وطن امروز ۲۷ شهریور ۱۳۹۵
آری! شانههایت برایمان آشناست؛ لرزیدنش را زیاد دیدهایم! چشمهایت برایمان آشناست؛ اشکهایت را زیاد دیدهایم! قدمهایت برایمان آشناست؛ کربلاهایت را زیاد دیدهایم! لباس خاکی بیجلیقهات برایمان آشناست؛ عاشوراهایت را زیاد دیدهایم! عاشقبودنت برایمان آشناست؛ شهادتت را زیاد دیدهایم! نامههایت برایمان آشناست؛ دستخطت را زیاد دیدهایم! بابت این نامه آخری اما به شکل ویژه ممنون تو هستیم سردار! آشفته کردی خوابشان را! اصلا کار تو همین است! آشفته کردن خواب دشمن! و خواب دشمندوستان! خواب «صندلی» برایت دیده بودند! برای تو! خواب «عنوان» برایت دیده بودند! برای تو! برای مرد جبهه «حاجعمران»! خواب «تومان» برایت دیده بودند! برای تو! برای مرد جبهه «خانطومان»! خواب «شمیران» برایت دیده بودند! برای تو! برای مرد جبهه «شاخشمیران»! خواب «ریاست» برایت دیده بودند! برای تو! برای مرد جبهه «شهادت»! خواب «سیاست» برایت دیده بودند! برای تو! برای مرد جبهه «صداقت»! و جبهه صفا! و جبهه خلوص! و جبهه اشک! و جبهه عشق! و جبهه جادههای منتهی به بهشت! توهم زده بودند تو را هم میتوانند وارد «بازی» کنند! خواب پست و سمت برایت دیده بودند! که تو را وارد «بازی دوگانهها» کنند! تو اما باز هم آشفته کردی خوابشان را! اینبار به جای «قدم» با «قلم»! و با تنها نوشتن چند جمله کوتاه! مختصر و مفید! «سرباز هور» و چشم طمع به صندلی ریاست بر جمهور؟! این ۴ تا چوب، ارزانی اصحاب سیاست! دل حاجقاسم ما را نمیتوان با عنوان «ریاست محترم جمهوری» لرزاند! نامزد شدن برای این سمت، با حفظ احترام ویژه برای اصحاب سیاست، شأن سردار ما را پایین میآورد! هیهات! ما و رای دادن به قاسم سلیمانی؟! بسی بالاتر از رای، دعای خود را و اشک خود را و عشق خود را و همه وجود خود را تقدیم سرداری میکنیم که سالیانی دراز، از راحتی خودش گذشته تا حتی آن جماعتی هم که نظام را قبول ندارند، از گزند دشمن در امان باشند! هیهات! ما و یک رای ۴ ساله به سردار قاسم سلیمانی؟! و قیاس کردن او با عناصر جبهه سیاست؟! با اینها؟! با این آقایان؟! نفرمایید! برای ما حاجقاسم، تجلی اصحاب جبهه حق در تمام تاریخ است! مردی مقدس که امام خود را تنها نمیگذارد! و البته، از خواب و خاطره هم مایه نمیگذارد! مایه میگذارد از جانش! میرود کوهها، صحراها، دشتها و بیابانها با دشمن جلاد میجنگد، بلکه شاید… شاید رزق شهادت نصیبش شد! آهای جماعت وقیح! لیلای سردار ما «شهادت» است و بس! او «مجنون» بچههای جزیره است! شیربچههای خیبر! و بدر! و قایق عاشورا! و دجله و فرات! و نینوا! آنقدر باوفا و بصیر است که در اوج جنگ با حرملهترین حرامیان تاریخ، تصویر لبخند خود را برای ما میفرستد! تصویرهای ساده! با حالتهای ساده! و انگار نه انگار که در جنگ است! آنهم در بدترین و سختترین جنگها! هیهات! ما یک رای ۴ ساله به اسطوره خودمان بدهیم؟! همین؟! لطفا نه ما را با مردم کوفه اشتباه بگیرید، نه حاجقاسم را با عناصر سیاست! من اما خوب میدانم نهایت درد شما از چیست! بگذار صریح بگویم! از این است که حاجقاسم را حتی آن جماعت زاویهدار با نظام هم دوست میدارد! دلیل؟! خیلی ساده است! گیرم فردی نظام را خیلی هم حالا قبول نداشته باشد؛ امنیت خود را که دوست دارد! و سر راحت بر بالین گذاشتن خود را که دوست دارد! برای دوست داشتن این مرد، یک ذره حب وطن کفایت میکند! باورم هست این تیرهای سهشعبه آشنا، محبوبیت حاجقاسم عزیز ما را نشانه رفته بود اما نامه او، مصادف شد با ناله جماعت! و آشفته کردن خواب جماعت! نشستن بر صندلی ریاستجمهوری، هیچ چیز به قاسم سلیمانی اضافه نمیکند! مردم، او را دوست دارند، چون او مردم را دوست دارد! همه مردم، او را دوست دارند، چون او همه مردم را دوست دارد! او مغرورانه بر سینه نمیکوبد که امنیت شما در داخل مرزها، مدیون جنگ من و شیربچههایم در بیرون مرزهاست! او فرق دارد با آورندگان فلان توافق! او اهل منت گذاشتن بر سر ملت نیست! او کهکشانی میجنگد، نه آنکه نجومی حقوق بگیرد! او متعلق به اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی است؛ نه این اسلام بیرحم رحمانی، که در ادامه تحریم دشمن، از داخل هم برداشته ملت را تحریم کرده! چه طرفه حکایتی! از سویی قاسم سلیمانی را وارد بازی انتخابات میکنند، از دیگر سو تحریم! لیکن اگر حاجقاسم دارد در بیرون خاک وطن، برای امن و امان ما میجنگد، ما چرا در داخل، اجازه بدهیم بانکی به نام خودمان، نقش گلوله تانک را بر سینه او ایفا کند؟! آه از این ظلم روزگار! و این همه بیمعرفتی! اینکه میگویند «ما توان نظامی و موشک میخواهیم چهکار؟!» اصلش آن است که «ما قاسم سلیمانی را میخواهیم چهکار؟!» دیگر فکر این بدیهیترین نکته ممکن را نمیکنند که حتی اهالی نه چندان معتقد به نظام هم، امنیت خود را یعنی قاسم سلیمانی خود را دوست میدارند! با نامه اخیر سردار اما هم قاسم سلیمانی بیشتر خودش را به مردم نشان داد، هم البته این جماعت را بیشتر به مردم شناساند! گمانم با دشمن هم همین گونه زیرک و زیبا میجنگد که این همه حساب میبرند از او! و از این مرد مردمی! وه که چه شانههای آشنایی دارد! عاشق اینم که به جای همایش اصحاب سیاست، هر وقت ایران باشد میرود کنگره شهدا! و ابایی ندارد از اشک، آنجا که دختر شهیدی «بابا» را صدا میزند! این خط آخری هم، سخنی با حضرت آقا! وقتی به سردار سپاه تو چنین دلدادهایم، تو خود بخوان عمق عشق ما ملت را به امام خامنهای! نیک اما میدانم شما هم انتظار آن یار سفرکرده را میکشی! و بسی بیشتر از ما! شانههایت برایمان آشناست…
بسم الله الرحمن الرحیم
میلاد آقا امام هادی علیهالسلام بر همه مبارک باد!
زیارت حرم با صفاشون، به زودی نصیب همه محبینش.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سردار! آشفته کردی خوابشان را! اصلا کار تو همین است! آشفته کردن خواب دشمن! و خواب دشمندوستان! خواب «صندلی» برایت دیده بودند! برای تو! خواب «عنوان» برایت دیده بودند! برای تو! برای مرد جبهه «حاجعمران»! خواب «تومان» برایت دیده بودند! برای تو! برای مرد جبهه «خانطومان»! خواب «شمیران» برایت دیده بودند! برای تو! برای مرد جبهه «شاخشمیران»! خواب «ریاست» برایت دیده بودند! برای تو! برای مرد جبهه «شهادت»! خواب «سیاست» برایت دیده بودند! برای تو! برای مرد جبهه «صداقت»! و جبهه صفا! و جبهه خلوص! و جبهه اشک! و جبهه عشق! و جبهه جادههای منتهی به بهشت! توهم زده بودند تو را هم میتوانند وارد «بازی» کنند! خواب پست و سمت برایت دیده بودند! که تو را وارد «بازی دوگانهها» کنند! تو اما باز هم آشفته کردی خوابشان را! اینبار به جای «قدم» با «قلم»! و با تنها نوشتن چند جمله کوتاه! مختصر و مفید! «سرباز هور» و چشم طمع به صندلی ریاست بر جمهور؟! این ۴ تا چوب، ارزانی اصحاب سیاست! دل حاجقاسم ما را نمیتوان با عنوان «ریاست محترم جمهوری» لرزاند!
ایوالله!
هیهات! ما یک رای ۴ ساله به اسطوره خودمان بدهیم؟! همین؟! لطفا نه ما را با مردم کوفه اشتباه بگیرید، نه حاجقاسم را با عناصر سیاست! من اما خوب میدانم نهایت درد شما از چیست! بگذار صریح بگویم! از این است که حاجقاسم را حتی آن جماعت زاویهدار با نظام هم دوست میدارد! دلیل؟! خیلی ساده است! گیرم فردی نظام را خیلی هم حالا قبول نداشته باشد؛ امنیت خود را که دوست دارد! و سر راحت بر بالین گذاشتن خود را که دوست دارد! برای دوست داشتن این مرد، یک ذره حب وطن کفایت میکند! باورم هست این تیرهای سهشعبه آشنا، محبوبیت حاجقاسم عزیز ما را نشانه رفته بود اما نامه او، مصادف شد با ناله جماعت! و آشفته کردن خواب جماعت! نشستن بر صندلی ریاستجمهوری، هیچ چیز به قاسم سلیمانی اضافه نمیکند! مردم، او را دوست دارند، چون او مردم را دوست دارد! همه مردم، او را دوست دارند، چون او همه مردم را دوست دارد! او مغرورانه بر سینه نمیکوبد که امنیت شما در داخل مرزها، مدیون جنگ من و شیربچههایم در بیرون مرزهاست! او فرق دارد با آورندگان فلان توافق! او اهل منت گذاشتن بر سر ملت نیست! او کهکشانی میجنگد، نه آنکه نجومی حقوق بگیرد!
احسنت!
به به!
آفرین برای تو! ممنون سالار!
«بابت این نامه آخری اما به شکل ویژه ممنون تو هستیم سردار!»
با اینها؟! با این آقایان؟! 🙂
خصوصی
ذوق و شوق بچهها رفته تو اینستا.
امیدوارم همین تعداد کامنت و بازدید اینجا هم از بین نره!
🙁
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حق/ عمومی:
حرفی ندارم بزنم! الا اینکه متن گذاشتن توی اونجا بخصوص وقتی برشی از ی متن رو میگذارم، ی دردسری برام داره که نگو! کجای متن رو برداری، به کجا چفت بدی! چطور کپی کنی! و تازه محدودیت کلمه هم داری! بعد هم کامنتها خیلی بینظم و نامرتبه اونجا! و اصلا نامأنوس با زبان فارسی! داغونه! مخاطبش زیاد هست اما حد و حدودش اصلا معلوم نیست! رسما کار تراشیدم واسه خودم… دلم برای اینجا تنگ شده، با اینکه توشم!
قبول داری دوستان اونجا سرحالتر و گرمترن؟
یه ویرگول (مثل همون یه تار مو) از «قطعه ۲۶» رو به کل دنیای مجازی نمیدم!
من از فعالیت بیشترت خوشحالم ولی… دلخورم!
اون طنز هیلاری باید اینجا میبود. یه مطلب اختصاصی برای ما بیست و شیشیها!
بعد از چند روز بیاینترنتی، تونستم کانکت بشم ولی با دیدن اون طنز حالم گرفته شد!
🙁
فضای اونجا جذابتره…
کمکم خودت هم دیگه حال اینجا رو نداری!
اعصابم خورد شد دیدم متن خندهدار هیلاری رو به حای اینکه برای ما بذاری، گذاشتی اونجا.
پس ما دیگه باید قید مطلب اختصاصی و کامنت خاص خودت رو بزنیم دیگه!
مگه جز مطالب روزنامهای، چقدر مطلب کوتاه و جذاب به ذهنت میرسه؟!
خب همون چند تا مطلب جذاب اختصاصی هم میره تو اینستاگرامت دیگه!
ببخشید غلط دارم. با موبایل خیلی سخته، عادت ندارم!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حق:
چه فرقی دارن بچههای اونجا با اینجا؟! اونا مثل شما، شما هم مثل اونا! و هر ۲ گروه هم خوب اما اونجا جدیدتره و سهلالوصولتر و حالا ی خرده هم مثلا جذابتر! وانگهی! مگه من الان اینجا نیستم؟! ی ساعت متن گذاشتم توی ایسنتا، رفتم دیدم ۱۱۰ تا براش لایک فرستادن اما دوستان اینجا کجا هستن؟! و وانگهیتر! مگه من دارم برای کامنت و لایک مینویسم؟! البته حالت رو میفهمم… و ایضا حال خودم رو! من اصلا بابا اگه میدونستم توی ایسنتا محدودیت کلمه هست، خدایی نمیرفتم! متن من ی کل واحده! واسه چی باید قیچیاش کنم؟! بعدشم! آدمی نیستم که الکی ۲ تا پاراگراف رو تفمالی کنم بفرستم بره! شما متن همین پست رو قیاس کنین با متن اینستاییاش! مجبورم به کلی اصلاح و ویرایش جدید… دیگه اینکه خودمم از این ۲ فضا بودنه توی نت، خسته شدم! قطعه ۲۶ رو که اون اول راهانداختن برام، هر چی میگذشت، بیشتر صفا میکردم اما فضای اونجا، نه به حیث مخاطب، بلکه به حیث ماهیت اینستاگرام، اصلا ربطی به مطالب من نداره! و ی هفتهای خستهام کرده! اونجا مال همون متن گاو هستش! و خب! به قول تو چرا اون رو نباید همین جا میگذاشتم؟! یا طنز هیلاری؟! نمیدونم… باید کمی بیشتر فکر کنم و ی تصمیم جدی و جدید بگیرم! البته خودبهخدایی و آهسته بخواهم بنویسم، از رفقای حزباللهی هم گله دارم! مطلب که ی مطلبه و نویسنده هم که یکی؛ خب چرا همین جا نمیان؟؟!! مگه حالا چقدر سختتره؟؟!! نهایت ۲ تا کلیک باید بیشتر بکنن دیگه! بازم نمیدونم! اصلا نمیدونم به حیث حرفهای چقدر این حرف درسته؟! حالا بحث رفقای حزباللهی هم نیست فقطها! ۷ سال تمام از خواهرزادهام فاطمه خواستم بیاد اینجا کامنت بگذاره، نیومد، حتی فکر کنم برای چند تا متنی که درباره خودش هم نوشتم نیومد اما الان ۲۴ ساعته اونجاست! و هی زنگ میزنه؛ «این لایک کرد، اون پیام داد، اون چی، این چی!!» شایدم… شایدم دورهات گذشته باشه حضرت قطعه ۲۶!!
.
توی اون کامنتت گفتی؛ «فضای اونجا جذابتره… کمکم خودت هم دیگه حال اینجا رو نداری!» خدایی ی نگاهی به سر و شکل وبلاگ بنداز! یعنی اگه حتی ی کامنت هم برای اینجا نیاد و بازدیدش بشه صفر، بازم واسه اینجا کم نمیگذارم… و بازم مرتب و تر و تمیز و شیک، کار قطعه ۲۶ رو انجام میدم… همین!
سیداحمد!
با این اظهار دلتنگیها کار رو برای آقای قدیانی سخت نکنید دیگه.
وقتی اونجا مخاطب بیشتری داره، خب باید برای اونجا بیشتر وقت بگذارن؛ هر چقدر هم که قطعه دوستداشتنیتر و خاطرهانگیزتر باشه!
مگه به خاطر دوست داشتن اینجا بوده که وبلاگ درست کردن؟ که حالا به خاطر دوست داشتن اینجا، براش بیشتر وقت بگذارن؟
«آهاى جماعت وقیح! لیلاى سردار ما «شهادت» است و بس!»
آهای
چنبرهزدگان صندلی ریاست!
جماعت دورمانده از شرافت!
طلاقدادگان صداقت!
بازندگان عرصهی سیاست!
بس است رذالت!
چقدر رفتار و گفتارتان مهر تأییدیست بر ذلالت!
و بر خیانت!
حاج قاسم ما؛
سرباز صفر ولایت است!
.
سردار محبوب دلهایمان؛
اینبار به جای «قدم» با «قلم»
فرو ریخت بر سرتان دیوار دنائتتان!
عاشق اینم که به جای همایش اصحاب سیاست، هر وقت ایران باشد میرود کنگره شهدا! و ابایی ندارد از اشک، آنجا که دختر شهیدی «بابا» را صدا میزند! این خط آخری هم، سخنی با حضرت آقا! وقتی به سردار سپاه تو چنین دلدادهایم، تو خود بخوان عمق عشق ما ملت را به امام خامنهای! نیک اما میدانم شما هم انتظار آن یار سفرکرده را میکشی! و بسی بیشتر از ما! شانههایت برایمان آشناست…
احسنت حسین عزیز
یک کلمه هم در مورد اینستا. فکر میکنم استفاده از فضای مجازی هم مانند فضاهای حقیقی با توجه به سن، شور، شعور، سطح تحصیلات و معارف و… کاملا متفاوت است.
این حس مسئولیت شماست که تصمیم گرفتی در دو جبهه فضای مجازی همزمان حضور داشته باشی.
بهت خدا قوت میگویم، و برایت آرزوی موفقیت در هر دو جبهه را دارم.
توصیه به عزیزانی که دستی در خلق بازیهای رایانهای دارند؛ این نوع حرکتهای آگاهیبخش را در آن فضا نیز ایجاد کنند.
خدا حفظشون کنه!
خدا همهی سربازان امام زمان رو واسه آقامون حفظ کنه!
فضولی نباشه! ولی خب هر متنی رو که اینجا میذارید، اونجا نذارید… یا حداقل دو سه تا جمله بذارید و آدرس رو بذارید… و اینکه اتفاقا خوبه که واسه اینستا متنهای خاص و کوتاه مینویسید… هر فضای نوع عملکرد خودش رو میطلبه!
آقا سید!
شما خیلی حساس هستیدها!
سلام
سالروز ولادت با سعادت دهمین سپهر پر مهر امامت و ولایت حضرت امام هادی علیهالسلام را به آقا امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف و نایب برحقش امام خامنهای و به شما همسنگران در جبهه جنگ نرم تبریک میگویم.
این خط آخری هم، سخنی با حضرت آقا! وقتی به سردار سپاه تو چنین دلدادهایم، تو خود بخوان عمق عشق ما ملت را به امام خامنهای! نیک اما میدانم شما هم انتظار آن یار سفرکرده را میکشی! و بسی بیشتر از ما! شانههایت برایمان آشناست…
کامنت نگذاشتن دلیل خواننده نداشتن نیست
در این دنیای وانفسا، دلمان به همین قطعه با صفا و بیچشمداشت خوش است برادر
زیاد جوش کامنت را نزن
هر چند شاید درستتر باشد از این تنبلی در بیایند و خوانندههای خاموش کامنت بگذارند اما بگذار به حساب روزگار آخرالزمان و بدیهای دوره زمانه که رمقی نگذاشته برایشان
چه قدر خوب بود این جمله که «مردم را نمیتوان به زور به جهنم برد»
این حکایت خیلی جاهاست
خیلی آدمها
مخصوصا دانشگاهها
دلمان خون است
چه جمله زیبایی
مرگ بر داعیهداران آزادی دروغینی که به زور، مزخرفات و اراجیف و استفراغهای ذهنی غربیها را که خود نوش جان کردهاند، میخواهند به همه تحمیل کنند
شرمنده از این جملات…
راستی داداش حسین!
طنز هیلاری خیلی عالی بود. دم شما گرم…
سلام
میشه مطالب رو کامل بگذارین در اینستا و به خاطر محدودیت کلمه، بخشیاش رو در صفحه اصلی و بخش دیگرش رو در کامنت اول بگذارین یا مثلا در دو سه پست پشت هم، که مشکل گلچین کردن و ناقص شدن مفهوم هم رخ نده…
البته مشکل بزرگتر اینه که غالب مخاطبان اینستا چندان حوصله خوندن متن طولانی رو ندارن و عکسنوشت بیشتر جواب میده در اون محیط…
شاید بهترین حالت گذاشتن تصویر مطلبتون در روزنامه وطن و قرار دادن چند خط اول مطلب در اینستا باشه و پایینش هم لینک مطلب در قطعه…
سلام سلاله 🙂
منم موافقم. اونایی که حوصلهی متن بلند ندارن از اینستا خوششون میاد دیگه.
داداش حسین!
پیشاپیش تولدت بر اساس شناسنامه و کارت ملی مبارک!
اما سی شهریور ۵۸ کجا، ۱۰ آذر ۵۹ کجا؟!
نه آقا؛ میخوانیم مطالب خوب شما را لیکن نمیدانم چرا دیگر حوصله کامنتگذاری ندارم شخصا ولی میخوانیم و لذت میبریم؛ لذتی وافر!
اینستا هم خیلیها ندارند، من جمله خودم!
لیکن همیشه، هم میخوانیم و هم دعاگویتان هستیم.
راستش روزشماری میکنم که ایام انتخابات شود و متنهای آتشین سیاسی شما را باز ببینیم و استفاده ببریم، بلکه این بار حزباللهیهای عزیز به نکات حق جناب «ح.ق» توجه کنند و قائله را به مشتی یاوهگو نبازند…
دیدن نام سلاله و چشمان گرد شده من! 🙂
سلام
سیداحمد هم کمی دلتنگ اینجا شده خب
منم همینطور
دیدید که وقتی یه بچه تو خونه هست، یکی دیگه اضافه میشه، اون بزرگه یه کمی حسودی میکنه؟
حال ما هم تقریبا همینطوره!
حسودیمون گرفته!
اینها به کنار، از نظر شخص بنده، تو اون فضا هم باید فعالیت کرد…
اصلا از هر روزنهای باید استفاده کرد!
چیزی که اینجا داره و فضاهای دیگه ندارن، هوای پاکشه! هوای جبهه داره به والله اینجا!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حق:
پست جدید اینستاگرام
کامنت گذاشتن در اینجا به راحتی و به بیقاعدگی جاهای دیگه نیست که!
یه ربع خودت وقت میذاری برای محتوا و شکلش، بعد که با بسمالله میفرستیاش، تازه میره تو نوبت ویرایش مدیر محترم!
البته این انتقاد نیستها!
برای من و مطمئنم خیلیهای دیگه، خود همینم قشنگه و ازش یاد میگیریم، اما خب دیگه! هم فراغ بال و هم جرأت بیشتری میخواد…
کاش یه راهی بود به غیر از کامنت گذاشتن که میشد باهاش حضور هر روزت رو نشون بدی، البته این دعای بچه تنبلهاست! 🙂
به روز حشر اگر اختیار با ما بود
بهشت و هر چه درو از شما و یار از من
استاد شهریار
خب! ی بارم تو اینستا بنویسید؛
پست جدید قطعه ۲۶!
«چه فرقی دارن بچههای اونجا با اینجا؟!»
🙂
وانگهی! ما که هم اینجا هستیم، هم اونجا!
وانگهیتر اما! بچههای اینجا هم بدشان نمیآید خیلی راحت «لایک» کنندها!! 😉
آهای شهریار!
آمدم جانم به قربانت ولی اینستا چرا؟!
عالی بود!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حق:
«قطعه ۲۶» تا ساعاتی دیگر با متنی درباره عید سعید غدیر خم بهروز میشود…
و با تشکر از محبت دوستان مشترک و قدیمی؛
این
و این
و…
😐
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حق:
چیه؟! 🙂
اینکه اینجا متن کامل رو میگذارم اما اونجا فقط ی برش کوتاه؛ چرا این رو نمیبینین؟؟!!
یعنی اگه میشد نمیذاشتید؟!
بعدشم! من فقط تعجب کردم، نه حسودی!
چقدر محبت(!) داشتند دوستان…
😐
به نظرم اینستا جاییه که هر کسی باید عکسهایی رو که خودش گرفته بذاره…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
حق:
دقیقا! از این به بعد در ایسنتا فقط عکسهای خودم را میگذارم… با جملات کوتاه!
آسیداحمد عزیز
درسته خیلی فضای جذابتری داره اینستا ولی حال و هوای اینجا یه چی دیگه است.
در مثال جای مناقشه نیست. منباب مثال و تشبیه عرض میکنم؛
اینجا مثل مسجد قدیمی جامع هست با همون حال و هوا و بوی قشنگ دیوارهاش و پنکههای سقفی که خنکش میکرد و اینستا مثل مساجد پر رنگ و لعاب و زیبا و خیلی شیک طلاکاری شده! درسته ایسنتا خیلی قشنگه و مخاطباش لایک میکنن و اینا، ولی حال و هوای اینجا رو نداره. خنک شدن زیر باد پنکه مسجد جامع خیلی بیشتر میچسبه، تا باد کولر گازی مسجد پر زرق و برق. البته مسجد، مسجدهها و هر دو خانه خدا ولی خب امیدوارم منظورم رو رسونده باشم!
به نظرم تلگرام برای این متنها بهتره، چون میشه برای گروههای مختلف فرستاد.
اینستا هم خوبه… اینجا هم لازمه!