کاش ریسه‌ها را باز نکنند!

وطن امروز ۳ خرداد ۱۳۹۵

زود گذشت چقدر آن چند روز شیدایی! «انگار همین دیروز بود» برایش کلیشه است! موسم حج بود. روز عرفه. صحرای عرفات. خیمه‌‌ای داشتیم. به همان رنگ احرام. به همان سپیدی. نشسته بودم به تحریر که دیدم از گوشه خیمه دارد صدایی می‌آید. صداهایی. صداهای خوشی. حاج‌صادق آهنگران می‌خواند، جوابش را علی انسانی می‌داد. علی انسانی می‌خواند، جوابش را جناب سلطانی می‌داد. این پی شعر آن را می‌گرفت، آن پی شعر این را… و چه اشکی هم می‌ریختند. چه حال خوشی داشتند. شاه‌بیت تمام آن سروده‌ها اما حضرت صاحب‌الزمان بود؛ «ای تیر غمت را دل عشاق نشانه، جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه؛ حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار، او خانه همی جوید و من صاحب خانه». زود گذشت چقدر آن چند روز شیدایی! آن سال، دست‌مان از دامن حج کوتاه نبود اما باز هم، دل بی‌قرار یار بود! جناب سلطانی، خوب یادم هست که مدام می‌گفت: «کجایی ‌ای امیر کعبه، امیرالحاج؟! از میان این همه خیمه، خیمه تو کجاست پس؟! چند خیمه باید دنبالت بگردیم؟!» حاج‌ صادق جواب می‌داد: «هر کدام از این خیمه‌ها خیمه حضرت باشد، دل ‌خوشیم که آقا همین حوالی است!» باز سلطانی می‌گفت: «چه نسیم خوشی می‌آید!» و نفس بلندی می‌کشید! و آه بلندی! و گریه می‌کرد! و گریه می‌کردیم! گریه‌های‌مان بلندتر هم می‌شد، وقتی حاج ‌صادق، گریزی به جبهه و جنگ می‌زد؛ «یاد شهدا به خیر! حسرت دیدار تو را داشتند!» یا آنجا که جناب انسانی، تن صدا را بالا می‌برد؛ «ای تیر غمت را دل عشاق نشانه…». نیست امسال دست‌مان از دامن حج کوتاه است، این ۲ بیت بیشتر می‌چسبد! عرفات آن سال، یادت بودیم؛ عرفات امسال یاد ما هم باش آقا! امسال حسرت حج برای ما استعاره‌ای بیش نیست از کوتاهی دست‌مان، از دامان تو! تو در همین زمین، از چشم ما پنهانی! در همین زمین! جایی همین حوالی! پیر کنعان در قیاس با ما چه زود یوسف خود را دید! حسرت ما بیشتر است! از عمر نوح هم فزونی گرفته عصر غیبت! این عصر ملال‌انگیز غیبت! از این همه دوری، خسته شده‌ایم آقا! لبریز است دیگر کاسه صبرمان! زمانه با ما نمی‌سازد! با هیچ‌کس! هیچ‌کس زبان بشریت را نمی‌فهمد! دریغ از جرعه‌ای محبت! آدم تنهاست! تنهاتر از همیشه! تنهاتر از آن روز که از بهشت رانده شد! طمع اصل کاری ما ابنای آدم، خوردن از هیچ میوه ممنوعه‌ای نبوده و نیست! لعنت بر ما که گمان کردیم بی‌امام هم می‌توان زندگی کرد! چه طمع باطلی! و چه انسان طغیان‌گری! و چقدر غافل و فراموش‌کار! آیا این همان آدم است که شیطان به سجده بر او امر شد؟! آدم چرا! آدم همان آدم است و نوح همان نوح و ابراهیم همان ابراهیم و تو ‌ای مولای ما! جمع همه انبیا و اولیایی! عصاره همه پیامبران! خلاصه همه امامان! امیر آدم! امیر حج! امیر هستی! امیر زمین و امیر زمان! و امیر آسمان! ما اما پیامبرزاده بودن خود را فراموش کردیم! و فراموش کردیم اولاد پیامبری هستیم که نامش «آدم» بود! چند نسل دوری از آدم، چند صباح دوری از شما‌ ای صاحب ما! چه بلایی آورده بر سر آدمیزاد! آنقدر بزرگ که حکیمی تعریف می‌کرد از روزگار پدر بزرگوار شما؛ «جماعتی رفته بودند نزد امام عسکری خمس خود را بدهند، از ایشان محل هزینه خمس را پرسیدند!» چه باید گفت در حق این آدم؟! این آدم عاری از آدمیت! گاه فکر می‌کنم حتی حق شکایت هم نداریم! که غیبت هیچ دلیلی ندارد الا همین دوری آدم از آدمیت! کیستیم ما؟! مقصران اصلی غیبت شما! و مقصران همین صحرانشینی! اعتراف می‌کنیم آقا جان! و اینک، در فردای نیمه شعبان، همچنان دست‌مان به علامت تسلیم بالاست! ما را ببخش! قرن‌های متمادی بر عمر آدم گذشته است لیکن به نوزادی چند ماهه می‌مانیم که جز گریه و بی‌قراری کاری از دست‌مان برنمی‌آید! ما را بابت این بی‌زبانی ببخش! عصر غیبت، قدرت تکلم را از آدم گرفته! به لکنت افتاده‌ایم! مگر تو برای‌مان بخوانی! اقرأ! بعثتی دوباره لازم است! بیرون بیا از حرای تنهایی! غیبت شما، از عمر بشریت کاسته! برگشته‌ایم به دوران جاهلیت! بدتر از آن! زنده به گور کردن عفاف! درشتی حتی نسبت به قبر آدم! و به قدر آدم! جهل مرکب جاهلیت مجازی! صفحات سیاه! توافقات روسیاه! دوره هیچ! عصر پزدادن شیطان، آنهم با پول انسان! هنگامه دغل! زمانه از قضا نادانی! و مگر نمی‌بینی که جهان، هیچ اداره نمی‌شود؟! و مگر جز این است که حتی بر سر خانه خدا هم، سایه بتهایی به مراتب بزرگ‌تر از لات و هبل سنگینی می‌کند؟! به فریاد ما برس ‌ای مولای ما! اینک در فردای نیمه شعبان، باز هم مشغول صدا زدن تو هستیم! تو را باید هر روز خواند! و هر روز صدا زد! اعتراف می‌کنیم جهان، بی‌تو اداره نمی‌شود! کاش ریسه‌ها را باز نکنند! این قصه ادامه دارد! گره افتاده به کار آدم! باید برگردی! آن‌که از بهشت رانده شده، ماییم، نه آدم! که بهشت تویی! و تسلیم‌تر از مناره‌های جمکران، همین دستان خالی ما فرزندان آدم است! حسرت ما بیشتر است! یعقوب در فراق یوسف خود بود و ما در غم جدایی از یوسف هستی! و کنعان، تنها استعاره‌ای بود برای همین جهان امروز! ما در دل تلخ‌ترین قصه آدم، اما هنوز چشم به راه سپیده‌ایم! خدا پایان این قصه را باز نگذاشته! تو هستی! تو یعنی آغاز! تو یعنی آدم! و خدا هنوز هم در زمین خلیفه دارد! آقای ما! آتشی است بر دل ما، از این داغ جگرسوز غیبت، که تنها آمدن تو، آن را گلستان می‌کند! نمرودیان برگشته‌اند! حرامیان! یزیدیان! و حرمله هنوز هم تیر سه‌شعبه در دست دارد! و هنوز هم می‌کشد! در جبهه شام اما ستاره‌های حرم، سنگر انتظار را خالی رها نکرده‌اند! حتی برای یک آن! جنگ بالا گرفته! دنیا بی‌قرار است! و لاله‌ها سرخ‌ترین روزهای خود را سپری می‌کنند! باکی نیست اگر قرار است کربلای آخرالزمان، از راه شام بگذرد! انتقام خون سیدالشهدا، همان به از جایی شروع شود که بیشترین داغ را روی دل آدم گذاشت! «الشام، الشام، الشام»! بر چهره شهید خان‌طومان اما «گل زخم» خبر از گلستان پیش رو می‌دهد! بپذیر از ما، قربانیان قدمت را! این جگرگوشه‌ها را! که روضه علمدار کربلا با زبان تشنه خواندند! با یک جان به خون غلتیده! تو می‌آیی! تو می‌آیی، چرا که زمان به امام نیاز دارد! و ما نیز! بشنو! این صدای بی‌سیم رزمندگان جبهه انتقام است؛ «ای تیر غمت را دل عشاق نشانه، جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه؛ حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار، او خانه همی جوید و من صاحب خانه». حقا که همین است صدای بی‌سیم بچه‌ها؛ «مهدی جان! بگوشم…».

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَعْدَ اللَّهِ الَّذی ضَمِنَهُ…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    یا صاحب‌الزمان!

    «عصر غیبت، قدرت تکلم را از آدم گرفته! به لکنت افتاده‌ایم! مگر تو برای‌مان بخوانی! اقرأ! بعثتی دوباره لازم است! بیرون بیا از حرای تنهایی! غیبت شما، از عمر بشریت کاسته! برگشته‌ایم به دوران جاهلیت! بدتر از آن! زنده به گور کردن عفاف! درشتی حتی نسبت به قبر آدم! و به قدر آدم! جهل مرکب جاهلیت مجازی! صفحات سیاه! توافقات روسیاه! دوره هیچ! عصر پزدادن شیطان، آنهم با پول انسان!»

  3. سیداحمد می‌گوید:

    عالی بود این جمله:

    «کنعان، تنها استعاره‌ای بود برای همین جهان امروز!»

    احسنت!
    آه از جهانِ امروز…

  4. سیداحمد می‌گوید:

    «آقای ما! آتشی است بر دل ما، از این داغ جگرسوز غیبت، که تنها آمدن تو، آن را گلستان می‌کند! نمرودیان برگشته‌اند! حرامیان! یزیدیان! و حرمله هنوز هم تیر سه‌شعبه در دست دارد! و هنوز هم می‌کشد! در جبهه شام اما ستاره‌های حرم، سنگر انتظار را خالی رها نکرده‌اند! حتی برای یک آن! جنگ بالا گرفته! دنیا بی‌قرار است! و لاله‌ها سرخ‌ترین روزهای خود را سپری می‌کنند! باکی نیست اگر قرار است کربلای آخرالزمان، از راه شام بگذرد! انتقام خون سیدالشهدا، همان به از جایی شروع شود که بیشترین داغ را روی دل آدم گذاشت! «الشام، الشام، الشام»!»

  5. پیرمرد می‌گوید:

    طمع اصل کاری ما ابنای آدم، خوردن از هیچ میوه ممنوعه‌ای نبوده و نیست! لعنت بر ما که گمان کردیم بی‌امام هم می‌توان زندگی کرد! چه طمع باطلی! و چه انسان طغیان‌گری! و چقدر غافل و فراموش‌کار! آیا این همان آدم است که شیطان به سجده بر او امر شد؟!
    احسنت

  6. پیرمرد می‌گوید:

    گاه فکر می‌کنم حتی حق شکایت هم نداریم! که غیبت هیچ دلیلی ندارد الا همین دوری آدم از آدمیت! کیستیم ما؟! مقصران اصلی غیبت شما! و مقصران همین صحرانشینی! اعتراف می‌کنیم آقا جان!

    چه واقعیت دقیقی…

  7. پیرمرد می‌گوید:

    در جبهه شام اما ستاره‌های حرم، سنگر انتظار را خالی رها نکرده‌اند! حتی برای یک آن! جنگ بالا گرفته! دنیا بی‌قرار است! و لاله‌ها سرخ‌ترین روزهای خود را سپری می‌کنند! باکی نیست اگر قرار است کربلای آخرالزمان، از راه شام بگذرد! انتقام خون سیدالشهدا، همان به از جایی شروع شود که بیشترین داغ را روی دل آدم گذاشت! «الشام، الشام، الشام»!

  8. پیرمرد می‌گوید:

    عصر غیبت، قدرت تکلم را از آدم گرفته! به لکنت افتاده‌ایم! مگر تو برای‌مان بخوانی! اقرأ! بعثتی دوباره لازم است! بیرون بیا از حرای تنهایی! غیبت شما، از عمر بشریت کاسته! برگشته‌ایم به دوران جاهلیت! بدتر از آن! زنده به گور کردن عفاف! درشتی حتی نسبت به قبر آدم! و به قدر آدم! جهل مرکب جاهلیت مجازی! صفحات سیاه! توافقات روسیاه! دوره هیچ! عصر پزدادن شیطان، آنهم با پول انسان! هنگامه دغل! زمانه از قضا نادانی! و مگر نمی‌بینی که جهان، هیچ اداره نمی‌شود؟! و مگر جز این است که حتی بر سر خانه خدا هم، سایه بتهایی به مراتب بزرگ‌تر از لات و هبل سنگینی می‌کند؟! به فریاد ما برس ‌ای مولای ما!
    آنقدر کامل نوشته شده که امکان کامنت جز تکرار متن را کاملا از آدمی سلب می‌کند.

  9. گفت و شنود می‌گوید:

    امتحان!

    گفت: آقای نهاوندیان، رئیس دفتر رئیس جمهور در نشست «برجام و اقتصاد مقاومتی» گفته است «برجام قرار نیست برای ما رشد اقتصادی بیاورد»!
    گفتم: ولی طی ۳ سال گذشته همه دولتمردان دست‌اندرکار می‌گفتند که حتی آب خوردن مردم هم به توافق هسته‌ای ارتباط دارد و بعد از اجرایی شدن برجام اعلام کردند که برجام گشایش اقتصادی، رفاه، اشتغال و رونق کسب و کار و… می‌آورد. پس آنهمه وعده و وعید چی شد؟!

    گفت: فعلاً که به این پرسش پاسخی نمی‌دهند و انگار نه انگار همین آقایان بودند که آنهمه درباره دستاوردهای اقتصادی برجام داد سخن می‌دادند!
    گفتم: مادری شب امتحان به پسر دانش‌آموزش گفت؛ اگر فردا مردود شدی دیگر فرزند من نیستی! و فردا پسرش را در کوچه دید که مشغول بازی است، پرسید؛ خب! از امتحان چه خبر؟ و پسرش سری تکان داد و پرسید؛ ببخشید، شما؟!

  10. پیرمرد می‌گوید:

    زنده به گور کردن عفاف!
    همیشه زنده به گور کردن دختران در عصر جاهلیت مفهوم ناقصی داشت.
    چه زیبا این مفهوم را کامل کردی.
    ممنون

  11. سیداحمد می‌گوید:

    نثار ارواح مطهر شهدا، خصوصا شهدای آزاد سازی خرمشهر صلواتی هدیه کنیم!

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

  12. سمانه می‌گوید:

    «بعثتی دوباره لازم است! بیرون بیا از حرای تنهایی! غیبت شما، از عمر بشریت کاسته! برگشته‌ایم به دوران جاهلیت! بدتر از آن! زنده به گور کردن عفاف! درشتی حتی نسبت به قبر آدم! و به قدر آدم! جهل مرکب جاهلیت مجازی! صفحات سیاه! توافقات روسیاه! دوره هیچ! عصر پزدادن شیطان، آنهم با پول انسان! هنگامه دغل! زمانه از قضا نادانی!»

  13. سمانه می‌گوید:

    آفرین به این طبع زیبا! دل‌نوشته خیلی قشنگی شد!
    اجرتون با امام مهدی (عج) ان‌شاءالله!

  14. حسینی می‌گوید:

    جان کری در جمع کارمندان سفارت کشورش در وین:
    رسیدن به توافق تاریخی ۱+۵ و ایران و چگونگی تسلیم شدن وزیر خارجه ایرانی‌ها در مقابل قدرت متقاعدکننده آمریکا، خاطرات ارزشمندی برای بازگو کردن در جمع نسل‌های آینده آمریکاست.
    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13950302000465

  15. حسینی می‌گوید:

    فیلم؛ سخنان جان‌سوز فرزند شهید مدافع حرم
    http://cdn.mashreghnews.ir/fa/news/576901/

  16. منتظر می‌گوید:

    سلام
    شادی روح شهدای مدافع حرم، این زمینه‌سازان ظهور صلوات!

  17. چشم‌انتظار می‌گوید:

    «زود گذشت چقدر آن چند روز شیدایی! «انگار همین دیروز بود» برایش کلیشه است! موسم حج بود. روز عرفه. صحرای عرفات. خیمه‌‌ای داشتیم. به همان رنگ احرام. به همان سپیدی».

    داداش حسین!
    شاید بتونم به‌جرأت بگم، یکی از بهترین فصول زندگی‌ت همون «عمره و تمتع» معروف بود! باور کنید برای ما هم -اگر چه که با شما نبودیم اما به یادتان بودیم در آن ایام- خواندن سفرنامه‌ی «نیمه‌تمام!» اما تمام و کمال حج‌تان، چنان لذتی دارد که هنوز هم بخشی از نوشته‌ها و خاطرات‌تان در ذهنم مرور می‌شود و هر وقت دل‌تنگ می‌شوم سری به آن پست‌ها می‌زنم. هر چند که این متن‌تان بیشتر امام زمانی است، اما مگه می‌شه از صحرای عرفات و منا و میقات و… نام برد، اما به «امیرالحاج» نرسید؟!
    واقعا احسنت!

  18. ناشناس می‌گوید:

    تولد دوباره در شهر خون
    یادداشتی از اصغر آبخضر درباره یوم‌الله سوم خرداد
    http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1890/1/157977/0

  19. گفت و شنود می‌گوید:

    کور!

    گفت: قائم‌مقام حزب اعتماد ملی گفته است؛ «امام می‌فرمودند نهضت زنده است تا هاشمی زنده است»!
    گفتم: باز هم که سخن حضرت امام(ره) را تحریف کرده‌اند. امام می‌فرمودند «هاشمی زنده است چون نهضت زنده است».

    گفت: حالا چه فرقی می‌کند؟!
    گفتم: مرد حسابی! مفهوم کلام واقعی امام این است که زندگی هاشمی به نهضت بستگی دارد ولی مفهوم تحریف شده آن، این است که ادامه نهضت به هاشمی بستگی دارد!

    گفت: یعنی این آقایان فکر می‌کنند که مردم بیانات امام(ره) را فراموش کرده‌اند و هیچکس متوجه تحریف سخنان ایشان نمی‌شود؟
    گفتم: تحریف می‌کنند و بعد از آن که دیگران متوجه شدند، دست به توجیه می‌زنند… یارو برای فرار از خدمت سربازی خودش را نابینا جا زده بود و پزشک مربوطه هم ورقه معافیت او را امضاء کرد. اما همان شب یارو رفته بود سینما که متوجه شد پزشک نظام وظیفه کنارش نشسته است. دستش را کورمال کورمال به زانوی او زد و پرسید؛ آقا ببخشید! این اتوبوس کجا می‌رود؟!

  20. قاصدک منتظر می‌گوید:

    «ای تیر غمت را دل عشاق نشانه…»

    و بد نشانه گرفته دل‌های خسته‌ از دوری یار را!
    از طلوع آفرینش تا همین ثانیه از عصر غیبت، غم‌باد هجر منتقم، عجیب گلوگیر آدم و آدمی‌زاد شده است!
    ناله می‌زنیم از قاف سینه تا عرش الهی؛ به امید این‌که همای سعادت بر
    شانه‌های‌مان نشیند و درخت تمنای ظهور در باغ آرزو به تجلی حضور جوانه دهد.
    .
    خدایا!
    خسته‌ایم…
    بس است هرچه به محک‌ آمده‌ایم!
    در حسرت دیدارش، چشم‌های‌مان ساقی شده و به وسعت تمام ابرهای باران‌زا باریده است!
    از بام تا شام اشک‌‌های‌مان بر دامان سحر می‌ریزد!
    غم‌رنگ‌تر از برگ پاییزیم!
    در فصل برگ‌ریزان ظلم به دنبال سبزی بهار عدالتیم!
    زخم فراق، گل‌بوسه‌ی وصل می‌طلبد!
    دلمان تکبیر فرج می‌خواهد!
    دل‌تنگ امام‌مان هستیم!
    .
    مهدی‌جان!
    تو را می‌خواهیم
    ای شاه‌بیت عالم وجود…
    ای ذخیره‌ی هدیٰ…
    ای بقیه‌ی خدا…
    ای امیر پرده‌نشین!

  21. برجک‌زنی با لباسی خاکی می‌گوید:

    متن را نخوانده، نظر می‌دم از کربلا!
    و اینکه امشب ساعت ۲ و چند دقیقه، چند شهید عراقی آوردند حرم اباعبدالله. رفتیم زیر تابوت‌شان سنگین بود خیلی! مثل تابوت‌های شهدای گمنام ما سبک نبود! زیر تابوت، بعد از چند متر، حس اینکه این فرد تا صبح یا دیروز زنده بوده را می‌فهمیدی! و البته اینجا هم عده‌ای جوان عراقی با موهای رنگ شده و… فقط سلفی می‌گرفتند وسط بین‌الحرمین! و یک جور عجیبی به تابوت‌ها نگاه می‌کردند! انگار غریبی شهید و غربتش بین‌المللی است!

  22. پیرمرد می‌گوید:

    ایران فقط تهران نیست!
    جلوس خار چشم دشمنان اسلام و ولایت و سرباز فداکار انقلاب اسلامی و عمار رهبر انقلاب را بر مسند ریاست مجلس خبرگان رهبری، به امت همیشه در صحنه حزب‌الله و به‌خصوص بهشتیان قطعه ۲۶ تبریک و تهنیت می‌گویم.

  23. جهانجوی می‌گوید:

    ان‌شاءالله وعده‌ی ما روضه‌ی ارباب بی‌کفن، کنار کعبه با حضور حضرت مهدی…

  24. جهانجوی می‌گوید:

    این همه هیاهو آخرش آیت‌الله جنتی رئیس خبرگان شد.
    عرض تشکر از آقای خاطره بابت این همه زحمت که برای انتخاب آقای جنتی انجام داد!

  25. ناشناس می‌گوید:

    «بهترین سکانس در این هوای ابری»
    متن قدیمی و کوتاه حسین قدیانی برای شهاب حسینی
    http://www.ghadiany.ir/1388/25

  26. سیداحمد می‌گوید:

    خدایا! به ما شعور و بصیرت عنایت کن، تا معنا و مفهوم بیانات دیروز حضرت آقا در دانشگاه امام حسین را درک کنیم…
    بارها و بارها باید با جان و دل بیانات دیروزشون رو گوش کنیم!
    فدای مهربانی و قدرت و صلابتت آقاجان…

  27. صبا می‌گوید:

    چهره حضرت آقا دیروز در دانشگاه امام حسین چهره یک پدر بود!

  28. زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی می‌گوید:

    چه باوریه انصافا، چه باوریه به قرآن…
    ما که کم می‌خونیم و پای باورمون هم می‌لنگه ولی بنازم به حضرت آقا…
    آدم کیف می‌کنه، با یه آیه درس می‌ده به آقایون دکترای روابط بین‌الملل و دیپلماسی یاد می‌ده به‌شون…

  29. بیوتن می‌گوید:

    البته در اینکه امثال حضرتعالی در روز ظهور حضرت احتمالا…

  30. زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی می‌گوید:

    دیروز از خیابان خاقانی ساری می‌گذشتم؛ ریسه‌های زیادی زده بودند و بازش هم نکرده بودند! یاد عنوان این پست افتادم که «کاش ریسه ها را باز نکنند!»

  31. محمدرضا رضایی‌نسب می‌گوید:

    درگذشت استاد فرزانه جناب آقای دکتر فیروز مددی
    تسلیت درگذشت استاد گرانقدر جناب آقای دکتر فیروز مددی

    مشیت الهی بر این تعلق گرفت که بهار فرحناک زندگی را خزانی ماتم‌زده به انتظار بنشیند و این بارزترین تفسیر فلسفه آفرینش در فراخنای بی‌کران هستی و یگانه راز جاودانگی اوست. درگذشت استاد ارجمند و فرهیخته جناب آقای دکتر فیروز مددی را به جامعه پزشکی کشور و خانواده محترم دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و انجمن علمی ارتوپدی کشور تسلیت عرض نموده و از خداوند باری تعالی برای خانواده آن مرحوم اجر صابرین مسئلت می‌نماییم چرا که حضرتش فرمود: «و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انا لله و انا الیه راجعون».

  32. سوگند گرافیک می‌گوید:

    سلام
    کلا دلم تنگ شده بود. نمی‌دانم من را یادتان میاد یا نه. دلم تنگ شده واسه شهدا، سال ۸۸، بابااکبر و این که خودم را کشتم تا اولین بار کامنتم را آقای قدیانی تأیید کردند! اینجا هم آمدم، چون خسته شدم از همه جا. بوی شهدا می‌ده اینجا. کسانی که باهات کاری ندارند؛ فقط حرفات را گوش می‌دهند!

    سیداحمد و همگی سلام!

  33. md5 می‌گوید:

    تست ارسال نظر

  34. جواد می‌گوید:

    واقعاها!
    کاش ریسه‌ها را باز نمی‌کردند…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.