«مجنون»

عمدتا با همین اسم کامنت می‌گذاشت؛ «مجنون». از آن دوستانی بود که بی‌سر و صدا می‌آمد نظرش را می‌داد و می‌رفت. از آن دوستانی بود که وقتی آمد، دیگر «قطعه ۲۶» را تنها نگذاشت. تنها نگذاشت الا وقتی که رفت! رفت برای همیشه! رفت تا ثابت کند آسمان جای بهتری برای زندگی است! چیست این زمین بی‌بهار؟ یادش به خیر! تقریبا برای همه مطالب، نظری می‌گذاشت و اغلب هم یک نظر! کم پیش می‌آمد در یک متن، ۲ نظر و یا بیشتر از او ببینم. نظرش را عمدتا در امتداد متن می‌نوشت و پرهیز داشت از حرف بی‌ربط. حواسم دورادور به او و نظراتش بود تا اینکه در متن «اصحاب ۲۶» ناگهان این «کامنت» را گذاشت؛

«سلام. فقط می‌تونم بگم خدا خیرت بده. بدجوری دلم گرفته بود و دل‌تنگ قطعه ۲۶ بودم. آخه معمولا سال تحویل رو پیش عموهای شهیدم «محمدباقر و مرتضی توکلی» بودیم ولی امسال نتونستیم بیایم تهران. وقتی این مطلب‌تون رو دیدم و خوندم، انگار خودم اومدم اونجا و گشتی تو قطعه با صفای ۲۶ زدم…».

وقتی فهمیدم در قطعه ۲۶ دو عموی شهید دارد، وقتی فهمیدم صفا کردن را در قدم زدن در آن قطعه بهشتی می‌داند، و وقتی فهمیدم چه سوزی پشت این کامنتش نهفته است، جور دیگری به او علاقمند شدم و جور دیگری نظراتش را دنبال می‌کردم.

هم‌الان از متن «اصحاب ۲۶» یکی‌یکی متن‌ها را دارم می‌آیم جلو و در صفحه کامنتها، دنبال نظراتش می‌گردم که گاه بسنده می‌کرد به یک «یا علی»! بغض کرده‌ام! بغضی برای یک مخاطب نادیده شهرستانی باصفا! یاد آواتارش به خیر! «عشق به پایان رسید، خون تو پایان نداشت»!

مجنوننمی‌دانم چرا، اما مدتی بود به این فکر می‌کردم که اگر دست تقدیر، یکی از دوستان این فضای مجازی را بگیرد، چه می‌شود؟! و فکر می‌کردم آیا این رفاقت‌ها، آنقدر عمیق شده که دیگر این فضا را «مجازی» نخوانم؟! و نخوانیم؟!

گذشت… گذشت تا آنکه یک روز همگی با هم خبر شدیم دوست عزیز و بی‌حاشیه‌مان «مجنون» پر کشیده! تازه فهمیدیم اسمش «قاسم» است؛ «کربلایی قاسم توکلی». بغض کردیم همه با هم، گویی از یک گلوی مشترک که نامش «قطعه ۲۶» باشد! اشک ریختیم همه با هم، گویی از یک چشم مشترک که نامش «قطعه ۲۶» باشد!

و وای اگر خاطراتی که از عزیزی کوچ کرده داری، «مکتوب» باشد! مکتوب باشد، مثل همه نظراتی که «مجنون» برای قطعه ۲۶ گذاشته و ثبت کرده است.

نمی‌دانم این مهم، «داغ» را بیشتر می‌کند یا «تسلی» را، اما همین‌قدر می‌دانم که وقتی به مناسبتی، لینک مطالب قدیمی وبلاگ را می‌گذارم، هم خودم، هم همه شما رفقای عزیز، اول کاری که می‌کنیم این است؛ بگردیم در خیل کامنتهای آن پست، دنبال یک آواتار آشنا… دنبال یک پنجه خونی!

القصه! شب جمعه‌ای که در پیش است، سالگرد «کربلایی قاسم توکلی» یا همان «مجنون» ما بیست و ششی‌هاست. بعد از چند سال، دیگر فکر کنم باید جواب آن سلام «مجنون» را بدهم؛

«علیک سلام برادر! فقط می‌تونم بگم خدا خیرت بده! بدجوری دلم گرفته بود… راستی! کجای این عشق به پایان رسیده که برداشتی نوشتی؛ عشق به پایان رسید؟!»

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. چشم‌انتظار می‌گوید:

    به نام الله

    حتی فکر کردن هم بهش سخته که با خبر بشیم دوستان‌مون بار سفر ببندند! ولی چه می‌شه کرد؟ خوش به حال اون کسی که همیشه برای سفر آماده است…
    شما ببین دو روز «داداش حسین» یا «سیداحمد» یا هر عزیز دیگری تأخیر می‌کنه، جویای احوال‌شونیم که کجایند؟! کم پیدایند و…
    یاد «مجنون» بخیر که به لیلایش رسید…
    مثل همین ایام بود؛
    http://uupload.ir/files/c9kr_poster1-1.jpg

  2. عادیات ضبحا می‌گوید:

    ان‌شاءالله با اولیای خدا محشور باشند.

  3. نسیم می‌گوید:

    سلام
    خدا رحمت‌شون کنه
    این شب جمعه لیلة الرغائب هم هست…

  4. نسیم می‌گوید:

    صفای قطعه ۲۶ بهشت زهرا، در این قطعه مجازی هم کاملا محسوسه…

  5. صبا می‌گوید:

    فکر می‌کنم اگر مرد بودم -از باب مساعد بودن شرایط- سر مزارشون می‌رفتم یا همین مراسم سال‌گردشون!
    خدا بیامرزدشون!
    دلم گرفت…

  6. شادی می‌گوید:

    خدا رحمتش کنه…

  7. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    ای بابا. هی روزگار. دلم براش تنگ شد…
    هدیه نثار روح پاکش: الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

  8. مجید قمی می‌گوید:

    خدا ما رو رحمت کنه و بیامرزه!

  9. قاصدک منتظر می‌گوید:

    عشقی که در عشق به اباعبدالله‌الحسین (ع) گل کند، پایان ندارد!
    .
    در بهاران،
    باران بهانه‌ای می‌شود برای خداحافظی…
    و رویشی نو…
    پایان آوارگی در زمین خاکی و سرآغاز جنون و پروانگی در آسمان آبی…
    .
    مجنون؛
    «از آن دوستانی بود که بی‌سر و صدا می‌آمد نظرش را می‌داد و می‌رفت.»
    .
    و آن‌قدر آرام و بی‌هیاهو از قافله جدا شد که شک کردیم به چشم‌های‌مان!

  10. مجنون‌الحسین می‌گوید:

    «بعد از چند سال…»
    .
    .
    .
    .
    .
    و ناگهان چقدر زود، دیر می‌شود جواب آن سلام «مجنون»!

  11. یا حسین می‌گوید:

    خدا رحمت کنه مجنون و همه رفقایی رو که دل به قطعه ۲۶ بسته بودند و امروز ان‌شاءالله مهمان ارباب بی‌کفن هستند
    و خدا حفظ کنه همه بچه‌های این قطعه مقدس رو مخصوصا داداش بزرگ ما و صاحب این قطعه را …

  12. محمد تقی می‌گوید:

    سلام
    خدا رحمتش کند و با ارباب محشور باشد ان‌شاءالله
    ممنون داداش حسین عزیز

  13. خادم الحسین می‌گوید:

    سلام
    ممنون که یاد مجنون کردین
    متنتون عالی بود و سرشار از بغض که با خوندنش خاطرات کامنت‌ها و دلنوشته‌های برادرم زنده شد
    خدا خیرتون بده که یادش کردین

    بغضم را با گفتن یک یا علی از گفته مجنون آزاد می‌کنم
    یا علی
    (عشق به پایان رسید، خون تو پایان نداشت)

  14. فرهنگی می‌گوید:

    خدا رحمت کند مجنون بزرگوار را و او را با اولیاءالله محشور بگرداند.

  15. سیداحمد می‌گوید:

    با شهدا محشور بشی رفیق…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.