ما اسیرتریم!

ح‌سین ق‌دیانی:

از بس زنده‌ای، حُسن پرستیدنت این است که به انگ «مرده‌پرستی» ختم نمی‌شود! اما خب! حق می‌دهم به این که جماعت، هیچ تلاشی برای آزادی‌ات نمی‌کنند! دیروز نکردند و امروز هم نمی‌کنند! وزارت خارجه، سپاه، شمخانی، ولایتی، ظریف، هیچ کس! آزادی تو، حاشیه‌ی امنیت خیلی‌ها را به خطر می‌اندازد! و البته که ما هم ترجیح می‌دهیم تو همان در بند اسرائیل باشی تا کنج اوین! نه! در یک جوی نمی‌رفت آب تو، با این روحانی! هیچ رقمه! و در هیچ موقعیتی! این را همه می‌دانند! نمی‌بینی که حتی یک خیابان درست‌حسابی هم در پایتخت جمهوری اسلامی به نامت نیست؟! نمی‌بینی در فیلمت، هیچ اشاره‌ای نشد به بغضت علیه بنی‌صدر؟! و بگذار فاش بگویم که هنوز هم در سپاه، از همه جا مظلوم‌تری! مثل همان روزگار جنگ! آری! مثل همان روزگار جنگ که سرداران شهرستانی، هیچ با تو حال نمی‌کردند! این درست که ناظر بر «زندگی» امکانات تهران را هیچ کجا ندارد اما ناظر بر «جنگ» قصه فرق می‌کرد! آن‌قدر که حتی تو هم، چوب تهرانی بودن را مکرر خوردی! و هنوز هم داری می‌خوری! بزرگ‌راه وصل‌کننده‌ی شرق و غرب تهران به هم، اگر از شرق تا مشهد برود و از غرب تا تبریز، باز هم در هیچ حدفاصلی، نام تو را نمی‌گذارند! و این مهم، قالیباف و نجفی ندارد! اجازه دارم دعا کنم که هیچ وقت آزاد نشوی؟! اجازه دارم هوای اعصابت را داشته باشم؟! اجازه دارم دوست نداشته باشم که مثل روزگار جنگ، مجبور باشی یک روز هم‌لباسی‌هایت را بزنی و دگر روز ملبسین به لباس روحانیت را؟! اجازه دارم تنها و تنها خدایی را بپرستم که شیر را در زنجیر دشمن، بیش‌تر می‌پسندد تا اسارت دوست؟! پس همان به متوسل بمانم به سرداری که نیست؛ سرداری در «انتهای افق» که هرگز دست عوضی‌ها را نبوسید! غرور مقدس بچه‌ی کف بازار تهران را عشق است که آخرش هم راضی به ازدواج نشد! و من، فرزند شهیدی از شهدای پا به رکابت، عمدا این متن را جوری نوشتم که جز مادرت، به همه بربخورد! به قول حضرت پرزیدنت که «مرگ بر اسرائیل» روی موشک‌های تولیدی «دولت با تفنگ» را مانع لغو تحریم‌ها خوانده بود، «به جهنم»! سردار! قریب ۴۰ سال است این‌جا نیستی! خیلی چیزها تغییر کرده! بعید می‌دانم سکه‌ات خریدار داشته باشد! دیگر بنی‌صدرها، بنی‌صدرهای ۴۰ سال پیش نیستند! فرار نمی‌کنند؛ فراری‌ات می‌دهند! چقدر دروغ! چقدر نفاق! چقدر وعده! چقدر مصلحت! هر جا هستی، سنگرت را خوب حفظ کن سردار! این‌جا خبری نیست، جز حباب! ۲۰ تومانی‌های آبی جهاد سازندگی را یادت هست؟! کشاورزانش له شدند زیر لاستیک BMW نوادگان امام! حالا ما اسیرتریم یا تو؟!

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. حسین قدیانی می‌گوید:

    درددل کوچک‌ترین سرباز با بزرگ‌ترین سردار
    به نام الله، پاس‌دار حرمت خون شهیدان
    سلام بر فرمانده‌ی قلوب شکسته، حاج‌قاسم دلاور
    و اما بعد! عارضم که بیش‌ترین حجم مطالبم، در دفاع از سپاه بوده و بویژه نیروی قدس سپاه! به کیفیت، کاری ندارم لیکن از بعد کمّی، هیچ قلم‌زنی اندازه‌ی حقیر، در مدح پاس‌داران انقلاب اسلامی ننوشته! واقعیت آن است که چه در برابر هجمه‌های جریان فتنه و چه در برابر حمله‌های جریان انحراف، مفتخرم به خرج مکرر قلم در راه مقدس دفاع از مدافعان حریم امنیت کشور! از دل‌نوشت و یادداشت و متن یک‌خطی و شعر سپید بگیرید تا بزن‌بزن در محیط کامنت‌ها، هم‌واره توفیق داشته‌ام که مداح سپاه باشم! صدالبته این ناچیز، لطف خداوند به حقیر بوده و خوب می‌دانم جای هیچ منتی نیست! گذشته از این‌ها، کاملا واقفم که سپاه، فراتر از سیاست و بخصوص سیاسی‌بازی است! فی‌المثل، دوستان من می‌توانند شهادت بدهند که در جلسات خصوصی، همیشه موافق رفتار و گفتار فراجناحی شما سردار محبوب ملت ایران بوده‌ام و مکرر گفته‌ام که بگذارید حاج‌قاسم برای همه باشد! خداوند شاهد است که چند بار، اصل و اساس برخورد کریمانه‌ی شما با رجالی چون مرحوم هاشمی یا بعضی عناصر جناح موسوم به اصلاحات را متأثر از دوراندیشی و بصیرت حضرت‌عالی دانسته‌ام! این را نیز می‌دانم که ناظر بر کدام افق، سپاه سرشار از بصیرت ما، دست دوستی به سوی مسئولان قوای مختلف، من‌جمله قوه‌ی مجریه دراز می‌کند! از همه‌ی این‌ها گذشته، جمهوری اسلامی را نظامی حقیقتا دارای آزادی و آزادی بیان می‌دانم و به جد معتقدم که این موهبت، بیش از من و ما، اختصاص به جماعتی دارد که خود را اپوزیسیون می‌خوانند! جز این، براساس آموزه‌هایی که از خود شما فرماندهان دیروز و امروز و فردای انقلاب، کسب کرده‌ام، فکر می‌کنم آن‌قدر برادری و اخوت و اخلاص در سکنات بزرگانی چون جناب‌عالی حاکم هست که اگر سئوالی برایم پیش آمد، بی‌هیچ واهمه‌ای آن را طرح کنم؛ سردار عزیز! دفاع از فلان موضع خوب آقای روحانی، آن‌هم در موقعیت فعلی، حتما امر نیکویی است لیکن «دست‌بوسی» دیگر چرا؟! واقعا چرا شما یا هر ایرانی دیگری، باید دست رئیس‌جمهور محترم را به علت سخن خوب کذا ببوسد؟! آیا به عواقب این دست‌بوسی‌ها هم فکر کرده‌اید؟! و آیا یک اظهارنظر درست توسط رئیس قوه‌ی مجریه، آن‌هم بعد از ۶ سال، بوسیدن دست می‌خواهد؟! و آیا گمان نمی‌کنید افتادن از این سوی بام نیز خطاست؟! و منجر به آزردن دل جوانانی می‌شود که سپاه را در هیچ کارزاری، من‌جمله کارزار کنایه‌های انتخاباتی تنها نگذاشته‌اند؟!
    آرزومند آرزوهای‌تان
    یا علی

  2. حسین قدیانی می‌گوید:

    مصلحت این است؛ آشتی با خاتمی

    واقعا نمی‌خواستم این عکس را و این متن را منتشر کنم لیکن بعضی کامنت‌های پست قبل، باعث شد! الغرض! حتی با وجود این‌که دولت در دست «شیخ‌حسن روحانی» است، گمانم مصالحه با «سیدمحمد خاتمی» مصلحت‌تر باشد، تا رئیس‌جمهور! اولا تعارف که نداریم! روحانی محصول تَکرار خاتمی است! ثانیا کیست که نداند هرچقدر روحانی نامحبوب است، خاتمی بنا به هر علتی، هنوز هم محبوب خیلی‌هاست؟! ثالثا در کارنامه‌ی خاتمی، انصافا کم‌تر شاهد دشمنی با سپاه بوده‌ایم تا کارنامه‌ی روحانی! رابعا سخن در مدح سپاه و حتی شخص حاج‌قاسم، در کارنامه‌ی خاتمی بسی بیش‌تر از کارنامه‌ی روحانی مشاهده می‌شود! خامسا همان مصلحتی که سپاه را دست‌بوس روحانی می‌کند، حتما حکم به آشتی با خاتمی هم می‌دهد! پس مصلحت، مصلحت، مصلحت!

  3. حسین قدیانی می‌گوید:

    به من فحش ندهید!

    سر پست قبل، چرا به من دارین فحش می‌دین؟! اولا تکرار می‌کنم که پست قبل رو از سر اعتقاد قبلی و ایمان قلبی ننوشتم؛ ناظر بر بعضی نظرات پس قبلش نوشتم! ثانیا به تصویر نگاه کنید! تقریبا همه‌ی این فتنه‌گران کله‌پوک رو- با وجود خط قرمز بودن فتنه- نظام راه داده به میز و صندلی و سمت خودش! پس به من چرا فحش می‌دین؟! نکنه من راه‌شون دادم که به من فحش می‌دین؟! ثالثا من می‌گم بر اساس همین مصلحت‌، مصلحت، مصلحتی که یاد گرفتین و حتی بیش‌تر از مرحوم هاشمی هم می‌گین، با خاتمی هم آشتی کنیم خب! اشکالش چیه؟! فقط گل خاتمی خار داره؟! مثلا خاتمی از عارف و یونسی و انصاری و ناطق و روحانی و زنگنه و ابتکار و نجفی، چقدر بدتره؟! ۲ کیلو؟! ۱۰ کیلو؟! خدایی چند کیلو؟! رابعا اتفاقا من می‌دونم با خودم چندچندم! متأسفانه این اجزای تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر نظامه که نمی‌دونه با خودش چندچنده! بعدشم! والله ما بخیل نیستیم! فرمانده‌ی ارتش هم بره دست خاتمی رو ببوسه! ما فقط ی سئوال محترمانه پرسیدیم! مؤدبانه هم پرسیدیم! یعنی ما حتی اندازه‌ی اون دختره در بیت رهبری هم، آزادی بیان نداریم؟؟؟!!! تموم حرف من در پست سئوال از حاج‌قاسم این بود که؛ بله! درست! ما هم می‌فهمیم! واقفیم! ملتفتیم! اما… اما دیگه شورش رو درنیاریم! وانگهی! اگه خیلی مصریم که شورش رو دربیاریم، اقلا با کسی آشتی کنیم که هنوزم بخش مهمی از مردم، دوستش دارن! حرف بدی دارم می‌زنم؟!
    پی‌نوشت یک- تَکرار می‌کنم؛ من عمیقا می‌دونم با خودم چندچندم! مع‌الاسف این اجزای تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر نظامه که نمی‌دونه با خودش چندچنده! حالا به اعتقاد شما، شورای نگهبان با خودش چندچنده؟! رئیس‌جمهور با خودش چندچنده؟! سپاه با خودش چندچنده؟!
    پی‌نوشت دو- تا ساعاتی دیگر، همه‌ی پست‌ها طبق روال این پیج، پاک خواهد شد و صدالبته تا چند وقت، چیزی نخواهم نوشت! گویا مصلحت نیست زدن حرف حساب…
    پی‌نوشت سه- من، حریت رو از حاج‌احمد متوسلیان یاد گرفتم! اون‌جا که خودش سردار سپاه بود و از سپاه انتقاد می‌کرد! حالا اگه دوستان، اذیت می‌شن، ما اقلا برای چند وقت، رفع زحمت می‌کنیم! دست هیچ کدوم‌تون رو هم نمی‌بوسم!

  4. حسین قدیانی می‌گوید:

    متنی برای ثبت در تاریخ
    عمل زانویی در پیش دارم که خب! خیلی سخت است و خود به خود، مرا چند وقت از نوشتن، جدا می‌کند! جز این، در اعتراض به ناشی‌گری حزب‌الله، واقعا بنا دارم چند وقتی ننویسم! خسته شدیم والله از فحش شنیدن از حزب‌الله، حتی موسمی که داری برای خود این عزیزان، حرص می‌زنی!
    و اما این مختصر را تنها و تنها برای ثبت در تاریخ می‌نویسم:
    یکم- «وحدت» آن‌هم در شرایط فعلی کشور، از بس ضرورت دارد که حتی می‌ارزد در راهش جان بدهیم، لیکن اگر در مسیر همین وحدت و همین جان‌فشانی، حواس‌مان به جمله‌ای که می‌نویسیم و سخنی که می‌گوییم نباشد، مع‌الاسف تنها و تنها مقوّم این گزاره خواهد بود؛ «اینا همه‌شون سر و ته ی کرباسن!»
    دوم- بیم از آن دارم که با تلقی غلط از وحدت و افتادن از سوی دیگر بام، کل این گندکاری ۶ ساله، بیفتد روی دوش جریان انقلابی! و حتی برای حسن روحانی تَکرارشده توسط محمد خاتمی هم، نه اصلاح‌طلبان، بل‌که اصول‌گرایان، هزینه بدهند! پس وحدت، آری! و دست‌بوسی، نه!
    سوم- شهید والامقام؛ دکتر بهشتی، اگر چه در برابر بدگویی‌ها و کج‌خلقی‌های بنی‌صدر، عمدتا سکوت می‌کرد و بار دفاع از حقانیت خود را بر دوش خدا می‌گذاشت، لیکن با آن همه علقه‌ای که به وحدت داشت، هرگز برای هیچ جمله‌ی احیانا درستی از سوی رئیس‌جمهور منافق مخلوع فراری، اعلام نکرد که «بنی‌صدرا! چون آن‌جا خوب گفتی، پس فعلا دست‌بوسیم تا ببینیم کی دوباره چپ کنی!»
    چهارم- آیا اگر من هم ۶ سال تمام، مثلا ارتش را بزنم و بعد، چند رفتار و گفتار خوب از خودم بروز دهم، آیا در ارتش، امیری پیدا می‌شود که دست حقیر را ببوسد؟! اصلا بگو سربازصفری؟! نه فقط فرزندی ندارم که فلان و بهمان، فرزند شهید هم هستم! می‌بوسد؟؟؟!!!
    پنجم- در جمهوری اسلامی، حتی اگر رئیس‌جمهور «بهشتی» باشد و دشمن هم در ۲ قدمی پاستور، باز این رئیس‌جمهور است که باید دست جمهور را ببوسد! از عصر بنی‌صدر بگیرید تا دوره‌ی روحانی و تحت هر شرایطی، مهم‌ترین آموزه‌ی روح‌اللهِ پابرهنه‌ها این بود که «بوسیدن دست مسئولین، ممنوع!» حواس‌تان به این آینده‌ی قریب‌الوقوع هست که پس‌فردا، رئیس قوه‌ی مقننه هم از سپاه، متوقع دست‌بوسی است؟!
    [آینده- کاملا در روز روشن]
    قاسم سلیمانی: دست تو را دیگر چرا؟!
    علی لاریجانی: چون که هم شرایط، حساس است و هم من، در نطق پیش از دستور، شاخ فیل اسرائیل را شکستم!
    مخلص کلام؛ وحدت جای خود اما بدعادت نکردن مسئولان هم جای خود! اصلا شیخ‌حسن روحانی، مالک اشتر علی! ترجیح من، بوسیدن دست پدران شهداست!
    ای تاریخ! ثبت کن این قلم را و این متن را دل خود…

  5. احمدی می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی. درست موقع ۲۲ بهمن همین امسال بود که با متن های شما آشنا شدم و پیگیر همیشگی این مطلب ها. تا اینکه امروز واقعا پیگیر شدم تا از طریقی چند کلمه با شما صحبت کنم. میبینم که حزب اللهی ها هرجا باب میلشان باشید حمایت میکنند و هرجا باب میلشان نباشید میگویند بعضی دهان ها بسته باشند به. ولی حقا دم حرف هایتان گرم. لااقل میبینید که خراب کردیم. میبینید نارضایتی را. شبیه مسئول بسیج نمیگویید این حرف ها تکرار ضد انقلابی هاست و شما بی صبر و نق نقو هستید که چنین میگویید. ولی من میترسم. میترسم از وضع چند سال بعد که امثال هم کلاسی هایم وارد بازار کار و درمان و پزشکی شوند
    کسانی که بغضشان با اصل نظام و دین است. من میترسم از روزگار پرآشوب که مردم همه در آستانه ی شعله ور شدن برای اعتراض اند. من عاشق این بودم که پس از پایان تحصیل بروم برای خودم در منطقه ی دور آبادانی و سلامت به ارمغان بیاورم. ولی با این وضع که جلوی کار درست سنگ می اندازند دارم پشیمان میشوم. اصلا غصه ها و گلایه ها از وضع علمی و پارتی بازی و گرانی کتاب دارد توی مخم دور میزند. درین شرایط باید چه کنم. دارم از اصل نظام ناامید میشوم که حرف رهبر میگوید ناامید نباشید. من اقتصاد دان نیستم.پولی ندارم. میترسم تا زمانی که من برسم برای انجام یک کار آبرو دار اصلا نظام نباشد. شما لااقل حرف دل را میزنید. ولی شما نمیدانید باید چه کرد؟ شما نمیدانید از که بپرسیم که چه باید کرد؟ بنشینم روی دوزانو و سقوط نظامم را ببینم.
    ضمنا آقای قدیانی به عنوان دانشجوی یک دانشگاه دولتی واقعا دلم از فرزندان شهدا پر است. از سهمیه ای که ارقام نجومی کنکورشان را تبدیل به رتبه ی پزشکی میکند تا بی خدایی و بی عفتی و فاسدالاخلاق بودن آنها در دانشگاه و بیمارستان. من در دانشگاهم یک دانه خوبش را ندیدم. یک دانه که نماز خوان باشد و لااقل آزاده باشد نسبت به خط و راه پدرش. شما خیلی محترمید آنقدر که تعجب کردم در اینکه مگر فرزند شهید داریم که مدافع ولایت باشد مگر داریم فرزند شهید که عادت به خوشگذرانی و لاییسیته نداشته باشد ولی واقعیت را ببینید که نوه ی امام از راه به در شد حالا چه برسد به فرزند شهیدی که بابا بالای سرش نبوده. خراب کردند پرچمداران دین و شهادت و روحانیت.
    آقای قدیانی امیدوارم دستتان و قلمتان همیشه همینجور آزاده باشد.
    و من الله توفیق
    احمدی؛ دانشجوی پزشکی سال چهارم؛ساری

  6. ناشناس می‌گوید:

    سلام و چه خوب که میخواین مدتی استراحت کنین. بعد این چند صباح پریشانحالی تون٬ هم برا خودتون هم برا حزب الله مفیده استراحت شما. عجیبه از نظرات و انتقادهای هر چند به زعم خودتون نا بجای دوستان ناراحتین در حالیکه خودتون و افکارتون رو عرضه می کنین. خب تحمل ندارین ننویسین..فحش خوردنتونم درمان داره وقتی نقدتون به «بوسیدن دست عوضیا» رو به خود شخص بوسه زننده بگین نه اینکه سرگشاده ش کنین. ضمن اینکه یکی مثل من که اصلا تو شرایط سردار سلیمانی عزیز نیست٬ متعجبه ازین دست بوسی اما چون ایشون رو با تقوی و مخلص میدونم خدای متقین رو هم مد نظر دارم. چراکه اوست ک برفرض اهل تقوا اشتباهی هم بکنه٬ در راه خیر قرار میده اون اشتباه رو. پس جار زدن نداره. قضاوت نمیشه کرد. بلکه نهایتا میشه از سردار نازنین و با تقوا مون پرسید. دارین می بینین اوضاع چقدر پیچیده است برادر! و من به تقوای سردار عزیرم بیش تر ارادت دارم تا شما. الهی عملتون به سلامتی و راحتی باشه. به امید حضور دوباره تون با نشاط و تقوای بیشتر.

  7. صاعقه گمنام می‌گوید:

    داداش پیجت پاک شده توی اینستا

  8. تسنیم٩٣٠٠ می‌گوید:

    سلام. آقای قدیانی در صفحه اینستای شما در مورد حاج قاسم سه پست گذاشتم: یکی صحبت اقای علیزاده، دو تا هم صحبت خودم. بدون کمترین توهینی به شما. پست دوم رو هم به صورت سوالی پرسیدم و انتقادم رو نوشتم. واقعا متعجبم به چه دلیل من رو بلاک کردید؟؟؟!!! شما که به هر کی میخواید انتقاد میکنید و رسمش نیست بابت سه تا کامنت مودبانه و انتقادی منو که حداقل از سال ٩٢ پای ثابت وبلاگ و متن های شما بودم رو بلاک میکردید!!! متاسفم

  9. طاهره می‌گوید:

    اووف اونم دست روحانی مَشَنگ :/ آدم عُقِش می‌گیره نگاش کنه حتی!

  10. دیوونه داداشی می‌گوید:

    وحی آمد سوی «ح‌ق» از خدا
    وحدت‌شان را چرا کردی جدا؟!

    تو برای «دست‌بوسی» آمدی!
    نی برای چرت‌نویسی آمدی!!

    هر کسی را سیرتی بنهاده‌ایم
    نی همه کس را بصیرت‌ داده‌ایم!

    ما «قلم» را ننگریم و قال را
    دست بوسید و بگیرید حال را!

    گر کسی کردت حواله شَست را
    مصلحت آن‌ است ک بوسی‌ش دست را!

    بعد از این، گر دست نبوسی ابلهی‌ است!
    باش «قاسم» هر جا بینی کوتهی است!!

    تا توانی دست بوس اندر فراق
    أبغض العوضی‌ها به از طلاق…!!

  11. Raana می‌گوید:

    ما کم از اظهار نظرهای شاذ نخوردیم هنوز که هنوزه از تهریف و تمجیدهای آقایون از احمدی نژاد خلاص نشدیم.بوسیدن دست روحانی که جای خود داره

    نشود که بشود فردا روزی بگن نشون به بوسیدن دست روحانی توسط حاج قاسم روحانی از خودتون و خودشون بود..تو این دایره انقلاب برای همه جا هست غیر از سینه سوخته های انقلاب که معیارشون اصول انقلابه نه شخصیت ها حتی اگه سردار بزرگی مثل حاج قاسم وسط باشه..ان شاالله که عاقبت انقلاب و سربازان و سرداران ختم بخیر بشه

  12. محمد می‌گوید:

    جای تاسف داره برای شما که با کلی ادعا فقط با یک انتقاد مخاطبتون بلاک میکنید،
    اپل میاید به حاج قاسم انتقاد میکنید و بعد متن میزنید ازش تعریف و تمجید و باعث میشید افراد کوته فکر مثل این مخاطبتون raanaهم به ایشون توهین کنند
    اگر طاقت انتقاد ندارید یا از فضای مجاز برید یا صفحه خودتون شخصی کنید، من شما و قلمتون دپست داشتم اما حیف…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.