بعد از ۱۷ سال روزنامهنگاری، قطعا هم «مصلحت» را میفهمم، هم «اقتضائات حکومتداری» را؛ پس چرا گاهی جوری مینویسم کأنه اطفال معصوم؟! چون فقط این کودکان هستند که این گستاخی را دارند که لختبودن رئیسرؤسا را به ایشان متذکر شوند! با این همه، فریادهای از سر احساس من، هرگز بدون پشتوانهی عقل و منطق نیست، بلکه برای این است که فیالمثل، وقتی میگوییم «مجلس شورای اسلامی» سرمان بالا باشد! نه! نقد من، متوجه رأی اعتماد قوهی مقننه به اکثریت تقریبا مطلق وزرای پیشنهادی دولت دوازدهم نیست، که از قرار، ناظر بر این موضوع، جناح واداده، گلهی بیشتری دارد! پس قبل از انگزدن، تمنا دارم که ابتدا، متن پیشرو را با دقت بخوانید و بعد قضاوت کنید که من، دقیقا چقدر از مرحله پرتم! القصه! در مجالس کشورها، حتی شاهد حضور گاو در صحن پارلمان هم بودهایم که ایام ماضی، سوژهی یکی از «گفتوشنود»های «کیهان» شد اما این یکی لااقل، گمانم نوبر خودمان باشد که وزیری، چشم در چشم نمایندگان بدوزد و سخن از «استخدام» ایشان بگوید و از وکلای ملت «احسنت» هم بشنود! جز این «سلفی حقارت» هم آنقدر بدیع بود که بدل به مایهی تمسخر مطبوعات جهان شود! براستی «جمهوری اسلامی» هیچ آیا متوجه وقار و اعتبار خود در نزد جهانیان هست؟! اگر هست «شورای نگهبان» توضیح دهد صلاحیت نمایندگان مدنظر را دقیقا بر اساس چه مبنایی تأیید کرده؟! شاید حضرات، توضیح دهند؛ «تعداد نامزدها زیاد اما وقت بررسی ما محدود است»! سئوال اینجاست؛ «این همه سال، چرا قوانین را جوری اصلاح نکردید که «پارلمان آیت و دیالمه» شاهد این همه تحقیر نباشد؟!» البته شاید حضرات، توضیح دیگری بدهند؛ «ما که نمیتوانیم یک جناح را بالکل، از صحنه حذف کنیم»! اینک سئوال اینجاست؛ «وظیفهی شورای نگهبان، سنجش مصلحت است یا عمل به مر قانون؟!» و اگر «مصلحت» نیز، مبنای عمل حضرات است، خوب است بفرمایند آیا به بهانهی عدم حذف جناح واداده و به این بهانه که طرفدارانی بین مردم دارند، میارزید جوری عمل کنید که هنوز ننگ «سلفی حقارت» پاک نشده، ننگ بدتر «احسنت حقارت» هم بر تارک «مجلس جمهوری اسلامی» ثبت شود؟! پس ما اقتضائات حکومتداری را میفهمیم اما آنچه نمیفهمیم، این است؛ جریانی، مکرر در رفتار و گفتار، ثابت کرده که برایش «سیاستورزی» اسم رمز «براندازی» است و یا اندک خطقرمزی با «فتنهگران» ندارد؛ همیشه هم عناصری از این جریان، با چراغسبز شورای نگهبان مواجه میشوند! اعتراف میکنم فهم این مسئله برایم دشوار است! یومالعیار عاشورای ۸۸ ثابت شد که حتی یزیدیان هم در این کشور، هوادارانی دارند! همچنان که همجنسبازان! همچنان که داعشیان! مگر آن روزنامهی زنجیرهای که رنگ لوگوی خود را با پرچم تکفیریها ست کرد و یا آن دیگری که فردای شهادت سرداری که حتی زمان ۸ سال دفاع مقدس هم «سردار» بود، وقیحانه تیتر زد؛ «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد» و یا آن دیگری که متعاقب شهادت «محسن حججی» رذیلانه انگشت اتهام را متوجه «سپاه قدس» کرد، شعبات وطنی ابوبکرالبغدادی نیستند؟! و در این کشور، شیفتگانی ندارند؟! پس چطور است که «مصلحت» فقط در تأیید صلاحیت وادادگان برانداز است؟! جماعتی که اسم بردم هم، عاقبت آنقدری پیرو دارند که اقلا همگی با هم، یک نماینده در پارلمان داشته باشند! الغرض! وظیفهی شورای نگهبان «عمل به مر قانون» است و لاغیر! بگذریم که همان مردمی که روزی، رئیسجمهور اسبق را رئیس جمهور کردند، رئیسجمهور سابق را نیز هکذا! و از یاد نبریم که رئیسجمهور اسبق، سال ۸۴ از دکتر معین، در حالی حمایت خود را «تکرار» کرد که او به لطف «حکم حکومتی» با یک پمپاژ رأی هم روبرو شد اما در آن انتخابات، معین نتیجهای بهتر از پنجم شدن از میان ۷ نامزد، کسب نکرد! پس عناصر و گروههای سیاسی، هوادارانی دارند و ندارند؛ لذا کم و زیاد این هواداران، ربطی به شورای نگهبان، در پروسهی «عمل به مر قانون» ندارد! اشتباه نشود! بحث اصلی من، نه اتفاقا سر آرمانها و اصول، که بر سر «پیشرفت کشور» است! بدیهی است وقتی متأثر از مصلحتسنجیهای شوربختانه بیخود شورای نگهبان «نااهلان و نامحرمان» مسندنشین میشوند، کمترین دل را به کار و خدمت میدهند! و کار را به جایی میرسانند که باید دل را به گلابیهایی خوش کنیم که توهم زدهاند با ریختن سیمان درون قلب راکتور خودکفایی، هم تحریمها لغو میشود، هم تحریم مجدد و مشدد نمیشویم و هم مواجه میشویم با شکوفایی کار و اشتغال! مگر وقت «جمهوری اسلامی» از سر راه آمده که منبعث از تعریف غلط وظیفهی شورای نگهبان، تا این حد به آزمون و خطا بگذرد؟! با عرض معذرت، اسم این فرایند را «آزادی بیشتر» نمیگذارم؛ «ظلم بیشتر در حق جمهوری اسلامی» میگذارم! که خرید یک «طیارهی قسطی» بشود شاهکار وزیر راه جمهوری اسلامی! که در عرض یک روز و در صحن یک پارلمان، آقای آخوندی، سخن رئیس خود را نقض کند و آقای روحانی هم سخن وزیر خود را! نکند این است «مصلحت» و «اقتضای مملکتداری»؟! به جد بر این باورم؛ مقصر این مهم که انتخاباتهای جمهوری اسلامی، بدل به نزاع انقلابی و ضد انقلاب و حتی لشکرکشی رسانهای دشمن شده، ناشی از عملکرد اشتباه شورای نگهبان است! سیاستورزی نادرست دوستان، جای خود اما معالاسف، شورای نگهبان را داوری میبینم که متأثر از داوری خود، اینگونه نزد اذهان جا انداخته که بیشتر به نفع اصولگرایان، سوت میزند! بله! اوتدستی و کرنر و چندتایی هند را به نفع ما میگیرد اما از یاد نبریم که پنالتی را به نفع رقیب! و در حرکتی عجیب، آقای روحانی را همراه یک «بادیگارد» که خود هم به بادیگارد بودن خود معترف است، روانهی صحنهی انتخابات میکند! و باز هم بله! فردی از آن جناح را به سبب خربزهای که خودش خورده و نه به خاطر طرفداری از ما، از ورود در صحنه بازمیدارد لیکن همان فرد که ممنوعالتصویر هم هست و از قضا، بواسطهی رأی شورایعالی امنیت ملی، ممنوعالتصویر است و از قضاتر، رئیس این شورا، رئیسجمهور یعنی شخص آقای حسن روحانی است؛ عین آبخوردن در «رسانهی ملی» آفتابی میشود و برای همین آقای روحانی، رأی جمع میکند! نه! من دنبال مقصر باخت در انتخابات نمیگردم، بلکه دارم دور سر «جمهوری اسلامی» میگردم که نهادهای انتصابی خودش هم به حرفی که میزنند و حکمی که میدهند، عامل نیستند! و عامل نیستند که چند سال بعد از فتنهی ۸۸ میبینیم کل فتنه، خلاصه شده در ۳ قربانی کهریزک، که اگر هشدارهای ما نبود «شهید» هم خطاب میشدند! حضرات، از سویی هدف فتنه را «براندازی» میخوانند و از سویی «برانداز» را «محارب» اما محاربان نازنین، بیآنکه سزای واقعی محاربه را ببیند، این روزها دقیقا به همان کاری مشغول هستند که هشتاد و اشک! خوب شد نمردیم و هم «مصلحت» را دیدیم، هم «اقتضائات حکومتداری» را! و هم ناشی از این ۲ مورد، طلبکاری فتنهگران را! والله کم مانده فتنهگران وقیح، قوهی قضائیه را محاکمه کنند! و کم مانده سران فتنه «جمهوری اسلامی» را! مقصر این وضع، کیست اما؟! ضمن عرض عذرخواهی، معتقدم؛ خود نظام! ۴ نفر از این جماعت را به سزای اعمالشان میرساندند، دیگر این همه وقیح و پست نمیشدند که از همان نظامی که آن را به دروغ به «تقلب» متهم کردند، نه تنها میز و صندلی، که حتی «دیدار با رهبری» مطالبه کنند! این وسط، آیا زیادهخواهی است اگر از شورای نگهبان بخواهیم که صرفنظر از وابستگی افراد به این یا آن جریان، مر قانون را مراعات کند، نه مصلحتی که جز درازتر کردن زبان فتنه، سود دیگری نداشته؟! این را مخاطب معزز این قلم نمیداند؛ پس مینویسم تا بداند! هم رهبر و هم رئیسجمهور، بارها و بارها متذکر این مهم شدهاند که منازعات مرسوم موسم انتخابات، تمام شده و فصل همدلی است! این را البته مخاطب میداند، همچنان که این را نیز میداند؛ ایام تبلیغات، کرارا جای «شهید» و «جلاد» عوض شد! هم توسط بعضی نامزدهای انتخابات و هم توسط روزنامههای زنجیرهای! از آن همه سیل اهانت به مسلمات و از آن همه مغلطه و وارونهنمایی علیه دوران انقلاب و دوران امام، خوب است مخاطبان عزیز این قلم بدانند که تنها یک روزنامهنگار قرار است برای بار چندم در محکمه حاضر شود؛ «حسین قدیانی»! جرم؟! از گل نازکتر گفتن در فلان متن روزنامهی «وطن امروز» به اسحاق جهانگیری! شاکی؟! مدعیالعموم! الحمدلله که از آرمانها و مقدسات نظام مقدس جمهوری اسلامی «خمینی بتشکن» کم شد و معاون اول دولت روحانی، اضافه! تخطئهی امام و دوران امام، آزاد لیکن نقد جهانگیری، مستوجب دادگاه! نمیدانم بخندم یا بگریم؟! خوب شد نمردیم و «فصل همدلی» را هم دیدیم! این که بعضا در «نقد نظام» تند میشوم، ناظر بر همین چیزهاست! و بر این که «ادارههای جمهوری اسلامی» بعضا راه متفاوتی از «ارادههای انقلاب اسلامی» میروند! مضحک است! مدعیالعمومی که تیتر «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد» را با یک تذکر، ختم به خیر کرد، از حقیر و البته از «مدیرمسئول وطن امروز» بابت یک کنایه در وصف اسحاق جهانگیری، شکایت رسمی کرده! این «شکایت» اما استعاره از امر دیگری است! و آن اینکه «ادارههای جمهوری اسلامی» من و ما و شما همسنگران محترم و محترمه را «سیاهیلشکر»ی میخواهند که هم برای عزا باید «مرغ» باشیم، هم برای عروسی! پس بگذار، رک و صریح، چند تایی گله کنم از نظام! ما تا کی باید سیاسیبازیهای شومن ۹۰ را نقد کنیم، در حالی که خود رؤسای صدا و سیما، گویی اندک اهتمامی به پروتکل رسانهی ملی و نظم و نسق سازمان تحت مدیریت خود ندارند؟! تا کی؟! و تا کجا؟! فقط هم بحث رسانهی ملی نیست! باری نوشتم؛ آنروز که مأموران اوقاف، که این نهاد هم حکایت صدا و سیما، انتصابی است، نه انتخابی؛ وسایل دفتر «سردبیر وطن امروز» را به خیابان ریختند، در حالی که اسناد و شواهد، همگی دال بر پرداخت اجارهبهای ساختمان درب و داغان روزنامه بود و بعدها منتشر هم شد؛ من اگر جای «رضا شکیبایی» بودم، استعفای خودم را مینوشتم و خلاص! آیا زیبندهی نظام است که مأموران یک نهاد حکومتی، بدون هیچ ادلهای، به سردبیر یک روزنامهی انقلابی که برای نماز، آماده شده، بگویند؛ «نماز شما در محل غصبی، قبول نیست»؟! آیا ما باید از طرف نهادهای حکومتی هم، بابت خطمشی خود، اهانت بشنویم؟! و تحقیر شویم؟! و فقط هم بحث صدا و سیما و اوقاف نیست! میبینی بسیج… بله! «بسیج» خواهان راهاندازی دفتر و عضو و فلان و بهمان شده، در همهی روزنامهها، حتی آن روزنامهی زنجیرهای که از قضا به خاطر دشمنی با سپاه و بسیج، رنگ لوگوی خود را با پرچم تکفیریها ست میکند! و حتیتر، آن دیگری که معتقد است؛ کشتهی سوریه، سرتیپ حسین همدانی است! و یکی نیست به این سروران ارجمند ما بگوید که یک روزنامه، نه بر اساس وجود پایگاه بسیج در فلان اتاق بهمان طبقهی خود، بلکه ناظر بر مندرجات خود «بسیجی» میشود! تا نقدهای خود را به نظام کامل کنم، لاجرم باید برگردم صدا و سیما! میبینی در برنامهای با موضوع «اخلاق رسانهای در انتخابات» سردبیر همان روزنامههای زنجیرهای دعوت میشود و «معتدل و منصف» هم خوانده میشود که نه تنها تیتر ضد پیامبر گرامی اسلام یعنی «من شارلی هستم» در کارنامهی اعمال اوست، که حتی در اوج اخلاق رسانهای، بارها و بارها میدان به جریانی داده و قلم به عناصری سپرده که مدعی تقلب در انتخابات جمهوری اسلامی بودهاند! و این است جنگ «ادارههای جمهوری اسلامی» با «ارادههای انقلاب اسلامی»! گویا گناهکار شدیم از صحت انتخابات در نظام جمهوری اسلامی، دفاع کردهایم! گناهکار و البته «غیر معتدل» و «غیر منصف»! آنهم بزعم صدا و سیما! و آنوقت، جالب است! از رسانهی ملی و شورای نگهبان و بسیج و دستگاه قضا، باز هم کمافیالسابق، این من و ما هستیم که باید دفاع کنیم در برابر طوفان هجمههای همین زنجیرهایهای معتدل و منصف! کاری که مکرر کردهایم! و باز هم میکنیم! قلمزدن امیدوارانه، آنهم در اوج ناامیدی، کسب و کار یومیهی ماست! ما را از محل کارمان، نهادهای همان حکومتی بیرون میکنند که دفاع از آن را تکلیف شبانهروز خود میدانیم! این متن هم، حقا که در مقام دفاع از نظام است! آری! در مقام دفاع از نظام! پس در این واپسین سطور این متن بلندبالا، دفاع دیگری کنم از نظام اما به سبک و سیاق خودم! ندیدهاید بچهحزباللهیهای جنوب شهری را که در راه دفاع از نظام، چگونه نجومی، سینه را سپر میکنند؟! شاید اساسا شغلشان چیز دیگری باشد و حتی برخلاف من، نویسندهی جریان انقلاب هم نباشند اما همه جا و همه وقت، چنان پا در رکاباند که گویا صاحب فیشهای نجومی، ایشاناند! از سران نظام، جز «سیدعلی خامنهای» چه کسی هوای کار خودجوش این بچهها را دارد؟! نگویید شورای نگهبان و اوقاف و سازمان تبلیغات اسلامی و صدا و سیما و وزارت ارشاد و حوزهی هنری و مدعیالعموم و قوهی قضائیه و قوهی مجریه و قوهی مقننه و آملی لاریجانی و حسن روحانی و علی لاریجانی، که والله به ریشتان میخندم! بسم الله الرحمن الرحیم! نه «غرض» که از قضا «مرض» دارم تا حتما این «قصه» را بنویسم؛ یادتان هست یک هفته بعد از انتخابات ۹۲ در همایشی، ضمن تجلیل از جناب آقای حداد عادل دامت برکاته بهخاطر دفاعشان از انقلاب در مناظرهها، از ایشان بهعنوان «مرد اخلاق» یاد شد؟! یعنی یکی در مایههای آقای حداد، اگر ۴ تا جمله از «انقلاب اسلامی» دفاع کرد، حتما تجلیل و همایش و نکوداشت لازم است! این را اما یکجای دلم میگذارم؛ چه کنم با آن «مرد اخلاق» ماجرا؟! شرمندهی شما، اما واقعا حیرتآور است! آقایان حداد و ولایتی و قالیباف، آن انتخابات، با هم عهد بستند که هر کدام در نظرسنجیها، بالاتر بود، آن ۲ نفر دیگر، ضمن حمایت علنی و عملی، به نفع او کنارهگیری کنند! آقای ولایتی که اصلا قربانشان بروم! اما آقای حداد؛ تا امروز، بیش از هزار بار متن انصراف ایشان را خواندهام لیکن هنوز هم متوجه نشدم که این بزرگ«مرد اخلاق» دقیقا به نفع کدام نامزد، کنار کشید! و حالا یک سئوال! کو همایش تجلیل از پابرهنگان مدافع انقلاب؟! و حالا یک جواب! نه خود را بدهکار ادارههای نظام بدانید و نه حتی مدیون مردان اخلاق جمهوری اسلامی! زندهباد انقلاب اسلامی! زندهباد خودتان! زندهباد خامنهای! زندهباد خمینی! این فقط شما همسنگران مظلوم نیستید که هیچگاه در «جمهوری اسلامی» رنگ «تجلیل» را نمیبینید! «روحالله» هم ندید! و «سیدعلی» هم نمیبیند! شک نکنید که ما در نهایت خمودگی «راستقامتان جاودانهی تاریخ خواهیم ماند»! پس ما را محاکمه کن یا حتی بکش «جمهوری اسلامی»! ما در راه دفاع از «انقلاب اسلامی» بیدارتر میشویم؛ بیدارتر و صدالبته طفل معصومتر! هان ای حضرات! لطفا لباستان را بپوشید و الا باز هم بر سرتان فریاد میکشیم…
یسار
پادگان حمید وطن امروز؛ ۱۴ اسفند ۱۳۹۶
حسین قدیانی: هیچ کجا نروم عید، همدان را حتما میروم و قبل از هر کجای شهر زیبای بوعلی، دوست دارم اول بروم گلزار شهدا تا از نزدیک، سوسوی ستارههای لشکر ۳۲ انصارالحسین را تماشا کنم و این اشتیاق، راستش را بخواهی، ریشه در قلم زلال «حمید حسام» دارد که این سالیان، امثال مرا به برکت کتابهایی که نوشت و مخلصانه هم نوشت، آشنا کرد با مردان نابی چون «علی چیتسازیان» که معتقد بود؛ «ابتدا باید از سیمخاردار نفس رد شد، آنگاه از سیمخاردار دشمن!» و اینکه بارها تکرار کردهاند حضرت آقا، این جمله حقیقتا انسانساز را، یعنی مؤلف اثر فاخر «وقتی مهتاب گم شد» کارش را بهدرستی انجام داده! سلام خدای شهیدان بر قلمها و قلمزنهایی که بر مدار آسمان مینویسند تا ما جاماندگان زمین، مدد از ستارهها بگیریم و راه را گم نکنیم و شهدا را فراموش نکنیم و نیاید بر ما روزی که از سر بیمعرفتی، اجازه دهیم پیشکسوتان جهاد و شهادت، در پیچ و خم زندگی، به حال خود رها شوند!
القصه! روزهایی است که «آب هرگز نمیمیرد» را دست گرفتهام و شبی چند صفحه میروم جلو اما آهسته و پیوسته، تا به این زودیها تمام نشود «لیالی وصال»! کتاب، خاطرات سردار جانباز «میرزامحمد سلگی» است به قلم قهرمان قصه ما و چقدر هم خوب، ما را آشنا میکند با «فرمانده گردان ۱۲۵ حضرت اباالفضل» که همان مصاحبهشونده باشد و همان که عجیب دلداده حضرت علمدار است! باید هم «مکتب عباس» چنین رزمندگانی بسازد! باید هم انقلاب اسلامی، چنین مردانی بسازد! بیخود نیست علاقه خامنهای به قلم حسام و قدم سلگی! و بیخود نبود که خمینی، بوسه میزد بر دست و بازوی اصحاب جبهه و جنگ! و کیست که فراموش کند نویسنده این همه کتاب خوب دفاع مقدسی، خود از اهالی طلاییه و مجنون و خیبر و بدر است لیکن با وجود این مؤانست و مجالست، وقتی «حمید حسام» پای خاطرات همسنگرانش مینشیند، هیچ نشانی از نقش خودش بروز نمیدهد، تا الگویی باشد برای امثال من که اگر در وادی «قدم» باید از «مین» ترسید، در عرصه «قلم» هیچ چیز ترسناکتر از «من» نیست! که نیک اگر بنگری، این «من» قادر است همان کار «مین» را کند و خرواری حرف و کلمه و جمله و کتاب و مقاله را دود کند هوا! سلام خدای شهیدان بر عزیزانی که چه موسم قدمزنی در روزگار جنگ و چه هنگام قلمزنی در جنگ روزگار، قبل از هر چیز، به مصاف دشمنی رفتند که نامش «من» بود! چند شب پیش، میخواندم از لابهلای خاطرات میرزامحمد که بنا به تنگنای جنگ، بعضا رزمندهها با خاک پشت اورکت همدیگر، تیمم میکردند! سلام خدای شهیدان بر نمازهایی که با تشنهترین لب ممکن، اقامه میشد! اگر روزگار جنگ، کمی آنسوتر از «دوکوهه» ما را پادگانی بود به نام «حمید» که محل اجتماع شیربچههای وطن بود، الحمدلله که در این جنگ روزگار هم به یمن قلمزنیهای سراسر شیدایی و شهدایی استاد حسام «پادگان حمید» داریم! «وقتی مهتاب گم شد» و «آب هرگز نمیمیرد» پادگانی است که خشتخشت آن، بوی معرفت، ایثار، دلاوری، بصیرت، مقاومت و همت میدهد! اگر ستاره «وقتی مهتاب…» خوشلفظ است و اگر مجاهد «آب هرگز…» میرزامحمد و اگر «راوی فتح» آوینی و اگر مؤلف «دفاع مقدس» حمید حسام، کجای ایستادگی ما در برابر خصم متجاوز، شرمندگی دارد که بعضیها این همه جنگ را درشت مینویسند و درست نمینویسند؟! ناظر بر وجود همین عناصر است که باید قدر امثال حمید حسام را بیشتر بدانیم! میان آنچه رفیق شفیق شهدا برای ما و صدالبته برای خدا مینویسد، تا «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد» که زنجیرهایها نوشتند، حدفاصل درستنویسی و درشتنویسی است! بلاشک اگر شهادت همدانی و همدانیها نبود و اگر جنگ دیروز و امروز نبود و اگر نبود که حاجقاسم، هنوز هم جامه رزم بر تن دارد، حقوقخواندهها در پناه کدام صلح و صفا و امنیت، حتی مجال طعنهزدن به سربازها و سردارها و سرهنگها را داشتند؟! برای ما اما بهار با شکوفایی لالههای «فتحالمبین» میآید! و اردیبهشت با مردان خستگیناپذیر «الی بیتالمقدس»! ما نه «دوم خردادی» و نه «سوم تیری» بلکه «سوم خردادی» هستیم و از تکرار نام مقدس شهدا و وصیتنامه شهدا، هرگز پشیمان نمیشویم! ما خدا را شاکریم و افتخار میکنیم که آویزان به ریسمان پوسیده فتنه و انحراف نیستیم که حاضر باشیم تا قعر دوزخ منیتهای سرگشاده و متوهمانه، با بعضی از این رجالگان سیاستباز برویم! دست ما در دست قهرمانان آثاری است که «حمید حسام» به زیبایی هر چه تمامتر نوشته، نه دونپایگانی که از سر بیمعرفتی و بیصفتی، مدام به بخت خود، لگد میزنند! آری! دست ما در دست خوشعاقبتهاست؛ همان نازنینان که «من» را «مین» میدانند و بدون هیچ تعارفی، به استاد حسام تأکید میکنند؛ «اگر برای خدا نیست، همان به که نه من بگویم و نه تو بنویسی!» بخوانید مقدمههای عاری از منیت تألیفات حمید حسام را که به تنهایی در حکم یک کتاب هستند!
خدایا! دست آسمانی شهدا را از دست کوتاه ما جدا مکن! خدایا! ما را قدردان قدمها و قلمهایی قرار بده که تنها و تنها به عشق تو برداشته میشوند! خدایا! در صراط مستقیم شهادت، هر آینه بر همت ما بیفزا! خدایا! ما را با دردانههای دوکوهه و خاکیپوشان حمید، محشور کن! خدایا! به دنبالهروهای فتنه و پیادهروهای انحراف بیاموز که تا همیشه و هر کجا با تکرارکنندگان منیت و اسیران سیمخاردار نفس و جداشدگان از راه شهیدان رفتن، نه هنر که اتفاقا نهایت بیهنری و اسباب ننگ دائم دنیوی و اخروی است! خدایا! چشمان منتظر دوکوهه و حمید را و مسلم و حبیب را و خاضعان شبهای امنیجیب را و آدم را و خاتم را و همه شهدا و صلحا را و همه انبیا و اولیا را و همه تاریخ را و همه گذشته و آینده را و همه زمین و زمان را به ظهور «مهدی فاطمه» روشن کن! خدایا! قدم ما را و قلم ما را در مسیر خدمت به حضرت صاحبالزمان و نایب بر حق ایشان، استوار کن! خدایا! همچنان که در مسجد جامع خرمشهر، نماز فتح خواندیم، فیض عظمای نماز آزادی قدس در مسجدالاقصی را نیز روزی ما مقرر کن! خدایا! به راویان دفاع مقدس ما، توفیق روایت فتوحات بیمثال دوران امامت حضرت بقیةالله را نیز ارزانی کن! خدایا! ما جز تو، کسی را نداریم و جز تو، نخواستهایم هم کسی را داشته باشیم! هر آن، باور ما را به «کفی بالله حسیبا» فزونی بخش!
(۳ دیدگاه)
- بایگانی: یساررهبر خوبان روزنامه جوان ۵ اسفند ۱۳۹۶
امام خمینی، مرحوم حاجاحمدآقا، آیتالله بهاءالدینی، علامه ذوالفنون؛ حسنزاده آملی، علامه گرانقدر؛ محمدتقی جعفری، مرجع صاحبنفس؛ آیتالله بهجت، آیتالله خوشوقت، حاجآقا مجتبی تهرانی، آقا عزیز، قاسم سلیمانی، باقری روزگار جنگ، باقری جنگ روزگار، سیدحسن نصرالله، عماد مقاومت و ایستادگی، طهرانیمقدم بلندبالا، سردار شهید حاجحسین همدانی، بلباسی مخلص و بیادعا، مصطفی چمران، مصطفی احمدیروشن، مصطفی صدرزاده، محسن حججی، مادران محترمه و صبور همین شهدای اخیر خیابان پاسداران، پدر شهیدان دستواره، شیرزن چشم به راه اسطورهای به نام حاجاحمد، خود سردار انتهای افق، شهیدان حسین غلامکبیری و امیرحسام ذوالعلی، شمع جمع منور آزادگان؛ مرحوم ابوترابی، همه مردمی که ۹ دی ۸۸ آمدند، راهپیماییکنندگان همین ۲۲ بهمن تماشایی، دختران واقعی خیابان انقلاب، پسران غیور میدان آزادی، پیرزنی که با عصایی در یک دست و قاب عکسی در یک دست دیگر آمده بود، همسران ایثارگر جانبازان، عشقدرصدیهای ویلچرنشین، مجانین باصفای مجنون، بازماندگان خیبر و بدر، دردکشیدههای اروند، فاتحان فاو، والفجر هشتیها، کربلای پنجیها، انصارالحسینیها، پدرانی که «کاکه» خوانده میشدند، مادرانی که «دا»، علی خوشلفظ، میرزامحمد سلگی، پیشکسوتان جهاد و شهادت، اصحاب ژن شبزندهداری، شیران روز، پارسایان شب، عرفای همیشه زنده بازیدراز پر رمز و راز، بچههای هنوز پای کار فتحالمبین، راوی خوشالحان فتح که راههای آسمان را آشناتر بود تا راههای زمین، بلبل خوشخوان خمینی، سینهزنان حسینیه همت، عشاق «کربلا، کربلا! ما داریم میآییم»، اربعینیها، از نجف تا کربلاییها، عاشوراییها، دلدادگان علمدار اباعبدالله، عباسهای تشنهلب دشت عباس، روضهخوانهای امالبنین، شهید علمدار و مداحان و سخنرانان و مستمعان عالیمقام بیت رهبری که هر کدامشان به تنهایی، درجات بزرگی از بندگی و وصال و معرفت و بصیرت داشته و دارند، تنها و تنها شماری از مردان و زنان خدایی و روحاللهی و علیالدوام جاویدان و تا ابد حی و حاضر و ناظر انقلاب اسلامی هستند که بارها و بارها اذعان کردهاند به رهبری حکیمانه رهبر انقلاب و صلاحیت ایشان برای امامت امت! در لیستی که نام بردم، خمینی با آن عظمت، فقط یک نفرشان بود! و حضرت آیتالله حسنزاده آملی فقط یک نفر! و حاجقاسم فقط یک نفر! خب! یکی هم سالیانی است که بر اساس کمبود لیاقت و قلت سعادت، لیست دیگری را برگزیده! لیستی که مفتخر(!) به حضور بنیصدر است! و مریم قجر عضدانلو ابریشمچی رجوی که نام هر بدکارهای را در فامیلی طولانی خود یدک میکشد! و یکی هم آن شیخ بیسواد که از ۴ نفر، پنجم شد! و یکی هم آن مهندس که وسط برگزاری انتخابات و در حالی که هنوز مردم داشتند رأی میدادند، متوهمانه و از سر منیت، اعلام پیروزی کرد! آری! لیست آدمبدها در هوای نفس، نفس میکشد! در سوادی من! و آن بیصفت که خودش را سوپرمن میخواند، باید هم از مدتها پیش، خودش را جا کند در این لیست! حالا برگردید به اول متن! وقتی خامنهای را لیست بلندبالایی تأیید کرده و میکند که خمینی با آن عظمت، فقط یک نفرشان است، چه باک از نامه سرگشاده یا نامه متوهمانه؟! بعضیها توهم زدهاند پریدنشان از درخت انقلاب، انقلاب را هم میپراند لیکن کی و کجا مگسی از شاخه درختی پریده و آن درخت اصلا متوجه شده؟! بنیصدر، مگسک رژلب زدهای بود که توهم زده بود حریف آه مادران شهدا هم میتواند بشود! مجددا برگردید به لیست ابتدای متن! من البته مشخصا ننوشتم از مادر ۵ شهیدی که میگفت؛ «گیرم پسری نداشته باشم اما جان خودم که هست!» چند روز دیگر، خیبر است و بدر! و همین که بهار، سربرسد، فتحالمبین! و چند روز دیگرش، دهم اردیبهشت؛ روز شروع الی بیتالمقدس! ما ۲ رکعت نماز فتح به قبله اول مسلمین، بدهکاریم که انشاءالله حتما آن را خواهیم خواند! در سر ما، سوداهای بزرگی است! و قدرمسلم، به حرکت خود ادامه خواهد داد قطار انقلاب! قطاری که در تواتر نسلها، همیشه مسافر نوبهنو دارد و در همه ایستگاههای بعدی، محسن حججیهای دیگری، چه باک از پیاده شدن متوهمان دارد؟! هیهات! ما ملت صدر اسلام نیستیم که با افتادن خواص بیخاصیت بیفتیم! که بارها در مقام عمل، ثابت کردهایم؛ «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند»! ۸۸ برای ما «قانون» ملاک بود و «مردمسالاری» و «رعایت حرمت انتخابات» و «پرهیز از هرج و مرج و فتنه و دروغ و آشوب» و امروز هم! و فردا هم! ما عاشق چشم و ابروی اصول مقدسمان هستیم، نه خواص! ما میخندیم به صورت متوهم کسانی که مدتهاست دارند با وسایل آرایش بنیصدر، سرخاب و سفیداب میکنند نفس اماره خود را! توهم، بیچاره میکند آدم را! مثل مگسی که از پنجره قطار رفته بیرون و دارد خط و نشان میکشد برای مسافران! آنهم چه مسافرانی! امام خمینی، مرحوم حاجاحمدآقا، آیتالله بهاءالدینی، علامه ذوالفنون؛ حسنزاده آملی، علامه گرانقدر؛ محمدتقی جعفری، مرجع صاحبنفس؛ آیتالله بهجت… مخلص کلام؛ بر خامنهای، رهبر خوبان، صلوات!
(۱ دیدگاه)
- بایگانی: یسارمروی؛ کوچه دین و دنیا از تهران تا طهران
روزنامه جوان ۱۸ بهمن ۱۳۹۶در شمال بازاربزرگ تهران، دقیقا روبهروی بنای قدیمی شمسالعماره، کوچه جالبی وجود دارد؛ ریشهدار در تاریخ، که سالیان درازی است بار دین و دنیا را همزمان به دوش میکشد! شگفتا! این کوچه تنگ و اسرارآمیز، هم دارای حوزه علمیه است و هم بورس ۲ نوع کالا که عجیب نماد زندگی دنیوی آدمیزادند؛ شکلات و لوازم آرایش! القصه! دوشنبه که با عیال، رفته بودیم بازار، بعد از زیارت گذری امامزاده زید و سیاحت چند محله دیرین شهر، خیابان ناصرخسرو را قدمزنان آمدیم بالا تا کمی هم در طهران، گشت زده باشیم! برای من، هر چقدر «تهران» نماد شهری شلوغ و پر از برج و آپارتمان و دود و آهن است؛ «طهران» اما محلهای دنج است که عطر و بوی تاریخ دارد! و دارالفنون دارد! و گلهبهگله عمارت دیدنی دارد! و دهها کوچه سرشار از خاطره دارد که الحق و الانصاف «کوچه مروی» را حلاوت دیگری است! چرا که از دیرباز، تقاطع دین و دنیا بوده؛ هم محل تحصیل طلاب و تدریس علما، هم محل خرید و فروش خوشمزهترین کاکائوها و… بعله! مشکیترین خط چشمها! و لابد به استعاره از اینکه چقدر دین و دنیا کنار هم و پهلوبهپهلوی هماند! همچنان که چسبیده به دیوار «مدرسه مروی» که محل تهذیب و تحصیل و تدریس است، دهها دکان وجود دارد که عجیب، آدمی را وسوسه میکند به خرید! و عجیب، نماینده زرق و برق زندگی دنیوی! تا آن حد که در شیشه حجرهای نوشته بود؛ «خال مصنوعی گوشه لب رسید!» و بامزه اینکه بعد از خواندن این جمله، ناگهان چشمت از منتهیالیه دنیا، خیره میشود به چند طلبه جوان کتاب به دست که از در مدرسه مروی بیرون میآیند و چنان درگیر درس و بحث، که یک آن فکر میکنی؛ هیچ چشمشان به این همه ریمل نمیافتد! اما نه! تو اشتباه میکنی! دین نیامده که دنیا را به اسارت ببرد؛ بلکه آمده تا رنگ بهتری به دنیا بدهد؛ «رنگ خدا»! و همین گونه است که میبینی؛ فروشنده و خریدار زرق و برق زندگی، بنا به همان سنت قدیم احترام به روحانیت، سلام میکنند به معلم و شاگرد مروی! و خب! همین سلام و علیک و مصافحه دین و دنیا است و همین پیوند نزدیک علم و بازار و حجره و دکان است که این همه دیدنی کرده کوچه مروی را! کوچهای که مظاهر دین و دنیا را تؤامان دارد! و چقدر هم تنگ هم! و اصلش، زیبایی این کوچه تاریخی، به همین قرابت است! و صدالبته به اینکه با خانمت، مشغول همین تفکرات و همین حرفها باشی، که هنگام بازگشت از کوچه، نرسیده به مدرسه مروی، ناگهان چشمت بیفتد به سیدمسعود خامنهای! و سلامی و علیکی و باز، فرورفتن در اسرار ناب و زلال کوچهای در دل طهران، به نام «مروی» که هم مظهر دین است و هم نماد دنیا! و تو هیچ کجای شهر، فرزندان حضرت آقا را نبینی، الا در همین کوچه! در همین کوچه که هم جلوه مکاسب است و هم تجلی کسب! آری! کوچه مروی، خال طبیعی گوشه لب طهران است!
(۱ دیدگاه)
- بایگانی: یساربرای کربلای پنجیها هاشمی «فرماندهی فتنه» بود
نه جنگ!حسین قدیانی ۱۸ دی ۱۳۹۶
تخلفشان؛
دستکاری کردن شناسنامه بود!
تعدد مشاغلشان؛
برداشتن همزمان چند بار جنگ!
محل درمانشان؛
بیمارستان صحرایی واقع در همین خاک خودمان!
و ضربان قلبشان
در جماران میزد
نه در کیش
نه در استخر شهبانو
و من ماندهام
با این پرسش حیاتی
نخستین سالگرد هاشمی مهمتر است
یا سیویکمین سالگرد کربلای ۵؟!
هانوفر آلمان
یا شلمچهی ایران؟!
بچههای جنوب
یا مسافران شمال؟!
چند دولت
آمدند و رفتند
آخرش هم آزادراه تهران- شمال را نساختند!
ولی
سهراه شهادت
یکشبه باز شد!
به عشق ولی…
دلم میخواهد
به «سیاست» فحش بدهم
به این بیپدر و مادر لعنتی
و به دروغ بزرگی به نام اصلاحطلبی
و به دروغ بزرگتری به نام اصولگرایی
و به بزرگترین دروغ ممکن؛
«هاشمی فرماندهی جنگ بود»!
هیهات!
فرماندهی جنگ، خمینی بود
بتشکن کبیر
امام پابرهنهها
و الا آن مرحوم
«فرماندهی فتنه» بود!
و سرکردهی ساندویچخوران خیابان انقلاب!
پدر معنوی بابک زنجانی
و بیژن زنگنه
و همسر «بریزید در خیابانها»
این روزها
چپ و راست
دارند از هاشمی میگویند
و من میترسم
باز هم شهدا قیچی شوند
با تیغههای اصلاحطلبی
و اصولگرایی
لعنت بر سیاست
مرگ بر ۳۷ شغلهها
مرگ بر توجیه
«رئیس قبرستان ادب بودن که شغل حساب نمیشود!»
اما بودجه را بلد است تیغ بزند!
و صدای مردم را درآورد!
زین پس
به جای واژهی نامأنوس «عدالت»
بگوییم؛ کشلقمه!
شد فلان میلیارد بودجه!
بخوربخور چپ و راست
در فستفود مصلحت
صدرحمت به عطاویچ
و هنوز هم
دعوا بر سر لحاف ملاست!
و اما در کربلای ۵
چند تکه نان خشک بود ناهار!
و سادهزیستی
واقعیت بود!
و انقلابیگری
حقیقت بود!
و رنگ بادگیرها
آبی بود
درست مثل رنگ آسمان…
هان ای حضرت آقازاده!
کجا را میگردی؟!
وصیتنامهی پدرت در گاوصندوق است!
کنار نامهی سرگشاده!
طبقهی بالای «موشک میخواهیم چه کار»!
«فرماندهی جنگ!»
خخخخخ…
الحق که حق با پدرم بود
آنجا که در وصیتنامهاش نوشت؛
«سرخی بالاترین رنگ است، نه سیاهی»!
و شما همه سیاهید…
سیاه و سیاهکار
مرگ بر شما!
درود بر شهدا!
مرگ بر فتنه!
درود بر صداقت!
مرگ بر سیاست!
درود بر شهادت…
(۸ دیدگاه)
- بایگانی: یساردر شأن ملت کار کنیم وطن امروز ۱۷ دی ۱۳۹۶
دارم تصاویر یومالله ۱۳ دی و یومالله ۱۴ دی را نگاه میکنم و به این فکر میکنم که صرفنظر از دشمن، گویا ما نیز این ملت را آنچنان که باید نشناختهایم! من یکی که فکرش را هم نمیکردم تنها ۴ روز بعد از غائله اخیر، مردم غیور ما در پاسداشت ساحت قانون و امنیت و نظم و آرامش و صدالبته ولایتفقیه، چنین حماسهای بیافرینند؛ آن هم سراسری! این مردمی که آمدند و باز هم دشمن را در فتنهای دیگر ناکام کردند، همان مردمی هستند که بحق، به بسیاری امور اعتراض دارند و گلهمندند اما پای انقلابشان، با همان عزم و انگیزه ایستادهاند که بهمن ۵۷؛ که روزگار جنگ! خوب است همینجا یادی کنیم از کربلای ۴ که چند روز پیش سالگردش بود و از کربلای ۵ که چند روز بعد سالگردش است! شاید این همه فتنه میشود که ما همین سالگردها را فراموش کنیم! و شهدای این ملت را فراموش کنیم و شبهای منور شلمچه را فراموش کنیم و فراموش کنیم که این مردم هنوز هم بر عهد و پیمانشان با شهدای خود هستند! اگر گرانی هست و اگر بیکاری و رکود و فقر و فساد و تبعیض، گناه شهدا چیست؟! گناه پرچم مقدس کشور چیست؟! دشمن میخواهد کمکاریها و کجکاریها را بنویسد پای اصل نظام لیکن مردم، خواه به این رأی داده باشند و خواه به آن، هوشیارند! هوشیار و همیشه در صحنه! هوشیار و همیشه در صحنه و بصیر! بله! جملات، شعاری به نظر میرسد اما در وصف این ملت که ۸۸ یومالله ۹ دی را آفرید و ۹۶ یومالله ۱۳ و ۱۴ دی را، حقا که باید شعار هم سر داد! اینک بر همه ما فرض است که در شأن ایستادگی این ملت، کار کنیم؛ بویژه دولت! واجب است بر آقای روحانی که در جمع کابینه، تصاویر تظاهرات سراسری ۱۳ و ۱۴ دی را به وزرا و معاونان و مشاوران خودشان نشان دهند و از ایشان بپرسند؛ آیا کار و کارنامه شما، در شأن این ملت بوده یا نه؟! در کربلای ۵ شمار کثیری از شهدا، طلبه بودند و دانشجو! الساعه باید روحانی ما و دانشگاهی ما با خود نجوا کند که آیا درس و بحثش در شأن شهدای شلمچه بوده یا نه؟! اینها سئوالات مهمی است! باورم هست ملت در شأن شهدای خود حماسهآفرینی میکند لیکن آن روزنامهنگار که لوگوی خود را با رنگ پرچم تکفیریها ست میکند و به دروغ «صبح بدون تحریم» را تیتر میکند، چه؟! من نویسنده این متن، چه؟! جناب نماینده مجلس، چه؟! آیا رواست که ملت، با وجود کوهی از مشکلات ریز و درشت، همیشه در صحنه بصیرت، حاضر باشد و آنوقت رئیس دولت قبلی و فعلی، مدام در پی سیاسیبازی و طعنه و کنایه و جار و جنجال و قیل و قال بیخود باشند؟! یعنی چه واقعا این همه مخالفخوانی و همصدایی با دشمن؟! فیلم هم اگر داریم بازی میکنیم، چرا همیشه نقش اپوزیسیون را بازی میکنیم؟! دولت، دولت شده که بیفتد در ریل خدمت یا دعوا و مرافعه؟! رئیس دولت قبل هم! قبلتر از او هم! واقعا خوب است کمی حیا کنیم از این مردم عزیز! و کمی از خدا بترسیم! عمده مشکل، در غفلت از همان خدایی است که شیربچههای کربلای ۴ و ۵ هرگز فراموشش نمیکردند! بیاییم برگردیم به خط خدا! و به خط مقدم خداباوران! دردانههایی که از جان خود گذشتند تا ما امروز، قانون و امن و امان و قوای سهگانه و چه و چه داشته باشیم! آقای رئیسجمهور قبلی! «غاصب» آن کسی است که با سخن شلوغ و حرف دروغ، جادهصافکن فتنهگران کف خیابان شود! آقای رئیسجمهور فعلی! ۵ سال از ۸ سال دولتمردی شما گذشت؛ مگر این چند روزه دریابی! میترسم! والله میترسم عمر من و شما بگذرد و دستآخر، شرمنده خون شهدا شویم! و خجل از این ملت شهیدپرور! «ملت شهیدپرور» به کدام سند؟! به سند نگاه نافذ شهید حججی! نه! من شعار نمیدهم! اینها واقعیت است! و اینکه ما مردم خوبی داریم، یک واقعیت است! عین واقعیت است! چه خوب که همپای این ملت، بیاییم جلو! چه خوب که دولت و مجلس ما، در حد و اندازههای شکوه این مردم، کار کنند و الا روز حسابی هم هست! آنروز دیگر مجال نداریم فیلم بازی کنیم! و برویم در جلد اپوزیسیون! دلم بادگیر آسمانی شهدای کربلای ۵ را میخواهد! و پیرمردی که صدای بلندگویش تا عرش بالا میرفت! همان که ماشینش سوخت و دامادش جلوی چشمش پرپر شد لیکن باز هم این ندا را سر میداد: «ماشاءالله حزبالله»!
(۱ دیدگاه)
- بایگانی: یسارما پیروزیم در مدح ملت مقاوم ایران
وطن امروز ۱۴ دی ۱۳۹۶
«دیدهبان بیبیسی» ضمن بازنشر دلهره قدیمیاش، ما را دوباره یاد اعتراف تاریخیاش در فتنه ۸۸ انداخت که در وصف امثال خود نوشته بود: «ما شکست خوردیم!» سلمنا! من هم معتقدم «ما پیروز شدیم!» آری! ما میتوانستیم در شناخت دوست و دشمن و رعایت اقتضای روزگار، اشتباه کنیم لیکن با مدد از صبر انقلابی و بصر سیاسی، مچ فتنه بزرگ دیگری را خواباندیم!
ما پیروز شدیم؛ عوض دلهره، سرشار از امید و آرامش و ایمان هستیم و ذرهای به حقانیت مسیر میسر خود و درایت رهبر معزز خود شک نکردیم!
ما پیروز شدیم؛ ننگ شکست ابدی بر صورت جریانی ماند که دیروز، لوگوی روزنامه خود را با رنگ پرچم تکفیریها هماهنگ کردند و امروز، پرچم مقدس ایران را آتش زدند!
ما پیروز شدیم؛ کسانی که شعار «نه غزه، نه لبنان» سردادند، مشخص شد ایران را مثل سوریه میخواهند!
ما پیروز شدیم؛ با آنکه با افتخار به حسن روحانی رأی ندادیم و از چیزی هم پشیمان نیستیم اما صدمه به ادارات دولتی را محکوم کردیم، نه توجیه!
ما پیروز شدیم؛ با وجود آنکه یک اصلاحطلب را شهردار تهران میدیدیم لیکن شکستن نردههای خیابان انقلاب را اغتشاش خواندیم، نه رفتار طبیعی!
ما پیروز شدیم؛ نظم و انضباط شهر و امن و امان کشور را همچون مدعیان دروغین اصلاحات در سال ۸۸ قربانی رقابت سیاسی نکردیم!
ما پیروز شدیم؛ صبوری و بصیرت و اخلاق را فدای سیاست نکردیم و البته به بهانه مقابله با آشوبطلبان، ملت را در نبرد با قصور دولت، تنها نگذاشتیم!
ما پیروز شدیم؛ فتنهگران ۸۸ را که هرگز راضی به پیگیری اعتراض خود از مجرای قانون نبودند، اینک چنگزننده به همان ریسمان تواصی قانونمدارانه خود میبینیم: «اعتراض، آری! اغتشاش، نه!»
ما پیروز شدیم؛ نه تقلب را اسم رمز آشوب کردیم؛ نه گرانی و بیکاری و رکود را بهانه ناامنی!
ما پیروز شدیم؛ با وجود آنکه در حوزه اقتصاد و معیشت، دهها نقد به عملکرد و عملنکرد دولت داشتیم اما در دوگانه دولت قانونی و آشوبطلبان، هرگز موضع پوپولیستی نگرفتیم!
ما پیروز شدیم؛ ضمن درک شرایط، محدودیت مقطعی دسترسی به بعضی شبکههای اجتماعی را دال بر وجود خفقان دولتی نخواندیم!
ما پیروز شدیم؛ یقین داشتیم با خاکپاشی هیچ جماعتی به آسمان، چهره منور ماه، مخدوش نمیشود!
ما پیروز شدیم؛ از عمق جان به هویت دینی و غیرت ملی این ملت نستوه، ایمان داشتیم و بخوبی میدانستیم ایرانی آزاده، همچنان که در تظاهرات سراسری کمنظیر و واقعا باشکوه دیروز ۱۳ دی نشان داد، تا آخرین قطره خون، پاسدار ساحت امنیت، قانون، ملیت، دیانت و صدالبته ولایت است.
(۲ دیدگاه)
- بایگانی: یسار#جنگ_جملات ۱۲ دی ۱۳۹۶
الساعه دارم لذت میبرم از برنامهی خوب #سمت_خدا و سخنان خوبتر استاد #قرائتی که کلی هم گریز زدند به مسائل روز، صریح و البته صحیح. من اگر جای دستاندرکاران صدا و سیما بودم، به جای مستندهای تند نامناسب برای این ایام، همین برنامه را مکرر بازپخش میکردم. لحن لیّن، آرام، متین، منطقی، مردمی، شمرده، پخته و در عین حال انقلابی این معلم قدیمی قرآن، همان چیزی است که بیتعارف در سخنان حضراتی چون علمالهدی و سیداحمد خاتمی کمتر دیده میشود! صدالبته بله! رسانههای مغرض، سخنان این عزیزان را کم و بیش و پس و پیش میکنند اما باورم هست که خود این حضرات هم خیلی دقیق و عمیق سخن نمیگویند! آنی به #حضرت_آقا نگاه کنید! ایشان با آنکه به معنای حرفهای کلمه «خطیب» هستند و تازه «خوشحافظه» هم هستند، لیکن اغلب اوقات، از روی مندرجات کاغذ کوچکی که همراه خود دارند، به ایراد سخن میپردازند! و این یعنی جنگ امروز ما «جنگ جملات» است! و در چنین نبردی، بیش از پیش «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد»! دروغ چرا؟ حتی برای منِ حسین قدیانی هم خیلی وقت است که سخنان بعضی زعمای جناح #اصولگرا اندک جذابیتی ندارد! مخلص کلام؛ من اگر نمیتوانم منظور خوبم را با جملاتی درست برسانم و سخنانم مدام برای جریان انقلابی هزینه درست میکند، همان به که با #سکوت خود #علی را یاری کنم! جناب #علم_الهدی! حضرت #خاتمی! شما با حکم رهبر فرزانه #خطیب شدهاید، بلکه دربارهی مسائل روز، درست و بهروز سخن بگویید؛ شمرده، پخته، دقیق، عمیق و با رعایت همهی جوانب! نه اینکه به محض شروع سخنرانی شما #انتخاب بشکن بزند که آخجون! تیترم جور شد…
(۲ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- سلام آیتالله جنتی
- «مجنون» نام هیچ جزیرهای نیست!
- «ملیگرا» شهدا بودند
- پادگان حمید
- سخنی با کاسبان مصدق
- دین، مظلوم و حکومت دینی، مظلومتر!
- ما اهل «فتنه» و «انحراف» نیستیم؛ «مردمسالاری» تنها بماند!
- رهبر خوبان
- با فساد درونت مبارزه کن، اول!
- ای پسر فاطمه! منتظر تو هستیم…
- نیروی مظلوم انتظامی
- برائت از «منیت» شرط انقلابیگری
- کلا پیادهاید!
- حاتمیکیای وابسته؛ ابراهیم وارسته
- پس غرب هم غافلگیر میشود!
- مروی؛ کوچه دین و دنیا
- فجر روحالله؛ طلیعه عصر بقیةالله
- از آدمبرفی تا آدمحرفی!
- برای کربلای پنجیها
- در شأن ملت کار کنیم
- ما پیروزیم
- #جنگ_جملات
- آری! تقصیر خامنهای است…
- فحشخور «علی» همیشه ملس است!
- برای آقا
- دولت زورگو؛ شهرداری بیخیال!
به نام خدا
این فقط شما همسنگران مظلوم نیستید که هیچگاه در «جمهوری اسلامی» رنگ «تجلیل» را نمیبینید! «روحالله» هم ندید! و «سیدعلی» هم نمیبیند! شک نکنید که ما در نهایت خمودگی «راستقامتان جاودانهی تاریخ خواهیم ماند»!
واقعا تنها راه ممکن در این دوران وانفسا همین است؛ ما ایستادهایم…
حزباللهی مظلوم در جمهوری اسلامی مظلوم، فقط بایستی به حجت خود «شهید حججی» اقتدا کند…
زمانه عجیبى شده!
با این همه «ما در راه دفاع از «انقلاب اسلامى» بیدارتر مىشویم»…
سلام
سالروز ازدواج «تنها زوج معصوم عالم» بر همه بچههای قطعه ۲۶ مبارک!
عالی بود این مطلب…
قربان قدیمها…
این قطعه پر از عاشق بود…
نمیدانم آدمها عوض شدهاند یا ارتباطات تغییر کرده و من عقب ماندهام؟!
اینستاگرام حسین قدیانی
اینستاگرام زیاد خوب نیست… همینجا بهتره…
هنگام خواندن این متن، آدم حس تهاجمی پیدا میکنه…
طبیعت