یادی از ۲ اسطورهی آسمانی واپسین روزهای خرداد
حسین قدیانی
۳۰ خرداد ۱۳۹۷
حتی تقویم جمهوری اسلامی هم سرشار از استعارههای ناب است! اواسط شهریور، یاد آیتالله طالقانی و زندهیاد جلال آل احمد را گرامی میداریم و اواخر خرداد، یاد علی شریعتی و شهید چمران را! اینکه ابوذر زمان، درست در همان ایامی دار فانی را بدرود بگوید که سالیانی قبلش پسرعمویش جلال با دنیا وداع کرد و اینکه ایام شهادت دکتر مصطفی چمران مصادف با ایام درگذشت معلم انقلاب باشد، واقعا تقارن جالبی است! گمانم طالقانی اگر میخواست جامهی روشنفکری بپوشد، میشد یکی در مایههای جلال و اگر جلال قرار بود روحانی شود، میشد یکی مثل طالقانی! عجیب نزدیک بود روحیات و خلق و خوی این ۲ پسرعمو! صاف و صادق و رک و صریح و صمیمی و مردمی و در عین حال، دشمنشناس و بصیر و مراقب و دردآگاه و متعهد! این صفات را، هم جلال داشت و هم طالقانی! القصه! اواخر خرداد یک سال مانده به انقلاب اسلامی، در زینبیهی دمشق، دکتر چمران زیر تابوت روشنفکری را میگیرد که بسیار شیفته بلکه عاشق حضرت زینب بود، تا حدی که عقیلهی بنیهاشم را «رسول امین برادر» و «پیامبر پیام عاشورا» میدانست! به زعم من، هم دکتر شریعتی و هم دکتر چمران، در شمار مدافعان جلیلالقدر حرماند! آن روزهای رژیم سابق که در دانشگاهها و حسینیههای ما، دکتر شریعتی از «زینب» سخن میگفت که «به مردانگی، جوانمردی آموخته است» بسیاری از طلبهها و آخوندهای جامعهی آن روز، اساسا جرئت بردن نام خانم را نداشتند! و آن روزهای باز هم رژیم سابق که دکتر چمران، آمریکا را با آن همه زیبایی و فریبندگی رها کرد و زن و بچه و زندگی را در قماری عاشقانه، بلکه مجنونوار رها کرد تا مدافع سوریه و لبنان و فلسطین و قدس و مفهوم بلندبالای مقاومت باشد، هنوز بیش از ۴۰ سال تا جاافتادن عنوان «مدافعان حرم» فاصله بود! و تو نگاه کن به این طرفه حکایت که از جمله نمازگزاران بر جسم بیجان دکتر شریعتی در حرم حضرت زینب سلامالله علیها، دکتر چمران بود! و نه فقط این، بلکه چند سال بعد، درست در چونان روزهایی یعنی آخرین روزهای خرداد، روح چمران از دهلاویه پرکشید به آسمان! در سوگ دکتر شریعتی، دلنوشتهای زیادی نوشته شده لیکن آنچه برای معلم انقلاب، دکتر چمران نوشت، سوز و رمز و راز و حلاوت دیگری داشت و شاید از همین منظر است که ما این روزها، داغدار از دست دادن ۲ تن هستیم؛ هم شریعتی و هم چمران! خدایا! بر درجات این ۲ اسوه و اسطورهی وطن ما، بلکه تمام جغرافیای مقاومت، بیفزا! آمین!
بسمالله الرحمن الرحیم
.
.
.
اینستاگرام حسین قدیانی
یه کامنت بذاریم تا در انتظار تأیید باشه به یاد قدیما… 🙂
یه صلوات و سورهی حمد هم بخونیم برای مدافعین حرم…
سلام
خداقوت
یاد تمام شهدا بهویژه شهید چمران گرامی باد…
لطفا اصلاح کنید؛ «شریعتی» را در پارگراف میانی «شریعنی» تایپ کردید!
با سلام و عرض ادب…
چه تیتر جالبی!
#ویلا
حسین قدیانی: بهمن ۵۷ چند سال از استخدام رسمی پدرم در شرکت ایرانکاوه- سایپادیزل فعلی- میگذشت! پدرم در این شرکت، از کارگری در سن ۱۷ سالگی شروع کرد و زمان شهادتش، به مدیریت بخش فروش یکی از محصولات رسیده بود! ناگفته نماند که بابااکبر، زمان شهادت، سنی بیشتر از ۲۹ سال نداشت! القصه! در مقطع منتهی به انقلاب، گویا وضع شرکت، خیلی خوب شده بود، تا آنجا که به قدمای ایرانکاوه، هم خانهی ویلایی خوبی میدادند، هم ماشین قابلی! خانه در منطقهای خوب از مناطق تهرانسر بود که نزدیک سر کار هم باشد! این ابوی محترم ما اما نه خانه را گرفت، نه ماشین را! علت؟! خودمان خانه داریم و خودمان ماشین داریم! ماشین ما آن زمان در مقطعی اپل بود و در مقطعی ژیان! هست الحمدلله اسناد و عکسهایش! و اما خانهی ما در ابتدای جادهساوه بود! یک خانهی جنوبی یکاتاقهی کوچک، واقع در پایین خطآهن تهران- تبریز! یعنی فقط چند محله بالاتر از آلونکهای کورههای آجرپزی که البته به برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی، هنوز هم دائر است! حال بماند که پدرم وقتی به جبهه رفت، فقط یک موتور هوندا داشت! و این هم بماند که وقتی پدربزرگم از حج، برایش یک دوربین حرفهای فیلمبرداری آورده بود، آن را برد حوزهی هنری و تقدیم همکاران هنری خود نظیر فرجالله سلحشور و مجید مجیدی کرد! پس ذهنیات خود را اصلاح کنید! ما گدا نبودیم! و جنگ اصلا به پدرم ربطی نداشت! پدرم به حیث قانونی میتوانست آن خانه را بردارد ولی با آنکه خودش خانهی قابلی در محلهی قابلی نداشت، آن خانه را نخواست! پس ما نه فقط گدا نبودیم، بلکه یک پدری داشتیم که چشمش از مال و منال دنیا سیر بود! ناگفته پیداست که پدرم نه حقوقدان بود و نه صدالبته سرهنگ! و هرچند «بسیجی شهید» شناخته میشود ولی پدرم تحت هیچ عنوان رسمی یا عرفی، حتی بسیجی هم نبود! نبود، چرا که بعد از انقلاب هم با شلوارک میرفت کوه! نبود، چرا که حتی دههی ۶۰ هم اهل فیگور نبود! نبود، چرا که مردمی بود! کجا بسیجی است آن ابله که توهم زده نقد امثال ولایتی و حداد و همین سرلشکر، نقد خداوند است؟! آقای روحانی! آقای فیروزخان! آقای معاون اول! والله هروقت سخن از ویلاهای شما میشود، نمیدانم رحمت بفرستم به روح پدرم یا لعنت؟! اما یکچیز را خوب میدانم و هیچ کاری هم با فرزندان شهدای دیگر ندارم! و آن این است؛ شماها سوءاستفاده کردید از صدق و صفا و سادگی پدر من! و از اینکه حقیر، دههی ۶۰ طفلی بیش نبودم! عقل و سن الانم را داشتم، حتما مانعش میشدم! تا بفهمید ما مسخرهی شما نیستیم! گدا هم نیستیم…
#شهید_اکبر_قدیانی
#حسین_قدیانی
سلام و صلوات بر سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله و درود و رحمت خدا بر روح پاک شهیدان
روح شریعتی و چمران، شاد!
عالی
خدا پدرت رو بیامرزه…
وقتی انقلاب شد…
دلنوشت چمران برای شریعتی واقعا عالیه…
اصلا بهترین متن ادبی ممکنه…