آقای ناطق! شما ساکت

«خامنه‌ای» اطاعت محض بود در برابر «خمینی»
ح‌سین ق‌دیانی

متنی که ساعاتی پیش منتشر کردم، آن اندازه که می‌خواستم چرخ خورد در مجازستان! لذا از پیج خودم حذفش کردم! صدالبته حذف کردم، نه به معنای عدول از متن، بلکه فقط می‌خواستم صدای متفاوتم را چند ساعتی جماعتی بشنوند! بله! فریادم در آن متن، بلند بود اما نه بلندتر از آه این شب‌های فرزند شهید محسن حججی! ۱۰ سال بعد که اخبار ۱۵ مهر ۹۷ را می‌خواند، چه خواهد گفت در دلش؟! از قضا بیم من از همین سالیان بعد است که گاهی صدای قلم را می‌برم بالا! و الا چه کسی در ارادت قلبی حقیر به نظام شک دارد؟! والله می‌ترسم به شرط ادامه‌ی این دست‌فرمان، چند صباح دیگر، سخن وزیرخارجه‌ی جمهوری اسلامی بشود این: «اگر ما کاخ سفید را قبله بگیریم، نه من و نه آقای رئیس‌جمهور، تضمین خاصی نمی‌دهیم که مشکلات اقتصادی‌مان کم شود یا تحریم‌ها لغو شود اما این را اصلا تضمین نمی‌دهیم که مجدد و مشدد تحریم نشویم! تنها تضمین ما این است که اگر من به طرف وزیرخارجه‌ی آمریکا دستم را دراز کردم، احتمالا او‌ دست رد به سینه‌ام نزند! و همین شاید شد مقدمه‌ای بر پایان خصومت‌ها و سرآغازی برای صلح و دوستی و جهانی عاری از خشونت!» فی‌الحال خود را گنده فرض می‌کنم و سئوالی از نظام می‌پرسم: «برجام آیا تجربه‌ای شد که دیگر به دشمن، امتیاز یک‌طرفه ندهیم یا اولین پله از پله‌هایی است که قرار است ما را به چاله‌ی ذلت و بلکه چاه مذلت بکشاند، بی‌آنکه مزه‌ی گندم ری را بچشیم؟!» الغرض! گاهی که از این گنده‌گویی‌ها می‌کنم، بعضی می‌پرسند؛ «منظورت از «نظام» دقیقا کیست؟!» یعنی مواظب حرف زدنت باش! یعنی که یعنی! من البته در انتهای این متن، منظورم را لو خواهم داد اما عجالتا کیسه‌ای بکشم بر تن آقای ناطق نوری که اخیرا در مصاحبه‌ای، ضمن روایتی کاملا مخدوش از ایام ریاست جمهوری حضرت آقا، سعی کرده این نتیجه را به خورد مخاطب بدهد؛ «اگر ایستادن در برابر نظر ولی فقیه، کار بدی است، خود حضرت آقا هم اقلا در ماجرای انتخاب نخست‌وزیر، در برابر نظر امام ایستاد!» دم این «مثل» گرم که گفت: «کافر همه را به کیش خود پندارد»! جناب ناطق اما بدتر از کافر، حضرت آقای عزیزتر از جان ما را به کیش خود ‌پندارد! و اما شرح مختصر و ان‌شاءالله مفیدی از ماجرا ارائه می‌دهم تا ضمن بازخوانی تاریخ آن مقطع تاریخی از زندگانی رهبر حکیم انقلاب، میزان صدق آقای ناطق، برای همگان مشخص شود! ۴ رکعت «خاتمی کوچک» پشتش نماز خوانده، توهم زده می‌تواند وارونه‌نمایی کند زندگی مولای ما را که «بهشتی بزرگ» به امامت، قبولش داشت! القصه! بعد از اتمام دوره‌ی اول ریاست‌جمهوری حضرت آقا، ایشان نزد امام می‌روند و ناظر بر طبیعی‌ترین حق رئیس‌جمهور در آن ایام، نیز معطوف به تک‌روی‌ها و تک‌پری‌ها و تنگ‌نظری‌ها و برخی دیگر از خصوصیات منفی در رفتار و گفتار نخست‌وزیر وقت- که بعدها در سال ۸۸ بر همه‌ی اهل انصاف، روشن شد و روشن شد که او آنقدر متوهم است که حتی وسط رأی‌گیری، اعلام ظفر کند!- از ایشان می‌خواهند که یا در انتخاب نخست‌وزیر، مبسوط‌الید باشند یا تکلیف نامزدی دوباره در انتخابات را از دوش‌شان بردارند! جواب امام راحل عظیم‌الشأن به حضرت آقا اما برای من و ما، نه تنها ناگفته معلوم بود، بلکه روشن‌تر از روز بود و درخشان‌تر از خورشید! امام به حضرت آقا می‌فرمایند: «شما حتما باید نامزد شوی!» و این یعنی پذیرش بدیهی‌ترین حق رئیس‌جمهور توسط امام! یعنی با هر که راحت‌تری و بهتر می‌توانی کار کنی، معرفی کن به‌عنوان نخست‌وزیر به مجلس! دقت شود! با لحاظ تعداد افراد واجد شرایط رأی دادن، هنوز هم هیچ رئیس‌جمهوری، به نصاب آرای حضرت آقا در ۲ انتخابات ریاست‌جمهوری که نامزد بودند، نرسیده! خلاصه انتخابات برگزار می‌شود و حضرت آقا، رئیس‌جمهور! خب! اینجا شاید هر کس دیگری جز «سیدعلی خامنه‌ای» بود- به‌خصوص منبعث از آن سئوال و جواب- از این حق مسلم خود استفاده می‌کرد و فی‌الفور همان شخصی را به‌عنوان نخست‌وزیر به مجلس، معرفی می‌کرد که قلبا و عقلا می‌پسندید! هم حق‌شان بود و هم اذن امام! هم طبق قانون، محق بودند و هم طبق اجازه‌ی امام! لیکن مباحثی پیش می‌آید و حضرت آقا، صبوری پیشه می‌کنند! ابتدا گروهی از نمایندگان مجلس، نامه‌ای با این مضمون به امام خمینی می‌نویسند که بسته به شرایط حساس جنگ و لزوم حفظ وحدت رزمندگان، تغییر نخست‌وزیر به صلاح نیست! کمی بعد، جمعی از فرماندهان هم شبیه این نامه را به امام می‌نویسند! قطعا حضرت آقا می‌توانستند بی‌اعتنا به این نامه‌ها، از حق قانونی خودشان که صدالبته آمیخته با نظر مثبت امام بود، استفاده کنند و نخست‌وزیر مدنظر خویش را به مجلس، معرفی کنند و کوتاه هم نیایند! اقلا از این‌که نکبت موردنظر- خیال‌تان تخت که به حرمت شأن این قلم و منزلت والا و بالای مخاطبی که شما باشید، اسمی از نکبت مورد بحث در هیچ کجای این یادداشت نمی‌برم!- معرفی نشود، کوتاه نیایند! حضرت آقا اما… نوشتم؛ صبر می‌کنند! خبری این ایام‌ به گوش‌ها می‌رسد! گویا امام نیز به‌حرمت لزوم حفظ وحدت در میان رزمندگان جبهه و جنگ و با آنکه پیش از این، شرط آقا را پذیرفته بودند، با تعویض نخست‌وزیر، مخالفت می‌کنند، لیکن چیزی را به حضرت آقا حکم نمی‌کنند! چیزی شبیه این: «من نظرم را می‌گویم و شما هم مختاری عمل کنی یا نه!» همان ایام، مباحث فراوانی درمی‌گیرد که رهبر، گاهی «حکم مولوی» می‌دهد و گاه «پند ارشادی» می‌کند! واضح است که هر چقدر هم امام- و تنها از منظر عدم ایجاد اختلاف نظری میان رزمندگان- مخالف تغییر نخست‌وزیر بودند، اما هرگز چیزی را به حضرت آقا «حکم» یعنی «واجب» نکردند! چه اینکه اصلا و اساسا شرط حضرت آقا برای تجدید نامزدی در انتخابات، عدم معرفی آن مردک متوهم به‌عنوان نخست‌وزیر بود به مجلس! شرطی که با پذیرش امام هم مواجه شده بود! گمانم الباقی ماجرا را همه بدانند! پا گذاشتن حضرت آقا روی نظر خود به‌خاطر گل روی نظر امام! آنهم‌ «نظر امام» و نه «حکم امام»! شما البته پی به وقاحت آقای ناطق نمی‌بری، الا آنکه‌ بروی آن گفت‌وگوی کذا را کامل بخوانی! کل مصاحبه دارد با واژگونی ماجرا، ماله بر ولایت‌گریزی امروز خودش می‌کشد که قطعا در تحریف خاطره، انگشت کوچک مرحوم هاشمی هم نمی‌شود! فی‌المثل جایی می‌گوید؛ «حضرت آقا حتی وقتی […] را به مجلس معرفی می‌کند، باز هم به‌عنوان حکم تلقی نمی‌کند و می‌گوید به‌طور اضطراری معرفی می‌کنم!» نمی‌گوید از این کشف بزرگش، یک‌وقت پس بیفتیم! بله که «اضطراری» بوده! از قضا، مخالفت امام هم با تغییر نخست‌وزیر، اضطراری بود! و الا که امام شرط آقا را پذیرفته بودند! طرفه حکایت اینجاست؛ نکبت مدنظر حتی تا ۸۸ هم صبر نکرد و در همان ۴ سال دور دوم، روی متوهم خودش را بارها و بارها نشان داد تا بدان حد که مقطعی از انظار گم شود و موجب عصبانیت امام شود! آری! خامنه‌ای، سربلند از امتحانی بیرون آمد که شاید تنها نوادری از اولاد آدم، در آن شرایط خاص- که همه چیز حکم به محق بودن تو بدهد- حاضر بودند مثل ایشان عمل کنند! ماجرای دور دوم ریاست‌جمهوری حضرت آقا، اتفاقا روایت ولایت‌مداری محض ایشان است! و اینکه برای ایشان، رضایت خدا و روح خدا، اولویت اول را دارد! و همین‌ها بود که امام در میان آن همه رجل انقلابی، تنها و تنها حضرت آقای ما را لایق رهبری می‌دانستند! سلمنا! امام برای امثال هاشمی و ناطق، فراوان اوت دستی و کرنر و خطا می‌گرفت لیکن همیشه گل رهبری را ثبت می‌کرد به نام خامنه‌ای! آقای ناطق! زین پس هر وقت خواستی ماله بر ولایت‌گریزی‌هایت بکشی، مایه از همان نکبت بگذار یا این یکی نکبت تَکراری! هیهات! به شهادت حیات جاودان حاج‌قاسمش، سیدعلی، علی صدر اسلام نیست که تنها بماند در کوفه! رک بگویم؛ مراد من از نظام، خامنه‌ای است! ابرمردی که برای ما فرزندان شهدا، علاوه بر رهبر، پدر هم هست! و پسر با پدر، راحت است! حرفی هست؟!

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. حسین قدیانی می‌گوید:

    شما #سلبریتی هستید، نه #پدرسگ
    ح‌سین ق‌دیانی: آخر هفته‌ای که گذشت، جماعتی از فک و فامیل، خانه‌ی عمه‌طاهره بودیم در چالشم از توابع سیاهکل استان گیلان‌! ظهری که ناهارمان جوجه بود، استخوان‌ها را بردیم و دادیم به سگ شکاری و با حفظ سمت، نگهبان همسایه‌ی دیوار به دیوار عمه‌طاهره! تأکید کنم سگ مذکور، مال عمه‌ی ما نیست، لذا در کامنت‌ها دنبال قاتل بروسلی در کرج نباشید! القصه! هم‌چنان که در تصویر مشاهده می‌کنید، عمده‌ی زحمت دادن استخوان‌ها به سگ، افتاد گردن نرگس و معصومه! صدالبته با کنترل ما! من اما وفای سگ را تا به حال این همه با وضوح ندیده بودم! دیده بودم ولی نه اینقدر با وضوح که مرتب، دمش را تکان دهد برای نرگس و معصومه! اصلا جوری سگ، گارد مهر و وفا گرفته بود برای بچه‌ها که بالکل ترس‌شان از حیوان ریخت! در عکس می‌بینید! جالب اینکه صاحب سگ می‌گفت: «تو وقتی به سگ، فقط یک تکه استخوان بدهی و نه حتی بیشتر، با شامه‌ی تیزش بوی بدن تو را تا آخر عمر، حفظ می‌کند و هروقت و هرکجا که دیدتت، می‌آید سمتت و سرش را خم می‌کند و بنا می‌کند به رسم سپاس، تکان‌دادن دمش! و اگر بر فرض، تو را مثلا در محاصره‌ی گرگ‌ها ببیند، تا حد جان از تو دفاع می‌کند! این خصلت سگ است! بعله! سگ، نجس است اما این نجاست، مرتبط با جسم و بدن اوست، نه خصائلی که دارد! سگ، هم مظهر وفاست و هم سمبل شجاعت! دشتی از گرگ هم که باشد؛ باز سگ، وظیفه‌ی دفاع از گله را فراموش نمی‌کند! و یادش نمی‌رود که اینها، گوسفندان همان چوپانی است که به او غذا و جای خواب داده!» این از «القصه» و اما الغرض! عمرا پاک شود نجاست خصلتی بعضی از این سلبریتی‌ها که اسطوره‌های بی‌وفایی و بزدلی هستند، با هم‌نشینی با سگ! سگ به این باوفایی؛ جماعت را چه به سگ؟! جوان بسیجی از جانش بگذرد و برود در دیار غربت بجنگد که پای دشمن به وطن عزیزمان باز نشود و در این جهاد حتی سر هم ببازد و یکی هم با همین هدف که سرکار، در امنیت کامل بروی سر لوکیشن؛ آن‌وقت تو دمت را تکان دهی برای آمریکا و اسرائیل و برای تکفیری‌ها و دقیقا همان را بگویی که دشمن می‌خواهد! و آنقدر بگویی که خون به دل پدر و مادر شهید کنی! واقعا توی بزدل را چه به سگ شجاع؟! لذا هزاری هم که استوری بگذاری با سگت و سوءاستفاده کنی از این مظهر وفا و نترسی، حتم کن چیزی از نجاست خصلتی‌ات کم نمی‌شود! به نام خدا! هیچ سگی، سلبریتی نزاییده و سلبریتی هم قادر نیست سگ بزاید! گاه می‌بینم به خودشان می‌گویند؛ «پدرسگ»! و رسما سگ را پسر خود می‌خوانند! این دروغ است! لطفا #سگ را بدنام نکنید! شما «سلبریتی» هستید، نه «پدرسگ»!

  2. ز می‌گوید:

    سلام اجازه بدید ورود شما را به شهر نوشته هام در http://maedeh.kowsarblog.ir/
    خوش آمد بگویم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.