سپاه اباعبدالله در خدمت بقیةالله

وطن امروز ۹ آبان ۱۳۹۷

ح‌سین ق‌دیانی: اینجا کربلا؛ قلب تپنده زمین! اینجا کربلا؛ خون همیشه جوشان حسین! اینجا کربلا؛ بین‌الحرمین شمس و قمر! اینجا کربلا؛ موطن همه اولاد آدم! اینجا کربلا؛ عصاره کل تاریخ! اینجا کربلا؛ چکیده تمام جغرافیا! چشم بگشا یعقوب و اینک حُسن یوسف را ببین که الحق حضرت اباعبدالله علیه‌السلام، وارث همه محاسن است! و تمثال همه زیبایی‌ها! آری! اینجا کربلاست و امروز اربعین! همه آمده‌اند! از دیروزها و از گذشته‌ها و از دورها و از نزدیک‌ها! غوغایی است در حد قیامت! جمعیت به ۲ رود بزرگ و خروشان و بلکه می‌خواهم بنویسم سیل‌آسا شبیه است که از ۲ حرم خورشید و ماه به دریای بین‌الحرمین می‌ریزد تا ماندگارترین، تاریخی‌ترین، عاشقانه‌ترین و معنوی‌ترین جزر و مد ممکن را بیافریند! اینجا فصل شیدایی ماهی‌هاست، از بس که زلال است این آب حیات! لطفا کاری با مساحت کربلا و طول و عرض بین‌الحرمین حسین و عباس نداشته باشید! اینجا در آن واحد، پذیرای تمام بشریت است! از آدم تا خاتم و تا بعد و بعدی‌ها و بعدها! امروز، اینجا در کربلا و در یوم‌الاربعین، حتی چشم کمترینی چون من نیز توانست اعجاز خون حسین را ببیند! اتحاد ملت‌ها و وحدت زبان‌ها و یک‌رنگی پرچم‌ها و مهربانی دل‌ها! و حقا که به این می‌گویند «گفت‌وگوی تمدن‌ها»! رقص پرچم همه کشورها ذیل پرچم بلندبالای امام عاشورا! و بگذار فاش بگویم؛ «سازمان ملل» همین‌جاست! اینجا موضع حق است، نه حق وتو! اینجا آشیانه ملت‌های رنگارنگ است! تو خواه سفید باشی یا سیاه؛ اینجا محل فریاد آدم است، از هر رنگی و از هر تیره‌ای! اینجا همه زبان هم را می‌فهمند! سخن برآمده از دل، چه حاجت به مترجم دارد؟! اینجا زبان‌ها به حق و دیده‌ها با اشک سخن می‌گویند! اینجا از پرچم ساحل‌عاج می‌بینی تا پرچم سوئد! و کمی آن‌سوتر هم موکب شیعیانی است از کشور کره‌جنوبی! این کجا و آن کجا و آن یکی کجا! تو گویی خون حسین، در رگ همه اولاد آدم جاری است! و به برکت ثارالله، همه همدیگر را می‌شناسند! یک صفا و مروه، اینجا میان ۲ حرم شمس و قمر است اما روزهای پیش، صفایی بود به نام نجف که ختم به مروه کربلا می‌شد! و اینک، همه در کربلا هستند! خیمه خون! هروله جنون! این هم عاقبت جنگ با عاشورا و زیارت عاشورا! بفرمایید تماشا کنید اربعین و زیارت اربعین را! بیچاره یزید که توهم زده بود کار حسین را تمام کرده! بیچاره کسانی که از صدام آمریکایی ترسیده بودند! بیچاره کسانی که نادم از ۸ سال دفاع‌مقدس شده بودند! بعضی‌ها دهه ۶۰ به شعار «کربلا کربلا ما داریم می‌آییم» همان زهرخند را زدند که بعثی‌ها اما مگر نه آنکه امروز، ما در کربلا هستیم؟! و قدس را هم به اذن الهی، قصه همین است! القصه! شب اربعین در کربلا رفتیم موکب مسجد جوادالائمه و راستش با دیدن تصاویر شهدای مسجدی که پدرم نوحه‌خوانش بود، به چنان شعفی دچار شدم که واقعا وصفش را نمی‌توانم نوشت! ناظر بر کتاب «گردان عاشقان» خوب می‌دانم که پدرم پشت لباس رزمش نوشته بود؛ «یا زیارت یا شهادت» اما حکمت و لطف و کرامت خدا را ببین که درجه‌آخر شد «هم زیارت هم شهادت»! کجا روز ۱۰ اردیبهشت ۶۱ که سالروز عملیات «الی بیت‌المقدس» بود، ما باور می‌کردیم روزی وارد کربلا شویم و تصویر پدران آسمانی خود را در این وادی مقدس ببینیم؟! نه! دیگر تعجب نمی‌کنیم اگر روزی بر در و دیوار مسجدالاقصی، تصاویر شهدای «الی بیت‌المقدس» را ببینیم! والله ما عادت کرده‌ایم به مشاهده معجزات الهی! این از قصه اول! القصه دوم! آلمانی حدودا ۴۰ ساله‌ای را دیدم در عمود ۱۰۰۰ که منتظر دوستانش نشسته بود! پرچم آلمان را هم به‌ همراه داشت و نیز تصویری از پرچم ایران و عراق را که مزین به «حب‌الحسین یجمعنا» بود، زده بود کوله‌اش! از کرخه تا راین و تا دجله و فرات و تا هر کجا، دست خداست که دل‌ها را به کدام سو روانه کند! جماعتی هم‌صحبت مرد آلمانی شده بودند و ما نیز رفتیم! می‌گفت: «مرا امام حسین علیه‌السلام مسلمان کرد!» با خود می‌گفتم؛ «وقتی علت مسلمانی‌اش را این همه محبوب ببیند، ببین چه ذوقی خواهد کرد!» القصه سوم! جوانی پاکستانی به نام «ذی‌شأن» که پرچم کشورش را در دست داشت و سربند «لبیک یا مهدی» را بر پیشانی! رسما داشت می‌دوید! «حسین‌حسین» می‌خواند و می‌دوید و چه حال خوشی داشت! و من در خلال دویدن‌های او، فهمیدم که این مسیر، تمرین زندگی در عصر ظهور است! عصری که گذرنامه‌ها را باید دور انداخت! واقعا چه فرقی می‌کند که کی در کجا متولد شده؟! و چیست این مرزهای لعنتی که میان ابنای آدم کشیده‌اند؟! و من راستش هنگام صحبت با همین جوان حیدرآبادی بود که بیشتر فهمیدم چه جای بی‌خودی است این سازمان ملل فعلی! سازمانی که دلش برای ملت‌ها در مقام عمل بسوزد، سازمان خون حسین است! صدر اسلام صدای حسین ‌بن ‌علی را نشنیدند اما چه شنوای خوبی است امام عاشورا برای دردهای بشر! القصه چهارم! هنوز ابتدای متن بودم و خب! سرم به گوشی، که مردی از خانه‌اش آمد بیرون و مرا دعوت کرد سایه درخت حیاط خانه زیبایش در کربلا! همین‌طور فارسی درآمد: «چرا اینجا نشسته‌ای زیر آفتاب؟!» و بعد هم رفت و برایم آب و چای و شیرینی آورد! و التماس که بعد از اتمام متنت، بیا خانه و استراحت کن! یا حسین! خون پاک تو در این زمین مطهر، چه ما را «ذی‌شأن» کرده است! و چقدر محترم! همین که می‌فهمند از زوار تو هستیم، جملگی خادم آدم می‌شوند! به کجا ببریم این همه خجلت را یا حسین؟! ما کجا و کربلای معلا کجا؟! و حالا که همچین است، بگذار اینگونه بنویسم؛ من اینجا، خبرنگار اعزامی «وطن‌امروز» هستم و وطن دیروز که با همین عراق در جنگ بود ولی یا حسین! حب تو، جمع کرد ما را با هم، آنقدری که جوان عراقی به خدمت به امثال من افتخار کند و از این‌سو هم ببینی که آن جوانک سبزواری آمده در خیمه ذیل عمود ۱۳۵۷ کیف و کفش ملت را صلواتی بدوزد و رفع عیب کند و صلوات تو را هم مختص کند به روح شهدای حشدالشعبی همین عراق در مصاف با تکفیری‌ها! معجزه خون! محمدهادی ذوالفقاری را عراقی‌ها تکریم کنند و ستارگان حشدالشعبی را ما! و این همه یعنی تمرین زندگی در عصر ظهور! در زمینی که حکم وطن را دارد، برای همه زوارش! و همه دلسپردگانش! پس اینجا کربلا؛ وطن دیروز و امروز و فردای همه آدمیان است! کربلای ۴ به کربلای ۵ رسید و بیسیم بچه‌های حاج‌قاسم از مرز شلمچه گذشت و رسیدن به کربلا را چه زیبا مخابره کرد! باید هم هنوز بخندد حاج‌حسین خرازی! و باید هم هنوز از «علمدار خنده‌های ناتمام» بنویسیم! روزی اخبار فتح ما خلاصه در «شرق ابوالخصیب» می‌شد و اینک من از «شرق کربلا» مشغول تحریر این متنم! این خبرم! خبر بازگشت بیرق حسین به کربلا! خبر مرگ یزید! و مگر نه آنکه در «زیارت اربعین» از یقین خود سخن می‌گوییم به بازگشت حسین؟! آن هم چه بازگشت شکوهمندی! گویی با تمام اولاد آدم! و همه پرچم‌ها هم «یا حسین»! بشنوید! این ضربان قلب تپنده حضرت سیدالشهداست! نبض زمان در اختیار امام عاشوراست! ما هر شهیدی را، بدهکار تو هستیم یا حسین! و مدیون علمدارت که دل به وعده تو سپرد! کجایی عمرسعد؟! کجایی شمر؟! کجایی حرمله؟! کجایی یزید؟! حالا وقت آن است ببینید سپاه اباعبدالله را! جایی در عالم نیست، مگر آنکه حسین در آنجا سربازی داشته باشد! و این معجزه خون اوست! ذیل همین اعجاز، روز جشن کودکان مظلوم فلسطینی و یمنی هم خواهد رسید! به همین اربعین قسم، حالاحالاها خون حسین، با این دنیا کار دارد؛ آنقدر که «مهدی فاطمه» هم خود را به سیدالشهدا بشناساند! سفینه نجاتی، معرف حضور همه آدمیان! خدایا! بندگی فقط تو را سزاوار است که از قرار، روز عاشورا را به شب نخواهی رساند، الا آنکه انتقام خون اباعبدالله را با دست حضرت بقیةالله بگیری! دشمن خوب بداند؛ اربعین با تمام عظمت پیدا و پنهانش، تنها یک مانور است! و این سپاهی که من امروز دیدم، آماده شیپور ظهور! باید هم از زیارت اربعین بترسند بطالین! ترس هم دارد! هیهات! با اربعینیان، سخن از «پایان تاریخ» نگویید! به مژه‌های چشم خط‌شکن عباس، این تازه اول داستان است! گفت؛ «که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان»!

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. حرم 211 می‌گوید:

    با سلام
    در اتوبوس به اقایی برخورد کردم که سن وسالی داشت .می گفت کتاب زیاد خواندم و ۷۰ سال عمر گرفتم از خدا .او ابتدا خود را مخالف مسولین نشان داد و سپس در ادامه دقیقا حرف های حکومتی را زد !!!می گفت مردم در همه دنیا فاسدن و اصلا ما خوب نیستیم که مسولین هم بد هستند !
    به نحوی برای دفاع از حکومت ایران تمام دنیا را زیر سوال برد به نظر شما این راه درستی هست برای دفاع؟
    در ضمن مدعی بود که اگر شیعه نبود ایران سالها قبل تجزیه شده بود ؟
    و همپنین اگر شیعه نبود الان داشتیم عربی حرف می زدیم !!!!
    به نظر بیمار می امد بد توهین می کرد به مردم کشورهای دیگه !!

  2. مهدی می‌گوید:

    سلام
    احسنت به شما برای این همه متن انصافا فاخر…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.