وطن امروز ۲۶ اسفند ۱۳۹۵
موسم بهار است. بر شاخه مرده درخت خشکیده، آن لحظه که شکوفه حیات، دوباره نقش زندگی میدهد، آری! «معاد» را باید به یاد آورد که لحظه برانگیخته شدن برای همه ماست. مردههایمان این لحظه را خواهند دید و زندههایمان هم، البته بعد از مرگ! باشد اگر هنوز نفسی ما را هست، به تأسی از بهار، خود را برای لحظه مرگ و لحظه برانگیخته شدن بعد از مرگ آماده کنیم! این از میعاد بهار و لحظه معاد لیکن لحظههایی دیگر نیز، بزرگی میکند در تاریخ زندگی آدمی. آن لحظه که آدم و حوا در وادی عرفات همدیگر را یافتند؛ آن لحظه که یعقوب، بعد از عمری انتظار، یوسف گمگشته خود را دید؛ آن لحظه که کشتی نجات نوح، ایمن بر زمین نشست؛ آن لحظه که آتش بر ابراهیم، سرد و سلامت شد؛ آن لحظه که دریا پیش پای موسی شکافته شد؛ آن لحظه که عیسی درون گهواره زبان گشود تا از مادر پاکدامن خود دفاع کند؛ آن لحظه که «محمد» در خلوت حرا، مبعوث شد به پیامبری؛ آن لحظه که فتح بزرگ مکه حادث شد؛ آن لحظه که در برکه غدیر، آخرین رسول خدا با بالا بردن دست امیرالمومنین، رسالت خود را کامل کرد… و آن لحظه که علمدار کربلا، سیاهه شبپرستان را به کناری زد و به شریعه رسید، از جمله بزرگترین لحظات تاریخاند که از فرط حماسه و شکوه و عظمت، هم تبسم را بر لب جاری میکنند و هم اشک را بر دیده! لیکن لحظهای هم هست که هنوز نیامده! و چون بیاید، این همه لحظه را که برشمردم، با خود به همراه دارد! سخن از آن لحظهای میگویم که «منجی عالم بشریت» تکیه بر دیوار کعبه میزند و ندای «انا المهدی» سر میدهد… در این لحظه ناب وعده شده، تو گویی آدم و حوا تازه همدیگر را مییابند و یعقوب، تازه یوسف را! تو گویی سفینه نوح، تازه آن لحظه به زمین خواهد نشست و آتش، تازه آن دم بر خلیل بتشکن خدا، سرد و سلامت خواهد شد! تو گویی آن لحظه، تازه دریا بنای شکافتن، پیش پای موسی را دارد و تازه عیسی میخواهد درون گهواره زبان به معجزه باز کند! تو گویی لحظه عظیم ظهور، این دوباره «محمد» است که به رسالت مبعوث میشود و این دوباره مکه است که توسط مردی از سلاله آخرین رسول خدا فتح میشود! تو گویی آن لحظه، همان لحظه تاریخی غدیر است و همان آن که سقای آب و ادب، خود را به شریعه میرساند! یا مقلب القلوب و الابصار! تمام هستی از ازل تا ابد، لحظهشماری میکنند برای آن لحظه که «مهدی فاطمه» تکیه بر دیوار کعبه زند و بر این شاخه مرده درخت خشکیده حیات، دوباره نقش زندگی بدهد!
وطن امروز ۲۳ اسفند ۱۳۹۵
برای مرحوم هاشمی، هزاری هم ویژهنامه دربیاوری و ذیل تصاویر آن مبارز قدیمی، هزاری هم تیتر درشت بزنی، آن اندازه به دردش نخواهد خورد که من اینجا از مخاطبان یادداشتم بخواهم تا گرم مطلب نشدهاند، فاتحهای نثار روحش کنند که قطع به یقین، رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت، به این «قرائت» بیش از آن «سیاست» نیاز دارد، بخصوص حالا که دستی کوتاه از دامن دنیا دارد.
این از نکته اول! و اما زنجیرهایها جوری در وصف مرحوم هاشمی، زبان به تملق باز میکنند، تو گویی ما یادمان رفته چیزهایی که علیه همین شخص ایشان مینوشتند! نه فقط در روزنامه، بلکه کتاب هم منتشر میکردند! دوره سراسر اخلاق(!) دوم خرداد، کافی بود یکی در جایی، بار سفر اخروی بسته باشد! چنان انگشت اتهام را متوجه مرحوم هاشمی میکردند و چنان دور از الفبای انصاف، علیه ایشان مینوشتند که نه حدی داشت و نه حسابی! ۲ نکته مستتر است در همین نکته دوم یادداشت. اولا: مرحوم هاشمی حتی در همان عصر دوم خرداد هم عاری از اشکال و اشتباه نبود لیکن زنجیرهایها، به شهادت مندرجاتشان، بیش از آنکه منتقد خطاهای آقای هاشمی بوده باشند، تخریبکننده و تهمتزننده به ایشان بودند! ثانیا: هم آن روز که در مقام حمله به هاشمی، اتهامات هرگز ثابتنشده به او زدند، کارشان نادرست بود و هم امروز که در لباس دوستی، القاب و عناوین عجیب و غریب نثار او میکنند! اینکه معصوم میفرمایند: «جاهل را نمیبینی، الا در حال افراط یا تفریط» یکی هم یعنی اینکه زنجیرهایها را نمیبینی، الا در حال افراط «عالیجناب سرخپوش» یا تفریط «سردار فلان و بهمان»!
نکته بعدی، نحوه مواجهه جریان انقلابی با آقای هاشمی است. من و ما، هرگز به مرحوم منظور، آن اتهامات زشت دوم خردادی را نزدیم، بلکه برای حرف خود، مصداق روشن داشتیم. هم موضوع سخن را دقیقا معلوم میکردیم و هم غالبا موضع منطبق با آن موضوع را اتخاذ میکردیم! چه در مقام دفاع از هاشمی و چه در مقام نقد او، هرگز رویه زنجیرهایها را پیشه نکردیم! ۴۰ سال دیگر هم از درگذشت هاشمی گذشته باشد، ما باز پای دفاع خود از هاشمی برابر اتهامات درشت دوم خردادیها خواهیم ایستاد، همچنان که پای نقد خود به مواضع ایشان، مثلا در سال ۸۸! ما همچنان که سال ۹۲ نشان دادیم، همواره برابر رای مردم و منتخب مردم، مواجهه محترمانه داشتیم و از همگان نیز همین مواجهه را انتظار داشتیم، لذا آقای هاشمی را به قانون و حق و معیار میسنجیدیم، نه برعکس! بر اساس همین سنجش، هر جا که لازم بود، از ایشان دفاع کردیم و هر جا که نه، نه! دقت کنید! ما کی و کجا به آقای هاشمی تاختیم که به عنوان مثال، چرا بعد از سوم خرداد، همان جنگی که امام برای یک ذره و یک روزش هم نادم و پشیمان نبود، ادامه پیدا کرد؟! من در این متن، کاری به موضع شخص مرحوم هاشمی درباره آنچه گفتم ندارم اما فراموش نکردهایم که در دوره دوم خرداد، دوم خردادیها، ذیل همین بحث، چقدر فرمانده جنگ را و چقدر خود جنگ را نکوهش و سرزنش کردند! حالا با ۴ تا تیتر درشت «حماسه اکبر» که ما دچار فراموشی نمیشویم! طرفه حکایت اینجاست؛ برای زدن جبهه و جنگ و امام و شهدا، روزی اگر تخریب آقای هاشمی جواب میداد، زنجیرهایها باکی از این تخریب نداشتند؛ روزی هم اگر، حمایت از آقای هاشمی جواب میداد، هکذا! برای زنجیرهایها، اساسا خود مرحوم هاشمی موضوعیت نداشت! و هنوز هم ندارد! در مواجهه با دیگران هم همین گونهاند! هیچکس را نه برای خودش میخواهند و نه البته برای خدا! نه آن روز که «عالیجناب سرخپوش» مینوشتند، نیت الهی داشتند و نه امروز که «سردار مصلحت»! نگاه زنجیرهایها به عناصر میدان سیاست، تابعی از همان نگاه دشمن به خود زنجیرهایهاست! خواستن آدمها یا نخواستن آدمها بر اساس همه چیز جز خدا! و جز اصول! و جز ارزشها! و جز قانون! هاشمی آدم بدی میشود، اگر فتنهگران ۷۸ را «الواط» بخواند و آدم خوبی، اگر فتنهگران ۸۸ را نه! غالبا همیشه و غالبا با همه، همینطور رفتار میکنند زنجیرهایها! پای تخته بشدت روسیاه روزنامهشان «ضربدر» را عمدتا میگذارند جلوی نام خوبها! یا جلوی کار خوب! کافی است تو بد شوی، تا حمایتت کنند و کافی است تو خوب شوی، تا با چماق بایکوت ایشان مواجه شوی، اگر نه حالا با چماق تخریب! به نفع رسواشدگان تقلب اگر موضع بگیری، هوایت را در حد ۶ ستون در صفحه نخست خود دارند اما خدا نکند موضع بگیری علیه فلان حرف غلط وزیر امور خارجه! اینجا میشوی همان آدم بد که تا مدتها میروی در لیست سیاه حضرات! با این اوصاف، باید هم فردای شهادت سردار مظلوم ما، وقیحانه تیتر بزنند «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد»! و باید هم رنگ لوگوی خود را بر پرچم تکفیریهای لعین، ست کنند! کلا هماهنگی زنجیرهایها، با مواضع بد است و آدمهای بد! «ادبیات منقلی» را به خوبی و در جهت مثبت، پوشش میدهند اما همان فرد اگر روزیروزگاری، سخنران مراسم یومالله ۲۳ تیر ۷۸ باشد، با آن روی دیگر زنجیرهایها روبهرو میشود! دوستی با مواضع بد آدمها و دشمنی با مواضع خوب آدمها، اصلا و اساسا همه کسبوکار زنجیرهایهای نامحترم است! مرحوم هاشمی اگر تحلیل غربیها در خطبه نمازجمعه را محکوم کند، میشود آدم بد اما با فتنهگران علیه انتخاباتی با مشارکت ۸۵ درصدی مردم اگر همراهی کند، میشود آدم خوب! پرونده به این روسیاهی دارند و آنوقت، رزمندگان دفاع مقدس را با «سربازان وحشی قوم آتیلا» قیاس میکنند! گفت: «کافر همه را به کیش خود پندارد»! سربازان وحشی قوم آتیلا، امروزهروز، مصداقی به روشنی همین زنجیرهایها ندارند که هم در لوگو و هم در تیتر یک، همصدایی با وحشیترین تروریستهای عالم میکنند! و با افراد و اشخاص و عناصر، دقیقا عین وحشیها برخورد میکنند! فرد وحشی، تمرد از قانون را حمایت میکند؛ زنجیرهایها هم! فرد وحشی، لگدپراندن به ۴۰ میلیون رای مردم را خوب و درست تصور میکند؛ زنجیرهایها هم! مرز وحشیگری با غیر آن، قلم دست گرفتن نیست، که سلمانرشدی ملعون هم چاقوکش سر گردنه نبود! مرز وحشیگری با غیر آن، در ترس از خداوند منان است!
القصه! همه این نکات که نوشتم، مقدمهای بود برای این نکته اصل کاری! در ورای رخدادها، چه خوب اگر دنبال سخن خدا با خود باشیم! اگر دست آقای هاشمی از دنیا کوتاه شد، دست ما نیز کوتاه خواهد شد! حواسمان هست؟! هیچ به مرگ، اندیشه میکنیم که تا چه حد به ما نزدیک است؟! من دیروز داشتم به بچههای روزنامه میگفتم که این ویژهنامههای زنجیرهایها، اصلش را بخواهی و راستش را بخواهی، «ویژهنامه مرگ» است که چقدر به ما نزدیک است! گیرم آنها اسم دیگری رویش بگذارند و تیتر دیگری برایش بزنند و چیز دیگری درونش بنویسند اما جز این نیست که جملگی «ویژهنامه مرگ» است! ما اصحاب رسانه، چه داریم برای ارائه به خدا؟! زنجیرهایها چه دارند؟! تهمت زشت دیروز «عالیجناب سرخپوش» در وصف همان که امروز «سردار چیچی» میخوانندش؟! وقتی از خوب یا بد و از سیاستمدار گرفته تا غیر آن، بازگشت همه به سوی خداست، وای بر ما! وای بر ما که برای آنچه مینویسیم و آنچه نه، باید جواب پس بدهیم! «عالیجناب سرخپوش» چرا؟! «اسطوره کذا» چرا؟! و این نوشته چرا؟! اینکه ناخدای باخدای کشتی انقلاب، اشک میریزند هنگام توصیه به «عبور از سیمخاردار نفس»، یکی هم یعنی آماده باید باشیم من و ما، ایضا شما زنجیرهایها، برای روزی که به جای روزنامه فردا، باید کارنامه دیروز را ارائه دهیم! آهای دوستان! اینکه خواندید، سرمقاله همه سالنامههایی است که این روزهای اخیر درآوردید! عاقبت دیدم حیف است «ویژهنامه مرگ»، سرمقالهای غیر از تنبه و هشدار نسبت به امر حتمی مرگ داشته باشد! پس مهم نیست مرگ کدامیک از ما زودتر باشد؛ مهم آن است که بدانیم مرگ برای همه ما برنامهها دارد! مرحوم هاشمی، خودش ختم سیاست بود! خوب است حالا که دستی کوتاه از دامن دنیا دارد، برایش فاتحه بفرستیم! راستی! کدامیک از ما میتوانیم ضمانت دهیم همین بهار پیش رو را خواهیم دید؟! و اصلا همین فردا را؟! و همین یک لحظه بعد را؟! خدایا! رحمی… رحمی!
وطن امروز ۱۸ اسفند ۱۳۹۵
هر چند این روزها صدای اعتراض به دولت اعتدال، از هر کوی و برزنی شنیده میشود و هر چند مردم کوچه و بازار، به حیث کار و کارنامه، هرگز نمره قابلی به رئیس این دولت نمیدهند و هر چند شماری از مهمترین وزرا، از همین الان صف خود را از روحانی جدا کردهاند، لیکن در مقام قضاوت، بیانصاف نباید بود و دستاوردهای مهم دولت اعتدال بویژه رئیس آن را نباید نادیده گرفت که اگر جز این باشد، از مصادیق بیتقوایی است. باورم هست دستاوردهایی دارد دولت فعلی، بعضا متمایز و ممتاز. نخستین دستاورد اینکه اگر ۴ سال تمام، هر ۲۴ ساعت شبانهروز میخواستیم برای گروهی از این مردم، «صحیفه نور» بخوانیم و از خمینی یا صدالبته خامنهای، کد بیاوریم که چرا نمیتوان به مذاکره با آمریکا خوشبین بود، قطع به یقین، به این وضوحی نمیشد که دولت اعتدال در مقام عمل نشان داد به شیطان بزرگ نمیتوان اعتماد کرد و اگر هم اعتماد کنی، عاقبتی جز ابراز ندامت در پی ندارد! این دستاورد بزرگ آیا چیز کمی است؟! کدام دولت به خوبی این دولت توانست حتی به آن دسته از مردمی که با حسنظن به آمریکا نگاه میکردند هم ثابت کند که شیطان بزرگ، هرگز وفایی به عهد خود ندارد؟! کدام دولت به خوبی این دولت توانست ثابت کند که دستبرداشتن از آرمانها، هرگز متضمن این نیست که تو از گندم ری بخوری؟! یا توهم بزنی دیگر تحریمها لغو شد و تمام؟! یا خیال کنی چون درون قلب رآکتور خودکفایی، سیمان سیاه بیتدبیری ریختهای، پس چرخ کارخانهها و کارگاهها میچرخد؟! دستاورد از این مهمتر که بعد از آنهمه شانتاژ زنجیرهایها، عاقبت معلوم شد هستهای بهانه است و نه مقصر؟! دستاورد از این بالاتر که بعد از آنهمه دروغ زنجیرهایها، عاقبت معلوم شد مشکل اقتصادی، اندک ربطی به پیشرفتهای ما در سایر حوزهها ندارد؟! دستاورد از این ارزشمندتر که بعد از آنهمه اراجیف زنجیرهایها، عاقبت معلوم شد علاج معضل ضعف در حوزه اقتصاد، کوبیدن بر فرق نقاط قوت ما در سایر حوزهها یا فروش آنها به اجنبی، آنهم به قیمت مفت نیست؟! دومین دستاورد اینکه معلوم شد وقتی مشکل از ناحیه بیتدبیری مدیر اجرایی است، پیادهروی با دشمن و دستدادن همراه با لبخند به او، هرگز جای خالی تدبیر نداشته را پر نمیکند، بلکه تنها و تنها دشمن را به فشار بیشتر تشویق میکند! آیا دستاورد از این بهتر که ثابت شد وقتی ریشه اصلی مشکلات اقتصادی کشور، داخلی است، نگاه صرف به خارج، نه فقط تحریم را باقی میگذارد و نه فقط اثر تحریم را باقی میگذارد، بلکه هر روز مشکلی به مشکلات قبلی اضافه میشود؟! سومین دستاورد اینکه بیش از پیش معلوم شد «مرگ بر آمریکا» اولا شعاری از سر احساس نیست و ثانیا مصداق گزکدادن دست دشمن نیست. از قضا دشمنی چون شیطان بزرگ، با این همه دشمنی و تحریم و تهدید و با این همه نقض عهد که حتی صدای ظریف وزیر امور خارجه دولت فعلی را هم درآورده، حقا که لایق مسلم مرگ است! چهارمین دستاورد اینکه معلوم شد به صرف ژنرال خواندن چند مدیر لای منگنه سیمخاردار نفس و فساد و حقوق نجومی که بعضا حتی با تریلی هم نمیتوان صفرهای روی دوش فیششان را حمل کرد، حلوای شیرین وارد کام این مردم نمیشود! و البته که ارائه آمار هم، برای این همه بیکار، کار نمیشود! پنجمین دستاورد اینکه معلوم شد اگر بخواهی در آخرین سال دولت خود هم، همه مشکلات را گردن گذشتگان بیندازی، حتی روزنامه طرفدارت هم علیه این همه پشت هم اندازی و مغالطه، در حد تیتر یک به تو اعتراض میکند! و به این چیز فرض گرفتن مردم، از بزرگ گرفته تا کوچک، به تو اعتراض میکنند! آری! دیدم بیانصافی است اگر اشاره نکنم به این دستاوردهای ارزشمند، آن هم در شرایطی که همگان حتی افرادی از داخل کابینه هم معترض و متعرض به نحوه ریاست فعلی بر قوه مجریه هستند! و این درست که در این ۴ سال، اندازه ۴۰ سال بر ما سخت گذشت اما باز هم خوب است ناشکر نباشیم و فیالواقع تشکر کنیم از این همه دستاورد واقعا روحانی!
وطن امروز ۱۱ اسفند ۱۳۹۵

دیشب، جانباز خیبر با همان سربند سرخ «یا زهرا» رفته بود بیت! حسینیهای پایینتر از خیابان جمهوری! و هنگام شعار «ای پسر فاطمه! منتظر تو هستیم»، باز شد بغض فروخوردهاش! میگفت: «جنگ و زندگی ندارد؛ هر کجا که باشی، باید به «فاطمه» پناه ببری»! و من راستش، این را از چشمهای بارانیاش فهمیدم! و از آن دست استجابت که درست ۳۰ سال پیش، برای همیشه در بلندای آسمان جا گذاشت! گفت: «در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون، یاد شلمچه، یاد فکه، یاد مجنون»! سلام مادر پهلوشکستههای جنوب! هر چه داریم آه است و پناه میخواهیم! مرهم اگر تویی، چه هراس از زخم؟! و مادر اگر تویی، چه واهمه از غم؟! الا ای فاطمه! هنوز هم دعوا بر سر نام بلند «علی» است! گویی «بنیهاشم» کوچهای به درازای تاریخ است! ما را اما الگوی دفاع از ولایت، تویی! ما خط را از تو میگیریم! دیروز، در روزگار جنگ! و امروز، در جنگ روزگار! از آن اسلام که تو متنفر بودی، ما هم متنفریم! مشکل ما با «اسلام سقیفه» فقط بر سر نام نبود که با پسوند «رحمانی» حل شود! «رحمانیت» متجلی در «اسلام علی» بود؛ پزش را نجومیبگیرها میدهند! همانها که حق ملت را ذیل حقوق خود تعریف میکنند! بیخود نیست که حقوق خواندهاند! و بیخود نیست که کربلا را درس مذاکره میخوانند! چون حوصله راه تو را ندارند! آری! عاشورا در «مکتب فاطمیه» عاشورا شد! و قصه هنوز قصه دیروز است! اگر غاصب خلافت باشند، علی را به شرط سکوت میخواهند! و اگر از ناکثین، علی را به شرط سهم بیشتر از بیتالمال! الا ای فاطمه! مرکبهایشان عوض شده اما نقشها و نقشههایشان نه! و دقیقا همانهایی هستند که بودند! و مگر جز این است که صدر اسلام هم، دستاوردها را در دل مذاکرات از دست میدادند؟! و مگر جز این است که مالک به خیمه معاویه رسیده بود؟! امان از نیرنگ مذاکره! این ترفند همیشگی کاخهای سبز و سفید! الا ای فاطمه! امروز هم قصه همین است اما شهادت تو، راهی به رهایی گشود تا دیگر علی تنها نماند! صدالبته، نمایندگان اسلام سقیفه، نیز ناکثین و قاسطین و مارقین، حضور پررنگی دارند در فتنهآفرینی، لیکن ملت بهتر از صدر اسلام ما، اهل کوفه نیست! ما برای دفاع از ولایت، تا اسوهای چون «ام ابیها» داریم، خط را از اشعریهای عصر خود نمیگیریم! ما فرق داریم با امت جاهلی که قدر علی را نشناخت! و فرق علی را شکافت! ما پیش چشم علی، یومالله ۹ دی را رقم زدیم! ما فکر نمیکنیم «با علی در بدر بودن» یعنی تمام، چرا که ای مادر! خط را از تو میگیریم! دولتهایی که نیامده میروند، لیاقت خطدهی به ملتی را که انشاءالله همیشه میماند ندارند! دولتهایی که از سر «آلزایمر سیاسی» وعدههای خود را فراموش کردهاند، نالایقتر از آن هستند که بخواهند برای این ملت، ترسیم خط کنند! دولت گذشته، حال، آینده، خوب است بدانند هرگز چیزی در تراز «بیعت» نیست! بیعت یعنی تا آخرین قطره خون، سنگ علی را به سینهزدن، ولو چون جانباز دوران جنگ، تنها با یکدست! سلام بر پیشانیهای آشنا! سلام بر سربند سرخ «یا زهرا»! و سلام بر فاطمه و فاطمیه که باز هم سر بزنگاه، پناهگاه دلشکستهها شد! الا ای مادر! غم قرنها جدایی، در سینه ما سنگینی میکند! یلدای بلندی است! خیلی وقت است آفتاب بر ما نتابیده! و من دیشب با خود فکر میکردم که این، پیش از آنکه شعار ما باشد، تمام تمنای رهبر انقلاب است: «ای پسر فاطمه! منتظر تو هستیم…».
به نام خدای صیاد
«در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمیشود».
شط رنج
http://www.ghadiany.ir/1389/106
چرا برای «علی» محافظ نگذاشته بودند؟!
http://www.ghadiany.ir/1391/13329
«فتح به روایت بعضیها، میشود این طنز که؛ «فلانی بر کوهی از سیمان نشسته بود و کوهی از آهن را که محصول اراده و ایمان بچههای صنعت هستهای بود، به فنا داد و بعدش، مدال گرفت و بعد، شد فرد نالایق برای سخن گفتن درباره برجام!» خنده بر هر درد بیدرمان دواست!» 🙂
شهدا زندهاند و نزد خدواند روزی میخورند…
سلام حاج حسین
خدا قوت
در این ماه عزیز، از همه التماس دعا
«مهم نیست سرهنگ باشی یا حقوقدان، مهم آن است که تا دل را به خدا نسپاری، کار پیش نمیرود.»
مسئله این است که آقایان خودشان اعتراف به مرد جنگ نبودن کردهاند؛ «من سرهنگ نیستم» اما حقوقدان هم نبودند با این متن طلاییِ آفتابِ تابانشان!
یاد اینا هم بخیر.
http://www.ghadiany.ir/1391/13796
http://www.ghadiany.ir/1390/12188
جای عکسنوشت خیلی خالیه.
برف و آفتاب!
چه یادآوری قشنگی کردید…
ستون عکسهای «سیاه و سفید» که «رنـــــ عشق ـــــگ» به میهن گرفته، زیبایی خاصی به متنهای عالی «داداش حسین» داده.
اگه شیخحسن (و امثالهم) به جای توهین به منتقدان دلسوز و معرفی سایت خندهدار goverment جهت مطرح نمودن نقدها به دولت با جنبه و نقدپذیر (!) همین متن «دلم صیاد میخواهد» رو بخونه، به صلاح و صواب و ثواب نزدیکتره…
«ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم، چون باد رفته باشد»
.
.
.
دلم فریاد میخواهد…
کمی امداد میخواهد…
میان این همه لفاظی و برجام بدفرجام،
دلم «صیاد» میخواهد!
شما که این همه شهادت شهادت میکنید… الان که در باغ شهادت، باز باز است، چرا اقدامی نمیکنید تا درها بسته نشده؟
شما زمان جنگ هم بودید؛ از آدمهایی بودید که پشت جبهه فعالیت تبلیغاتی میکردید… بفرمایید… الان دیگر این گوی و این میدان…
دلم با اینجاست هر چند بین گرگهای روشنفکری باشم که از وجود کثیفشان شهوت میچکد…
دلم با شهداست
به خدا قسم دلم با شهداست
هر چند با موشهای فاضلاب و کثیفی روبرو هستم که ادعای آزادی و روشنفکریشان گوش فلک را کر کرده
متنفرم از لبخندهای حیوانیشان
از حساب و کتاب دنیاییشان
دوستان!
همدیگر را از دعای خیر در این شب عزیز فراموش نکنیم.
برای شب جمعهی اول ماه رجب –لیلةالرغائب– عملی از حضرت رسول اکرم (ص) وارد شده با فضیلت بسیار. از جمله آنکه؛ گناهان بسیار به سبب آن آمرزیده شود و هر که این نماز را بهجا آورد، چون شب اول قبر او شود، حقتعالی ثواب این نماز را به سوی او بفرستد و به او بگوید؛ «ای حبیب من! بشارت باد تو را که نجات یافتی، از هر شدت و سختی». بنده گوید؛ «تو کیستی؟! که به خدا سوگند من رویی بهتر از روی تو ندیدم و کلامی شیرینتر از کلام تو نشنیدهام و بویی بهتر از بوی تو نبوییدم». گوید؛ «من ثواب آن نمازم که در فلانشب از فلانماه از فلانسال بجا آوردی! امشب به نزد تو آمدم تا حق تو را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود، من سایه بر سر تو خواهم افکند در عرصهی قیامت. پس خوشحال باش که خیر هرگز از تو معدوم نخواهد شد».
کیفیتِ آن، چنان است که روز پنجشنبهی اول آن ماه را روزه میداری. چون شب جمعه داخل شود، ما بین نماز مغرب و عشاء، دوازده رکعت نماز میگذاری، هر دو رکعت به یک سلام و در هر رکعت از آن یکمرتبه حمد و سه مرتبه اِنّا اَنْزَلْناهُ و دوازده مرتبه قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ میخوانی و چون فارغ شدی از همه این ۱۲ رکعت نماز، یعنی بعد از رکعت دوازدهم، هفتاد مرتبه میگویی: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الاامِّیِّ وَ عَلی آلِهِ». پس به سجده میروی و هفتاد مرتبه میگویی: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّالْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ». پس سر از سجده برمیداری و هفتاد مرتبه میگویی: «رَبِّاغْفِرْ وَارْحَمْ وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ اِنَّکَ اَنْتَالْعَلِیُّ الاَعْظَمُ». پس باز به سجده میروی و هفتاد مرتبه میگویی: «سُبُّوحٌ قُدّوُسٌ رَبُّالْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ». پس حاجت خود را میطلبی که انشاءالله برآورده خواهد شد.
ناشناس ۸:۵۶!
اگر در چشمان تو بسته است، در شهادت همیشه باز باز است. آنطور که جهاد را اکبر خواندند و اصغر، شهادت هم اکبر دارد و اصغر. اینجا مردانی هستند که شهادت را نه فقط به قیمت خون، که به قیمت خون و آبرو به جان خریدند. خوشا آنان که رفتند و ندیدند…
شما را چه میشود؟!
شما دغدغهی گران شدن بنزین لامبورگینی دور دورهایتان باشید. اینجا جنسش جنس شما نیست. اینجا شرف حکم خون دارد که داده میشود تا خونهایی که ریخته شد زیر take off لاستیکهای BMW مرفهین رنج کشیده، هرز نرود…
نوح!
احسنت…
متن، من رو یاد روز تشییع پیکر پاک صیاد مظلوم انداخت. صیادی که به نظر میرسید فراموش شده باشد و از یادها رفته باشد، باورنکردنی بود شکوه مراسم تشییعش…
صیاد همیشه نون اخلاصش رو خورد و اون روز هم نون اخلاصش رو خورد. از حدود پل سیدخندان جمعیت بود تا پیچ شمیران و هر لحظه هم بیشتر میشد گستره و شعاع جمعیت شرکتکننده…
البته فقط قصه صیاد نیست؛ شهدای ارتش و ارتشی کلا مظلوم و غریب هستند…
علیایحال همین که در این وانفسای سیاست، یادی از صیاد مظلوم کردین، جای تشکر داره…
من به این کار ندارم که این صیاد شهید، محافظ نداشت یا محافظ نخواست اما باز هم هر وقت بادیگارد را ببینم یا در یومالله ۲۲ بهمن، اگر باز هم بادیگاردهای چند لایه عالیجناب را ببینم، در خاطرم یاد آن خاطره زنده میشود که امیر ارتش جمهوری اسلامی، همان صیاد که در مرصاد… در مرصاد بعد از جنگ، داغ بزرگی بر سینه اصحاب نفاق گذاشته بود، بیهیچ محافظی آمده بود امامزاده صالح! نوشتهام در یکی از نوشتههای هشتاد و هشتی خاطرهاش را! هنوز یادم هست آن دعای قنوت نماز صیاد را که «اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک».
وضعیت الان استقلالیها! 🙂
http://s7.picofile.com/file/8247346550/ccc.mp4.html
سلام
پدرم میگفت؛ شهید صیاد فقط در هلیکوپتر میخوابید… در حین حرکت از یک مسیر به مسیر بعدی!
پدر میگفت؛ بعد از استعفا و درگیری با آقایان در دوران جنگ، حتی اجازه نزدیک شدن به پادگانها را هم به ایشان نمیدادند!
پدر میگفت؛ شهید خیلی چای دوست داشت!
پدر میگفت؛ شهید صیاد همیشه مطیع ولایت بود… خیلیها سعی کردند نظر آقا را نسبت به ایشان -قطعه ۲۶: و نظر ایشان را نسبت به آقا!- عوض کنند و نشد!
پدر میگفت؛ ما ارتشیها همیشه متهم هستیم به ضد نظام بودن، به چه و چه، ولی شهید صیاد نشان ولایتمداری ارتش بود!
پدر میگفت؛ هیچ وقت نفهمیدیم چرا بعد از چند هفته که از اعطای سرلشکری به ایشان گذشت، ناگهان ایشان شهید شد!
و این را هم بگویم شهید صیاد خیلی مظلوم بود؛ ارتشیها تهمت سپاهی بودن به او میزدند و سپاهیها تهمت ارتشی بودن… -قطعه ۲۶: و خیلیهای دیگر تهمت بریدن و خسته شدن و دلسردی نسبت به بزرگان، به این بهانه و آن دلیل!-
همه را حدف کردی بکن ولی دمت گرم یاد شهید صیاد کردی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
از قضا کامنت خوبی بود؛ خیلی خوب…
نه تنها دلیلی برای حذف هیچ کجای کامنتت نداشتم که خودم هم ۲ جا مواردی به آن اضافه کردم!
در لفافه، خیلی حرفهای ظاهرا مگو را گفتی و عالی هم گفتی…
ممنون…
سالگرد شهادت آوینی و صیاد در یک ایام مشترک از سال است و صد البته از آنجا که آوینی از جنس قلم و رسانه و هنر بود، بیشتر از ایشون حرف زده میشه لیکن از یاد نبریم که اگر صیاد نبود، اصولا فتحی نبود که حالا آوینی بخواهد راوی آن باشد!
داداش حسین!
حالا چهارش رو کار نداریم اما ۴ + ۲ میشه چند؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
من و احسان حسنی از ظهر جمعه تا الان که ساعت سهی بامداد شنبه باشه، به سبب کاری، شهر خون و قیام؛ قزوین بودیم… ی دربی نبودیمها! ببین چه خاک بر سری شدیم رفت! 🙂
.
.
.
پدربزرگم میگه؛ فوتبال نقشه استعماره!
ی همچین جاهایی خیلی جمله کاربردی و خوبیه!
اوهوم! 🙂
بدترین باختهای استقلال، در زمان مظلومی بوده! 🙁
قطعه ۲۶ تا ساعاتی دیگر با متنی انقلابی درباره زندهیاد فرجالله سلحشور بهروز میشود…
http://hvasl.ir/node/14358
http://www.mehrnews.com/news/3599547/