چرا ملت جشن نگرفت؟

وطن امروز ۲۵ تیر ۱۳۹۴

سه‌شنبه خیلی‌ها را ابتدا گمان بر این بود؛ «بعد از اعلام خبر توافق، مردم به خیابان‌ می‌ریزند و جشن می‌گیرند» لیکن از آنجا که ساعت اعلام رسمی این خبر، در روز بود و ملت هم روزه، بعدا گفته شد؛ «جشن مردمی در ساعات پایانی سه‌شنبه شب و در سراسر ایران برپا می‌شود و چنان باشکوه که تداعی روز حماسه ملبورن را کند مثلا!» این وسط، رسانه ملی هم برای دولت و اصحاب وزارت خارجه، انصافا سنگ تمام گذاشت، اما خوب یا بد، این رخداد، یعنی «جشن ملی» رخ نداد. آیا مردم، توافق را توافق بدی می‌دانستند که حاضر به جشن خیابانی نشدند؟ قطعا اینگونه نیست! آیا مردم، قدردان زحمات تیم مذاکرات نبودند؟ طبعا اینگونه نیست! واقعیت آن است که ملت ما، بیش از شور، خواه شور غم‌، خواه شور شادی، اهل شعور است. این مهم را ملت مقاوم و غیور ایران، بسی زودتر از اصحاب سیاست فهمیده که صرف توافق فرضا خوب، ایضا صرف اجرای خوب این توافق، معجزه نمی‌کند! ملت معتقد است؛ «گیرم همه تحریم‌ها همان روز سه‌شنبه لغو شد و گیرم کل صنعت هسته‌ای هم نگه داشته شد! چیزی از این بهتر؟ اما چیز به این خوبی، مادام که در داخل، بی‌تدبیری اقتصادی حاکم باشد و نگاه به جای جوانان مستعد وطن، دوخته شده باشد به اجنبی، مسکنی موقت شاید باشد لیکن حل‌المسائل معیشت کشور نخواهد شد». از ورای همین زاویه، آحاد ملت، ضمن برتری دادن شعور بر شور، هر چند که به اصحاب دیپلماسی خدا قوت گفت، اما هیچ دلیلی ندید برای جشن و احیانا پایکوبی، بریزد خیابان. با همه این اوصاف، با جماعت بسیار قلیلی طرفیم که تیم ملی فوتبال می‌بازد، جشن می‌گیرند، بازی لغو می‌شود، جشن می‌گیرند، داور اعلام اوت دستی به نفع ما، آنهم در نیمه زمین خودمان می‌کند، جشن می‌گیرند، هنوز ۲ ست از والیبال باقی مانده، جشن می‌گیرند، فلان بازیکن به تیم دینامیت‌سازی اشترانکوه منتقل می‌شود، جشن می‌گیرند، همین بازیکن، وسط انتقال دبه درمی‌آورد و ناگهان سر از باشگاه قطری درمی‌آورد، جشن می‌گیرند و کلا جشن می‌گیرند! اینکه حالا روز تابوت باشد یا سالروز گهواره، هیچ برای‌شان مهم نیست؛ مهم جشنی است که باید بگیرند و الباقی حرکات موزون و ناموزون! از قضا، راقم این سطور، ظرف ۲ هفته اخیر، ۲ پیشنهاد به مجلس شورای اسلامی داد؛ یکی آنکه «استفاده ابزاری از شهدا را بگردند راهش را پیدا کنند بلکه رسما مصداق جرم شود»، دیگری آنکه «مخفی شدن پشت سخن بزرگان را هم، حالا به هر طریق ممکن، غیر قانونی بخوانند». اینک «پیشنهاد سوم!» مجلس محترم، هر جور شده، مصوبه‌ای تصویب کند بلکه این جمع قلیل، یک روز از سال را همین‌طور الکی بریزند فلان‌جا، تا می‌توانند جشن مفصلی بگیرند و دور همی خوش باشند! پیشنهاد می‌کنم این روز، در تقویم هم گنجانده شود که کار، عیب نمی‌کند از محکم کاری! من این نکته را واقعا جدی گفتم، چرا که بیم از آن است دشمن قداره‌بند و بی‌چشم و رو، در محاسبه عدد این جماعت، نیز کم و کیف‌شان، دچار اشتباه شود و تحریک به سهم‌خواهی مضاعف و پیشروی بیشتر! بنابراین، خودمان این «گروهک جشن‌سرخود شادی‌اولی» را که عمدتا رفتار بر سیاق ندیدبدیدها می‌کند مهندسی کنیم، هم به ایشان کمک وافر کرده‌ایم، هم به دشمن جلاد، که بی‌خود توهم نزند!

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. خواهر شهید می‌گوید:

    به نام خدا
    سلام
    راست راستی من اولم؟
    یا توهم زدم؟

  2. so می‌گوید:

    عجیبه‌ها!
    برای اولین بار باهات موافقم! 😐

  3. چشم انتظار می‌گوید:

    اینقدر لوس و خنک شده این کار که در حین خوندن متن، آدم اکره‌الحال! می‌شه. عقده‌های دوران طفولیت، بالاخره از یک جایی سر باز می‌کنه، ولی پیشنهاد شما در نوع خودش جالبه! البته اگه “علی آقا” در کنار بیانیه خوندن‌های تکراری و غیبت‌های مصلحتی در زمان های خاص، وقت کنند و این طرح رو به صحن علنی بیاورند!!

  4. چشم انتظار می‌گوید:

    با اجازه‌ی داداش حسین، خواهر شهید؛
    برکت اسم شهید در کنار نسب شهادت، یعنی که شما همیشه اول هستید!

  5. پسر شهید می‌گوید:

    فعلا باید صبر کرد اما صبر انقلابی…
    و حمایت کرد اما حمایت انقلابی…

  6. دل آرام گیرد به یاد خدا می‌گوید:

    بعضی‌ها هم هنوز انتخابات تمام نشده، اعلام پیروزی می‌کنند و جشن!
    بنده به این روز «جشن الکی‌خوش‌ها» رای مثبت می‌دهم!!
    کلا باید مهندسی شوند!!!

  7. چشم انتظار می‌گوید:

    پاسخ مهم رهبر عزیز انقلاب، به نامه‌ی رییس جمهور؛
    http://jahannews.com/vdcezx8e7jh8xpi.b9bj.html

  8. سیداحمد می‌گوید:

    “اینکه حالا روز تابوت باشد یا سالروز گهواره” را قشنگ گفتید!

    البته این «گروهک جشن‌سرخود شادی‌اولی» دقیقا همین را می‌خواهندها!

  9. محسن می‌گوید:

    جشن گرفتند؛ شما کوری انگار!

  10. محمد می‌گوید:

    بعد از خوندن این متن، از شادی در پوست خودم نمی‌گنجم!
    فقط چون نصفه شبه، نمی‌شه خیلی بروز داد؛ دارم می‌ریزم تو خودم!!
    حالا نمی‌دونم این شدت شعف حاصله، به خاطر لیچارهایی بود که بار این جماعت “جشن‌سرخود شادی‌اولی” کردی یا از بی جنبه‌گی من…
    علی‌ای‌حال، باز هم دمت گرم داداش حسین!

  11. Ali.M می‌گوید:

    سلام؛
    متن pdf انگلیسی ۱۵۹ صفحه‌ای منتشر شده‌ی برجام توی سایت‌های ایرانی، مشکل ویرایشی دارد. هم توی شماره‌گذاری، هم اینکه پی‌نوشت‌ها موجود نیست.
    برای مثال صفحه ۵۱
    برای دانلود نسخه‌ی بدون اشکال و ضمیمه‌های منفک از متن اصلی، به این لینک مراجعه کنید:
    http://eeas.europa.eu/statements-eeas/2015/150714_01_en.htm

  12. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    «دعای روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان»

    بسم الله الرحمن الرحیم. اللَّهُمَّ غَشِّنِی فِیهِ بِالرَّحْمَةِ وَ ارْزُقْنِی فِیهِ التَّوْفِیقَ وَ الْعِصْمَةَ وَ طَهِّرْ قَلْبِی مِنْ غَیَاهِبِ التُّهَمَةِ یَا رَحِیما بِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ.

    خدایا! در این روز مرا با رحمتت بپوشان و یاری‌ات و دوری از گناهان را روزی‌ام فرما و دلم را از تاریکی اوهام باطل، پاک کن. ای مهربان به بندگان مؤمن خویش.

  13. رهگذر می‌گوید:

    سلام؛
    متن قبلی جنابعالی در مورد توافق برجام را مطالعه کردم و ایضا متن کنونی را. پیشنهاد می‌کنم مطلب روزنامه کیهان با عنوان «چگونگی اظهار نظر در مورد توافق برجام» را ملاحظه فرمایید.
    http://kayhan.ir/fa/news/50119
    حضرت‌آقا علاوه بر این که در دیدار هیئت دولت، هیچ سخنی در رد یا تایید توافق نفرمودند، در پاسخ به نامه ریاست محترم جمهور نیز، بر ادامه کار در مسیر قانونی و لزوم دقت و توجه در متن توافق تاکید فرمودند و در این جا نیز دولتمردان نتوانستند تاییدیه‌ای از حضرت آقا دریافت نمایند. آقا فعلا نفیا یا اثباتا سخنی در خصوص متن توافق نفرمودند. این وظیفه نخبگان و دلسوزان نظام است که به نحو شایسته، بدون افراط و تفریط، این متن را مورد دقت و کنکاش قرار داده و در راستای تثبت یک توافق خوب، نظام را یاری دهند.
    ـــــــــــــــ
    ح ق:
    http://www.ghadiany.ir/1394/23763
    شما هم لطفا یک بار دیگر متن مرا بخوان! من گفتم در قیاس با توافق فلان و چهارچوب بهمان، توافق بدی نیست، هر چند که خوب و ایده‌آل هم نیست! این یعنی چی؟ از قضا اشاره من هم به نحوه اجرای این توافق و مسائل متعاقب آن است؛ توضیح هم دادم که هیچ خوشبین نیستم! ناظر بر سخن اوباما بعد از توافق و…

  14. خواهرشهید می‌گوید:

    چشم انتظار؛
    ممنون بابت دلگرمی!
    من خودم را خاک پای شهید هم نمی‌دانم.

  15. ضد قلدر می‌گوید:

    “برتری دادن شعور بر شور” خیلی جالب بود!
    قبل از رسیدن به دقیقه ۹۰ با زدن یک گل، بریزن توی خیابون، غافل از نتیجه بازی! و وقت‌های تلف شده!

  16. رهگذر می‌گوید:

    سلام
    من نوشته شما را از همین منظر نگاه کردم! یعنی کمک به تثبیت یک توافق خوب و منظورم این نیست که شما باید مدافع یا مخالف این توافق باشید! شما باید مدافع نظر مستدل و مستند خود از این توافق باشید و اگر این توافق را یک توافق خوب می‌دانید باید آن را بیان نمایید. نوشته شما حکایت از رویکرد عقلانی بچه های انقلابی به مسایل دارد. منظورم سخن جناب روحانی و رویکرد دولت بود که بیشتر، ناظر بر ممنوعیت مخالفت کردن با این توافق است و با تعابیری چون عیدانه و جشن هسته‌ای و برخورد با کسانی که قصد تلخ کردن این شیرینی را دارند و… سعی در خفه کردن هر نوع مخالفت با این توافق، هر چند مستند و مستدل باشد، دارند. این جریان تلاش می‌نمود برای این دست فرمان خود، تاییدیه‌ای از حضرت آقا بگیرد که البته ناکام ماند.
    ـــــــــــــــــ
    ح ق:
    می‌بخشید پس! ظاهرا بد متوجه منظورتان شدم… و اما، باز هم تاکید می‌کنم که تند نروید! شما این را می‌گویی، یکی دیگر هم مدعی می‌شود؛ «تاییدیه بالاتر از اشاره بزرگان به تدین، امانت‌داری، شجاعت و غیرت اصحاب مذاکرات؟!» آن‌وقت شما جواب می‌دهید؛ «تاییدیه درباره توافق، منظورم است»، باز طرف یک چیز دیگر می‌گوید! فلذا باید صبر کرد… که این عنصر «صبر» گاهی از عنصر «نقد» هم بیشتر جواب می‌دهد! البته «صبر انقلابی و بدون سکوت» یعنی «صبر رندانه».

  17. قاصدک منتظر می‌گوید:

    آدم به این جماعت الکی‌خوش نگاه می‌کنه یاد این بچه‌های ۸-۷ ماهه می‌افته که نمی‌فهمن و براشون فرق نمی‌کنه آهنگ شاد داره پخش می‌شه یا مارش عزا؟؟ مولودیه یا مداحی و سینه‌زنی؟؟
    با هر چی که ریتم داشته باشه، دستی تکون می‌دن و ابراز شادی می‌کنن!!

  18. حسین می‌گوید:

    واقعا حرف دل من بود. از این آدمای الکی‌خوش متنفرم!

  19. پیرمرد می‌گوید:

    “گروهک جشن‌سرخود شادی‌اولی”!

    فوق العاده است. ممنون.
    زاویه بررسی جناب مجتبی اصغری در وطن امروز نیز بی‌نظیر است. حتما مطالعه کنید:
    «فاتحه سیاست خارجی غیر ایدئولوژیک!»
    http://www.vatanemrooz.ir/

  20. محمد رضا می‌گوید:

    آدم یاد ملت شاد هندوستان می‌فته!
    با هر اشاره‌ای حتی اشاره انگشت کوچک، بنای ساز و آوازاشون به راه است!

    خدایا! یک جو عقل به این جماعت بده…

  21. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    محمدرضا؛

    آفّرین… 🙂 آمین!

  22. کلید قلابی می‌گوید:

    یک روزه،‌ در حال روزه……

  23. شیدا می‌گوید:

    چه توصیه هوشمندانه و زیبایی؛ “صبر رندانه”!

  24. امیرحسین می‌گوید:

    یه فایده خوبی که خوشحالی و جشن این جماعت داره اینه که حداقل سطل‌های آشغال از دستشون در امانند!

  25. مریم می‌گوید:

    سلام؛
    دقیقا همین‌طوره که گفتین…

  26. رضا 2 می‌گوید:

    صدا و سیما سنگ‌تمام گذاشت!!
    حتی حاظر نبودن بگن توافق! می‌گفتن جمع‌بندی!!
    ولی بیرون ریختن تو خیابونا یه بحثه که کم هم نبود؛ اما نظر سنجی‌ها نشون از رضایت بیش از ۷۰ درصدی مردم داره.

  27. شبهای آبی می‌گوید:

    واقعا همین‌طوره…
    فقط تو چند شهر، اونم اقلیتی الکی‌خوش و همیشه‌خوش به خیابون اومده بودن…
    که البته این جشن، کار همیشگی‌شونه…
    با اون‌همه شانتاژ تبلیغاتی روزنامه‌های اصلاح طلب، افتضاح شد برای دولت…
    بی‌چاره‌ها فکر می‌کردند حالا چه غوغایی بشود آن‌سرش ناپیدا…

  28. ali می‌گوید:

    آزادی اجتماعی، برگزاری کنسرت، ورود زنان به استادیوم و … رو به رسمیت بشناسید اینا راضی می‌شن!
    در اون صورت اتفاقا بعضی‌هاشون با غرب ستیزی‌تون نیز همراهی می‌کنن!

  29. صبا می‌گوید:

    به یاد مجنون!
    http://8pic.ir/images/0v9l0lkmjfmqoxw95rog.jpg

    تو می‌آیی و از نزدیک می‌بینم تو را آخر
    همان وقتی که می‌میرم، عجب می‌میرم خوبی

    اللهم انا اهل هذا الشهر… و عمرهای ما را که پیش روی ماست، به ماه رمضان آینده برسان… مصیبت از دست رفتن رمضان‌مان را جبران کن… و معاصی پنهان و آشکارمان را بیامرز… به درگاهت از هر گناهی که مرتکب شدیم یا کار زشتی که از پیش فرستادیم یا اندیشه سویی که در باطن‌مان پنهان داشتیم، توبه می‌کنیم، توبه کسی که خیال بازگشت به گناه را ندارد… سلام بر تو همسایه‌ای که دل ها در آن نرم و گناهان در آن کم شد… سلام بر تو همنشینی که وقت مفقود شدن، فقدانش دردناک و مایه امیدی که دوری‌اش رنج آور است!
    {فرازهایی از مناجات “مولا سیدالساجدین” در وداع با ماه مبارک رمضان}

  30. شبهای آبی می‌گوید:

    ببخشید می‌شه نوشته‌هاتون رو مثل آقای یامین‌پور و ثابتی و خیلی‌های دیگه توی گوگل پلاس هم بذارین؟
    راستی حالا چرا این‌قدر کامنت منو ویرایش کردین؟ 🙂

  31. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    بالاخره این جماعت شنگول هم جزئی از ین ملتن.
    جالب اینکه هنوز می‌بینیم توی جشن و پایکوبی، تک چرخ می‌زنن با هوندا ۱۲۵!!
    جزء لاینفک این شادیه!!

    قابل توجه مدیر…
    تسکین ب دل غمزده‌ی یار ندادی
    بر بی‌خبران وعده دیدار ندادی
    بی‌معرفتی کردی و با ما ننشستی
    دیدی رمضان رفت و یه افطار ندادی!

  32. چشم انتظار می‌گوید:

    اسلامی ایرانی؛
    باور کن! هر هوندایی هوندا ۱۲۵ بادمجونی رنگ مدل ۶۴ نمی‌شه!
    یه خاطره دارم ازش محشره…

  33. چشم انتظار می‌گوید:

    اینم خاطره‌ای که از هوندا ۱۲۵ برام گفتند؛

    تو هوای گرم یکی از روزهای تابستان سال ۶۴ «شهید سیدمجید جلال‌زاده» دانشجوی رشته‌ی دندانپزشکی و «شهید محمد جلائیان» هر دو از شهدای پایگاه محله‌مون «پایگاه شهید مصطفی‌زاده» به حکم جوانی و هیجانِ مختص این دوران، هوس می‌کنند یه دوری توی شهر بزنند و به اصطلاح امروز برن صفا سیتی! مجید به محمد می‌گه؛ اگه پایه‌ای بریم موتورسواری! محمد می‌گه؛ تو که موتور نداری؟ مجید می‌گه؛ محمد! صدر که داره! می‌ریم هوندای محمد صدر یزدی رو می‌گیریم، یه دوری باهاش می‌زنیم. محمد هم از خدا خواسته بالاتفاق می‌رن منزل آقای صدر. بعد از احوال‌پرسی و طلبِ شیرینی به جهت خرید موتورِ نو! با شرمندگی ایشان و وعده به آینده مواجه می‌شن! اما سیدمجید که تازه گواهی‌نامه گرفته بود، مگه با این حرف‌ها قانع شد؟ گفت؛ آقای صدر! ما شیرینی نخواستیم، اگه اشکال نداره موتورتون رو بدین فقط یه دوری باهاش بزنیم! آقای صدر کمی مکث و این پا و اون پا و بلاخره تو رودربایستی، ضمنِ تذکر به مراقبت از خود و صد البته موتور! تسلیم خواسته‌ی سیدمجید و محمد می‌شه. محمد صدر می‌گه؛ حالا کجا می‌خواین برین؟! محمد که در حال سوار شدن ترک موتوره می‌گه؛ نمی‌دونم! راننده مجیده، هر جا اون بره. فعلا…

    هنوز از خیابان شهید دکتر بهشتی خارج نشدن، که محمد پیشنهاد می‌کنه؛ بریم باغ ملی! و مجید هم که فقط براش مهم موتورسواریه، قبول می‌کنه و سر موتور هوندا ۱۲۵ رو کج می‌کنند به سمت خیابان دارایی مشهد و سپس باغ ملی. موقعی که به باغ می‌رسند، موتور رو کنار پیاده رو گذاشته و قفلش رو می‌زنند و برای اطمینان بیشتر، به فردی که ظاهرا نگهبان پارک بوده می سپرند؛ «داداش! بی‌زحمت مواظب موتور ما هم باش. نیم ساعت دیگه میایم». نگهبان سری به علامت قبول تکون می‌ده و بچه ها می‌رن.

    هنوز نیم‌ساعت نشده که محمد می‌گه؛ «مجید، پاشو بریم موتور آقای صدر رو بدیم، دیر نشه. بنده‌ی خدا نگرانمون می شه. گشتِ شب هم که داریم و باید استراحت کنیم که شب خواب نمونیم». مجید با اکراه قبول می‌کنه و می‌رن سمت موتور. تا به خروجی پارک می‌رسند می‌بینند؛ ای داد بی داد!! موتوری در کار نیست! با تعجب به اطراف نگاهی می‌کنند تا چشم‌شان به نگهبان پارک دوخته می‌شه. مجید بی‌درنگ به سمت نگهبان می‌ره و می‌گه؛ «حاجی موتور ما کو؟ ما که به شما سپرده بودیم!» نگهبان می‌گه؛ «شما؟ نمی شناسم! اصلا اینجا موتوری نبوده!» بچه‌ها که می‌فهمند یک کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است، با نگهبان دعواشون می‌شه و درگیر می‌شن. اما بی‌خبر از همه جا، عده‌ای که بعدا مشخص می‌شه هم‌دست اون نگهبان نابکار بودند، می‌ریزن سر مجید و جلال و تا می‌خورن، اون‌ها رو می‌زنن. بعدش هم با سر رو روی خونین و مالین! راهی منزل می‌شن… نگاه خشمگین و اتفاقات بعد اون، از اعلام سرقت گرفته تا فهمیدن این موضوع که اصلا اون بابایی که اونجا بوده، نگهبان نبوده و یک دزد حرفه‌ای و خلاصه؛ پیدا نشدن موتور، داغِ بزرگی رو روی دل آقای صدر و شرمندگی فراوانی رو برای سیدمجید و محمد به جا می‌ذ‌اره…

    سال ۶۶ عملیات کربلای ۸ که تموم می‌شه، دو کبوتر خونین‌بال به نام‌های «سیدمجید جلال‌زاده و محمد جلائیان» پرواز به سمت بهشت رو آغاز می‌کنند. و شاید بیشترین اشک رو برای اون‌ها کسی نریخت، جز «محمد صدر یزدی»! اونجا که می‌گفت؛ «شرمنده منم که با شما اون‌طور سرد و تلخ برخورد کردم. شما شرمنده نبوده و نیستید…»!

    سال ۱۳۷۹ حدودا ۱۵ سال بعد از اون سرقت عجیب، زنگ منزل آقای صدر به صدا در میاد! محمد منزل نیست. اما برادرش احمدرضا که در را باز می‌کند، می‌بیند یک مأمور کلانتری پس از پرس و جو از صحت آدرس، موضوع اعلام سرقت موتور را مطرح می‌کند و در عین ناباوری به آقای صدر می گوید؛ «موتور شما پیدا شده! تشریف بیاورید به همراه مدارک، کلانتری و موتور رو تحویل بگیرید…»! دیگر نه مجیدی بود و نه محمدی 🙁 که با دیدن موتورِ درب و داغون محمد صدر، از شرمندگی در بیان!!

    این خاطره رو، برادر ایشون احمدرضا صدر برای خود من تعریف کرد…

  34. صبا می‌گوید:

    تموم شد رفت… تا سالی دگر که آیا باشیم یا نباشیم؟
    الان هم سحر است، اما اصلا حال و هوای دیشب، پری‌شب و همه شب‌های دیگه ماه رمضون رو نداره! 🙁

    «چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر
    نکردی شکر ایام وصالش»

  35. لیلا می‌گوید:

    سلام. یک سوالی دارم!
    این بخشی که الان می‌گذارم توی یادداشت روز امروز کیهان بوده!

    «اکنون می‌توان این اظهارنظر اوباما را به ارزیابی نشست که با تلویحی نزدیک به تصریح دست چین و روسیه را در پیشگیری از اقدامات آمریکا علیه برنامه هسته‌ای ایران، کوتاه اعلام کرده بود.»

    اوباما چی گفته؟؟ چطور دست چین و روسیه رو کوتاه کرده؟؟

  36. سیداحمد می‌گوید:

    http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/142111
    http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1652&pid=1&type=0

    لطفا با حالت خشم، و نه آرامش، خوانده شود!

  37. ناشناس می‌گوید:

    کور نبودی، جشن ملت را می‌دیدی حسین خان!
    بگذریم که شما و هم‌پالگی‌ها اساسا مشکل دارین با جشن و شادی و خنده و پای‌کوبی!!
    عشق شما غم است و اندوه و مشاهده همین غم و اندوه در چهره ملت!!!

  38. رضا می‌گوید:

    بردار عزیز، آقای قدیانی محترم!
    جوری این متن را از موضع بالا نوشتین که گویی مردم بعد از عدم توافق آقاسعیدتون با همین پنج بعلاوه یک، می‌ریختن خیابون «حماسه ملبورن ۲» راه می‌نداختن!
    اوصیکم به انصاف اخوی!

  39. متنفر از «گروهک جشن‌سرخود شادی‌اولی» می‌گوید:

    عکس‌ها و مطالبش باحاله!
    http://www.bahari97.blogfa.com/

  40. ناشناس می‌گوید:

    ممنون که کوتاه نوشته بودین. واقعا حس خوندن مطالب بلند نیست دیگه…

  41. چشم انتظار می‌گوید:

    لیلی؛
    واقعا قصه‌ی شهدا، همیشه قشنگه…

  42. رضا می‌گوید:

    اینکه ملت، جشن نگرفت به خاطر ماه رمضان و لیالی قدر بود و الا بعد اعلام رسمی خبر توافق خوب هسته‌ای، از جشن فتح خرم‌شهر هم شاهد جشن باشکوه‌تری می‌بودیم.

    لطفا کمی انصاف داشته باشین آقای قدیانی محترم! قلم‌تان خوب، اما این دلیل نمی‌شه که تحلیل نادرست به خورد مخاطب بدهید.

    متشکر اگر که این نظر رو، کامل و بی‌حذف و اضافه! درج بفرمایین…

  43. لیلا می‌گوید:

    خب چی‌کار کنم من؟ نتونستم جایی پیدا کنم؛ اومدم اینجا که همه مطلع هستن پرسیدم!
    هیچ کسی نمی‌دونست؟!

  44. صبا می‌گوید:

    یک ساعت پیش شاهد عینی یه تصادف بودم!
    فکر کنید؛
    ایستادید و به شیرین‌زبانی‌های یک دختربچه سه ساله گوش می‌دهید که با اصرار ازتون می خواهد……

    ـــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    شرمنده! این یکی را حوصله ویرایشش نبود!! 🙂

  45. برجک زنی با لباسی خاکی می‌گوید:

    توافق! جشن اولی!! سیل!!!
    ……

  46. زهره می‌گوید:

    از بس احمدی نزاد تقلبی گند زد توی اون ۸ سال که ما اگه با اسرائیل هم توافق خوب کنیم، ملت جشنی نخواهد گرفت!
    گفتم بلکه ملتفت باشن دوستان…

  47. رسولی می‌گوید:

    ای بابا!
    مردم بدبخت اونقدر گرفتارن که نه وقت دارن برای عدم توافق، عزا بگیرن، نه برای توافق، جشن…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.