وطن امروز ۲۶ اسفند ۱۳۹۵
موسم بهار است. بر شاخه مرده درخت خشکیده، آن لحظه که شکوفه حیات، دوباره نقش زندگی میدهد، آری! «معاد» را باید به یاد آورد که لحظه برانگیخته شدن برای همه ماست. مردههایمان این لحظه را خواهند دید و زندههایمان هم، البته بعد از مرگ! باشد اگر هنوز نفسی ما را هست، به تأسی از بهار، خود را برای لحظه مرگ و لحظه برانگیخته شدن بعد از مرگ آماده کنیم! این از میعاد بهار و لحظه معاد لیکن لحظههایی دیگر نیز، بزرگی میکند در تاریخ زندگی آدمی. آن لحظه که آدم و حوا در وادی عرفات همدیگر را یافتند؛ آن لحظه که یعقوب، بعد از عمری انتظار، یوسف گمگشته خود را دید؛ آن لحظه که کشتی نجات نوح، ایمن بر زمین نشست؛ آن لحظه که آتش بر ابراهیم، سرد و سلامت شد؛ آن لحظه که دریا پیش پای موسی شکافته شد؛ آن لحظه که عیسی درون گهواره زبان گشود تا از مادر پاکدامن خود دفاع کند؛ آن لحظه که «محمد» در خلوت حرا، مبعوث شد به پیامبری؛ آن لحظه که فتح بزرگ مکه حادث شد؛ آن لحظه که در برکه غدیر، آخرین رسول خدا با بالا بردن دست امیرالمومنین، رسالت خود را کامل کرد… و آن لحظه که علمدار کربلا، سیاهه شبپرستان را به کناری زد و به شریعه رسید، از جمله بزرگترین لحظات تاریخاند که از فرط حماسه و شکوه و عظمت، هم تبسم را بر لب جاری میکنند و هم اشک را بر دیده! لیکن لحظهای هم هست که هنوز نیامده! و چون بیاید، این همه لحظه را که برشمردم، با خود به همراه دارد! سخن از آن لحظهای میگویم که «منجی عالم بشریت» تکیه بر دیوار کعبه میزند و ندای «انا المهدی» سر میدهد… در این لحظه ناب وعده شده، تو گویی آدم و حوا تازه همدیگر را مییابند و یعقوب، تازه یوسف را! تو گویی سفینه نوح، تازه آن لحظه به زمین خواهد نشست و آتش، تازه آن دم بر خلیل بتشکن خدا، سرد و سلامت خواهد شد! تو گویی آن لحظه، تازه دریا بنای شکافتن، پیش پای موسی را دارد و تازه عیسی میخواهد درون گهواره زبان به معجزه باز کند! تو گویی لحظه عظیم ظهور، این دوباره «محمد» است که به رسالت مبعوث میشود و این دوباره مکه است که توسط مردی از سلاله آخرین رسول خدا فتح میشود! تو گویی آن لحظه، همان لحظه تاریخی غدیر است و همان آن که سقای آب و ادب، خود را به شریعه میرساند! یا مقلب القلوب و الابصار! تمام هستی از ازل تا ابد، لحظهشماری میکنند برای آن لحظه که «مهدی فاطمه» تکیه بر دیوار کعبه زند و بر این شاخه مرده درخت خشکیده حیات، دوباره نقش زندگی بدهد!
وطن امروز ۲۳ اسفند ۱۳۹۵
برای مرحوم هاشمی، هزاری هم ویژهنامه دربیاوری و ذیل تصاویر آن مبارز قدیمی، هزاری هم تیتر درشت بزنی، آن اندازه به دردش نخواهد خورد که من اینجا از مخاطبان یادداشتم بخواهم تا گرم مطلب نشدهاند، فاتحهای نثار روحش کنند که قطع به یقین، رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت، به این «قرائت» بیش از آن «سیاست» نیاز دارد، بخصوص حالا که دستی کوتاه از دامن دنیا دارد.
این از نکته اول! و اما زنجیرهایها جوری در وصف مرحوم هاشمی، زبان به تملق باز میکنند، تو گویی ما یادمان رفته چیزهایی که علیه همین شخص ایشان مینوشتند! نه فقط در روزنامه، بلکه کتاب هم منتشر میکردند! دوره سراسر اخلاق(!) دوم خرداد، کافی بود یکی در جایی، بار سفر اخروی بسته باشد! چنان انگشت اتهام را متوجه مرحوم هاشمی میکردند و چنان دور از الفبای انصاف، علیه ایشان مینوشتند که نه حدی داشت و نه حسابی! ۲ نکته مستتر است در همین نکته دوم یادداشت. اولا: مرحوم هاشمی حتی در همان عصر دوم خرداد هم عاری از اشکال و اشتباه نبود لیکن زنجیرهایها، به شهادت مندرجاتشان، بیش از آنکه منتقد خطاهای آقای هاشمی بوده باشند، تخریبکننده و تهمتزننده به ایشان بودند! ثانیا: هم آن روز که در مقام حمله به هاشمی، اتهامات هرگز ثابتنشده به او زدند، کارشان نادرست بود و هم امروز که در لباس دوستی، القاب و عناوین عجیب و غریب نثار او میکنند! اینکه معصوم میفرمایند: «جاهل را نمیبینی، الا در حال افراط یا تفریط» یکی هم یعنی اینکه زنجیرهایها را نمیبینی، الا در حال افراط «عالیجناب سرخپوش» یا تفریط «سردار فلان و بهمان»!
نکته بعدی، نحوه مواجهه جریان انقلابی با آقای هاشمی است. من و ما، هرگز به مرحوم منظور، آن اتهامات زشت دوم خردادی را نزدیم، بلکه برای حرف خود، مصداق روشن داشتیم. هم موضوع سخن را دقیقا معلوم میکردیم و هم غالبا موضع منطبق با آن موضوع را اتخاذ میکردیم! چه در مقام دفاع از هاشمی و چه در مقام نقد او، هرگز رویه زنجیرهایها را پیشه نکردیم! ۴۰ سال دیگر هم از درگذشت هاشمی گذشته باشد، ما باز پای دفاع خود از هاشمی برابر اتهامات درشت دوم خردادیها خواهیم ایستاد، همچنان که پای نقد خود به مواضع ایشان، مثلا در سال ۸۸! ما همچنان که سال ۹۲ نشان دادیم، همواره برابر رای مردم و منتخب مردم، مواجهه محترمانه داشتیم و از همگان نیز همین مواجهه را انتظار داشتیم، لذا آقای هاشمی را به قانون و حق و معیار میسنجیدیم، نه برعکس! بر اساس همین سنجش، هر جا که لازم بود، از ایشان دفاع کردیم و هر جا که نه، نه! دقت کنید! ما کی و کجا به آقای هاشمی تاختیم که به عنوان مثال، چرا بعد از سوم خرداد، همان جنگی که امام برای یک ذره و یک روزش هم نادم و پشیمان نبود، ادامه پیدا کرد؟! من در این متن، کاری به موضع شخص مرحوم هاشمی درباره آنچه گفتم ندارم اما فراموش نکردهایم که در دوره دوم خرداد، دوم خردادیها، ذیل همین بحث، چقدر فرمانده جنگ را و چقدر خود جنگ را نکوهش و سرزنش کردند! حالا با ۴ تا تیتر درشت «حماسه اکبر» که ما دچار فراموشی نمیشویم! طرفه حکایت اینجاست؛ برای زدن جبهه و جنگ و امام و شهدا، روزی اگر تخریب آقای هاشمی جواب میداد، زنجیرهایها باکی از این تخریب نداشتند؛ روزی هم اگر، حمایت از آقای هاشمی جواب میداد، هکذا! برای زنجیرهایها، اساسا خود مرحوم هاشمی موضوعیت نداشت! و هنوز هم ندارد! در مواجهه با دیگران هم همین گونهاند! هیچکس را نه برای خودش میخواهند و نه البته برای خدا! نه آن روز که «عالیجناب سرخپوش» مینوشتند، نیت الهی داشتند و نه امروز که «سردار مصلحت»! نگاه زنجیرهایها به عناصر میدان سیاست، تابعی از همان نگاه دشمن به خود زنجیرهایهاست! خواستن آدمها یا نخواستن آدمها بر اساس همه چیز جز خدا! و جز اصول! و جز ارزشها! و جز قانون! هاشمی آدم بدی میشود، اگر فتنهگران ۷۸ را «الواط» بخواند و آدم خوبی، اگر فتنهگران ۸۸ را نه! غالبا همیشه و غالبا با همه، همینطور رفتار میکنند زنجیرهایها! پای تخته بشدت روسیاه روزنامهشان «ضربدر» را عمدتا میگذارند جلوی نام خوبها! یا جلوی کار خوب! کافی است تو بد شوی، تا حمایتت کنند و کافی است تو خوب شوی، تا با چماق بایکوت ایشان مواجه شوی، اگر نه حالا با چماق تخریب! به نفع رسواشدگان تقلب اگر موضع بگیری، هوایت را در حد ۶ ستون در صفحه نخست خود دارند اما خدا نکند موضع بگیری علیه فلان حرف غلط وزیر امور خارجه! اینجا میشوی همان آدم بد که تا مدتها میروی در لیست سیاه حضرات! با این اوصاف، باید هم فردای شهادت سردار مظلوم ما، وقیحانه تیتر بزنند «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد»! و باید هم رنگ لوگوی خود را بر پرچم تکفیریهای لعین، ست کنند! کلا هماهنگی زنجیرهایها، با مواضع بد است و آدمهای بد! «ادبیات منقلی» را به خوبی و در جهت مثبت، پوشش میدهند اما همان فرد اگر روزیروزگاری، سخنران مراسم یومالله ۲۳ تیر ۷۸ باشد، با آن روی دیگر زنجیرهایها روبهرو میشود! دوستی با مواضع بد آدمها و دشمنی با مواضع خوب آدمها، اصلا و اساسا همه کسبوکار زنجیرهایهای نامحترم است! مرحوم هاشمی اگر تحلیل غربیها در خطبه نمازجمعه را محکوم کند، میشود آدم بد اما با فتنهگران علیه انتخاباتی با مشارکت ۸۵ درصدی مردم اگر همراهی کند، میشود آدم خوب! پرونده به این روسیاهی دارند و آنوقت، رزمندگان دفاع مقدس را با «سربازان وحشی قوم آتیلا» قیاس میکنند! گفت: «کافر همه را به کیش خود پندارد»! سربازان وحشی قوم آتیلا، امروزهروز، مصداقی به روشنی همین زنجیرهایها ندارند که هم در لوگو و هم در تیتر یک، همصدایی با وحشیترین تروریستهای عالم میکنند! و با افراد و اشخاص و عناصر، دقیقا عین وحشیها برخورد میکنند! فرد وحشی، تمرد از قانون را حمایت میکند؛ زنجیرهایها هم! فرد وحشی، لگدپراندن به ۴۰ میلیون رای مردم را خوب و درست تصور میکند؛ زنجیرهایها هم! مرز وحشیگری با غیر آن، قلم دست گرفتن نیست، که سلمانرشدی ملعون هم چاقوکش سر گردنه نبود! مرز وحشیگری با غیر آن، در ترس از خداوند منان است!
القصه! همه این نکات که نوشتم، مقدمهای بود برای این نکته اصل کاری! در ورای رخدادها، چه خوب اگر دنبال سخن خدا با خود باشیم! اگر دست آقای هاشمی از دنیا کوتاه شد، دست ما نیز کوتاه خواهد شد! حواسمان هست؟! هیچ به مرگ، اندیشه میکنیم که تا چه حد به ما نزدیک است؟! من دیروز داشتم به بچههای روزنامه میگفتم که این ویژهنامههای زنجیرهایها، اصلش را بخواهی و راستش را بخواهی، «ویژهنامه مرگ» است که چقدر به ما نزدیک است! گیرم آنها اسم دیگری رویش بگذارند و تیتر دیگری برایش بزنند و چیز دیگری درونش بنویسند اما جز این نیست که جملگی «ویژهنامه مرگ» است! ما اصحاب رسانه، چه داریم برای ارائه به خدا؟! زنجیرهایها چه دارند؟! تهمت زشت دیروز «عالیجناب سرخپوش» در وصف همان که امروز «سردار چیچی» میخوانندش؟! وقتی از خوب یا بد و از سیاستمدار گرفته تا غیر آن، بازگشت همه به سوی خداست، وای بر ما! وای بر ما که برای آنچه مینویسیم و آنچه نه، باید جواب پس بدهیم! «عالیجناب سرخپوش» چرا؟! «اسطوره کذا» چرا؟! و این نوشته چرا؟! اینکه ناخدای باخدای کشتی انقلاب، اشک میریزند هنگام توصیه به «عبور از سیمخاردار نفس»، یکی هم یعنی آماده باید باشیم من و ما، ایضا شما زنجیرهایها، برای روزی که به جای روزنامه فردا، باید کارنامه دیروز را ارائه دهیم! آهای دوستان! اینکه خواندید، سرمقاله همه سالنامههایی است که این روزهای اخیر درآوردید! عاقبت دیدم حیف است «ویژهنامه مرگ»، سرمقالهای غیر از تنبه و هشدار نسبت به امر حتمی مرگ داشته باشد! پس مهم نیست مرگ کدامیک از ما زودتر باشد؛ مهم آن است که بدانیم مرگ برای همه ما برنامهها دارد! مرحوم هاشمی، خودش ختم سیاست بود! خوب است حالا که دستی کوتاه از دامن دنیا دارد، برایش فاتحه بفرستیم! راستی! کدامیک از ما میتوانیم ضمانت دهیم همین بهار پیش رو را خواهیم دید؟! و اصلا همین فردا را؟! و همین یک لحظه بعد را؟! خدایا! رحمی… رحمی!
وطن امروز ۱۸ اسفند ۱۳۹۵
هر چند این روزها صدای اعتراض به دولت اعتدال، از هر کوی و برزنی شنیده میشود و هر چند مردم کوچه و بازار، به حیث کار و کارنامه، هرگز نمره قابلی به رئیس این دولت نمیدهند و هر چند شماری از مهمترین وزرا، از همین الان صف خود را از روحانی جدا کردهاند، لیکن در مقام قضاوت، بیانصاف نباید بود و دستاوردهای مهم دولت اعتدال بویژه رئیس آن را نباید نادیده گرفت که اگر جز این باشد، از مصادیق بیتقوایی است. باورم هست دستاوردهایی دارد دولت فعلی، بعضا متمایز و ممتاز. نخستین دستاورد اینکه اگر ۴ سال تمام، هر ۲۴ ساعت شبانهروز میخواستیم برای گروهی از این مردم، «صحیفه نور» بخوانیم و از خمینی یا صدالبته خامنهای، کد بیاوریم که چرا نمیتوان به مذاکره با آمریکا خوشبین بود، قطع به یقین، به این وضوحی نمیشد که دولت اعتدال در مقام عمل نشان داد به شیطان بزرگ نمیتوان اعتماد کرد و اگر هم اعتماد کنی، عاقبتی جز ابراز ندامت در پی ندارد! این دستاورد بزرگ آیا چیز کمی است؟! کدام دولت به خوبی این دولت توانست حتی به آن دسته از مردمی که با حسنظن به آمریکا نگاه میکردند هم ثابت کند که شیطان بزرگ، هرگز وفایی به عهد خود ندارد؟! کدام دولت به خوبی این دولت توانست ثابت کند که دستبرداشتن از آرمانها، هرگز متضمن این نیست که تو از گندم ری بخوری؟! یا توهم بزنی دیگر تحریمها لغو شد و تمام؟! یا خیال کنی چون درون قلب رآکتور خودکفایی، سیمان سیاه بیتدبیری ریختهای، پس چرخ کارخانهها و کارگاهها میچرخد؟! دستاورد از این مهمتر که بعد از آنهمه شانتاژ زنجیرهایها، عاقبت معلوم شد هستهای بهانه است و نه مقصر؟! دستاورد از این بالاتر که بعد از آنهمه دروغ زنجیرهایها، عاقبت معلوم شد مشکل اقتصادی، اندک ربطی به پیشرفتهای ما در سایر حوزهها ندارد؟! دستاورد از این ارزشمندتر که بعد از آنهمه اراجیف زنجیرهایها، عاقبت معلوم شد علاج معضل ضعف در حوزه اقتصاد، کوبیدن بر فرق نقاط قوت ما در سایر حوزهها یا فروش آنها به اجنبی، آنهم به قیمت مفت نیست؟! دومین دستاورد اینکه معلوم شد وقتی مشکل از ناحیه بیتدبیری مدیر اجرایی است، پیادهروی با دشمن و دستدادن همراه با لبخند به او، هرگز جای خالی تدبیر نداشته را پر نمیکند، بلکه تنها و تنها دشمن را به فشار بیشتر تشویق میکند! آیا دستاورد از این بهتر که ثابت شد وقتی ریشه اصلی مشکلات اقتصادی کشور، داخلی است، نگاه صرف به خارج، نه فقط تحریم را باقی میگذارد و نه فقط اثر تحریم را باقی میگذارد، بلکه هر روز مشکلی به مشکلات قبلی اضافه میشود؟! سومین دستاورد اینکه بیش از پیش معلوم شد «مرگ بر آمریکا» اولا شعاری از سر احساس نیست و ثانیا مصداق گزکدادن دست دشمن نیست. از قضا دشمنی چون شیطان بزرگ، با این همه دشمنی و تحریم و تهدید و با این همه نقض عهد که حتی صدای ظریف وزیر امور خارجه دولت فعلی را هم درآورده، حقا که لایق مسلم مرگ است! چهارمین دستاورد اینکه معلوم شد به صرف ژنرال خواندن چند مدیر لای منگنه سیمخاردار نفس و فساد و حقوق نجومی که بعضا حتی با تریلی هم نمیتوان صفرهای روی دوش فیششان را حمل کرد، حلوای شیرین وارد کام این مردم نمیشود! و البته که ارائه آمار هم، برای این همه بیکار، کار نمیشود! پنجمین دستاورد اینکه معلوم شد اگر بخواهی در آخرین سال دولت خود هم، همه مشکلات را گردن گذشتگان بیندازی، حتی روزنامه طرفدارت هم علیه این همه پشت هم اندازی و مغالطه، در حد تیتر یک به تو اعتراض میکند! و به این چیز فرض گرفتن مردم، از بزرگ گرفته تا کوچک، به تو اعتراض میکنند! آری! دیدم بیانصافی است اگر اشاره نکنم به این دستاوردهای ارزشمند، آن هم در شرایطی که همگان حتی افرادی از داخل کابینه هم معترض و متعرض به نحوه ریاست فعلی بر قوه مجریه هستند! و این درست که در این ۴ سال، اندازه ۴۰ سال بر ما سخت گذشت اما باز هم خوب است ناشکر نباشیم و فیالواقع تشکر کنیم از این همه دستاورد واقعا روحانی!
بسم الله الرحمن الرحیم
آه… حاج احمد…
از باغ میبرند چراغانیت کنند
تا کاج جشنهای زمستانیت کنند
پوشاندهاند روی تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانیت کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دلمبند
این بار میبرند که زندانیت کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس که شیطانیت کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
شاید بهانهای است که قربانیت کنند
«فاضل نظری»
«در این باره البته جا دارد وزارت خارجه هم اندازه یک سر سوزن، وجدان داشته باشد و خیال نکند جز لاس زدن با سران تگزاس، وظیفه دیگری ندارد!»
توقع زیادیه!
با روحیه لطیف جناب ظریف، سازگار نیست!
چی؟ چی؟
گفت: وزیر اقتصاد گفته است حقوقهای چند ده میلیونی مدیران، میراث دولت قبل است!
گفتم: یعنی طی ۳ سال گذشته که دولت یازدهم سرکار آمده است، همه ماهه حقوق ۸۰ میلیونی برخی از مدیران این دولت را دولت قبلی پرداخت کرده است؟!
گفت: ظاهرا آنقدر برای ماست مالی کردن حقوق میلیونی مدیران عجله داشتهاند که فراموش کردهاند این مدیران ۳ سال است که دارند در دولت یازدهم حقوق ۸۰ میلیون تومانی دریافت میکنند.
گفتم: اگر پرداخت حقوق ۸۰ میلیونی بد است -که بد است- چرا دولت یازدهم جلوی آن را نگرفته و اگر خوب است -که خوب نیست- چرا بهانه میآورند و آن را به گردن دولت قبلی میاندازند؟!
گفت: چه عرض کنم؟! چی شده که همین دولت، ساخت مسکن مهر را که کار دولت قبلی و به نفع مردم بود متوقف کرده ولی پرداخت حقوق ۸۰ میلیونی را که فقط به نفع مدیران خود این دولت است ادامه داده است؟! یعنی همه این مسائل را فراموش کردهاند؟!
گفتم: تا حالا فکر میکردیم که قطار دچار سختترین نوع آلزایمر است چون پشت سر هم میگوید «هو هو» و بلافاصله خودش میپرسد «چی؟ چی؟»
خدایی غیر از این است؟! و غیر از این است که روی دشمن، بیشتر احساس تعصب و غیرت میکنند تا روی دوست؟!
خدایی همینه!
«اگر دیر بجنبیم اسلام آمریکایی از جلسات سیاسیون ظاهرالصلاح وابسته به آمریکا و نیز از همین حوزهها و دانشگاهها چنان زیبا برای جهان پابرهنگان تشنه عدالت ترسیم میگردد، که همگی محکوم به فنا هستیم.»
امام خمینی
«انشاءالله تو به شهادت رسیده باشی سردار! تویی که نفاق بنیصدر را تاب نمیآوردی، اگر بیایی از غصه دق خواهی کرد! و تو را خواهند کشت! به جرم حاجاحمد بودن! میدانی سردار! این جماعت، خیلی منافقاند، خیلی! خیلی منافقتر از آن رئیس جمهور فراری! من که دعا میکنم شهید شده باشی، چون نمیخواهم روزگار برای فرمانده محبوبم، دردسر درست کند! میفهمی که؟! وقتی نیستی، فیلم تو، فیلم اول جشنواره فجر میشود، چون نیستی! اگر باشی، اگر بیایی، اگر برگردی، بلاشک قهرمان «جشنواره زجر» خواهی شد!»
چقدر موافقم… چقدر از ته دلم گفتی…
همین!
فرمانده!
«اگر بیایی از غصه دق خواهی کرد!» وقتی ببینی دیپلماتهای عاشق آمریکا و حضرات اتوکشیده عصا قورت داده سرشار از اخم و تخم که کنار رهبر مینشینند اما دلشان با آمریکاست، عزت کشور را به ثمن بخس فروختند! همان کشوری که تو با آتشفشان غیرتت اجازه ندادی حتی یک وجب از خاکش به زیر پای بیگانهای بیفتد!
«در این باره البته جا دارد نهادهای دیگر هم اندازه یک سر سوزن، وجدان داشته باشند و خیال نکنند جز لاس زدن با سران تگزاس، وظیفه دیگری ندارند!»
آفرین!
فکرشم وحشتناکه!
سی و چند سال در اسارت وحشی صهیونیستی باشی…
کاش همون روزهای اول شهید شده باشی…
«اگر مرگ بر آمریکا بگویی، به او هم بر مىخورد» اما اگر معشوق امریکایی بردارد و جلوی همه سران غرب و همه مردم جهان، او را به مضحکه بگیرد که در آینده براى نوههایتان تعریف کنید که چگونه او را شکستید و در برابر هر چه خواستید به تسلیم وادار کردید، نه تنها ناراحت نمىشود بلکه شاید توى دلش قند هم آب بشود!
حالا از آن چگونگى، قصهها دارند که یک جملهاش را ما شنیدهایم و آن هم پرتاب خودکار است!
به این مىگویند «وفا به عشقى که ثمره زندگى جانانه در امریکاست» و چقدر این «جانانه» را خوب گفتهاید!
احسنت داداش حسین!
این متن طوفانی اصلا آدم رو بیچون و چرا یاد حاجاحمد میندازه!
دست مریزاد حاجی، خدا خیرت بده، دمتگرم!
حق مطلب رو ادا کردی وقتی گفتی:
«من اتفاقا دعا بر شهادت حاجاحمد میکنم، تا اینکه بخواهم او برگردد و طرف شود با مشتی بیشرف که جلوی چشم فقر و نداری فلان مادر شهید مدافع حرم، فیش حقوقی خود را به رخ این عزیزان میکشند!»
http://alef.ir/vdcjhaetxuqeixz.fsfu.html?357494
🙂
با اینکه لیاقت حاجاحمد شهادته و این روزگار پر از آشوب، جز دردسر برای این عزیز نداره، ولی من خیلی دلم میخواد مرد روزهای سخت، برگرده.
وقتی به مجاهدت مدافعان حرم نگاه میکنم، جای خالی فرمانده حاج احمد متوسلیان رو زیاد حس میکنم.
.
وقتی مرزها کمرنگ شده!
وقتی مدافعان حرم، پرچم دفاع از اسلام رو به دوش گرفتند و دارند به انتهای افق نزدیک میشن!
وقتی خود حاجاحمد گفت:
«کسی که با ما میآید باید تا آخر خط همراه ما باشد.»
حالا که داره آخرین پرده شب میافته و عطر ظهور استشمام میشه…
حالا که انشاءالله داریم به آخر خط میرسیم…
من دوست دارم در حضور ماه و چشمهی جاری ستارهها، همراه حاج احمد متوسلیان به طلوع خورشید لبخند بزنم.
🙂
سیداحمد!
ممنون! شادمون کردید، خدا شادتون کنه!
از خنده لاریجانی خندهم میگیره!
کاری به این ماجرای رنگینکمان ندارمها، اما امیدوارم شورای نگهبان از تأیید این بچهها پشیمون نشه!
دلم میخواد حاج احمد با امام زمان برگرده!
اسارت وحشتناکه! اونهم ۳۰ سال!
نه… انشاءالله که با امام زمان رجعت میکنه! به زودی…
http://www.parsine.com/fa/news/286874
تزریق!
گفت: آمریکاییها میگویند نتیجه برجام برای ایران همین است که بوده و اگر چیزی بیشتر میخواهند باید امتیاز جدید بدهند و در سیاست داخلی و خارجی خود هم تجدیدنظر کنند.
گفتم: حالا همین که تا به حال بوده چیست؟
گفت: به قول رئیس بانک مرکزی «تقریبا هیچ» … تحریمها که برداشته نشده، داراییهای مسدود شده که دریافت نشده، ارتباط بانکی برای تجارت هم که برقرار نشده و…
گفتم: ولی سانتریفیوژهای ما از ۲۰ هزار دستگاه به ۸ هزار کاهش یافته، غنیسازی ۲۰ درصد را متوقف کردهایم، راکتور اراک را بتن ریختهایم، ۹۷۰۰ کیلو اورانیوم غنی شده را از کشور خارج کردهایم و…
گفت: پس چرا حامیان برجام، به جای اینکه بر سر آمریکا فریاد بکشند و عهدشکنی و کلاهبرداری شیطان بزرگ را ملامت کنند، به منتقدان حمله میکنند و دق و دلی خود را سر آنها خالی میکنند؟!
گفتم: چی بگم؟! یارو میگفت این تزریقاتچیها یک جوری به آدم آمپول میزنند که انگار ۹۰ درصد مشکلات آنها تقصیر ماست!
گام دوم!
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1895
قشنگه به نظرم!
یعنی مطمئن بودم سایتهای زنجیری اگر بخوان این مطلب رو منتشر کنن، قطعا چنین تیتری میزنن!
الهی… چه با احساس!
ولی واقعا خیلی جسارت میخواد جلوی اون همه آدم سندار و با تحصیلات و مدعی، بیایی بگی؛
«به نام خداوند رنگینکمان»!
یعنی چه فکری با خودش کرده؟
🙂
این کمپینها و بیانیهها دیگر چه صیغهای است که مردم برای شکایت از امریکا به خاطر کش رفتن آن چندر غاز راه انداختهاند؟!
بخند برادر من، بخند خواهر من!
خنده بر هر درد بی درمان دواست!
همه آن دو میلیارد دلار، فدای یک تار موی دیپلماتها و دیپلماسی لبخند!
نگران آن چرک کف دست هم نباشید؛ خود جنابشان با یک ایمیل کار را رو به راه میکنند.
یحتمل در این نیز «تحقیقا هیچ» نصیبشان شود!
واقعا…
«انشاءالله که با امام زمان رجعت میکنه! به زودی…»
.
یوسف گمشده! دنبالهی این قصه کجاست؟
بشنو از نی که غریباند نیستانیها…
______________________________
«کاری به این ماجرای رنگینکمان ندارمها»
.
ولی خدا کنه اگر دو روز دیگه تو صحن مجلس، ی چیزی به مذاقشون خوش نیومد یهو برنگردند بگن: اصلا دیگه باهاتون قهرم!!!
از اینا بعید نیست!
قاصدک!
ولی فکر نکنم منظورش لوسبازی بوده باشه!
خانم صبا!
منظورش لوسبازی نبود، ولی امیدوارم توان تحمل فضای جدی، شلوغ، خسته کننده و بعضا خشنِ مجلس رو داشته باشن!
آینه!
گفت: یک روزنامه زنجیرهای که از نتیجه انتخاب ریاست مجلس شورای اسلامی بدجوری عصبانی است در صفحه اول خود با تیتر «سیبزمینی مجلسی»! به اصولگرایان فحاشی کرده است.
گفتم: تازه با تیتر درشت در همان صفحه اول خود از «دفن اخلاق» هم گلایه کرده است!… خب! حالا چی نوشته؟!
گفت: اصولگرایان را به سیبزمینی تشبیه کرده است!
گفتم: یارو وارد یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی شده و مشغول بازدید بود که ناگاه جلوی یک تابلو ایستاد و با عصبانیت خطاب به مدیر نمایشگاه گفت؛ مگه قحطی آدم بود که تصویر این بیسروپا را نقاشی کرده و در این تابلو گذاشتهاید؟! و مدیر نمایشگاه گفت؛ مرد ناحسابی! آن که جلویش ایستادهای تابلو نیست، آینه است!
پیکاسو هم نمیتواند!
http://kayhan.ir/fa/news/76346/
صبا!
بحث سر لوسبازی نیست! مشکل کار اینجاست کسی که به عنوان نمایندهی مردم، قراره در تصمیمگیری امور سهیم باشه، تو شروع کلام، فرق بذاره بین ی مجلس شعر احساسی با مجلس شورای اسلامی!
.
به قول معروف:
«هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد!»
این خانم که معلوم نیست از کجا اومده…
فکر کنم این خانم باید حداقل تفاوت مهد کودک «غنچههاى نوشکفته» رو با مجلس شوراى اسلامى بدونن!
قصد ادامه بحث ندارم. از اونجا که خودم هم در مجالس رسمی جدی هستم، اتفاقا قصد دفاع از این خانم را هم ندارم. فقط احساس کردم اون جمله «قاصدک» شاید درست نباشه!
ولی گاهی در یک فضای خشن با مردانی مدعی و خسته، وجود ی زنی که از روی صداقت احساسش رو چه جدی و چه طنز خرج میکنه، زنی که اتفاقا هم سن دخترشونه، شاید باعث تلطیف فضا هم بشه! فکر میکنم همه سابقه و درکی از همچین موقعیتی داشته باشن!
البته من بقیه نطق این خانم را نشنیدم تا درکی از منظورشون داشته باشم.
کلا زندگی رو نباید زیادی جدی گرفت! حتی سیاست، حتی مجلس…
اونم زمانی که جوونای دسته گلمون جونشون رو به بازی میگیرن…
تنها حقیقت جدی این دنیا عشقه…
همونی که این لالهها رو پرپر میکنه!
داداش حسین!
حرف دل ما را زدی. ممنون!
سیداحمد عزیز!
آیا میدانید رنگینکمان در غرب علامت چه گروهی است؟
امیدوارم ایشان از روی نفهمی این جمله را به کار برده باشد!
وگرنه شورای نگهبان صد در صد بایستی تجدید نظر فوری کند!
سیداحمد!
شاید در «فضای جدی، شلوغ، خستهکننده و بعضا خشنِ مجلس» هم بگویند: «به نام خداوند تیر و کمان!»
🙂
جیلی جالبه!
شما عادت کردید به اخطار در مورد امریکا…
به نظرم نام مجلس کوتولهها مناسب این مجلس باشه!
مجلسی که علی مطهری نایب رئیسش باشه خود به خود سوژه خنده است.
پیرمرد عزیز!
اصلا ذهنتون نره اون سمت.
اصلا منظوری نداشت. فقط میخواست نوآوری کنه و متفاوت باشه!
مطمئن باشید منظور خاصی به اون معنا نداشت.
سیداحمد عزیز!
ضمن پوزش، از راهنمایی شما متشکرم.
البته میدانید زمانه بدی شده و رفتارها بسیار نامناسب، ولی بنده هم حق چنین اظهاری را نداشتم.
خداوند ما را از هر لغزشی مصون دارد…
سلام
جانا سخن از دل مادر میگویی!
مادر حاجاحمد:
برای آمدنش دعا نمیکنم. خوشا به سعادتش که رفت…
http://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/03/12/1087210/
به نظرم نام مجلس کوتولهها مناسب این مجلس باشه!
هم از نظر سیاسی، هم از نظر کارایی!
امام خمینی:
انقلاب اسلام، این انقلاب مهم اسلامی رهین کوششهای این طبقه است، طبقه محروم، طبقه گودنشین، طبقهای که این نهضت را به ثمر میرساند و توقعی هم نداشت. من شما را، گودنشینان را، از آن کاخنشینان بالاتر میدانم.
بیربط و خصوصی
آقا یه متنی برای این … بنویس که تو چیزی که سررشته نداره نظر نده…
جناب قدیانی در زمان دولت قبل اعتراضات معیشتی مردم را عین مطالبات زیر شکمی میدانست اما…
با جناب «اسلامىایرانى» موافقم!
سلام
چرا کانال تلگرامی ندارید شما؟
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
اسلامی ایرانی!
نظر شهید مطهری راجع به ابومسلم خراسانی:
البته ابومسلم سردار خیلی لایقی است به مفهوم سیاسی، ولی فوقالعاده آدم بدی بوده. یعنی یک آدمی بوده که اساسا بویی از انسانیت نبرده بوده است. ابومسلم نظیر حجاج بن یوسف است. اگر عرب به حجاج بن یوسف افتخار کند، ما هم حق داریم به ابومسلم افتخار کنیم. حجاج هم خیلی مرد باهوش و بااستعدادی بوده، خیلی سردار لایقی بوده و خیلی به درد عبدالملک میخورده، اما خیلی هم آدم ضد انسانی بوده و از انسانیت بویی نبرده بوده است. میگویند در مدت حکومتش صد و بیست هزار نفر آدم کشته و ابومسلم را میگویند ششصد هزار نفر آدم کشته. به اندک بهانه ای همان دوست بسیار صمیمی خودش را میکشت.
«سیری در سیره ائمه اطهار» صفحه ۱۱۰
. ابومسلم به نفع منصور قیام کرد و چه جنایتها که در خراسان به نفع بنی العباس نکرد! این قهرمان ملی (!) خودمان را بشناسیم. دائم میگویند قهرمان ملی! اگر ایرانیهایی را که همین ابومسلم کشته است به حساب بیاورید، از سیصد چهارصد هزار بیشتر است. میگویند مجموع آدمهایی که ابومسلم کشته است ششصد هزار نفر است. آخر آدم چقدر باید جانی باشد!
«اسلام و نیازهای» زمان جلد ۱ صفحه ۴۴
ابومسلم کسی است که افتخار هیچ ملتی نیست، بلکه مایه ننگ هر ملتی است که بدان منسوب است. علیهذا سلب ایرانی بودن او یا شک در ایرانی بودن او سلب افتخار یا شک در افتخاری از افتخار ایرانیان نیست…
«یادداشتهای استاد مطهری» جلد ۹ صفحه ۳۳۸
کاش به جای آقای علمالهدی، فلان شخصیت روخوشنشانداده به غرب این حرف را میزد. آن گاه میدیدیم که دلنگرانان جایگاه امامت جمعه و نمایندگی رهبری چگونه تاریخبینیهایشان عوض میشد.
سلام
عبادت هاتون قبول!
سلام و آرزوی قبولی و طاعات.
اصلا بحث این نیست که اسم تیم ابومسلم باشه یا بزبز قندی! مسئله انتخاب اسم جدیده که باید متناسب با فرهنگ فوتبالی باشه. متأسفانه فرهنگ یا بهتر بگم بیفرهنگی استادیومهای ما در حدی است که انتخاب نام مبارک امام رضا، شاید یهجورایی اساعه ادب به محضر امام رضا بشه. شما فرض کن تیمی به نام مشهدالرضا در یک بازی هفت تا گل بخوره، اصلا میتونی تصور کنی به سرعت نور انواع و اقسام جوکها رو براش میسازن؟ یا بر فرض این تیم سال بعدش به یک لیگ پایینتر سقوط کنه. یا اصلا یه بازی رو با پنج تا گل ببره، اگه فرداش مصاحبه نکردن خود امام رضا گلها رو به ثمر رسوند! حرف من این بود وگرنه امام رضا تاج سر ماست.
اسلامی ایرانی!
ایشون نگفتند که حتما اسم فلان باشد! نقد ایشون از اون جهت وارد بود که چرا تیمی که متعلق به مشهد امام رضاست، اسمش مربوط به شخصی باشه که دشمن اهل بیت سلام الله بوده…