قصه امیرخان از هواپیمای امام

وطن امروز ۱۴ بهمن ۱۳۹۵

خاطره بهمن ۵۷ مسجد جوادالائمه را زیاد برایم تعریف کرده بود امیرخان! هربار اما چیز جدیدی به خاطره قبلی اضافه می‌کرد، انگار که قصه‌ای باشد ادامه‌دار! می‌گفت: «نشد من در جوادالائمه، قنوت بگیرم، صدای فرود هواپیما را نشنوم!» عمدی داشت که تا جمله‌اش به هواپیما می‌رسید، چشمان همیشه آرامش را ببندد! می‌گفت: «این صدا، برای من و برای همه بچه‌ها، یادآور همان صدای هواپیمایی بود که امام را از نوفل‌لوشاتو به تهران آورد!» عمدی داشت که نگوید فرانسه یا پاریس! می‌گفت: «شب ۱۲ بهمن ۵۷ تا صبح، با صدای هر هواپیمایی، می‌مردیم و زنده می‌شدیم! بازار شایعه گرم بود! شاید امام زودتر بیاید! شاید دیرتر! اگر برای این هواپیما اتفاقی بیفتد چه؟! چه خوفی داشتیم! و چه رجایی! چه بیمی! و چه امیدی! ببین تا کجاها را فکر می‌کردیم که پدرت پیشنهاد داد تا صبح بمانیم مسجد که اگر امام زودتر آمد و جایی برای اسکان نداشت، اصلا بیاید همین جوادالائمه خودمان! نزدیک‌ترین مسجد به مهرآباد! یادش به خیر! بچه‌ها مانده بودند در روحیه پدرت! و اینکه با صدای هر هواپیمایی، جلدی می‌رفت حیاط مسجد و آسمان را نگاه می‌کرد تا هواپیما دقیقا از فراز مسجد دیده شود! بعد بنا می‌کرد دست تکان دادن برای هواپیما که حالا دیگر، صدایش را واضح‌تر از قبل می‌شنیدیم! و عرض سلامی بلندبالا به امام! گو اینکه صدای اکبر را و صدای ما را می‌شنود! و راستش می‌شنید! ما این را باور داشتیم که امام، ما را می‌بیند! و ما را می‌شنود! آن‌شب، سیاهی شب، کشت ما را تا صبح شود! اما هر چه بود، دیو رفت و فرشته آمد! صبح آمد! اصلا صدای این هواپیمای آخری، چیز دیگری بود! داشتم نماز نذری برای سفر سلامت امام می‌خواندم که صدا را شنیدم! کجا؟ در قنوت! «ربنا آتنا فی‌الدنیا حسنه» مصادف شد با شنیدن صدای فرود هواپیمای امام! این دیگر نمی‌شد همان هواپیمای امام نباشد! نه، نمی‌شد! خیلی زود و بدوبدو مسجد را ترک کردیم سمت فرودگاه! سبک شده بودیم! انگار داشتیم روی ابرها قدم برمی‌داشتیم! بعد از عمری فوتبال، تازه فهمیده بودیم معنای دویدن را! و اینکه می‌تواند چه لذتی داشته باشد! میدان آزادی، هیچ روزی به قشنگی آن روز نبود! و مهرآباد هم! و صدای شنیدن هواپیما هم! و مسجد هم! گویی بر زمین و زمان، روح خدا دمیده شده بود! همه چیز زیبا شده بود!» القصه! چند ماه بعد از بیان این خاطره که قسمت هواپیمایش البته کاملا جدید بود، امیرخان برای همیشه از میان ما رفت! روز وداع اما همین که پیکر امیرخان را به صحن مسجد آوردند، صدای یک هواپیما هم آمد! در دلم خطاب به امیرخان گفتم: می‌شنوی؟!

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. shillar_94 می‌گوید:

    بسم‌الله الرحمن الرحیم
    .
    .
    .

    ربنا آتنا فی‌الدنیا حسنه…
    این همان دعایی است که خداوند به بشر آموخته تا سعادت و خیر دنیا و آخرت را برای خود طلب کند اما منظور از «حسنه» در آیه مورد بحث چیست؟
    امام صادق: رضوان الهی و بهشت در آخرت و زندگی راحت و اخلاق نیکو در این دنیا.
    امام علی: زن صالح در این دنیا و حوریه بهشتی در آن دنیا.
    .
    .
    .
    اینستاگرام ح‌سین ق‌دیانی

  2. قاصدک منتظر می‌گوید:

    وقتی گل دعا
    در گلدان قنوت نماز
    شکوفا شد؛
    چشم تمام آفتابگردان‌های عاشق
    به عبور پرشکوه هواپیمای حامل خورشید
    روشن شد
    و فضای شهر
    عطر سوسن و یاسمن گرفت!

  3. شیدا می‌گوید:

    خوشا به حال آنها که در آن شب زیباى رؤیایی، صداى فرود هواپیماى امام را شنیدند و گمان بردند که امام، آنها را مى‌بیند و آنها را مى‌شنود!
    ما اگرچه آن شب نبودیم تا سیاهى شب بکشد ما را تا صبح شود، اما همچنان باور داریم که امام مى‌بیند و مى‌شنود ما را هم!
    و همچنان براى آن محبوبترین هواپیما و عزیزترین مسافر، دست تکان مى‌دهیم!
    و همچنان معتقدیم:
    بوى گل سوسن و یاسمن آید
    رهبر محبوب ما از سفر آید
    بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر
    بار دگر روزگار چون شکر آید…

  4. فرهنگی می‌گوید:

    رحمت واسعه الهی بر امیر سرافراز داستان انقلاب

  5. برف و آفتاب می‌گوید:

    بزرگی آدم‌ها یکی هم به اندازه‌ی چیزهایی است که باهاش ذوق می‌کنند…
    یکی با بوی نویی هواپیمای وارداتی، یکی هم با صدای هواپیمای امام موقع قنوت…

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ح‌سین ق‌دیانی:
    احسنت! مرحبا…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.