روحانی دونقطه صالحی!
روزنامه جوان ۱۹ اسفند ۱۳۹۴
*در آستانه برجام/ روحانی:
از زحمات دوست عزیزم جناب آقای دکتر صالحی به صورت ویژه تشکر میکنم.
*روز برجام/ روحانی:
اگر صالحی نبود، ای بسا برجام اصلا به فرجام نمیرسید.
*۲ ماه بعد از برجام/ روحانی:
این مدال لیاقت، حقا که برازنده جناب دکتر صالحی است. ما همه باید از ایشان ممنون باشیم.
*یک ساعت بعد از ۲ ماه بعد از برجام/ روحانی [هنگام پیادهروی با ظریف]:
برجام به صالحی بدهکار است. واقعا من اینگونه فکر میکنم جناب ظریف!
*همین چند روز پیش/ روحانی:
صالحی که وزیر خارجه نیست! درباره برجام باید از ظریف بپرسید!
*۳ روز پیش/ روحانی:
صالحی نبود، شاید برجام یک سال زودتر به فرجام میرسید، نه حالا بگو سیدخندان!
*دیروز/ روحانی:
با صدای رسا میگویم که صالحی حق اظهارنظر درباره برجام را ندارد!
*دیشب/ روحانی:
رساتر از قبل اعلام میکنم که نه آقای صالحی و نه اساسا هیچ فرد صالحی، حق حرفزدن درباره برجام را ندارد!
*همین یک ساعت پیش/ روحانی:
صالحی؟ اصلا کی هست؟
- بایگانی: یمین
رأی من، خون تو
روزنامه جوان ۶ اسفند ۱۳۹۴
الان که دارم این چند خط را مینویسم، هنوز تبلیغ نامزدها قانونی است، اما الان که تو داری این متن را میخوانی، دیگر مهلت قانونی تبلیغ نامزدها تمام شده!
خندهام گرفته از این وضعیت! این را هم میگذارم به حساب نمک کار روزنامهنگاری! نوشتم «نمک» یادم آمد که «نمکدان» را نباید شکست!
فردا جمعه انشاءالله در نهایت امن و امان میرویم پای صندوق رأی و هر چقدر هم صف رأیگیری شلوغتر باشد، چه بهتر! فردا اگر دیر بجنبیم شاید مجبور باشیم یک ساعت، بلکه حتی چند ساعت منتظر بمانیم تا نوبت رأی دادن ما شود؛ بالطبع از این همه سرپا ایستادن خسته خواهیم شد، اما جانم به قربان شیربچههای مدافع حرم که کیلومترها آن سوی مرز مقدس وطن، دشمن لعین داعشی را در همان دورها نگه داشتهاند! فردا دقیقا در همان دقیقهای که من و تو داریم به نامزدهای مورد علاقه خود رأی میدهیم، شاید یک بسیجی دیگر جرعهنوش باده شهادت شود!
حال میخواهم یک سؤال خندهدار اما گریهدار بپرسم؛ چند دقیقه یا چند ساعت در صف رأیگیری ایستادن، بیشتر آدمی را خسته میکند یا چند شبانهروز بیخوابی و بیآبی و نبرد تن به تن با وحشیترین اشقیای تاریخ؟! راستش به تو بدهکاریم ای «نامزد شهادت» که از زن و بچه و زندگی گذشتی تا پای حرامیان، خاک کشور را آلوده نکند. به همت کارگران شهرداری، فردا دیگر در شهر خبری از چهره نامزدهای انتخابات نیست، اما باز هم تصویر شهدای مدافع حرم پیشروی ما خواهد ماند.
چند روز پیش، رزمندهای که داشت مهیای اعزام به سوریه میشد، به راقم این سطور گفت: «بعید میدانم در خط مقدم نبرد با لعین داعشی امکان رأی دادن ما وجود داشته باشد، اما تو را به حضرت زهرا قسم، جوری رأی ندهید که خستگی نبرد با اشقیا به تن ما بماند».
آری! عشق است نامزدهای شهادت که هیچ موقعی تبلیغشان غیرقانونی نیست، حتی در روز انتخابات! از کجا معلوم فردا روز شهادت چند نفر در جبهه شام باشد؟! از کجا معلوم فردا گرد یتیمی بر چهره چند دختر خردسال بنشیند؟! فردا کار ما سختتر است یا کار آن مادری که به او خبر شهادت جگرگوشهاش را میدهند، آن هم در حالی که شاید خبری از پیکر فرزندش نباشد! فردا رأی دادن این مادر کجا، رأی دادن من و تو کجا؟!
آهای نامزدی که فردا فکر میکنی از بقیه رقبا جلوتری! جلودار اصل کاری، آن جوان بسیجی است که فردا شاید در خط مقدم جبهه شام، روز آخر زندگیاش باشد!
فردا من رأی میدهم، تو رأی میدهی، اما این همه آزادی در حق انتخاب، از صدقه سر دردانههایی است که با خون سرخ خود، ضامن امنیت انتخابات شدهاند. سوگند به خون شهدا، ما نیز در راه دفاع از ولایت خسته نخواهیم شد. هنوز «گلبرگ سرخ لالهها در کوچههای شهر ما بوی شهادت میدهد»! وه که چقدر آراممان میکند اسم تو مادر! یا زهرا…
- بایگانی: یمین
نقدی به نظام جمهوری اسلامی
وطن امروز ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
این کشور و آن کشور ندارد؛ بدیهیترین منطق انتخابات در هر نظامی این است که به عنصر فتنهگر علیه ساز و کار آن انتخابات، اذن نامزدی ندهد. حال اگر آن عنصر فتنهگر، در فتنهآفرینی علیه ساز و کار انتخابات، مسبوق به سابقه هم باشد و علاوه بر این، در فتنه علیه نتیجه انتخابات هم سابقهدار باشد، که دیگر هیچ! یعنی حداقلش این است که در سایر نظامها به چنین عنصری هرگز اذن نامزدی نمیدهند، اینکه حالا با او چه کار میکنند و چگونه او را به سزای رفتار و گفتارش میرسانند، محل بحث این یادداشت نیست. محل بحث این یادداشت، همانطور که از تیتر آن پیداست، با کمال عذرخواهی نقدی است به نظام جمهوری اسلامی. این نقد البته میتوانست در مدح نظام نوشته شود اما از آنجا که زیادی هر چیزی بد است، لاجرم این متن هم زاویه نقد پیدا کرده است. تا چند بار اولی که طرف، علیه ساز و کار انتخابات شکلک درآورد و نظام تحمل کرد و از در گذشت وارد شد، این را ما همان زمان نوشتیم به پای کرامت نظام و مصلحتسنجی درست و تلاش حکیمانه برای حفظ، اما به راستی تا چند بار؟! و تا کی؟! آیا اوجب واجبات، حفظ نظام است یا حفظ طرف در مجموعه نظام؟! و گیرم همین دومی اوجب واجبات باشد، آیا با این همه اغماض و ملاحظه، مثلا حفظ شده در مجموعه نظام؟! وقتی تندتر از هر اپوزیسیونی علیه نظام موضع میگیرد، رادیکالتر از هر ضد انقلابی علیه انقلاب حرف میزند، بیمنطقتر از هر خودخواه خودمحوری علیه نهاد قانونی ناظر بر انتخابات اراجیف میبافد و ساختارشکنانهتر از هر دشمنی علیه ساز و کار انتخابات یاوه میسراید، معلوم است که اولا لیاقت این همه تلاش برای حفظ در بدنه نظام را ندارد، ثانیا نظام باید تجدید نظر کند در نحوه مواجهه با وی. گفت: «خوبی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند». خوبی البته اگر زیادی دیگر از حد گذشت، فقط نباید به نقد نادان بسنده کرد، بلکه بیتعارف، باید دمی هم نشست پای نقد خوبیکننده! و از جمله این خوبیکنندهها، شورای نگهبان است. راقم این سطور، آنقدر در تعریف از شورای نگهبان نوشته که حق این یک فقره نقد برایش محفوظ باشد! من ضمن احترام به هر تصمیمی که این نهاد قانونی بگیرد، و فقط منباب روشن شدن، از اعضای معزز شورای نگهبان میپرسم که بر اساس کدام منطق، فلانی را تأیید صلاحیت کردهاید، آنهم برای مجلسی به اهمیت مجلس خبرگان؟! اگر منطق این بوده که با دیدن یک ملاطفت دیگر، دست از رفتار و گفتار فتنهآفرین بردارد، حرفهای سابقهدار لیکن بیسابقه ایشان نشان داد که این خوبیها و این لطفها اصلا و ابدا به طرف نیامده! معالأسف هر بار نظام در مواجهه با ایشان کوتاه آمده، وی سنگرهای دیگری را فتح کرده! آنهم با ادبیاتی بدتر، تندتر، افراطیتر، آنقدر افراطیتر که گاه حتی رسانههای دشمن، حیرت میکنند از این همه افراط در دشمنی با انقلاب، از درون انقلاب! اگر «ضد انقلاب» یعنی آنکه بر ضد انقلاب موضع میگیرد، کیست ضد انقلابتر از او که سخن نمیگوید الا به فتنه؟! فتنه خاطره از امام اما علیه خط امام، فتنه عکس با امام اما بر عکس راه امام، فتنه اسم خمینی اما علیه رسم خمینی و هزار و یک فتنه ریز و درشت دیگر! بخواهیم یا نخواهیم سخنان سراسر فتنه اخیر نشان داد که هر چه خوبی در حق ایشان بیشتر شود، با بدی بیشتری، آن را جواب میدهد! وقتی با فردی طرفیم که جزای احسان را جز به بدی نمیدهد، آیا کجاست حد و مرز این همه احسان و بزرگواری؟! بگذارید جور دیگری سئوالم را مطرح کنم؛ این جناب دقیقا و مشخصا با چه هزینهای باید در نظام حفظ شود؟! آیا با این هزینه که هم نامزد انتخابات باشد و هم علیه شورای نگهبان حرفهایی بزند که تا به حال، هیچ دشمنی و هیچ ضد انقلابی بدین عریانی نزده؟! آیا با این هزینه که مادر رزمنده ۸۸ یعنی همان شهید مدافع حرم با خود بپرسد؛ «اگر اوضاع این است، اصلا جگرگوشه من برای تأمین امنیت کدام قانون و کدام انتخابات رفت و جانش را تقدیم کرد؟!» آیا جز این است که تقریبا همه شهدای مدافع حرم، سال ۸۸ در میدان دفاع از انتخابات و رأی جمهور هم رزمنده و مدافع حریم آرای میلیونی ملت ایران بودهاند و سخت است برای بازماندگان ایشان، وقتی میبینند بعضیها از سویی با تأیید شورای نگهبان روبرو میشوند، از دیگر سو، همین نهاد قانونی را به باد توهین و افترا میگیرند؟! آیا این عنصر بدسابقه فتنهگر باید در نظام حفظ شود حتی به بهانه شکستن دل شیربچههای میدان جنگ با لعین داعشی؟!
البته اشتباه نشود! من هرگز بنا ندارم بگویم که اگر شورای نگهبان، طرف را رد صلاحیت میکرد، وی متنبه میشد و دیگر این همه رادیکال و افراطی موضع نمیگرفت! هر چند به جد بر این باورم که در امر تربیت حتی حفظ افراد، اگر تشویق هست، تنبیه هم هست! حرف من این است که «تحلیل» به معنای سبکسنگین کردن اتفاقات آینده، کار سیاستمدار است اما شورای نگهبان، به عنوان مفسر قانون اساسی، کاری ندارد الا عمل به مر قانون! اساسا و اصولا دخلی به شورای نگهبان ندارد که رد صلاحیت، فلانی را در دایره نظام نگه میدارد یا تأیید! اگر طبق قانون یعنی منطق انتخابات، فتنه خط قرمز است، و اگر سخنان کذا نشان داد که هیچ مصلحتی حتی مصلحت حفظ بعضیها، بالاتر از مصلحت عمل به مر قانون نیست، فرض است بر شورای نگهبان که دفاع خود از حریم حقالناس را کامل کند و ضمن قلم قرمز کشیدن روی نام این فتنهگر سابقهدار، اجازه ندهد عرصه سیمرغ انتخابات، بیش از این، جولانگه خط دهنده به ضد انقلاب باشد. روی سخن این نوشتار، اما فقط شورای نگهبان نیست! دیگر ارکان نظام هم باید بدانند که اوجب واجبات، حفظ افراد به هر قیمتی درون مجموعه نیست! همین را کم داشتیم که طلبکار از مردم و رأی مردم، بشود متذکر بدهی پابرهنهها به امام و اسلام و انقلاب! جوری علیه انقلاب موضع میگیرد که گویی به ضد انقلاب بدهی دارد، که گویی به دشمن بدهی دارد، که گویی مدیون BBC و در دین VOA است! خوب است این را هم بفرماید که چند بار بر گوش صندوق آرا سیلی بزند، مردم شهید داده با او بیحساب میشوند؟! و بفرماید نام آقازادههایش در چند قرارداد فاسد نفتی بیاید، بدهی این ملت به خاندان پرداخت شده؟! و بفرماید چند بار دیگر به دشمن گرای تحریم بدهد، خیالش راحت میشود؟! من که باورم هست خمینی کبیر، اول بدهکار خاندان است! آنجا که گفت: «ما آمریکا را زیر پا میگذاریم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که گفت: «من بوسه بر دست و بازوی رزمندهها میزنم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که نباید علیه حکام آل سعود، آن حرفها را میزد! آنجا که نباید بر ضد اسلام اشرافیت، سخن میگفت! آنجا که نباید به «جنگ عقیده» اشاره میکرد! آنجا که نباید یک تار موی کوخنشینان را به تمام دنیای کاخنشینان برتری میداد! و آنجا که نباید میگفت: «غلط میکنی! قانون تو را قبول ندارد!» واجب است بر شورای نگهبان که ضمن تجدیدنظر در رأی صادره، بیش از پیش و بخصوص برای این عنصر غیر ملتزم به ساز و کار انتخابات، ثابت کند که حقیقتا بدهکار خمینی است، نه ضد انقلابی که هم از توبره میخورد، هم از آخور! شورای نگهبان، صلاحیت خود را از قانون اساسی گرفته، از امام راحل عظیمالشأن. واقعا کسی که این امر بدیهی را هم نمیداند، صلاحیت تأیید صلاحیت توسط شورای نگهبان را دارد؟! حرمت امامزاده اما در وهله اول با متولی آن است. گاه هست که باید به خدا پناه برد از بد بودن متولی لیکن چو امروزی مجبوریم خوبی از حد گذشته متولی را منتقد باشیم و حرفهایی بزنیم که علیالقاعده خودمان هم نمیپسندیم! برای هر معصیت کبیری راهی به استغفار هست اما امان از «استکبار» این «گناه اکبر». انسان مستکبر از بس خود را بزرگ میبیند، اساسا نمیتواند توبه کند! توبه یعنی «بازگشت به خدا»، همچنان که توبه انقلابی یعنی «بازگشت به روح خدا» اما عنصر مستکبر متکبر، آنجا هم که شورای نگهبان در بستر تأیید صلاحیت زمینه توبه را فراهم میآورد، مستکبرتر میشود، متکبرتر میشود! و دقیقا همین جاست که من مجبور میشوم تا در اوج اعتقاد به نظام، انتقاد کنم از نظام! ملاک گیرم نه حال فعلی افراد، که سابقه ایشان باشد! در فتنه علیه انتخابات، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در قربانی کردن آدمها به نفع مطامع خود، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در دروغ بستن به امام، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در همنوایی با دشمن، بلکه دشمنتر شدن از خود دشمن، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! این تیتر یکی از نوشتههایم بود در اوج فتنه هشتاد و اشک: «کشتی انقلاب، مسافرکشی میکند، منتکشی نمیکند!» کسی که از ضد انقلاب هم بیشتر با انقلاب ضدیت میکند، مصلحت آن است که جز به عدالت با او رفتار نشود! آنهم عدالت حداکثری! دیروز خوب نوشته بودند بچههای روزنامه: «حقیقتا یک سئوال بسیار مهم در افکار عمومی وجود دارد و چه بهتر آنکه رسانههای انقلابی و تا بن دندان معتقد به نظام اسلامی، این سئوال را مطرح کنند. سئوال این است: وقتی فتنه ۸۸ به عنوان یک خط قرمز در نظر گرفته میشود، باید نگاهی کاملا قانونی و انقلابی نسبت به تکیهگاه این فتنه داشت! وقتی به درستی کاندیدایی در یک شهرستان دورافتاده به خاطر علقه به فتنه رد صلاحیت میشود، چرا باید تکیهگاه فتنه ۸۸ تأیید صلاحیت شود؟! آن کاندیدای شهرستانی به خاطر فتنهای که طرف به پا کرد رد صلاحیت شده است! در این شرایط چرا باید خود آن فرد تأیید صلاحیت شود؟» عجبا که درباره او مدام میگویند سابقه! کی بود آخرین بار که دشمن علیه او موضعی گرفت؟! اصلا یادتان میآید؟! اتفاقا بیم من از چیز دیگری است! من بیم از آن فردایی دارم که آیندگان، ناظر بر رفتار و گفتار طرف، جمهوری اسلامی را نه چون حقیر، که جور دیگری نقد کنند! که بگویند: «فردی با این همه سابقه فتنه علیه انتخابات، صلاحیتش توسط شورای نگهبان تأیید شد!» که بگویند: «هر کاری دلش خواست کرد و هر حرفی دلش خواست زد اما هرگز به عدالت با او رفتار نشد!» که بگویند: «اگر میگویید با نظام زاویه داشت، پس چرا فلان؟!» که بگویند: «مادر شهید مدافع حرم دلش شکست اما شما باز هم نگران حفظ طرف بودید؟!» که همالان بگویند: «به راستی و با وجود همه اعتقادم به نظام، چرا باید در انتخاباتی شرکت کنم که حتی فلانی هم با این شرح مشروح در آن نامزد است؟! خودم را دست انداختهام یا رأیم را؟! حضرات بفرمایند چه شورای نگهبان و چه مجلس و چه انتخاباتی میخواهند، همان را هم عملی کنند! دیگر چرا انتخابات؟!»
*** *** ***
تلاش برای حفظ هر فردی در دایره انقلاب اسلامی، صدالبته عملی مأجور است و حکیمانه اما بدان شرط که در مقام عمل تبدیل نشود به تلاش برای حفظ منویات ضد انقلاب، آنهم از درون انقلاب، آنهم در نخستینروز دهه فجر، آنهم در یومالله دوازدهم بهمن، آنهم دوشادوش «امام آمد»، آنهم سینه به سینه آن سرود بهشتی در بهشت زهرا. شک ندارم اسلام جماعت، آمریکایی است! واقعا اگر قرار است طرف را حفظ کنیم که در اولین روز دهه فجر، کام شیطان بزرگ را شیرین کند، نخواستیم این حفظ کردن را! کینهها دارند از خمینی کبیر! از امام جنگ فقر و غنا! از روحالله پابرهنهها! و تمام سعیشان این است که در آستانه انتخابات، مخاطب شعار «برخیزید، برخیزید!» را از شهدای انقلاب برگردانند طرف ضد انقلاب! حال تا کی و تا کجا باید این فرد را تحمل کرد بلکه حفظ شود؟! بفرموده امام شهدا، اوجب واجبات برای ما حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی است! اگر قرار است حفظ بعضیها، مخل حفظ خود نظام شود، اگر قرار است هزینه حفظ عناصر فتنه، خدشه بر شعائر انقلاب باشد و اگر قرار است بهای حفظ مدعیان وقیح، حذف رسم خمینی از اسم خمینی باشد، حذف اسلام ضد ظلم و ضد سازش باشد، حذف ولینعمتان امام باشد، قسم به خون شهدا، به اجرای مر عدل و داد در حق این جماعت ضد انقلاب راضیتریم تا ماندنشان درون انقلاب! صدسال سیاه نخواستیم خانواده انقلاب همچین خاندان متفرعنی داشته باشد! بگذریم که تلاش برای حفظ سرپناه آن پیرمرد جنوب شهری هم عملی مأجور و حکیمانه است! ولینعمت خمینی همین پیرمرد است! همین پیرمرد معمولی! نظام، یاران را حفظ کند! اغیار به سلامت! آری! به سلامت… که خمینی فقط یک بیت نسرود! بیت امام یعنی خانه مادر چند شهید! خمینی در برابر هیچ سیاستمداری احساس حقارت نکرد، لیکن با آن همه عظمت، در برابر چهره نورانی و گریه شوق بچههای جبهه و جنگ احساس حسرت و حقارت میکرد! هر کجا بسیجی هست، بیت امام همان جاست! هر کجا رزمنده هست، بیت امام همان جاست! زحمت بیهوده میکشید! «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»! خمینی هدیه خدا بود به ما! روح خدا جز خدا صاحبی نداشت! امام ما را نمیتوان به نام زد! بسی بزرگتر از این حرفها بود! ما دست از دامان خمینی برنمیداریم! و امام بیدار خود را به مشتی خواب و خاطره نخواهیم فروخت! امام بزرگوار ما عاشق این بود که آمریکا را زیر پا بگذاریم و مثل این دریادلان سپاهی، کاری کنیم کارستان، بلکه در تقابل تاریخی و ماندگار جمهوری اسلامی و آمریکا، این عکس ذلت و زبونی یانکیها باشد که مخابره شود! لذا اشبهالناس به خمینی، همان عزیز فرزانهای است که به وقت، «نشان فتح» میدهد! این ملت شهیدپرور، این امت حزبالله، همه «یادگار خمینی» هستند! «من یادگار خمینی هستم» شعار همه این مردم است! تمام این کشور، متعلق به خمینی و یادگار خمینی است! پوسیده بودیم ما در پستوی تاریخ، اگر نهیب روحالله بیدارمان نمیکرد! ما به خمینی بدهکارتر از آنیم که بعضیها فکر میکنند! ما با خمینی زندگی میکنیم، خواب نمیبینیم! ما از آرمانهای امام، کوتاه نمیآییم! مسیر حرکت ما را خمینی معین میکند! خمینی را نمیتوانید از ما بگیرید! خمینی را نخواهید توانست از ما بگیرید! ما سطر سطر صحیفه را از بریم و خوب میدانیم که «مبارزه با رفاهطلبى سازگار نیست، و آنها که تصور مىکنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفین و محرومان جهان، با سرمایهدارى و رفاهطلبى منافات ندارد، با الفباى مبارزه بیگانهاند. و آنهایى هم که تصور مىکنند سرمایهداران و مرفهان بىدرد، با نصیحت و پند و اندرز متنبه مىشوند و به مبارزان راه آزادى پیوسته و یا به آنان کمک مىکنند آب در هاون مى کوبند! بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحتطلبى، بحث دنیاخواهى و آخرتجویى، دو مقولهاى است که هرگز با هم جمع نمىشوند. و تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند».
- بایگانی: یمین
صلاحیتش را تأیید کنید!
کانال تلگرامی وطن امروز
اگر قرار باشد نهاد قانونی ناظر انتخابات، در بررسی صلاحیت نامزدها، چشم خود را در برابر فاحشترین خیانت انتخاباتی یعنی فتنه علیه خود انتخابات، خود صندوق اخذ رأی، خود کلیت آرا و خود آرای اکثریت ببندد، و اگر قرار باشد شورای نگهبان، بینترین استناد رد صلاحیت یعنی سابقه فتنهگری علیه چند انتخابات را درز بگیرد، از این طرف هم میتوان به ماجرا نگاه کرد و پرسید:
یک- آیا اساسا فلسفه وجودی شورای نگهبان زیر سوال نمیرود؟!
دو- آیا دعوت از افراد نه چندان علاقهمند به نظام به شرکت در انتخابات، به منزله تأیید صلاحیت نامزدهایی است که اندک التفاتی به ساز و کار انتخابات ندارند؟!
سه- آیا بازی دادن فتنهگران دائمی علیه صندوق آرا، آنهم در مقام نامزد انتخابات، خدای نکرده این تصور را ایجاد نمیکند که از نظر شورای نگهبان، فتنه علیه انتخابات، خیلی هم حالا جرم و جنایت بزرگی نیست؟!
چهار- واقعا با کدام مصلحت، میتوان حکم به تأیید صلاحیت نامزدی داد که اگر نتیجه انتخابات، باب دلش نباشد، هیچ ابایی ندارد به نظام ۳۰۰ هزار شهید جمهوری اسلامی تهمت تقلب بزند و اگر نتیجه انتخابات، باب دلش باشد هم، باز هیچ ابایی ندارد که این بار بردارد بگوید؛ «اینجا هم البته نیت تقلب داشتند اما نتواستند!»
پنج- اگر هیچ مصلحتی، واقعا عرض میکنم؛ هیچ مصلحتی، حکم به تأیید صلاحیت هیچ فتنهگری علیه انتخابات در هیچ انتخاباتی نمیدهد، آیا میتوان پذیرفت فتنه علیه انتخابات، مهمترین استناد رد صلاحیت باشد اما باسابقهترین فتنهگر علیه انتخابات، تأیید صلاحیت شود؟!
شش- اصلا و اساسا جمهوری اسلامی برای چه باید انتخابات برگزار کند و مردم برای چه باید در انتخابات شرکت کنند، اگر قرار است کارگردان شورش سرگشاده علیه ساز و کار همین انتخابات هم تأیید صلاحیت شود؟!
هفت- اگر دانهدرشتترین فتنهگر علیه انتخابات، اذن نامزدی پیدا کند، آیا همین «تأیید صلاحیت» را دلیل نمیگیرد که دوفردای دیگر ادعا کند؛ «من از نظر ناظر انتخابات یعنی شورای نگهبان و یعنی مفسر قانونی قانون اساسی، فتنهگر علیه انتخابات شناخته نمیشوم، که اگر میشدم حتما مرا رد صلاحیت میکردند»؟!
هشت- آیا تأیید صلاحیت چنین فردی، اولا قبح فتنه علیه انتخابات را نمیریزد؟! و ثانیا آیا سبب نمیشود طرف این بار در مقام نامزد انتخابات، دست بازتری برای چنگ انداختن بر صورت قانون داشته باشد؟!
نه- اگر انتخابات، حریم رأی مردم است -که هست- آیا تأیید صلاحیت فتنهگر بزرگ علیه این حریم مقدس، بدترین خدشه به حرمت انتخابات نیست؟!
ده- آیا دعوت از افراد نه چندان علاقهمند به نظام به شرکت در انتخابات، به این معناست که با تأیید صلاحیت نامزدهای فتنهگر علیه انتخابات، علاقهمندان به نظام را که همواره و در هر میدانی جان خود را برای دفاع از اسلام و ایران کف دست گرفتهاند، دلسرد کنیم؟!
*** *** ***
خمینی ملاک باشد یا خامنهای، هیچ فرقی ندارد؛ هر دوی این رهبران خداباور، آحاد مردم را ولینعمت انقلاب اسلامی دانستهاند و در عین حال، همه را سفارش به «قانون» کردهاند. ما کی و کجا از شورای نگهبان خواستهایم صلاحیت فلان نامزد رد صلاحیت شده را تأیید کند، چون مثلا در ماجرای برجام، همفکر، همراه و همرأی ما بوده است؟! ما اصولگرایان وقتی میگوییم قانون، آنقدر هم به آن التزام عملی داریم که حتی زودتر از اصلاحطلبان مدعی، پیروزی آقای روحانی در انتخابات را به ایشان تبریک بگوییم و الا اگر عالم ریاضی آنقدر بیدر و پیکر است که ۱۳ میتواند از ۲۴ بزرگتر باشد، هفتدهم درصد اصلا عدد حساب نمیشود! وقتی بزرگان این انقلاب، خود را خادم ملت و همه را در پیشگاه قانون، برابر میدانند، احدی نباید توهم بزند که از خمینی و خامنهای، از مردم، از قانون و از ساز و کار قانونی انتخابات، بالاتر و بزرگتر است؛ هر که میخواهد باشد! «یکی هم بود در جمهوری اسلامی که مدام شکلک درمیآورد علیه انتخابات، آخرش هم نفهمید ۴۰ از منیت خودش و ۲۴ از ۱۳ بزرگتر است، نتیجه انتخابات اگر باب میلش بود یک جور به نظام تهمت میزد و اگر نبود جور دیگر، حتی با دروغ بزرگ تقلب، به دشمن جلاد، چراغ سبز تحریم بر گرده ملت را نشان داد، آخرش همین فرد، برای نامزدی در همان انتخاباتی که مکرر علیه ساز و کارش فتنه کرده بود، تأیید صلاحیت شد!» آقایان انقلابی، محترم و معزز شورای نگهبان! امثال راقم این سطور، بخواهیم هم نمیتوانیم بفهمیم سختی کار شما را لیکن برای آینده جمهوری اسلامی و برای نام جمهوری اسلامی، نخواهید جمله داخل گیومه را! که بردارند بگویند؛ «یکی هم بود در جمهوری اسلامی که از قانون بالاتر بود!» بینی و بینالله! در عالیجناب، این لیاقت را میبینید که برود خبرگان، برای این ملت، رهبر معین کند؟! البته اگر میبینید، اگر تأیید صلاحیت او را قانونی میدانید و اگر از پس جواب یومالعیار قیامت به حضرت احدیت برمیآیید، گور بابای این یادداشت! حتما صلاحیت ایشان را تأیید کنید! که ما از شورای نگهبان، نه عمل به مندرجات خودمان، بلکه تنها و تنها عمل به مر قانون را میخواهیم.
- بایگانی: یمین
متولد ماه بهمن
تولد: سوم بهمن سی و دو

پدرم! تولدت مبارک… همین!
- بایگانی: یمین
صبح سپید مجعد
وطن امروز ۲۳ دی ۱۳۹۴
گمانم تا به حال، وزارت ارشاد مجسمهای در خور شأن و مقام استاد ساخته بود، اگر که حمید سبزواری هم همان اول انقلاب، فلنگ را میبست و بیرون از گود موشکباران تهران، قهوهخانهای کنار قبرستان پرلاشز را پاتوق خود میکرد و به جای شهدای وطن، در مدح «هیچ» دری وری میگفت! و این است قصه مظلومیت «شاعر انقلاب» که هرگز اجازه نداد انقلاب اسلامی در «خط مقدم شعر» تنها بماند. اگر دولت یعنی همین دولت که عدل، در روز شهادت مصطفی احمدیروشن و در اوج خوشسلیقگی مقدمات سیمان ریختن در قلب رآکتور اراک را فراهم میکند، دم حضرت استاد گرم که «شاعر دولتی» نیست! شاعران دولتی سبیل خود را با پول بیتالمال چرب میکنند تا سال ۸۸ یارایشان باشد علیه ۴۰ میلیون رای ملت، پاچهخواری عالیجناب را بکنند! با شعر و سه نقطهچین اما قواعد ریاضی بهم نمیخورد! و ۲۴ از ۱۳ کوچکتر نمیشود! حمید سبزواری در جبهه مردم است، نه جبهه سیاست! حمید سبزواری در جبهه انقلاب است، نه جبهه ضد انقلاب! شعرای جبهه ضد انقلاب، هم از توبره ارشاد میخورند، هم از آخور صدای آمریکا! دولتیهای دوقبضه! یک شاعر، یک اهل قلم، یک رماننویس اما با کمک چه چیزهایی میتواند علیه انقلاب شکلک درآورد؟ یک موی سپید بلند ترجیحا مجعد میخواهد که استاد، بهترینش را دارد. چند تایی مجموعه شعر میخواهد که استاد، بهترینش را دارد. کمی تبحر در پیچ و تاب دادن به کلمات میخواهد که استاد بهترینش را دارد. حمید سبزواری اما نخواسته از ۲۲ بهمن ۵۷ تکان بخورد! راستی که از سرودههای انقلاب، اشعار استاد را بگیری، گویی همه شعر را از همه انقلاب گرفتهای! در هر حماسهای از حماسههای انقلاب، امضای زیبای استاد ما هست! شاعری را میشناسم که ۲۲ بهمن جو زده شد، گفت: «همین امشب در مدح امام دکلمهای میسرایم». هنوز نسروده! هنوز نیامده! هنوز نجوشیده! و نخواهد سرود، نخواهد آمد، نخواهد جوشید! شاعری برای انقلاب، لیاقت میخواهد! آن روزها که شاعر انقلاب در مدح انقلاب شعر میگفت، هنوز صدای انقلاب به ساختمان وزارت ارشاد نرسیده بود! به حمید سبزواری، خون شهدای میدان ژاله، سفارش شعر میداد! استاد خود «وزیر شعر انقلاب» است. شعر گفتن به سفارش وزیر وزرا هنری است مختص شاعران دولتی! شاعران دولتی زود پیر میشوند اما استاد ما در سن ۹۰ سالگی چنان علیه رامش و آرامش و سازش و آسایش سخن میراند که تنها و تنها از شعرای جوان برمیآید. این هم از معجزات انقلاب اسلامی است که فیالواقع جوانترین شاعر انقلاب، همان پیرترین شاعر انقلاب باشد! اگر حضرت روحالله در پیام موسوم به قطعنامه، همان خمینی ۵۷ است، بلکه خمینیتر از آن بهمن خدایی، باید هم شاعر انقلابش در اوج سپیدمویی، خروشی چون جوانان داشته باشد. آری! هنوز هم «بحر را موجها زنده دارند». استاد خود موج زندهای است که نه با پیامک خبرگزاریها میمیرد، نه حتی با مرگ! او در زندگی، در شعر، در سنگر هنر و در جنگ تن به تن کلمات، در قافیهها و ابیات، بارها و بارها دعوت حق را لبیک گفته! مرده آن شاعری است که به دعوت بیبیسی شعر میگوید تا پیازداغ تحریم را بیشتر کند! بعضی شعرا هنوز هم نخود لوبیای آش شور فتنه هستند! شاعری که شبها خواب دلار میبیند، صبح، نمک به زخم شعر میپاشد! عشق است اما استاد خودمان، با آن صبح سپید مجعدش! درود قلم بر تو باد حضرت حمید!
- بایگانی: یمین
خط بد پزشکان
حزبالله سایبر ۲۱ آذر ۱۳۹۴
هر چند روایت دومی که از حادثه معروف به بخیهکشی ارائه شد متفاوت از روایت زمخت و باورنکردنی اولی بود اما از آنجا که افکار عمومی به خصوص در فضای مجازی هنوز درگیر این ماجراست، اشاره به چند نکته لازم و ضروری به نظر میرسد.
یکم-
قدر مسلم وقتی پول، حاکم بین طبیب و بیمار شود، بیپولی از یک «درد» تبدیل به یک «جرم» میشود و آنوقت تیم طبابت این جرأت را مییابد که هر جور دلش خواست با این مجرم برخورد کند.
دوم-
هر وقت حوادثی از این دست رخ میدهد عدهای با این ادعای البته درست که «ما پزشک خوب، بیادعا و مردمی هم کم نداریم» سعی در تلطیف فضا دارند. منتهای مراتب باید دید تکرار مکرر کدام حادثه غیر قابل تحمل، تا این حد مردم را نسبت به جامعه پزشکی دارای «موضع منفی» کرده که این قشر یا این صنف را متهم میکنند به پولکی بودن؟!
سوم-
متأسفانه واکنش اطبا به نقدهایی از این دست به گونهای تند و افراطی است که تو گویی ما نه با یک قشر یا یک صنف، بلکه با یک «باند» طرفیم! فیالمثل در رسانه ملی درباره خیلی مشاغل «طنز انتقادی» ساخته میشود اما خدا نکند در یکی از این برنامهها تلنگری به پولکی شدن اهل طبابت زده شود؛ از وزیر تا وکیل، چنان باند تهاجمی ساخته میشود کأنه مقدسات عالم مورد نقد قرار گرفته!
حاکم شدن پول به عنوان تنها فصلالخطاب میان دکتر و مریض، نیز واکنشهای باندی، ما را به عنوان اهل قلم متعهد که یکی هم متعهد به مردم و آلام ایشان هستیم، ناچار بدانجا رسانده که کم و بیش درباره پولکی شدن ایضا باندی شدن جامعه پزشکی، با آحاد ملت حس همنظری داشته باشیم.
چهارم-
چند ماه پیش برای نشان دادن زانوی چپم وقت گرفتم از یکی از بهترین متخصصان امر. در نهایت شگفتی متوجه شدم پول یک ویزیت ۵ دقیقهای ۸۵ هزار تومان است!
برای من البته رقم واقعا زیادی بود لیکن هیچ چارهای نداشتم الا تن دادن به موضوع. حداقل دلم به این خوش بود که دکتر … پایم را میبیند. بعد از چند هفته + چند ساعت معطلی در روز قرار، به خیالم نوبتم شده که بروم داخل اتاق دکتر اما در کمال بهت، فهمیدم که اتاق کذایی، اتاق یکی از زیرمجموعههای ایشان است!
جناب زیرمجموعه از من خواست فلان جور بایستم و فلان جور دراز بکشم و فلان جور راه بروم که دست آخر حوصلهام سررفت:
«میبخشید خانم محترم! من اگر میخواستم شما زانوی مرا معاینه کنی که ارتوپد سر خیابان محل سکونتمان بود! تازه ۸۵ هزار تومان هم بابت ویزیت نمیگرفت! از آن سر شهر آمدهام میدان آرژانتین که دکتر … مرا ببیند! خودشان تشریف ندارند؟»
درآمد: «من الان از حالتهای مختلف زانوی شما عکس میگیرم، جناب دکتر روی تصاویر نظرشان را میدهند!» گفتم: «من خودم عکس زانویم را دارم که تازه هم هست! اینجا آمدهام که آن معاینهای که الان شما انجام دادی را جناب دکتر انجام دهد!» جواب داد: «ایشان هم همان معاینهای را میکند که من الان کردم!»
القصه! «وضع زانوی شما هیچ تعریفی ندارد! خطر آرتروز جدی است! خیلی زود باید عمل شوی که بیمهبردار هم نیست! هزینهاش حدود ۱۰ میلیون است که البته هزینه پلاتینها و پیچ و مهرههای جذب شونده در گوشت پا جداست!» کل صحبت دکتر سهنقطهچین بود با من، که شد ۸۵ هزار تومان!
یعنی هیچ مهلت ندادند که از وضع زانویم اندک تعریفی برای ایشان کنم که قبلا یک بار عمل شدهام و دوباره رباط و مینیسک را با هم پاره کردهام و از این حرفها! معاینه روی زانو را هم که یکی دیگر انجام داد!
باز هم القصه! بیرون مطب، یکی از رفقای فوتبالی را دیدم که روزگاری با هم در هر ۳ باشگاه پاس در مقطع نوجوانان، هما در مقطع جوانان و فجر در مقطع امیدها همبازی بودیم. سر حرف که باز شد، گفت:
«زانویم را پیش دکتر بهمانی عمل کردم. حدود ۲ سال پیش، سر جمع ۱۲ میلیون برایم آب خورد! بعد از عمل، پدرم به طریقی متوجه شد که اصلا عمل را دکتر بهمانی انجام نداده، بلکه دانشجویانش انجام دادهاند! و ایشان فقط ناظر بوده و یکسوم آخر عمل را هم پیچانده رفته و…!»
پنجم-
واضح است اتفاقاتی از این دست، برای اغلب مخاطبان این متن هم رخ داده. یک وقتهایی «شایعه» مبنای یک تهمت میشود، یک وقتهایی «سلسلهای از واقعیتهای رنگارنگ، جورواجور و البته تلخ» که اینجا دیگر بحث «اتهام» نیست، بلکه پولکی بودن برچسبی میشود که دقیقا بر پیشانی جامعه پزشکی ما میچسبد! و البته بعله! ما پزشک مردمی هم کم نداریم!
ششم-
سئوال اساسی اینجاست؛ چرا پزشکان منباب حرفهشان باید سوگند بخورند؟! این قسم قرار است خورده شود که چه بشود؟! و چه فرقی داشته باشد با زمانی که فرض بگیریم قرار نبود سوگندی برای کار طبابت در کار باشد؟! اینکه بعد از زدن تنها یک بخیه، به مادر بچه بگویند: «بخیه فلان قدر خرجش میشود و حالا نزدیم هم نزدیم! خود به خود خوب میشود!» و اینکه مادر بچه، به خاطر نداشتن کمترین پول ممکن، قید الباقی بخیهها را بزند، واقعا چه نسبتی دارد با آن سوگند خورده شده؟!
هفتم-
باری دکتری عمومی به خود من گفته بود: «سعی کنید حتیالمقدور دمپر ما پزشکان آفتابی نشوید!» گفتم: «بله خب! انشاءالله همه سالم و سلامت باشند که اصلا نیازی به مزاحمت برای دکتر نباشد». دوباره گفت: «این را فقط از آن رو نگفتم که انشاءالله همه در صحت باشند! اینکه خب بله! اما باز هم سعی کنید خیلی دمپر دکتر جماعت نگردید!» و در حالی که داشت نسخه را مینوشت، ادامه داد:
«تو خیال میکنی برای چی ما دکترها نسخه را اینقدر بدخط مینویسیم؟ شاید فکر کنی رازی از رموز پزشکی در این مسئله هست اما من که خودم دکتر هستم میگویم که این مسئله یعنی این افه، رازی از امراض پزشکان است، نه رازی از رموز پزشکی!»
*** *** ***
این دولت و آن دولت ندارد. باورم هست مواردی از این دست، در دلسرد کردن مردم، حتی از تحریم هم نقش موثرتری ایفا میکند. روزگاری به طبیب، «حکیم» هم میگفتند… و حکیم، هرگز به مریض خود به چشم عابربانک نگاه نمیکرد!
حکیم سوگند میخورد؛ سوگند را نمیخورد! گیرم آن بخیههای زده نشده، ولو با آوردن مقداری گوشت اضافه و بلکه هم عفونت خوب شود اما نخ بخیهای هم آیا هست برای ترمیم این همه شکاف میان جامعه و جامعه پزشکی؟!
- بایگانی: یمین
السلام علیک یا اباعبدالله
- بایگانی: یمین
عقربههای نیویورکی
وطن امروز ۱۱ مهر ۱۳۹۴
نه جناب ظریف! این یک یادداشت اتفاقی نیست! و اینطور نیست که دستم با دکمههای کیبورد تصادف کرده باشد یهویی! انقلابی پای حرفش میایستد! انقلابی هم میایستد! بزدلی پیشه ما نیست! انقلابی وقتی «مرگ بر آمریکا» میگوید میایستد پای این شعار! در مقام عمل! و من باز هم میگویم؛ اسلحه دستم بود، انتقام آیلان و علیرضا و آرمیتا را از اوبامای جلاد، جلاد همه رقمه، جلاد همه جوره، با یک گلوله میگرفتم! پای این شلیک هم میایستادم! و بانگ برمیآوردم؛ «و قاتلوا ائمة الکفر»!
نه جناب ظریف! دست دادن شما به اوباما اتفاقی نبود! اتفاقا جنابعالی دنبال فرصت میگشتید تا بعد از قائم با شک برجام، فریضه واجب سکسک را آنهم در راهروهای سازمان ملل به جاآورید! خیالتان راحت شد؟ این هم از دست دادن به اوباما! و صد حیف که احترام مد نظر رئیستان در کابینه به پاسپورت ایرانی برنگشت و الا با ملک سلمان هم میشود دست داد! با شمر! با یزید! حتی با حرمله هم میتوان دست داد! «اتفاقی» کدام صیغه است؟ «تصادف» کدام صیغه است؟ آدم میتواند با خود شیطان هم دست بدهد! با خود خود شیطان! آدم این استعداد را دارد که از پشه هم کمتر باشد! که رفت در بینی نمرود! و از شن! که رفت در بینی کاخ سفید! در طبس! اما آدم چه خوب، مثل آدم بایستد پای حرفش! و تقصیر خود را گردن تقدیر نیندازد! و مرد باشد و بگوید؛ این بود تدبیر ما! رک و راست!
نه جناب ظریف! بهتر آن است راستش را بگویید! و بگویید که نسبت بعضیها با شیطان بزرگ «لحمک لحمی و دمک دمی» است! چرا راستش را نمیگویید که اوباما و جانکری را دوست میدارید؟ همه که قرار نیست رئیس جمهور زن کشور مارادونا باشند! در سپاه حضرت رسول هم بودند کسانی که ابوسفیان را دوست داشته باشند! و ما در همین جمهوری اسلامی، رئیس جمهوری داشتیم که زن نبود اما زنانه از کشور فرار کرد! واعطشای بنیصدر رسما کاخ سفید را مخاطب قرار داده بود! خیلی هم حالا اشکالی ندارد! همه که قرار نیست تشنه آب فرات باشند! عدهای هم باید باشند بلکه اجل مهلتشان دهد تا بگیرند در بغل اوباما را! دست دادن کافی نیست! چنان باید اوباما را در آغوش فشرد که نگرانی جلاد تحریم منباب سرنوشت انتخاباتی بعضیها جبران شود! چنان باید رئیس جمهور آمریکا را بوسید که بوی ادوکلن اوباما حالاحالاها در بدن آدم بماند! مرد بودن فقط به جوانمردان توصیه نشده! همه باید مرد باشند! همه حتی عشاق سینهچاک پرزیدنت روسیاه! و نباید اینگونه باشد که بعد مصافحه، اجر عمل خود را ضایع کنیم! و بگوییم؛ یهویی بوده! شما راستش را بگو، من قول میدهم لااقل از آن بخش که مربوط به صداقت در کردار است، تجلیل کنم! و البته بعد، این مهم را خاطرنشان کنم که جناب ظریف! وزیر خارجه جمهوری اسلامی، واو به واو صحیفه نور خمینی بتشکن است، نه حضرتعالی! با این حساب، اولا شما خیلی هم حالا آدم مهمی نیستید، ثانیا بوسه فرضی شما بر لب لعل اوباما هم به عبارتی خیلی اتفاق مهمی نخواهد بود! الان و تا همین دست دادن ۶۰ ثانیهای هم اصولگرایان بیخود شلوغش کردهاند! اصلش ما همه به شما بدهکاریم! شما ثابت کردی دست دادن از سر شوق و اشتیاق به رئیس جمهور آمریکا، نه تنها مردهای را زنده نمیکند، بلکه میتواند همزمان باشد با فاجعه منا! و احترام کذایی هم به پاسپورت ایرانی برنگردد! و سعودی زپرتی، به شخص شخیص جنابعالی ویزا ندهد! و آن معامله را با قیمت نفت کند! و این معامله را با حجاج بیتالله!
نه جناب ظریف! بدهی ما به شما تمامی ندارد! شما ثابت کردید میتوان توافقی با آمریکا بست، آنطور که اوباما میگوید؛ «ضامن امنیت بیشتر برای اسرائیل» اما ساختار و ساختمان تحریم، آنطور که جانکری میگوید؛ «باقی بماند»! شما ثابت کردید با نچرخیدن چرخ سانتریفیوژها، همچین نیست که چرخ دیگر کارخانهها بچرخد! شما ثابت کردید بیعرضگی ادوار دولت در عرصه اقتصاد، ربطی به صنعت هستهای ندارد! و اینطور نیست که با دادن هستهای، دشمن، در باغ سبز، نشان اقتصاد ما دهد! شما ثابت کردید پیادهروی با جانکری، مشکل مسکن را حل نمیکند! و دست دادن با اوباما، قیمت خودرو را پایین نمیآورد! شما ثابت کردید خندیدن به اجنبی، اتفاقا مزید دشمنی اوست، نه کاهنده عداوتش! شما ثابت کردید هر چقدر بیشتر به سران کاخ سفید بخندیم، سعودی وحشیتر میشود! شما ثابت کردید مذاکره با آمریکا قادر نیست شب عزای اقتصادی دولت را تبدیل به جشن عروسی کند! شما ثابت کردید وقتی دولت نمیتواند ۴ قلم کالا را درست توزیع کند، ناشی از بیتدبیری اعتدالیون است، نه «مرگ بر آمریکا»! شما ثابت کردید آمانو میتواند از پایگاه نظامی ما بازدید تشریفاتی اما رسمی کند، وزیر امور خارجه دولت اعتدال هم به اوباما دست بدهد، اما لغو تحریم؟ حالا بچرخ تا بچرخیم!
نه جناب ظریف! اتفاقا خوب شد به اوباما دست دادید! و اتفاقا خوب شد چون شمایی هم وزیر خارجه جمهوری اسلامی شد! فقط کاش بگویید سعودی به شما چرا ویزا نداد؟ شما که فرسنگها با «خبر مرگش» فاصله داشتید! «اخوک عبدالله»! «اخوک آل سعود»! «اخوک بشکه»! «اخوک خوک»! زرشک! آقای وزیر خارجه دولت اعتدال! من تکرار میکنم که این یک یادداشت اتفاقی نیست! و وزیر خارجه جمهوری اسلامی، یعنی کلمه کلمه این جمله مختصر و مفید انقلابی؛ «پاسخ، سخت خواهد بود و خشن»! عمر خود دولتها چقدر است که عمر وزارت وزیر خارجهای چون شما چقدر باشد؟! اصول سیاست خارجه جمهوری اسلامی، به وقت لزوم، نه بسته به فلان حرف رئیس جمهور است، نه بسته به بهمان حرف وزیر خارجه! و صدالبته، جمله اخیر هم هرگز اتفاقی نوشته نشده! فقط با روسای جمهور بود، ما الان همه باید جاسوس سیا میشدیم! و فقط به حضرتعالی بود، ما الان باید همه دست در دست اوباما میگذاشتیم!
نه جناب ظریف! از سر احساس نبود که خمینی گفت؛ «از هر که بگذریم، از آل سعود نخواهیم گذشت»! روح خدا، نه اتفاقی سخن میگفت، نه تصادفی رفتار میکرد! آن ابرمرد، همین امروز را میدید که علیه سعودی، آن همه با خشم موضع میگرفت! و ما فرزندان خمینی هستیم! ما اتفاقی تیتر نزدیم؛ «خبر مرگش»! ما پای تیترمان ایستادهایم! و شما را توصیه میکنیم به ایستادن پای دستی که به اوباما دادید! این هم شد حکایت آن تلفن کذایی سال پیش؟! دولت محترم شعارش «تقدیر» بود یا «تدبیر»؟! اشبهالناس به آن فرد قبلی، همین فرد فعلی است؛ واگذاری امور به اجنه، یعنی همین واگذاری امور به اتفاق و تصادف! اگر دیروز دست دادن به اجنه، امور را تدبیر نکرد، امروز هم کاری از دست دادن به اجانب، آنهم یهویی ساخته نیست!
نه جناب ظریف! اگر رئیس جمهور قبل فقط یک بار وزیر خارجه خود را در حین مأموریت از کار برکنار کرد، معالاسف رئیس جمهور فعلی این کار را با حضرتعالی چند بار کرده! سیاست «مدارا با دشمن، تندی با دوست» بارها حضرتعالی را در حین مأموریت، از کار برکنار کرده! شما آن روز که مشغول پیادهروی با جانکری شدید، از وزیر خارجه جمهوری اسلامی تبدیل به فقط وزیر خارجه دولت اعتدال شدید! و آن روز هم که با اوباما دست دادید! و آن روز هم که ویزایتان را سعودی صادر نکرد! و بسیاری روزهای دیگر! زین سبب است که نوشتم؛ «شما خیلی هم حالا مهم نیستید»! با این همه، فرض است بر شما، لااقل حرمت آن ۴ تا حمایت مشروط بزرگان از خود را نگه دارید! که صدالبته این حمایتهای مشروط از خیلیها بوده!
نه جناب ظریف! هر ثانیه آن ۶۰ ثانیه مصافحه شما با اوباما، دهها حجگزار ایرانی مشغول جان باختن بودند! شگفتا! سعودی هم بر بیتدبیری خود، نام «اتفاق» گذاشته! و من شک ندارم، آنجا و آن لحظه، شما وزیر خارجه دولت اعتدال بودید و بس! و نه وزیر خارجه انقلاب خمینی! و نه وزیر خارجه «از آل سعود نخواهیم گذشت»! میدانم! خیمه حجاج در صحرای منا، خالی بود! و زرق و برق سازمان ملل را نداشت! میدانم! حجاج بیتاللهالحرام، لباسی به تن نداشتند الا احرامی سپید، به رنگ کفن! اما با خط اتوی شلوار پرزیدنت وحشی، میشود باز هم سر هزاران طفل معصوم را برید! و سر ابنای بشر کلاه گذاشت! میدانم! دست حجاج، تنها چند سنگ بود که بر صورت شیطان بزنند! و رمی جمرات به جاآوردند! اما دست شما، درست در همان لحظه، در دست شیطان بود! شیطان بزرگ! میدانم! و این را هم خوب میدانم که شما با «الفبای تدبیر» بیگانهاید و اصلا در آن حد نیستید که بخواهم بنویسم؛ «با الفبای مبارزه بیگانه هستید»! شما و مبارزه؟
نه جناب ظریف! دفعه بعد ۶۰ ثانیه را بکنید یک ساعت! از قبل هم خواهش میکنم برنامهریزی کنید! اصلش اعتدال یعنی همین که حاجی جمهوری اسلامی در آغوش خدا باشد و وزیر خارجه دولت اعتدال در آغوش کدخدا! عاقبت، همه که نباید «حج» بروند؛ عدهای هم باید «کج» بروند! گفت: «بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا»! آقای وزیر خارجه دولت اعتدال! به خدا راضی نیستیم دفعه بعد، اعمال مصافحه با شیطان بزرگ را نیمه کاره رها کنید! ما اما زمان خود را به وقت صاحبالزمان تنظیم کردهایم! و این همه را «نشانه» میدانیم! ساعتهای دوزمانه، عقربههای نیویورکی، کلاس کار انقلاب جهانی حضرت مهدی موعود را پایین میآورند! ساعت ما فقط یک زمان را نشان میدهد! شما راحت باش آقای ظریف! و به هر که میخواهی دست بده… تشریفاتی! یهویی! اتفاقی! تصادفی!
- بایگانی: یمین
خودت کلمهاش را پیدا کن!
مکه آلسعود
شهر نزول جرثقیل، نه جبرئیل!
آنچه در زیر میآید برشی کوتاه از سفرنامه حج حسین قدیانی است که در تاریخ دوشنبه هفده آبان ۸۹ ساعت یکونیم نیمهشب نوشته شده.
از در و دیوار پیداست به شهر مکه رسیدهایم. اتوبوس میپیچد به «مرکز توجیهالحاج» و پشت سر چند اتوبوس دیگر. از مدینه تا مکه، تابلویی به نام «غدیر خم» که در همین مسیر است ندیدم اما تابلوست که آلسقوط بدش نمیآید به هر بهانهای زوار خانه خدا را با یک صف عریض و طویل درگیر کند که مثلا چه خبر است! نه به این اسم دهان پر کن «مرکز توجیهالحاج» و نه به توزیع آب زمزم در بطری یک بار مصرف برای زائرین در این مرکز. این آب زمزم را در مرکزی غیر از «توجیهالحاج» و مثلا «توزیعالماء» هم میشد داد! و اصلا ما هم باورمان شد که این آب زمزم است! به صرف این برچسب روی بطری؛ «مکتبالزمازمةالموحد»! و چند جوان عرب و یا شاید هم کارگر خارجی داشتند دعوا میکردند این وقت شب. و شانه خالی کردن از زیر کار. و این همه آنچه که «مرکز توجیهالحاج» ما را بدان توجیه کرد! و در همین مرکز، اوج خصومت آلسقوط با ایرانیها را به وضوح میشد دید. این جمله را به عربی و انگلیسی و اردو و آلمانی و فرانسوی و روسی نوشته بودند ولی به فارسی نه. و جمله؛ «وزاةالحج. ترحب بضیوفالرحمن و تتمنی لهم حجا مسرورا و سعی مشکورا. اخی الحاجالکریم… الخ!» و دشمنی با شیعه را فروکاستن تا این حد که «اهلا و سهلا» را به زبان سارکوزی بگویی اما به زبان سلمان، نه! آنهم در کجا؟ در حج! و با یک اقیانوس مسلمان! و این همه آدم از قوم سلمان! تا رسیدن به مسجدالحرام و استقرار در هتل، مثل خورهها داشتم دید میزدم بیرون را که نام یک مدرسه به نظرم جالب آمد؛ مدرسه «عبداللهابنزبیر»! شارع؟ همان اول باید دقت میکردم که نکردم. این مدرسه جان میدهد برای اینکه آقازاده فراری، مهدی هاشمی محصلش باشد! کمی بیشتر در شهر چرخ میزدیم مدرسه «معاویةابنابیسفیان» را هم لابد میدیدیم! در مدینه خبر گرفتم از اوضاع تهران که دوستی گفت: «شایعه شده مهدی هاشمی در خفا برگشته!» پرسیدم از صحت و سقمش. گفت: «نمیدانم!» فقط این را میدانم که الان سمت چپم مسجد تنعیم است. از جمله مواقیت شهر مکه. و آن دورتر؛ برج ساعت یا همان برجالابراج معروف که چه سریع ساخته شد. و انصافا چه عظمتی! و منقش به الله اکبر! و نماد خانه خدا از راه دور. خانه خدا در پستترین زمینها و نمادش در اوج آسمان! و نمادش یک بت! بتی بزرگ که شکستنش کار ابراهیم نیست. ابراهیم تبر داشت. با تبر نمیتوان بت برجالابراج را شکست. و راستش هیچ کجا رسول خدا را غریبتر از شهرش مدینه ندیدم و هیچ کجا خدا را غریب تر… نه! غریبتر که کفر میشود؛ خودت کلمهاش را پیدا کن! هیچ کجا خدا را … از شهرش مکه و خانهاش کعبه ندیدم. حکام آلسقوط خیال میکنند صاحبخانه خانه خدا هستند؛ سایه هر بتی که بخواهند بر سر خانه خدا خراب میکنند! نزدیکای مسجدالحرام، مکه را با این شکل و شمایل، بیشتر شهر نزول جرثقیل دیدم تا جبرئیل. اما گریههای مادرم که بغل دستم نشسته، حکایت از آن دارد که تحت هر شرایطی اینجا خانه خداست. اینجا کعبه است. اینجا صفا و مروه دارد. عرفات دارد. فاطمه اینجا به دنیا آمده. آدم و حوا اینجا به معرفت زهرا رسیدهاند. مزار خدیجه اینجاست. محمد در همین زمین پا به گیتی گذاشته. مزار عبدالمطلب و ابوطالب اینجاست. غار حرا اینجاست. کوه ثور اینجاست. حجرالاسود اینجاست. رکن یمانی اینجاست اما «هیچ کجا برای ما کرب و بلا نمیشود!»
- بایگانی: یمین
بسم الله الرحمن الرحیم
نون و القلم و مایسطرون!
احسنت به این قلم… مرحبا!
فراتر از فوقالعاده…
دست مریزاد برادر…
دست مریزاد!
چه کردی؟
«شاید کسی که پیش از همه راهی به علت اصلی این مشکل برد دکتر محمدباقر هوشیار بود که اگر چه به بهاییگری شهرت داشت اما در سال ۱۳۲۷ این طور نوشته است: شما از لای در دیدهاید که اروپاییها همه سواد دارند لیکن پا بر جا بودن سنن و آداب آنها را ندیدهاید و نمیدانید که دستگاه معارف آن ها از کودکستان گرفته تا دانشگاه بر اساس کلیساست (یعنی دینشون) و شما این اساس را در مملکت خودتان به وسیلهی روشنفکری مغرب زمینی از میان بردهاید…».
(غربزدگی جلال آلاحمد، ص ۶۳)
خیلی به موقع بود نوشتن این مطلب!
لذتبخش بود خواندنش!
لذت مضاعفی هم بردیم از بند آخر و هنرنمایی شما!
«مرحوم آقای طالقانی مستقیم بود. مستقیم فکر میکرد. مستقیم عمل میکرد. انحراف به چپ و راست نداشت. نه غربزده بود و نه شرقزده، اسلامزده بود. دنبال تعلیمات اسلام بود و برای یک ملت مفید بود، و رفتنش ضایعه است… ما احتیاج داشتیم به یک شخصی مثل آقای طالقانی…».
{حضرت امام خمینی}
«آن خطبه نماز جمعهای را که به چپها حمله کرد، نمیشود عادی به حساب آورد. اینها دائما میگفتند «پدر طالقانی»! خودشان را فرزندان او معرفی میکردند. آدمی که توی این جور رودربایستیها گیر نکند و برود آن جور قرص و محکم توی خطبه، موضعی به آن صراحت و به آن شدت بگیرد، کیست؟ من بعد از این خطبه، به ایشان تلفن کردم و گفتم: آقا! خواستم از شما به خاطر این خطبه تشکر کنم. گفت: بله! خیلیها هم تلفن میکنند و به خاطر همین خطبه فحش میدهند!»
{حضرت امام خامنهای}
جدا از عالی و آموزنده بودن متن، من از تیتر لطیفی هم که انتخاب کردید، خیلی خوشم آمد!
خداوند به مغز و قلمتان برکت عنایت کند.
احسنت داداش حسین
اگه ده تا کتاب در خصوص آیتالله طالقانی و جلال آل احمد میخوندم، اینقدر راحت و زیبا این دو مرد بزرگ رو نمیشناختم.
حقا که روشنفکر یعنی جلال، روحانی یعنی طالقانی…
اندازه یه متن اتوبوسی حال داد!!
«دیگری روحانی اما روحانی مردمی، روحانی خاکی، روحانی ضد غرب و ضد غربزدگی، روحانی رک و راست، روحانی ساده و صاف و بااخلاص؛ نه روحانی فخرفروش به عوامالناس، نه روحانی متوهم، نه روحانی متکبر، نه روحانی مغرور، نه روحانی منم منم، نه آن روحانی که امام دل خون از ایشان داشت و «آخوند آمریکایی» خطابشان میکرد…».
ایضا نه روحانی بیریش، و نه روحانی ریشرنگی!
روحی فداک علمدار…
انشاءالله تا ۲۵ سال آینده چیزی به نام رژیم صهیونیستی وجود نخواهد داشت.
مقابل ابطال انتخابات سال ۸۸ بخاطر دفاع از حق الناس ایستادیم.
جوانهای انقلابی را نکوبند، این روحیه به داد کشور میرسد.
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=30702
در مورد هر دوی این بزرگواران، حرف و حدیث درست و غلط زیاده!!
متن روان و خوندی شما، کاملا آگاهیبخش و روشنگر بود.
خدا قوت…
منم تشکر میکنم… استفاده کردم و مورد استناد قرار خواهم داد.
این هم محض تشکر بیشتر؛
قال الرضا علیهالسلام:
«هر کس از روزی اندک خویش راضی نباشد، از روزی فراوان محروم میگردد».
چقدر این اخلاق حضرت آقا رو آدم دوست دارم که سریع حرکتهای خوب رو تشویق میکنند.
شده تلفنی!
امسال ماه مبارک، هم پیام تشویق تلفنی به آقای قرائتی دادن و هم به یکی از میهمانان ماه عسل…
راستی این اولین بار بود که متن قطعه را سعی کردم شمرده شمرده بخوانم…
اغلب هول هولکی میخوانم!
چند شب پیش متن «غلط کردید بیشمارید» را خواندم.
وقتی به این عبارت رسیدم که «هیچ خری اسم بچهاش را ابوموسی اشعری نمیگذارد» مردم از خنده!
راستش هنوز هم خندهام بند نمیآید از فکرش…
با سلام به برادر عزیز
همچنان منتظرم تا نظرتان را در خصوص مسائل ذکر شده در نامه مربوط به توافق هستهای بدانم!
آن نامه -کامنت خصوصی- تنها از سر برادری، دلسوزی و علاقه بود و مطمئنم که شما هم متوجه این مسئله شدهاید!
منتظر هستم!
{نظر خصوصی}
سخن بر سر دو انسان است. دو انسان از یک تبار. از یک دیار. از یک آل. از یک ایل. از یک فامیل. از یک قال و قیل. از یک قبیله. از یک قبله. از یک دین. از یک آئین. سخن بر سر دو انسان است…
.
.
.
زدم بیرون. در خیابان گله به گله آدم دیدم که هیچ کدامشان شوهر حوا نبودند. سیگاری گیراندم و چقدر هم چسبید. باران داشت میآمد. شر و شر. پالتوی خود را دادم مورچهای که داشت از سرما لرز میزد. تب داشت. این محیط زیست که فقط به فکر سلامت روباه پیر است! و جلوگیری از انقراض نسل زالوصفت! و کفتار و گرگ و الخ! کمی آن سوتر کلاغی داشت پرهایش را میتکاند. و آب از بدنش میچراند. و چه قشنگ راه میرفت. یادآور رژه سربازان در صف صبحگاه. یک همچو چیزی. با ریتم یک دو سه چهار…
.
.
.
و چقدر هم چسبید!
متن فوق العاده بود، همین!
کاش کاندیدای شما سردار قالیباف عزیز هم، مثل آقای جلیلی ما، گاهگاهی عمارتر میشد…
مثل امروز کمیسیون برجام!
برای نابودی آمریکا و اسرائیل باید متحد شد.
زمان زیادی نماندهها… کمتر از ۲۵ سال!
به جرم عشق؛
پیام تلفنی حضرت آقا به یکی از میهمانان ماه عسل موثق نیست.
فقط اخباری که در پایگاه اطلاع رسانی ایشان منتشر شد را باور و نقل کنید.
بهبه!
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1695
بجستان؛
بررسی برجام باید به دور از سیاسیبازی انجام بشه.
این جماعت به اسم سعید جلیلی آلرژی دارن!
سیاست نداریم دیگه!
اونقدر تو این متن برجام سوتی وجود داره که اصلا نیاز نیست امثال جلیلی بیان وسط میدون.
وقتی اسم جلیلی، و حتی رسایی و کوچکزاده میاد وسط، خود به خود ذهنها میره سمت سیاسیبازی و جبهه پایداری و چی و چی!
شیکتر از این هم میشه دست بعضیها رو رو کرد!
در ضمن، همون «عمار» باشن خوبه و ما راضی هستیم!
نیاز به «عمارتر» شدن نیست!!!
واقعا زیبا بود.
با مطالعه این متن قشنگ، یه حس خیلى خوب در مورد دو نفر از شخصیتهاى بزرگى که در انفلاب اسلامى ایران نقش مهمى داشتند به انسان منتقل مىشه!
جلال و آثار و شخصیتش رو خیلى دوست دارم.
واقعا که؛
«روشنفکر یعنى جلال… روحانى یعنى طالقانى»
و چقدر به هر دو نیازمندیم!
خداوند قدم و قلم ادامه دهندگان راهشان را حفظ کند.
«جناب روشنفکر! این جلال آلاحمد است که نه «خودی» را به «بیگانه» فروخت، نه قلم را به زر و زور و زیور و تزویر. زمان جلال هم، انگلیس رسانه دولتی داشت اما آلاحمد و نجوا با اجنبی؟ هیهات!»
ایضا نظر جناب اسلامی ایرانی!
نترسید زنجیرهایها! شما هم تیتر بزنید:
«اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید!»
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8018
«مسکوت ماندن جلال، تقصیر شماست. شمایی که او را میشناسید و نسبت به او انگیزه دارید. از طرفی مطهری و طالقانی و شریعتی در این انقلاب، حکم پرچم را داشتند. همیشه بودند. تا آخر بودند. چشم و دل «مردم» (و نه خواص) از آنها پر است. و این همیشه بودن و با مردم بودن، چیز کمی نیست. اگر جلال هم چند سال دیگر میماند… افسوس!»
{یادداشت حضرت آقا درباره جلال آل قلم}
بسیار عالی بود!
نوشتهتون تا سایت «حکمت دانشجویی» هم نفوذ کرد! 🙂
دیوونه داداشی؛
بهبه…
هستی ولی نیستی!
با ما به از آن باش که با خلق جهانی…
سلام علیکم
فرصت نمیدید آدم تو خوندن متن نفس بکشه حتی!
هر خط رو خوندم گفتم احسنت…
خیلی عالی بود.
خدا خیرتون بده انشاءالله
قلمتون مستدام
یا علی
سیداحمد؛
ارادت…
هستیم اما «حبس»یم!!
http://sayehdarkhorshid.blogfa.com/post/166
«جناب روشنفکر! این جلال آلاحمد است…»
که به هر بهانه و بهای اندک، همچون سینهچاکان کشته مردهی غرب، با گرگها نچرید!
نه آن لعاب خوردهی روشنفکرمآبی که روشنایی فکرش، هزینهای سنگین روی دوش مردم بگذارد…
«جناب روحانی! این آیتالله طالقانی است…»
که حتی اگر شخصیتاش را به دار تهمتها هم آویختند، حق را ول نکرد و به دنبال دندان لق نرفت!
نه آن کسی که عزت و سربلندی ملت را، بهرهی هر خار و خسی کند…
سلیمانا از این خرمن فقط یک خوشه میخواهم
ز گوشه گوشه دنیا فقط شش گوشه میخواهم…
http://meysammotiee.ir/files/other/haftegi/Gomnam-Haftegi940612%5B01%5D.mp3
34 روز مانده تا محرم…
درود…
لعنت خدا بر این سعودیهای نحس و بیخیر!
سرخرمن!
گفت: آلنایر، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفته است رفت وآمد هیئتهای اروپایی به ایران نمایشی است و تا آژانس انجام تعهدات ایران را تائید نکند، تحریمها باقی خواهد ماند.
گفتم: پس این هیئتهای اروپایی برای چه ردیف شده و به ایران میآیند؟!
گفت: میخواهند به مسئولان کشورمان در باغ سبز نشان بدهند تا برجام را دربست تائید کنند.
گفتم: شاعری در مدح یک مزرعهدار شعری سرود و مزرعهدار گفت؛ سرخرمن بیا تا جایزهات را بدهم. اما وقتی هنگام درو رسید و شاعر برای دریافت جایزه رفت، مزرعهدار گفت؛ جایزهات را همان موقع دادم تو با شعرت مرا خوشحال کردی و من هم با وعده سرخرمن تو را شاد کردم و بیحساب شدیم!
آفرین!
حریم امن امام مهربانیها نایب الزیارهام…
خیلی التماس دعا
نسخه جالب یک پزشک تبریزی!
http://aftabnews.ir/fa/news/319060
بیربط!
http://uupload.ir/files/n0ak_img_20150913_154241.jpg
دکتر سلام قسمت ۹۴
http://download.snn.ir/filmosot/drsalam94/drsalam94-hq-91.mp4
شهادت حضرت امام جوادالائمه تسلیت باد…
التماس دعا
یا جوادالائمه ادرکنی…
یا امام جواد…
بالا نشستهای و جهان زیر پای توست
وقتش شده گلوی شهیدت اذان دهد
آقا قرار شاه و گدا یادتان که هست؟
مشهد، حرم، ورودی بابالجوادتان!
این فلانینژاد رسما استارت زد و علنی کرد اومدنش برای انتخابات ۲ سال دیگه رو!
خدا به خیر بگذرونه…
سالروز ازدواج آسمانی و مقدس مولا امیرالمومنین علیهالسلام و خانم فاطمه زهرا سلامالله مبارک باد.
http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1394/6/24/1223235_563.mp3
بعد از چند شب دوری از نت، امشب دوباره متن را خواندم رفقا.
و دیشب برای بار معلوم نیست چندم تورقی کردم «خسی در میقات»* را…
شاهکار است، شاهکار!
واقعا برازنده جلال آلاحمد است این لقب که حضرت آقا به ایشان دادند؛ «جلال آل قلم».
و اما
«یک بار به شوخی به «آسدمحمود» گفتم: «آقا! شما هم ما را کافر میدانید؟» خندید! آن وقتها بود که در شمیران جلسات تفسیر ایشان را میرفتم. و چقدر هم خوب بود. یک بار بعد از جلسه، پای درد دل باز شد و به او گفتم: «آقا! این وضعی که برای من پیش آمده بود و اینکه رفتم سرکی به حزب توده زدم، خیلی ناراحتم کرده!» گفت: «اینکه شما به مکاتب دیگر روی آوردی، نتیجه فشاری است که خانواده به غلط بر شما وارد آورد. پدرت، خدا بیامرزدش، عموی ما بود. روحانی بزرگی بود ولی یک وقتها تو را مجبور میکرد بروی شاهعبدالعظیم دعای کمیل بخوانی. تو از این فشارها بریدی، نه از اسلام». راست میگفت آسدمحمود. البته ابوی هم خیر ما را میخواست. نمیخواست که ما برنمیگشتیم!»
دگر بار در قسمت پررنگ شده تامل کنید!
آدمهای بزرگ، الکی بزرگ نمیشوند!
اینجا جلال، هم رعایت احترام آیتالله طالقانی را میکند؛
«راست میگفت آسدمحمود».
و هم مراعات احترام پدر را؛
«البته ابوی هم خیر ما را میخواست. نمیخواست که ما برنمیگشتیم!»
یعنی برگشتنش به دین و سنن الهی را متأثر از خیرخواهی پدر تفسیر میکند…
حال آنکه جلال میتوانست بگوید؛
«راست میگفت آسدمحمود. ابوی خیلی در اینباره ما را اذیت کرد!»
*دیدم که تنها خسی است و به میقات آمده، و نه کسی به میعادی. و دیدم که وقت ابدیت است یعنی اقیانوس زمان. و میقات در هر لحظهای و هر جا و تنها با خویش. چرا که میعاد جای دیدار توست با دیگری اما میقات زمان همان دیدار است و تنها با خویشتن…
یادش بخیر!
قطعه ۲۶ و سفرنامه حج
«هیچ کجا برای ما کرب و بلا نمیشود»
http://www.ghadiany.ir/1389/2907
{و آن دورتر؛ برج ساعت یا همان برجالابراج. که چه سریع ساخته شد. و انصافا چه عظمتی! و منقش به الله اکبر! و نماد خانه خدا از راه دور. خانه خدا در پستترین زمینها و نمادش در اوج آسمان! و نمادش یک بت! بتی بزرگ که شکستنش کار ابراهیم نیست. ابراهیم تبر داشت. با تبر نمیتوان بت برجالابراج را شکست. و راستش هیچ کجا رسول خدا را غریبتر از شهرش مدینه ندیدم و هیچ کجا خدا را غریبتر… نه! غریبتر که کفر میشود؛ خودت کلمهاش را پیدا کن! هیچ کجا خدا را … از شهرش مکه و خانه اش کعبه ندیدم! حکام آلسقوط خیال میکنند صاحبخانه خانه خدا هستند؛ سایه هر بتی که بخواهند بر سر خانه خدا خراب میکنند و این وسط آنکه از همه شوتتر است همین نشریه زائر خودمان است که در مکه و مدینه توزیع میشود. از خوشحالی افتتاح این برج کم مانده غش کند! نزدیکای مسجدالحرام، مکه را با این شکل و شمایل، شهر نزول جراثقیل دیدم و نه جبرائیل. اما گریههای مادرم که بغل دستم نشسته، حکایت از این دارد که تحت هر شرایطی اینجا خانه خداست. اینجا کعبه است. اینجا صفا و مروه دارد. عرفات دارد. اینجا فاطمه به دنیا آمده. آدم و حوا اینجا به معرفت زهرا رسیدهاند. مزار خدیجه اینجاست. محمد در همین زمین پا به گیتی گذاشته. مزار عبدالمطلب و ابوطالب اینجاست. غار حرا اینجاست. کوه ثور اینجاست. حجرالاسود اینجاست. رکن یمانی اینجاست اما… اما مادرم! هیچ کجا برای ما کرب و بلا نمیشود!}
و «کسی در میعاد»
http://www.ghadiany.ir/1389/953
{اما در عربستان چیزی که زیاد است گربه است و ملخ. عربستان گربههای لاغری دارد. حکام آلسعود غلط نکرده باشم حق گربهها را هم دارند میخورند و حق گریههای ما را. روزی به یک عرب گفتم: «عربستان چقدر جمعیت دارد؟» گفت: «۱۷ میلیون. ۱۰ میلیون خارجی، ۳ میلیون مرد». گفتم: «اینکه شد ۱۳ میلیون!» گفت: «آن ۴ میلیون مابقی زن هستند!» در جامعهای که زن را آدم حساب نمیکنند همان بهتر مزار فاطمه معلوم نباشد. محل زاد فاطمه مثلا معلوم است، چه گلی به سر زادگاه زهرا زدهاند؟! و نگاه که میکنم میبینم وهابیها هنوز دارند در دوران جاهلیت زندگی میکنند و این بار به جای دختران، اختران شعور و احساس و عاطفه و عشق و اشک را دارند زنده به گور میکنند!}
آل سعود ملعون…
و سقوط جرثقیل وهابیت بر سر مسلمانان مظلوم…
به یمن این شب بزرگ، سلام و صلوات خدا نثار حضرت علی و حضرت فاطمه؛
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
اجق وجق!
گفت: آلسعود و آلخلیفه و امیر قطر و امیر امارات و برخی دیگر از این حکام اجق وجق منطقه تا چند سال قبل چه شعارهایی علیه رژیم صهیونیستی میدادند و چه سروصدایی در حمایت از مردم فلسطین به راه انداخته بودند!
گفتم: همان موقع هم معلوم بود که دروغ میگویند زیرا مواضع و عملکردشان با مواضع و عملکرد اسرائیل دقیقا مثل هم بود و به اصطلاح مو نمیزد!
گفت: ولی حالا دیگر همه پردهها را کنار زده و آشکارا از رژیم کودککش صهیونیستی نه فقط حمایت میکنند بلکه قربون صدقه صهیونیستها هم میروند.
گفتم: پدر ترس و عیاشی و بیشخصیتی بسوزد!… سگی یک تکه قند یارو را خورده بود. یارو با عصبانیت گفت چخه پدرسگ! و سگ پرید و پاچه یارو را گاز گرفت و یارو با تواضع! به سگ گفت؛ به جون خودم برای قند نمیگویم! دندانت خراب میشود!
http://kayhan.ir/fa/news/55442
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق: درباره یکی دو بند این یادداشت روز کیهان، این تیتر یک و ایضا زیر تیترش در شماره ۱۶۹۳ وطن امروز یعنی این و کلا کم و کیف بررسی برجام در کمسیون ویژه مجلس، نظراتی دارم اما سکوت میکنم؛ بیشتر هم به نشانه وحدت، تا به علامت رضایت! یا حتی نارضایتی!! و به خاطر همین دیدگاه، تعدادی از کامنتهای این پست و پست ستون یمین، حذف یا تعدیل شد…
شهید علی تجلایی:
جبهه برای مردان خدا خیلی زیباست…
http://kayhan.ir/fa/news/55393
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940624000214
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940624000146
انتقاد شدید فرزند آیتالله طالقانی از فرزندان رفسنجانی
http://alef.ir/vdcdzo0xoyt0n56.2a2y.html?29txt
هاشمی و احمدینژاد
http://jahannews.com/vdcgnt9tyak9tw4.rpra.html
اکنون که هاشمی مدعی شده است روحانیت دو بار در تاریخ انقلاب اشتباه کرده، یکی درباره بنیصدر و یکی درباره احمدینژاد، این پرسش پیش میآید که آیا وجدان خفته او بیدار شده و خاطرهای از اشتباهات خود را بازگو میکند یا در میان خاطرات گوناگون خود اشتباهاتی را که درباره بنیصدر و احمدینژاد شده به یاد میآورد، اما اشتباه کننده را به فراموشی سپرده است؟!
روشنفکر اگر جلال نباشد و به جای مردم، دل در گرو اجنبی داشته باشد، وای بر روشنفکر.
روحانی اگر طالقانی نباشد و به جای مردم، دل در گرو اجنبی داشته باشد، وای بر روحانی.
.
.
جلال وقتی فهمید دل باختن به شرق -غرب آن زمان!- سودایی بیسود است، خیلی زود متنبه شد و وقتی فهمید دل باختن به غرب، دارد به عادت جماعت روشنفکر بدل میشود، خیلی زود دست به کار نوشتن «غربزدگی» شد تا ناسزای روشنفکران غربزده را به جان بخرد اما ناسزای تاریخ را نه.
طالقانی وقتی فهمید منافقین قصد سوءاستفاده از صداقت کمنظیرش را دارند، و در یک کلام، آدم بشو نیستند، با آخرین خطبهاش در نماز جمعه تهران، ناسزای این گروهک را به جان خرید اما برای ابد نمادی شد از یک «روحانی وارسته»، نه یک «روحانی وابسته».
.
.
جلال آلاحمد یعنی روشنفکر میتواند آثار ژانپلسارتر را ترجمه کند اما برای چوپان مملکت خودش فیگور نگیرد! و خیال نکند تکچرخ زدن دور برج ایفل یا بستنی خوردن زیر مجسمه آزادی، از طواف گرد خانه خدا باکلاستر است! جلال هم شوروی رفت، هم آمریکا لیکن فقط یک جا «خسی در میقات» شد؛ «خانه خدا». ای بسا روشنفکر که به کدخدا میرسند «خس» میشوند اما به خدا میرسند «کس»!
آیتالله طالقانی یعنی روحانی میتواند محبوب دل همگان باشد اما به بهانه حفظ این محبوبیت، هرگز قید بصیرت و رفتار و گفتار بهنگام را نزند. خطبه معروف امام جمعه دوستداشتنی تهران علیه اعوان و انصار نفاق، یعنی برای آیتالله طالقانی، اسلام و امام و انقلاب اسلامی و ملت شهیدپرور موضوعیت داشت، نه اینکه چند نفر زیادتر و چند صباحی بیشتر ایشان را «پدر طالقانی» بخوانند!
.
.
جناب روشنفکر! این جلال آلاحمد است که نه «خودی» را به «بیگانه» فروخت، نه قلم را به زر و زور و زیور و تزویر. زمان جلال هم، انگلیس رسانه دولتی داشت اما آلاحمد و نجوا با اجنبی؟ هیهات!
جناب روحانی! این آیتالله طالقانی است که عنداللزوم موضع بیملاحظه، انقلابی و صریح میگرفت حتی علیه مدعیان طرفداری از خودش. آسدمحمود و عافیتطلبی؟ هیهات!
قزوه در پایان گفت: شعر «ما و مجنون همسفر بودیم در صحرای عشق، او به منزلها رسید و ما هنوز آوارهایم» را همواره مرحوم فردی با دیدن عکس شهید قدیانی پدر «حسین قدیانی» نویسنده خوب کشورمان، زمزمه میکرد. همچنین فتنه سال ۸۸ مرحوم فردی را بسیار آزرد.
http://www.rajanews.com/news/170978
آنها به توافق مهمی رسیدند که قهوههاشان را تنها با یک قاشق شکر میل کنند
سپس به توافق رسیدند درباره قیمت اتاقهای هتل
بنا شد پول اتاقها را به دلار و یورو حساب کنند
توافق بعدی بر سر پرداخت پول اتاقها بود که با ظرافت تمام این کار را به ما سپردند
آنها بر سر چیزهای مهم دیگری نیز توافق کردند
مثلا این که مسی بهتر است یا رونالدو؟
مکدونالد خوشمزهتر است یا کیافسی؟
آنها پیشنویس پشت پیشنویس نوشتند
توافق شد که خط ظریف وقتی فارسی بنویسد، قشنگتر از خط کری است
و خط کری زیباتر است وقتی انگلیسی بنویسد
توافق شد که پپسی خوشمزهتر از کوکاکولاست
توافق شد که تحریمها بماند برای بعد؛ تا حریمها شکسته نشود
توافق شد که توافق بد بهتر از توافق خوب است و توافق خوب گاهی همان توافق بد است
توافق شد که فکتشیت ایرانی همان گزارهبرگ آمریکایی است
توافق شد که مبارک است انشاءالله
روزی شبیه دوفردایی دیگر اگر بگویی مرگ بر آمریکا، جرم است
سگهای آمریکایی در راهند با شوهایی شبیه شوی باکو
در انتخابات مجلس به حزب ریزگردها رأی بدهید، به مکدونالد و ملک سلیمان با هم…
فردا پلاکاردها دولتی میشود
خیرمقدمها دولتی
شهدا دولتی
و با ترانههای دولتی ارکستر شبانه راه میاندازند
چقدر باید بگذرد تا ملتفت شوی برجام، یک جام شکسته است و قطعنامه آخری یک تله انفجاری
امروز اراک را سیمان میکنند، فردا مزار شهیدان را صاف
درون قبر هر شهید یک راکتور هستهای است
هر شهید با استخوانهایش غنیسازی میکند
از استخوان هر شهید فریاد مرگ بر آمریکا بلند است
برجام گیوتین است بر گردن کودکان یمن، بر گردن غزه…
از زیر میزهای مذاکره میترسم، از تهدیدهای روی میز نمیترسم
سوریه میرود… عراق میرود و میروند شیعیان نبلالزهرا و این تذهبون و استحاله همین است
امام وارد کربلا شد، حر سر رسید و گفت: اول مذاکره…
شما اسبها و شمشیرها را تحویل بدهید تا هشت سال بعد و هیچ کار نداشته باشید با یزید و معاویه و ابنسعد…
نگاه کن حالا تکنوکراتهاست خطاب سخنگوی حضرت آقایم
آقا فقط اشاره بر قرمزها کرد و سبزها قرمز را رد کردند
با داعش لابد باید زمانی جنگید که داخل خاک ما شده باشند
آن هم نه با موشک
با کلاش و تبر و سنگ و چوب یا با همان برجام شیشهای، البته با اجازه آقای کدخدا
شکر خدا که کلیدها به کار آمد، درها را بستند و با همان کلید گلوله ساختند تا دلواپسان را یکی یکی بزنند
دلواپس نخست امام بود، میگویند پیرمرد برگشته است از شعار مرگ بر آمریکا
دلواپسان بعد شهیدان بودند
گفتند: فقط فاتحه بخوانید و برای شهیدان دعا کنید، فقط یک دقیقه سکوت کنید
دلواپسان بعد سپاهیان بودند و خودشان رفتند در کریسمس شرکت کنند، با برجام عکس سلفی بگیرند و بگذارند در اینستاگرامشان
و مادران شهید یکییکی رفتند و اینها یکییکی پست تازه گذاشتند در فیسبوکشان و پست تازه گرفتند
کلاه امیرکبیر را شبانه دزدیدند و بر حزب سیاسیشان گذاشتند
و جملههای رهبری را کم و زیاد کردند و از یاد بردند دلواپسبودن جرم نیست
مانور مشترک بیبیسی و من و تو با روزنامههای سبز، مجلههای زرد
و یا یادمان آوردند با شهیدان غواص برخورد سیاسی نکنیم که شهیدان را بیصدا دفن کنید و بهشیوهی بیبیسی در دلمان دعای انگلیسی بخوانیم
آنها رفتند تا پول ملیمان دلار شود و دلار همچنان بالا برود تا بورسها زمین بخورند
اگر بناست نان ارزان نشود و بنزین گران شود و پولهای آزادشده صرف شاتوبریان و برادران فابیوس شود، چرا مذاکره؟ چرا برجام؟
اصلا خیال کنید که هستهای رفت مثل ترکمانچای و ترکمانقهوه
شهدا که نرفتند و مرگ بر آمریکا تمام نشده است و این روزها دوباره میگذرد
بهجای این همه کیف چرمی انگلیسی
این همه کت و شلوار اتوکشیده و پیراهنهای سبک دیپلماسی
بهجای این همه رزرو اتاق و این همه صبحانهی کاری و این همه بریز، بپاش و بگو و بخند
بهجای این همه شکلات و قهوه و ترکمانچای
بهجای این همه هارت و پورت و خنده و انگلیسی حرفزدن، این همه قدقد و تخم طلایی پوچ
ایکاش عقلشان میرسید و تو را میفرستادند
حاج قاسم عزیز
حتی بیهیچ مترجمی تک و تنها،
حتی با چشمهای بسته
تو از آنها بهتر بودی
هزار بار میبینی دنیای عجیبی است
آخر تخم خیار کیلویی چند؟ خرم سلطان دیگر چه صیغه است و ابتکار سیری چند؟
یکی بیاید و این شبکه را عوض کند
«استاد قزوه»
انا لله و انا الیه الراجعون
آیت الله خزعلی دار فانی را وداع گفت.
روی سنگ قبرم بنویسید؛
«ابوالقاسم خزعلی دوستدار آیتالله خمینی»
تقدیم به نویسنده این متن زیبا
http://uupload.ir/files/y8ap_185.jpg
ای مبارز نستوه
یار دیرین امام
مطیع امر مولا
حافظ قرآن و نهجالبلاغه
و ای دشمن اشرافیت
روحت شاد…
رهبر انقلاب:
«انقلاب یک امر دائمی است. برخی در خارج و داخل این حرفها را تکرار میکنند که انقلاب تمام و به جمهوری اسلامی تبدیل شد؛ این اصلا قابل تبدیل نیست. جمهوری اسلامی باید مظهر انقلاب و همان حالت تحول دائمی باشد».
جانم…
http://farsi.khamenei.ir/video-content?id=30776
سلام به دوستان عزیز قطعه بیست و شش
از اینکه دیر به دیر خدمت میرسم عذر میخواهم. شرایط روحی و جسمی چندان مناسبی ندارم. تومور نای و حنجرهام بعد از عمل اول مجددا رشد کرده و جواب آزمایشات چندان خوب نیست. یکشنبه مجددا عمل سخت دیگری خواهم داشت. در عمل قبلی دو مرتبه تا مرگ رفتم و برگشتم. در ICU نیز تا مرز خفگی رفتم. دعا کنید عمل بیخطر و موفقیتآمیز باشد و من نیز بتوانم روحیه خود را در این مبارزه به خاطر خانواده حفظ کنم. شرایط سیاسی این روزها نیز مزید بر علت شده. آیتالله خزعلی عزیز که پشتوانه ارزشمندی برای ولایت فقیه و حضرت آقا بود هم که رفت. دلم گریه میخواهد…
دو «مهدی» دو «پدر»!
http://www.jahannews.com/vdcepe8e7jh8eoi.b9bj.html
فیلم دو دقیقه و نیم
لذت دیدن فیلم
ساعتها و به کرات
«مولای عاشقان»
پر صلابت و سرافراز
بلبل خوشنوای خمینی
همچنان خوشلحن و محبوب
و «سردار عشق»
عاشقتر از همیشه…
سیدمحمد حسینی سعادت عزیز؛
شما چون کوه استوارید و کوه اگر زخمی هم بردارد، کوه است.
و ما حسب وظیفه و حق حیاتی که بر گردنمان دارید، دعاگو.
سلامتی و شفای تمامی جانبازان سرافراز دفاع مقدس، صلوات همراه با قرائت سوره حمد…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ
إِیَّاکَ نَعْبُدُ و إِیَّاکَ نَسْتَعِین
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ.
بچه شهید!
ورداشتی یه عرق خور رو با سید اولاد پیغمبر گذاشتی کنار هم مقایسه میکنی که چی؟!
صرفنظر از همه چیز، شما دچار یک بیسلیقگی در انتخاب عکس آیتالله طالقانی شدهاید.
در این اوضاع که سیگار و قلیان یک اپیدمی حتی در بین جوانان در ظاهر مذهبی شده، انتشار عکس حضرت در حال استعمال سیگار جالب نبود.
جناب سعادت دوست داشتنی؛
انشاءالله سلامتی کاملتون رو بهدست بیارید.
قابل باشیم حتما دعا میکنیم براتون…
برادر!
بعدا که کمیسیون برجام تموم شد یا لااقل از تب و تاب بحثهای هستهای کمی کاسته شد، نظراتت تو این زمینهها رو اینجا هم بگو!
خرد خرد هم بگو که یه دفعه جار و جنجال به پا نشه! 🙂
عالی بود.
یک حمد شفا برای مصدومان منا…
روشنفکر و روحانی باید با مردم باید بمانند.
سلام
خدا ازشون نگذره!
آخه دروغ تا چه حد؟
فضای باز انتقاد که میگفتن این بود؟؟!!
واقعا این مطلب چی داشت که به خاطرش وطن رو دادگاهی کردند؟؟!!
آقای سورنا!
لطفا کمی مودبانهتر درباره «جلال آلقلم» سخن بگویید که ایشان هم «سید اولاد پیمغبر» بود!
چرا درباره شهادت سردار همدانی مطلب ننوشتی؟
شعر برگزیده اولین جشنواره طنز سیاسی – اجتماعی «دکتر سلام»
یکی دو ساله حال ما بهتره
خدا وکیلی خیلی خوش میگذره
نعمت ما فتّ و فراوون شده
اوضاع دهکده دگرگون شده
درختا بیشتر میزنن جوونه
آفتاب دیگه پوستو نمیسوزونه
یونجهی کمتر میخوره الاغم
دیگه مریضی نمیاد سراغم
شیر بزا و گاوا بیشتر شده
محصول باغا دو برابر شده
مردم میگن هرچی به ما رسیده
از برکتِ این دولتِ جدیده
دوباره کاغذ و قلم به دستم
کنار جوب مزرعه نشستم
مینویسم از یه ده خیلی دور
یه نامهای واسه رییس جمهور
مینویسم تو این خطوط بالا
اول نامه «بسمه تعالی»
منم تقی پسر رقیه بیگم
آقای روحانی سلام علیکم
سلام رییس جمهور خوب و دلسوز
حلال مشکلات ما تو صد روز
حاج حسن عزیز! خوبه حالت؟
معتدله هنوز اعتدالت؟
قربون اون تدبیر و اون امیدت
قفلای ما فدا سر کلیدت
جان خودم تو خیلی مردی والا
تو اقتصاد معجزه کردی والا
هیچ خبری نیست دیگه از تورم
دیگه فشاری نیست روی مردم
تو دیوار تحریما رو شکوندی
تَرَک چیه تو اصلا ترکوندی
تو مملکت هیچی دیگه گرون نیست
هیچکی عزادار خرید نون نیست
فضای اقتصادی سالم شده
قیمتا شیبش چه ملایم شده
دور و برم نشستن این جوونا
اینم دو جمله از زبون اونا
فدای کابینهی کاردرستت
لایک تموم مملکت تو پُستت
شما آناناس، همهی ما شلغم
تیپ بنفش خفنت تو حلقم
این جوونا خیلی هواتو دارن
تو فیسبوکت همش کامنت میذارن
من که از این بازیا یاد ندارم
تو این چیزا اصلا سواد ندارم
تبلت و لبتاپ نمیدونم چیه
وایبر و واتساپ نمیدونم چیه
رایانه که باعث علافیه
همین که یارانه داریم کافیه
تا قِرون آخرشم میگیریم
قطعش کنی دق میکنیم میمیریم
بهتر شده اوضاع اقتصادی
با اون سبد آخریه که دادی
مرغش میداد یه خورده طعم لاستیک
سبد نداشت که، ریخت توی پلاستیک
هنوز یه وقتا موقع مصرفش
یاد میکنیم از خاطرات صفش
راستی چطوره احوال داداشی؟
همونی که هرجا میره باهاشی
هواشو داشته باش به هر قیمتی
حتی شده با اموال دولتی
سفر اگر خواستی بری به خارج
اونم ببر بیخیال مخارج
هرجا که هستی کنارت میشینه
کور بشه هرکی نتونه ببینه
هرچی باشه شما با هم داداشین
باید هوای همو داشته باشین
دلم شده برای دیدنت تنگ
راستی شما حقوقدانی یا سرهنگ؟
اصلا ولش کن این چیزا به ما چه
گونه تو خوراکه چندتا ماچه
دیدن تو باعث خوشحالیه
اگرچه که خزانتون خالیه
مردم ما دوسِت دارن حاج حسن
یه وقتایی بیا به ما سر بزن
بذار که بنزای ضد گلوله
یه بار بیفتن توی چاله چوله
بزن کنار چندتا محافظاتو
تا ببینیم یه گوشه از عباتو
بیا خودم واکس بزنم به کفشت
فدای اون لبادهی بنفشت
اما تو که سرت شلوغه بابا
وقت نداری سر بزنی به ماها
پسر داییم که اسمش هم مراده
همش فقط به فکر انتقاده
با اینکه خیلیخیلی بیسواده
منتقد اوضاع اقتصاده
میگه چرا گرونیه تو ایران؟
انگاری تازه رسیده به دوران
طرفدار حقوق مردم شده
دو ساله که شناسنامهاش گم شده
همش میگه هوای کشور پسه
واسهی فرهنگ ما دلواپسه
نمیدونه کار تو رو حسابه
خبر نداره اعصابت خرابه
برای تو درست کرده مشکل
مرتیکهی لبو فروش بزدل
میگه مذاکرات بوده بیثمر
فکر میکنه هنوز تو عصر حجر
غصهی دین دیگرانو داره
شغل که نداره صبح تا شب بیکاره
میگه همه باید باشن خوشاخلاق
حتی اگه شده به زور شلاق
هیچکی نباید کار زشتی کنه
میخواد به زور ما رو بهشتی کنه
باید باهاش یه خورده صحبت کنی
بلکه شما اونو نصیحت کنی
حرفای اون به مفت هم نمیارزه
همش میگه از ترس داره میلرزه
من و سه تا عموم و چهار تا عمم
بهش میگیم خوب برو به جهنم
این جوری حرف زدن اصلا یعنی چی؟
انتقاد از کار حسن یعنی چی؟
کار حسن بدون انتقاده
انتقادا به احمدی نژاده
راستی حسن چقدر تو ناقلایی
میگن که تو رفیق کدخدایی
اون روزای اولی که اومدی
یکی دوبار بهش تلفن زدی
واقعیه حرف اونا حسن جان؟
قسم بخور، حسن بگو به قرآن
خوبه دیگه پس همه چی ردیفه
وقتی کارا دست تو و ظریفه
من ندیدم تا حالا کدخدا رو
اما چه خوب شد که داریم شما رو
همه میگن که کدخدا بیرحمه
فقط جواد زبونشو میفهمه
محرّما تو هیأتا که رفته
درس مذاکراتو یاد گرفته
میره به کدخدا میگه با خنده
که آبو روی باغ ما نبنده
از مشکلات روستا دم میزنه
میره یکم باهاش قدم میزنه
جواد میگه ما باید عادت کنیم
کدخدا هرچی گفت اطاعت کنیم
چقدر خوبه شماها با ما هستین
چه خوبه که به فکر روستا هستین
اگر دوباره دیدی کدخدا رو
تو برسون بهش سلام ما رو
دنبال راه گذر از رکودی؟
کاشکی که زودتر به ما گفته بودی
بنده خودم تو این کارا واردم
کار نداره، میخوای بهت یاد بدم؟
مزرعه مشتی کنار روده
همیشه هم توش پر سم و کوده
هرکی میخواد شنا کنه توی رود
اول باید عبور کنه از رو «کود»