قضاوت ولایت بر اساس ملاک است
روزنامه جوان ۲ آبان ۱۳۹۵
قصه تنها خمینی نیست؛ برای خامنهای هم، آنجا که پای قضاوت درباره افراد مطرح است، نه حب و بغض، که درستی راه ایشان متر و معیار است. با این جمله کوتاه اما بلند، چند نکته به اختصار بنویسم.
یکم: سال ۸۸ بسی بیش از آنکه دعوا سر محاسن یا معایب فرد پیروز آن انتخابات باشد، جنگ سر این بود که بعضیها هرگز نمیخواستند زیر بار نتیجه آرای مردم بروند! این قانونگریزی اما تا آنجا پیش رفت که به بهانه رای نداشتن فرد پیروز، پیشنهاد «ابطال انتخابات» را مطرح کنند! یعنی لگد به همه آن ۴۰ میلیون رای! بزرگان اما در نهایت رواداری از جماعت مدعی خواستند بینه ارائه دهند و اعتراض خود را از طرق قانونی پیگیری کنند! کاری که خب، نکردند! اینک اما قریب یک سال است کرارا مشاهده میکنیم همان جماعت مدعی رای نداشتن نامزد پیروز ۸۸ اعتراف میکنند «با نهی احمدینژاد از ورود به انتخابات ریاستجمهوری ۹۶ مهمترین تهدید برای تداوم ریاستجمهوری حسن روحانی از میان رفت»! همین اعتراف کافی است برای پذیرش این مهم که حتی بزعم داعیهدارن تقلب در سال ۸۸ هم، فیالواقع هیچ تقلبی درکار نبوده! اصلا و ابدا!
دوم: پر واضح است اغلب قریب به اتفاق مباحث هشتاد و هشتی، ناظر بر «دروغ بزرگ تقلب» بود لیکن ما اندک واهمهای از مرور تاریخ نداریم! آری! رهبر انقلاب جایی فرمودند؛ «نظر من به فلانی نزدیکتر است تا بهمانی!» اولا این سخن ناظر بر بحث «عدالت اجتماعی» ایراد شد و ثانیا توسط همان عزیزی بیان شد که باری پیش از این، گفته بودند؛ «هیچ کس برای من بهمانی نمیشود»! از قضا، هم جمله اول درست است، هم جمله دوم، چرا که سخن را باید در ظرف زمانی آن سنجید! آن «تعویض نگاه» بد است که براساس حب و بغض باشد لیکن وقتی «معیار» یعنی «درستی راه» ملاک باشد، همه این دیدگاههای علیالظاهر متفاوت، فیالواقع در «یک امتداد واحد» خود را تعریف میکنند! در مثل مناقشه نیست! طلحه و زبیر، هم آن زمان که از «لسان معصوم» تعریف شنیدند حقشان بود و هم آن زمان که «ذوالفقار معصوم» را دیدند؛ چرا که هم پشت آن تعریف «منطق» حاکم بود و هم پشت آن شمشیر!
سوم: تشکر و تذکر و امر و نهی، تنها خلاصه در تعامل بزرگان با رئیسجمهور قبل نمیشود! این مهم، درباره همه رؤسای جمهور صادق است! حتی درباره همه رجال سیاسی و یا حتی غیر سیاسی! آقایی بوده که سال ۸۸ بعضیها مدعی بودند با تقلب رئیسجمهور شده لیکن حالا خودشان اعتراف میکنند که او حتی میتوانست ناظر بر پایگاه رای خود، قاعده ریاستجمهوری ۲ دورهای را بهم بزند! اینجا تنها یک چیز ثابت میشود و آن دروغ بودن ادعای تقلب است! خوب یا بد، آن فرد رای اکثریت قاطع مردم بود! همچنان که سال ۹۲ هم خوب یا بد، رای اکثریت البته شکننده مردم به رئیسجمهور فعلی بود! لذا دفاع رهبر انقلاب از رای اکثریت در سال ۸۸ دفاع بزرگان بود از رای اکثریت و لاغیر! اینی هم که ایشان برای فرد مذکور، مصلحت «نهی» را تشخیص دادند، تنها و تنها خواستن خیر خود آن شخص بود و جامعه!
چهارم: نهایت اشتباه آنجاست که نهی بزرگان را به معنای «چراغ سبز» به رئیسجمهور فعلی قلمداد کنیم! آقای روحانی در صورت تایید صلاحیت توسط شورای نگهبان، اگر دوباره از مردم رای بگیرد، باز هم رئیسجمهور همه ما خواهد بود و الا که هیچ! اساسا اگر رهبر انقلاب اهل اینگونه چراغ سبز نشان دادنها میبودند باید همان سال ۷۶ با درخواست تمدید ریاستجمهوری بهمانی موافقت میکردند! علمدار فرزانهای که سال ۸۸ آنگونه حماسی پای آرای ملت ایستادند و هرگز زیر بار ابطال انتخابات نرفتند، مبرای از این تحلیل هستند که «نهی» ایشان از یکی، تفسیر به «امر» ایشان به یکی دیگر شود!
*** *** ***
این درست که بعضیها بنا به اعتراف بزرگ خود، ناخواسته به همان نظر ما در سال ۸۸ مبنی بر سلامت انتخابات رسیدند لیکن نه ما و نه رهبر ما، صد سال سیاه، به نظر ایشان مبنی بر قضاوتهای همراه با حب و بغض درباره افراد نخواهیم رسید! لذا آقای رفسنجانی و دیگرانی از این قبیل، اگر قیل و قال راه بیندازند که آقای احمدینژاد خیلی بد است، ما به ایشان خواهیم گفت که او بسی پیش از آنکه رای ما باشد، «استاندار حضرتعالی» بود! یادتان رفته؟! لیکن اگر بگویند که شما ۷ سال دیرتر از من، او را شناختید، ما به ایشان خواهیم گفت: «نه احمدینژاد، که حتی خود شما هم هر آن قدمی که در راه درست و صراط مستقیم بردارید، بیآنکه بخواهیم با آیندهتان «کاسبی سیاسی» کنیم، حمایتتان خواهیم کرد! ما مثل شما نیستیم که عمل بر مبنای حب و بغض داشته باشیم! هزار تا ۷ سال دیگر هم به عقب برگردیم، ما از «سفرهای استانی» و «مسکن مهر» و «رونق صنعت هستهای» و… دفاع خواهیم کرد! صدالبته پای نقدهای خودمان در آن زمان هم که مستند و موجود است، ایستادهایم! نه آقای هاشمی! ما نه شما را دیر شناختهایم، نه آقای احمدینژاد را! نه الباقی حضرات را! کار خوب کنید، تعریفتان میکنیم، کار بد کنید و احیانا بخواهید «نامه سرگشاده» علیه جمهوریت و رای ملت بنویسید، همان را با شما خواهیم کرد که سابق بر این انجام دادیم! ما «یادگار خمینی» هستیم و عمرا احدی را دیر بشناسیم، آنهم ۷ سال! دردانههای قلمفروشی که حضرتعالی را «پدر معنوی» خود خطاب میکنند باید بفرمایند یادگار که هستند که ۷ سال دیر، تازه ملتفت شدند ۸۸ تقلبی درکار نبود! من از آنجا که علاوه بر سیاست، ادب را هم در مکتب ولایت فقیه آموختهام، از همین جا خطاب به شما عرض میکنم؛ آقای هاشمی! سلام… آری! سلام… و این همان «سلام»ی است که حضرتعالی یادتان رفت در آن نامه عاری از مهر و تهی از بصیرت، مرقوم بدارید! در ضمن، جناب احمدینژاد، نه ۷ سال پیش، که به عبارتی آمیخته با طنز، ۷۰ سال پیش استاندار خودتان بود! تا یادتان بیاید، عجالتا خداحافظ!»
به نام خدا
«آقای هاشمی! سلام… آری! سلام… و این همان «سلام»ی است که حضرتعالی یادتان رفت در آن نامه عاری از مهر و تهی از بصیرت، مرقوم بدارید! در ضمن، جناب احمدینژاد، نه ۷ سال پیش، که به عبارتی آمیخته با طنز، ۷۰ سال پیش استاندار خودتان بود! تا یادتان بیاید، عجالتا خداحافظ!»
واقعا ۲۰
ادب را البته هم در مکتب ولایت فقیه آموختهایم…
هم صدالبتهتر(!) از بیادبان!
آقای هاشمی! سلام… آری! سلام…
استادتمام در زدن عالیجناب!
عالی بود مثل همیشه… به این متن خیلی نیاز بود
کار خوب کنید، تعریفتان میکنیم، کار بد کنید و احیانا بخواهید «نامه سرگشاده» علیه جمهوریت و رای ملت بنویسید، همان را با شما خواهیم کرد که سابق بر این انجام دادیم!
«اساسا اگر رهبر انقلاب اهل اینگونه چراغ سبز نشان دادنها میبودند باید همان سال ۷۶ با درخواست تمدید ریاستجمهوری بهمانی موافقت میکردند!»
این «بهمانی» همون «بهرمانی» است؟! 🙂
آقای قدیانی!
اجرتون با آقا امام زمان!
«صدالبته پای نقدهای خودمان در آن زمان هم که مستند و موجود است، ایستادهایم!»
و این یعنی شرافت و منطق. یعنی تعصب بیجا نداریم تا با شنیدنِ نامِ فلانی و بهمانی رگ گردنمان بلند شود! یعنی قدرتِ تشخیص! یعنی دممان گرم!
تکلیف!
گفت: برخی از اقتصاددانان حامی دولت هم دادشان از ناکامی دولت در گشایش اقتصادی به آسمان بلند شده است.
گفتم: خب! حق دارند، قرار بود در صد روز اول دولت، اوضاع اقتصادی سر و سامان بگیرد ولی هزار و صد و چند روز گذشته است و هنوز خبری نیست.
گفت: یکی از مدعیان اصلاحات گفته است؛ عدهای نمیگذارند دولت کارش را انجام بدهد!
گفتم: ابتدا دولت باید دقیقا مشخص کند که قصد داشت کدام مشکل اقتصادی را حل کند و چه برنامهای برای انجام آن داشته است تا بعد بتواند بگوید چه کسانی مانع شده بودند؟!
گفت: بهانهجویی که شاخ و دم ندارد!
گفتم: دانشآموزی از معلمش پرسید؛ آیا عادلانه است کسی را به خاطر کاری که انجام نداده است مجازات کرد؟ معلم گفت؛ نه پسرجان! هیچکس نباید به خاطر کاری که انجام نداده مجازات شود. دانشآموز گفت؛ آقا اجازه! من تکلیفم را انجام ندادهام!
سخن آقا را کاملا دقیق نقل نکردهاید!
آقا فرمودند: «نظر فلانی به من نزدیکتر است تا بهمانی»، نه آنچه در متن آمده!
عکس و متن جدیدم در اینستاگرام
«کینگعبدالگریت»! 🙂
فکر میکنم کامنتهای من چون معمولا نیازی به ویرایش ندارند، اسمم رو ویرایش میکنید!
باور کنید اون فاصله بعد از اسلش جزء اسمم نیست!
چند ساله که همینه! 🙂
میگم حاجی چرا پستهای اینستاگرامتان یهویی آب رفتند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حق:
در کامنتهای متن جگرکی توضیح دادم!
«قطعه ۲۶» اینجاست پس؟!
آقا میشه این باغ رو نشون من بدید؟
به خدا میشینم صبر میکنم، سکوت میکنم تا «سیب و گلابی»اش دربیاد!
فقط به من این باغ رو نشون بدید!
اصلا زمینش رو حتی…
دقت کردی…
عکس و متن جدیدم در اینستا
از آینده هم چیزی گفت؟ 🙂
فال قطعه را هم میدادید بگیره! 🙂
واقعا بوی قهوه خوبه؟!
باید فاتحه خواند بر آن قهوه
که در عصری پاییزی…
بین راه…
در فالی معتبر…
بوی تلخش او را رسوا کند و فالگیر را دلداده!
.
من سادگی چای قندپهلو را بیشتر دوست دارم!
جناب روحانى!
باغى داشتیم که با قطرات خون شهیدانمان آبش دادیم و به جان پروریدیمش!
میوههایش هر روز شیرینتر و رسیدهتر مى شد و دشمن چشم طمع به آن داشت ولى از غصبش عاجز بود!
دولت شما به فریب کودکانهاى، در ریشه درختان باغمان «سیمان» ریخت و درختان را خشکانید!
حالا شما بنشیند و صبر کنید و گردو بازى کنید تا «درخت برجام» خربزه بدهد به چه درشتى!
«درخت گردگان با آن بزرگى، درخت خربزه الله اکبر!»
عکس و متن جدیدم در اینستا
حاجی ما که هر چقدر کامنتها رو بالا و پایین کردیم چیزی نیافتیم!
البته شاید چون ایدی ندارم، همه کامنتها را نشان نمیدهد!
راستی حاجی حالا که مدتی از آغاز فعالیتتان در اینستاگرام می گذره، نظرتون چیه؟
توصیه میکنید دیگران هم وارد این فضا شوند یا نه؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حق:
من فقط همینقدر فهمیدم که توی اینستا باید «عکسنگار» بود، نه «قلمنگار»! یعنی «متن» ذیل «عکس» تعریف میشه!
فصلها، رو میکنند دست برگهایی را که در بازی رنگها، گذر عمر را به نمایش گذاشتهاند!
.
بنازم به پروردگار توانایی که در بهاران، با رویش دوبارهی برگهای سبز و تازه بر تن عریان درختان، به انسان میفهماند که چراغ امید، هیچگاه خاموش نمیشود!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حق:
کامنت قبلیتون ی جورایی بود!
و البته الان شما هم لابد خواهید گفت: متن قهوه خودت ی جورایی بود که کامنت من ی جورایی شد!! 🙂
حاجی!
فاطمه خانوم هم که عکس پروفایل اینستاش «کلنا عباسک یا زینب» هست! اون متنی رو که نوشته بودید واسش بخونید!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حق:
همونجا به خودش میگفتین خب!
و اما جز دوستانی که اینستا ندارن مثل «پیرمرد» یا بنایی بر کامنت گذاشتن در اینستا ندارن مثل «قاصدک منتظر» الباقی رفقا لطف کنن «اونجااینجا» نکنن!
کامنت برای عکس و متن اونجا، برای اونجا و کامنت برای وبلاگ هم برای اینجا!
ممنون!
اتل متل توتوله…
باغِ «حسن» چ جوره!
میوه داره حسابی…
هم سیب و هم گلابی!
هم گردو هم خربزه…
درشتیشَم اندازه!!
«میرسد هر دم بَری
تازه ز تازهتری…»!!
مجید بنیفاطمه
خصوصی مثلا!
«و اما جز دوستانی که اینستا ندارن مثل «پیرمرد»(که هیچی… گرفتم!) یا بنایی بر کامنت گذاشتن در اینستا ندارن مثل «قاصدک منتظر»(اینجا اگه «و» داشته باشد که بازم هیچی… اما اگه «،» دارد یعنی چی؟!) الباقی رفقا لطف کنن «اونجااینجا» نکنن!»(اینم که حله!)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
🙂
«اینستا» البته! 🙂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
درست شد! 🙂
با دروغ نمیتوان موفق شد
باید واقعبین و راستگو بود