سربازم

گفت‌وگوی حسین قدیانی با «ابراهیم حاتمی‌کیا» درباره «شهید سیدمرتضی آوینی»

روزنامه وطن امروز    دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۵

حتی «سعادت‌آباد» هم می‌تواند «شهادت‌آباد» شود، اگر پس از چندین و چند سال، ابراهیم حاتمی‌کیا قفل سکوت خود را بشکند و عاقبت، ولو در حد چند کلام، سخن از «سید شهیدان اهل قلم» براند. هنوز هم وقتی آن نامه معروف ققنوسی را می‌خوانم، می‌مانم در نسبت آوینی و حاتمی‌کیا اما اینقدر هست که نامه دارد داد می‌زند آوینی، حاتمی‌کیا را جور دیگری دوست دارد، یک‌جور متفاوت! دوست‌داشتنی از جنس تعصب شاید! مثل تعصب بهار به باران… که نم‌نم و عاشقانه داشت می‌بارید شنبه بعد از ظهر که رسیدیم محل قرار. با وجود بهار، بی‌خود پاییز را «پادشاه فصل‌ها» می‌خوانند! گمانم آسمان «عکس حجله‌ای» انداخت از زمین، با آن رعد و برق تمیز بهاری! هوا دونفره بود! و وقتی عکاس روزنامه داشت از حاتمی‌کیا عکس می‌انداخت، اشاره کردم به همین هوای دونفره! خندید! خندید و گفت: «چه تعبیر خوبی!» شاید یاد باران و بهارانی افتاد پر از عطر آوینی! «یاد ایامی…»! یاد آن روزها که مرتضی بود و هنگام دل‌تنگی‌ها، هوای دل ابری ابراهیمش را داشت! یاد آن روزهایی که جماعت، از سینمای روشنفکری بت ساخته بودند! یاد آن روزهایی که «حلزون‌های خانه به دوش» خیال می‌کردند «بسیجیان چفیه به دوش» سینما را نمی‌فهمند و اصلا حق ورود به این عالم را ندارند! جماعت، هنوز هم همین گونه‌اند! فیلم می‌سازند اما برای سفارت! برای آن سوی آب! برای مجسمه! می‌خواهند بگویند ایرانی خسته است، دستش بسته است؛ غواص و غیر غواص ندارد! می‌خواهند ریش و ریشه را با هم بزنند! و با همه این تفاصیل دور و دراز، شگفتا! گاه از مرتضای آوینی هم دم می‌زنند! والله این امت حزب‌الله نبود که بردارد با فتوشاپ، چفیه گردن تصاویر آوینی بیندازد! کار خودش بود! دل خودش بود! معرفت خودش بود! رسیده بود به جایی… به مقامی… به مقاماتی که بگوید: «کربلا یک شهر نیست، یک افق است که ما آن را به تعداد شهدای‌مان فتح کرده‌ایم»! زورشان به این جمله نمی‌رسد، حزب‌الله را متهم به استفاده ابزاری از شهید آوینی می‌کنند! همان شهیدی که می‌گفت: «در جمهوری اسلامی آزادی برای همه هست الا حزب‌اللهی‌ها»! همان شهیدی که می‌گفت: «این همه مغموم مباش دوکوهه»! همان شهیدی که حتی با سیمان و آهن و آجر هم درددل می‌کرد، اگر که مجموع این همه «ساختمان گردان حبیب» را درست کرده باشد! همان شهیدی که می‌گفت:

«پندار ما این است که ما مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند اما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و شهدا مانده‌اند»!

و همان شهیدی که آخرین نبرد ما را با مروجین و قائلین «اسلام آمریکایی» می‌دانست! و حالا که نگاه می‌کنم می‌بینم چه پیش‌بینی خوبی! و چقدر دقیق! آری مرتضای شهید! حق با تو بود! زمان، ما را با خود برده است و تو مانده‌ای! اینجا تهران است! بیست و چند سال بعد از شهادت تو! حالا دیگر همه تو را می‌شناسند و همه می‌خواهند تو را از آن خود کنند و چنان بحث درباره‌ات گرم است که گویی آن چند قطره خون ریخته‌‌شده بر خاک پاک فکه قرار نیست دست از جوشش بردارد! عشق است حکومت خون! عشق است آن فتح را که تو راوی بودی! آفتاب آن است که خود بتابد! آوینی بیش از ما به آمریکا می‌گفت «شیطان بزرگ»! نوشته‌هایش هست! آوینی بیش از ما به روشنفکران غرب‌زده می‌تاخت! نوشته‌هایش هست! دل او در گرو شیران بهمن‌شیر بود! وقتی اراده می‌کرد فتح را روایت کند، از «شب عاشورایی» می‌گفت، از «پیران توپخانه»، از «پاتک روز چهارم»، از «قاسم و رضا» و از «علمدار»… می‌گفت:

«زمان بادی است که می‌وزد، هم هست و هم نیست؛ آنان را که ریشه در خاک استوار دارند از توفان هراسی نیست».

با خود می‌اندیشیدم چه حیف می‌شود اگر گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا، آنهم در این هوای فروردینی، مطلعی جز سیدمرتضی آوینی داشته باشد. از قبل می‌دانستم ناظر بر همان «سکوت» خیلی مایل به صحبت در این باره نیست اما حضرت راوی را مگر می‌شود روایت نکرد؟ برای راضی کردن حاتمی‌کیا به صحبت درباره آوینی، هم این را گفتم، هم اینکه؛ «راستش آقاابراهیم! خسته شدیم از حرف‌های تکراری درباره شهید آوینی… از دعواهای تکراری… از ادعاهای تکراری… و از تکرار این جمله که آوینی مرد خوبی بود که اصلا عصبانی نمی‌شد!» با این همه، اعتراف می‌کنم بیش از کم و کیف اصرار من، این دل تنگ خود حاتمی‌کیا بود که قفل این سکوت چند ساله را شکست. تا شما خوانندگان گرامی این مصاحبه را بخوانید، توضیحاتی لازم است. اولا همه وقت این قرار، به «مصاحبه» نگذشت. حرف‌های بیشتری هم بود از جنس «صحبت» یا بهتر بگویم «درددل» که همان بهتر در دل من و جناب حاتمی‌کیا بماند. ثانیا دوست می‌داشتم این مصاحبه ۲ نیم داشته باشد؛ با شهید آوینی شروع شود و در ادامه برسد به «بادیگارد» که هر چند سئوالاتی در این باره پرسیده شد و پاسخ‌هایی گرفته شد اما بنا به دلایلی این بخش از مصاحبه نیمه‌تمام ماند که ان‌شاءالله با یک قرار دیگر، کامل شود. با ذکر صلواتی نثار روح ملکوتی «سید شهیدان اهل قلم» این گفت‌وگو را می‌خوانیم.

* از نسبت امروز خودتان با شهید آوینی بگویید و اینکه آیا این نسبت، با نسبتی که با ایشان در زمان حیات دنیوی‌شان داشتید تفاوت کرده؟

– سئوال سختی است! من خودم را «سرباز آقا مرتضی» می‌دانم و نه بیشتر. او فرمانده‌ای بود که نقشه می‌کشید و ما به عنوان سربازان وفادار، نقشه‌های ایشان را عملی می‌کردیم. مقدمات این کار در مستندسازی برای «روایت فتح» کلید خورد و بعد از جنگ، به «سینمای داستانی» کشیده شد. حالا اگر از من بپرسید که «اگر همین امروز و همین الان با آقا مرتضی روبه‌رو شوی، چکار می‌کنی؟» حس می‌کنم که همچنان باید روی همان کالک عملیاتی قدم بزنم و پیش بروم، چه اینکه در همه این سال‌ها روی این کالک عملیاتی قدم زده‌ام و پیش رفته‌ام.

* نسبت خودتان با شهید آوینی را گفتید و گفتید که این نسبت در گذر زمان تغییری نکرده. حالا دوست دارم بدانم از نظر جنابعالی، شهید آوینی چه نسبتی با انقلاب اسلامی داشت؟ با توجه به عبارت «نقشه و کالک عملیاتی» که گفتید، نیز با توجه به اسم و البته رسم فیلم در حال اکران‌تان، آیا می‌توانیم ایشان را از «محافظان انقلاب اسلامی» بنامیم؟

– گفتن «محافظ» برای اشخاصی همچون آقا مرتضی کم است. نسبت ایشان با انقلاب، نسبت فرزند است با پدر. نه فرزند می‌تواند پدر را انکار کند و نه پدر چنین حقی دارد. هر دو یکی شده‌اند و از یک جوهره هستند. در قانون فیلم‌نامه‌نویسی وقتی می‌خواهند شخصیت را «تعریف تصویری» کنند، می‌گویند شخصیت باید در بستر ماجرا تعریف شود. یعنی اگر ماجرا نباشد، شخصیت شکل نمی‌گیرد و البته اگر شخصیت نباشد، ماجرا نیز شکل نمی‌گیرد. یعنی این دو، درهم تنیده‌اند. حال اگر بخواهیم انقلاب اسلامی را در ساحت معنی و هنر توضیح دهیم باید به آوینی اشاره کنیم و اگر آوینی را توضیح دهیم انقلاب را توضیح داده‌ایم.

* از جواب شما این را می‌فهمم که آدمِ انقلاب اسلامی یا خروجی و محصول انقلاب اسلامی، در عرصه هنر، مثلا می‌شود شهید آوینی اما این شهید، یک کل بهم پیوسته است. من برخلاف بعضی دوستان، هرگز معتقد نیستم ما با چند آوینی طرفیم. همه این آوینی‌هایی که می‌گویند، فی‌الواقع «یکی» است. حال اما برایم این سوال پیش آمده و شما را از جمله افراد صالح برای پرسیدن این پرسش می‌دانم که علت این همه زنده بودن و این همه حیات شهید آوینی را در چه نکته‌ای می‌بینید؟ تقریبا می‌توان گفت در وادی هنر، درباره هیچ کس اندازه آوینی بحث و جدل نمی‌شود. خب! این بعد از گذشت ۲۳ سال از شهادت ایشان چیز عجیبی است! خیلی عجیب!

– من که اعتراف کردم سربازم! پس خواهش می‌کنم سوالات‌تان در حد درک یک سرباز باشد! من شاهد بودم که آوینی مظلوم و دل‌شکسته رفت. من شاهد بودم که منش ایشان عافیت‌طلبانه نبود و وقتی احساس می‌کرد حرفی را باید بزند، با همه وجود می‌گفت و منتظر مصلحت‌های توخالی نمی‌ماند. یعنی او نگران عزتش در میان جمع نبود. می‌گفت آنچه باید می‌گفت. در نتیجه عزتش را جمع ندادند و خدا داد. دیگر آنکه او دائم در صیرورت بود. می‌سوخت و می‌ساخت  و دوباره زنده می‌شد و همین نشانه، او را انسانی چند وجهی کرده بود. دوستانی در پی گفته‌های نظری او هستند و جمعی در پی ساخته‌های هنری ایشان. جمعی در گذشته قبل از انقلابش مانده‌اند و دنبال سوخته‌هایش می‌گردند و جمعی سال تولدش را به اول انقلاب گره زده‌اند. دیگر آنکه آوینی در سقف ارتفاعی پرواز کرده که هنوز کسی توان پریدن در آن سقف را پیدا نکرده است. او بحث‌هایی را مطرح کرده که هنوز زنده است. هنوز غرب‌ستیزی او زنده است. هنوز قلم تحلیلی گزنده‌اش در نقد سینمای روشنفکری، در مباحث سینمای ایران جای بحث دارد. هنوز و هنوزهای دیگر.

* من واقعا مسرورم که بعد از سال‌ها  سکوت، به این معنی دارید درباره شهید آوینی سخن می‌گویید… و اما جالب است که می‌بینیم اهالی همین سینمای روشنفکری یا شبه‌روشنفکری، حتی با خود شما هم بد تا می‌کنند. شما در نامه به یک عزیز، با ارائه چند دلیل منطقی و کاملا هم محترمانه، به نکته‌ای معترض و متعرض می‌شوید لیکن به جای جوابی در خور اعتراض یا نقد شما، برمی‌دارند در اوج بی‌اخلاقی، جنابعالی را متهم به حسادت می‌کنند!

– این گفته شما مرا یاد ایامی می‌اندازد که خسته و سرخورده از ایام می‌شدم ولی می‌دانستم که سنگ صبوری مثل آقا مرتضی هست که می‌تواند به درددل‌هایم گوش کند و دوایی برای این درمان باشد ولی حالا وقتی این جور مسائل پیش می‌آید، نمی‌دانم کجا پناه ببرم و تسکین پیدا کنم. چه سخت است مرور خاطره روزی که در اتاق آقا مرتضی بودم و او از خودی‌هایی ناله می‌کرد که تکفیرش می‌کردند. استیصال آن ایام آقا مرتضی جوابی از من نداشت و اصلا سن و سالم به آن حرف‌ها نمی‌خورد ولی یادم هست که گفته‌هایش پر از سکوت و بغض بود. حالا که سنم بالا رفته، می‌فهمم. درد بی‌درمان وقتی است که خودی زخم می‌زند. از دوست نالیدن خیلی سخت است.

* با توجه به آن جمله معروف شهید آوینی، و این پاسخ شما، می‌توان فهمید قلعه قلب شما را صدای آوینی فتح کرده است! صدایی که حالا در نبودش، شما بیش از قبل احساس نوعی تنهایی می‌کنید. بگذریم! فکر می‌کنید اگر شهید آوینی بود، الان راوی کدام فتح می‌شد؟! و اساسا چه واقعه‌ای را فتح یا بالاتر، فتح‌الفتوح می‌خواند؟!

– یادم هست پس از جنگ، «روایت فتح» سلسله مستندهایی داشت. می‌رفت سراغ کسانی که روزگاری در دوران جنگ در قالب رزمنده از آنها تصویر گرفته بود. فیلم‌ها سعی در تحلیل زندگی این افراد در زمان حاضر را داشت. لحن نوستالژیک برنامه‌ها مرا تا حدی عصبی کرده بود. من اگر چه معتقد بودم باید به وضعیت جدید جامعه نظر داشت ولی از طرفی هم می‌دانستم شرایط واضحی برای این اوضاع نمی‌شد تصور کرد. متأسفانه اوضاع، بعد از رفتن آوینی خیلی پیچیده‌تر هم شد. حادثه پشت حادثه؛ کوی دانشگاه، انتخابات، مسائل سال ۸۸ و… در همه این وضعیت‌های پر از ابهام و فتنه، واقعا جای آقا مرتضی را خالی می‌دیدم… ولی ورود داعش و قرائت سلفی، به نظرم بهترین میدان برای پرگشودن آقا مرتضی می‌توانست باشد. بوی آشنا از مدافعان حرم می‌آید. بوی آشنا از تن‌های خیس عرق در جهاد می‌آید. بوی آشنا از زخم‌های تازه با صورت‌های خندان می‌آید. مطمئن بودم که مدیحه‌سرایی آقا مرتضی در این میدان گل می‌کرد.

* صرف نظر از طول و عرض نه‌چندان مهم، زندگی شهید آوینی، عمقی داشت بسیار جذاب و خواندنی. بهترین تشریح این عمق هم، همان زندگی‌نامه بسیار معروفی است که خودشان درباره خودشان نوشته‌اند. او آنجا دارد می‌گوید من از «یک راه رفته و طی‌شده» دارم حرف می‌زنم. خب! این موضوع «برگشت از راه طی‌شده» را شاید خیلی‌ها نمی‌دانستند. اصلا خیلی‌ها شهید آوینی را نمی‌شناختند؛ نه به اسم و نه به چهره، که حالا بخواهند بدانند ایشان یک زمانی فلان جور سبیل می‌گذاشتند! این نکته را اما شهید آوینی در آن زندگی‌نامه خودنوشت، به وضوح و بی‌هیچ هراسی می‌نویسند و صد البته این را هم می‌نویسند که متحول شده‌اند و تحت تاثیر امام و انقلاب، تغییر کرده‌اند. یعنی شهید آوینی، هر چند گذشته خودش را کتمان نمی‌کند اما این هم هست که خط امروز و فردای خود را چیزی جدا از آن خط قبلی تفسیر می‌کند که به تعبیر خودش «حدیث نفس» بوده. من عذر می‌خواهم بابت طولانی شدن سوال، اما برایم واقعا مهم است که بدانم آیا به نظر شما مهم‌ترین دلیل مانایی و البته محبوبیت این شهید، آن هم بعد از ۲۳ سال، همین نوع نگرش ایشان به زندگی خودشان نیست؟

– نمی‌دانم چه جوابی باید بدهم. وقتی نوشته‌های آقا مرتضی در باب هنر و سینما، بعد از این همه سال، هنوز دارد کار می‌کند، خب! طبیعی است او زنده است.

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. چشم‌انتظار می‌گوید:

    بسم الله مجری‌ها و مرسی‌ها
    ن والقلم و ما یسطرون
    http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1856&pid=1&type=0
    http://uupload.ir/files/a44o_img_20160410_224915-1.jpg

  2. چشم‌انتظار می‌گوید:

    نامه خواندنی شهید آوینی به حاتمی‌کیا
    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13900628001034

  3. چشم‌انتظار می‌گوید:

    سال‌روز شهادت جان‌سوز امام هادی‌النقی علیه‌السلام تسلیت باد.
    http://dl.aviny.com/voice/marsieh/emam_hadi/93/Karimi-shahadat-Emam-Hadi-93-02.mp3
    http://vareth.ir/files/fa/news/1393/2/13/39662_162.mp3

  4. مهاجر می‌گوید:

    جانم عمو مرتضی!
    ان‌شاءالله به زودی روایت می‌کند، فتح نهایی را…

    اوایل دوران دانشجویی، گاهی شبهه‌ای مدتی ذهنم رو مشغول می‌کرد که نمی‌دونستم چطور جوابش رو پیدا کنم! مدتی اذیت می‌شدم تا اینکه، دستنوشته‌ها یا روایاتی از زندگی عمو مرتضی دقیقا جواب سؤال من رو می‌داد…
    من می‌موندم و یک دنیا حیرت و یک دنیا باور، که آن طرف دست‌شان بازتر است… که راه، نشان‌مان می‌دهند… که راه دنیا که سهل است، راه آسمان، نشان‌مان می‌دهند…

  5. چشم‌انتظار می‌گوید:

    چقدر خوب که ابراهیم حاتمی‌کیا سکوتش را درباره فرمانده و مراد خود؛ شهید آوینی، با روزنامه‌ای مثل «وطن امروز» شکست. هر چند که برای ما چندان تفاوتی ندارد که با کدام روزنامه‌ی اصول‌گرا مصاحبه کرده بلکه برای من مهم اینه که یک‌طرف این مصاحبه «حسین قدیانی» است. اصلا وقتی حاتمی‌کیا در مورد سید مرتضای عزیز صحبت می‌کنه، ی سبک دیگه‌ای می‌شه. ی حس و حال دیگه‌ای به آدم دست می‌ده… البته که داداش حسین! سئوالات شما هم خیلی فنی و حرفه‌ای بود خدایی!
    از این قسمت مصاحبه هم خیلی خوشم اومد:

    * با توجه به آن جمله معروف شهید آوینی، و این پاسخ شما، می‌توان فهمید قلعه قلب شما را صدای آوینی فتح کرده است! صدایی که حالا در نبودش، شما بیش از قبل احساس نوعی تنهایی می‌کنید. بگذریم! فکر می‌کنید اگر شهید آوینی بود، الان راوی کدام فتح می‌شد؟! و اساسا چه واقعه‌ای را فتح یا بالاتر، فتح‌الفتوح می‌خواند؟!

    – یادم هست پس از جنگ، «روایت فتح» سلسله مستندهایی داشت. می‌رفت سراغ کسانی که روزگاری در دوران جنگ در قالب رزمنده از آنها تصویر گرفته بود. فیلم‌ها سعی در تحلیل زندگی این افراد در زمان حاضر را داشت. لحن نوستالژیک برنامه‌ها مرا تا حدی عصبی کرده بود. من اگر چه معتقد بودم باید به وضعیت جدید جامعه نظر داشت ولی از طرفی هم می‌دانستم شرایط واضحی برای این اوضاع نمی‌شد تصور کرد. متأسفانه اوضاع، بعد از رفتن آوینی خیلی پیچیده‌تر هم شد. حادثه پشت حادثه؛ کوی دانشگاه، انتخابات، مسائل سال ۸۸ و… در همه این وضعیت‌های پر از ابهام و فتنه، واقعا جای آقا مرتضی را خالی می‌دیدم… ولی ورود داعش و قرائت سلفی، به نظرم بهترین میدان برای پرگشودن آقا مرتضی می‌توانست باشد. بوی آشنا از مدافعان حرم می‌آید. بوی آشنا از تن‌های خیس عرق در جهاد می‌آید. بوی آشنا از زخم‌های تازه با صورت‌های خندان می‌آید. مطمئن بودم که مدیحه‌سرایی آقا مرتضی در این میدان گل می‌کرد.
    .
    .
    .
    دوستان عزیز! اگر فکر می‌کنید مصاحبه نیمه‌تمام مانده و به قول معروف، خیلی زود جمع شده، به اون ۲ تا نکته اولا و ثانیا که در لید یا اشاره گفت و گو آمده، حتما توجه کنید.

  6. رضا 2 می‌گوید:

    جالبه! هنوز هستند کسانی که هم امثال من قبولش داشته باشن و هم امثال تو.
    این یعنی اینکه فاصله‌ها هنوز اونقدر زیاد نشده.
    البته یه نکته جالب دیگه هم هست و اون اینکه نخبه‌ای وجود داره که ۹۲ به روحانی رأی داده اما قدیانی قبولش داره!

  7. چشم‌انتظار می‌گوید:

    رضا ۲!
    اگه حاتمی‌کیا سال ۹۲ به شخصی غیر اون کسی که گفتی رأی می‌داد بازم بهش می‌گفتی نخبه؟!
    در ضمن از معدود دفعاتی بود که ی کامنت نسبتا خوب ازت دیدیم! البته همون قسمت اول…

    و البته جالبتر از اون چیزایی که گفتی اینهاست؛
    – حاتمی‌کیا رو قبول داری و اون روز به مدافعان حرم، اون لقب زشت رو دادی! حاتمی‌کیایی که در همین مصاحبه صراحتا گفته؛ اگه آوینی بود، جز فتح این شیربچه‌های مدافع حرم رو روایت نمی‌کرد!
    – حاتمی‌کیا با اونکه به فلانی رأی داده اما تندتر از رجانیوز علیه ایشون موضع می‌گیره! یادت که نرفته؟!

  8. یه بیست و شیشی می‌گوید:

    کوتاهی این مصاحبه اتفاقا نقطه قوت آن است، چرا که اگر گفت و گو به نقد «بادیگارد» می‌رسید، شلوغ پلوغ می‌شد و دیگر این چند جمله اصل کاری به چشم نمی‌آمد؛
    «ورود داعش و قرائت سلفی، به نظرم بهترین میدان برای پرگشودن آقا مرتضی می‌توانست باشد. بوی آشنا از مدافعان حرم می‌آید. بوی آشنا از تن‌های خیس عرق در جهاد می‌آید. بوی آشنا از زخم‌های تازه با صورت‌های خندان می‌آید. مطمئن بودم که مدیحه‌سرایی آقا مرتضی در این میدان گل می‌کرد.»

    ممنون حسین آقای عزیز بابت این گفت‌وگو…
    فکر کنم آقای حاتمی‌کیا بعد از حدود ۱۵ سال و شاید هم بیشتر، با یک روزنامه این طرفی حاضر به صحبت شدند…
    خوشحالم که بالاخره این سکوت هم شکسته شد…

  9. رضا اعتدال‌طلب-پزشک می‌گوید:

    حاتمی‌کیا یک نخبه‌ی خاص روشنفکر مذهبی وطن‌پرست است…
    هر چند بادیگارد فیلم خوبی نبود…

  10. ناشناس می‌گوید:

    داداش حسین!
    آقای حاتمی‌کیا درباره اون متن آخر سال ۹۴ نظری ندادند؟ یه حسی به من می‌گه که اصلا اون نوشته، باعث و بانی اصلی این مصاحبه شد!

  11. ناشناس می‌گوید:

    والله این امت حزب‌الله نبود که بردارد با فتوشاپ، چفیه گردن تصاویر آوینی بیندازد! کار خودش بود! دل خودش بود! معرفت خودش بود! رسیده بود به جایی… به مقامی… به مقاماتی که بگوید: «کربلا یک شهر نیست، یک افق است که ما آن را به تعداد شهدای‌مان فتح کرده‌ایم»!

  12. فاطمه می‌گوید:

    آقای دکتر!
    بادیگارد چرا فیلم خوبی نبود؟ دوست دارم دلیل نظر منفی‌تان را بدانم!

  13. آتبین می‌گوید:

    جناب قدیانی!
    لطف می‌کنید ایمیل‌تان را بدهید؟

  14. نیما می‌گوید:

    والله این امت حزب‌الله نبود که بردارد با فتوشاپ، چفیه گردن تصاویر آوینی بیندازد!
    احسنت!
    .
    .
    .
    http://dl.mobarezclip.com/Avini-Mobareze-Amrica.mp4

  15. چشم‌انتظار می‌گوید:

    جناب آتبین!
    کاری با حسین قدیانی دارین، همین جا کامنت کنین. فقط خودشون می‌بینن… و قطعا کامنتی که جنبه خصوصی داشته باشه، منتشر نمی‌شه.

  16. ناشناس می‌گوید:

    چه غلطای زیادی!
    هم به آقای حاتمی‌کیا به خاطر گفت‌وگو با روزنامه افراطی وطن امروز
    هم به حسین قدیانی به خاطر گفت‌وگو با کارگردان «گزارش یک جشن»

  17. فاطمه می‌گوید:

    نامه سید شهیدان اهل قلم به جناب آقای حاتمی‌کیا چقدر قشنگه…
    واقعا شهید آوینی جور خاصی ایشون رو دوست داشتن…
    نخونده بودم این نامه رو…

  18. بیست و ششی می‌گوید:

    آقای دکتر!
    من فکر می‌کنم فیلم خوبی بود بادیگارد، هر چند که بعضی سکانس‌های زائد داشت…

  19. ناشناس می‌گوید:

    مصاحبه خیلی ضعیف بود! انگار جفت این ۲ عزیز، تو روز اوج‌شون نبودن! و البته چون مصاحبه‌ گرفتن‌های زیادی از آقای قدیانی دیده بودم، واقعا تعجب کردم که چرا اونم این مصاحبه باید اینقدر ضعیف دربیاد!

  20. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    به نظرم مصاحبه، مکمل متن اولیه شد که خیلی هم خوب بهم چسبیده. یعنی شهید آوینی شده اصل داستان. ان‌شاءالله به دل آقا ابراهیم هم می‌شینه که باز هم بتونی ازش مصاحبه بگیری، البته با سئوالات آسون‌تر!

  21. سلمان اسلامی می‌گوید:

    قبح‌شکنی بر پرده نقره‌ای سینما!
    آیا ارشاد نمی‌خواهد از خواب زمستانی بیدار شود؟
    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13950121001430

  22. محمد تقی می‌گوید:

    سلام
    باز هم جمله همیشگی‌ام؛ عالی بود حاج حسین!
    همه نوشته‌هایت و مصاحبه‌هایت را دوست دارم… مرحبا به اون پدر و به خودت!
    و همه کارهای آقا ابراهیم به جز سوغاتش را خیلی دوست دارم و لذت می‌برم و تخلیه احساس می‌شوم… البته هنوز بادیگارد را ندیده‌ام ولی خیلی مشتاقم برای دیدن.

  23. محمد می‌گوید:

    با آرزوی عاقبت به خیری برای مصاحبه کننده و مصاحبه شونده…

  24. رضا 2 می‌گوید:

    جناب چشم انتظار!
    اول اینکه نخبه لزوما دارای بعد مثبت نیست. بیشتر به معنی «شاخص» هست. ممکنه هم‌فکر من باشه، ممکنه کمی فاصله یا خیلی زیاد فاصله داشته باشه. از نظر من جلیلی هم نخبه هست، البته حسین قدیانی هم. بدون توجه به جهت‌گیری سیاسی. البته نخبگی، هم دارای درجات هست و هم از نظر هر شخصی مثبت و منفی. چیزی شبیه خواص!

    من نمی‌خوام در مورد مدافعان حرم دوباره بحث کنم چون علاقه شدید شما رو کاملا درک می‌کنم و برام قابل قبوله اما نظر شخصی من کاملا تو این قضیه متفاوته، بنا به دلایل خودم ولی این دلیل نمی‌شه که به خاطر این تفاوت دیدگاه، حاتمی‌کیا رو قبول نداشته باشم. مسائل دیگه‌ای هست که من فکر می‌کنم شباهت دیدگاه دارم با این شخصیت. به خاطر همین می‌گم که من هم قبولش دارم.
    اینکه به روحانی نقد کنه، به نظر اصلا نکته منفی نیست اما اینکه غیر منصفانه کسی حرف بزنه، به نظر من نکته منفی هست. خیلی از اصلاح‌طلبان هم به روحانی نقد بسیار دارند.

  25. مشتاق می‌گوید:

    همیشه عاشق فیلم‌های حاتمی‌کیا بوده‌ام. عاشق تعارضات درون خودش و آثارش!
    زنده باشی سرباز آقا مرتضی!

  26. ناشناس می‌گوید:

    با سپاس که این مصاحبه، محوری جز سید شهیدان اهل قلم نداشت.
    خیلی دل‌تنگ آقامرتضی بودم این ایام، خیلی…
    و خیلی هم بهتر شد که بخش بادیگارد و غیره، افتاد برای وقت دیگری…

  27. چشم‌انتظار می‌گوید:

    نجوایی تند و تیز با شهید مظلوم صیاد شیرازی
    امشب در قطعه ۲۶

    ی چند روزی که مبصر عزیز نیست، من جانشین ایشون شدم!
    طی حکمی از سوی داداش حسین! 🙂

  28. قاصدک منتظر می‌گوید:

    امام خامنه‌ای:
    «گاهی حرفی را کسی می‌زند و حرف بزرگی است، اما پیداست که خودش اعتقادی به این حرف ندارد، اما این صدا، آن صدایی است که بزرگترین حرف‌ها را می‌زد و خودش اعتقاد داشت. مثلا می‌گفت: «این جوانان ما، به راه‌های آسمان آشناترند تا به راه‌های زمین.» این را چنان می‌گفت که گویا راه‌های آسمان را خودش رفته، دیده و می‌داند که این‌ها آشناتر هستند! ما خیال می‌کنیم صدای جنگی باید صدای کلفت و نخراشیده‌ای باشد، اما ایشان آن‌طور صدایی نداشت. صدایی بود معصوم و نجیب و در عین‌حال استحکامی ویژه داشت؛ در قالب نوشتاری قوی و هنرمندانه.»

  29. مجنون‌الحسین می‌گوید:

    سال نو، مبصر نو؟!
    😐

  30. جهانجوی می‌گوید:

    دست‌خوش… حال‌مون خوب شد از این متن…
    به خصوص از جملات آشنا، از بوی آشنا…

  31. چشم‌انتظار می‌گوید:

    مجنون‌الحسین!
    مبصری کار سختیه! و زمانی کار سخت‌تر می‌شه که عزیزی مثل سیداحمد مبصر قطعه باشه و داداش حسین با اون دقت نظری که دارند، ابلاغ کنند.
    حالا بماند سوتی دادن‌هایی رو هم خودشون درست می‌کنند! 🙂
    برای من که افتخار بزرگی بود…
    امیدوارم سید هر چه سریعتر و به سلامت از سفر برگرده.

  32. رجبی می‌گوید:

    این نوع مواجهه با امثال حاتمی‌کیا رو بیشتر می‌پسندم.
    یادمون نره که این قبیل افراد، عناصر سیاسی نیستن.

  33. مجنون‌الحسین می‌گوید:

    چشم‌انتظار!

    مبصری با تمام سوتی‌‌ دادن‌هایش(!) البته، هر چقدر هم سخت باشه، هرگز سخت‌تر از دیدن جای خالی خودِ مبصر نیست!
    نمی‌گم «قطعه» ی چیزی کم داره وقتی «سیداحمد» نیست.
    نه!
    می‌گم فقط؛
    تنها نه من که خودِ «قطعه» هم دلش
    انگار می‌میره وقتی نیست مبصرش…

  34. ناشناس می‌گوید:

    مصاحبه خیلی ضعیف بود و بی‌بروبرگرد، دور از حد و اندازه‌ مصاحبه‌های قبلی جناب قدیانی

  35. حسن می‌گوید:

    کسی‌ که ادعا کنه نویسنده جرایده ولی‌ چشمش بسته باشه بر تخلف و ظلم، امکان نداره در کارش نبوغ نشون بده.

  36. جواد می‌گوید:

    یاد آن روزهایی که «حلزون‌های خانه به دوش» خیال می‌کردند «بسیجیان چفیه به دوش» سینما را نمی‌فهمند و اصلا حق ورود به این عالم را ندارند!

    کدوم نامردی گفته این را؟ اتفاقا با ورود عزیزان بسیجی به سینما، بنر خیلی از فیلم‌ها پاره شده! این ارتباط قوی با هنر را به شما و بقیه دوستان تبریک می‌گم…

  37. چشم‌انتظار می‌گوید:

    مجنون‌الحسین!
    دقیقا.
    نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد!
    راستی!
    اسم آواتارت خیییییلی قشنگه. هم یادی از مجنونِ مرحوم، هم ذکری از اون «سلام بر حسین» که همیشه می‌گی.
    ولی؛ راستش من دلم واسه «دیوونه داداشی» تنگ شده!

  38. نامه‌ای به نسل‌های آینده می‌گوید:

    اینجا ایران ۱۳۹۶ است و…

  39. سعید می‌گوید:

    «پندار ما این است که ما مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند اما زمان، ما را با خود برده است و شهدا مانده‌اند».
    اوایل فکر می‌کردم چقدر شعاری است این جمله اما الان می‌بینم که واقعیت محض است، واقعیت تلخ!

  40. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    🙂

  41. فرزاد می‌گوید:

    آفرین بر ابراهیم حاتمی‌کیا…

  42. بیست و شیشی می‌گوید:

    بازتاب مصاحبه؛ متنی از «مسعود شعربافچی‌زاده»
    http://rooyeshnews.com/page/cultural/103574-3950124090748.html
    حاشیه‌ای بر مصاحبه حسین قدیانی با ابراهیم حاتمی‌کیا؛
    برای سربازان شاید، اما برای فرمانده هیچ چیز مبهم نبود!

  43. بیست و شیشی می‌گوید:

    بازتاب متن «تهیه کننده: احسان محمدحسنی»
    «بادیگارد یا محافظ؟!» نوشته‌ای از «امین بابازاده»
    http://shatr.blog.ir/1395/01/22/
    و من چقدر نقد حسین قدیانی را به «آژانس شیشه‌ای» می‌پسندم که نوشته بود:
    «حضرت حاتمی‌کیا! دو روز مانده به آخر سال، در آن آژانس معروف به شیشه‌ای، می‌بخشیدها!…».

  44. فرهاد. ا می‌گوید:

    بایدن علی‌رغم این گفت:
    «در واقع، اضافه کردن قانون‌های تحریم در این مقطع زمانی، اثرات معکوس خواهد داشت، زیرا ایران این را بهانه‌ای برای فرار از مسئولیت‌هایش در این توافق خواهد دید. ما همین حالا برنامه موشک‌های بالیستیک ایران را با ترکیبی از تحریم و فشار بین‌المللی هدف قرار داده‌ایم.»

    دوستان عزیز در سایت بهشتی ۲۶!
    نگاه کنید به واکنش نسل بشر در دنیا به پرتاب موشکی که رویش جمله‌ای نوشته شده بود. بنده از طرف خانواده‌های ایرانی که آرزوی دیدن نوه یا ازدواج بچه‌شون را دارند کمال تشکر را از تمام حامیان پرتاب موشک می‌نمایم.

  45. بسیجی می‌گوید:

    حاتمی‌کیا هر چه هست و هر چه نیست، اینقدر هست که انسان آزاده‌ای است…

  46. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ، وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ، یا مَنْ یُعْطِى الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ، یا مَنْ یُعْطى‏ مَنْ سَئَلَهُ، یا مَنْ یُعْطى‏ مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ‏ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً، اَعْطِنى‏ بِمَسْئَلَتى‏ اِیَّاکَ، جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَ جَمیعَ خَیْرِ الْأخِرَةِ، وَ اصْرِفْ عَنّى‏ بِمَسْئَلَتى‏ اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا، وَ شَرِّ الْأخِرَةِ، فَاِنَّهُ‏ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ، وَ زِدْنى‏ مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ یاذَا الْجَلالِ ‏وَ الْاِکْرامِ، یا ذَاالنَّعْمآءِ وَ الْجُودِ، یا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ، حَرِّمْ شَیْبَتى‏ عَلَى النَّارِ

  47. سیداحمد می‌گوید:

    رهبر انقلاب، امروز در دیدار اعضای انجمن‌های اسلامی دانش آموزان:
    «از ماه رجب برای تقویت بُعد معنوی استفاده کنید. ماه رجب، شعبان و رمضان «بهار معنویت» است؛ شما هم در بهار عمر قرار دارید؛ از این بهار معنویت استفاده کنید، با یاد خدا، دعاها، تلاوت قرآن، نماز اول وقت، اخلاق نیک و پرهیز از گناه».

  48. سیداحمد می‌گوید:

    چقدر عالی شروع شده این مطلب!
    تو ماشینم؛ شب برسم خونه و با لذت و آرامش بخونم، کیفش بیشتره!

  49. سیداحمد می‌گوید:

    میلاد پر خیر و برکت آقا امیرالمومنین بر همگی مبارک!

    http://meysammotiee.ir/files/other/veladat/Misaq-MiladHazratAli1393%5B01%5D.mp3
    http://meysammotiee.ir/files/other/veladat/MiladImamAli1392%5B03%5D.mp3
    http://meysammotiee.ir/files/other/veladat/MiladImamAli1392%5B02%5D.mp3

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…

  50. محمدی می‌گوید:

    بوی آشنا از مدافعان حرم می‌آید. بوی آشنا از تن‌های خیس عرق در جهاد می‌آید. بوی آشنا از زخم‌های تازه با صورت‌های خندان می‌آید. مطمئن بودم که مدیحه‌سرایی آقا مرتضی در این میدان گل می‌کرد.

  51. شنبلیله اوحدی می‌گوید:

    چرا با این همه ادعای مذهبی بودن، اینقدر بداخلاق و نچسبید؟!

  52. سیداحمد می‌گوید:

    شنبلیله!

    😀

  53. فاطمه می‌گوید:

    عید میلاد حضرت ابوتراب مبارک!

  54. محمد تقی می‌گوید:

    سرکار شنبلیله!
    مذهبی هستیم… در برابر متوهم فتنه‌گر، بداخلاق و غلیظ‌القلبیم… و ایضا در برابر استکبار و استکباردوستان… در خارج باشند یا داخل… از هر قشر و طیف و لباسی… ولو اینکه روحانی باشند… ولو اینکه سادات باشند و از تبار هاشمی… ولو اینکه…

  55. شنبلیله اوحدی می‌گوید:

    بعیده اجازه بدید پاسخ بدون توهین هم بدم اما می‌نویسم؛
    شما واقعا به خودتان می‌بالید که در ۲۴ ساعت روز، خود را مذهبی نشان می‌دهید اما این به تنهایی کافی نیست…
    شما چه فرقی دارین با گروه‌هایی که در خارج از کشور، به بهانه مذهب، سرمی‌برن؟!…
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    قطعه ۲۶:
    چند خط آخر کامنت شما، بدون هیچ غرض خاصی، هنگام ویرایش، حذف شد! اگه مایل هستید، دوباره آن را بفرستید! معذرت!

  56. سیداحمد می‌گوید:

    یک کلام؛ اشداء علی الکفار، رحماء بینهم!

  57. سیداحمد می‌گوید:

    آقا این برجام هم چیز مزخرفیه‌ها!
    تا قبل از برجام، ما می‌دونستیم n میلیون دلار پول داریم که توسط آمریکایی‌ها بلوکه شده، اما بعد از توافق، این آمریکایی‌ها برای اینکه پول‌مون رو بهمون ندن، به هر بهانه‌ای از روش بر می‌دارن!
    بسه دیگه بابا!
    فکر کنم دیگه کسی تو آمریکا تصادف هم بکنه، بیمه‌ش رو از رو پول ما برمی‌دارن!
    خوبه پول‌های ما هست و الا ورشکست می‌شد اون اوبامای بوزینه!
    پولامون خرج شد، بی‌اینکه یک دلارش به دست خودمون برسه!
    😐

  58. محمد تقی می‌گوید:

    و چه فرقی می‌کنند این گروه‌های مذهبی‌مآب که سر می‌برند با شما؟! در حالی که آنان معتقدند مذاهب دیگر کافرند و شما معتقدید مذهبی‌های دیگر! آنان، تیزی کاردشان را بر گردن مذاهب می‌گذارند و شما بر گردن مذهبی‌ها! با خودتان روراست باشید سرکار شنبلیله! این منطق که چون ادعای مذهب ندارید، راحت می‌توانید به دیگران برچسب و تهمت بزنید و آنها چون ادعای مذهب دارند، نباید به شما پاسخ بدهند، یک فرار رو به جلوست! مطمئن باشید مذهبی‌ها مظلوم هستند لیکن ضعیف نیستند! عاقبت پاسخ شما را می‌دهند، دندان شکن… همان‌طور که پاسخ فتنه گرانِ ۸۸ را دادند… و همان‌طور که پاسخ تکفیری‌های آمریکایی را در میدان‌های عراق و شام، با شهادت‌شان دادند…

  59. ناشناس می‌گوید:

    چرا اینقدر این گفت و گو کوتاه بود؟
    تازه داشتم گرم خوندن می‌شدم… حیف!

  60. فرزاد می‌گوید:

    چه شروع ماهی…
    حتی «سعادت‌آباد» هم می‌تواند «شهادت‌آباد» شود، اگر پس از چندین و چند سال، ابراهیم حاتمی‌کیا قفل سکوت خود را بشکند و عاقبت، ولو در حد چند کلام، سخن از «سید شهیدان اهل قلم» براند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.