وطن امروز ۱۲ مهر ۱۳۹۵
روز اول. «اللهم ارزقنا شفاعةالحسین یومالورود». وضعیت ما را در «یومالورود قیامت» همین «یومالورود محرم» تعیین میکند! و همین عاشوراهای همیشگی! اینکه روزی چند بار، در وضعیتی قرار میگیری که جز «انتخاب» از میان «حسین» و «یزید» چارهای نداری! ولو آنکه نامت «آدم» باشد! آدم علیهالسلام! نمیدانم چرا هیچ مداحی «روضه حضرت آدم» را نمیخواند؟! داغ از این بزرگتر که رانده شد از بهشت؟! آن هم به تقاص یک انتخاب؟! و نمیدانم چه رازی است در این «گندم» که حتی پدر ما را هم درآورد!
روز اول. روز کسب اجازه برای ورود به شهرالحسین! اما از کدام باب؟! و چه سوال بیجایی! مدینه سیدالشهدا را آیا جز حضرت سقا بابی هم هست؟! به رسم ادب و معرفت که همین ادب و معرفت را هم از تو فراگرفتهایم یا اباالفضل! اذن اگر بدهی، بنا داریم دوباره محرم محرم شویم! و اگر نگاه عنایت صاحبالزمان هم به روضه رضوان شماست، پس روز اول و آخر ندارد! هر روز باید بگوییم «یا اباالغوث! ادرکنی»! هر روز محرم! هر روز صفر! و هر روز این سفر که از «آدم» شروع شد و ادامه دارد تا «یومالورود»!
روز اول. روز «شاه شمشادقدان»! روز عباس! «شیری که با چشم شکار میکند»! معنای «عباس» در لغت! «که به مژگان شکند، قلب همه صفشکنان»! روز نظر! «مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت»! روز وعظ! «تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود، بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان؛ کمتر از ذره نئی پست مشو مهر بورز، تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان؛ بر جهان تکیه مکن ور قدحی میداری، شادی زهرهجبینان خور و نازکبدنان»! و آنگاه، یادی هم از مولای خود! «پیر پیمانهکش من که روانش خوش باد، گفت پرهیز کن از صحبت پیمانشکنان؛ دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل، مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان»!
روز اول. همان روز سخن گفتن علمدار با «چشم و چراغ شیرینسخنان»! و همان روز سخن گفتن حافظ با صبا! «با صبا در چمن لاله سحر میگفتم، که شهیدان کهاند این همه خونینکفنان؛ گفت حافظ! من و تو محرم این راز نئیم، از می لعل حکایت کن و شیریندهنان»!
روز اول. سوال اول! یا حضرت صاحبالعزا! چیست راز اینکه خود گفتهای من همان جا هستم که روضه عمویم عباس باشد؟! ما کجا و حریم این راز کجا لیکن باید هم نگاه «منتقم ثارالله» به آن دو دست بریده باشد! یا اباالغوث! ادرکنی…
بسم الله الرحمن الرحیم
«روضه حضرت آدم»
چه قشنگ گفتی! این لغات از کجا تراوش میکند؟ چه رازی است در این گندم؟
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم
سلام بر پرچم و علم
سر بر شعر محتشم
سلام بر محرم…
شده آسمان خیمهی غم
زمین و زمان غرق ماتم
دوباره افق رنگ خون است
سلام ای هلال محرم
قاطعیت!
گفت: معاون صدراعظم آلمان و وزیر اقتصاد این کشور قبل از سفر به ایران در مصاحبه با «اشپیگل» گفته است «عادیسازی روابط آلمان با ایران مشروط به این است که ایران حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشناسد»!
گفتم: غلط زیادی کرده، باید با پشت دست توی دهانش زد.
گفت: البته وزارت خارجه کشورمان جوابش را داده است.
گفتم: آفرین! حتما سفر این کاسهلیس صهیونیستها به ایران را لغو کرده و به او اجازه ورود نداده است!
گفت: سفرش را که لغو نکرده! ولی با قاطعیت گفته است «هیچکس حق ندارد برای ایران شرط و شروط بگذارد»!
گفتم: همین!
گفت: پس چی؟!
گفتم: هیچی!… یارو در یکی از شهرها با شخصی دعوایش شده و به او فحش و ناسزا گفته بودند. او هم وقتی به شهر خودش بازگشت، بام خانه را سوراخ کرد و بالای بام رفت و رو به آن شهر کرد و خطاب به شخصی که به او ناسزا گفته بود، فریاد زد؛ فلان و فلان هم خودت هستی و جد و آبادت و… همسرش به او گفت؛ مرد حسابی! بس است دیگر، بیا پائین، الان خون راه میاندازی!
خیـــ قشنگ ـــلی
هر چند وزنِ روز اولِ سوم، برای من قدری سنگین بود
ولــــ عالی ـــــی
«وضعیت ما را در «یومالورود قیامت» همین «یومالورود محرم» تعیین میکند!»
و تکلیف منتظران واقعی فصل آخر تنهایی را کربلاییان با معرفت و مطیع و تسلیم محض امام و ولایت فصل شیدایی!
که همانا یاران مهدی (عج) همان عاشوراییاناند که در طول تاریخ، آبدیده شدهاند!
و اما روز اول.
برای عبور از بابالحسین و رسیدن به شهرالحسین…
برای مُحرِم ماه مُحرّم شدن…
باید در مکتب ادب و وفای ماه بنیهاشمیان، کسب معرفت کرد!
و چه خوش گفت:
«شاه شمشادقدان، خسرو شیریندهنان
به خدا وصف قد و قامت «عباس علی» است…»
درحالیکه دهه محرم ایام عزاداری اهلبیت عصمت و طهارت است و ایران اسلامی یکپارچه عزاداری است، هاشمی رفسنجانی و خانوادهاش در این دهه و حتی روزهای تاسوعا و عاشورا و یازدهم محرم به سفرهای تفریحی شمال و سد لتیان میرفتهاند.
یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۷۰ (تاسوعای حسینی)
«با هلیکوپتر به سد لتیان آمدیم. بچهها هم تا ظهر کمکم رسیدند. مهدی و فاطی نیامدند. هوای خوبی دارد. عصر همراه بچهها، خواستم اسکی روی آب یاد بگیرم. کمی دنبال قایق کشیده شدم. بدنم آمادگی برای چنین ورزشی ندارد. گرچه آسان است. آب لتیان پایینتر از سطح آن در سال گذشته است. یک نفر چینی پیشبینی کرده است که ساعت ۸ امروز زلزلهای به قدرت ۸/۶ ریشتر در تهران روی خواهد داد. به همین خاطر بسیاری از مردم از تهران سفر کرده یا از خانه بیرون رفتهاند… آمدن ما به لتیان هم بیارتباط با این نیست. گرچه خودم اصلاً قبول ندارم فقط به خاطر بچهها آمدم.» [۱]
دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۷۰ (عاشورای حسینی)
«امروز عاشورا است. تا ساعت هشت و نیم صبح خوابیدم. روز را به «استراحت» و انجام کارهایی که با خودم به «لتیان» برده بودم، گذراندم. نزدیک غروب به خانه برگشتم.» [۲]
سوم تیر ۱۳۷۲ (سوم محرم)
«…زیر نور مهتاب مقداری شنا کردم، با حال و آرامشبخش بود؛ شام را دیر وقت خوردیم و کمی پیادهروی و خواب…». [۳]
پنجم تیر ۱۳۷۲ (پنجم محرم)
«بعد از نماز در ساحل دریا قدم زدم و منظره جالب بالا آمدن خورشید را تماشا کردم… با اتوبوس بهسوی فرودگاه رشت حرکت کردیم. در خیابانهای شهر دستههای عزاداری محرم مشغول عزاداری بودند». [۴]
یازدهم تیر ۱۳۷۲ (یازدهم محرم، فردای عاشورا)
«امروز به سد لتیان رفتیم. بچهها و بستگان هم آمدند. عفت و یاسر نبودند. پیش از ظهر همراه عماد و علیرضا و جلال مدتی قایق پدالی در دریاچه سد راندیم. بعدازظهر نیم ساعتی شنا کردم و بقیه روز را استراحت و قدم زدن و مقداری مطالعه و استماع گزارشها داشتم…». [۵]
[۱] خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال ۱۳۷۰، سازندگی و شکوفایی، صفحه ۲۳۶
[۲] خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال ۱۳۷۰، سازندگی و شکوفایی، صفحه ۲۳۶ و ۲۳۷
[۳] کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، صلابت سازندگی، خاطرات سال ۱۳۷۲، صفحه ۱۸۵
[۴] همان، صفحه ۱۸۶
[۵] همان، صفحه ۱۹۳
قدت گفتم که شمشاد است و بس خجلت به بار آورد
که این بهتان چرا گفتم و این نسبت چرا دادم
«حافظ»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حق:
پست جدید اینستاگرام