وطن امروز؛ ۱۴ اسفند ۱۳۹۶

حسین قدیانی: هیچ کجا نروم عید، همدان را حتما میروم و قبل از هر کجای شهر زیبای بوعلی، دوست دارم اول بروم گلزار شهدا تا از نزدیک، سوسوی ستارههای لشکر ۳۲ انصارالحسین را تماشا کنم و این اشتیاق، راستش را بخواهی، ریشه در قلم زلال «حمید حسام» دارد که این سالیان، امثال مرا به برکت کتابهایی که نوشت و مخلصانه هم نوشت، آشنا کرد با مردان نابی چون «علی چیتسازیان» که معتقد بود؛ «ابتدا باید از سیمخاردار نفس رد شد، آنگاه از سیمخاردار دشمن!» و اینکه بارها تکرار کردهاند حضرت آقا، این جمله حقیقتا انسانساز را، یعنی مؤلف اثر فاخر «وقتی مهتاب گم شد» کارش را بهدرستی انجام داده! سلام خدای شهیدان بر قلمها و قلمزنهایی که بر مدار آسمان مینویسند تا ما جاماندگان زمین، مدد از ستارهها بگیریم و راه را گم نکنیم و شهدا را فراموش نکنیم و نیاید بر ما روزی که از سر بیمعرفتی، اجازه دهیم پیشکسوتان جهاد و شهادت، در پیچ و خم زندگی، به حال خود رها شوند!
القصه! روزهایی است که «آب هرگز نمیمیرد» را دست گرفتهام و شبی چند صفحه میروم جلو اما آهسته و پیوسته، تا به این زودیها تمام نشود «لیالی وصال»! کتاب، خاطرات سردار جانباز «میرزامحمد سلگی» است به قلم قهرمان قصه ما و چقدر هم خوب، ما را آشنا میکند با «فرمانده گردان ۱۲۵ حضرت اباالفضل» که همان مصاحبهشونده باشد و همان که عجیب دلداده حضرت علمدار است! باید هم «مکتب عباس» چنین رزمندگانی بسازد! باید هم انقلاب اسلامی، چنین مردانی بسازد! بیخود نیست علاقه خامنهای به قلم حسام و قدم سلگی! و بیخود نبود که خمینی، بوسه میزد بر دست و بازوی اصحاب جبهه و جنگ! و کیست که فراموش کند نویسنده این همه کتاب خوب دفاع مقدسی، خود از اهالی طلاییه و مجنون و خیبر و بدر است لیکن با وجود این مؤانست و مجالست، وقتی «حمید حسام» پای خاطرات همسنگرانش مینشیند، هیچ نشانی از نقش خودش بروز نمیدهد، تا الگویی باشد برای امثال من که اگر در وادی «قدم» باید از «مین» ترسید، در عرصه «قلم» هیچ چیز ترسناکتر از «من» نیست! که نیک اگر بنگری، این «من» قادر است همان کار «مین» را کند و خرواری حرف و کلمه و جمله و کتاب و مقاله را دود کند هوا! سلام خدای شهیدان بر عزیزانی که چه موسم قدمزنی در روزگار جنگ و چه هنگام قلمزنی در جنگ روزگار، قبل از هر چیز، به مصاف دشمنی رفتند که نامش «من» بود! چند شب پیش، میخواندم از لابهلای خاطرات میرزامحمد که بنا به تنگنای جنگ، بعضا رزمندهها با خاک پشت اورکت همدیگر، تیمم میکردند! سلام خدای شهیدان بر نمازهایی که با تشنهترین لب ممکن، اقامه میشد! اگر روزگار جنگ، کمی آنسوتر از «دوکوهه» ما را پادگانی بود به نام «حمید» که محل اجتماع شیربچههای وطن بود، الحمدلله که در این جنگ روزگار هم به یمن قلمزنیهای سراسر شیدایی و شهدایی استاد حسام «پادگان حمید» داریم! «وقتی مهتاب گم شد» و «آب هرگز نمیمیرد» پادگانی است که خشتخشت آن، بوی معرفت، ایثار، دلاوری، بصیرت، مقاومت و همت میدهد! اگر ستاره «وقتی مهتاب…» خوشلفظ است و اگر مجاهد «آب هرگز…» میرزامحمد و اگر «راوی فتح» آوینی و اگر مؤلف «دفاع مقدس» حمید حسام، کجای ایستادگی ما در برابر خصم متجاوز، شرمندگی دارد که بعضیها این همه جنگ را درشت مینویسند و درست نمینویسند؟! ناظر بر وجود همین عناصر است که باید قدر امثال حمید حسام را بیشتر بدانیم! میان آنچه رفیق شفیق شهدا برای ما و صدالبته برای خدا مینویسد، تا «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد» که زنجیرهایها نوشتند، حدفاصل درستنویسی و درشتنویسی است! بلاشک اگر شهادت همدانی و همدانیها نبود و اگر جنگ دیروز و امروز نبود و اگر نبود که حاجقاسم، هنوز هم جامه رزم بر تن دارد، حقوقخواندهها در پناه کدام صلح و صفا و امنیت، حتی مجال طعنهزدن به سربازها و سردارها و سرهنگها را داشتند؟! برای ما اما بهار با شکوفایی لالههای «فتحالمبین» میآید! و اردیبهشت با مردان خستگیناپذیر «الی بیتالمقدس»! ما نه «دوم خردادی» و نه «سوم تیری» بلکه «سوم خردادی» هستیم و از تکرار نام مقدس شهدا و وصیتنامه شهدا، هرگز پشیمان نمیشویم! ما خدا را شاکریم و افتخار میکنیم که آویزان به ریسمان پوسیده فتنه و انحراف نیستیم که حاضر باشیم تا قعر دوزخ منیتهای سرگشاده و متوهمانه، با بعضی از این رجالگان سیاستباز برویم! دست ما در دست قهرمانان آثاری است که «حمید حسام» به زیبایی هر چه تمامتر نوشته، نه دونپایگانی که از سر بیمعرفتی و بیصفتی، مدام به بخت خود، لگد میزنند! آری! دست ما در دست خوشعاقبتهاست؛ همان نازنینان که «من» را «مین» میدانند و بدون هیچ تعارفی، به استاد حسام تأکید میکنند؛ «اگر برای خدا نیست، همان به که نه من بگویم و نه تو بنویسی!» بخوانید مقدمههای عاری از منیت تألیفات حمید حسام را که به تنهایی در حکم یک کتاب هستند!
خدایا! دست آسمانی شهدا را از دست کوتاه ما جدا مکن! خدایا! ما را قدردان قدمها و قلمهایی قرار بده که تنها و تنها به عشق تو برداشته میشوند! خدایا! در صراط مستقیم شهادت، هر آینه بر همت ما بیفزا! خدایا! ما را با دردانههای دوکوهه و خاکیپوشان حمید، محشور کن! خدایا! به دنبالهروهای فتنه و پیادهروهای انحراف بیاموز که تا همیشه و هر کجا با تکرارکنندگان منیت و اسیران سیمخاردار نفس و جداشدگان از راه شهیدان رفتن، نه هنر که اتفاقا نهایت بیهنری و اسباب ننگ دائم دنیوی و اخروی است! خدایا! چشمان منتظر دوکوهه و حمید را و مسلم و حبیب را و خاضعان شبهای امنیجیب را و آدم را و خاتم را و همه شهدا و صلحا را و همه انبیا و اولیا را و همه تاریخ را و همه گذشته و آینده را و همه زمین و زمان را به ظهور «مهدی فاطمه» روشن کن! خدایا! قدم ما را و قلم ما را در مسیر خدمت به حضرت صاحبالزمان و نایب بر حق ایشان، استوار کن! خدایا! همچنان که در مسجد جامع خرمشهر، نماز فتح خواندیم، فیض عظمای نماز آزادی قدس در مسجدالاقصی را نیز روزی ما مقرر کن! خدایا! به راویان دفاع مقدس ما، توفیق روایت فتوحات بیمثال دوران امامت حضرت بقیةالله را نیز ارزانی کن! خدایا! ما جز تو، کسی را نداریم و جز تو، نخواستهایم هم کسی را داشته باشیم! هر آن، باور ما را به «کفی بالله حسیبا» فزونی بخش!
روزنامه جوان ۵ اسفند ۱۳۹۶
امام خمینی، مرحوم حاجاحمدآقا، آیتالله بهاءالدینی، علامه ذوالفنون؛ حسنزاده آملی، علامه گرانقدر؛ محمدتقی جعفری، مرجع صاحبنفس؛ آیتالله بهجت، آیتالله خوشوقت، حاجآقا مجتبی تهرانی، آقا عزیز، قاسم سلیمانی، باقری روزگار جنگ، باقری جنگ روزگار، سیدحسن نصرالله، عماد مقاومت و ایستادگی، طهرانیمقدم بلندبالا، سردار شهید حاجحسین همدانی، بلباسی مخلص و بیادعا، مصطفی چمران، مصطفی احمدیروشن، مصطفی صدرزاده، محسن حججی، مادران محترمه و صبور همین شهدای اخیر خیابان پاسداران، پدر شهیدان دستواره، شیرزن چشم به راه اسطورهای به نام حاجاحمد، خود سردار انتهای افق، شهیدان حسین غلامکبیری و امیرحسام ذوالعلی، شمع جمع منور آزادگان؛ مرحوم ابوترابی، همه مردمی که ۹ دی ۸۸ آمدند، راهپیماییکنندگان همین ۲۲ بهمن تماشایی، دختران واقعی خیابان انقلاب، پسران غیور میدان آزادی، پیرزنی که با عصایی در یک دست و قاب عکسی در یک دست دیگر آمده بود، همسران ایثارگر جانبازان، عشقدرصدیهای ویلچرنشین، مجانین باصفای مجنون، بازماندگان خیبر و بدر، دردکشیدههای اروند، فاتحان فاو، والفجر هشتیها، کربلای پنجیها، انصارالحسینیها، پدرانی که «کاکه» خوانده میشدند، مادرانی که «دا»، علی خوشلفظ، میرزامحمد سلگی، پیشکسوتان جهاد و شهادت، اصحاب ژن شبزندهداری، شیران روز، پارسایان شب، عرفای همیشه زنده بازیدراز پر رمز و راز، بچههای هنوز پای کار فتحالمبین، راوی خوشالحان فتح که راههای آسمان را آشناتر بود تا راههای زمین، بلبل خوشخوان خمینی، سینهزنان حسینیه همت، عشاق «کربلا، کربلا! ما داریم میآییم»، اربعینیها، از نجف تا کربلاییها، عاشوراییها، دلدادگان علمدار اباعبدالله، عباسهای تشنهلب دشت عباس، روضهخوانهای امالبنین، شهید علمدار و مداحان و سخنرانان و مستمعان عالیمقام بیت رهبری که هر کدامشان به تنهایی، درجات بزرگی از بندگی و وصال و معرفت و بصیرت داشته و دارند، تنها و تنها شماری از مردان و زنان خدایی و روحاللهی و علیالدوام جاویدان و تا ابد حی و حاضر و ناظر انقلاب اسلامی هستند که بارها و بارها اذعان کردهاند به رهبری حکیمانه رهبر انقلاب و صلاحیت ایشان برای امامت امت! در لیستی که نام بردم، خمینی با آن عظمت، فقط یک نفرشان بود! و حضرت آیتالله حسنزاده آملی فقط یک نفر! و حاجقاسم فقط یک نفر! خب! یکی هم سالیانی است که بر اساس کمبود لیاقت و قلت سعادت، لیست دیگری را برگزیده! لیستی که مفتخر(!) به حضور بنیصدر است! و مریم قجر عضدانلو ابریشمچی رجوی که نام هر بدکارهای را در فامیلی طولانی خود یدک میکشد! و یکی هم آن شیخ بیسواد که از ۴ نفر، پنجم شد! و یکی هم آن مهندس که وسط برگزاری انتخابات و در حالی که هنوز مردم داشتند رأی میدادند، متوهمانه و از سر منیت، اعلام پیروزی کرد! آری! لیست آدمبدها در هوای نفس، نفس میکشد! در سوادی من! و آن بیصفت که خودش را سوپرمن میخواند، باید هم از مدتها پیش، خودش را جا کند در این لیست! حالا برگردید به اول متن! وقتی خامنهای را لیست بلندبالایی تأیید کرده و میکند که خمینی با آن عظمت، فقط یک نفرشان است، چه باک از نامه سرگشاده یا نامه متوهمانه؟! بعضیها توهم زدهاند پریدنشان از درخت انقلاب، انقلاب را هم میپراند لیکن کی و کجا مگسی از شاخه درختی پریده و آن درخت اصلا متوجه شده؟! بنیصدر، مگسک رژلب زدهای بود که توهم زده بود حریف آه مادران شهدا هم میتواند بشود! مجددا برگردید به لیست ابتدای متن! من البته مشخصا ننوشتم از مادر ۵ شهیدی که میگفت؛ «گیرم پسری نداشته باشم اما جان خودم که هست!» چند روز دیگر، خیبر است و بدر! و همین که بهار، سربرسد، فتحالمبین! و چند روز دیگرش، دهم اردیبهشت؛ روز شروع الی بیتالمقدس! ما ۲ رکعت نماز فتح به قبله اول مسلمین، بدهکاریم که انشاءالله حتما آن را خواهیم خواند! در سر ما، سوداهای بزرگی است! و قدرمسلم، به حرکت خود ادامه خواهد داد قطار انقلاب! قطاری که در تواتر نسلها، همیشه مسافر نوبهنو دارد و در همه ایستگاههای بعدی، محسن حججیهای دیگری، چه باک از پیاده شدن متوهمان دارد؟! هیهات! ما ملت صدر اسلام نیستیم که با افتادن خواص بیخاصیت بیفتیم! که بارها در مقام عمل، ثابت کردهایم؛ «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند»! ۸۸ برای ما «قانون» ملاک بود و «مردمسالاری» و «رعایت حرمت انتخابات» و «پرهیز از هرج و مرج و فتنه و دروغ و آشوب» و امروز هم! و فردا هم! ما عاشق چشم و ابروی اصول مقدسمان هستیم، نه خواص! ما میخندیم به صورت متوهم کسانی که مدتهاست دارند با وسایل آرایش بنیصدر، سرخاب و سفیداب میکنند نفس اماره خود را! توهم، بیچاره میکند آدم را! مثل مگسی که از پنجره قطار رفته بیرون و دارد خط و نشان میکشد برای مسافران! آنهم چه مسافرانی! امام خمینی، مرحوم حاجاحمدآقا، آیتالله بهاءالدینی، علامه ذوالفنون؛ حسنزاده آملی، علامه گرانقدر؛ محمدتقی جعفری، مرجع صاحبنفس؛ آیتالله بهجت… مخلص کلام؛ بر خامنهای، رهبر خوبان، صلوات!
از تهران تا طهران
روزنامه جوان ۱۸ بهمن ۱۳۹۶
در شمال بازاربزرگ تهران، دقیقا روبهروی بنای قدیمی شمسالعماره، کوچه جالبی وجود دارد؛ ریشهدار در تاریخ، که سالیان درازی است بار دین و دنیا را همزمان به دوش میکشد! شگفتا! این کوچه تنگ و اسرارآمیز، هم دارای حوزه علمیه است و هم بورس ۲ نوع کالا که عجیب نماد زندگی دنیوی آدمیزادند؛ شکلات و لوازم آرایش! القصه! دوشنبه که با عیال، رفته بودیم بازار، بعد از زیارت گذری امامزاده زید و سیاحت چند محله دیرین شهر، خیابان ناصرخسرو را قدمزنان آمدیم بالا تا کمی هم در طهران، گشت زده باشیم! برای من، هر چقدر «تهران» نماد شهری شلوغ و پر از برج و آپارتمان و دود و آهن است؛ «طهران» اما محلهای دنج است که عطر و بوی تاریخ دارد! و دارالفنون دارد! و گلهبهگله عمارت دیدنی دارد! و دهها کوچه سرشار از خاطره دارد که الحق و الانصاف «کوچه مروی» را حلاوت دیگری است! چرا که از دیرباز، تقاطع دین و دنیا بوده؛ هم محل تحصیل طلاب و تدریس علما، هم محل خرید و فروش خوشمزهترین کاکائوها و… بعله! مشکیترین خط چشمها! و لابد به استعاره از اینکه چقدر دین و دنیا کنار هم و پهلوبهپهلوی هماند! همچنان که چسبیده به دیوار «مدرسه مروی» که محل تهذیب و تحصیل و تدریس است، دهها دکان وجود دارد که عجیب، آدمی را وسوسه میکند به خرید! و عجیب، نماینده زرق و برق زندگی دنیوی! تا آن حد که در شیشه حجرهای نوشته بود؛ «خال مصنوعی گوشه لب رسید!» و بامزه اینکه بعد از خواندن این جمله، ناگهان چشمت از منتهیالیه دنیا، خیره میشود به چند طلبه جوان کتاب به دست که از در مدرسه مروی بیرون میآیند و چنان درگیر درس و بحث، که یک آن فکر میکنی؛ هیچ چشمشان به این همه ریمل نمیافتد! اما نه! تو اشتباه میکنی! دین نیامده که دنیا را به اسارت ببرد؛ بلکه آمده تا رنگ بهتری به دنیا بدهد؛ «رنگ خدا»! و همین گونه است که میبینی؛ فروشنده و خریدار زرق و برق زندگی، بنا به همان سنت قدیم احترام به روحانیت، سلام میکنند به معلم و شاگرد مروی! و خب! همین سلام و علیک و مصافحه دین و دنیا است و همین پیوند نزدیک علم و بازار و حجره و دکان است که این همه دیدنی کرده کوچه مروی را! کوچهای که مظاهر دین و دنیا را تؤامان دارد! و چقدر هم تنگ هم! و اصلش، زیبایی این کوچه تاریخی، به همین قرابت است! و صدالبته به اینکه با خانمت، مشغول همین تفکرات و همین حرفها باشی، که هنگام بازگشت از کوچه، نرسیده به مدرسه مروی، ناگهان چشمت بیفتد به سیدمسعود خامنهای! و سلامی و علیکی و باز، فرورفتن در اسرار ناب و زلال کوچهای در دل طهران، به نام «مروی» که هم مظهر دین است و هم نماد دنیا! و تو هیچ کجای شهر، فرزندان حضرت آقا را نبینی، الا در همین کوچه! در همین کوچه که هم جلوه مکاسب است و هم تجلی کسب! آری! کوچه مروی، خال طبیعی گوشه لب طهران است!
هاشمی «فرماندهی فتنه» بود
نه جنگ!
حسین قدیانی ۱۸ دی ۱۳۹۶
تخلفشان؛
دستکاری کردن شناسنامه بود!
تعدد مشاغلشان؛
برداشتن همزمان چند بار جنگ!
محل درمانشان؛
بیمارستان صحرایی واقع در همین خاک خودمان!
و ضربان قلبشان
در جماران میزد
نه در کیش
نه در استخر شهبانو
و من ماندهام
با این پرسش حیاتی
نخستین سالگرد هاشمی مهمتر است
یا سیویکمین سالگرد کربلای ۵؟!
هانوفر آلمان
یا شلمچهی ایران؟!
بچههای جنوب
یا مسافران شمال؟!
چند دولت
آمدند و رفتند
آخرش هم آزادراه تهران- شمال را نساختند!
ولی
سهراه شهادت
یکشبه باز شد!
به عشق ولی…
دلم میخواهد
به «سیاست» فحش بدهم
به این بیپدر و مادر لعنتی
و به دروغ بزرگی به نام اصلاحطلبی
و به دروغ بزرگتری به نام اصولگرایی
و به بزرگترین دروغ ممکن؛
«هاشمی فرماندهی جنگ بود»!
هیهات!
فرماندهی جنگ، خمینی بود
بتشکن کبیر
امام پابرهنهها
و الا آن مرحوم
«فرماندهی فتنه» بود!
و سرکردهی ساندویچخوران خیابان انقلاب!
پدر معنوی بابک زنجانی
و بیژن زنگنه
و همسر «بریزید در خیابانها»
این روزها
چپ و راست
دارند از هاشمی میگویند
و من میترسم
باز هم شهدا قیچی شوند
با تیغههای اصلاحطلبی
و اصولگرایی
لعنت بر سیاست
مرگ بر ۳۷ شغلهها
مرگ بر توجیه
«رئیس قبرستان ادب بودن که شغل حساب نمیشود!»
اما بودجه را بلد است تیغ بزند!
و صدای مردم را درآورد!
زین پس
به جای واژهی نامأنوس «عدالت»
بگوییم؛ کشلقمه!
شد فلان میلیارد بودجه!
بخوربخور چپ و راست
در فستفود مصلحت
صدرحمت به عطاویچ
و هنوز هم
دعوا بر سر لحاف ملاست!
و اما در کربلای ۵
چند تکه نان خشک بود ناهار!
و سادهزیستی
واقعیت بود!
و انقلابیگری
حقیقت بود!
و رنگ بادگیرها
آبی بود
درست مثل رنگ آسمان…
هان ای حضرت آقازاده!
کجا را میگردی؟!
وصیتنامهی پدرت در گاوصندوق است!
کنار نامهی سرگشاده!
طبقهی بالای «موشک میخواهیم چه کار»!
«فرماندهی جنگ!»
خخخخخ…
الحق که حق با پدرم بود
آنجا که در وصیتنامهاش نوشت؛
«سرخی بالاترین رنگ است، نه سیاهی»!
و شما همه سیاهید…
سیاه و سیاهکار
مرگ بر شما!
درود بر شهدا!
مرگ بر فتنه!
درود بر صداقت!
مرگ بر سیاست!
درود بر شهادت…
وطن امروز ۱۷ دی ۱۳۹۶
دارم تصاویر یومالله ۱۳ دی و یومالله ۱۴ دی را نگاه میکنم و به این فکر میکنم که صرفنظر از دشمن، گویا ما نیز این ملت را آنچنان که باید نشناختهایم! من یکی که فکرش را هم نمیکردم تنها ۴ روز بعد از غائله اخیر، مردم غیور ما در پاسداشت ساحت قانون و امنیت و نظم و آرامش و صدالبته ولایتفقیه، چنین حماسهای بیافرینند؛ آن هم سراسری! این مردمی که آمدند و باز هم دشمن را در فتنهای دیگر ناکام کردند، همان مردمی هستند که بحق، به بسیاری امور اعتراض دارند و گلهمندند اما پای انقلابشان، با همان عزم و انگیزه ایستادهاند که بهمن ۵۷؛ که روزگار جنگ! خوب است همینجا یادی کنیم از کربلای ۴ که چند روز پیش سالگردش بود و از کربلای ۵ که چند روز بعد سالگردش است! شاید این همه فتنه میشود که ما همین سالگردها را فراموش کنیم! و شهدای این ملت را فراموش کنیم و شبهای منور شلمچه را فراموش کنیم و فراموش کنیم که این مردم هنوز هم بر عهد و پیمانشان با شهدای خود هستند! اگر گرانی هست و اگر بیکاری و رکود و فقر و فساد و تبعیض، گناه شهدا چیست؟! گناه پرچم مقدس کشور چیست؟! دشمن میخواهد کمکاریها و کجکاریها را بنویسد پای اصل نظام لیکن مردم، خواه به این رأی داده باشند و خواه به آن، هوشیارند! هوشیار و همیشه در صحنه! هوشیار و همیشه در صحنه و بصیر! بله! جملات، شعاری به نظر میرسد اما در وصف این ملت که ۸۸ یومالله ۹ دی را آفرید و ۹۶ یومالله ۱۳ و ۱۴ دی را، حقا که باید شعار هم سر داد! اینک بر همه ما فرض است که در شأن ایستادگی این ملت، کار کنیم؛ بویژه دولت! واجب است بر آقای روحانی که در جمع کابینه، تصاویر تظاهرات سراسری ۱۳ و ۱۴ دی را به وزرا و معاونان و مشاوران خودشان نشان دهند و از ایشان بپرسند؛ آیا کار و کارنامه شما، در شأن این ملت بوده یا نه؟! در کربلای ۵ شمار کثیری از شهدا، طلبه بودند و دانشجو! الساعه باید روحانی ما و دانشگاهی ما با خود نجوا کند که آیا درس و بحثش در شأن شهدای شلمچه بوده یا نه؟! اینها سئوالات مهمی است! باورم هست ملت در شأن شهدای خود حماسهآفرینی میکند لیکن آن روزنامهنگار که لوگوی خود را با رنگ پرچم تکفیریها ست میکند و به دروغ «صبح بدون تحریم» را تیتر میکند، چه؟! من نویسنده این متن، چه؟! جناب نماینده مجلس، چه؟! آیا رواست که ملت، با وجود کوهی از مشکلات ریز و درشت، همیشه در صحنه بصیرت، حاضر باشد و آنوقت رئیس دولت قبلی و فعلی، مدام در پی سیاسیبازی و طعنه و کنایه و جار و جنجال و قیل و قال بیخود باشند؟! یعنی چه واقعا این همه مخالفخوانی و همصدایی با دشمن؟! فیلم هم اگر داریم بازی میکنیم، چرا همیشه نقش اپوزیسیون را بازی میکنیم؟! دولت، دولت شده که بیفتد در ریل خدمت یا دعوا و مرافعه؟! رئیس دولت قبل هم! قبلتر از او هم! واقعا خوب است کمی حیا کنیم از این مردم عزیز! و کمی از خدا بترسیم! عمده مشکل، در غفلت از همان خدایی است که شیربچههای کربلای ۴ و ۵ هرگز فراموشش نمیکردند! بیاییم برگردیم به خط خدا! و به خط مقدم خداباوران! دردانههایی که از جان خود گذشتند تا ما امروز، قانون و امن و امان و قوای سهگانه و چه و چه داشته باشیم! آقای رئیسجمهور قبلی! «غاصب» آن کسی است که با سخن شلوغ و حرف دروغ، جادهصافکن فتنهگران کف خیابان شود! آقای رئیسجمهور فعلی! ۵ سال از ۸ سال دولتمردی شما گذشت؛ مگر این چند روزه دریابی! میترسم! والله میترسم عمر من و شما بگذرد و دستآخر، شرمنده خون شهدا شویم! و خجل از این ملت شهیدپرور! «ملت شهیدپرور» به کدام سند؟! به سند نگاه نافذ شهید حججی! نه! من شعار نمیدهم! اینها واقعیت است! و اینکه ما مردم خوبی داریم، یک واقعیت است! عین واقعیت است! چه خوب که همپای این ملت، بیاییم جلو! چه خوب که دولت و مجلس ما، در حد و اندازههای شکوه این مردم، کار کنند و الا روز حسابی هم هست! آنروز دیگر مجال نداریم فیلم بازی کنیم! و برویم در جلد اپوزیسیون! دلم بادگیر آسمانی شهدای کربلای ۵ را میخواهد! و پیرمردی که صدای بلندگویش تا عرش بالا میرفت! همان که ماشینش سوخت و دامادش جلوی چشمش پرپر شد لیکن باز هم این ندا را سر میداد: «ماشاءالله حزبالله»!
در مدح ملت مقاوم ایران
وطن امروز ۱۴ دی ۱۳۹۶
«دیدهبان بیبیسی» ضمن بازنشر دلهره قدیمیاش، ما را دوباره یاد اعتراف تاریخیاش در فتنه ۸۸ انداخت که در وصف امثال خود نوشته بود: «ما شکست خوردیم!» سلمنا! من هم معتقدم «ما پیروز شدیم!» آری! ما میتوانستیم در شناخت دوست و دشمن و رعایت اقتضای روزگار، اشتباه کنیم لیکن با مدد از صبر انقلابی و بصر سیاسی، مچ فتنه بزرگ دیگری را خواباندیم!
ما پیروز شدیم؛ عوض دلهره، سرشار از امید و آرامش و ایمان هستیم و ذرهای به حقانیت مسیر میسر خود و درایت رهبر معزز خود شک نکردیم!
ما پیروز شدیم؛ ننگ شکست ابدی بر صورت جریانی ماند که دیروز، لوگوی روزنامه خود را با رنگ پرچم تکفیریها هماهنگ کردند و امروز، پرچم مقدس ایران را آتش زدند!
ما پیروز شدیم؛ کسانی که شعار «نه غزه، نه لبنان» سردادند، مشخص شد ایران را مثل سوریه میخواهند!
ما پیروز شدیم؛ با آنکه با افتخار به حسن روحانی رأی ندادیم و از چیزی هم پشیمان نیستیم اما صدمه به ادارات دولتی را محکوم کردیم، نه توجیه!
ما پیروز شدیم؛ با وجود آنکه یک اصلاحطلب را شهردار تهران میدیدیم لیکن شکستن نردههای خیابان انقلاب را اغتشاش خواندیم، نه رفتار طبیعی!
ما پیروز شدیم؛ نظم و انضباط شهر و امن و امان کشور را همچون مدعیان دروغین اصلاحات در سال ۸۸ قربانی رقابت سیاسی نکردیم!
ما پیروز شدیم؛ صبوری و بصیرت و اخلاق را فدای سیاست نکردیم و البته به بهانه مقابله با آشوبطلبان، ملت را در نبرد با قصور دولت، تنها نگذاشتیم!
ما پیروز شدیم؛ فتنهگران ۸۸ را که هرگز راضی به پیگیری اعتراض خود از مجرای قانون نبودند، اینک چنگزننده به همان ریسمان تواصی قانونمدارانه خود میبینیم: «اعتراض، آری! اغتشاش، نه!»
ما پیروز شدیم؛ نه تقلب را اسم رمز آشوب کردیم؛ نه گرانی و بیکاری و رکود را بهانه ناامنی!
ما پیروز شدیم؛ با وجود آنکه در حوزه اقتصاد و معیشت، دهها نقد به عملکرد و عملنکرد دولت داشتیم اما در دوگانه دولت قانونی و آشوبطلبان، هرگز موضع پوپولیستی نگرفتیم!
ما پیروز شدیم؛ ضمن درک شرایط، محدودیت مقطعی دسترسی به بعضی شبکههای اجتماعی را دال بر وجود خفقان دولتی نخواندیم!
ما پیروز شدیم؛ یقین داشتیم با خاکپاشی هیچ جماعتی به آسمان، چهره منور ماه، مخدوش نمیشود!
ما پیروز شدیم؛ از عمق جان به هویت دینی و غیرت ملی این ملت نستوه، ایمان داشتیم و بخوبی میدانستیم ایرانی آزاده، همچنان که در تظاهرات سراسری کمنظیر و واقعا باشکوه دیروز ۱۳ دی نشان داد، تا آخرین قطره خون، پاسدار ساحت امنیت، قانون، ملیت، دیانت و صدالبته ولایت است.
۱۲ دی ۱۳۹۶
الساعه دارم لذت میبرم از برنامهی خوب #سمت_خدا و سخنان خوبتر استاد #قرائتی که کلی هم گریز زدند به مسائل روز، صریح و البته صحیح. من اگر جای دستاندرکاران صدا و سیما بودم، به جای مستندهای تند نامناسب برای این ایام، همین برنامه را مکرر بازپخش میکردم. لحن لیّن، آرام، متین، منطقی، مردمی، شمرده، پخته و در عین حال انقلابی این معلم قدیمی قرآن، همان چیزی است که بیتعارف در سخنان حضراتی چون علمالهدی و سیداحمد خاتمی کمتر دیده میشود! صدالبته بله! رسانههای مغرض، سخنان این عزیزان را کم و بیش و پس و پیش میکنند اما باورم هست که خود این حضرات هم خیلی دقیق و عمیق سخن نمیگویند! آنی به #حضرت_آقا نگاه کنید! ایشان با آنکه به معنای حرفهای کلمه «خطیب» هستند و تازه «خوشحافظه» هم هستند، لیکن اغلب اوقات، از روی مندرجات کاغذ کوچکی که همراه خود دارند، به ایراد سخن میپردازند! و این یعنی جنگ امروز ما «جنگ جملات» است! و در چنین نبردی، بیش از پیش «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد»! دروغ چرا؟ حتی برای منِ حسین قدیانی هم خیلی وقت است که سخنان بعضی زعمای جناح #اصولگرا اندک جذابیتی ندارد! مخلص کلام؛ من اگر نمیتوانم منظور خوبم را با جملاتی درست برسانم و سخنانم مدام برای جریان انقلابی هزینه درست میکند، همان به که با #سکوت خود #علی را یاری کنم! جناب #علم_الهدی! حضرت #خاتمی! شما با حکم رهبر فرزانه #خطیب شدهاید، بلکه دربارهی مسائل روز، درست و بهروز سخن بگویید؛ شمرده، پخته، دقیق، عمیق و با رعایت همهی جوانب! نه اینکه به محض شروع سخنرانی شما #انتخاب بشکن بزند که آخجون! تیترم جور شد…
به نام خدا
عالی…
عکس هم عالی…
اگر ملیت تکفیریها به سبب حمایت مالی سعودی و حمایت معنوی آمریکا متنوع است، این روی سکه را هم باید دید که وقتی حلب یا موصل آزاد میشوند، همه احرار عالم خوشحال میشوند! واقعا کیست که «انسان» باشد اما «حاجقاسم» را دوست نداشته باشد؟! گمانم رنگ باخته، مرزهایی که عمدتا «روباه پیر» برای جغرافیای جهان کشیده!
آری! «جهانی شدن» اتفاق افتاده اما دقیقا برخلاف میل استکبار!
این دو قسمت متن، عجیب دل آدم رو خنک میکنه…
…
اینستام قاطی کرده ولی حیف بود لایک نکنم…
آری! «فتنه» در راه است اما «جدید» نیست!
حسین قدیانی: این بیبصیرتی را بر حقیر ببخشایید! گلهای دارم از آقایان الف و الف! یعنی چه دقیقا اینکه مدام میگویید «فتنهی جدیدی در راه است»؟! اگر مصلحت در تأیید صلاحیت فتنهگر و عدم برخورد، حتی با برادر فتنهگر است، این خالی کردن دل مردم، برای چه؟! معالاسف از بس مماشات کردید که اگر الساعه بروید و برادر طرف را بگیرید، ملت خواهند گفت «سیاسی و تسویهحساب با نتیجهی انتخابات است»! آری! فتنهای در راه است اما «جدید» نیست! این همان فتنهی شوم و البته قدیمی «به تأخیر انداختن اجرای عدالت» و «مصلحتسنجی بیخود» است که دقیقا با دست خودتان و خودهایتان، کاری کردهاید که در کلاس درس جمهوری اسلامی «حاکمیت دوگانه» برپا باشد؛ مبصر، زیرآب معلم را بزند و بالعکس! فتنه آنجاست که از سویی فتنه را «خط قرمز» میشمارید و از دیگر سو، حکم به تأیید همان عناصری میدهید که از فتنهگران، سخن به نیکی میگویند! والله فتنه آنجاست که متولی، خودش حرمتی برای امامزاده قائل نمیشود! القصه! دوستان و همکاران این حقیر میتوانند شهادت دهند که من از مدتها پیش از انتخابات ۹۶ و حتی ۹۲ نظرم همین بوده است! بگذار صریح بگویم! حضرات، مشغول اشتباه بزرگی هستند! از سویی هشدار میدهند «فتنه» و از دیگر سو، مصلحت نمیبینند برخورد با «فتنهگر» را! چرا؟! چون دیروز که باید جلوی طرف را میگرفتند، نگرفتند! من، امل بیسواد موقعیتنفهم زماننشناس! اوکی؟! آقایان! ممکن است جواب این پرسش واضح را بدهید که «۹۲ مبتنی بر کدام مرزبندی طرف با فتنه و فتنهگران، صلاحیت او را تأیید کردید؟!» ۹۶ را حالا نمیگویم! و درکتان میکنم! بله! شورای نگهبان و دستگاه قضا، تاج سر ما اما… اما یکوقتهایی راستش آنقدر احساس دوری از نظام میکنم که هیچ نمیفهمم چرا مرا «جدیترین اپوزیسیون جمهوری اسلامی» نمیخوانند! مخلص کلام! اعصاب ما از دست خود شما خراب است، نه آنکه بزعم شما میخواهد فتنهی جدیدی راه بیندازد! بیخیال بابا! آن روزی باید فکر امروز را میکردید که اجرای عدل را دربارهی برادرش به تأخیر انداختید! و آن روزی باید فکر امروز را میکردید که صلاحیت طرف را بر مبنای «مصلحت» تأیید کردید، نه «مر قانون»! معالاسف، کارتان حتی «مصلحتسنجی» هم نبود که من با «سنجش مصلحت» هیچ مشکلی ندارم! گیر من به رودادنهای زیادی است! و اینکه طرف را با دست خود وقیح کنی! ناخواسته خسته کردهاید ما را! اتفاقا همین شماها!
◾️عکسنوشت: به پاس پاسکردن واحدهای چوپانی، اساتیدم عباس، محمد و حسن، این ترشی در سرکه خوابانده را که از همان کوههای منطقهی کرمانشاه گرفته بودند، تقدیم من کردند! یعنی خوشمزه استها!
◾️روزنوشت: الساعه اخبار، دیدار دستاندرکاران امر قضاوت با «حضرت آقا» را نشان داد که ایشان داشتند میگفتند: «نباید مردم احساس کنند قوهی قضائیه به تخلفات رسیدگی نمیکند». معالاسف، من به عنوان یکی از مردم، دقیقا احساسم همین است! مثال میزنم؛ در مناظره، دربارهی برادر حسن روحانی، حرفهایی زده شد! اگر آن حرفها درست است، چرا قوه با «حسین فریدون» برخورد نمیکند؟! و اگر درست نیست، چرا با «محمدباقر قالیباف» به جرم تهمت به برادر رئیسجمهور، برخورد نمیکند؟! قصه البته روشن است! دستگاه قضا، باورم هست اگر همین امروز هم یقهی «حسین فریدون» را بگیرد، این کار را بسی دیر انجام داده! و هزینهاش را نزد افکار عمومی بالا برده!
◾️اساسینوشت: صرفنظر از قوهی قضائیه، اساسا ارادهی نهادهای مختلف نظام در امر تحقق عدل و داد را «ضعیف» میدانم! از «شورای نگهبان» گرفته تا «دستگاه قضا» عمدتا به «مجمع تشخیص مصلحت» میمانند تا آنچه واقعا باید باشند! بگذریم که «تشخیص مصلحت» یک چیز است و «جری کردن متخلفان» یک چیز دیگر!
◾️مثلنوشت: با این ریش، نمیشه رفت تجریش!
◾️هشدارنوشت: ادامهی این روند، منجر به انزوا، انفعال و بیتفاوتی نیروهای انقلابی خواهد شد! طوری که «آتشبس» را ناظر بر اوضاع، مقرون به صرفهتر و البته منطقیتر از «آتش به اختیار» بخوانند! دقت شود که «ناظر بر اوضاع» گفتم!
◾️دقیقنوشت: مقصر عقبماندگیهای فعلی را بیش از آنکه در کمکاری دولت فعلی ببینم، در شلکاری نهادهای حکومتی میبینم!
◾️عمیقنوشت: اگر بنیصدر از کوچهپسکوچههای گم و گور پاریس به نظام تحمیل شد، فلانی را متأسفانه میشناختید و تأیید کردید صلاحیتش را! اصلا «فتنه» و «لزوم مرزبندی با فتنه» به کنار! او در «مذاکرات سعدآباد» خودش را به خوبی به شما نشان داد! آری! مقصر اوضاع امروز، او نیست؛ دقیقا خود شما هستید! و من چه کنم که حرف «حق» تلخ است؟!
◾️پانوشت: اعتراف میکنم خستهام، اما نه از «نقد روحانی» که از دست شما!
جمهوری اسلامی؛ نظام یا هتل؟!
حسین قدیانی: «مرحوم نیرزاده» عموپورنگ نسل ما بود و چقدر هم خوب بود و عالی که واقعا رحمت خدا بر او باد، لیکن کلاس درسی را تصور کنید که هر روز، معلم یک چیز بگوید و مبصر، یک چیز دیگر! اینجا خیلی فرق نمیکند شما طرفدار معلم باشی یا مبصر! بحث سر این است که این کلاس، کلاسبشو نیست دیگر! و نتیجهای جز عقبماندگی و پسرفت نخواهد داشت! اینکه من مدام تأکید میکنم روی عمل به «مر قانون» توسط نهادهای حکومتی منجمله «شورای نگهبان» و «قوهی قضائیه» عمدتا برای جلوگیری از همین رکود و رخوت است! که کلاس کار و پیشرفت مملکت نخوابد! آنروز فتنه پا گرفت که در امر بررسی صلاحیت یا اجرای عدالت، کوتاهیها شد! و حالا ما دانشآموزان باید کلاس خود را هر روز مشغول به دعوای مدیر و ناظم و معلم و مبصر ببینیم! یکی بگوید حق با مدیر است، یکی بگوید با ناظم، یکی بگوید با معلم و یکی هم بگوید با مبصر! و به جای درس، فقط بحث! مضحک است! ما باید شبهات رئیسجمهوری را جواب بدهیم که خودش بهتر از ما، جواب شبهاتش را بلد است! چرا اعدام شد؟! چرا برخورد شد؟! چرا برخورد نشد؟! چرا چنین؟! چرا چنان؟! یعنی آقای روحانی نمیداند؟! این شد کلاس؟! و آیا جز این است که شاگردان این کلاس، عقب میمانند؟! چند شب پیش دیدم که سرکردهی منافقین، چند خیابان آنطرفتر از محل اقامت آقای ظریف در پاریس، با کلفتترین رگ گردن، مشغول حمایت از مواضع انتخاباتی آقای روحانی است! خیلی هم عالی! امروز این موضوع را پاسخ میدهیم و فردا هم موضوع فردا را و پسفردا هم موضوع پسفردا را، اما این وسط دلم به حال کلاسی میسوزد که گور بابای درس، کارش فقط شده بحث! پس این را هم تحویل بگیرید آقایان شورای نگهبان! چند شب پیش «مریم رجوی» با حمایتش از مواضع انتخاباتی حسن روحانی، خواسته یا ناخواسته، تشکری هم از تأیید صلاحیت شما حضرات کرد! مبارکتان باشد! زنجیرهایها هم آخر کلاس، جفتک خودشان را میاندازند! کلاس نیست که! هتل است! کویت! چیزی در مایههای قهوهخانهی مشقنبر! اینی هم که هیچ کشوری، کلید مدیریت قوهی مجریهی خود را اینگونه بذل و بخشش نمیکند و اینگونه دموکراسی را به محل بروبیای دشمنان خود تبدیل نمیکند و هر عنصری را در مواجههی با رأی مردم قرار نمیدهد و فردای انتخابات را با دست خود به مجرایی برای شکاف و شقاق بدل نمیکند، لابد اندازهی شما نمیفهمد! و الا سهل بود که ریاست جمهوری «روژه گارودی» را هم در فرانسه ببینیم! پس اینجا «هتل جمهوری اسلامی» است! شک نکنید!
بقیه کامنتم نیومده؟!
بقیهاش این بود:
مخصوصا دو تا پست فتنه و ترشی که هنوز اینحا نذاشتین ولی تو کانال هست! 🙂
سلام بر شیخ کذاب
قصه قرص
حسین قدیانی: در دفاع از رئیسجمهور محبوب و به شدت مردمی و سادهزیست و در تقبیح کار بسیار بیتربیتی «میثم مطیعی» الساعه، شعری سرودهام که همهی شعرا بویژه «علیرضا قزوه» باید پیش بیتبیت آن لنگ بیندازند! بخوانید:
نشستی شیخحسن، تو اول صف
که هر جا میروی، آنجا هوا تف
تویی سلطان کذب؟ حاشا و کلا
تویی باب صفا؟ نعم، الحمدلله
تویی یوسف؟ پ ن پ نیستی
تو رئیسجمهور ۵۹ نیستی
«راه رجا بسته نیست»! چرا؟ چون تو هستی
و بهشتی و مطهری و مدرس و میرزا و کلنل محمدتقیخان پسیان هم تو هستی
تو چون نوح و میثم چو جرجیس بینی
نگو که جز این است؛ بد میبینی
تو داری مدرک سالم به مولا
کدام مولا؟ برو بالا به مولا
ولی میثم ندارد حتی دیپلمطور
الکی بهش میگن دکتر، دکتر
بود میثم، نه عمار و نه تمار و نه اویسی از قرن
ولی تو، یاس هستی و شقایق و گودرز و هم نسترن
الا یا شیخنا ادعوا و لا خیر
و لن ترضی یهود و نصارا در هر دیر
بیوتیفول، تویی! آی لاو یو شیخحسن
«دون ویث مطیعی» فریاد هر مرد و زن که به لاتین میشود: من و وومن
تو را باید به برجامت شناسیم
که بدبختی هم اینجاست؛ نمیشناسیم
علی ای حال، مطیعی نیست مداح مردم
چرا؟ چون شیخ سرخه میشود گم
به قم گر میروی، سوهان من باش
مشو میثم، بشو آن گز که روید در اصفهان
«مشو نومید، اینجا قصر نور است»
که شیخ سرخه هم مصداق نور است
«در باغ شهادت را نبندید»
بستید هم، لااقل محکم نبندید! اینجا زن و بچه خوابیده بابا! بفهمید خواهشا
هان ای میثم! در جوانی لال بودن، شیوهی خوبان باشد
ور نه هر شیخی نباشد آنچه که مینموده است
صف آخر که شهدا را چیدند؛ قبلا گفتی میثم
صف اول هم که فطر امسال، گفتی میثم
بالاغیرتا میثم، مؤدب، سیار و عرفانپور
نگهدارید صفوف وسط را برای هور، جمهور
«حق» نوشت این سهنقطهچین شعر را بر دریچه
به عشق حسنروحانی و فردریش نیچه و گوارا که نام کوچکش باشد چه
میلرزد اگر در قبر، تن فردوسی از این شعر
خب به جهنم! بره جایی که گرم باشه، نلرزه از این شعر
بد بود!
روز «قلم» مبارک!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی: سپاس…
حسین قدیانی: آنچه در ادامه میخوانید، دومین شعر خودم است که باز هم در مدح دکتر روحانی تحریر شده! پیشرفتم در این سروده، کاملا محسوس است! قدر مسلم «شعر» را جدی گرفتهام! و سال بعد «عید فطر» خودم در خدمت ملت خواهم بود! بخوانید:
تویی سالار قلب من، بلاشک
بسی خوشمزهتر از هر لواشک
تویی قائممقام شهر خدمت
تجلی جهاد و کار و غیرت
تویی خندان به دیدار اجانب
کلید خندهفام هر جوانب
تویی بهتر رئیسجمهور عالم
پوتین در پیش تو چیزی ندانم
تویی شیر و بشار و مظهر حق
که داری صد گله از این قلم؛ «حق»
تویی خادمتر از حتی رجایی
و بالاتر ز هر خوف و رجایی
تویی علامه و فیلسوف هر دهر
حقوقدان و شناگر از بحر تا نهر
تویی بر منتقد، چون اخم کامل
و در روی تشک، هادی عامل
تویی سدیم، تویی آهن، تویی مس
تویی هوش و تویی عقل و تویی حس
تویی موشکپران بر قلب دشمن
نداند قدر تو، هیچ کس به جز من
تویی کوبنده بر هر نارسایی
که آخر هم نفهمیدت رسایی
تویی یک مؤمن تاریخ شیعی
فدای تو بود میثم مطیعی
تویی بر میثمان مصداق شمشیر
و در توئیتر اما چون اساطیر
تویی پاشندهی بذر خدمات
بدون حتی یک نفر تلفات
تویی دکترتر از وحید یامینپور
که در «افق» زند حرفهای جمهور
تویی تیتر قشنگ «وطنامروز»
نه لزوما شمارهی دیروز، هر روز
تو شریعتمداری هستی والا
ولش کن «کیهان» رو والا به خدا
تویی تنهاترین تنهای نفتی
بسی بالاتر از هر پول مفتی
تویی توتال و کرسنت و موسیقی
مخالفانت هم یک مشت جیغی
تو پنداری که من از تو جدایم؟!
نخیر آقا! جدا نیستم و نخواهم بود! نمیفهمی یعنی؟ خیلی واضحه!
تویی دلبر، تویی ناز و تویی راز
«کند همجنس با همجنس پرواز»
کبوتربچهای دیدی به جایی؟
زیارت قبول، تجلی رجایی!
تو پنداری که «حق» با تو نبوده؟
ولی بوده، ولی بوده، ولی بوده!
باغ کتاب
حسین قدیانی: افتخار میکنم به شهرداری که حتی در آخرین روزهای حضورش در سمت «شهرداری تهران» هم، مرتب یادگاریهای ماندگار از خود به جا میگذارد. بلاشک «افتتاح بزرگترین باغ کتاب جهان در تهران» از آن خبرهایی است که نه تنها برای تهرانیها، بلکه برای هر ایرانی اهل فرهنگی، باعث غرور و افتخار است. قدر مسلم، برای دکتر قالیباف هم کم حاشیهسازی نشده و نمیشود اما هنر یک مدیر آنجاست که تحت هیچ شرایطی اجازه ندهد حاشیه بر متن و هیاهو بر کار، غلبه کند. القصه! «خط یک مترو، ایستگاه شهید حقانی» از این پس میتواند محل قرار جدید و البته سرراست و خوشمسیری برای دوستداران کتاب و اصحاب اندیشه باشد. قالیباف! دوستت داریم و بسی مسروریم که حمایتمان از تو، متأثر از خدمات شبانهروزیات، موجب افتخار ما شده است، نه عامل سرافکندگیمان!
ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا…
کیمیا
تبریک «روز قلم» به «علمدار انقلاب»
حسین قدیانی: امروز «روز قلم» است و من بنا دارم از همینجا، این روز را به «حضرت آقا» تبریک بگویم که راستش، عجیب قلم ایشان را و شیوهی انشای ایشان را دوست میدارم! هم به ایشان و هم البته به حضرت استاد حاجحسینآقای شریعتمداری، به یاد همهی آن روزها و سالهای خوش حضورم در سنگر «کیهان»! قدر مسلم، از شخص استاد و قلم دشمنشکنشان، بسیار آموختهام! این روزها، بگذار بگویم که بعضی همسنگران، لطف میکنند و از این حقیر، سئوال میکنند که برای «تقویت قلم» چه کنیم؟! الجواب! یکی از راهها این است؛ خواندن دقیق و عمیق مرقومات رهبر فرزانهی انقلاب! باور بفرمایید من اگر «ضد انقلاب» هم بودم، باز این توصیه را میکردم، چرا که «قلم فاخر» در هر حال «فاخر» است! مثال میزنم؛ پیام «حضرت آقا» بعد از فوت آقای هاشمی! باورم هست آن پیام، هم برای محتوای قلم و هم برای ذات قلمزنی، درسها داشت! هم برای چه نوشتن و هم برای چگونه نوشتن! به حیث بهره برای قلمزنی، مطالعهی آن پیام را از خواندن صدها رمان کلاسیک، مؤثرتر میدانم! البته همهی مکتوبات رهبر معظم انقلاب، دارای این نقش ویژه هستند! و توصیهی دیگر، خواندن با دقت یادداشتهای استادم جناب شریعتمداری است! «مسعود بهنود» که دیگر انقلابی و حزباللهی نیست! وقتی حتی او هم، از منظر اعتراف، صحه بر قلم «مدیرمسئول کیهان» میگذارد، میتوان مطمئنتر شد که چقدر از مندرجات حسین شریعتمداری میتوان در جهت تلمذ استفاده کرد! و اما، صرفنظر از خط و خطوط، قلم مسعود بهنود را هم دوست میدارم، هر چند خیلی وقت است چیز درست و درمانی از او نخواندهام! به نظرمیرسد رسانهی روباه پیر، در خشککردن جوهر قلم آدمی هم، حرفهای عمل میکند! هر چند BBC هم سالیانی است، آن کارکرد حرفهای خود را از دست داده و زیاد سوتی میدهد! این مختصر را نوشتم و این عکس را هم گذاشتم اما به پاس همان که مطلع این متن نوشتم! این فقط رهبری حکیمانهی «سیدعلی حسینی خامنهای» نیست که «لایک» دارد؛ بر قلم ایشان هم بوسهها باید زد! و بر مکتوبات ایشان هم قلبها باید فرستاد! خب میفرستیم؛ ❤️ و برای تداوم سایهاش بر سر خود، صلواتها میفرستیم؛ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
آقاجان! به یقین «نویسندگی» هم از شمار هنرهای ناب و زلال شماست! روزت مبارک! با تو ما را، هیچ غمی نیست! پس دوباره مینویسم: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
متن «روز قلم» عالی بود…
قلم شهید آوینى و دکتر شریعتى را ازقلم انداختهاید!
خیلى جالبه که آنقدر مصلحتسنجىهاى بىمورد، جاى شاکى و متشاکى را عوض کرده که کسى معاون رئیسجمهور را براى وجود جاسوس رسمى در دفترش، به مدت طولانى، مؤاخذه نمىکند اما تمامى مسئولان، مستقیم و غیر مستقیم، نماز جمعه را زیر سئوال برده و مورد هجوم قرار دادهاند که چرا یک دکتر مؤمن انقلابى وطندوست، از آنچه موجب سرافکندگى انقلاب و کشور مىشود، در محل اجتماع مردم به با کلاسترین و ادیبانهترین و هنرمندانهترین وجه سخن گفته است؟! ۴ تا آدم بىسروپاى بیسواد بىادب اگه به طرفدارى از آنها، به عمیقترین و پاکترین احساسات ملتى به مظهر آزادگى و شرف همه بشریت «حسین بن على» بدترین توهینها را کنند، مىشوند «مردمان خداجو»! ولى سخن گفتن لطیف و هنرمندانه، از خطبههاى نهجالبلاغه، از دکتر مؤمن مملکت، توهین حساب میشود! معلوم شد که «میزان ادب مرد» در قاموس بعضىها «دولت داعش ایرانى» به سرکردگى مریم رجوى است! این پیوند رسوا نوش جانشان! شرف و شعف براى ما که دکتر میثم مطیعى و مرحومه سپیده کاشانى، از شاعران ما و «هالو» هم شاعر و مداح جماعت است! تا بهتر، معنى فضل و هنر روشن شود!
فردا روز مالیاته!
آقای قدیانی! مالیات گلهاتون رو نمیخواین بدین؟! 🙂
تیتر، عالی بود!