دلم «صیاد» می‌خواهد

وطن امروز ۲۴ فروردین ۱۳۹۵

مهم نیست سرهنگ باشی یا حقوق‌دان، مهم آن است که تا دل را به خدا نسپاری، کار پیش نمی‌رود. سلام بر تو‌ ای امیر آشنا، صیاد دل‌ها! سلام بر تو شهید ارتش! سلام بر تو که تحریم را بهانه نکردی برای نجنگیدن! سلام بر تو که اهل نظام بودی، نه این دولت‌های بی‌نظم که خودشان هم حرف خودشان را نمی‌فهمند! سلام بر تو که بارها فتح را نشان‌مان دادی… نشان‌مان دادی در میدان عمل، تا بی‌خود فریب فتوحات کاغذی را نخوریم! خدا را شکر که زمام جنگ در دست تو بود و حاج احمد و حسن باقری و صد البته امام و آن ۳۰۰ هزار شقایق عاشق و الا کار اگر دست این برجامیان بود، خرمشهر، نه روی خاک، که فقط روی نقشه آزاد شده بود! روی کاغذ! روی حرف! روی باد! امور اگر می‌خواست حواله به عنایت کدخدا شود، آبادان هنوز در محاصره بود! و جنگ هنوز ادامه داشت، اگر که می‌خواستیم به جای صیاد، اعتماد به صدام کنیم! خون تو اما ‌ای صیاد دل‌ها! در عملیات «گفت‌وگوی تمدن‌ها» ریخته شد! بعد از جنگ! به‌واسطه ترور! سرباز شیطان بزرگ در خیابان‌های تهران مشغول قدم‌زنی بود و همان دم، حضرات فکر می‌کردند با گفت‌وگو قادرند شیطان را آدم کنند! هاشمی در باغ نیست گمانم! دنیای دیروز هم دنیای مذاکره بود! آنقدر دم از «گفت‌وگوی تمدن‌ها» زدند که چشم‌شان آن منافق مسلح را ندید! همان که آمده بود صیاد را از ما بگیرد! و گرفت! آنهم بعد از جنگ! در عصر صلح! چند روز پیش فیلم «بادیگارد» را می‌دیدم! همه فیلم، دلم پیش صیاد بود! من به این کار ندارم که این صیاد شهید، محافظ نداشت یا محافظ نخواست اما باز هم هر وقت بادیگارد را ببینم یا در یوم‌الله ۲۲ بهمن، اگر باز هم بادیگاردهای چند لایه عالیجناب را ببینم، در خاطرم یاد آن خاطره زنده می‌شود که امیر ارتش جمهوری اسلامی، همان صیاد که در مرصاد… در مرصاد بعد از جنگ، داغ بزرگی بر سینه اصحاب نفاق گذاشته بود، بی‌هیچ محافظی آمده بود امامزاده صالح! نوشته‌ام در یکی از نوشته‌های هشتاد و هشتی خاطره‌اش را! هنوز یادم هست آن دعای قنوت نماز صیاد را که «اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک». کجایند رجبیون؟! کجایند مردان بی‌ادعا؟! محافظان بی‌محافظ! سردارانی که «فتح» را برای ما معنی کردند! و «درست» معنی کردند! دلم صیاد می‌خواهد! روایت فتح آوینی! جرعه‌ای صدای زلال! من از این صدای نکره سیاست، عاصی‌ام! فتح به روایت بعضی‌ها، می‌شود این طنز که؛ «فلانی بر کوهی از سیمان نشسته بود و کوهی از آهن را که محصول اراده و ایمان بچه‌های صنعت هسته‌ای بود، به فنا داد و بعدش، مدال گرفت و بعد، شد فرد نالایق برای سخن گفتن درباره برجام!» خنده بر هر درد بی‌درمان دواست! سرداران به وعده خود خیلی زود عمل کردند و خرمشهر را خیلی زود آزاد کردند اما دیپلمات‌ها هم به وعده خود عمل کردند و خیلی زود به برجام رسیدند و خیلی زود تحریم‌ها برداشته شد لیکن تنها روی کاغذ! «روایت فتح» هیچ قسمت ظریفی ندارد! هر چه هست، روایت «حاج قاسم» است! روایت «قاسم و رضا»! البته که شما سرهنگ نیستید و حقوق‌دان هستید! مقامات یانکی چند روز پیش گفتند: «برجام را رئیس‌جمهور بعدی آمریکا می‌تواند پاره کند»! کاغذپاره! فتح‌الفتوح! محصول توافق بد با دشمن! این از معجزه اهل حقوق، اهل غرب، اهل صندلی! اما نقشه عملیات «الی بیت‌المقدس» چون محصول توافق با خدا بود، نقض شدنی نیست! اصلا دست آمریکا نیست! آمریکا! کدخدا! برجام! سوئیفت! چه کلمات باکلاسی! حضرات خواستند با این کلمات باکلاس، ذائقه ما ایرانی‌ها را عوض کنند اما «امیر شهید صیاد شیرازی» از همه این کلمات، باکلاس‌تر است! ما یادمان نمی‌رود آوینی و صیاد را! هر سال جدیدی برای ما، با کوچ این پرستوها به کوچه دل‌مان آغاز می‌شود! صدای محزون راوی فتح، با قلعه قلب ما کاری کرده است که هر وقت به کلمه «فتح» برمی‌خوریم، جز یاد «فتح‌المبین» نمی‌کنیم! فتح آن است که خود ببوید، که آوینی بگوید! برجام برای ما هیچ معنایی ندارد الا آنکه خوشبین نباید بود به مذاکره با آمریکا! برجام یعنی حق داشتیم اگر که می‌گفتیم «مرگ بر آمریکا»! برجام یعنی حق داریم اگر «مرگ بر آمریکا»ی بی‌وفا حتی نسبت به همین برجام، هرگز از زبان‌مان نیفتد! برجام یعنی آمریکا زبان صیاد را بهتر می‌فهمد، تا زبان روحانی! برجام یعنی با آمریکا همان به که با زبان سربازها و سردارها و سرهنگ‌ها، با زبان این ملت عاشورایی سخن بگویی! با زبان همین بسیجیان دلاور مدافع حرم! برجام یعنی کلاه آمریکا بر سر دیپلماسی و صندلی و کت و شلوار سرمه‌ای و ماشین ضد گلوله! آقایان! شما این کاره نیستید! و از اول هم این کاره نبودید! مصاف با شیطان بزرگ را بهتر است باز هم بسپرید دست صیاد! بسم‌الله مجریها و مرسیها… صیاد زنده است! محافظ او خداست! روزی‌دهنده او خداست! اگر این روزها درباره آوینی زیاد حرف زده می‌شود، جز این دلیل ندارد که صیاد زنده است، که صیادها زنده‌اند، که شهدا هوای انقلاب را دارند! مگر که بود مرتضای آوینی؟! جز راوی آنچه صیاد و صیادها آن را فتح کرده بودند؟! آری! با ما سخن بگو حضرت راوی! «در عالم، رازی هست که جز به بهای خون فاش نمی‌شود»!

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. صبا می‌گوید:

    به نام خدای صیاد
    «در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمی‌شود».

    شط رنج
    http://www.ghadiany.ir/1389/106

    چرا برای «علی» محافظ نگذاشته بودند؟!
    http://www.ghadiany.ir/1391/13329

  2. فاطمه می‌گوید:

    «فتح به روایت بعضی‌ها، می‌شود این طنز که؛ «فلانی بر کوهی از سیمان نشسته بود و کوهی از آهن را که محصول اراده و ایمان بچه‌های صنعت هسته‌ای بود، به فنا داد و بعدش، مدال گرفت و بعد، شد فرد نالایق برای سخن گفتن درباره برجام!» خنده بر هر درد بی‌درمان دواست!» 🙂

  3. مجید قمی می‌گوید:

    شهدا زنده‌اند و نزد خدواند روزی می‌خورند…

  4. منتظر می‌گوید:

    سلام حاج حسین
    خدا قوت
    در این ماه عزیز، از همه التماس دعا
    «مهم نیست سرهنگ باشی یا حقوق‌دان، مهم آن است که تا دل را به خدا نسپاری، کار پیش نمی‌رود.»
    مسئله این است که آقایان خودشان اعتراف به مرد جنگ نبودن کرده‌اند؛ «من سرهنگ نیستم» اما حقوق‌دان هم نبودند با این متن طلاییِ آفتابِ تابان‌شان!

  5. برف و آفتاب می‌گوید:

    یاد اینا هم بخیر.
    http://www.ghadiany.ir/1391/13796
    http://www.ghadiany.ir/1390/12188
    جای عکس‌نوشت خیلی خالیه.

  6. چشم‌انتظار می‌گوید:

    برف و آفتاب!
    چه یادآوری قشنگی کردید…
    ستون عکس‌های «سیاه و سفید» که «رنـــــ عشق ـــــگ» به میهن گرفته، زیبایی خاصی به متن‌های عالی «داداش حسین» داده.

    اگه شیخ‌حسن (و امثالهم) به جای توهین به منتقدان دلسوز و معرفی سایت خنده‌دار goverment جهت مطرح نمودن نقدها به دولت با جنبه و نقدپذیر (!) همین متن «دلم صیاد می‌خواهد» رو بخونه، به صلاح و صواب و ثواب نزدیکتره…

  7. قاصدک منتظر می‌گوید:

    «ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
    در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد

    آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
    در خون نشسته باشم، چون باد رفته باشد»
    .
    .
    .
    دلم فریاد می‌خواهد…
    کمی امداد می‌خواهد…
    میان این همه لفاظی و برجام بدفرجام،
    دلم «صیاد» می‌خواهد!

  8. ناشناس می‌گوید:

    شما که این همه شهادت شهادت می‌کنید… الان که در باغ شهادت، باز باز است، چرا اقدامی نمی‌کنید تا درها بسته نشده؟
    شما زمان جنگ هم بودید؛ از آدم‌هایی بودید که پشت جبهه فعالیت تبلیغاتی می‌کردید… بفرمایید… الان دیگر این گوی و این میدان…

  9. ناشناس می‌گوید:

    دلم با اینجاست هر چند بین گرگهای روشن‌فکری باشم که از وجود کثیف‌شان شهوت می‌چکد…
    دلم با شهداست
    به خدا قسم دلم با شهداست
    هر چند با موش‌های فاضلاب و کثیفی روبرو هستم که ادعای آزادی و روشن‌فکری‌شان گوش فلک را کر کرده
    متنفرم از لبخندهای حیوانی‌شان
    از حساب و کتاب دنیایی‌شان

  10. چشم‌انتظار می‌گوید:

    دوستان!
    هم‌دیگر را از دعای خیر در این شب عزیز فراموش نکنیم.

    برای شب جمعه‌ی اول ماه رجب –لیلةالرغائب– عملی از حضرت رسول اکرم (ص) وارد شده با فضیلت بسیار. از جمله آن‌که؛ گناهان بسیار به سبب آن آمرزیده شود و هر که این نماز را به‌جا آورد، چون شب اول قبر او شود، حق‌تعالی ثواب این نماز را به سوی او بفرستد و به او بگوید؛ «ای حبیب من! بشارت باد تو را که نجات یافتی، از هر شدت و سختی». بنده گوید؛ «تو کیستی؟! که به‌ خدا سوگند من رویی بهتر از روی تو ندیدم و کلامی شیرین‌تر از کلام تو نشنیده‌ام و بویی بهتر از بوی تو نبوییدم». گوید؛ «من ثواب آن نمازم که در فلان‌شب از فلان‌ماه از فلان‌سال بجا آوردی! امشب به‌ نزد تو آمدم تا حق تو را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود، من سایه‌ بر سر تو خواهم افکند در عرصه‌ی قیامت. پس خوشحال باش که خیر هرگز از تو معدوم نخواهد شد».

    کیفیتِ آن، چنان است که روز پنج‌شنبه‌ی اول آن ماه را روزه می‌داری. چون شب جمعه داخل شود، ما بین نماز مغرب و عشاء، دوازده رکعت نماز می‌گذاری، هر دو رکعت به یک سلام و در هر رکعت از آن یک‌مرتبه حمد و سه‌ مرتبه اِنّا اَنْزَلْناهُ و دوازده‌ مرتبه قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ می‌خوانی و چون فارغ شدی از همه این ۱۲ رکعت نماز، یعنی بعد از رکعت دوازدهم، هفتاد مرتبه می‌گویی: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الاامِّیِّ وَ عَلی آلِهِ». پس به سجده می‌روی و هفتاد مرتبه می‌گویی: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ‌الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ». پس سر از سجده برمی‌داری و هفتاد مرتبه می‌گویی: «رَبِّ‌اغْفِرْ وَارْحَمْ وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ اِنَّکَ اَنْتَ‌الْعَلِیُّ‌ الاَعْظَمُ». پس باز به سجده می‌روی و هفتاد مرتبه می‌گویی: «سُبُّوحٌ قُدّوُسٌ رَبُّ‌الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ». پس حاجت خود را می‌طلبی که ان‌شاءالله برآورده خواهد شد.

  11. نوح می‌گوید:

    ناشناس ۸:۵۶!
    اگر در چشمان تو بسته است، در شهادت همیشه باز باز است. آن‌طور که جهاد را اکبر خواندند و اصغر، شهادت هم اکبر دارد و اصغر. اینجا مردانی هستند که شهادت را نه فقط به قیمت خون، که به قیمت خون و آبرو به جان خریدند. خوشا آنان که رفتند و ندیدند…
    شما را چه می‌شود؟!
    شما دغدغه‌ی گران شدن بنزین لامبورگینی دور دورهای‌تان باشید. اینجا جنسش جنس شما نیست. اینجا شرف حکم خون دارد که داده می‌شود تا خون‌هایی که ریخته شد زیر take off لاستیکهای BMW مرفهین رنج کشیده، هرز نرود…

  12. چشم‌انتظار می‌گوید:

    نوح!
    احسنت…

  13. از دوستان زمان جنگ صیاد می‌گوید:

    متن، من رو یاد روز تشییع پیکر پاک صیاد مظلوم انداخت. صیادی که به نظر می‌رسید فراموش شده باشد و از یادها رفته باشد، باورنکردنی بود شکوه مراسم تشییعش…
    صیاد همیشه نون اخلاصش رو خورد و اون روز هم نون اخلاصش رو خورد. از حدود پل سیدخندان جمعیت بود تا پیچ شمیران و هر لحظه هم بیشتر می‌شد گستره و شعاع جمعیت شرکت‌کننده…
    البته فقط قصه صیاد نیست؛ شهدای ارتش و ارتشی کلا مظلوم و غریب هستند…
    علی‌ای‌حال همین که در این وانفسای سیاست، یادی از صیاد مظلوم کردین، جای تشکر داره…

  14. ناشناس می‌گوید:

    من به این کار ندارم که این صیاد شهید، محافظ نداشت یا محافظ نخواست اما باز هم هر وقت بادیگارد را ببینم یا در یوم‌الله ۲۲ بهمن، اگر باز هم بادیگاردهای چند لایه عالیجناب را ببینم، در خاطرم یاد آن خاطره زنده می‌شود که امیر ارتش جمهوری اسلامی، همان صیاد که در مرصاد… در مرصاد بعد از جنگ، داغ بزرگی بر سینه اصحاب نفاق گذاشته بود، بی‌هیچ محافظی آمده بود امامزاده صالح! نوشته‌ام در یکی از نوشته‌های هشتاد و هشتی خاطره‌اش را! هنوز یادم هست آن دعای قنوت نماز صیاد را که «اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک».

  15. برجک‌زنی با لباسی خاکی می‌گوید:

    سلام

    پدرم می‌گفت؛ شهید صیاد فقط در هلی‌کوپتر می‌خوابید… در حین حرکت از یک مسیر به مسیر بعدی!
    پدر می‌گفت؛ بعد از استعفا و درگیری با آقایان در دوران جنگ، حتی اجازه نزدیک شدن به پادگان‌ها را هم به ایشان نمی‌دادند!
    پدر می‌گفت؛ شهید خیلی چای دوست داشت!
    پدر می‌گفت؛ شهید صیاد همیشه مطیع ولایت بود… خیلی‌ها سعی کردند نظر آقا را نسبت به ایشان -قطعه ۲۶: و نظر ایشان را نسبت به آقا!- عوض کنند و نشد!
    پدر می‌گفت؛ ما ارتشی‌ها همیشه متهم هستیم به ضد نظام بودن، به چه و چه، ولی شهید صیاد نشان ولایت‌مداری ارتش بود!
    پدر می‌گفت؛ هیچ وقت نفهمیدیم چرا بعد از چند هفته که از اعطای سرلشکری به ایشان گذشت، ناگهان ایشان شهید شد!

    و این را هم بگویم شهید صیاد خیلی مظلوم بود؛ ارتشی‌ها تهمت سپاهی بودن به او می‌زدند و سپاهی‌ها تهمت ارتشی بودن… -قطعه ۲۶: و خیلی‌های دیگر تهمت بریدن و خسته شدن و دلسردی نسبت به بزرگان، به این بهانه و آن دلیل!-

    همه را حدف کردی بکن ولی دمت گرم یاد شهید صیاد کردی

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    از قضا کامنت خوبی بود؛ خیلی خوب…
    نه تنها دلیلی برای حذف هیچ کجای کامنتت نداشتم که خودم هم ۲ جا مواردی به آن اضافه کردم!
    در لفافه، خیلی حرفهای ظاهرا مگو را گفتی و عالی هم گفتی…
    ممنون…

    سالگرد شهادت آوینی و صیاد در یک ایام مشترک از سال است و صد البته از آنجا که آوینی از جنس قلم و رسانه و هنر بود، بیشتر از ایشون حرف زده می‌شه لیکن از یاد نبریم که اگر صیاد نبود، اصولا فتحی نبود که حالا آوینی بخواهد راوی آن باشد!

  16. صاعقه گمنام می‌گوید:

    داداش حسین!
    حالا چهارش رو کار نداریم اما ۴ + ۲ می‌شه چند؟!
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    من و احسان حسنی از ظهر جمعه تا الان که ساعت سه‌ی بامداد شنبه باشه، به سبب کاری، شهر خون و قیام؛ قزوین بودیم… ی دربی نبودیم‌ها! ببین چه خاک بر سری شدیم رفت! 🙂
    .
    .
    .
    پدربزرگم می‌گه؛ فوتبال نقشه استعماره!
    ی هم‌چین جاهایی خیلی جمله کاربردی و خوبیه!
    اوهوم! 🙂

  17. چشم‌انتظار می‌گوید:

    بدترین باخت‌های استقلال، در زمان مظلومی بوده! 🙁

  18. چشم‌انتظار می‌گوید:

    قطعه ۲۶ تا ساعاتی دیگر با متنی انقلابی درباره زنده‌یاد فرج‌الله سلحشور به‌روز می‌شود…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.