! خاک بر سر آن سخنرانی که کارشناس همهی مسائل هست ولی نکته به این واضحی را نمیفهمد! و خاک بر سر همه! خاک بر سر اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام! یَکیَکشون! بعد از هاشمی، چه کسی اندرز را گو کرد؟ روحانی! چه کسی نوفل را لوشاتو کرد؟ روحانی! چه کسی سیستانی را آیتاللهالعظمی کرد؟ روحانی! چه کسی مرعشی را نجفی کرد؟ روحانی! نشان #ذوالفقار در اصل، حق که بود؟ روحانی! با مردن کدامیک از سران قوا، رهبری پارهتن خود را از دست میدهد؟ روحانی! حضرت آقا چه کسی را از مصطفی و مجتبی و مسعود و میثم و حتی حسین قدیانی بیشتر دوست دارند؟ روحانی! کدام مسئول بمیرد، آقا در نماز میت آن یارو، عبارت “من جز خوبی از او ندیدم” را دلسوزتر میخواند؟ روحانی بمیرد! اون کی بود که در ۱۲ بهمن، رفیق را دوست کرد؟ روحانی! بلیزر رفیقدوست، مال کی بود؟ روحانی! لذا؛ هم ذوالفقار، نشان روحانی است و هم ذوالجناح! قاسم سلیمانی در همان کربلای ۵ میماند، اگر چه کسی نبود؟ روحانی! چه کسی حسامالدین را آشنا کرد؟ روحانی کرد! چه کسی هر شب با حضور ایملی دیکنسون، الهی را قمشهای میکند؟ روحانی میکند! خانهی کدام مسئول در ولنجک، شبیه قصر حضرت عباس در بهشت است؟ روحانی! اون کیه که به وقتش رئیسی رو تخریب میکنه و به وقتش تبریک میگه؟ روحانی! اون کیه که موشکهای سپاه رو یه خط درمیون دوست داره؟ روحانی! فحش به کدامیک از آقایان روحانی، لاریجانی و رئیسی، موجب اخم و تخم خدا میشود؟ روحانی! چه کسی مطهری زمان است؟ چه کسی یادآور رجایی است؟ بهشتی کیه؟
#همت پدر تمام فرزندان شهداست!
حسین قدیانی:
دخترخانمی دیروز برایم در #دایرکت پیام داد که؛ “فلانی! ناسلامتی خودت هم مثل من، فرزند یک شهید معمولی، غیرشاخص و درجهی ۲ هستی! خسته نشدی از این همه عکس همت و متن خرازی؟! نکند خودت هم معتقدی که پدران ما سیاهیلشکر جبهه و جنگ بودند که فقط از این و آن سردار شهید مینویسی؟!”
جواب را اینجا و عمومی میدهم؛
اولا همت را نه شاخصتر از امثال پدرم، که مظلومتر از امثال “بابااکبر” میدانم! بعله! به اسم همت، بزرگراهی هست که اصلا بگو غرب و شرق عالم را بهم وصل میکند اما به اسم بسیاری از شهدا منجمله پدر خودم، دریغ از حتی یک کوچهی بنبست! لیکن اتفاقا از قضا و باز تکرار میکنم که “لیکن اتفاقا از قضا” بخشی از دلایل مظلومیت مضاعف امثال حاجهمت در همین امور است! و اینکه من فرزند شهید معمولی(!) تصور کنم یا توهم بزنم؛ “همت که سهمش را از شهر گرفته!” کدام سهم؟! آیا سهم این زخمزبان که “همت خرابشده(!) هم همهاش ترافیک است؟!” وانگهی! به همین عکس نگاه کنید! الساعه از پیج فرزند معزز شهید همت برداشتم! همت آیا دنبال نان بود یا نام؟! خوب به تصویر خیره شوید! فرماندهلشکر پایتخت مملکت روی ترک موتور! و جلوتر از اغلب نیروهایش! و حرکت به سوی شهادت! بیهیچ محافظی! حتی بدون آنکه اقلا بنشیند داخل ماشینی! با چهارچوبی! و حالا فرض کن کل شهر را بزنند به نام همت! که تهران نگویید و بگویید همت! خب که چی؟! این آیا برای فرزندان همت، پرکنندهی جای خالی پدر میشود؟! این را از من بهعنوان یک #فرزند_شهید دههی ۶۰ که پدرش حتی از همت هم زودتر شهید شد بخوانید و قبول کنید که مظلومیت فرزندان همت و باکری و خرازی، از مظلومیت امثال من بیشتر است! به این معنی که فشار روی ما کمتر است! آنی فرض میکنم که سال ۸۸ است و شعار جماعت کذا، این؛ “بسیجی واقعی #شهید_اکبر_قدیانی بود”! چه میخواستم بکنم با این شعار؟! عقلم به چه حکم میداد؟! دلم چه میکرد؟! وانگهی دوم! آیا غیر از آن بود که زمان حضور پدرم در منطقه، من و خواهر و مادرم در #تهران بودیم اما همت، زن و ۲ بچهاش را با خود برد جنوب؟! و زندگیاش را تمام و کمال، نه در حاشیهی جبهه، که در متن جنگ قرار داد؟! و آیا غیر از آن بود که امثال حاجهمت، لب به غذا نمیزدند تا همهی نیروهایشان غذای خود را خورده باشند؟! لذا برای من، همت همان #بابااکبر است اما با گرسنگی و تشنگی بیشتر! و ایثار و گذشت فزونتر! اگر تیر فقط گلوی پدر مرا برید لیکن سر همت را از بدنش جدا کرد! لذا همت، پدر من و پدر همهی فرزندان شهدا نیز هست!
ثانیا همان اولا!
#حسین_قدیانی
“ابراهیم بتشکن”؟!
حسین قدیانی: این درست که #رئیسی متکی به حمایت ۱۶ میلیونی است و از این منظر، جلوتر از روسای قبلی قضائیه اما اقلا یک عدد قابل توجه ۲۴ میلیونی همین سال گذشته #حسن_روحانی را به او ترجیح دادند! این شکاف میتواند برای جانشین آملی خطرناک باشد و #قضاوت دربارهی او را ببرد در فاز حب و بغض! معالاسف رفتار و گفتار بعضی از هواداران رئیسی مقوم این شکاف است؛ آنجا که در مدح او مایه از عبارات عجیبغریب میگذارند! مداحیهایی از قبیل “ابراهیم بتشکن” یا “بهشتی ثانی” و یا “سید محرومان” همانقدر لایتچسبک است که تهمت “دیوارکشی در پیادهروها” که روزگاری ورد زبان مخالفان رئیسی شد! بگذار حرفم را صریح بزنم! جای جناب رئیسی بودم، همین الان در یک بیانیهی واضح و عمومی، از علاقمندان دوآتشهی خود میخواستم که هرگز در مدحم غلو نکنند! آری! رئیسی به این مرزبندی نیاز مبرم دارد! رئیسی باید به این جماعت نادان، عجول و کجفهم بفهماند که القابی چون “ابراهیم بتشکن”، “بهشتی ثانی” و “سید محرومان” رسما چرت و پرت است! و مصداق دوستی خالهخرسه! بالاتر حتی! رئیسی باید بر دهان تملقگویانش بکوبد! واقعا “ابراهیم بتشکن” یعنی چه؟! رئیسی اگر همین اول کار، تکلیف خود را با هوچیهای هوادار خود روشن نکند، قطعا کارش سختتر هم خواهد شد! اینها همان ولنگارهای ظاهرا خیرخواهی هستند که باری #تتلو را در دامن او گذاشتند! و آن آبروریزیها! هم رئیسی و هم علمالهدی احتیاج وافر دارند به مرمت و بلکه تعویض تیم مشورتیشان! اگر اطرافیان امامجمعهی مشهد دلسوز او بودند و اندکی قائل به عقل و کمی آشنا به رسانه، هرگز آن سوتی وحشتناک عکس همافرها رخ نمیداد! “شما که میبینی در مظان اتهام “خلیفهی مشهد”ی و یک “ولیفقیه مجزا”! لطفا بفرمایید آن گوشه بنشینید که نتوانند عکس را دست بگیرند! در ثانی، پرده را هم عوض کن!” الغرض! داماد و پدرزن، از سویی گیر دوستان افراطی افتادهاند و از سویی گیر دشمنان افراطی! لیکن با دوستان خنگ که قادرند تکلیف را مشخص کنند! “دوستان خنگ” یعنی همان ابلهانی که با تعابیر درشتی چون “ابراهیم بتشکن” توقعات از رئیسی را تا نوک آنتن برج میلاد بالا میبرند! رئیسی تا بر دهان این یاوهگویان نزند، نخواهد توانست مانع دانهدرشتها شود! بله جناب رئیسی! پیش چشم خود شما #قالیباف مدعی شد که ملک روحانی مشکل دارد! گمانم اقدام دومتان باید این باشد؛ یا باقر را به جرم تهمت به حسن، محاکمه کنید یا شیخ را به جرم مسکن رانتی! “بیملاحظه” یعنی همینها! یعنی ایستادن علیه حرف مفت “ابراهیم بتشکن” و باقر یا حسن!
#حسین_قدیانی
از “ابراهیم بتشکن” تا “ابی بوقزن”
حسین قدیانی: واکنش بچگانه و نابخردانهی جماعتی از هواداران افراطی آقای رئیسی به پست قبل، قابل پیشبینی بود! بار اول نیست که عقلای قوم، ناظر بر متنی تماس میگیرند و از حقیر بابت حرف حقی که شجاعانه زدهام، تشکر میکنند لیکن برای همان حرف و همان متن، از گروهکی از مثلا حزباللهیها مرتب طعنه و کنایه میشنوم! دربارهی پست قبل اما اشاره به نکاتی الزامی است؛
اولا فرض است بر رئیسی که شناخت خود را از جماعت مذکور مضاعف کند! این افراد، الان ایشان را “ابراهیم بتشکن”، “بهشتی ثانی” و “سید محرومان” میخوانند و به رئیس قوهی قضا “سلام بر ابراهیم” میگویند لیکن دوفردای دیگر که معلوم شد “معجزه” و “تحقق عدالت رویایی” و “عدل مطلق” نه کار امثال رئیسی است، بخش قابل توجهی از همین جمع، ناگهان “ابراهیم بتشکن” را تنزل میدهند به “ابی بوقزن”! و الحمدلله آنقدر هم زبان جهل مرکب و بدترکیبشان دراز هست که بردارند مدعی شوند؛ “هم آن “ابراهیم بتشکن” درست بود، هم این “ابی بوقزن” درست است!” آری! آدم عجول و بیبهره از صبر و بصر، هم در مقام مدح به #افراط میافتد و هم در وادی نقد دچار #تفریط میشود! گفت: “شب دراز است و قلندر بیدار”! تمنا میکنم از همسنگران عزیز خودم که این پیجهای پاچهخوار را حفظ کنند در حافظهی خود! اگر بخش عمدهیشان چند صباح دیگر به #ابراهیم_رئیسی بد و بیراه نگفتند، من #قلم را میبوسم و کنار میگذارم! حقا که این “مَثَل” سنت لایزال روزگار جهال دور از خرد است؛ “نه به آن شوری شور، نه به این بینمکی”!
ثانیا اوجب واجبات است بر رئیسی که بر دهان متملقان بکوبد! من واقعا ماندهام که شعار مسخرهی “ابراهیم بتشکن” دقیقا از کدام #اتاق_فکر و ناظر بر کدام مباحث بیرون آمد! واکنش خام، خنگآلود و لوس جماعت به حرف حساب متن قبل که اتفاقا از سر خیرخواهی برای آقای رئیسی عزیز نوشته شد، نشان میدهد که چه نیازی دارد رئیس قوهی قضا به مرزبندی با اهل غلو! ظلم جماعت به رئیسی خارج از حد است! چنان دارند توقعات را از رئیس جدید قضاوت، دور از عقل و اقتضا میکنند که بلاتشبیه آدم را یاد مواجههی دولت و افسادطلبان با #برجام میاندازد! تو گویی رئیسی مجهز به جاروی جادویی هری پاتر است! اراجیفی گاهی تَف میدهند این نادوستان که من منبعث از این اباطیل، امروز به یکی از اساتید میگفتم؛ “اگر واقعا همچین و همچون است که جماعت میگویند، دیگر با وجود رئیسیِ مدنظر این کجفهمان محض، چه اصراری بر ظهور #مهدی_فاطمه است؟!” آقای رئیسی! هرگز تردید نکن در دشمنی این نادوستان! ثالثا جماعت مورد بحث، از سویی رئیسی را تا حد اعلای عدل، بالا میبرند و از دیگر سو و با وجود این همه تشکر #حضرت_آقا از #آملی بعضا اینگونه تحلیل میکنند که؛ “رهبری فیالواقع قاضیالقضات پیشین را #عزل کرد لیکن محترمانه!” این تحلیل همان اندازه علیل است که یکی هم از این سو مدعی شود؛ “آقا با این پست، شر رئیسی را و بهویژه شر خودعمارپندارها را از انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ کم کرد، بلکه انتخابات ریاستجمهوری ناظر بر سیاستنفهمی جماعت، دیگر بدل به دوگانههای غیرمرتبط با ذات کار در قوهی اجرا نشود!”
رابعا نقد کردند متنم را که تو خودت مگر دربارهی باقر غلو نکردهای؟! هیهات! من حتی در انتهای متن پیش و با وجود آنکه همین الان هم رایم به قالیباف است، از رئیسی خواستم و قبلا هم البته از آملی خواسته بودم که اگر باقر به حسن، تهمت زده، حتما با او برخورد قضایی شود! صدالبته در ادامه آوردم؛ اگر هم خانهی روحانی بر اساس رانت و مفسده تهیه شده، با حسن برخورد شود! بله! من مکرر نوشتهام که به دلایل فراوان، فرد اصلح برای سمت ریاست بر قوهی اجرا #باقر_قالیباف است لیکن اصلا و ابدا معتقد نیستم که قالیباف مثلا “برونسی دوم” یا “رجایی سوم” یا “پوتین چهارم” است! بپذیرند جماعت که این کاره، خودشانند!
خامسا القابی چون “ابراهیم بتشکن” یا “سید محرومان” تنها و تنها مختص حضرت صاحبالامر است! لطفا گند نزنیم به تعابیر! من که نویسندهی سایت انتخاب نیستم! من همانی هستم که هر شب و روز و به لطف خدا از شهدا و امام شهدا مینویسم! راستش عکس علمالهدی با همافرها به من هم حس بدی داد! ما فقط یک #رهبر و تنها یک #بیت_رهبری داریم! ادا را بگذاریم کنار! همین جا شجاعانه نقد کنم آقای رئیسی را! در جمهوری اسلامی، پیام نوروزی تلویزیونی، طبق رسم، مختص #ولی_فقیه و #رئیس_جمهور است و من اگر #پیام_نوروزی روسای جمهور سابق و اسبق را ادابازی میدانم، دربارهی پیام نوروزی سالیان پیش رئیسی نیز همین عقیده را دارم! که چی؟! آقایان محترم! همراه داشتن چفیه حتی هنگام کاشتن درخت و حتی موسم رفتن به خانهی شهیدی از ارامنه، فقط و فقط به “خامنهای” میآید، چرا که “نماد” است! دستمالی نکنیم نمادها را! “سلام بر ابراهیم” نماد #شهید_ابراهیم_هادی است! خرابش نکنیم! آقای رئیسی! بدون ملاحظه بزن بر دهان هواداران افراطیات! و با این کار، عقل و تقوای خود را به دل ایرانیانی بینداز که ۹۶ به شما رای ندادند و الان هم از روحانی بیزارند!
سادسا بابت این متون، از حضرتعالی توقع #صله دارم! به خدا بهترین #مشورت را به شما دادم، بیآنکه مشاورتان باشم!
#حسین_قدیانی
بتشکن لقب سیدعلی است!
حسین قدیانی: خامنهای را عاشقانه دوست میدارم، چرا که دلش آشیانهی خداست! خامنهای را عاشقانه دوست میدارم، چرا که وقتی “علی عصر” میخوانیمش، بر دهانمان میکوبد؛ “من غلام قنبر علی هم نیستم!” خامنهای را عاشقانه دوست میدارم، چرا که یومالله ۹ دی را دقیقا ملت به عشق او آفرید اما رهبر با ما سخن از “دست قدرت الهی” گفت! خامنهای را عاشقانه دوست میدارم، چرا که حتی برای امثال روحانی هم از در پدرانگی وارد میشود! خامنهای را عاشقانه دوست میدارم، چرا که با درایت بینظیرش مچ آمریکا را در منطقه خواباند و راه کربلا را با مدد از خون شهدا گشود ولی هیچ از نقش خود در این حماسه سخن نمیگوید! خامنهای را عاشقانه دوست میدارم، چرا که بت اوباما و پترائوس را در عراق شکست لیکن “بتشکن” لقب یکی دیگر شد! آری! خامنهای را عاشقانه دوست میدارم، چرا که خود را تنها و تنها بدهکار خدا میداند، نه حتی مدیون خواهندگانش! در عظمت خامنهای همین بس که حتی در اوج فتنهی ۸۸ هم راضی نشد علیه هاشمی بهتانی زده شود و در نمازجمعه زد توی دهن احمدینژاد! در شرح عظمت خامنهای اما این را نیز باید در ادامه گفت که در همان خطبه، به وقتش زد توی دهن هاشمی و نه تنها از منتخب ملت و نتیجهی آرای اکثریت دفاع کرد، بلکه تاکید کرد؛ در مواردی نظر رئیسجمهور وقت به نظرش نزدیکتر است تا نظر هاشمی! شگفتا اما از این کوه باشکوه اعتدال! حضرت آقا تا دم آخر حضور هاشمی در این دنیا، دعا کرد هاشمی را و از مردم نیز خواست دعا کنند هاشمی را! بنازم این همه خداباوری را و انصاف را و عدل را و دقت را؛ آنجا که آقا برخلاف شماری از حزباللهیها و ناظر بر جلسهی مجلس کذا، محمود احمدینژاد را محکمتر از علی لاریجانی توبیخ کرد! بله! حضرت آقا هم خوب میدانند نظر شیپورچیهای خودعماربین را دربارهی آملی لیکن دقیقا آیتالله را “رئیس مصلحت” میکنند! درود #خدا بر آن رهبر باخدا که ترسش از الله است و نه حتی حزبالله! و من برای همینهاست که عاشقانه دوست میدارم خامنهای را! صحت نظرش دربارهی بدعهدی آمریکا ثابت شد اما “دیدید گفتم” راه نمیاندازد و همچنان پدری میکند در حق وزیرخارجه! و این یعنی یک رهبر انسانی! و یک امام دینی! و یک الگوی اخلاقی! عشق است بصر خامنهای که خوب میداند از که چه بخواهد! از سویی از شورای نگهبان، عمل به مر قانون را میخواهد و از سویی مخالف را دعوت به شرکت در انتخابات میکند! اعتدال یعنی این! و بتشکن هم یعنی همین! خوشا آن #قلم که از ماه مینویسد! خوشا آن #قلب که به عشق خامنهای میتپد…
#حسین_قدیانی
سلام آقاجان!
حسین قدیانی: به ۹۷ که رخصت ندادی اما کاش ۹۸ سال آمدنت باشد الا ای مهدی فاطمه! انشاءالله در این #بهار_علوی حالتان خوب باشد! و اگر از حال ما خواسته باشید، که خود بهتر میدانید حال ما را! حالمان خوب نیست دیگر! چقدر طولانی شد این عصر غیبت! بس است! مادربزرگ میگفت: “لحظهی تحویل سال فقط دعا کنید امسال حضرت بیاید!” ببینم آقاجان! این روزهای اعتکاف، هیچ آیا ملازمی هم داشتید؛ دوستی، یاری، همدمی، زن و بچهای که سفرهی افطارتان را بچیند؟! آقاجان! احسنالقصص یوسف برای تاریخ بود و اما قصهی تو زیباتر است! رخ تو زیباتر است! تو عزیزتری! تو عزیز همهی زمینی! عزیز همهی زمانی! آن روز که تو بیایی و خدا کند همین امسال باشد، تازه یعقوب، یوسف را میبیند! آن کشتی بود که نوح ساخت؟! برای حفظ تو بود! که روزی از نسل آدم، تو بیایی! و ابراهیم همچنان در حال طواف است، به این امید که تو را ببیند! و خدا در کاخ فرعون، اصلش تو را نگه داشت! موسی بهانه بود! و همان خدایی که عیسی را برد به آسمان، تو را اما در زمین نگه داشت! تو نباشی، زمین میمیرد! و آدم زمین میخورد! و بهار نمیآید! و پرستو برنمیگردد! و هیچ لالهای نمیروید! و تو هنوز هم حجت خدایی! حجتبن الحسن! هر آن و هر آینه به ظهور شما نزدیکتر میشویم آقاجان! نه! هیچ وقت این همه امیدوار نبودیم به آمدنت! به دلم افتاده حتی مادران شهدای دههی ۶۰ هم ظهورت را میبینند! به دلم افتاده حاجاحمد با تو برمیگردد! و اربعین با خودت میرویم کربلا! به دلم افتاده پرچم عربستان عوض میشود! خدا بعد از این همه دوری، گویی در تدارک وصال است و الا حاجقاسم را از کربلای ۵ به گنج کربلا نمیرساند! آری! تو اتمام رنج آدمی، مهدیا! و به زودی گریههای آدم و نوحههای نوح در فراق بهشت تمام میشود! آقاجان! برای ما اصلیترین نشانهی ظهور، واقعیت خرافهشکن برق چشمان نائب بر حقت؛ خامنهای است! این مرد، اتکا به تو دارد که ابرمرد ایستاده! و تو را میبیند! و فردای ظهور را میبیند! عصر آلاحمدها هرگز جای تقیزادهها نیست! گاهی چقدر جلالی میشود نائبت آقاجان! آنچه ما امید آمدنش را داریم، گمانم #سیدعلی میبیند! خوش به حال چشمانش! باید هم این همه نازنین باشد نائب تو! و دارم فکر میکنم؛ خود شما چه شمایلی داری! والله عصارهی محمدی! و خلاصهی علی! و رعنا و خوشقدوبالا مثل عمویت عباس! مثل حسنین! و درست با همان خال هاشمی علیاکبر! آقاجان! دیروز با #ابراهیم_هادی و امروز با #هادی_ذوالفقاری و فردا هم با خون شهیدی دیگر، نشستهایم به تماشای قدومت! سلام آقاجان!
#حسین_قدیانی
حالا روحت شادتر حضرت جلال!
حسین قدیانی: آری! حالا روحت شادتر حضرت جلال! دیدی که #ولایت آستان #معرفت است! اندازهی ۲ جمله، قلم را وقف خمینی کردی در عصری که هنوز انقلاب نشده بود و اینک قریب نیمقرن بعد، خلف صالح روحالله، این چنین با جمال، نامت را میبرد! ولیفقیه همین است! تنها نمیگذاردت! تو در اوج قلهی روشنفکری، خودت را “خسی در میقات” کردی و به اصلت برگشتی و از لطمات “غربزدگی” نوشتی؛ خامنهای هم اینجور اسمت را احیا میکند! آنهم در حرم معصوم! خوشبخت، توی #جلال_آل_احمد و بدبخت، تقیزاده! صدالبته قبلا هم حضرت آقا از جلال به نیکی یاد کرده بودند لیکن این جور دیگری بود! خیلی چسبید! و من این “یادکرد ویژه” را استعاره از یک اصل میدانم؛ “روشنفکر سیبیلوی پاریسرفته هم که باشی و تودهای هم که بوده باشی، لیکن اگر در بزنگاهها وجدان به خرج دهی و فیالمثل از غربت شیخ شهید عصر مشروطه بنویسی، ولو فقط در حد یک جمله، اندازهی چند جمله برایت جبران میکند خامنهای! و اسمت را در بهترین اماکن و برترین روزها میبرد!” سالیان گذشته، هم جریان انقلابی و هم جریان منورالفکر، بعضا بیتفاوت و بعضا دشمنانه با زندهیاد آلاحمد برخورد کردند اما فرق مهم خامنهای با جریانات سیاسی، یکی هم در همین نکات علیالظاهر پیشپاافتاده است! هر که باشی و هر جا که باشی و حتی اگر در قید حیات هم نباشی، باز خامنهای، محبت و معرفت تو را نسبت به جبههی اسلام و وجههی ایران، جبران میکند! و برعکس! لازم باشد، بر دهانت هم میزند! همچنان که بر دهان تقیزاده زد! تو اگر بر سر استعداد ایرانی بزنی و شهریاری را نبینی؛ طهرانیمقدم را نبینی؛ پروفسور سمیعی را نبینی؛ استاد فرشچیان را نبینی و مدام زشتکلام بنویسی که “هستهای را میخواهیم چه کنیم؟!” اینجور رهبر ملیمذهبی ما بر دهانت میزند! لذا “ملیمذهبی” نه پیرپاتالهای نهضت مثلا آزادی، بلکه رهبری است که به عَرَق کارگر ایرانی اندازهی خون شهید، عِرق دارد! محبت آقا به جلال از همین زاویه است! که جلال خودش را برای #ملت و #مذهب خرج کرد! و هیچ نترسید از تحقیر فرانسه؛ “فنارسه”! آن روزها که آل احمد، فرانسه را “فنارسه” مینوشت، هرگز این همه اوضاع جمهوری ایفل، قراضه نبود لیکن خوشا روشنفکری که مرعوب داشتههای دشمن نمیشود! جلال همهی غرب را دید و حتی آمریکا هم رفت اما هرگز عمارتهای نکرهی نیویورکی را بر سر “تاتنشینهای بلوک زهرا” آوار نکرد! الغرض! آقایی که جلال ۵۰ سال پیش را میبیند، حتما من و تو را هم میبیند! دوست داری آقا برایت مایه بگذارد؟! مایه بگذار برای خدا!
#حسین_قدیانی
#عادل_فردوسی_پور فرزند سیاست است، نه رسانه!
حسین قدیانی: درست به همان دلیل که دایی حق دارد مبعلی را و کیروش، رحمتی را و عادل، فلان عامل ۹۰ را تنبیه یا اخراج کند، فروغی هم محق است برای این امور! اگر فضولی سایپا به رؤسای تلویزیون نیامده، به دایی هم ربطی ندارد برخورد #علی_فروغی با عادل! “چون فردوسیپور محبوب است” که نشد حرف! وانگهی! همهی این جماعت که این روزها در پیج فروغی به او فحش میدهند، در مقاطع متعددی با خواهر و مادر شومن ۹۰ وصلت کردهاند! من این را خودمانی بنویسم؛ جگر مدیر شبکهی ۳ را باید طلا گرفت که باز گذاشته کامنتهایش را! از این کامنتها عکس بگیرید و هر وقت جریان غربزدهی افسادات، جریان انقلابی را متهم به بیادبی کرد، این سیل عاری از ادب را به رخشان بکشید! حرافیهای عادل روی سن که گربهصفت، چنگ به تقدیرکنندگانش کشید، نشان داد تصمیم به حذف فردوسیپور اقلا از ۹۰ چه تصمیم درستی است! معالاسف مواجههی سازمان با عادل بهخصوص در عصر ضرغامی، از شومن ۹۰ یک بچهننر ساخته که واقعا لیاقت هیچ معرفتی را ندارد! خود من در موضوع #پویول روادارانهترین متن را نوشتم اما عادل نشان داد نه #فرزند_رسانه_ملی که تا خرخره “آلت دست افسادات” است! این همه لشکرکشی آیا طبیعی است؟! خود عادل آیا یکدهم این شامورتیبازیها را از عوامل ۹۰ تحمل میکند؟! چطور برای ۹۰ “سازمان” قائل است ولی برای صدا و سیما نه؟! “سال سختی بر من گذشت” یعنی چه؟! از من روزنامهنگار هم چند تایی مطلب کار نکرد ۹۷ سردبیر! درست یا غلط! او اصلا سردبیر شده برای همین چیزها! که گاهی یک متن را کار نکند! و گاهی چند جمله از یک متن را! سال به این درازی؛ حالا گیرم ۲ قسمت از برنامهی ۹۰ هم مختصر شده! این شد “سال سخت”؟! و بعد مصاحبه با رسانههای دیگر! و خروج بر تلویزیون! و تکرار مکرر این حرکت! واقعا لعنت بر ضرغامی که عادل را این همه متوهم کرد! او اگر برخورد حرفهای با عادل میداشت، الان شاهد این ماجرا نبودیم! فروغی اما انشاءالله مهر ختامی باشد بر مجریسالاری! و کاش جمع کند بساط این همه جوایز را! من با اصل این همه #جایزه و #همایش مشکل دارم! مگر کسی از #مادران_شهدا با وجود این همه صبر، تقدیر میکند که این همه #ستاره_مربع راه انداختهاید؟! لطفا بس کنید! ذله کردید ملت را خب با این همه زیرنویس! این هم جوابش! با این همه حاشیه! و اما سخنی با #پرویز_پرستویی که توهم زده خود “حاجکاظم” است! همین که فروغی، هیچکسی را تا به حال #گروگان نگرفته، کلی از تو جلوتر است! بله! من از “کت حاجکاظم” بیشتر میترسم تا “کاپشن فروغی”!
#حسین_قدیانی
حاجکاظمِ ابراهیم یا حاجکاظمِ پرویز؟!
حسین قدیانی: عجیب باهوش میدانم #ابراهیم_حاتمی_کیا را! ای بسا که #پرویز_پرستویی سعی کرد بعد از #آژانس_شیشه_ای هم #حاج_کاظم باشد اما حاتمیکیا هرگز او را به عنوان حاجکاظم بیرون از آن فیلم تاریخی به رسمیت نشناخت! برای حاتمیکیا، پرستویی فقط یک بازیگر است که هم میتواند نقش خیر را بازی کند، هم شر! در منظر حاتمیکیا، ما هرگز حاجکاظمی بیرون از آن ۲ ساعت آژانس نداریم! حاجکاظمی که به خود حق بدهد ملت را گروگان بگیرد، بلکه قصهی مظلومیت همسنگرش را به گوش خلقالله برساند، فقط و فقط در عالم غیرواقعی سینما برای حاتمیکیا تعریف شده است! چه اینکه حاتمیکیا خود در جبهه بوده و نیز پای مکتب #راوی_فتح نشسته! آری! حاتمیکیا خوب میداند که اگر هزاران #عباس هم در آن واحد به #شهادت برسند، باز منتی بر مردم ندارند! که عباسها اصلا و اساسا اسوهی گذشتن از نام و نان و جانند! و فداییان امنیت ملت! سلمنا! “آژانس شیشهای” فقط یک فیلم بود! یک استعاره، مگر با زبان هنر، مظلومیت حاجکاظمها و عباسها مخابره شود! معالاسف آن روزهایی که صدا و سیما برخلاف نظر حاتمیکیا، مدام در حال جاانداختن این نکته بود که پرویز پرستویی هنوز هم حاجکاظم است و فیالمثل به این جانباز و آن ایثارگر میرسد، موجبات دامن زدن به توهمی در ذهن این بازیگر شد که الانش بشود این! یک حاجکاظم لیکن معکوس! و بسیار هم لوس! با مقادیری روحیات داشمشتیگری فردینی! همهرقم معجونی دیده بودیم الا این #زاپاتا که نیمی حاجکاظم است، نیمی ملکمطیعی! و خب! هنوز هم #گروگان میگیرد! ولو این ایام در مجازستان! کافی است بفهمد شومبول ملخی زخم برداشته! زرتی دستش میرود در شیشه! و چنان هم آتشین پست میگذارد که راست کار بیبیسی! و همیشه هم مقصر، نظام! و بله! کاریکاتور مردمداری! و آنوقت گیر به کاپشن فروغی! و ندیدن کت خود! دمت گرم حاتمیکیا که از دیروز، متوجه امروز شدی! و بدت آمد از اداهای پرویز! ولو اداهای خوبش! ادا، اداست! و پرستویی، نه حاجکاظم است و نه حتی این بازیگران فیلمفارسی! پرستویی قاطی کرده سینما و زندگی را! و حتی در خواب هم فیلم میبیند! و فیل هوا میکند! و مرتب چند میلیون فالوئرش را گروگان میگیرد! اما این حد نازل از شهامت را ندارد که برای پستهای محذوف به علت اطلاع از کذب خبر، یک #عذرخواهی ساده کند! برای من، حاجکاظم حاتمیکیا حتما یک #قهرمان است، ولو آنکه دود را خودش بلند کند و شاکی از دود موتوریها باشد اما راستش حاجکاظم پرستویی فقط اداست! گفت: ترسم نرسی به #کعبه ای اعرابی!
#حسین_قدیانی
#مرگ_بر_پوپولیسم
حسین قدیانی: کامنتها را خواندم! اغلب موافق متن بود اما جواب بدهم به بعضی رفقا که معتقدند؛ “حذف عادل از ۹۰ بعد از انتخابش به عنوان مجری برتر، دهنکجی به سلیقهی مردم بود!” یعنی چه این نگاه؟! بارها شده که تمام استقلالیها و تمام پرسپولیسیها و تمام تراکتوریها و تمام سپاهانیها و الیآخر به همین فردوسیپور بد و بیراه بگویند! طبق این نگاه، مدیران تلویزیون لابد باید در جهت نظر مردم، عادل را حذف میکردند! عقل دارید شما؟! شما مسائل را میفهمید؟! شما واقف به امور هستید؟! شما هرمنوتیک، سرتان میشود؟! یا مثلا نظر دادهاند؛ “این جایزه را عادل از مردم گرفته!” خب بله! من هم ننوشتم از ستارهها گرفته اما بساط همین مراسم و جایزه را آیا سازمانی جز صدا و سیما فراهم کرد؟! مردم که در کارواش به عادل رأی ندادند! آنی فرض کنید بزرگان جناح انقلابی و طبق یک نظرسنجی عمومی به این مهم رسیدند که حقیر، بهترین روزنامهنگار اینورم! زیبنده است آیا روی سن، بردارم بگویم؛ “چه سال سختی بود برایم… کلی از مطالبم را رضا شکیبایی حذف کرد اما مردم، باز هم مرا شرمنده کردند… من البته فرزند وطن امروز و پسرخالهی کیهان هستم ولی چه سختیهایی داشتم امسال… مطلب دادم به سردبیر عین هلو ولی برداشت ۱۰ خطش را حذف کرد…”؟! اولا باش تا از امثال ما تقدیر شود! #تقدیر فقط برای امثال مژده لواسانی و گلزار و علیخانی و ضیا و رشیدپور است! ما #فرزند_شهید هم باشیم و با نت اچ مثبت، هزاری هم از رزمندگان مدافع حرم بنویسیم، تکلیفمان را انجام دادهایم! ولی خدا نکند یک سلبریتی ۲ کلام از شهدا چیزی به مدح بگوید! همین علی عسکری بنا میکند بندری رقصیدن! پشتبندش هم فروغی میآید! الباقی برنامهها را به شرح زیر اعلام میکنم؛ “دیدار با رهبری، بلیط سوریه، پخش زنده و پخش مرده”! از مزاح بگذریم! اگر صدابردار ۹۰ برود علیه عادل با کیهانبچهها مصاحبه کند و این کار را ۱۰۰ بار تکرار کند و حتی در روز تقدیرش هم به فردوسیپور طعنه بزند، خود عادل فردوسیپور با او چه میکند؟! بله! این خود عادل بود که باعث اخراجش از ۹۰ شد، آنجا که فقط در زبان “فرزند رسانه ملی” بود! آهای بچهحزباللهی انشاءالله زبانفهم! دلت برای عادل فردوسیپور نسوزد! یک جناح سیاسی مثل کوه پشت اوست! دلت بسوزد برای خودت! و برای مظلومیت خودت! آنجا که حتی نمیدانی #مظلوم کیست! خیالت تخت! برای آنکه ۹۰ با عادل حذف نشود، از من و تو بیشتر، فروغی زحمت کشید لیکن چه کند که عادل، سیاست را بیشتر از رسانه دوست دارد؟! الغرض! #درست کامنت بگذارید، نه درشت!
#حسین_قدیانی
واکنش #جلال_آل_احمد به سخنان #رهبر_انقلاب
حسین قدیانی: اول عیدی، چه نسیمی وزید به روحمان! عطر سحر میداد! بوی داخل صحن! و چقدر هم دلربا! حتی #سیمین هم فهمید! نگو حضرت خامنهای برداشته از ما اسم برده! آنهم کجا؟! حرم امام رضا! و درست اول نوروز! و اشاره به #غربزدگی که این هم عجب کتابی شد برای ما! و با چه برکتهایی! و موجب چه حرکتهایی! ۵۰ سال پیش در دنیا، حضرت خمینی تأییدش کند و حالا هم که آمدهام اینجا، حضرت خامنهای! و راستش این همه فحش که این جوجهمنورالفکران ایفلندیده به ما میدهند، سر همین کتاب است! و یکی هم آن تکجمله که برای شیخ شهید عصر مشروطه نوشتم! و خدا میداند با چه والذاریاتی! و چه دشمنتراشیهایی! همراه با چه هزینههایی! و داشتم این را به سیمین میگفتم که تو ببین این مرد چقدر صاحب معرفت است که ۵۰ سال پس از مرگ ما، اشاره میکند به کتابمان! و لزوم حفظش در امروز! و بردن نام به نکویی! و اشاره به عالمزادگی! و اینها شد که سیمین درآمد؛ “باز بردار گله کن از بیفرزندی!” و دیدم حق با سیمین است! و هر کتابی در حکم یک بچهای! و مصداق باقیاتالصالحات! همین که امام جامعه در حرم سلطان طوس، اسم از اثرت ببرد! که حالا خیلی هم شاهکار نبوده! اباطیلی مثل آن الباقی! اما اقلا بهدردبخورتر به حال جمع و جامعه! و منطبق با نیاز روز! مثل “خسی در میقات” که ببین کی برداشتم نوشتم از احتیاج ملل مسلمان به گرداندن حج زیرنظر نمایندگانی از همهی کشورهای اسلامی! و نه فقط این بشکههای شکمچران! و در همین احوال بودم که سیمین گفت بیا قدم بزنیم! و هنوز قدمی برنداشته، شاکی که چرا به حوریها نگاه میکنی! و همان گیرهایش در دنیا! که اینجا هم دارد! مثل هر زنی! ولو آنکه تحصیلکرده باشد! بس کنم! کمی که راه رفتیم، از سیمین خواستم یک نسخه از “سنگی بر گوری” را بیاورد! گفت که داده دست شمس! این شد که رفتیم پیش شمس! اخترالملوک هم بود! با یک دوجین بچهی قد و نیمقد! و همگی روی مخ! و گلهبهگله در دیوار، اثر شیطنتشان! و همین که شمس، کتاب را آورد، اسمش را خط زدم و جایش این را نوشتم؛ “نوری بر قبری”! که از خدا پنهان نیست؛ از شما چه پنهان که از دیروز روحم آرامتر شده! و شادتر! و نوری افتاده در قلبم! که حالا اگر این تقیزاده بخواهد منکرش شود، به درک! که تو در دنیا هم با همین شامورتیبازیها لگد زدی به بختت! و این تولههای اخترالملوک هم مثل اینکه یکیشان نم پس داده روی دامن سیمین! و شکایت سیمین به شمس! و من هنوز در فکر آن جملات! و اینکه آیا معرفت ولایت را اصلا دستگاهی هست که به حساب آورد؟!
#حسین_قدیانی
بیخود به سیمای ماه، خاک میپاشند! خودشان را کثیف میکنند!
حسین قدیانی: حکمت خامنهای در حکومتداری را اینگونه شناختهام؛ اگر تمام مسئولین فعلی بشوند حسن روحانی و اگر تمام مسئولین قبلی بشوند خاتمی و احمدینژاد و اگر تمام خواص بشوند علی لاریجانی و اگر تمام عوام بشوند علی مطهری، باز هم رهبر انقلاب قادر خواهد بود که از دل مظلومیت، اقتدار بیافریند و از شکست، پیروزی بسازد و از پیچیدهترین فتنهها، واضحترین بصیرتها خلق کند و نهایتا معبری ولو باریک به سوی نور و امید و روشنایی برای ملت، باز کند! خامنهای همان “رند” اشعار #حافظ است! و مصداق مسلم هوش، زیرکی و کیاست! هیهات! مرد رندها حریف رندی آقای ما نخواهند شد! او خودِ امید است و تجلی مرّ تدبیر! اتکای جاویدان این مرد الهی به خدا و به مولایش حضرت صاحبالامر، ذات یأس را در دل او چنان کشته که باید گفت؛ “اگر ترس، هیچ راهی در دل روحالله نداشت، در قلب نازنین سیدعلی نیز ذرهای ناامیدی وجود ندارد!” آری! آن #مهدی_فاطمه که ما منتظران ظهورش هستیم، دیری است بر سطرسطر وجود نائب بر حقش طلوع کرده! و من بارها نوشتهام که “خوش به حال چشمانش!” بر خامنهای؛ رهبر خوبان، صلوات!
#حسین_قدیانی
#سیل
حسین قدیانی:
– من منباب کمک به هموطنان عزیز و بنا به تجربه، حتیالمقدور هیچ پولی به حسابهای غیر رسمی واریز نمیکنم! پول ریختن به حسابهای پراکنده، ولو حساب فلان تشکل امین دانشجویی یا بهمان عنصر خوشنام، خود از جمله علل پراکندگی مدیریت است! گمانم باید به مراکزی همچون #هلال_احمر ولو در این دولت و یا سایر سازمانهای مسئول و موظف، بیشتر #اعتماد کنیم! اینکه در ورای هر حادثهای، شاهد شکاف زننده و گسل زشت “مردم به تشکل ما یا فرد مدنظر ما بیشتر اعتماد کردند” باشیم، خودش یک بلای بزرگ است!
– سلبریتیها جدای از آنکه چه سازی میزنند، اصلا و ابدا لیاقت بزرگی و ریشسفیدی در این قبیل قضایا را ندارند! این را خودشان مکرر نشان دادهاند! واقعا با وجود نهادی چون هلال احمر یا دیگر نهادهای دستاندرکار، من نوعی چرا باید کمک خود را از کانال سلبریتیها به دست مردم درگیر بلا برسانم؟! که غالبا هم نمیرسد یا دیر میرسد! مسئله این است؛ ما اساسا برای چه #دولت به آن معنی که در #فرهنگ_سیاسی مشهور است، تشکیل میدهیم؟! که باز هم مثل ایام بینظم و نظام، مشکلاتمان را حل کنیم؟!
– مردمی که هنوز هم امثال صادق زیباکلام و بلکه علی دایی را حتی به هلال احمر با وجود این همه جوان مخلص، متخصص، کارآزموده و بیادعا ترجیح میدهند، مصیبتزدهترین مردم تمام تاریخ و فیالواقع صاحب مستضعفترین افکار هستند!
– برای آنکه رویکرد غیر سیاسی این متن، روشنتر شود، مثالی بزنم؛ فرضا بخواهم به سیلزدهها مبلغ ۲۰۰ هزار تومان کمک کنم! این پول را به حساب هلال احمر میریزم، ولو آنکه منتقد دولت فعلی باشم! جناب دگراندیش! جوانان بیادعای هلال احمر را به شومنها نفروش! بگذار کمکت، گرهگشا از مردم آسیبدیده باشد، نه باعث پز دلقکها!
– آن سلبریتی که روز اول عید را در ویلایش در شمال بوده و حالا آمده گلستان تا عکسی به یادگار بیندازد و برود، نه تختی عصر، که مصداق #لاشخور است! مواظب باشید به بهانهی یک عکس، کسی را بیخود بزرگ نکنید! بعضیها استادند که روی غم و رنج ملت، از خودشان سوپرمن بسازند! آنهم بیهیچ کار خاصی! این بدترین نوع پوپولیسم و تحمیق ملت است! برای عدهای، خوب شد این سیل آمد تا از عمق عشق مضاعف خود به دوربین، پردهبردارند! اینان نه فرزند رسانه، که بندهی عکس و عبد دیدهشدناند! سیاسیهایی که شعارشان دوری از #سیاست است! سوپرپوپولیستهایی که از #پوپولیسم متنفرند! مظاهر جدید نفاق! و راستش همهی حرفشان این است؛ “آهای پیرمرد مازنی! کاش شیروانی خانهات زودتر بریزد تا تبدل شود به نردبان شوی مردمداری من”!
#حسین_قدیانی
#سفر
حسین قدیانی: هیچ چیز مثل سفر نمیتواند حالم را خوب کند! من اگر سفر نروم، نمیتوانم بنویسم و حتی نمیتوانم زندگی کنم! نیاز من به سفر مثل نیاز ماهیها به آب است! سفر برای من در حکم هواست! چند ماهی، شاید ۶ ماهی بود که سفر به آن معنا که مدنظرم است، نداشتم! سر همین بعد از مسافرت خانوادگی ۳ روزه به #مشهد_اردهال به فاطمه پیشنهاد دادم که؛ “ما چه کار داریم به عمه و عمو که بنا دارند به تهران برگردند؟ بیا به سفرمان ادامه بدهیم!” اولا قبلا بارها سلطانعلی محمدباقر را زیارت کرده بودم! پس مشهد اردهال برای من نمیتوانست در حکم سفر باشد! ثانیا دوست دارم وقتی به جاده میزنم، به این زودیها به #تهران برنگردم! راستش خیلی وقت است که از تهران میترسم! تهران برای من یک هیولا، یک دیو، یک اهریمن است که از شاخهایش میترسم! اصلا سر همین اواسط زمستان ۹۷ خانه را از جنوبغرب تهران بردم به بیرون شهر! جایی آنورتر از شمالشرق تهران! بگو خارج شهر! القصه! از اردهال رفتیم اردستان! و بعد هم بیآنکه وارد نائین شویم، آنقدر جاده را گاز زدیم تا برسیم به اردکان! یعنی گذر از اصفهان به یزد! و به دل کویر! باری خیلی سال پیش #اردکان آمده بودم ولی گذری! یزد را هم گذری! این مال اردویی دانشآموزی بود به مقصد استان کرمان و یکی هم زیارت بم که هنوز دچار زلزله نشده بود! الان دومین شبی است که اردکانم، اردکانیم! قرار بود یک شب بمانیم که شد ۲ شب! اردکان دقیقا یک #شهر است! شهری که بودش از دودش بیشتر است! شهری که مردمش فقط یک لهجه دارند، نه مثل تهران که عروس هزارداماد است! شهری که هیچ چیزش تو را کلافه نمیکند! نه! اردکان شهر اصلاحات نیست! اصلا شهر سیاست نیست! شهر زندگی است! اینکه باری در زادگاه خاتمی، احمدینژاد نفر اول انتخابات شده، دلیل نمیشود که ما اردکان را شهری با پسوند سیاست بخوانیم! اسم اردکان روی خودش است! شهری با همان گرمای ارده و حلوارده! شهری که تاریخش را با خود جلو آورده! شهر آیتالله سیدروحالله خاتمی! و بهجتی! و عاصیزاده! شهیدی که مثل شهرش رخ زیبا دارد! شهری پر از خانه! و #خانه به معنای دقیق کلمه! شهری که تو را میبرد به کوچهپسکوچههای سنت! بیآنکه خالی از زندگی مدرن باشد! خلاصه که حالم خیلی خوب است! کلی در مجازستان و حتی داخل شهر، آمدند و از سر لطف خواستند که امشب میزبانمان باشند! عزیزی هم گفت: “امشب رفقای حزباللهی را بیاورم لابی هتل که مشتاق دیدارند!” به مزاح درآمدم؛ “من از شر همین جماعت، پناه آوردهام اینجا!” درک کن مرا رفیق! بگذار چند شبی، نفسی بکشم در اردکان زیبای شما…
#حسین_قدیانی