الیه راجعون

وطن امروز ۲۲ دی ۱۳۹۵

«باورمان نمی‌شود!» گمانم این جمله، نخستین واکنش همگان بود به خبری که «ناگهان» عصر «۱۹ دی ۹۵» همه‌جا را پر کرد! دیر نیست و دور نیست نوبت به ما هم برسد! نوبت رفتن! نوبت مرگ! نوبت آخرین نفس من و ما و شما! و دیگر تمام! خداحافظ دنیا! اینکه نوشتم «خداحافظ دنیا» برای خالی نبودن عریضه در این متن بود و الا فریضه آن است که اول، خودم را و بعد، خودت را نهیب بزنم، با این پرسش اساسی: «اصلا از کجا معلوم، فرصت خداحافظی از دنیا را به ما بدهند؟!» تمام! بی‌خداحافظی! دارم مطلب می‌نویسم، ناگاه متوجه می‌شوم رفته‌ام! و مرده‌ام! تمام! وای که «مرگ» چقدر وحشتناک است! و چقدر آنچه فکر می‌کنیم از ما دور است، به ما نزدیک است! برای مرگ، کدام‌مان آماده‌ایم؟! کسی تاب این بالاترین مرتبه شجاعت را دارد که دست خود را ببرد بالا؟! پس لطفا «پیام خدا» را بگیریم، پیش از آنکه «شراره مرگ» ما را در آغوش بگیرد! خداوند منان، گاه هست که از دل حوادث و اتفاقات، با ما سخن می‌گوید! و به ما پیام می‌دهد! چه بود حرف حساب خدا با ما، از دل آن رخداد یکشنبه‌شب؟! الا آنکه «حاسبوا انفسکم، قبل ان تحاسبوا»؟! در «تحاسبوی آخرت» رفوزگی حتمی است، الا آنکه «حاسبوی دنیا» را مدنظر داشته باشیم! و «حاسبوی دنیا» حاصل نمی‌آید، الا آنکه از یاد نبریم «عفریت مرگ» از نفسی که می‌کشیم، به ما نزدیکتر است! همه ما روزی تبدیل به یک «اعلامیه» خواهیم شد روی دیوار مرگ! انا لله و انا الیه راجعون! تا حضرت عزرائیل برای ما غزل خداحافظی نخوانده، باشد که متنبه شویم از درس‌های روزگار! و فراموش نکنیم «دنیا»، اگر آمدنی دارد، رفتنی هم دارد! من با «جشن تولد» هیچ مشکلی ندارم لیکن شمع هرکدام از ما، روی یک عدد، قفل می‌کند! و بالاتر نمی‌رود! خواه «هاشمی ۷۸» باشی و در نمازجمعه، فتنه را محکوم کنی و خواه «رفسنجانی ۸۸»، می‌آید یک روز که دیگر نتوانی «خاطره» بنویسی! پس هان ‌ای نفس که داری این متن را می‌نویسی! می‌آید آن روز که دیگر نتوانی متنی بنویسی! اگر «مبارز کهنسال» با آن‌ همه «خاطرات» و آن‌ همه تنبه و تذکر که ان‌شاءالله در مقوله سفر به دیار باقی داشت، دست آخر، ناگهانی رفت، رفتن تو باید اول‌آویزه دفتر تو باشد! هست؟! آماده‌ای؟! اگر آماده‌ای، کو پس رفتار و گفتار متناسب با روز مرگ؟! و صدالبته روز بعد؟! روز خاکسپاری! روزی که با خاک، تو را یکی می‌کنند! روزی که یک روز هم از روز درگذشتت گذشته! روز غسل و کفن! آماده‌ای؟! آماده‌اید؟! آماده‌اند؟! بروید این نوشته را به دوستان، بلکه به دشمنان‌تان نشان دهید! عاقبت، نه این متن، که این «مرگ» گریبان همه ما را می‌گیرد! و حالا که اینگونه است، کاش پیش از آنکه مرگ، گریبان نفس ما را بگیرد، «حاسبوی دنیا» را جدی بگیریم و بگیریم یقه این نفس سرکش را! در تمام این چند روز، عزیزی می‌گفت: «یاد مرگ، آنی مرا رها نکرد!» خوش به حال جماعتی که خود یاد مرگ می‌کنند، پیش از آنکه مرگ، یادشان کند! خوش به حال مردان خدا! خوش به حال دیده‌های همیشه بارانی! و نمازشب‌‌خوان‌های آنچنانی! خوش به حال آماده‌ها! خوش به حال کسانی که مرگ را، امری در «افق توهم» تصور نمی‌کنند! و فکر نمی‌کنند «کو تا حالا نوبت ما بشه!» عن‌قریب، امر عظیم و عجیب و غریب مرگ، سراغ همه ما را خواهد گرفت! لحظه‌ای که دنیا هست و تو اما نیستی! لحظه‌ای! فقط یک لحظه! لحظه‌ای که قلم هست و کاغذ هم هست و سوژه هم هست و چند خطی هم اتفاقا رفته‌ای جلو، اما تو دیگر نایی برای نوشتن نداری! چرا که مرده‌ای! و تمام! یک ثانیه! ۲ ثانیه! سومین ثانیه مرگ! ۵ دقیقه بعد از مرگ! خبر تمام ‌کردن نویسنده! ناتمام ‌ماندن نوشته! مردن من! ماندن دنیا! و فقط خدا می‌داند که چقدر مرگ به ما نزدیک است! نزدیکتر از زندگی! بروید بخوانید فراز ابتدایی سخنان حضرت آقا را در دیدار سال پیش با اعضای خبرگان! بروید بخوانید فراز پایانی پیام رهبر انقلاب را خطاب به دست‌اندرکاران! وای از آدمی، آن‌ دم که به «مرض نسیان» دچار می‌شود! وای از «سرطان فراموشی»! بیاییم این غده بدخیم را از جان خود جراحی کنیم! با نسخه «یادآوری»! «یادآوری مرگ»! حقیر، اعتراف می‌کنم نخستین مطالبم در جراید که به بیش از ۱۶ سال پیش بازمی‌گردد، عمده، در مدح خدمات آقای هاشمی به انقلاب بود! و عمدتا هم در نقد نامردانی که هاشمی را می‌زدند! البته به نیابت از انقلاب می‌زدند! و صدالبته به جانشینی از نهضت می‌زدند! و چون به بهانه احترام به آنکه از دامن دنیا دستش کوتاه شده، هرگز قائل به «مرده‌پرستی» نیستم، این را هم اعتراف می‌کنم که در «نقد رفسنجانی» این سالیان آخر، کم متن و مطلب ننوشته‌ام! پای هر دو هم ایستاده‌ام! لیکن باز اعتراف می‌کنم او هم خدماتش بزرگ بود و هم… بگذریم! بر این باورم اگر متاثر از رخداد تلخ ۱۹ دی ۹۵، همه ما اندکی بیشتر مرگ را و یاد خدا را و لحظه وداع را و آخرت را و روز قیامت را به‌یاد آوریم، ناخواسته از «بزرگترین خدمت هاشمی به انقلاب» رونمایی کرده‌ایم! «خدمت تذکر»! و «خدمت یادآوری»! این «خاطره آخر» را، «به‌خاطر آوردن روز آخر» را، آقای هاشمی با رفتن ناگهانی‌شان، اجازه دادند ما خود بنویسیم! همه ما! همه ما و علی‌الخصوص مسئولان باید این جمله را بنویسیم و علی‌الدوام به آن نگاه کنیم و آن را بخوانیم: «مرگ به من بسیار نزدیک است!»

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. قاصدک منتظر می‌گوید:

    بسم‌الله الرحمن الرحیم

    امام علی علیه‌السلام:
    اى بندگان خدا! از مرگ و نزدیک بودنش بترسید و آمادگی‌های لازم را براى مرگ فراهم کنید که مرگ جریانى بزرگ و مشکلى سنگین به همراه خواهد آورد؛ یا خیرى که پس از آن شرى وجود نخواهد داشت و یا شرى که هرگز نیکى با آن نخواهد بود.

  2. shillar_94 می‌گوید:

    مرگ، مخرج مشترک همه انسان‌هاست…
    بابک اسحاقی

  3. سیداحمد می‌گوید:

    عجب مطلبی شیکی!

    «اصلا از کجا معلوم، فرصت خداحافظی از دنیا را به ما بدهند؟!»

    تلنگر خوبی بود!
    کاش آدم بشم!

  4. سیداحمد می‌گوید:

    «خوش به حال جماعتی که خود یاد مرگ می‌کنند، پیش از آنکه مرگ، یادشان کند! خوش به حال مردان خدا! خوش به حال دیده‌های همیشه بارانی! و نمازشب‌‌خوان‌های آنچنانی! خوش به حال آماده‌ها!»

    خوش به حال شهدا… خوش به حالشون که مرگ رو به بازی گرفتن!
    خوش به حال عند ربهم یرزقون!

  5. پیرمرد می‌گوید:

    برای آدمهایی تو قد و قواره من، مگر شامل عنایت حق قرار بگیرم و شهادت نصیبم گردد وگر نه که…
    همه برای هم دعا کنیم…
    دعا با زبان غیر، گیراتر است…

  6. مجنون‌الحسین می‌گوید:

    آری!
    حق است؛ «الیه راجعون»…

  7. شیدایِ چمران می‌گوید:

    سرطان فراموشی…
    این‌جوری بهش نگاه نکرده بودم تاحالا!
    به قول قدیمیای «قطعه ۲۶» چه مطلب شیکی!
    چه تلنگر خوبی!

  8. علوی می‌گوید:

    الناس نیام
    اذا ماتوا
    انتبهوا…

  9. ایرانی می‌گوید:

    هرگز نمی‌توان بحث کرد…

  10. قاصدک منتظر می‌گوید:

    ان‌شاءالله دفتر خاطرات عمر ما را با نمره‌ی عاقبت به خیری ببندند!

  11. سهیلا می‌گوید:

    احتمال ریاست آقای احمدی‌نژاد بر مجمع تشخیص رو چقدر می‌دونید؟!
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    لااقل در قیاس با ایشون، شانس خودم رو بیشتر می‌دونم! 🙂

  12. رضا 12 (!) می‌گوید:

    خوش به حال غیرت حزب‌الله که حتی برای هاشمی هم «سنگ تمام» گذاشت!
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    قاسم و مادرش

  13. پیرمرد می‌گوید:

    جناب قدیانی!
    کارت در اینستاگرام نیز واقعا بی‌نظیر است…
    از متن «قاسم و مادرش» خیلی لذت بردم…
    می‌دونی عشق من، تو دنیا، بوسیدن گوشه پایین چادر مادر شهدا است…
    لطفا از طرف بنده نایب‌الزیاره باشید…
    ضمنا محله‌های شمیران که حالا شده شمال تهران و جایگاه مرفهین، پر است از کوچه‌های چند شهید که از این نظر، فرقی با جنوب تهران نمی‌کند. خودم تجربه ۴۵ سال زندگی در قلهک، حصاربوعلی و نیاوران را داشته‌ام. اعزام‌های پایگاه شمیرانات و تعداد شهدای این محله‌ها بیانگر آن است. این قسمت، پاسخ به یکی از عزیزان در اینستاگرام است.
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    صددرصد قبول دارم بند آخر کامنت‌تان را… و اینم بگم که پدربزرگ من سالهای منتی به انقلاب، ساکن حصاربوعلی بودن! کوچه حسینیه، فکر کنم!

  14. امیر می‌گوید:

    من طرفدار مواضع مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی هستم
    از اینکه در این روزهای سخت، احترام رقیب را نگه داشتید سپاسگزارم

  15. برف و آفتاب می‌گوید:

    دعا کنیم باز برای آقای هاشمی…

  16. ناشناس می‌گوید:

    متن تکان‌دهنده و متفاوتی بود!

  17. سیداحمد می‌گوید:

    لااقل در قیاس با ایشون، شانس خودم رو بیشتر می‌دونم!
    🙂 🙂 🙂

  18. عارف می‌گوید:

    جناب قدیانی!
    ای کاش آدم بودی…
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    تو هم ای کاش «عارف» بودی! 🙂

  19. چشم‌انتظار می‌گوید:

    داداش!
    یادمه شما رقیبِ جدیِ هاشمی برای ریاست مجمع بودید!
    حالا که رقیبتون ناک‌‌اوت شده!
    دیگه باید به این موضوع فکر کنید! 🙂
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    نجوایی با امام آدینه

  20. عارف می‌گوید:

    امکان داره تعریفی از زندگی در قرن حاضر بکنید؟!

  21. س.ف می‌گوید:

    سلام
    یه زمانی، یادتون هست بعضی بصیرت‌سنج داشتند، نیت‌سنج داشتند، عمارسنج داشتند؟!
    اما حالا پیشرفت کردند؛ عاقبت‌سنج دارند و در مورد عاقبت دیگران می‌نویسند و بهشت و جهنم قسمت می‌کنند!
    از پیام صادقانه‌ی آقا هم نمی‌گذرند و با تحلیل‌های من درآوردی بهره‌برداری سیاسی می‌کنند!
    حتی تعداد العفوهای آقا را می‌شمارند تا از این‌هم در جهت تحقیر و بهره‌برداری جناحی سوءاستفاده کنند!
    غافل از اینکه شدت دعای رهبر انقلاب برای یک نفر، سند افتخار هست و مگر نه اینکه همه‌ی ما آرزوی یک دعای ایشان را در حق خودمون داریم؟

  22. صبا می‌گوید:

    دیدید آرزو به دل موندید!
    آرزوی ریاست بر مجمع تشخیص مصلحت با وجود آقای هاشمی!

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    قابل توجه امام خمینی!
    هاشمی زنده است؛ بی‌چون و چرا!
    🙂

  23. صبا می‌گوید:

    نه دیگه…
    باید دنبال سوژه جدید باشید!
    نمی‌شه پشت سر مرده طنز گذاشت.
    🙂
    خدا بیامرزدش!
    چقدر از دستش حرص خوردید و عصبانی شدید و…

  24. سید می‌گوید:

    بعد از حدود یک هفته از درگذشت…

  25. عارف می‌گوید:

    جو ناامیدی بر سر زندگی مردم…

  26. شیدا می‌گوید:

    اگر زرین کلاهى عاقبت هیچ
    اگر خود پادشاهى عاقبت هیچ

    اگر ملک سلیمانت ببخشند
    در آخر خاک راهى عاقبت هیچ

  27. مسعود می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد

  28. لبیک یا حسین می‌گوید:

    الیه راجعون…

  29. فریال می‌گوید:

    دلواپسان بیمار…

  30. فرزاد می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.