نه این را قبول دارم که به بهانهی اولویت مبارزه با مفاسد اقتصادی، وکیلمدافع برهنگی شویم؛ نه این را که به بهانهی مقابله با مفاسد اخلاقی، امر به معروف و نهی از منکر را ناصحیح انجام دهیم و فیالمثل علیه بدحجابی یا در ضدیت با آن دختر محجبه اما علاقمند به انتشار عکسهایش در فضای مجازی، مرز نقد و تهمت را رعایت نکنیم و کاری کنیم که نهی از منکر ما، خود بدل به منکری دیگر شود! صدالبته حقیر هم مخالف بعضی عکسهای شاذ تحت پوشش دفاع از حجاب هستم و واقعا معتقدم به صرف چادر یا حتی حجاب، مفهوم عفاف و حیای مدنظر اسلام، حاصل نمیشود، لیکن آیا این حق را هم دارم که ذیل انتشار عکس ناموس مردم- گیرم آقازادهی اصلاحاتی! و گیرم عکسی که قبلا دیده شده!- مدعی شوم؛ صاحب عکس فوق در ترویج بیحیایی از جوجهاردک زشت هم خطرناکتر است؟! بعلاوهی کلی افترای دیگر مثلا به اسم مبارزه با تجمل؟! مبارزه با تجمل البته کار درستی است ولی این کار درست را نباید نادرست انجام داد! اینکه در فضای مجازی یا کف خیابان، دوره بیفتیم و به هر که مارکپوش بود، گیر بدهیم که «یاالله بگو از کجا آوردهای؟!» شکل درستی ندارد! نکتهی دیگر این است؛ ما باید تفاوت قائل باشیم میان مرفه دولتی نشسته بر مال و منال بیتالمال با آن دختری که متأثر از ثروت پدرش، دلش خواسته عینک برند بخرد! قدرمسلم دعوت این ۲ به سادهزیستی، نمیتواند بیان واحدی داشته باشد! وانگهی! حتی در مواجهه با وزیر اهل تجملات هم، باید حواسمان باشد که ما قاضی نیستیم! ممکن است وزیری خانهی آنچنانی داشته باشد لیکن این خانه را، نه بواسطهی دستدرازی به بیتالمال، بلکه از راه تخصصی که دارد، تهیه کرده باشد. صدالبته حتی این وزیر را هم میتوان دعوت به سادهزیستی کرد ولی آیا به اسم این دعوت، میتوان او را دزد نامید؟! یا متوقع بود از دستگاه قضا که عنقریب خانهی او را مصادره کند؟! لذا از یاد نبریم که فقط «عدالت» فریضه نیست؛ «اخلاق» هم فریضه است! و اتفاقا بدترین ضربه به عدل و داد، آن است که به بهانهی عدالتخواهی، اخلاق را قربانی کنیم! یکوقت هست وزیر دولتی یا وکیل مجلسی، در کل این ۴۰ سالی که از انقلاب اسلامی میگذرد، همیشه کارمند بوده و تخصص درآمدزایی هم نداشته! بله! اینجا اگر قاضی مملکت از این وزیر یا وکیل بخواهد که «توضیح بده این کاخ را چگونه صاحب شدهای؟! و اگر مطمئن شوم از راه رانت و ویژهخواری بوده، حتما از حضرتعالی پس میگیرم!» حتما همان قاضی شجاع مورد تأیید اسلام است! پس باید مراقب باشیم که اگر واقعا قصد ما دفاع از احکام الهی است، مبادا این دفاع، از مسیر بردن آبروی بیگناهان انجام شود! از آنور هم حضرات تفریطی! حتی با فساد بیّن هیچ رقاصهای -آنهم یک در هزار!- نباید نظامی که پسوند «اسلامی» دارد برخورد کند، چرا که مملکت پر از دزد است! اولا اگر چه دزدی خرد و کلان انصافا زیاد است، ولی فقط سیاهیها را دیدن، خطایی بزرگ است! مسئولی میشناسم که نمایندهی ولی فقیه است در فلان مؤسسه و هنوز هم در خانهاش مبل ندارد! همسرش هم دکتر است! حتی در جناح آنور هم نمایندهی ولیفقیه میشناسم در بهمان مؤسسه که هنوز سوار پیکان میشود! شبیه این ۲ مسئول هم فراوان میشناسم؛ از امامجمعه بگیر تا رئیس بانک! از نامزد انتخابات بگیر تا نمایندهی مجلس! از قاضی بگیر تا کارمند ردهبالا! ثانیا اسم نظام ما «جمهوری اسلامی» است، نه جمهوری خالی! بله که حکومت موظف است مانع ترویج فسق علنی شود؛ چه در فضای مجازی، چه در کف خیابان! وقتی حتی فیفا هم از نمایش زنان نیمهعریان در تصاویر تلویزیونی شاکی است؛ وقتی حتی دول اروپایی هم معطوف بر فلانطور پوشش زنندهی زنان در طیارههای خود، قانون وضع میکنند؛ وقتی حتی در همهی ایالتهای مختلف ایالات نه چندان متحده هم قوانینی دربارهی پوشش وجود دارد و وقتی حتی جامعهشناسان غربی هم اذعان دارند که رواج بیبندوباری، نه تنها اشتهای فساد را کم نکرده، بلکه بیشتر هم کرده، مایهی خجالت است مواضع روحانی ما، سور بزند به اباطیل منورالفکران دوران ماضی! صدالبته جوان را باید درک کرد اما درک همراه با هدایت! خسته نشدیم؛ یا از آنور بام میافتیم یا از اینور بام؟! امر به معروف و نهی از منکر حتما باید باشد و اساسا یک فریضهی حتمی است که حتی خون سیدالشهدا هم به پای احیایش ریخته شد، لیکن با چه کمیتی؟! با چه کیفیتی؟! با چه لحنی؟! با چه زبانی؟! با چه علمی؟! با چه یقینی؟! آیا بعضیها خوششان میآید که از قضا با همین بهانهی امر و نهی، ذیل عکسشان نوشته شود؛ «صاحب عکس فوق، از شمار همان متحجرین تنگنظری است که خون به دل امام کردند»؟! یعنی اگر از مشاهدهی این همه افراط و آن همه تفریط، کسی از غصه دق کند، حرجی بر او نیست! و همهی اینها راستش ریشه در همان بلا دارد که چند روز پیش نوشتم: «فساد سخن»! آقازاده بودن، نه ژن برتر است و نه جرم! به صرف اینکه یک آقازاده یا همسر او، وضع مالی خوبی دارند و حتی اهل تجمل هم هستند، ما حق نداریم حرف اثبات نشده دربارهیشان بزنیم! مگر قاضی هستیم؟! مگر پروندهای زیر دستمان است؟! مگر از ریز و درشت زندگیشان مطلعیم؟! معالاسف کیلویی حرف زدن با نیت مبارزه با تجمل، قدرت اثر سخن درست را هم کم میکند! بپذیریم که دربارهی بعضی مسائل مثل حجاب و بیحجابی و بدحجابی و حجاب عاری از مفهوم حجاب و ایضا دربارهی تشریفات و تجملات، هر کسی را یارای سخن نیست! تخصصی لازم دارد که اگر مراقب نباشیم یا حتی مراقب هم باشیم ولی بلد نباشیم، یا دچار افراط میشویم یا تفریط! آنوقت یکی را لازم میآید خودمان را نهی از منکر کند! خب! قلم من صریح است و انشاءالله صحیح! اهل گول زدن مخاطب و گرفتن لایک و جذب فالوئر هم نیستم! لذا خواهر عزیز! «حجاب» ظاهری دارد و باطنی! اسمی دارد و معنایی! واقعیتی دارد و حقیقتی! سطحی دارد و عمقی! قبول کن که بعضی عکسهایت، ترویج هر چه باشد، ترویج حجاب نیست! قطعا احدی حق ندارد بیدلیل و بدون سند، آنهم زیر عکست، تهمتباران یا حتی سئوالبارانت کند و در خلال کامنتها، آبرو ببرد اما نماز را هم که بهدور از معنی و مفهوم بخوانی، خدا خواهد گفت: «فویل للمصلین»! فلسفهی حجاب، سنگینتر کردن زن است، نه سبکتر کردن او! بله! قصد شما خواهر محترمه، انشاءالله این است که به بهانهی انتشار تصاویرت، لباسی را که خود طراح آن بودهای تبلیغ کنی، ولی به همان علت که خانهیتان دیوار دارد، شما هم باید محدودهی آزادی خود را و حد تبلیغات خود را معینتر کنی! و مشخصتر! با صرف این تذکر که «ورود آقایان، ممنوع!» ورود آقایان، ممنوع نمیشود! و این از تفاوتهای مزونستان و مجازستان است! و اما برادر عزیزی که الحمدلله داعیهی دین هم داری! این همه حضور در پیج خانمها، آنهم پیجهایی کاملا با محیط زنانه و مشاغل دخترانه، واقعا چرا؟! مردان هیز «ورود آقایان، ممنوع!» را نمیفهمند؛ من و شما هم آیا نمیفهمیم؟! و حالا گیرم از صدقهسر داشتن درد دین، قصد امر و نهی داریم! و نیتمان هم خیر است! این چه سئوالی است؟! این چه ادبیاتی است؟! قیّم ناموس مردم هم هستیم مگر؟! باورم نیست امر به معروف و نهی از منکر، ما را وکیلوصی مردم میکند! برگردیم به اسلام بهشتی! برگردیم به اسلام مطهری! برگردیم به اسلام امام خمینی! برگردیم به اسلام امام خامنهای! اینکه توهم زدهایم؛ دختر یا باید همیشه چادری باشد یا باید همیشه مانتویی، اسلام نیست؛ کاریکاتور اسلام است! بگذار سخن به صراحت مضاعف بگویم؛ این همه کلید کردن ما حزباللهیها روی موضوعاتی مثل عمامهگزاری فلان آقازاده یا عروسی بهمان آقازاده، خطاترین کار این روزهای ماست! بله! نقشهها را باید مراقب بود اما اهداف ما و آرمانهای ما بسی بزرگتر از آن است که مدام داریم گیر کیلویی میدهیم به چیزهای بیخود یا باخود! بدون مراعات حد ماجرا! ول هم نمیکنیم! مضحک نیست این همه فضولی ما برای درآوردن قیمت دقیق خرج فلان عروسی؟! و اینکه گردنبند عروس، چه مارکی است؟! خالهی عروس، دلش خواسته گرانترین گردنبند تمام تاریخ را بیندازد گردن خواهرزادهی خود! به ما چه؟! به خدا عدالتخواهی با خالهزنکبازی فرق دارد! خدایی با این دستفرمان که از هر امر خوبی، دفاع بد میکنیم، واقعا توقع داریم روز انتخابات، رأی هم به ما بدهند مردم؟! گیرم رأی مردم را نخواسته باشیم اما آیا از قضاوت خداوند هم میتوانیم فرار کنیم؟! دقیقا کی و کجا و منبعث از کدام حکم الهی، ما صاحب این اختیار شدهایم که برای رنگ شال و مدل روسری و قیمت کیف و کفش زنان جامعه هم ابراز عقیده کنیم، آنهم زیر عکسشان؟! و گیرم طرف، عروس مسئول ممکلت باشد! «بیتالمال را حتی اگر کابین زنانتان کرده باشید، از شما پس میگیرم» سخن صریح و کلام صحیح امامی است که پروندهی افراد جامعه، زیر دستش بود و حاکم شرع بود و الا اگر قرار باشد از عدالت، دفاع کاریکاتوری شود، آیا از آنسو هم پیدا نمیشوند کسانی که تا یک روحانی را ساکن سالاریهی قم دیدند یا عکسی از او در جشن تولد فرزندش دیدند یا عبا و قبا و عمامهاش را نسبتا یا اصلا به خیال خود گران دیدند، معمم عزیز ما را متلکباران کنند که چرا ناظر بر عدالت، نمیروی محلهی نیروگاه قم زندگی کنی؟! و قس علی هذا! آری! گیر، گیر میآورد و فضولی، فضولی! و کار جامعه را میرساند به آنجا که همه سطحینگر شویم! و حتی به جانباز ویلچرنشین هم به خاطر مارک ویلچرش که خارجی است، گیر بدهیم! نه! اشتباه نشود! نگارنده دغدغه برای عدالت را بالاترین دغدغهها میداند ولی اگر بخواهیم سطحینگرانه و شعاری از عدالت دفاع کنیم، حتی آپارتمان قسطی حقیر در قعر جنوب شهر هم، حداقل برای عدهای میشود زندگی لاکچری! کافی است یک شیرجه در استخرکی بزنی که مال خودت هم نیست؛ نصف کامنتها میشود گیر بیخود! گذشته از اینها، اینکه شماری از مردم، این حق را برای خود محفوظ میدانند که به آخوند حتی روی زین موتور هوندا ۱۲۵ هم کنایه بزنند، علت آن است؛ آخوند ما خود بسط داده این فرهنگ فضولی را، به اسم امر به معروف و نهی از منکر یا به بهانهی عدالتخواهی! مخلص کلام! فرض است اقلا بر جامعهی حزباللهی که از چند پله بالاتر و در افقی والاتر، رصد کند امور را و الا با عرض عذر «با این ریش، نمیشه رفت تجریش»! هیچ آیا فکر کردهایم اگر رفتار و گفتار غلط ما- ولو با نیت درست!- متأثر از فهم اشتباه جامعه، به پای اصل اسلام نوشته شود و فقط و فقط یک خانم محجبه را یا نسبتا محجبه را یا محجبهی بهزعم ما اهل تبرج را بدحجاب کند، چه خسارت بزرگی است؟! لطفا برگردیم به اسلام بهشتیها و مطهریها، تا بیش از این دیر نشده! و از یاد نبریم این، همان فرهنگ کشکیکترهای خوارجگونهای است که اگر جلویش گرفته نشود، به گیردادن به وسایل خانه و خانواده و زن و بچهی امام حسین علیهالسلام و جنس پارچهی لباس امام صادق علیهالسلام هم میرسد! چه اینکه روزگاری رسید! وای بر ما، اگر از اسلام و عدالت و حجاب و اساسا از هر مفهوم مقدس دیگری، پوسته را بگیریم و هسته و مغز و محتوی را رها کنیم! وای بر ما…
یسار
اتفاقا امیدوارانیم وطن امروز ۵ آذر ۱۳۹۷
شاهدیم که بعضی دولتمردان و دولتزنان کنونی، هر وقت در عرصه خدمت، کم میآورند- بدبختی زیاد هم کم میآورند!- به جای عذرخواهی و تلاش برای جبران مافات، آویزان اتهامزنی به جناح رقیب میشوند، مثل همین طعنه «دلواپسان» که اخیرا در زبان یکی از بازنشستگان اعتدال که ملت را از خدمات شبانهروز(!) خود محروم کرد، جاری شد: «دلواپسی در مرام منتقدان دولت است! ذات اینها با دلواپسی خو کرده و قابل اصلاح هم نیستند»! منباب مقدمه باید این را بنویسم که اگر چه «دلواپس» و «دلواپسی» و «دلواپسیم» ناظر بر شناخت ما از کم و کیف جنگ نرم، هرگز در ادبیات «وطن امروز» نبوده اما قبول داریم که وقتی توافق کذا حتی بهزعم آورندگانش هم دستاوردی معادل «تقریبا هیچ» داشته، معالاسف باید نگران چیزهایی بود! یا اینکه اجازه بدهند آقایان، همان کاری را که آمریکا با هستهای ما کرد، اروپا با موشکهای ما بکند و دستآخر هم بخوریم به پست مادر تحریمها و احتمالا چند صباح دیگر، مادربزرگ تحریمها! و این همه با اذعان به آنکه اصلا و اساسا با هدف لغو تحریمها، اذن مذاکره داده شد به حضرات! خب! این چیزها نگرانی هم دارد! اصلا خیلی هم بند غیرت نیست! مخ اگر معیوب نباشد، حتما متأثر از عدم توازن میان دادهها و ستاندههای هر معاملهای، دلنگران اموری میشود! و اینکه نکند خط پایانی بر این روند شوم، وجود نداشته باشد که تو مدام امتیاز نقد بدهی و طرف مذاکرهات علیالدوام وعده نسیه! امروز هستهای را بده، فردا موشکی را، پسفردا منطقه را و پسانفردا هم بهانه حقوق بشر! که چی؟! که شاید دل دشمن به حال ما سوخت و تحریمها را لغو کرد! و باش تا لغو کند! اگر چه دیر اما انصافا قشنگ گفت آقای روحانی، دیروز پیش از سخنان گهربار رهبر حکیم و دوراندیش انقلاب که «مشکل دشمن با ما هستهای نیست»! یک حرف قشنگتری هم قبلا زده بودند رئیس قوه مجریه که «مشکلات کشور، آنقدری که ناشی از سوءمدیریتهاست، ربطی به تحریم ندارد»! و «سوءمدیریتها» وقتی زیاد شد و فیالمثل وقتی پست وزارت راه را دادیم به شخصی در مایههای جناب آخوندی؛ آن میشود کارش، آن میشود کارنامهاش و آن هم میشود مرقومه استعفایش که چه ادبیات عاری از ادبی داشت! از محیط زیست ارض بگیر تا موضوع ارز، معالتأسف شاهد «طیالارضی از بیتدبیریها» و «طیالارزی از سوءمدیریتها» در دولت موسوم به اعتدال هستیم! همین است که تا صدای اعتراض کارگران بیکار را دشمن هم نشنود، دولتمردان به صرافت حل مشکل نمیافتند! بله که نگران میکند این چیزها آدمی را! البته اگر عقل سالم در بدن داشته باشد! گاه میمانم ظریف، وزیر امور خارجه ایران است یا کدام کشور؟! روحانی بگوید که «بحث دشمن با ما هستهای نیست» و یعنی «هستهای بهانه است» و آنوقت وزیرش جوری سخن بگوید که برنامه هستهای را به امنیت اروپا ربط دهد! چرا باید حرف ظریف را بارها و بارها از زاویه تهیه خوراک، تیتر یک خود کنند بطالین؟! و آیا اگر عاقلی، دلواپس این رویه شد، قابل شماتت است؟! وقتی از فرط بیعرضگی و بیخیالی، نه چرخ هستهای آنچنان که باید بچرخد و نه چرخ کارخانهها، معلوم است فرد عاقل، نگران میشود! وقتی در سال پنجم و ششم دولتی با آن همه ادعا، این وضع رکود است و آن حکایت تورم، این آمار بیکاری است و آن کارنامه اقتصاد داخله و آن یکی هم فرجام سیاست خارجه، باید هم حق داد به بعضی دلواپسیها! و از همه بدتر اینکه عوض پذیرش بیعرضگی، بزنی بر طبل بیخیالی و فرافکنی! و مقصر جلوه دادن دیگرانی که دارند وظیفه خود را بهدرستی و در اوج وجدان انجام میدهند! همین فراز را به فال نیک میگیرم و فاش میگویم که بر خلاف آنچه در سطور نخستین این یادداشت و از لسان بعضی دولتیهای مؤنث، مبنی بر دلواپسی ذاتی منتقدان دولت آمد، اتفاقا امید ما بیشتر است! خیلی بیشتر! ما در بسیاری از سنگرهای علمی، نظامی، پژوهشی، ارزشی، ورزشی، منطقهای و جهانی، نسبت به آنچه اول انقلاب بودیم، جلوتر آمدهایم! خیلی جلوتر! بعضا حتی ورای محاسباتمان! کجا روز دهم اردیبهشت ۶۱ که هنوز آواره جاده اهواز به خرمشهر بودیم، این روزهای باشکوه حاجقاسم ایستاده چون کوه را میدیدیم؟! که سردار نیروی قدس ما، نهتنها از کربلای ۵ که حتی از خود کربلا هم گذشته باشد و دشمن نگونبخت اما هنوز درگیر مکان دقیق نارنجک حسین فهمیده؟! به قول آقای روحانی: «گاوچرانها و شترسوارها اصلا در کجا همدیگر را توانستند پیدا کنند؟!» لیکن بنازم بازوی شهدایی حاجقاسم را که هم مچ پترائوس گاوچران را خواباند، هم مچ عمرسلیمان شترسوار را! همه اراذل و اوباش عالم، جمع شدند در شام اما در سوریه، دقیقا همان شد که رهبر ما میگفت! و ولی امر مسلمین جهان میخواست! کجا اول انقلاب، این همه آمریکا پرت از مرحله بود و شهید جوان سپاه قدسی ما تاج سر منطقه؟! حتی در حوزه خدمت هم چه بسیار جوان مخلص آتش به اختیار که جورکش کمکاریهای دولت شدهاند! خیلی البته امکان و اختیاری ندارند اما هر آجری که در روستایی محروم، روی آجری دیگر بند میشود، مایه امیدواری این ملت است که هنوز هستند کسانی که سمت و صندلی ندارند اما عزم کار، چرا! اگر دیروز «مصطفی چمران» قید درس هستهای در آمریکا را زد و رهسپار جهاد شد؛ عَلم عِلم او را در همین دانشگاه شریف خودمان «مصطفی احمدیروشن» برداشت و شد آن نماد که دانی و دانم! شهریاری نیز! رضایینژاد نیز! در حوزهای دیگر، طهرانیمقدم! در میدانی دیگر، نخبگان مبحث سلولهای بنیادی! یا نانو! یا صنعت هوافضا! یا حتی آن پرچمدار چادری کاروان پرافتخار ما در رقابتهای ورزشی! اینی که من نوعی بروم زیارت اربعین و جوانان جایجای عالم را عاشق محسن حججی ببینم که خود البته عاشق احمد کاظمی بود! غافلیم ما که چقدر این روزها آمریکا از دست ملت ما عصبانی است! فقط که مواجه با ۴ تا وزیر و وکیل نیستند سران کاخ روسیاه سفید! خودشان هم خوب میدانند! صفا کردم دیروز وقتی حضرت آقا اسم «انصارالله» را بردند و وعده دادند که هم یمن، پیروز میشود و هم فلسطین! صدالبته به نصرت الهی! ما را همین نصرت الهی، فاتح خرمشهر کرد و الا مگر در همان نخستین ساعات عملیات «الی بیتالمقدس» و با وجود آن همه شهید که داده بودیم، فکر فتح خدایی سوم خرداد را هم میکردیم؟! اما شد! و ما توانستیم! وقتی در پس سرمان فهمیدهها را داریم و در پیش سرمان حججیها را و در عرصه خدمت هم اژدریها را؛ وقتی «فلق ۲» ما الگوی موشک فلسطینیها میشود و خواب را بر چشم کابینه فراعنه حرام میکند؛ وقتی با وجود این همه بمباران علیه حجاب، زن مسلمان ایرانی با حجاب برتر یا کامل، مدالآور ما در محیط ورزش میشود؛ وقتی اعتکاف جوانان ما در مساجد، آن هم در این زمانه «ظهرالفساد فیالبر و البحر» چنان صحنههای مملو از معنویتی خلق میکند؛ وقتی پسرکی فلافلفروش، در حد و اندازه شاگردان بلافصل آیتالله قاضی، ظاهر میشود و دل یلان حشدالشعبی را میبرد؛ وقتی در سوریه، همان میشود که دیروزها خامنهای گفته بود؛ وقتی کابوس ۳۳ روزه صهیونیستها به ۲۲ روزه و ۸ روزه و ۲ روزه بدل میشود، تا آن حد که منجر به استعفای وزیر جنگ اسرائیل شود؛ وقتی در بحرین زیر چکمه آلخلیفه، جوانان آن جزیره مظلوم، نوحه خود را تقدیم به روح شهید مدافع حرم ایرانی میکنند و وقتی تمام فکر و ذکر حضرت سیدعلی، امید است و امید است و امید، الحق که اسباب امیدواری ما فراهمتر است تا بهانههای دلواپسیمان! تو گویی رهبر ما جایی را و روزی را و فردایی را میبیند که به چشم ما رهروان نمیآید و تنها آرزوی وصالش را داریم، لیکن مگر نه آنکه وصال کربلا هم تنها و تنها یک آرزو بود برای ما؟! به کوری چشم غرب و غربزدهها، اتفاقا ما امیدوارانیم! و ذرهای به صدق وعده الهی تردید نداریم! بدبخت آن آل گوربهگوری که درست عکس فریضه «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» عمل میکند! آری! آلسعود را میگویم که در بدترین زمانه، صمیمیترین دوست اسرائیل شده و عنودترین دشمن جمهوری اسلامی! اما بنسلمان نفله کجا و سلیمانی قهرمان کجا که سینهاش مصداق مسلم «رحماء بینهم» است و نیز «اشداء علی الکفار»؟! در داخل هم هستند کسانی که با کدخدا مهربانترند تا خدا! و قول کری را تضمینتر میدانند تا قول الله! و دیدیم چقدر هم تضمین بود! لذا دلواپس اصلکاری همین جریان غربزده است که روزی سیلی از ناراستی آمریکا میخورد و دگر روز کتک از ناعهدی اروپا! ما اما غرق امید و امیدواری هستیم به خدایی که آن بالا «پاسدار حرمت خون شهیدان» است حقیقتا! آدمی وقتی ایستادگی ملتهای یمن و فلسطین را میبیند، حتم میکند که «جناب حمزه» زنده است هنوز! و موسم بدر است انگار هنوز! یا محمد! اسلامی که تو آوردی، اسلام امید است و امیدواری! و بلاشک ما به طلوع خورشید، امیدوارتر از همیشه هستیم…
(۱ دیدگاه)
- بایگانی: یسار#شهید_حسین_فهمیده خلاف ادب نیست
واقعا BBC خر است
و «من و تو» کرهخر
اندازهی یک «روایت فتح»
کار کردند برای «آن طفل ۱۳ ساله»
رسما فراموش کرده بودیم «حسین» را
دوباره «فهمیده» کردند ما را
بفرمایید!
این هم عکس شهید عصر روزنامهدیواری
در مجازستان
مرسی BBC
ممنون «من و تو»
باز هم کولی بدهید به انقلاب اسلامی
و این بار
شهید «بهنام محمدی» را دروغ بخوانید
که اسمش اصلا بهنام نبود
«بکام» بود
روزی دیدم «دیوید بکام»
گل میبرد سر مزار سرباز انگلیسی
نه!
شما حتی «غربزده» هم نیستید
فاش میگویم؛ شما «حرامزاده»اید
محصول خوابیدن بنسلمان با عجوزهی گروهک
نتیجهی حرکت ضربدری
با بازی افتخاری الپهلوی
که هنوز هم
حریف خون «آن طفل ۱۳ ساله» نمیشوید
روحت شاد خمینی کبیر
دمت گرم خامنهای حکیم
ما به محسن حججی رسیدیم
اما
و به قول مادربزرگم؛ آما
رسانهی تولههای ملکهی ابلیسابت
هنوز گیر کرده در «حسین فهمیده»!
و هنوز هم کذب میخوانند «رهبر ما» را
«آن طفل ۱۳ ساله» را
«طفل ۱۳ ساله»
گیرم
نارنج بسته بود به کمرش
و رفته بود صف بانک
نه نارنجک
و نه تانک
همین که با آن سن کم
رفته بود وسط معرکه
کافی است
والله کافی است
تا به لج BBC و «من و تو»
بنویسیم؛
حسین فهمیده
باز هم رهبر ماست
هم رهبر ما
هم رهبر خمینی
هم رهبر خامنهای
تا چشم حسود بترکد
آری!
هنوز هم جنگ بین ۱۳ سالهها و گوسالههاست
سامریپرستان
«فهمیده» را دروغ میخوانند
و «علیاصغر» را نیز
اصلا ۸ سال جنگ تحمیلی
دروغ بود
و صدام آمریکایی هم
وجود خارجی نداشت
اصلا «حسین فهمیده» رفته بود جنوب
تا لب کارون بخواند
و بخنداند بچهرزمندهها را
اکی؟!
باز هم صد شرف دارد
به سلیطههای BBC
به هرزههای «من و تو»
که رژ لبشان
از پول نفت مردم عربستان تأمین میشود
خخخ!
«حسین فهمیده» دروغ است
«مسعود بهنود» راست
اصلا بگو؛
زیر تانک
روی تانک
داخل تانک
بیرون تانک
نارنجک دور کمر
و دور هر کجا که تو بگویی
هنوز هم
«رهبر ما آن طفل ۱۳ ساله است»
که وقتی سنش بیشتر شد
شد محسن حججی
نکند حججی هم دروغ است؟!
باشد!
حاجقاسم هم دروغ است!
دروغش این است
وای به حال راستش
کجایی پترائوس؟!
کجایی عمرسلیمان؟!
دلم میخواهد سر به سرتان بگذارم؛
ما در جنگ
حاجحسین خرازی نداشتیم!
فقط یکی بود که خرازی داشت!
و وسایل خیاطی میفروخت!
سوزن
گل
گل سر
گل لبخند
آنهم کجا؟!
شرق ابوالخصیب
بچهها!
بیاییم به BBC تلفن بزنیم
و به «من و تو»
الو الپهلوی؟!
بفرمایید!
راستش خمینی هم دروغ بود!
پس چطوری پدر مرا درآورد؟!
ما هم در همین ماندهایم خب!
که حتی BBC هم
در زمین «حسین فهمیده» بازی کند…
(۱ دیدگاه)
- بایگانی: یسارانقلاب اربعین وطن امروز ۱۵ آبان ۱۳۹۷
چند روزی است برگشتهام اما دلم هنوز آنجاست که «برای ما» و به قول آن سید فکهنشین که حقیقتا یکهتاز عرصه قلم بود: «پیش از آنکه یک شهر باشد، یک افق است، یک منظر معنوی است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کردهایم؛ نه یک بار، نه دو بار، به تعداد شهدایمان»! کربلا! کرب و بلا! زیارت اربعین! و سفری که هم با آش نذری همراه بود، هم با آتش نذری، آنجا که پسرک عراقی میگفت: «مادرم مرده و پدرم هم زمینگیر است، پس هیچچیز برای نذری نداشتیم تا اینکه دیدم امشب هوا خیلی سرد کرده! رفتم و کلی چوب و هیزم جمع کردم از بیابانهای اطراف تا هم شما گرمتان شود و هم ما اجری از خدمت به زوار حسین برده باشیم!» نزدیکای عمود ۸۰۰ بود! آنچه من در تمام این راه رهاییبخش دیدم، خبر از آمادگی ابنای آدم برای یک انقلاب جهانی میداد! انگار مقدمات واقعهای بزرگ باشد یا به تعبیر قرآن «نبأ عظیم»! اگر سالهای منتهی به بهمن ۵۷ تنها در ایران به معنای واقعی کلمه «انقلاب» شد، به برکت انقلاب اسلامی، انقلابی بزرگتر را میشود از دل کنگره باشکوه و ظلمستیز اربعین حسینی متوقع بود که دیگر محدود به مرزهای جمهوری اسلامی نباشد! روحیات؛ همان روحیههای بهمن پنجاه و هفتی، ارادهها؛ همان ارادههای بهمن پنجاه و هفتی، شعارها؛ همان شعارهای بهمن پنجاه و هفتی، راهپیماییها؛ همان راهپیماییهای بهمن پنجاه و هفتی و عجیب آنکه این همه، تنها ۴۰ روز بعد از عاشورا و تنها و تنها ۴۰ سال پس از انقلاب اسلامی که خود نیز تا همیشه مدیون یومالعیار عاشوراست! اگر ۴۰ سال پیش، جوانانی از غرب و شرق و شمال و جنوب و مرکز ایران، علیه حکومت طاغوت بپاخاستند، اینک عطر انقلابی دیگر به مشام میرسد با حضور جوانانی از شرق و غرب و جنوب و شمال و مرکز جهان! روزهای منتهی به بهمن ۵۷ خبری از «من» نبود و همه «ما» شده بودند و برای خدا و اینک در ذیل سایه بلندبالای اربعین، آن متمکن پرنفوذ عراقی را میبینی که خدم و حشم را کنار گذاشته و سینی خرما گذاشته روی سرش! و دیگری که از قبلی هم مشهورتر است، خانهاش را کرده محل استراحت زوار! و مگر نه آنکه موسم انقلاب اسلامی نیز درِ خانه مردم به روی انقلابیهای فراری از اصحاب ستم، باز بود؟! بنگرید! دوباره باز شده باب خانهها برای پناه فراریان از جور و ستم طواغیت جهانی! سازمان ملل و شورای امنیت و اراذل و اوباش حق وتو و وحوش خوشرنگ و لعاب یونیسف و بیوجدانهای یونسکو، جملگی اتاقهای دیگر کاخ سفید هستند و در فتنه و دغل و دروغ، تداعیگر همان کاخ سبز معاویه! اصلاح کنید این اغلاط آشنا را! سازمان ملل یعنی بینالحرمین! آنجا که در مقام عمل «بنیآدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند؛ چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار» راهپیمایی اربعین است، نه آنجا که اول هر فصل خزانی، محل سخنرانی ۴ تا دیوانه از تبار ترامپ میشود! لذا سازمان ملل یعنی سازمان خون حسین که سوئدی سفید و ساحلعاجی سیاه را و فقیر و ثروتمند را همراه هم قرار میدهد! همدل هم! همزبان هم! گفت: «بنازم به بزم محبت که آنجا، گدایی به شاهی مقابل نشیند»! اگر پول داری، آش و اگر نه، آتش! اما چه آش و چه آتش، همه برای یک هدف! انقلاب اسلامی هم همین روحیهها بود! امام خمینی هممسیر کرد جوان جنوب و شمال شهر را! امام اگر به ایران برگشت، بستری فراهم شد که برگشت! آن همه راهپیمایی که عجبا از این همه حکمت؛ معروف شده بودند به «راهپیماییهای اربعینی» بسترساز اتمام فراق روحالله شد و اینک نیز انشاءالله به یمن همین «راهپیماییهای اربعینی» بسترسازی بشود برای ختم غیبت بقیةالله! دیگر این ملل متحد و صدالبته رنجور، با چه زبانی باید بگویند که آقایی آمریکای رو به افول را قبول ندارند برای جهان؟! بیخود یک عده دل به مسائلی نسپارند که برای جمهوری اسلامی درست میکنند! نظام ما خودش مسئله لاینحل استکبار جهانی است و خودش یکپا اپوزیسیون! خامنهای به معنای واقعی کلمه «رهبر انقلاب» است! روزی این رهبری بر دوش خمینی بود و علیه شاه و اینک بر دوش خامنهای است و علیه آمریکا و اسرائیل! «خاورمیانه جدید» را یادتان هست که مرتب سران استکبار میگفتند؟! بگذار راحتت کنم؛ خلاصهاش این بود که در این منطقه از عالم که به قلب جهان میماند، هرگز حادثهای حماسهوار مثل اربعین رخ ندهد ولی داد! بله! قرار بود پترائوس و عمرسلیمان، دستدردست هم مچ حاجقاسم را بخوابانند، بلکه سردار کربلای ۵ ایران هرگز قدم به خاک پاک کربلا نگذارد اما آنچه نباید میشد، شد و مرد بیادعایی که روزی تنها در مرزهای خودمان قهرمان شناخته میشد، اینک تصویرش را پشت کوله شیعیانی میبینی از نیجریه! و کرهجنوبی! صدر انقلاب اسلامی، در دلمان میگفتیم: «کهنوج کرمان کجا و شلمچه و کربلای ۵ کجا؟!» اما لطف و عظمت و کرامت و حکمت خدا را ببین که امروزهروز حتی با دیدن تمثال رهبر عربی حزبالله لبنان بر کلاه خودساخته دختر و پسر اهل استرالیا هم تعجب نمیکنیم! و اینهاست نشانههای افول آمریکا! پیش از این هم متنی نوشته بودم با این تیتر که «شرق با خمینی و غرب با خامنهای»! خب حالا! وقت آن است کمی سربهسر مخاطب غربزده این سطور بگذارم! چرا امثال ما تا ۲ کلام از این واقعیتهای روشن و حقایق ملموس مینویسیم، جلدی قیمت گوشت و مرغ و پیاز و سیبزمینی و بادمجان و کدو و بیکاری و تورم و رکود را به رخمان میکشید؟! و همیشه هم این شما هستید که سئوال دارید! بسمالله! بفرمایید چرا تحریمها لغو نشد؟! و چرا این است وضع جهانگیری؟! و چرا این است وضع شهرداری تهران؟! و چرا برجام فتحالفتوحتان نتوانست حتی لحن دشمن را با ما کمی نرم کند؟! و چرا رکود، کنترل نمیشود؟! و چرا بیکاری، مهار نمیشود؟! عاقبت این دولت، نه محصول رأی ما که ماحصل رأی خودتان است و آش کشک تَکرار خودتان است! وانگهی! نگرانی از گرانی بود یا دیوار پیادهروها؟! از چی دقیقا ناراحتید؟! نکند توقع دارید نظام نباید رأی روحانی را میخواند؟! پس «تا ۱۴۰۰» دقیقا با کدام بزرگوار «طیالارض» و بلکه بگو «طیالارز» کنیم؟! شما بازماندگان همانها هستید که دهه ۶۰ به این پیام شهید که «ما کربلا را برای خودمان نمیخواهیم، بلکه برای نسلهای بعد میخواهیم» حتما زهرخند میزدند که «ای بابا! تو اول، همین خرمشهر خودمان را آزاد کن، کربلا و نسل فردا پیشکش!» صدالبته وصیت شهید محسن وزوایی محقق شد و کربلا به نسلهای بعد رسید اما اعوان و انصار همان مهندس متوهم فتنهگر که تا الان هم وزیرند، اقتصاد را نتوانستند آزاد کنند! لذا الان هم مشکل از «الا ان حزبالله همالغالبون» نیست! از این متن هم نیست! مشکل از رأی شکمی است! و تَکرار سیاست، عوض تکرار خدمت! قطعا مراد، همه رأیدهندگان به این دولت نیست! سخن سر جماعتی است که اغلب اسطورههایش لندن تشریف دارند و آنوقت هنگام شایعهپراکنی علیه قالیباف، او را عین آب خوردن میبرند لندن و برمیگردانند! خیالتان تخت! گذشت دورهای که نبض حوادث دنیا در لندن و پاریس و نیویورک و واشنگتن میزد! زهرخندتان را به این جمله پذیراییم ولی بدانید که اینک، این کربلاست که آقایی میکند در جهان! و «راه قدس از کربلا میگذرد»! ما به کربلا رسیدیم اما سلمنا! آخوندی با کولهباری از افه و تبرج و کارنامه خالی، استعفا کرد و جهانگیری هم درگیر منشی محترم! مجددا سلمنا! بهرغم برخی فتوحات، در بعضی حوزهها وضعمان خوب نیست لیکن بفرمایید حضرت عشق ایرباس، وزیر منتخب رأی من بود یا شما؟! وجدان غربزدهها مثل غرب، میل به «افول» دارد! غرب ما اما هنوز هم بازیدراز است! هیهات! ما نهتنها خجل از راه رفته نیستیم، بلکه راستش خجالت میکشیم از روی ارباب و خدامش، از بس که سنگ تمام گذاشتند برای ما! دارایشان یکجور و ندارشان نیز! اربعینی دیگر تمام شد اما این تازه آغاز انقلاب اربعینیان است! بهمن پنجاه و هفتی در ابعاد جهانی که با ذکر «یا حسین» از خداوند منان «مهدی» را میخواهد! با همین ذکر، روزی خمینی برگشت و منتقم خون حسین نیز برخواهد گشت به اذن الهی! و حالا که این اربعین گذشت و این متن هم به آخر رسیده، جا دارد هم نزد حضرت اباعبدالله و هم نزد حضرت بقیةالله، سر به نشانه خجالت پایین بیاوریم از همه قصورها و تقصیرها! فقرایی بودیم با کمترین بضاعت که وسعمان بعضا تنها به جمعآوری ۴ تا هیزم میرسید! یا حسین و یا مهدی! ما همان شرمندگانیم! همان دستخالیها! همان فقرا! همان بیبضاعتها! همان بیعددها! همانها که هرگز نتوانستند اندازه بزرگی این سفره، تدارک ببینند و توشهای بیاورند! همه توشه ما همین چند نم اشک است در فراق کربلا که صدالبته با دنیایی عوض نمیکنیم! کربلا! کرب و بلا! یادش بهخیر! روز ورودمان به کربلا، دختربچههایی بودند که با خنده کودکانه خود از ما زوار اربعین، پذیرایی میکردند! آش و آتش و عطش و اشک و لبخند، همه نذر حسین! یا حسین و یا مهدی! شرمندهایم از این بضاعت قلیل! یعنی همین که چشمم از دور به گنبد و گلدسته حضرت اباالفضلالعباس افتاد و دست خودم را خالیتر از همیشه دیدم، در دل گفتم: «یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فأوف لنا الکیل و تصدق علینا انالله یجزی المتصدقین»!
(۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارکوچه شهادت تقدیم به مادران شهدا
وطن امروز؛ ۵ آبان ۱۳۹۷امیراکبر شهیدی: هر وقت بغض «کوچه شهادت» باز میشود و باران میبارد، یاد روز اعزام «عبدالمجید» میافتم به منطقه! بسیجی ۱۷ سالهای که پنجشنبهای از پنجشنبههای دهه ۶۰ جلوی در خانهای جنوبشهری، منتظر دوستانش بود تا بیایند دنبالش و با هم بروند اروند! نام قرار عاشقان «والفجر ۸» بود! زمستان ۶۴ بود! عبدالمجید بر سکوی جلوی در خانه، منتظر همرزمانش نشسته بود که ناگهان باران میبارد! مادر دوباره میآید دم در! برای خداحافظی بار چندم، نمیدانم اما خوب میدانم این بار آخری، دستش یک بارانی سرمهای بود: «مگر باران ببارد، بفهمم چی را برداشتی، چی را جا گذاشتی، عبدالمجید! این را ولی در ساک نگذار! همینجا، زیر باران، جلوی چشم خودم بپوش! آخ که چقدر خوشگل میشی توی این بارونی!» از آنروز به بعد، هر وقت «کوچه شهادت» باران میبارد، عزیز میآید جلوی در… میآید جلوی در و از قطرههای باران، سراغ پسرش را میگیرد؛ همچین ملتمسانهها! ۳۳ سال است! ۳۳ سال است از همسنگران مجید، خبر شهادت مجید را شنیده، بیآنکه آن قد و بالای رعنا را فقط یکبار دیگر درون آن بارانی سرمهای ببیند! عبدالمجید را، امواج خروشان اروند، در حالی تا دم در بهشت مشایعت کردند که یک بارانی سرمهای، تنش بود! اما خب! مادر است دیگر! ۳۳ سال است هر وقت «کوچه شهادت» باران میبارد، عزیز میآید جلوی در… میآید جلوی در، مگر باز هم پسرش را، زیر همان باران، درون همان بارانی سرمهای ببیند: «آخ که چقدر خوشگل میشی توی این بارونی!» قسم به مردمک چشمان عزیز، شرح عکس «کوچه شهادت» را همان به که «باران» بنویسد…
(۱ دیدگاه)
- بایگانی: یسارفروپاشی شخصیت وطن امروز ۲۶ مهر ۱۳۹۷
پرسشی دارم از شمایی که دارید این متن را میخوانید! فرض کنید گردانندگان روزنامه ایران به عنوان ارگان رسمی دولت، قرار باشد در این حال و روز اقتصادی مردم، دوربینبهدست بیفتند در خیابانها دنبال مصاحبه با شما! توقعتان از این روزنامه چیست؟! آیا جز آنکه درد و داد و فریاد شما عزیزان را به گوش پاستورنشینان برساند؟! آیا جز آنکه واسطهای باشد تا دولت، صدای شما را واضحتر و رساتر بشنود؟! آیا جز آنکه مثلا رئیس دولت، بیش از پیش بفهمد که تورم و بیکاری و رکود، چه بلایی دارد بر سر اقلا بخشی از شما میآورد؟! خوب میدانم بنا به هر علت، بخشی از شما هموطنان به آقای روحانی رأی دادهاید! الساعه و ناظر بر عملکرد این دولت، نیز تیم رسانهای آن و بالاخص روزنامه ایران، آیا کار و کارنامه این مجموعه باعث سربلندی شما شده یا خجلتتان؟! القصه! کار ما «روزنامهنگاری» است و در این کار سخت که به «بالابردن ساختمانی در هر روز» میماند، خطای فنی کاملا محتمل و مرسوم است! بگذریم که اتفاقی که دیروز برای «وطن امروز» افتاد، اصلا و اساسا خارج از اراده مدیریت و تحریریه بود و فیالواقع برگرفته از خطایی بود که در چاپخانه رخ داد! حال خودتان قضاوت کنید درباره میزان شخصیت این دولت و ارگان رسمیاش؛ آنجا که به محض اطلاع از این رخداد، فیالفور دوربین به دست میگیرد تا هم پرده از حد و اندازه شخصیت خود بردارد، هم نمایش عقدهگشایی و کینهجویی علیه ما باشد! من از شما میپرسم؛ واقعا گیر روزنامه ایران باید به چه باشد؛ خطای آن چاپخانهای که «وطن امروز» را در میآورد یا خیانت آن چاپخانههای دیگر که در فلان جای مرکزی و کجا و کجا- موارد فراوانی از حراج منابع ملی را شاهد بودهایم که معالاسف به تأیید قوه قضا هم رسیده!- حق و حقوق شما را میچاپند؟! هیچی! فقط خواستم با ذکر این مثال از ارگان رسمی دولت، بگویید چه نمرهای به میزان شخصیت حضرات میدهید؛ مثلا از یک تا ۲۰! والله نخستین روزهای روزنامهنگاری، این اصل بدیهی را به ما یاد دادند که اگر میخواهی به سایر همکارانت در رسانههای دیگر، گیر بدهی، ناظر بر خط و خطوط محتوایی باشد، نه آنجا که همه چیز دال از یک غلط فنی دارد! چاپخانه که دیگر بحثش جدا از تحریریه است! پذیرای نمره شما هستیم به شخصیت این دولت و روزنامه «ایران» که فردای توافق، این بود تیتر یکش؛ «فروپاشی تحریم!» الساعه خندهام گرفته! زیبندهتر بود تیتر میزدند؛ «فروپاشی شخصیت!»
(۱ دیدگاه)
- بایگانی: یساراسطورههای تواضع وطن امروز ۱۲ مهر ۱۳۹۷
چند روز پیش، از مخاطب نسل نوی انقلابی تعریف کردم که با وجود همه قصور و تقصیر ما، نیز زندگی در زمانه «ظهر الفساد فیالبر و البحر» چگونه پای شهدا ایستاده و حتی غافل از روز تولد شهید سیدحسین علمالهدی نیست که ۱۶ دی ۵۹ به شهادت رسید! «۱۶ دی ۵۹» کجا و امروز «۱۲ مهر ۹۷» کجا؟! چه بسیار نسل جدید که ۱۰ سال و بلکه ۲۰ سال پس از شبهای شرق ابوالخصیب به دنیا آمدهاند ولی حاجحسین خرازی را از من روزنامهنگار انشاءالله انقلابی، بهتر میشناسند! و از دل همین شناخت مضاعف است که گل کرد محسن حججی! اگر جوان جامعه ما نسبت به ولادت و شهادت و زندگی و جنگ سردار شهید احمد کاظمی، معرفت نداشت، کجا میتوانست در بلاد غربت شام، آنجور مثل ستاره بدرخشد؟! و به هزینه سر خود و به قیمت جان خود، باعث شود حوادث تلخ سوریه و عراق و کجا و کجا در کشور ما رخ ندهد! بله البته! ما فلانجور و بهمانجور جوان هم داریم اما اولا شاکله نسل جوان ما با هر ظاهری که دارد و هر تیپی که میزند، خاضع است در برابر خون شهدا و ثانیا سخن بر سر آن دسته از نسل جدید است که با همان روحیات بهمن پنجاه و هفتی و با همان تعصب و شور و شعور پای کار انقلاب اسلامی ایستاده است! القصه! دیروز در کتابفروشی «سوره مهر» میدان انقلاب، وقتی چشمم به چند کتاب درباره شهدای مدافع حرم افتاد که جملگی متعلق به نسلی بعد از راقم این سطور بودند، هم دچار حسرت شدم و هم راستش حسادت! یعنی خندهام گرفت از حکایت روزگار! با خود گفتم: «نسل پس از تو هستند و به شهادت هم رسیدند هیچ، کتابشان هم درآمد!» دشمن توهم زده بود که با پیر شدن حاجحسین همدانی، نسل شهادت، ابتر میماند لیکن هم خود سردار روسفید و محاسنسپید ما از باده دلربای شهادت نوشید و هم یکی مثل حججی که حکم فرزند او را داشت! گمانم نیاز داریم به مرور و حتی تکرار این حرفها با هم! دشمن میخواهد با بزرگنمایی نقاط تیره و تار، چشم ما را در برابر این حقایق روشن ببندد! ما اما انشاءالله حواسمان هست که اگر معایب را نقد میکنیم، محاسن را هم ببینیم! صرف همین تعلق خاطر نسل جدید به اساس انقلاب و اساس خون شهدا، از محاسن روزگار امروز است! بنای دشمن بر آن است که نسل جدید را نسبت به اصول و ارزشها بیتفاوت نشان دهد و با برجستهسازی چیزهایی که دوست دارد، موجب تلقی غلط از میزان ایمان و اراده نسل نو شود! این البته کار همیشگی دشمنان و دشمناندوستان بوده! به خود همت و باکری، زمان خیبر و بدر، بدترین انگها را میچسباندند و حتی پیرپاتالهای مثلا ملی و مثلا مذهبی را مرتب به رخ همرزمان احمد متوسلیان میکشیدند لیکن همین که همت و باکری به شهادت رسیدند و جنگ ۸ ساله تمام شد و نسل نوی بسیج آمد، عاشق شهدا شدند! و شعار دادند: «بسیجی واقعی، همت بود و باکری»! و مضحک اینکه بهموازات این شعار، شعار میدادند: «توپ، تانک، بسیجی، دیگر اثر ندارد!» تو که دنبال «بسیجی واقعی» بودی؟! پس این شعارت چیست که بدون هیچ تقسیمی، بسیجی را- و لابد همت و باکری را!- مترادف میکنی با توپ و تانک؟! و بعد هم خوشحالی که «دیگر اثر ندارد»! اگر اثر نداشت، تهران هم شده بود عین شهرهای شام! لذا «بسیجی واقعی» همان بسیجی است که با تأسی از همت و باکری و چمران و باقری و با الگو قرار دادن امثال حاجاحمد کاظمی، در عرصه علم «احمدیروشن» شد و در میدان رزم «محسن حججی»! اگر اثر نداشت بسیجی و اگر نبود که برای امن و امان انتخاب همین توی منورالفکر- که راحت بروی در انتخابات شرکت کنی و به حسن روحانی رأی بدهی!- سر و جان ببازد، لاجرم باید لگد تکفیریها را روی سینهات حس میکردی! پس شما فقط «اسطوره تناقض» نیستید؛ «اسطوره بیانصافی» هم هستید! وقتی ۲ شعار فوقالذکر را کنار هم میگذاری، جز این است که هم بوی تناقض دارد و هم بوی بیانصافی؟! امروز، تخریب حججی و نسل حججی و ۲۰ سال بعد، تبدیل کردنشان به چماقی جهت کوفتن بر فرق بسیجیان متولد همین سالیان! و هر چند مرگ در قاموس بسیج، معنی ندارد اما شعار اصلی شما این است: «عشق است بسیجی مرده!» جالب است! دیروز داشتم کامنتهای متن «اسطورههای تناقض» را میخواندم! ناظر بر نظرات دقیق مخاطب که عمدتا هم از نسل نو هستند، دیدم نمونههای تناقض جماعت، خیلی بیشتر از آن ۱۰ موردی بوده که من نوشتم! بله! آوار کردن فلان و بهمان پیشرفت کشورهای غربی بر سر جمهوری اسلامی و در عین حال، بیخود دانستن صنعت هستهای که از مهمترین مظاهر پیشرفت هر کشوری در جهان امروز است! یا یک تناقض دیگر! خدا نکند عناصر تکفیری، روزنهای برای حوادث تروریستی پیدا کنند؛ از سویی جیغ و داد جماعت که چرا اوضاع، همچین است و چرا امنیت نیست و چه و چه! و از سویی، هم تخریب شهدای پاسدار امن و امان ایران و هم گرفتن این ژست که ما موشک میخواهیم چه کار! خب ابله! برای اینکه دفاع، بدون سلاح نمیشود! و صدالبته برای آنکه همین تو، سالی فوقش ۲ بار جیغ بکشی، نه هر شب و روز، مثل بعضی مردم کشورهای همسایه در این سالها! به خدا کشورهای دیگر هم روشنفکر و سلبریتی و بازیگر و بازیکن و ستاره دارند! میخواهم ببینم آنها هم این همه تناقض دارند یا شانس ما این همه بد از کار درآمده! طرف، رفیق گرمابه و گلستان متهم دانهدرشت اقتصادی است و با همین پولهای مشکوک، زندگی لاکچری دارد عین چی، بعد یک جوری آبغوره میریزد برای پابرهنهها که دل سگش را هم آب میکند! دقت شود! من نمیخواهم بگویم هر که ماشین شاسیبلند داشت یا تمکنی داشت یا رفاهی یا شهرتی، با دزدی به این ثروت و مکنت و موهبت رسیده! نه! ما چپ نیستیم! و مرتب هم داریم علیه موضعگیری کیلویی، یادداشت مینویسیم! بحثم سر نمونههای عینی است که همه هم آنها را و زبان درازشان را میشناسند! و همینها هستند «اسطورههای تناقض»! اگر یکی حتی مستند، گله کند از زندگی اشرافی یک دولتمرد، واکنش جماعت این است: «گروهک فرقان هم خیلی گیر میداد به خانههای شهیدان بهشتی و مطهری که با هر متراژی، اصلا چرا باید در قلهک باشد!» بعد تناقض را نگاه! به نظام یا به فلان دستاندرکار که جدیدا ۲ تا حرکت مثبت در جهت مقابله با زیادهخواهی بعضی آقازادهها نشان داده که میرسند، جوری چپ میشوند و جوری مدافع خلق میشوند که بیا و ببین! این همه را اما نوشتم در مدح بسیج که الحق «لشکر مخلص خداست»! فرقی نمیکند چه دههای باشد و چه نسلی! بسیجی، بسیجی است! اگر دیروز در روزگار جنگ، وزوایی و ورامینی را داشتیم، مگر امروز در جنگ روزگار، حججی و سیاهکالی را نداریم؟! دوره مخفی شدن پشت حمزه و فحش دادن به مالک گذشته! هیهات! مالک با این شامورتیبازیها به عقب برنمیگردد! مالک اگر قرار بود به عقب برگردد، اصلا و اساسا از شرق ابوالخصیب، به غرب منطقه نمیرسید! نه! ما مرده نمیپنداریم علمدار تبسمهای ناتمام را! خرازی زنده است، چون حاجقاسم زنده است! چون بسیج، زنده است! هنوز هم وقتی بسیجی میخندد؛ چه پیر باشد و چه میانسال و چه جوان، تداعی همان لبخندهای شهید حاجحسین خرازی است! باری که اسم این سردار اصفهانی را در متنی برده بودم، جوان ۲۰ سالهای کامنت گذاشت: «اسوه شبشکاران، فخر طلایهداران؛ حسین خرازی، حسین خرازی»! آنی به این حجم از توطئه و تیر و نیرنگ که از هر فضایی میبارد، نگاه کنید! قطعا هدف دشمن از این همه فضاسازی، یکی هم همین است که نسل جدید ما، نه «آوینی» را بشناسد، نه «روایت فتح» را! نه «آهنگران» را، نه «آهنگ جنگ» را! دشمن اما کور خوانده! و انشاءالله نسلهای بعدی نیز، نور خواهند خورد و نور خواهند آشامید، به تعبیر زیبای «سید شهیدان اهل قلم»! وه که چه نوری داشت صورت همیشه خندان خرازی! ما فقط در «کربلای ۵» این همه نور داشتیم و آنوقت سلبریتی دوزاری میآید و سخن از ۴۰ سال سیاهی و تاریکی میراند! خب مرد ناحسابی! این همه نرو جلوی آینه! مجبوری؟! چطور رأیت به روحانی است اما فحشت برای ما؟! و برای انقلاب ما و شهدای ما؟! جای بازی در فیلم است! لطفا برای «بچههای بازیدراز» فیگور نگیر! آن روز که صندوق انتخابات را با سینما عوضی گرفته بودی، باید فکر امروز را میکردی! یعنی جانم به این تناقض! متهم است و شکایت هم میکند! خدایی هر چه این جماعت، مظهر تناقض هستند، بسیج و بسیجی و سپاه و سپاهی، سمبل تواضع است! برو در ضمیر خودت، یادآر آن صدای محزون را! مارش را بزن و زمزمه کن! «از این کانال که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند میدادهاند بگذری، به «فرمانده» خواهی رسید، به علمدار! او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت! چه میگویم؛ چهره ریزنقش و خندههای دلنشینش نشانه بهتری است! مواظب باش! آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی…»!
(۳ دیدگاه)
- بایگانی: یسارشرح شکوه عاشورای ۹۷ وطن امروز ۳۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین رسول خدا گویا این روزها را میدید و چه به وضوح، که فرمود: «همانا از شهادت حسین، حرارتی در قلوب مؤمنان پدید میآید که هرگز رو به سردی نمیگراید»! طبیعت باز هم به پاییز رسید اما در تقویم خون سیدالشهدا، همیشه سایه خورشید بلند است! پس ناظر بر خون «وارث آدم» با ما هرگز سخن از فصل خزان نگویید! اینجا و در این پهندشت همیشه بهار، هیچ برگی از هیچ درختی نمیریزد! حیات مطلق است کربلا! و شکوفایی مطلق است عاشورا! هر سالی به از سال پیش! هر تمثالی زیباتر از تمثال قبل! جانم به این سلام آسمانی! السلام علیک یا اباعبدالله! یزیدیان چه ابلهانه توهم زده بودند دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری، آغاز خداحافظی با حسینبن علی است لیکن «حسین» هنوز هم زنده است و «سلام بر حسین» هنوز هم مانده است! هیهات! فایده نکرد تازاندن اسبها بر آن پیکرهای قطعهقطعه! و خدا نگه داشت ثارالله را! صدالبته خدا خواست «حسین» را «شهید» ببیند اما نه «فراموششده»! دهه اول محرم امسال هم تمام شد اما آنچه به یقین باقی میماند، مهر و محبت اولاد آدم به حضرت اباعبدالله است! تاسوعا به این پرشوری، ندیده بودم! عاشورا به این پرباری، ندیده بودم! روزهای اولی که تهران بودم و این روزها که زنجان، همه از عظمت بیشتر و شکوه فزونتر محرم امسال سخن میگفتند! هر جای ایران عزیز و اساسا هر جای دنیا، اگر سالیان پیش، روضه رضوان حسینی بود، امسال این روضه مضاعف شده بود! و این یعنی سنگ تمام عاشوراییان برای امام عاشورا! از حق نگذریم که اغیار هم بهخصوص با مدد از فضای مجازی، سنگ تمام گذاشتند بلکه محرم امسال در عالم معنی هم مصادف با موسم برگریزان شود! و سرد شود! و اقلا آن گرمای همیشگی را نداشته باشد! تیر شبهات را زهرآگین کرده بودند و حرملهوار، گلوی حرف حق را و گلوگاه سخن نور را میزدند! واقعا چه کردند اغیار! لیکن اگر قرار بود خورشید حقیقت با این قبیل خاکپاشیها و شیطنتها کمنور شود که «زینب» نمیگفت: «ما رأیت الا جمیلا»! آنچه روز عاشورای ۶۱ قمری بریده شد، حنجرهها بود، نه فریادها! آیا تیر سهشعبه، حریف معصومیت لب تشنه حضرت علیاصغر نیز شد؟! و آیا ندای ملکوتی «هل من ناصر ینصرنی» نیز مغلوب رقص شمشیرها شد؟! پس «باز این چه شورش است که در خلق عالم است»؟! احسنت بر حضرت محتشم و بر کتیبههایی که محرم تا محرم، پیروز میشوند بر کنایهها! روشنفکران غربزده باید عادت کنند به اینکه هر عاشورا، پرشور و شعورتر از عاشورای سال پیش باشد! این سنت الهی است! تأکید رسولالله نیز هست؛ به سردی نمیگراید گرمای ثارالله! میبینی طرف اصلا مسلمان نیست اما به آزادگی حسین، ایمان دارد! و برای جهاد او، احترام قائل است! غربزدگی البته بلیهای نیست که با درج مذهبی در شناسنامهای یا گذاشتن عمامهای بر سری از بین برود! غربزدگی، سرطانی درونی است که تو را حتی به شعارهایی هم که میدهی، بیایمان میکند! مظهر تناقض است فرد غربزده! وقیحانه خواهان نگارش زیارت عاشورای دیگری عاری از مضامین خشونتبار(!) میشود و به بهانه یک پلاکارد، همه صفحات روزنامهاش را علیه خشونت، سیاه میکند لیکن طلبهای اگر بیهیچ گناهی، قربانی قلدری ۴ تا اراذل و اوباش شود، دریغ از یک کلام واکنش منورالفکر ما! یعنی همان قدر که غرب در شعار «حقوق بشر» صادق است، غربزدهها هم در شعر «نفی خشونت» که زیاد میسرایند، صداقت دارند! وای بر ما اگر قلم را بر مدار آزادگی نچرخانیم! نه! بحث اصلی کربلا، آب نبود! جنگ بود میان ۲ اسلام! اسلام ناب محمدی، از یکسو و اسلام علنیکردن هر نوع فسق و فسادی، از سوی دیگر! اسلام حسین و اسلام یزید! اسلام عباس و اسلام عمر سعد! اسلامی که تن به اماننامه شمر نمیدهد کجا و اسلامی که فریفته وعده دروغین ملک ری میشود کجا؟! کسانی که حتی آب خوردن مردم را هم گره به قول و قرار دشمن زدند و عمق فهمشان از کربلا، خلاصه در مبحث آب میشود را دعوت میکنیم به اسلام عزتمدار حسینبن علی! آری! حسین و اصحابش هم میتوانستند تن به بیعت با یزید بدهند و آقایی او را بپذیرند لیکن سخن سر آن است که اصلا و اساسا یکی چون حسین با یکی چون یزید، تن به بیعت نمیدهد! علت؟! فسق و فساد یزید، آشکار بود! قبلیها اقلا ظاهری را نگه میداشتند و تحفظی داشتند اما یزید، ابایی از ابراز عمومی و علنی هیچ فسق و فسادی نداشت! لذا اباعبدالله تن به پذیرش حکومت او نداد! و غریبانه به شهادت رسید اما برای همیشه روزگاران، پرچمدار مبارزه با ظلم و انحراف شد! باید هم نبض حوادث دنیا، دست امام عاشورا و روز عاشورا باشد! یک سوی این دنیا، همان «ظهرالفساد فیالبر و البحر» است اما سوی دیگرش چشم بر حسین دارد! همان سو که دیروز در کربلای ۵ «زیارت عاشورا» داشت و امروز در کربلا «زیارت اربعین» دارد! و هنوز هم برای حاج قاسمهای جبهه حق، شهادت از عسل، شیرینتر است! بگذار ترجمه کنم آن نوحه ترکی را: «باد، آرام میگیرد؛ توفان فرو مینشیند اما پرچم حسین هنوز هم در اهتزاز است!» و قدر مسلم «عاشورا» رمز تمام فتوحات ماست! ما با «حسین» از این «گردنه سخت جنگ روزگار» هم عبور خواهیم کرد انشاءالله و از یاد نمیبریم که با همین الگوگیری از امام عاشورا بود که توانستیم از «گردنه سخت روزگار جنگ» عبور کنیم! غربزدهها متلک میاندازند که دعوای عربی با عربی دیگر در ۱۴۰۰ سال پیش به ما چه! این را میگویند «به ما چه» اما لوگوی روزنامه خود را با رنگ پرچم تکفیریهایی ست میکنند که سر از بدن محسن حججی ایرانی جدا کردند! یا آن تیتر وقیحانه «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد»! قبول کنید مشکل از قلب مریضتان است و الا شهید راه امنیت وطن خود را که رفت تا پای دشمن به خاک ایران عزیز باز نشود، اینگونه نمیزدید! مشکل شما، نه با ملیت حسینبن علی، که با هویت و حریت سید و سالار شهیدان است! و نه عجب که هنوز هم و با وجود این همه فسق و فساد بیّن، آلسعود عرب را «برادر» میخوانید لیکن از طعنه به رهبر عربی حزبالله لبنان، غفلت نمیکنید! حقا که سمبل تناقض هستید! والله حسینبن علی علیهالسلام «وارث آدم» است و ملیت او، ملیت تمام احرار عالم! و نه عجب که منجی عالم بشریت نیز خود را با «حسین» معرفی میکند! و به «حسین» میشناساند! کاش زودتر بیایی مهدی فاطمه! با «رمز عاشورا» فتحالفتوح شما دیدنیتر است! روی درخت عاشورا، همه برگها ماندهاند! و همه شهدا زندهاند! ماندهاند و زندهاند، بدان امید که در سپاه بقیةالله باشند! و هر چند هنوز هم محرم است اما «ما منتظریم تا محرم گردد…»!
(۳ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- «لسان حق» فراتر از «زبان لق»
- اول یک توئیت عذرخواهی بزنید
- در سخن دچار «فساد سیستمی» هستیم!
- تو اما بخند حاجحسین خرازی!
- #از_یک_تا_چهل_میلیون_بشمار
- «روزه نجات» برای «روز حیات»
- «مادران شهدا» چه جوان شدهاند!
- «مهد آزادی» کجاست؟!
- از #روبرتو_باجو تا #محمد_ناظری
- دموقراضه فنارسه!
- اتفاقا امیدوارانیم
- حمد خدای مقاومت
- یک صورتشویی محترمانه
- فهمیدهها و نفهمیدهها
- #شهید_حسین_فهمیده
- مشخصات شهردار تهران
- «عباسی» نام سلسلهی فرزندان علی و امالبنین است!
- #امام_حسن
- انقلاب اربعین
- سپاه اباعبدالله در خدمت بقیةالله
- قدرستان وادیالسلام
- #حب_الحسین_یجمعنا
- کوچه شهادت
- حُسن یوسف
- مراقب «بنسلمان» درونت باش!
- خب نمیداند جسد خاشقجی کجاست!
بسمالله الرحمن الرحیم
.
.
.
اینستاگرام حسین قدیانی
سلام خصوصی
یک زمانی از اینکه اشتباه تایبی شما می گرفتیم ، کلی احساس غرور می کردیم.
نمی روی محله نیروگاه قم، نه نمی رودی.
ضمنا کیبورد من حرف p ندارد.
عجب !!!
بازپس گیری آن خانه ۱۰۰۰۰ متری بر شما و همفکران سخت گران آمده.
ما پیرو آن امام همامیم که دو نوع غذا را بر یک سفره تاب نمی آورد. به این اسلام فشن اکشن برند پرور شما هم اعتقادی نداریم.
✒
زنجان
حسین قدیانی: زنجانم با زنجانم و دوستان عزیزتر از جانم! کلی امروز گفتیم و خندیدیم و لذت بردیم و دست انداختیم سیاست را! کلی امروز دور بودیم از نت و گوشی! کلی امروز زندگی کردیم و بازیگوشی! زنجان مثل یک کمربند میماند که هرچقدر شرقیغربیاش دراز است، شمالجنوب کوتاهی دارد! شمال زنجان خیلی زود میخورد به کوه و جنوبش خیلی زود به زنجانرود، لذا شهر به ناچار رشد عرضی دارد! بار شاید بیستم است که میآیم اینجا! اینبار اما دوست فاطمه، دعوتمان کرد که چند روزی دور باشیم از تهران! همین که کرج و ترافیک وحشتناکش را رد کردیم و افتادیم در مسیر راه باز و جادهی دراز، دیدم چقدر خوب است که متر به متر داریم از پایتخت دور میشویم! تهران لعنتی! فرار، گاهی چه نعمت بزرگی است! فرار از دست دوستانی که بوق را بیش از قلم و دروغ را بیش از راست و همایش را بیش از پایش و تشویق را بیش از تدقیق و تظاهر را بیش از خلوص و اینستاگرام را بیش از روزنامه و لایک را بیش از متن و کامنت را بیش از نوشته و عکس را بیش از مکث و نق را بیش از منطق دوست دارند! فرار از تهرانی که برایم استعاره از دود است و نامردی! من همینم! زنم همین است! دوستانم همینها هستند! دوستانم لاکچریترین آقازادههای تمام تاریخاند! مسعود، پسر آدم است و همسرش زینب، دختر حوا! خوب به لباس رفیق من نگاه کنید! این، گرانترین لباس فعلی جهان است که فقط ۲ نمونه دارد؛ یکی را کریس رونالدو برداشته، یکی را هم رفیق من! با قیمت فقط یک دکمهی لباس مسعود، میتوان تمام گداهای سامرا را در سالاریهی قم یا فرمانیهی تهران، صاحبخانه کرد! مسعود عوض ماشین، یک هواپیما و چند کشتی دارد و روسری خانمش را به قیمت بودجهی کل امسال کشور خریده! پارچهی آستر کت من از جنس ابریشم است! من همان کرمی هستم که روی بیتالمال، پروانه شدهام! با پول کش تنبان تن من، میتوان روزی یک همایش علیه بیحجابی رفت! من یک ساعت دارم که یک ساعت است خوابیده! گفتهام باطریاش را از سوئیس برایم بفرستند! من همینم! و هیچ ربطی هم به تو ندارد! به توی آخوند، بیشتر! ما منافقیم! دوزیست! غیراصیل! غیربصیر! و هرچه باز بگویی هم هستیم! ما دیروز ظهر در زنجان، دیزی خوردیم با گوشت گوسفندی که خودم چوپانش بودم! و دوغ خوردیم با چند واسطه از شیر گاوی که مال گاوداری خودمان است! ما ۲ گاوداری داریم و یکی از گاوهایمان قادر است عوض شیر، شیرکاکائو بدهد! ما الان قصد داریم برویم روستای «قوزلو» از توابع «ماهنشان» و صبحانه، بربری خوردیم با کنجد طلایی! راستی! سحر با چاقوی اصل زنجان، دستم را بریدم!
#حسین_قدیانی
✒
زینب و امیرمسعود
حسین قدیانی: اوایل ازدواجمان وقتی فاطمه از دوستانش تعریف میکرد و اینکه دوست دارد با بعضی از آنها رفت و آمد خانوادگی داشته باشیم، از همه بیشتر دوست داشتم زینبخانم را ببینم و همسرش امیرمسعود را که قبل از هرچیز، عاشق ارادهی قوی خانمش شده بود در مبارزه با بیماری سرطان! زن و مرد ندارد! کافی است آدمی عزم مبارزه کند تا با مدد از انگیزه و پشتکار خود قادر باشد مچ هر مرضی را بخواباند! عجیب پیچیده و قوی آفریده خداوند، اشرف مخلوقات را، شرط است که انسان، غافل از تواناییهای خود نباشد! القصه! پاییز ۹۲ زینبخانم مواجه میشود با بیماری انصافا ترسناک سرطان اما به جای تسلیم، حریف غدد سرطانی میشود! ایشان هرروز و هرشب به جنگ این بیماری میرود و خب! طبیعی است بعضی مسابقهها را به سرطان ببازد اما در نهایت، دماغ سرطان را به خاک میمالد! در مواجهاتی از این دست، فرض است بر انسان که مدام ذهن خود را آمادهتر کند! آماده برای نبردی بزرگ! اگر این تقویت درونی نباشد، هزاری هم دوا و دکتر، کفایت نمیکند! اولین طبیب و حکیم هر انسانی، خود اوست، چرا که احدی، آدمی را بهتر از خودش نمیشناسد! غدد سرطانی از جایی، پنجرهای، دری، روزنهای وارد بدن آدمی میشوند لیکن تو اگر مثل زینبخانم، قوی باشی و توکلت به خدا دائمی و همیشگی باشد، یکییکی گوش این غدد مزاحم را میگیری و ابتدا از ذهنت و سپس از بدنت پرت میکنی بیرون! پس سرطان و اساسا هیچ مریضی دیگری، ترس ندارد؛ آنچه ترس دارد، عدم آگاهی آدمی از قدرت خدادادهی خویش است! واقعیت آن است خدا در هیچ میدانی، مخلوق خود را تنها نمیگذارد! امتحان میکند ولی تنها نمیگذارد! و خداوند منان، زینبخانم را امتحان کرد، بیآنکه تنها بگذاردش! و این مهم را دوستِ همسرم به خوبی فهمید! و فهمید که غدد سرطانی هرچه هم بزرگ و متعدد باشند، باز بزرگتر از خدا نیستند! دربارهی کم و کیف مبارزهی زینب با سرطان میتوانید به پیج ایشان مراجعه کنید تا با جزئیات بیشتر و داستانیتر پی به عظمت خدا و البته قدرت آدمی در مقابله با بیماریها ببرید! الساعه با دوستان خوبمان قرار است برویم رختشویخانهی زنجان! و گمانم در درون هر آدمی، رختشویخانهای هست که اگر از وجودش غفلت نکنیم، میتوانیم هر غدهای را و هر توموری را از اندام خود پاک کنیم! این همه را نوشتم تا به امیرمسعود، بابت این انتخاب، تبریک بگویم! خیلی زیاد میزبانان خوبی هستید شما زوج مهربان زنجانی برای من و فاطمه! الهی همیشه در کنار هم، خوش و خرم باشید! آلله یاخچی یول ورسین! آلله سیزه خیر ورسین…
#حسین_قدیانی
✒
عمومحمد
حسین قدیانی: مگر میشود زنجان باشم و نروم دیدن عمومحمد؟! عمومحمد برای من، کتابی قطور از خاطرات بابااکبر است که هر چه بخوانی، باز به فصل آخر نمیرسی! از بس که خاطره دارد از پدر! یادش به خیر! روزی در «کیهان بچهها» از امیرخان پرسیدم؛ «بین تمام دوستان بابااکبر، کدامتان به بابا نزدیکتر بودید؟! کدامتان از بابا بیشتر خاطره دارید؟!» زندهیاد فردی اما بدون هیچ مکثی گفت: «محمد احمدی»! البته این «محمد احمدی» را با خنده گفت! استعاره از خندههای پیدا و پنهان در خاطرات ناتمام عمومحمد با بابااکبر که از همان دوران کودکی، پر از شیطنت بود تا وقتی که بابااکبر برای همیشه رفت! القصه! یک ماه بعد از شهادت پدر، عمومحمد، خانوادهی ما را آورد زنجان تا چند روزی از تهران و غم و غصههایش دور باشیم و در خنکای شهر همیشه دارای نسیم سحری، هوایی بخوریم! هنوز هم هست تصاویر اولین مسافرتم به زنجان زیبا که ۳ سال بیشتر نداشتم! و حتی این را هم یادم هست که عمومحمد، ژیان داشت! امشب وقتی از خانهی عمومحمد آمدیم بیرون، خانمم گفت: «علاقهام و شناختم از بابااکبر بیشتر شد!» درک کردم فاطمه را کاملا! خود من هم هر وقت پای خاطرات عمومحمد از پدر مینشینم، حس میکنم علاقهام و شناختم از پدری که خیلی روزگار نگذاشت سایهاش را احساس کنم، مضاعف شده! امشب عمومحمد میگفت: «پدربزرگت یک دوچرخهی هرکولس داشت که گاهی اکبر، آن را دزدکی میآورد و مرا هم ترکش سوار میکرد و میرفتیم کل محل را صفا میکردیم و البته دعادعا میکردیم پدربزرگت ما را نبیند! اگر میدید، همانجا دوچرخه را ول میکردیم و پا میگذاشتیم به فرار!» یعنی جوری گرم و گیرا و زنده و جاری، از بابااکبر، خاطره تعریف میکند عمومحمد که انگار داری فیلم سینمایی میبینی! گاهی از فقدان پدر، چنان باحسرت و بغض، سخن میگوید عمومحمد که گویی برادر تنیاش را از دست داده! گاهی فکر میکنم چقدر این داغ، برای عمومحمد، تازه است! اصلا نمرده و اصلا فراموش نشده پدرم برای عمومحمد! این را همیشه میگوید: «روزی بر من نرفته، الا آنکه در آن روز، بارها و بارها یاد اکبر بیفتم! وقت تماشای فوتبال، وقت سینما، وقت روزنامه خواندن، وقت رفتن سر کلاس، وقت باز کردن فروشگاه، وقت شنیدن اخبار، وقت وررفتن با کتابهای کتابخانه و کلا همیشه، این یاد اکبر است که مرتب ذهنم را و قلبم را درگیر میکند!» این را «زنعمو سهیلا» تصدیق میکند! زنعمویی که موقع خداحافظی، چندین بار با تأکید از من خواست به مادر و دیگران، سلام برسانم!
دوستت دارم عمومحمد، بیشتر از وقتی که فقط ۳ سالم بود…
#حسین_قدیانی
نصیحت علیه نصیحت
حسین قدیانی: دیروز همراه رفقای عزیز زنجانی داشتیم میرفتیم «سلطانیه» که با این صحنه مواجه شدیم؛ خلاصهی اقتصاد کشور! الغرض! روزی صد بار هم حسن روحانی علیه آمریکا موضع بگیرد، راستش ذرهای نگاه بدم به او و دولتش را تصحیح نمیکند! این آدم با اشتباه محض اکثریت مردم و اشتباه محضتر شورای نگهبان، واقعیت آن است که بدون تصدیق، نشسته پشت رل! طرف اصلا این کاره نیست! خب حالا! من فرض را بر این گرفتهام که قصد خیانتی در کار نیست و الا جور دیگری مینوشتم و مینوشتم: اتفاقا خیلی هم خوب دارد کارش را انجام میدهد! مخلص کلام! نظام باید کاری کند انقلابی، تا دیر نشده! اصلا وضعیت خوبی نیست! با زبان نصیحت، شاهد هیچ اتفاق مثبتی نخواهیم بود! اگر «جمهوری اسلامی» هر چه زودتر به داد «انقلاب اسلامی» نرسد، حتما «ادارهها» خواهند کشت «ارادهها» را! باورم هست ترامپ هیچ غلطی نمیتواند بکند لیکن روحانی چرا! روحانی اگر بدل به نماد ناکارآمدی شود، یعنی خفه کردن انقلاب اسلامی با دست جمهوری اسلامی! دلسوز حکیم و شجاعی چون سردار سلیمانی، بسته به رسالتش حق دارد هر شب، نقشهی مواجههی انشاءالله پیروزمندانه با آمریکا را بکشد ولی قلم به دست حقیری چون من، اولیتر است خواب همین ایران خودمان را ببیند! و خواب همین روحانی خودمان را! بر منکر دشمن و دشمنیهایش لعنت اما دیری است که ضربه را داریم از دوست میخوریم و ضرر را داریم به دست خودمان میدهیم! انتخابات ۹۲ صلاحیت روحانی تأیید شد، با این مصلحت که «آنوریها هم حق دارند» و حالا اما آنوریها و اینوریها و اساسا همهور؛ از سرمایهدار گرفته تا فقیر و از چپ گرفته تا راست، همه و همه شاکی هستند! بخش عمدهای از مشکلات ما این است که «شورای نگهبان» فیالواقع بدل به «مجمع تشخیص مصلحت نظام» شده! والله این نمیشود که نظام از همه متوقع منش و روش انقلابی باشد لیکن خودش را محدود کند به مصلحتسنجی! از قضا مصلحت این است؛ نظام با قوهی مجریه برخورد انقلابی کند! و با آن ۲ قوهی دیگر هم! این برخورد را نظام اگر نکند، خانهی آخر برخورد مردم، هیچ روشن نخواهد بود! نه! این متن، دعوت به تفرق و هرج و مرج نیست؛ بلکه اتفاقا دعوت به قانون و قانونگرایی است! نظام باید چماق قانون بلند کند بر سر مسئول بیمسئول! اگر اغلاط دولت، عملا دارد در کارنامهی حکومت ثبت میشود و اگر فحش دولت را دارد حکومت میخورد، اوجب واجبات برای نظام این است که گوش خاطیها را بگیرد! درِ گوش دارای چوبپنبه، بیفایده است نصیحت! این گوش را باید گرفت! و الا برق انقلاب، قطع میشود…
#حسین_قدیانی
✒
#وطن_امروز یا #شرق؟!
حسین قدیانی: از اول «وطن امروز» در این روزنامه بودم تا الان! بگو ۱۰ سال تمام! بله خب! حدود ۱۰ متنی هم به «شرق» دادهام! این هم راستش یک متن اینستاگرامی است که بیشتر دربارهی تخصص روزنامهنگاری است تا تعهد! الغرض! در روزنامه، قلم را باید درست چرخاند، نه درشت! اینکه «شرق» توهم میزند یا تکرار میکند؛ «امضای کری تضمین است» یعنی عدم آشنایی روزنامهنگاران پای ثابت این روزنامهی زنجیرهای با الفبای قلم! صنعتی و سنتی را که با هم بزنی، عوض انجام رسالت خود، آنهم ناظر بر توافق با بیگانه، روزی امضای کری را تضمین میخوانی و دگر روز، خرکیف میشوی که ترامپ، آماده است برای مذاکرهی بدون پیششرط! طرف از برجام؛ محصول مذاکرهی پیشین، رسما خارج شده اما تو باز هم درگیر دعوت یانکیها هستی به مذاکره! بروید تیتر «شرق» را در فردای برجام، بخوانید! واقعا با چه باید ست باشد رنگ لوگوی یک روزنامه؟! و با کدامین مفهوم باید هماهنگ باشد مندرجاتش؟! الساعه خندهام گرفته! همین «شرق» باری در وصف راقم این سطور، قصور را به حد اعلی رساند و مرا همراه یارانم(!) برد روزنامهی «تهران امروز» و آورد! اولا؛ یاران این حقیر دقیقا کی و کجا هستند که خودمان هم نمیدانیم؟! ثانیا؛ در تمام عمرم حتی اندازهی یک کلمه هم برای «تهران امروز» ننوشتهام! این مثال را از آنرو زدم که «مشت، نمونهی خروار است»! «شرق» نباید عصبانی شود از خوانده شدنش با لقب «زنجیرهای»! زنجیرهای از تیترهای ناصواب و گزارشهای ناثواب، قبح دروغ را برای «شرق» از بین برده! «شرق» به دکهها اضافه شد تا به خیال کارگزاران روزهای اولش، روزنامهنگاری ایرانی را به قبل و بعد از خود تقسیم کند لیکن حقیقت آن است که آنچه بعد از انتشار «شرق» انصافا تکان قابلی خورد، دروغپراکنی و کذبنویسی بود! برای نویسندهی «شرق» واقعیت همان است که در خیالش میگذرد! کافی است دلش خواسته باشد «حسین قدیانی و یارانش» به «تهران امروز» رفته باشند! تمام است! اما مسئله اینجاست: افتضاح تاریخی «امضای کری تضمین است» یا ست کردن رنگ لوگو با پرچم لعین تکفیری یا تیتر انصافا شاهکار «اینک بدون تحریم» معذرت میخواهم؛ نه آن گندی است که با سوءاستفاده از سیفون نتانیاهو پاک شود! به حرفهای این حرامزاده اگر اعتباری بود، دنیا باید جدی میگرفت نقاشی ابلهانهاش را! در حوزهی «مقاومت» روزنامهی «وطن امروز» هرگز هندوانه زیر بغل «نه غزه، نه لبنان» نگذاشته، برخلاف «شرق»! گویا نتانیاهو هم مثل زنجیرهایها «وطن امروز» را میخواند! با عصبانیت! خبر مرگ جفتشان!