چه خواهد شد؟!

وطن امروز ۱۴ مرداد ۱۳۹۷

این روزها پرسش بالا را خیلی‌ها از خیلی‌ها می‌پرسند اما اساس این سئوال، ریشه در ۲ ضعف ذاتی آدمی دارد؛ ترس و یأس! ترس و یأس اما همان مکر ابلیس است تا مؤمنین و مؤمنات را بیندازد در منجلاب سرخوردگی! پس اولا مراقب نقشه شیطان باشیم و ثانیا خدا را و این همه لطف و مدد الهی را فراموش نکنیم! واقعیت آن است که اول بار نیست که متأثر از خباثت دشمن و خیانت دشمن‌دوست و بلاهت دوست، گاه از خود می‌پرسیم «چه خواهد شد؟!» خوب است به یاد آوریم دیروز و دیروزها را! اولین ساعات روز ۱۲ بهمن ۵۷ که هنوز مطمئن نبودیم از آمدن امام، مگر نپرسیدیم «چه خواهد شد؟!» و حتی بعد از نشستن پرواز انقلاب، مگر باز نپرسیدیم «چه خواهد شد؟!» آری! این سئوال آشنای ما بندگان ضعیف است؛ وقتی که تحریم شدیم، وقتی که تهدید شدیم و وقتی که رسما جنگ شد! «چه خواهد شد؟!» روز سقوط خرمشهر؛ «چه خواهد شد؟!» شب شکست کربلای ۴؛ «چه خواهد شد؟!» فتنه ۱۸ تیر؛ «چه خواهد شد؟!» فتنه بزرگ‌تر ۸۸؛ «چه خواهد شد؟!» اولی اما ختم شد به سوم خرداد و دومی به کربلای ۵ و سومی به یوم‌الله ۲۳ تیر و چهارمی هم به یوم‌العیار ۹ دی! ما در ورای جنگ تحمیلی، با وجود همه حضورمان، درگیر «چه خواهد شد؟!» شدیم اما خدای بالاسر، از جنگ، گنج ساخت تا محسن وزوایی خودی نشان دهد! تا هر آنکه مرد است، عیار خودش را ببرد بالاتر! آیا بدون جنگ، باز هم آن دانشجوی پرشر و شور اصفهانی می‌توانست محمود شهبازی شود؟! اگر ما بندگان ضعیف هستیم، دلیل نمی‌شود خدا قادر نباشد از پیله کرم ابریشم، پروانه بسازد! «جنگ» پیله کرم ابریشم بود و «شهید ابراهیم هادی» پروانه! «ما عرضه نداریم» پیله کرم ابریشم بود و «شهید مجید شهریاری» پروانه! بلاشک بدترین جای دنیا برای زنده ماندن موسی، کاخ فرعون بود لیکن بنگر قدرت خدا را و حکمت خدا را که کلیم‌الله را عدل در همان کاخ فرعون بزرگ کرد! در شبی از شب‌های جبهه، تمام زحمات اروند و والفجر ۸ داشت به فنا می‌رفت اما خدا با رساندن یک بولدوزرچی روستایی به نام «شهید علی‌اشرف مظاهری» ورق معرکه را به نفع رزمندگان اسلام برگرداند! ترس از جنود شیطان است و یأس هم اما ما را امامی بود خداباور که وقتی جنگ شد، آن را تشبیه به سنگ‌اندازی دیوانه‌ای کرد و وقتی خونین‌شهر آزاد شد، آن را به تمامه نوشت پای «الله» پاسدار حرمت خون شهیدان! تو بگذار در این شهر و آن خیابان، عمال دشمن اصل‌کاری با سوءاستفاده از اعتراض مردم، چند تایی هم شعار نثار سیدعلی کنند ولی مگر تنها می‌گذارد خداوند، آن رهبری را که بارها از مردم خواست «دقت کنید به که رأی می‌دهید»؟! حرف، البته زیاد است، من‌جمله با عزیزان شورای نگهبان! اساس بعضی تأیید صلاحیت‌ها خواباندن صدای اعتراض همان جماعتی بود که مع‌الاسف این شب‌ها نشان دادند حتی با گلایه‌های مردم هم خوب بلدند کاسبی کنند و «نقد به قوه مجریه» را بدل به «ناسزا علیه اصل نظام» کنند! ولی مگر اول بار است که فحش ناکثین و قاسطین و مارقین را علی دشت می‌کند؟! از به کار بردن این جمله در رسانه رسمی مملکت، عذرخواهم لیکن فحش‌خور علی، همیشه ملس بوده! گنه کرد در پاستور، وزیری و به جرمش شهید محمد بلباسی باید توضیح دهد که چرا رفت سوریه! شهیدی با ۴ فرزند که آخری یعنی زینب، چند ماه بعد از شهادت پدر به دنیا آمد! واقعا جا دارد اینگونه بنویسم که اگر محمد بلباسی، زن و بچه و زندگی را رها نمی‌کرد تا دشمن در همان کشور دیگر، متوقف بماند و قدوم نحسش خاک پاک وطن را آلوده نکند، آیا باز هم اینقدر راحت می‌توانستیم به روحانی رأی بدهیم لیکن از نظام انتقاد کنیم؟!

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. ح‌ق می‌گوید:

    شریعت جلال
    ح‌سین ق‌دیانی: این عکس را اشتباه نکرده باشم سال ۹۰ ولی دهقان گرفت از من و یک مزینانی در روستای مزینان در سفری که مقصدمان مشهدالرضا بود! القصه! «علی‌اصغر مزینانی زارعی» با کمی اغراق، همه‌ی آثار دکتر را حفظ بود و مثل بلبل، شریعتی می‌خواند و چقدر هم با حس! در همان سفر شناختیمش و فهمیدیم که با چند واسطه، نسبتکی هم با دکتر دارد! خیلی زیاد عاشق شریعتی هستم! و صدالبته جلال! مفتخرم که چند بار، زائر زادگاه و حالا بگو آبادی اجداد هر ۲ بوده‌ام؛ اورازان و مزینان! یکی در طالقان و یکی در سبزوار! استفاده از جملات کوتاه و چکشی را مدیون سبک آل احمد هستم و انتقال حس را و نیز ایجاز را بدهکار سبک شریعتی! همه‌ی آثار این ۲ نویسنده را خوانده و بلکه بلعیده‌ام! چقدر روشنفکران ما الساعه دورند از جلال و شریعتی! دوران دانشگاه، کار به جایی رسیده بود که بردن اسم جلال و شریعتی شده بود عین بی‌سوادی و مترادف بی‌کلاسی! حزب‌اللهی‌ها که خیلی متوجه ماجرا نبودند و اقلا در آن خراب‌شده که ما درس می‌خواندیم، خیلی متوجه ماجرا نبودند لیکن آن‌وری‌ها سیریش سروش شده بودند و در وادی ادبیات هم همه‌ی پزشان «بوف کور» بود! خدا می‌داند چقدر غصه می‌خورم از عدم شناخت و معرفت جامعه‌ی ایرانی نسبت به جلال و شریعتی! البته الان وضع حزب‌اللهی‌ها ناظر بر آنچه دارم می‌نویسم، بهتر است! خیلی بهتر! اصلا روشنفکری را کنار بگذارید! فقط به حیث قلم، در قله می‌بینم مندرجات جلال و شریعتی را! آیا به زیبایی «خسی در میقات» سفرنامه‌ی حجی آمده؟! یا به زیبایی «کویر» نثری آمده؟! مردمی هستیم که برای ترکیه و مالزی پول می‌دهیم ولی عارمان می‌آید برویم اورازان یا مزینان! و باید هم نشناسیم جلال و شریعتی را! مسئلةٌ! چرا در انتخابات، فریب یک کلید را می‌خوریم؟! چون نه جلال را و نه شریعتی را و نه استاد بلامنازع مطهری شهید را نمی‌خوانیم! n میلیارد می‌دهیم به صادق زیباکلام اما بدون خواندن «در خدمت و خیانت روشنفکران»! پس باید هم حساب شعور ما مسدود باشد! ما حتی آوینی را هم درشت می‌شناسیم، نه درست! ای بسا جمله که اصلا مال جلال و شریعتی و آوینی نیست و ما امضای این عزیزان را می‌زنیم تنگ آن جملات! ناراحتی چرا ارزش پول‌مان این همه کم است؟! چون ارزش مفاخرمان را نمی‌دانیم! چون رفتن به اورازان و مزینان را عار می‌دانیم! چون اطاعت از جو می‌کنیم! جو‌ سروش! جو هدایت! این مفاخرنماهای قلابی که نه مسلم هستند، نه ایرانی! یکی از یکی هم غرب‌زده‌تر! اولی جانش را کشت و دومی جسمش را! بیاییم و محض باکلاسی، برگردیم به خویشتن خویش! به «داستان راستان»!
    #حسین_قدیانی

  2. رسول ج می‌گوید:

    سلام عالی بود چگونه ارتباط داشته باشم با شما

  3. محمد تقی می‌گوید:

    سلام
    عالی بود موفق باشید.
    یاعلی مدد

  4. نادری می‌گوید:

    چه خوبه این وبلاگ

  5. ناشناس می‌گوید:

    عالیییییییییییی

  6. ناشناس می‌گوید:

    خسته نشدی تو؟!

  7. محمد تقی می‌گوید:

    سلام به آقای ناشناس , که البته چندان هم ناشناس نیستی بلکه “آشنا”یی
    کار برای رضای خدا خستگی ندارد ,این را بفهم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.