روزنامه جوان ۱۹ اسفند ۱۳۹۴
*در آستانه برجام/ روحانی:
از زحمات دوست عزیزم جناب آقای دکتر صالحی به صورت ویژه تشکر میکنم.
*روز برجام/ روحانی:
اگر صالحی نبود، ای بسا برجام اصلا به فرجام نمیرسید.
*۲ ماه بعد از برجام/ روحانی:
این مدال لیاقت، حقا که برازنده جناب دکتر صالحی است. ما همه باید از ایشان ممنون باشیم.
*یک ساعت بعد از ۲ ماه بعد از برجام/ روحانی [هنگام پیادهروی با ظریف]:
برجام به صالحی بدهکار است. واقعا من اینگونه فکر میکنم جناب ظریف!
*همین چند روز پیش/ روحانی:
صالحی که وزیر خارجه نیست! درباره برجام باید از ظریف بپرسید!
*۳ روز پیش/ روحانی:
صالحی نبود، شاید برجام یک سال زودتر به فرجام میرسید، نه حالا بگو سیدخندان!
*دیروز/ روحانی:
با صدای رسا میگویم که صالحی حق اظهارنظر درباره برجام را ندارد!
*دیشب/ روحانی:
رساتر از قبل اعلام میکنم که نه آقای صالحی و نه اساسا هیچ فرد صالحی، حق حرفزدن درباره برجام را ندارد!
*همین یک ساعت پیش/ روحانی:
صالحی؟ اصلا کی هست؟
روزنامه جوان ۶ اسفند ۱۳۹۴
الان که دارم این چند خط را مینویسم، هنوز تبلیغ نامزدها قانونی است، اما الان که تو داری این متن را میخوانی، دیگر مهلت قانونی تبلیغ نامزدها تمام شده!
خندهام گرفته از این وضعیت! این را هم میگذارم به حساب نمک کار روزنامهنگاری! نوشتم «نمک» یادم آمد که «نمکدان» را نباید شکست!
فردا جمعه انشاءالله در نهایت امن و امان میرویم پای صندوق رأی و هر چقدر هم صف رأیگیری شلوغتر باشد، چه بهتر! فردا اگر دیر بجنبیم شاید مجبور باشیم یک ساعت، بلکه حتی چند ساعت منتظر بمانیم تا نوبت رأی دادن ما شود؛ بالطبع از این همه سرپا ایستادن خسته خواهیم شد، اما جانم به قربان شیربچههای مدافع حرم که کیلومترها آن سوی مرز مقدس وطن، دشمن لعین داعشی را در همان دورها نگه داشتهاند! فردا دقیقا در همان دقیقهای که من و تو داریم به نامزدهای مورد علاقه خود رأی میدهیم، شاید یک بسیجی دیگر جرعهنوش باده شهادت شود!
حال میخواهم یک سؤال خندهدار اما گریهدار بپرسم؛ چند دقیقه یا چند ساعت در صف رأیگیری ایستادن، بیشتر آدمی را خسته میکند یا چند شبانهروز بیخوابی و بیآبی و نبرد تن به تن با وحشیترین اشقیای تاریخ؟! راستش به تو بدهکاریم ای «نامزد شهادت» که از زن و بچه و زندگی گذشتی تا پای حرامیان، خاک کشور را آلوده نکند. به همت کارگران شهرداری، فردا دیگر در شهر خبری از چهره نامزدهای انتخابات نیست، اما باز هم تصویر شهدای مدافع حرم پیشروی ما خواهد ماند.
چند روز پیش، رزمندهای که داشت مهیای اعزام به سوریه میشد، به راقم این سطور گفت: «بعید میدانم در خط مقدم نبرد با لعین داعشی امکان رأی دادن ما وجود داشته باشد، اما تو را به حضرت زهرا قسم، جوری رأی ندهید که خستگی نبرد با اشقیا به تن ما بماند».
آری! عشق است نامزدهای شهادت که هیچ موقعی تبلیغشان غیرقانونی نیست، حتی در روز انتخابات! از کجا معلوم فردا روز شهادت چند نفر در جبهه شام باشد؟! از کجا معلوم فردا گرد یتیمی بر چهره چند دختر خردسال بنشیند؟! فردا کار ما سختتر است یا کار آن مادری که به او خبر شهادت جگرگوشهاش را میدهند، آن هم در حالی که شاید خبری از پیکر فرزندش نباشد! فردا رأی دادن این مادر کجا، رأی دادن من و تو کجا؟!
آهای نامزدی که فردا فکر میکنی از بقیه رقبا جلوتری! جلودار اصل کاری، آن جوان بسیجی است که فردا شاید در خط مقدم جبهه شام، روز آخر زندگیاش باشد!
فردا من رأی میدهم، تو رأی میدهی، اما این همه آزادی در حق انتخاب، از صدقه سر دردانههایی است که با خون سرخ خود، ضامن امنیت انتخابات شدهاند. سوگند به خون شهدا، ما نیز در راه دفاع از ولایت خسته نخواهیم شد. هنوز «گلبرگ سرخ لالهها در کوچههای شهر ما بوی شهادت میدهد»! وه که چقدر آراممان میکند اسم تو مادر! یا زهرا…
وطن امروز ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
این کشور و آن کشور ندارد؛ بدیهیترین منطق انتخابات در هر نظامی این است که به عنصر فتنهگر علیه ساز و کار آن انتخابات، اذن نامزدی ندهد. حال اگر آن عنصر فتنهگر، در فتنهآفرینی علیه ساز و کار انتخابات، مسبوق به سابقه هم باشد و علاوه بر این، در فتنه علیه نتیجه انتخابات هم سابقهدار باشد، که دیگر هیچ! یعنی حداقلش این است که در سایر نظامها به چنین عنصری هرگز اذن نامزدی نمیدهند، اینکه حالا با او چه کار میکنند و چگونه او را به سزای رفتار و گفتارش میرسانند، محل بحث این یادداشت نیست. محل بحث این یادداشت، همانطور که از تیتر آن پیداست، با کمال عذرخواهی نقدی است به نظام جمهوری اسلامی. این نقد البته میتوانست در مدح نظام نوشته شود اما از آنجا که زیادی هر چیزی بد است، لاجرم این متن هم زاویه نقد پیدا کرده است. تا چند بار اولی که طرف، علیه ساز و کار انتخابات شکلک درآورد و نظام تحمل کرد و از در گذشت وارد شد، این را ما همان زمان نوشتیم به پای کرامت نظام و مصلحتسنجی درست و تلاش حکیمانه برای حفظ، اما به راستی تا چند بار؟! و تا کی؟! آیا اوجب واجبات، حفظ نظام است یا حفظ طرف در مجموعه نظام؟! و گیرم همین دومی اوجب واجبات باشد، آیا با این همه اغماض و ملاحظه، مثلا حفظ شده در مجموعه نظام؟! وقتی تندتر از هر اپوزیسیونی علیه نظام موضع میگیرد، رادیکالتر از هر ضد انقلابی علیه انقلاب حرف میزند، بیمنطقتر از هر خودخواه خودمحوری علیه نهاد قانونی ناظر بر انتخابات اراجیف میبافد و ساختارشکنانهتر از هر دشمنی علیه ساز و کار انتخابات یاوه میسراید، معلوم است که اولا لیاقت این همه تلاش برای حفظ در بدنه نظام را ندارد، ثانیا نظام باید تجدید نظر کند در نحوه مواجهه با وی. گفت: «خوبی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند». خوبی البته اگر زیادی دیگر از حد گذشت، فقط نباید به نقد نادان بسنده کرد، بلکه بیتعارف، باید دمی هم نشست پای نقد خوبیکننده! و از جمله این خوبیکنندهها، شورای نگهبان است. راقم این سطور، آنقدر در تعریف از شورای نگهبان نوشته که حق این یک فقره نقد برایش محفوظ باشد! من ضمن احترام به هر تصمیمی که این نهاد قانونی بگیرد، و فقط منباب روشن شدن، از اعضای معزز شورای نگهبان میپرسم که بر اساس کدام منطق، فلانی را تأیید صلاحیت کردهاید، آنهم برای مجلسی به اهمیت مجلس خبرگان؟! اگر منطق این بوده که با دیدن یک ملاطفت دیگر، دست از رفتار و گفتار فتنهآفرین بردارد، حرفهای سابقهدار لیکن بیسابقه ایشان نشان داد که این خوبیها و این لطفها اصلا و ابدا به طرف نیامده! معالأسف هر بار نظام در مواجهه با ایشان کوتاه آمده، وی سنگرهای دیگری را فتح کرده! آنهم با ادبیاتی بدتر، تندتر، افراطیتر، آنقدر افراطیتر که گاه حتی رسانههای دشمن، حیرت میکنند از این همه افراط در دشمنی با انقلاب، از درون انقلاب! اگر «ضد انقلاب» یعنی آنکه بر ضد انقلاب موضع میگیرد، کیست ضد انقلابتر از او که سخن نمیگوید الا به فتنه؟! فتنه خاطره از امام اما علیه خط امام، فتنه عکس با امام اما بر عکس راه امام، فتنه اسم خمینی اما علیه رسم خمینی و هزار و یک فتنه ریز و درشت دیگر! بخواهیم یا نخواهیم سخنان سراسر فتنه اخیر نشان داد که هر چه خوبی در حق ایشان بیشتر شود، با بدی بیشتری، آن را جواب میدهد! وقتی با فردی طرفیم که جزای احسان را جز به بدی نمیدهد، آیا کجاست حد و مرز این همه احسان و بزرگواری؟! بگذارید جور دیگری سئوالم را مطرح کنم؛ این جناب دقیقا و مشخصا با چه هزینهای باید در نظام حفظ شود؟! آیا با این هزینه که هم نامزد انتخابات باشد و هم علیه شورای نگهبان حرفهایی بزند که تا به حال، هیچ دشمنی و هیچ ضد انقلابی بدین عریانی نزده؟! آیا با این هزینه که مادر رزمنده ۸۸ یعنی همان شهید مدافع حرم با خود بپرسد؛ «اگر اوضاع این است، اصلا جگرگوشه من برای تأمین امنیت کدام قانون و کدام انتخابات رفت و جانش را تقدیم کرد؟!» آیا جز این است که تقریبا همه شهدای مدافع حرم، سال ۸۸ در میدان دفاع از انتخابات و رأی جمهور هم رزمنده و مدافع حریم آرای میلیونی ملت ایران بودهاند و سخت است برای بازماندگان ایشان، وقتی میبینند بعضیها از سویی با تأیید شورای نگهبان روبرو میشوند، از دیگر سو، همین نهاد قانونی را به باد توهین و افترا میگیرند؟! آیا این عنصر بدسابقه فتنهگر باید در نظام حفظ شود حتی به بهانه شکستن دل شیربچههای میدان جنگ با لعین داعشی؟!
البته اشتباه نشود! من هرگز بنا ندارم بگویم که اگر شورای نگهبان، طرف را رد صلاحیت میکرد، وی متنبه میشد و دیگر این همه رادیکال و افراطی موضع نمیگرفت! هر چند به جد بر این باورم که در امر تربیت حتی حفظ افراد، اگر تشویق هست، تنبیه هم هست! حرف من این است که «تحلیل» به معنای سبکسنگین کردن اتفاقات آینده، کار سیاستمدار است اما شورای نگهبان، به عنوان مفسر قانون اساسی، کاری ندارد الا عمل به مر قانون! اساسا و اصولا دخلی به شورای نگهبان ندارد که رد صلاحیت، فلانی را در دایره نظام نگه میدارد یا تأیید! اگر طبق قانون یعنی منطق انتخابات، فتنه خط قرمز است، و اگر سخنان کذا نشان داد که هیچ مصلحتی حتی مصلحت حفظ بعضیها، بالاتر از مصلحت عمل به مر قانون نیست، فرض است بر شورای نگهبان که دفاع خود از حریم حقالناس را کامل کند و ضمن قلم قرمز کشیدن روی نام این فتنهگر سابقهدار، اجازه ندهد عرصه سیمرغ انتخابات، بیش از این، جولانگه خط دهنده به ضد انقلاب باشد. روی سخن این نوشتار، اما فقط شورای نگهبان نیست! دیگر ارکان نظام هم باید بدانند که اوجب واجبات، حفظ افراد به هر قیمتی درون مجموعه نیست! همین را کم داشتیم که طلبکار از مردم و رأی مردم، بشود متذکر بدهی پابرهنهها به امام و اسلام و انقلاب! جوری علیه انقلاب موضع میگیرد که گویی به ضد انقلاب بدهی دارد، که گویی به دشمن بدهی دارد، که گویی مدیون BBC و در دین VOA است! خوب است این را هم بفرماید که چند بار بر گوش صندوق آرا سیلی بزند، مردم شهید داده با او بیحساب میشوند؟! و بفرماید نام آقازادههایش در چند قرارداد فاسد نفتی بیاید، بدهی این ملت به خاندان پرداخت شده؟! و بفرماید چند بار دیگر به دشمن گرای تحریم بدهد، خیالش راحت میشود؟! من که باورم هست خمینی کبیر، اول بدهکار خاندان است! آنجا که گفت: «ما آمریکا را زیر پا میگذاریم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که گفت: «من بوسه بر دست و بازوی رزمندهها میزنم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که نباید علیه حکام آل سعود، آن حرفها را میزد! آنجا که نباید بر ضد اسلام اشرافیت، سخن میگفت! آنجا که نباید به «جنگ عقیده» اشاره میکرد! آنجا که نباید یک تار موی کوخنشینان را به تمام دنیای کاخنشینان برتری میداد! و آنجا که نباید میگفت: «غلط میکنی! قانون تو را قبول ندارد!» واجب است بر شورای نگهبان که ضمن تجدیدنظر در رأی صادره، بیش از پیش و بخصوص برای این عنصر غیر ملتزم به ساز و کار انتخابات، ثابت کند که حقیقتا بدهکار خمینی است، نه ضد انقلابی که هم از توبره میخورد، هم از آخور! شورای نگهبان، صلاحیت خود را از قانون اساسی گرفته، از امام راحل عظیمالشأن. واقعا کسی که این امر بدیهی را هم نمیداند، صلاحیت تأیید صلاحیت توسط شورای نگهبان را دارد؟! حرمت امامزاده اما در وهله اول با متولی آن است. گاه هست که باید به خدا پناه برد از بد بودن متولی لیکن چو امروزی مجبوریم خوبی از حد گذشته متولی را منتقد باشیم و حرفهایی بزنیم که علیالقاعده خودمان هم نمیپسندیم! برای هر معصیت کبیری راهی به استغفار هست اما امان از «استکبار» این «گناه اکبر». انسان مستکبر از بس خود را بزرگ میبیند، اساسا نمیتواند توبه کند! توبه یعنی «بازگشت به خدا»، همچنان که توبه انقلابی یعنی «بازگشت به روح خدا» اما عنصر مستکبر متکبر، آنجا هم که شورای نگهبان در بستر تأیید صلاحیت زمینه توبه را فراهم میآورد، مستکبرتر میشود، متکبرتر میشود! و دقیقا همین جاست که من مجبور میشوم تا در اوج اعتقاد به نظام، انتقاد کنم از نظام! ملاک گیرم نه حال فعلی افراد، که سابقه ایشان باشد! در فتنه علیه انتخابات، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در قربانی کردن آدمها به نفع مطامع خود، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در دروغ بستن به امام، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در همنوایی با دشمن، بلکه دشمنتر شدن از خود دشمن، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! این تیتر یکی از نوشتههایم بود در اوج فتنه هشتاد و اشک: «کشتی انقلاب، مسافرکشی میکند، منتکشی نمیکند!» کسی که از ضد انقلاب هم بیشتر با انقلاب ضدیت میکند، مصلحت آن است که جز به عدالت با او رفتار نشود! آنهم عدالت حداکثری! دیروز خوب نوشته بودند بچههای روزنامه: «حقیقتا یک سئوال بسیار مهم در افکار عمومی وجود دارد و چه بهتر آنکه رسانههای انقلابی و تا بن دندان معتقد به نظام اسلامی، این سئوال را مطرح کنند. سئوال این است: وقتی فتنه ۸۸ به عنوان یک خط قرمز در نظر گرفته میشود، باید نگاهی کاملا قانونی و انقلابی نسبت به تکیهگاه این فتنه داشت! وقتی به درستی کاندیدایی در یک شهرستان دورافتاده به خاطر علقه به فتنه رد صلاحیت میشود، چرا باید تکیهگاه فتنه ۸۸ تأیید صلاحیت شود؟! آن کاندیدای شهرستانی به خاطر فتنهای که طرف به پا کرد رد صلاحیت شده است! در این شرایط چرا باید خود آن فرد تأیید صلاحیت شود؟» عجبا که درباره او مدام میگویند سابقه! کی بود آخرین بار که دشمن علیه او موضعی گرفت؟! اصلا یادتان میآید؟! اتفاقا بیم من از چیز دیگری است! من بیم از آن فردایی دارم که آیندگان، ناظر بر رفتار و گفتار طرف، جمهوری اسلامی را نه چون حقیر، که جور دیگری نقد کنند! که بگویند: «فردی با این همه سابقه فتنه علیه انتخابات، صلاحیتش توسط شورای نگهبان تأیید شد!» که بگویند: «هر کاری دلش خواست کرد و هر حرفی دلش خواست زد اما هرگز به عدالت با او رفتار نشد!» که بگویند: «اگر میگویید با نظام زاویه داشت، پس چرا فلان؟!» که بگویند: «مادر شهید مدافع حرم دلش شکست اما شما باز هم نگران حفظ طرف بودید؟!» که همالان بگویند: «به راستی و با وجود همه اعتقادم به نظام، چرا باید در انتخاباتی شرکت کنم که حتی فلانی هم با این شرح مشروح در آن نامزد است؟! خودم را دست انداختهام یا رأیم را؟! حضرات بفرمایند چه شورای نگهبان و چه مجلس و چه انتخاباتی میخواهند، همان را هم عملی کنند! دیگر چرا انتخابات؟!»
*** *** ***
تلاش برای حفظ هر فردی در دایره انقلاب اسلامی، صدالبته عملی مأجور است و حکیمانه اما بدان شرط که در مقام عمل تبدیل نشود به تلاش برای حفظ منویات ضد انقلاب، آنهم از درون انقلاب، آنهم در نخستینروز دهه فجر، آنهم در یومالله دوازدهم بهمن، آنهم دوشادوش «امام آمد»، آنهم سینه به سینه آن سرود بهشتی در بهشت زهرا. شک ندارم اسلام جماعت، آمریکایی است! واقعا اگر قرار است طرف را حفظ کنیم که در اولین روز دهه فجر، کام شیطان بزرگ را شیرین کند، نخواستیم این حفظ کردن را! کینهها دارند از خمینی کبیر! از امام جنگ فقر و غنا! از روحالله پابرهنهها! و تمام سعیشان این است که در آستانه انتخابات، مخاطب شعار «برخیزید، برخیزید!» را از شهدای انقلاب برگردانند طرف ضد انقلاب! حال تا کی و تا کجا باید این فرد را تحمل کرد بلکه حفظ شود؟! بفرموده امام شهدا، اوجب واجبات برای ما حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی است! اگر قرار است حفظ بعضیها، مخل حفظ خود نظام شود، اگر قرار است هزینه حفظ عناصر فتنه، خدشه بر شعائر انقلاب باشد و اگر قرار است بهای حفظ مدعیان وقیح، حذف رسم خمینی از اسم خمینی باشد، حذف اسلام ضد ظلم و ضد سازش باشد، حذف ولینعمتان امام باشد، قسم به خون شهدا، به اجرای مر عدل و داد در حق این جماعت ضد انقلاب راضیتریم تا ماندنشان درون انقلاب! صدسال سیاه نخواستیم خانواده انقلاب همچین خاندان متفرعنی داشته باشد! بگذریم که تلاش برای حفظ سرپناه آن پیرمرد جنوب شهری هم عملی مأجور و حکیمانه است! ولینعمت خمینی همین پیرمرد است! همین پیرمرد معمولی! نظام، یاران را حفظ کند! اغیار به سلامت! آری! به سلامت… که خمینی فقط یک بیت نسرود! بیت امام یعنی خانه مادر چند شهید! خمینی در برابر هیچ سیاستمداری احساس حقارت نکرد، لیکن با آن همه عظمت، در برابر چهره نورانی و گریه شوق بچههای جبهه و جنگ احساس حسرت و حقارت میکرد! هر کجا بسیجی هست، بیت امام همان جاست! هر کجا رزمنده هست، بیت امام همان جاست! زحمت بیهوده میکشید! «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»! خمینی هدیه خدا بود به ما! روح خدا جز خدا صاحبی نداشت! امام ما را نمیتوان به نام زد! بسی بزرگتر از این حرفها بود! ما دست از دامان خمینی برنمیداریم! و امام بیدار خود را به مشتی خواب و خاطره نخواهیم فروخت! امام بزرگوار ما عاشق این بود که آمریکا را زیر پا بگذاریم و مثل این دریادلان سپاهی، کاری کنیم کارستان، بلکه در تقابل تاریخی و ماندگار جمهوری اسلامی و آمریکا، این عکس ذلت و زبونی یانکیها باشد که مخابره شود! لذا اشبهالناس به خمینی، همان عزیز فرزانهای است که به وقت، «نشان فتح» میدهد! این ملت شهیدپرور، این امت حزبالله، همه «یادگار خمینی» هستند! «من یادگار خمینی هستم» شعار همه این مردم است! تمام این کشور، متعلق به خمینی و یادگار خمینی است! پوسیده بودیم ما در پستوی تاریخ، اگر نهیب روحالله بیدارمان نمیکرد! ما به خمینی بدهکارتر از آنیم که بعضیها فکر میکنند! ما با خمینی زندگی میکنیم، خواب نمیبینیم! ما از آرمانهای امام، کوتاه نمیآییم! مسیر حرکت ما را خمینی معین میکند! خمینی را نمیتوانید از ما بگیرید! خمینی را نخواهید توانست از ما بگیرید! ما سطر سطر صحیفه را از بریم و خوب میدانیم که «مبارزه با رفاهطلبى سازگار نیست، و آنها که تصور مىکنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفین و محرومان جهان، با سرمایهدارى و رفاهطلبى منافات ندارد، با الفباى مبارزه بیگانهاند. و آنهایى هم که تصور مىکنند سرمایهداران و مرفهان بىدرد، با نصیحت و پند و اندرز متنبه مىشوند و به مبارزان راه آزادى پیوسته و یا به آنان کمک مىکنند آب در هاون مى کوبند! بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحتطلبى، بحث دنیاخواهى و آخرتجویى، دو مقولهاى است که هرگز با هم جمع نمىشوند. و تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند».
بسم الله
هر وقت از «امام عصر» مینویسی، تو این آشوب و بلوای هر روزه دنیا، انگار آبی رو آتیشه دلم ریخته میشه…
دست مریزاد!
السلام علیک یا بقیهالله فی ارضه…
صلی الله علیک یا ابا صالح
«چه انتظاری می کشد کعبه برای رسیدن آن لحظه رویایی!»
لحظهای که بانگ «أنا المهدی» در عالم طنین انداز شده و پایانی میشود بر قصه انتظار!
دلنشین بود.
اللهم عجل لولیک الفرج
بله صالحه خانم!
«از عمر نوح هم بیشتر است…».
شاید خواندن این فرازهای بلند «دعای ندبه» از زبان پاک تو، دردی از دردهای ما دوا کند!
أَیْنَ بَقِیَّةُاللَّهِ الَّتى لا تَخْلُوا مِنَالْعِتْرَةِ الْهادِیَةِ؟
أَیْنَالْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ؟
أَیْنَالْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِالْأَمْتِ وَالْعِوَجِ؟
أَیْنَالْمُرْتَجى لِإِزالَةِالْجَورِ وَالْعُدْوانِ؟
أَیْنَالْمُدَّخَرُ لِتَجْدیدِالْفَرائِضِ وَالسُّنَنِ؟
أَیْنَالْمُتَخَیَّرُ لِإِعادَةِالْمِلَّةِ وَالشَّریعَةِ؟
أَیْنَالْمُؤَمَّلُ لِإِحْیاءِالْکِتابِ وَ حُدُودِهِ؟
أَیْنَ مُحْیى مَعالِمِالدّینِ وَ أَهْلِهِ؟
أَیْنَ قاصِمُ شَوْکَةِالْمُعْتَدینَ؟
أَیْنَ هادِمُ أَبْنِیَةِالشِّرْکِ وَالنِّفاقِ؟
أَیْنَ مُبیدُ أَهْلِالْفُسُوقِ وَالْعِصْیانِ وَالطُّغْیانِ؟
أَیْنَ حاصِدُ فُرُوعِالْغَىِّ وَالشِّقاقِ؟
أَیْنَ طامِسُ آثارِالزَّیْغِ وَالْأَهْواءِ؟
أَیْنَ قاطِعُ حَبائِلِالْکِذْبِ وَالْاِفْتِراءِ؟
أَیْنَ مُبیدُ الْعُتاةِ وَالْمَرَدَةِ؟
أَیْنَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِالْعِنادِ وَالتَّضْلیلِ وَالْإِلْحادِ؟
أَیْنَ مُعِزّالْأَوْلِیاءِ، وَ مُذِلُّالْأَعْداءِ؟
أَیْنَ جامِعُالْکَلِمَةِ عَلَىالتَّقْوى؟
أَیْنَ بابُاللَّهِ الَّذى مِنْهُ یُؤْتى؟
أَیْنَ وَجْهُاللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُالْأَوْلِیاءُ؟
أَیْنَالسَّبَبُالْمُتَّصِلُ بَیْنَالْأَرْضِ وَالسَّماءِ؟
أَیْنَ صاحِبُ یَوْمِالْفَتْحِ وَ ناشِرُ رایَةِالْهُدى؟
أَیْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِالصَّلاحِ وَالرِّضا؟
أَیْنَالطّالِبُ بِذُحُولِالْأَنْبِیاءِ وَ أَبْناءِالأَنْبِیاءِ؟
أَیْنَالطّالِبُ بِدَمِالْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ؟
أَیْنَالطّالِبُ بِدَمِالْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ؟
أَیْنَالطّالِبُ بِدَمِالْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ؟
«دنیا را به وسعت میز توافق با ابلیس دیدن» و «انقلابی نبودن مانند پیر خمین» آدم را کمکم ذلیل میکند تا آنجا که جیبوتی هم!
اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.
خدایا! بلاء عظیم گشته و درون آشکار شد و پرده از کارها برداشته شد و امید قطع شد و زمین تنگ شد و از ریزش رحمت آسمان جلوگیرى شد، و تویى یاور، و شکوه بسوى تو است و اعتماد و تکیه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است. خدایا! درود فرست بر محمد و آل محمد، آن زمامدارانى که پیرویشان را بر ما واجب کردى و بدین سبب مقام و منزلتشان را به ما شناساندى. به حق ایشان به ما گشایشى ده فورى و نزدیک مانند چشم بر هم زدن یا نزدیکتر. اى محمد! اى على! اى على! اى محمد! مرا کفایت کنید که شمایید کفایت کنندهام و مرا یارى کنید که شمایید یاور من. اى سرور ما! اى صاحب الزمان! فریاد، فریاد، فریاد. دریاب مرا، دریاب مرا، دریاب مرا همین ساعت، همین ساعت، هم اکنون. زود زود زود. اى خدا! اى مهربانترین مهربانان! به حق محمد و آل پاکیزهاش.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
«خدایا! دستانمان را به نشانه تسلیم در پیشگاه تو بالا میبریم… به حق خون مطهر این نازنینان، از آن شیخ شهید تا این بسیجیترین شهدای ساکن در کوچههای تنگ جنوب شهر، بگذر از گناهان ما. خدایا! خود میدانیم که لیاقت آن دردانه هستی را نداریم اما عاقبت، یکی باید سایه نحس این بتکدهها را از خانه تو بردارد؟ راستی! چه انتظاری میکشد کعبه برای آن لحظه رویایی!»
احسنت! آدم حس حضور در بهشت را لمس میکند، آنهم در این دوران سیاهیها.
خیلی وقت بود نوشتهای به این زیبایی نخوانده بودم.
واقعا زیبا بود آقای قدیانی.
خدا قوت به خودتان و قلمتان.
داداش حسین!
چقدر خوب بود مثالی میآوردی که اقدامات و مقابلههایی بر علیه دولتهای دیگر بخصوص غرب و قطع ارتباط با آنها، باعث سرافرازی واقعی ایرانیان و بهبود زندگی آنها شده…
خمینی جوان آیتالله میشود!
http://pcsafari.ir/?p=1209
اللهم عجل لولیک الفرج…
چرا در انتخابات قبلی مردم به ارزشیها رای ندادند؟
آیا این نشان نمیدهد در اقلیت هستید؟
در کوچهی ما لات بیسر و پایی بود که اثر انگشتش روی تمام لحظههای بد محلهمان بود. با اینحال همه رعایت میکردند. تازه واردی اما حماقتها و لاابالیگریهای مردک را تاب نیاورد و روزی محله از دشنام و فریاد، بیدار شد. دست آخر هم پنج انگشت تازه وارد پنج خط روی صورت مردک انداخت.
دعوا بد بود، همانطور که هنوز هم هست، اما هنوز آن بعد از ظهر را از هر که میپرسی دلش خنک شده است.
آن شب، سفارت عربستان سقوط کرد و در آتش خشم انباشتهشدهای سوخت که سالها خودش به آن هیزم میریخت.
حالا سعودیها نهیب کوچکی از خشم بزرگی که انتظارشان را میکشد دیدهاند.
ما که سفارتی آتش نزدهایم، شیشهای نشکستهایم و از دیواری بالا نرفتهایم، اما از شما چه پنهان، دلمان خنک شده است.
خنک شده که آن مرد دشداشه سفیدپوش حالا دیگر پشت پنجره نمیایستد و در پناه نیروی انتظامی به تجمعکنندگان بعد از حادثه منا پوزخند نمیزند. دلم به هزار و یک حجت دیگر خنک است.
اما شخصا حس میکنم که بسیاری از آنها که این روزها کت و شلوار برندشان را با اتیکت سینه «دیپلماسی» میپوشند، از ترس جنگ است که دنبال مقصر برای معرفی میگردند.
توصیه میکنم نگران نباشید. اگر فردا معارضی حماقت کند و سمت خاک ایران بیاید، هستند آنها که به جای «شمع»، «قد» علم کنند.
من از دیوار هیچ سفارتی بالا نرفتهام، از هیچ کسی هم حمایت نمیکنم، اما یک موی گندیده همین -به قول سیاسیون- تندروها را به رابطه با سعودیها و اماراتیهای تنپرور و وهابی نمیدهم.
امید که خشم انباشته در قلبم ذخیرهای برای یومالحساب باشد… انشاءلله!
محمدمهدی همت (فرزند شهید همت)
«تسلیت یا صاحبالزمان… که هیچ رو به راه نیست اوضاع روزگار! بشریت، در فراق تو، آنقدرها هم که میگویند جان سخت نیست!»
هر کسی میگوید ما به عصر غیبت عادت کردهایم، بیاید و اندوههای بیکران ما را ببیند و غمهای بیشمارمان را در نبود پسر فاطمه، بشمرد…
درماندهایم کجای کارمان گیر است که باید در حسرت دیدار گل نرگس بسوزیم؟!
میدانیم گناهکاریم ولی به والله که پشیمانیم!
صالحه عزیزم؛
اگر تو سالهای غیبت را با عمر نوح میسنجی؛ من به این میاندیشم که نوح در تمام عمرش یک بار دچار طوفان حوادث شد و مردمان آن زمان سوار بر کشتی نوح نجات یافتند؛ ولی ما سالهاست گرفتار هجمه طوفانهای روزگاریم و میترسیم همچون قاصدکان اسیر بادهای سرکش، پرپر شویم و در غیبت او، از کلاس منتظران حذف…
دنیا تیره و تار گشته و هوا آلوده…
زمین مبتلا به درد است و آسمان از حجم غصه دوری او، بغض گلوگیری دارد…
انگار آفتاب هم در نبود او از آسمان آبی فراری است…
حتی برف نیز دست نوازشی بر سرمان نمیکشد…
سالهاست میخوانیم:
«نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد»
ولی هنوز در بینفسی نبود آن باد ملایمی که مشاممان را با عطر یار نوازش کند، دست و پا میزنیم…
در عصر یخبندان و سیاهی،
ساعت انتظارمان ترک برداشته…
نای دل با نوای اشک یکی شده و همچون طفل گمشدهای در کوچه پس کوچههای انتظار، مجنونوار فریاد میزنیم:
أَینَ صاحبنا؟
أَینَ امامنا؟
أَینَ بقیةالله؟
احسنت!
خیلی جالبه این متن، حتی به اندازه مطلب داداش حسین عزیز:
«توصیه میکنم نگران نباشید. اگر فردا معارضی حماقت کند و سمت خاک ایران بیاید، هستند آنها که به جای «شمع»، «قد» علم کنند. من از دیوار هیچ سفارتی بالا نرفتهام، از هیچ کسی هم حمایت نمیکنم، اما یک موی گندیده همین -به قول سیاسیون- تندروها را به رابطه با سعودیها و اماراتیهای تنپرور و وهابی نمیدهم. امید که خشم انباشته در قلبم ذخیرهای برای یومالحساب باشد… انشاءلله!»
مجنون الحسین!
مطمئنید این متن رو پسر حاج همت نوشت؟
آخه من تو صفحه امیرحسین تهرانی خوندمش!
بعد از خروج دیپلماتهای جیبوتی از ایران، سفارتخانه جیبوتی، تخلیه و
.
.
.
.
.
.
دوباره به صاحب فلافلی بازگردانده شد! 🙂
کشور جیبوتی با ۸۰۰ هزار جمعیت روابط خود را با ایران قطع کرد!
ما فقط سه برابر این جمعیت معتاد داریم. 🙂
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
داریم میرسیم به ایام «کربلای پنج»…
گیرم در سررسید، هیچ اشارهای به کربلای ۵ نشود؛ مگر ما مردهایم که کربلای ۵ فراموش شود؟
«بسیجی! کربلای ۵ یادت نره» ی دستنوشته بود روی دیوار مدرس، تقاطع صدر…
زمان بچگیهام…
ی بار از عمویم پرسیدم؛ یعنی چی این جمله؟
گفت: یعنی اگه بسیجی، کربلای ۵ رو فراموش کنه، کارش تمومه!
.
ی ماه بعد، دوباره از اونجا رد شدم؛ دیدم دستنوشته روی دیوار را پاک کردهاند!
زمان کرباسچی بود…
.
دیشب از چشمم بسیجی میچکید
از تمام شب «دوعیجی» میچکید
باز باران شهیدان بود و من
باز شبهای «مریوان» بود و من
دستهایم باز تا آهنج رفت
تا غروب «کربلای پنج» رفت
یادهای رفته دیشب هست شد
شعرم از جامی اثیری مست شد
تا به اقیانوسهای دوردست
همچنان رودی که میپیوست شد
مثنوی در شیشه مجنون نشست
آنقدر نوشید تا بدمست شد…
.
دیری دیرین… دین دین
روایت فتح… حاج حسین خرازی… اسوه شبشکاران… نوای آهنگران… شرق ابوالخصیب… صدای آوینی…
به به!
ممنون شهدا بابت این همه گنج از آن همه جنگ!
«به به از این مقام و موهبت عظیمش…».
آخ، آره!
مهدی همت نوشته. امیر حسین هم از قول اون بنده خدا نقل کرده.
شرمنده!
زمستان که میآید
روزشمار تقویم به تاریخ عروج سروقامتان میهنم سرخ میشود
دی ماه خاطرات کربلای چهار و دستهای بسته غواصان دریادل را با خود مرور میکند..
از کربلای ۵ و آن رشادتها و آن پروازها میگوید…
سبحان الله سبحان الله
بهمن ماه هنوز هم به فتحالفتوح والفجر هشت مینازد و از دلیری شیران روز و زاهدان شب میگوید…
اسفند ماه که مجنون مجنون است…
هق هق جزیره و دجله و اروند هنوز از عروج بدریون و خیبریون به گوش میرسد…
زمستان سرزمین من بیشتر به سرخی میزند تا به سپیدی…
http://www.aparat.com/v/WtCa9
«آفتاب یزد» مطلب نوشته:
«رضایت آیتالله هاشمی از مرحله اول بررسی صلاحیتها»
انگاری کل ایران لنگ نظر این بابا بودند تا الان!
با نوای کاروان از نو بخوان آهنگران
چون در باغ شهادت را کلید آوردهاند
http://www.rajanews.com/sites/default/files/content/audios/story/94-10/16/YadvareShohadaModafeHarim941013%5B11%5D.mp3
کشتههای منا فقط بس بود تا جهان از تو منزجر بشود
میزنی سنگ و غافل از اینکه، نور آیینه منکسر بشود
ای تجلای صهیونیسم عرب، قاتل کودکان شام و حلب
فکر آنی که دین و اصل و نسب، در نتاج تو منحصر بشود؟
از عراق و حجاز تا به یمن، هم ز دریای فارس تا به عدن
تو مپندار ملک اهلالبیت، خالی از باقرالنمر بشود
رسم ما رسم آن جماعت نیست، که به لب مهر خامشی زدهاند
تا مبادا روابط حسنه، با شما گرگها کدر بشود!
باز جوشیده است خون حسین، از قطیف و مدینه و بحرین
هر قدَر بیشتر شهید کنید، بیشتر زخم، منتشر بشود
آی ای تولههای بوسفیان، آل نحس خلیفه و نهیان
هست تا نسل بوذر و سلمان، بیشتر شیعه مقتدر بشود
آید از آن عقال و دشداشه بوی مردار و جیفه و لاشه
یا علی گفته میکشم ماشه، نسل وهاب منفجر بشود
آسمان بغض در گلو دارد، تشنه نغمه اناالمهدی است
شیعه را شور تشنگی باید، شیعه باید که منتظر بشود…
«شاعر عباس احمدی»
http://www.aparat.com/v/MZ8mx
«به حق خون مطهر این نازنینان، از آن شیخ شهید تا این بسیجیترین شهدای ساکن در کوچههای تنگ جنوب شهر، بگذر از گناهان ما.»
الهی آمین…
«بسیجی! کربلای پنچ یادت نره»
.
.
.
شلمچه این دشت شقایقهای پرپر و این سرزمین رنگین از خون بهترین فرزندان این دیار، تا ابد شرمنده دل داغدار مادرانی است که غم فراق را به جان خریدند اما لحظهای لب به شکایت نگشودند؛ «شاید زنده بماند عشق که رمز جاودانگی ماست»
به یاد شهدای عملیات کربلای پنج!
راهشان پر رهرو باد!
هر نفس، بوی سیب میآید
از مسیر شلمچه این شبها
زنده شد یاد کربلای پنج…
یاد سربندهای «یا زهرا»
هر کسی پهلویش که ترکش خورد
گفت یا فاطمه… ز پا افتاد
به گمانم که لحظهی آخر
روی دامان مادرش جان داد
میرسد بوی چادر خاکی
از کنار تمام پیکرها
فاطمیه، شلمچه، این ایام
صحنهی کوچه بود معبرها
چه پسرها که بی پدر گشتند
چه پدرها که بی پسر گشتند
رفت گردان و دستهای آمد
رفقا بی رفیق برگشتند
هر زمان رو زدم به قافلهها
پاسخ آمد برو برو جا نیست
بهر تسکین درد من، جایی
خوبتر از بهشتِ زهرا نیست
هر شبجمعه قطعهی شهدا
جای جاماندههای جنگ شده
دل دنیاگرفتهی ما هم
بهر دیدار یار تنگ شده…
«قاسم نعمتی»
أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ
http://bayanbox.ir/info/7970562079034814485/Narimani-havaye-sangar-www.khizeshtv.blog.ir
«حضرت آیت الله خامنه ای مجلس خبرگان را نیز بسیار مهم خواندند و یادآور شدند: برخلاف برخی تصورها، مجلس خبرگان برای سالی یکی دو بار جلسه و سخنرانی تشکیل نمیشود بلکه میخواهد روزی که رهبر فعلی در قید حیات نیست، «رهبر» یعنی کلیددارِ حرکت انقلاب را انتخاب کند و این مسئله بسیار مهم است.»
این بخش از صحبتهای آقا قلب آدم رو پاره پاره میکنه.
خدایا! این زمان، امام خود را عیان می خواهد. دیری است اندازه یک عمر طولانی، که ستاره ها با پذیرش ولایت ماه، امتحان خود را پس داده اند. دنیا منتقم خون تو را، منتقم حسین تو را می خواهد. افتتاح کن پیوند ماه و خورشید را. بدون حسین، به «مسلم» سخت می گذرد روزگار، اما حالا که مسلمین، قدر سفیر نور را می دانند، و حالا که عطر سحر پیچیده در مشام تاریخ، این شب تنگ و تاریک ما را آفتابی کن. خدایا! افتتاح کن صبح را… «اللهم انی افتتح الثناء بحمدک».
http://www.ghadiany.ir/1390/8196
دو خصوصیت وجود دارد در عمل به این وظایف. یک خصوصیت همین است که انقلاب ماندگار خواهد شد. بدیهی است که ما، هم ریزش داریم، هم رویش داریم؛ بارها بنده گفتهام این را. کسانی هستند که یک روز انقلابی بودند، بعد فردا به خاطر یک عارضهای، یا بحق یا بناحق، از انقلاب روبرمیگردانند. بعضیها هستند که یک کار خلاف توقعشان انجام میگیرد -فرض کنید یک ظلمی در یک جایی بهشان میشود- حق با آنها است اما این موجب میشود که از انقلاب روبرگردانند؛ این کار ناحق است… بعضیها هم به خاطر مسائل شخصی، مسائل خانوادگی و مسائل گوناگون، از انقلاب روبرمیگردانند… این میشود ریزش.
دولت بیعرضهها فقط دلش خوش بود مثل نقل و نبات استاندار عوض کنه.
معیارش هم برای انتخاب استاندار، ظاهرا بیدینی و بیغیرتی بود.
یـک نمونه:
http://www.jahannews.com/vdcds90ozyt0956.2a2y.html
میدونن تشییع شهدا، غیرت و شرف مردم رو تحریک میکنه و از خواب غفلت بیدارشون میکنه. این جماعت هم از بیداری مردم میترسن.
حالا خوبه هر تشییع شهدا، از مراسم قبلی شلوغتر میشه!!
خدا خیر بده به سردار…
موافقم!
http://www.rajanews.com/news/231194
ــــــــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶:
«ما همه پیغمبرزادهایم» تا ساعاتی دیگر در وبلاگ
http://jahannews.com/vdcaoinyw49nia1.k5k4.html
«ما همه پیغمبرزادهایم»
.
.
شاید با ربط؛
.
ما همه مسلمانیم…
از قبیلهی سلمانیم…
هماو که پیامبر دربارهاش فرمود: «سلمان منا اهل البیت»
حلالزادهایم…
ما پیغمبرزادهایم…
حصن حصین اسلام، هنوز هزاران سلمان نگهبان دارد!
منتظر «ما همه پیغمبرزادهایم» هستیم.
«یعنی از عمر نوح هم بیشتر است؟!»
خ
ص
و
ص
ی
سؤال «قطعه» از سالهای غیبت «سیداحمد»!! 🙂
خوشم اومد از این عکسها:
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/522166/
شهید حسین امیدواری در بخشی از وصیتنامه خود آورده است:
«در همین جا، رضایت خود را از جاهلی که بنده را به قتل رساند، تسلیم شما کرده و البته شکایت خود را از دو گروه نزد شما تا روز قیامت به امانت میگذارم؛ گروه اول، کسانی که در پوچگرایی هستند و برای آنکه آن ننگ را از دوش خود بردارند، درصدد بر میآیند تا ما را در راهی که هستیم، بیهدف نشان دهند و گروه دوم، کسانی هستند که با مکر و ریا، سعی میکنند برای بهدست آوردن منافع دنیوی، روی خون شهدا موج سواری کنند».
احتمال بده اشتباه کنی… و اگر فقط درصد کمی به این احتمال برسی، ببین چه کاری در حق مردم کردی…
انواع حرفهای زشت به نام نویسندهگی!
یکی داشت میرفت…
پایش به سکهای خورد، فکر کرد سکه طلاست…
نور کافی نبود، کاغذی را آتش زد تا آن را بهتر ببیند…
دید که یک سکه دو ریالی است…
بعد دید کاغذی که آتش زده یک اسکناس هزار تومانی است…
.
.
.
این واقعیت زندگی خیلی از ما آدمهاست…
اغلب چیزهای عظیم را به خاطر چیزهای بسیار کوچک آتش میزنیم و خودمان هم خبر نداریم!!
سلام و خدا قوت
مطالبتون خیلی قشنگه
زمان دانشجویی یکی از دوستانم وبلاگ شما رو معرفی کرده بود ولی اصلا تمایلی برای دیدن وبلاگتون و خوندن مطالبتون نداشتم
یکی دو بار مطالبتون رو برام خوند؛ ظاهرا گوش میدادم ولی در باطن توجهی نمیکردم! اما به خاطره نشریه مدرسه مجبور شدم به وبلاگ شما سر بزنم…
این اولین اجباری زندگیام بود که نتیجه خوبی داشت! این اجبار، من رو با مطالب خیلی خوب شما آشنا کرد… وقتی مطالب شما رو میخونم، خستگی کل روزم رفع میشه!
چقد خوب مینویسید! من هر بار با خوندن مطالبتون به تواناییتون غبطه میخورم!
با تمام توان به راهتون ادامه بدین…